خاطرات شعبان جعفری، روایتی صهیونیستی از تاریخ معاصر ایران
تاریخ نگاری رسمی، موجی از تاریخ نگاری است که در دوران حاکمیت نظام مشروطه ی سلطنتی در ایران به وجود آمد و شیوه ای را در تاریخ نگاری رواج داد که در این شیوه، تاریخ معاصر دو طرف بیشتر ندارد.
یک طرف تجدد گراها و طرف دیگر واپس گراها، یک طرف مشروطه خواهان و طرف دیگر مستبدین. یک طرف خواهان آزادی، قانون، حاکمیت مردم، پیشرفت و توسعه و غیره است و طرف دیگر ضد آزادی، ضد قانون، ضد مردم، طرفدار عقب ماندگی، طرفدار استبداد، ضد اصلاحات، مرتجع، خرافاتی و غیره است.
در تاریخ نگاری رسمی عصر مشروطیت (تا سقوط رژیم پهلوی) که تحت تأثیر تاریخ نگاری شرق شناسانه ی غربی های است، تاریخ جدید، تاریخ جدال سنت با تجدد، علم با دین و ایمان با عقل است. در روایت های تاریخ نگاری رسمی، جایی برای جریان های دیگر نیست. اگر کسی نقاد تجدد باشد به طور طبیعی در جریان مخالفان تجدد قرار خواهد گرفت و اگر ملتی به استقلال، آزادی و زندگی در سایه ی باورها، ارزش ها و فرهنگ خودش تمایل داشته باشد، ملتی عقب مانده و ضد پیشرفت معرفی خواهد شد.
روایت تاریخ نگاری رسمی به عنوان مشهورات شبه تاریخی و روایت های غیر قابل تردید در طول نظام مشروطه ی سلطنتی بر مدارس، مراکز آموزشی و تحقیقاتی و بسیاری از مجامع علمی و پژوهشی حاکمیت داشته و در رأس بخش قابل توجهی از این تاریخ نگاری، جریان های فراماسونری، صهیونیستی، سکولارها، الیگارشی وابسته به خاندان سلطنتی، کارگزاران حکومتی و فرزندان آنها حضوری مستمر و تعیین کننده داشته اند.
فصلنامه ی 15 خرداد به عنوان یک رسالت تاریخی، از اولین شماره تلاش کرد موج های متفاوت این تاریخ نگاری را در گذشته و حال به جامعه ی علمی ایران و علاقه مندان به تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم معرفی نماید.
در شماره ی گذشته، مقاله ی انقلاب مشروطه، تاریخ نگاری رسمی و مشهورات شبه تاریخی[1] به قلم آقای دکتر حجت سلیماندارابی در نقد کتاب انقلاب مشروطیت از سری انتشارات ایرانیکا تقدیم خوانندگان شد. در این شماره، نشست عده ای از محققین تاریخ معاصر ایران در نقد کتاب خاطرات شعبان جعفری که روایت دیگری از موج جدید تاریخ نگاری رسمی است، تقدیم می شود. از خوانندگان فهیم و علاقه مند به تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم انتظار داریم، ضمن نقد این روش و معرفی کتاب هایی که تمایل به ارزیابی و نقد آنها وجود دارد ما را در این رسالت مهم یاری فرمایند.
زحمت مقدمه و تنظیم مطالب این گزارشات با محقق محترم جناب آقای یعقوب توکلی است.
فصلنامه ی 15 خرداد
پنج سال اخیر، سال های انتشار کتاب های تاریخی پر سروصدا، همراه با شمارگان گسترده بود که البته هر کدام در نوع خود از اهمیت ویژه ای برخوردارند. تعدادی از این کتاب ها به چاپ های هفتم و هشتم در طول یک سال رسیدند. هر چند که البته باید کمی با تأمل با این ادعا برخورد کرد. چرا که شیوه ی بعضی از ناشران محترم برای تبلیغ کتاب آن است که اعلام می کنند کتاب با تیراژ پنج یا ده هزار نسخه منتشر شده است ولی عملاً با هزاروپانصد یا دو هزار نسخه کار را به پایان می رسانند و بعد چاپ بعدی و بعدی ... مع ذلک تعدادی از این کتاب ها صرف نظر از تعداد شمارگان واقعی و یا تبلیغی، در خور اهمیت بوده اند. چرا که هر کدام زاویه ای مهم از ابعاد تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی را روشن می کنند. مهم تر از آن ، صف بندی های جدید تاریخ نگاری است که به طوری جدی باید به آن توجه کرد. البته این صف بندی ها تا حدودی صف بندی های سیاسی بوده که بخشی از آن تعارض نگرشی را نیز نشان می د هد و طبیعی است که به لحاظ دیدگاه ها و نگرش در تاریخ سیاسی معاصر نیز، تفاوت جدی وجود داشته باشد. یکی از این آثار کتاب خاطرات شعبان جعفری، شعبون بی مخ [2] است . این اثر در سال 1381 توسط چند ناشر (نشر آبی ، نشر ثالث و...) منتشر شده است . اهمیت کتاب خاطرات شعبان جعفری به چند چیز برمی گردد:
1 نقش شعبان جعفری در برهه ای از تاریخ معاصر ایران
شعبان جعفری به عنوان یکی از فدائیان و در زمره ی جان نثاران شاه سابق عمل می کرده و در واقع یکی از پشتوانه های اصلی رژیم پهلوی در ایران محسوب می شد. چرا که برای مبارزه ی با مخالفان رژیم، او و یارانش مورد استفاده ی گسترده قرار می گرفتند. خاصه آن که در زمره ی کسانی است که کودتای 28 مرداد و حضور و نفوذ و سلطه ی ایالات متحده را در ایران برقرار کردند. امری که نه از ارتشیان وفادار به شاه برآمد و نه از انگلیس ها و نه از امریکایی ها.
به واقع وظایفی که مهدی میراشرافی ، شعبان جعفری ، پری آژدان قزی ، ملکه اعتضادی ، ناصرخان جگرکی و سایر چاقوکشان و آدمکشان و فواحش برعهده گرفتند، اتفاق کوچکی نبود که بتوان به سادگی از آن گذشت . شاهد مثال آن که ، یکی از نمایندگان آذری زبان مجلس سنا است که از تبختر و ادعای تاجبخشی سرلشکر زاهدی به تنگ آمده، گفته بود «آقای زاهدی اگر در روز 28 مرداد یک قوریه (گربه ) را هم بالای تانک می گذاشتند به نخست وزیری می رفت .»
در طول سال های بعد شعبان جعفری و عواملش همیشه به صورت ابزار مقابله برای مخالفان و تجمعات ضداستبدادی عمل می کردند و با مردم و گروه های مختلف برخورد می نمودند. بی سبب نبود که گروه های سیاسی وی را به عنوان یکی از اهداف اجرای اعدام انقلابی قرار داده بودند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز یکی از اهداف تحت تعقیب دادگاه های انقلاب بود. حمله به بعضی از وزرای دکتر مصدق، کتک زدن کریم پورشیرازی، حمله به تجمعات مردمی و استفاده از قدرت و ایجاد جو رعب و وحشت و تسویه حساب با اشخاصی که به نوعی با پهلوی ها مسأله داشتند، از جمله اقدامات او بوده است . تاریخ زندگی شعبان جعفری، تاریخ یکی از لایه های درونی رژیم پهلوی است که زاویه های مختلفی از حیات سیاسی 25 سال اخیر پهلوی دوم را روشن می کند.
هما سرشار که از فعالان آژانس یهود در ایران عصر پهلوی بود. پس از سال ها فعالیت مطبوعاتی در امریکا به فکر گردآوری و انتشار خاطرات شعبان جعفری افتاده است . سرشار که از یهودیان شیراز است، از طریق مدرسه ی میسیون های مسیحی در تهران وارد مدارس یهودیان شد و از سال 1333 با توصیه ی آژانس یهود به روزنامه ی کیهان رفت. او به عنوان نویسنده در آن روزنامه مشغول به کار شد و سپس به همراه هما احسان به مجله ی اطلاعات بانوان رفتند و در ادامه یک دوره ی آموزشی را در اسرائیل گذراند و به دنبال آن به تلویزیون رفت و به همراهی هما احسان برنامه ی چهار دیواری را اجرا کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هما سرشار از تلویزیون جمهوری اسلامی تصفیه شد و به امریکا رفت و در سازمان دهی فدراسیون یهودیان، همراه با تأسیس بنیاد پژوهش های تاریخی با فعالیت در انجمن تاریخ شفاهی یهودیان به تلاش در جهت تدوین انگاره های خود در تاریخ معاصر ایران پرداخت . کتاب خاطرات شعبان جعفری جزو اولین و در واقع پرتیراژترین آثار منتشر شده ی تحت حمایت یهودیان دارای گرایش صهیونیستی در ایران است. به عبارتی، خاطرات شعبان جعفری یک روایت تاریخی از نوع یهودی آن است که می توان آن را سرآغاز تاریخ نگاری آژانس یهود در مورد تاریخ معاصر ایران بعد از انقلاب اسلامی دانست. البته مؤید این نکته روابط بسیار گسترده ی شعبان جعفری با صهیونیست ها و اسرائیل است که در جای جای کتاب به آن اشاره شده است .
2 اهداف تدوین کتاب خاطرات شعبان جعفری
پدیده ی لمپنیسم از دیرباز در ایران وجود داشته است و لمپن ها و اراذل و اوباش به رغم ایفای نقش های محلی ، جایگاهی در سرنوشت سیاسی کشور نداشتند. لکن آنها در عصر پهلوی اول و دوم مورد توجه قرار گرفتند. بیشترین توجه به این قشر از ناحیه ی دولت انگلستان صورت گرفت .
استفاده از عناصر فاقد ادراک و شعور اجتماعی که فقط دستی بر قمه و چاقو و چماق دارند در جریان کودتای 1299 و بعد از آن، از مسلمات تاریخ معاصر ایران است . چه رضاخان و چه افسران رده ی بعدی عموما از اراذل و گردن کلفت های محلات مختلف تهران بودند. در دوره ی بعد که حکومت پهلوی دوم متزلزل شد و دولت ملی دکتر مصدق باعث تضعیف نقش انگلستان و دربار پهلوی در ایران شد، انگلیس ها امکانات استفاده از این جریان را به امریکایی ها منتقل کردند. هم امریکایی ها و هم انگلیس ها از این گروه نهایت استفاده را کرده و کودتای 28 مرداد را سازمان دادند. از این تاریخ استفاده از لمپنیسم و ترویج آن یکی از سیاست های عمده ی رژیم شاه و غرب در ایران بود. سوابق ناهنجار این عناصر سبب شد تا با وقوع انقلاب اسلامی این عناصر به گوشه ای رانده شوند.
انتشار کتاب خاطرات شعبان جعفری، چراغ سبز و هشدارهای مجددی است به این مسأله که امریکا و اسرائیل و ضد انقلابیون به دنبال بازگشایی دوباره ی این جبهه علیه انقلاب اسلامی و مردم ایران می باشند. زیرا می دانند که انقلاب اسلامی در ایران با حمله ی نظامی و کودتای نظامیان از پای در نخواهد آمد و برای از پای در آمدن، نیاز به فداکارانی دارد که ندانند برای چه کسی کار می کنند و چرا علیه یک حاکمیت وارد فعالیت شده اند؟ احیای مجدد چهره ی شعبان جعفری و پدیده ی لمپنیسم آن هم به صورت یک فرد مذهبی ، پیامی است به همه عناصر مشابه تا زیر یک چتر گرد هم آیند و روزی مورد استفاده قرار گیرند.
امریکا می داند که روشنفکران، سیاسیون و تحصیلکرده ی مخالف انقلاب اسلامی، در مقابله با جمهوری اسلامی اهل خطرپذیری نیستند. مضافا به اینکه جایگاهی در جامعه ندارند. اما اراذل و اوباش ممکن است به دلیل چهره ی عوام فریبانه ای که می گیرند و به زبان فرهنگ عامیانه حرف می زنند، مورد سوء استفاده قرار بگیرند. علی امینی در خاطرات خودش که در کیهان لندن به چاپ رسیده در این زمینه می گوید:
بعد از کودتای 28، مرداد زاهدی مرا به باشگاه افسران فراخواند... هنگامی که به باشگاه رسیدم مهدی میراشرافی به حضور من در باشگاه اعتراض کرد که چرا آمده ام . به او گفتم: آقای میر اشرافی شما را برای چاقوکشی می خواهند و مرا برای وزارت [3]
خوش باوری است اگر بپنداریم که در ورای تدوین این اثر، تلاش برای احیای سازمان ها و تشکل های اراذل و اوباش وجود نداشته باشد. خاصّه آن که از بدنام ترین آنها یعنی شعبان جعفری چهره ی یک انسان ظاهراً متدین و عاشق مولا و ارادتمند به اهل بیت (ع ) را ترسیم نماید. قطعاً همان برخوردی که شعبان جعفری در خصوص حضور پری آژدان قزی در دادگاه خود در زمان دکتر مصدق داشته است (که به حضور وی به خاطر بدنامی بیش از حد او اعتراض کرد و حضور پری آژدان قزی را سبب بدنامی خود و همنوعان خود می دانست )، به همین صورت مسلمان و مذهبی نشان دادن و علی علی گویی شعبان با تأکیدات بسیار آن هم توسط نویسنده ای یهودی و صهیونیست که به خوبی بر زوایای کار آشنایی دارد، قطعاً هوشمندانه و آگاهانه است . در موارد بسیاری جعفری نیز از اظهار بیش از حد گرایش به مذهب امتناع می ورزد اما سرشار اصرار دارد که او حتماً عضو فدائیان اسلام و فردی مذهبی بوده است . گرچه جعفری با سادگی خاص خود آن را انکار می کند.
اصرار سرشار در القای نوع روابط به خصوص بهره برداری آیت الله کاشانی از شعبان جعفری روابط خاص شعبان جعفری با دکتر مصدق و انتساب به دکتر فاطمی ، دکتر صدیقی ، مهندس بازرگان و دکتر عبدالله معظمی نیز محل تأمل بسیار است .
3 تعداد انتشار
از نکات جالب توجه انتشار خاطرات شعبون بی مخ انتشار همزمان آن توسط هفت ناشر است . صرف نظر از اهداف ناشران محترم که ممکن است با انگیزه های اقتصادی باشد و البته بعضی نیز به قیمت پاره ای اسناد در گویا کردن حوادث و مسائل فعالانه برخورد کرده اند، ولی سؤال اینجاست به چه دلیل وزارت فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی به طور همزمان برای چنین اثری دست به سخاوت گسترده ای می زند؟
خاطرات شعبان جعفری به لحاظ محتوا فاقد هر گونه ارزش تاریخی در خور توجه است و اگر گردآوری بریده ی روزنامه ها نبود شاید این کتاب چندان قابل خواندن نبود. ولی باز این سؤال مطرح است که دستگاه نظارت وزارت ارشاد در حوزه ی کتاب چقدر بی در و پیکر است و بی نظم (و یا بسیار حساب شده و هوشمند عمل می کند) که دیدگاه های القایی هما سرشار را با چنین استقبال گسترده ای به بازار نشر می سپارد.
با عنایت به موارد مذکور، خلاصه ای از نشست نقد اثر مورد نظر را با اندکی بازسازی برای آشنایی خوانندگان با موج جدید تاریخ نگاری رسمی در ایران تقدیم می کنیم. این نشست در مورخ 4/12/1381 در سالن الغدیر دانشکده ی مدیریت دانشگاه تهران با حضور اساتید صاحب نظر آقایان: موسی حقانی، مدیر پژوهش مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و سردبیر فصلنامه ی تاریخ معاصر ایران، علی اکبر رنجبر کرمانی، سید مصطفی تقوی و یعقوب توکلی از محققین و تاریخ پژوهان ایران معاصر برگزار گردید.
نشستِ نقد
شعبان جعفری و خاطراتش
آنچه که به محضر خوانندگان محترم تقدیم می شود، گزیده ای از جلسه ی مورخه ی 4/12/1381 است که در سالن الغدیر دانشکده ی مدیریت دانشگاه تهران با حضور استادان صاحب نظر آقایان موسی حقانی، علی اکبر رنجبر کرمانی، سید مصطفی تقوی و یعقوب توکلی برگزار گردید. امید می رود مورد توجه علاقه مندان گرامی قرار گیرد.
فصلنامه ی 15 خرداد
توکلی: با پیروزی انقلاب اسلامی ما شاهد موج نوشتن آثاری درباره ی چگونگی و علل وقوع حوادث انقلاب و همچنین نقش شخصیت ها در مسائل، حوادث و احیاناً بحران ها و یا در گیری هایی که در سال های قبل از انقلاب به وقوع پیوست، بودیم. این آثار در قالب دیدگاه های مجموعه ی جناح و یا حزب خاص خودش را به نوعی تبلیغ می کرد و مهم تر از همه در بخش خاطرات شخصی، خاطره نویسی را به نوعی توجیه و تعظیم و تکریم می کرد. ما چند طیف و چند جریان عمده داریم که بعد از انقلاب اسلامی شروع به نوشتن تاریخ کردند.
اولین گروهی که در این مجموعه دست به تاریخ نگاری زدند، پهلوی ها بودند و در این میان اولین کتاب، کتاب پاسخ به تاریخ محمدرضا پهلوی بود که علی رغم بیماری و همه ی مشکلاتی که وی در دوره ی در به دری خویش در کشورهای مختلف داشت، کتاب را تنظیم کرد و حالا حداقل منسوب به اوست و بعد از آن نیز، آثار مختلفی در این باب نوشته شد. تاریخ نگاری پهلوی ها در واقع سه گونه است. گونه ی اول آن، تاریخ نگاری باستان گرایی، گونه ی دوم، تاریخ نگاری تمجیدی و گونه ی سوم، تاریخ نگاری توجیهی است.
تاریخ نگاری باستان گرایی در دوره ی رضا شاه و پس از او تا سال 56 تداوم پیدا کرد که عمدتاً بر عظمت ایران باستان و تلاش برای پیوند دادن عصر پهلوی با ایران عصر کوروش تأکید داشت و در جریان این تاریخ نگاری، ما به طور جدی نقش و حضور مورخان یهودی و اعمال دیدگاه های یهودیان را شاهد هستیم. این تاریخ نگاری اراده ی معطوف به حذف تاریخ ایران در دوران اسلامی را با مخدوش نشان دادن این دوران دارد. مورخین و محققینی چون پیرنیا، پورداوود، عیسی صدیق، فریدون تفضلی و... از جمله ی این جریان هستند.
نوع دیگر تاریخ نگاری پهلوی ها، تاریخ نگاری تمجیدی است که در واقع بیشتر تمجید از شخصیت شاه و اعضای خانواده ی سلطنتی است. این کار عمدتاً با کمک پول وزارت دربار و توسط نویسندگان داخلی و خارجی صورت می گرفت. در دوران پهلوی حجم وسیعی از این تاریخ نگاری را در متون درسی و بازار کتاب شاهد هستیم و نویسندگان و محققینی چون سعید نفیسی، پیرنیا، پورداوود، فریدون آدمیت، ذبیح الله صفا، اقبال آشتیانی و غیره را می توان در این رده نام برد.
گونه ی سوم تاریخ نگاری پهلوی ها، که بنده اسمش را تاریخ نگاری توجیهی گذاشتم، در واقع با همین کتاب محمدرضا پهلوی آغاز می شود که این نوع تاریخ نگاری توسط کسانی نوشته شده که به نوعی با رژیم پهلوی در ارتباط بوده و یا به آنها منسوب بودند و دارای سمت های مهمی چون وزیر و وکیل مجلس یا نخست وزیر بودند. این جریان برای توجیه جایگاه خودشان و ترسیم یک چهره ی مثبت و به نوعی تنزیه خودشان از آنچه که سبب وقوع انقلاب شد، دست به نگارش تاریخ زدند. شما اگر مجموعه ی آثاری را که در این باب منتشر شده ببینید، شاهد خواهید بود که همه ی اینها به نوعی سعی دارند که خودشان را منزه نشان بدهند. چه آنچه که درباره ی هویدا منتشر شد و چه آنچه در خاطرات شریف امامی و چه آنچه حالا به نام دخترم فرح منتشر شد و چه کتاب خاطرات شعبان جعفری که راجع به آن توضیح بیشتری خواهم داد، نیز از این دسته کتاب هاست.
سری دوم از کسانی که راجع به ایران مطلب نوشتند و خیلی هم به این کشور توجه داشتند، سران دولت امریکا بودند؛ چون در جریان انقلاب اسلامی پایگاه خود را در ایران از دست داده بودند. برای پاسخ به ملت خود، و در واقع توجیه کارها، دست به تاریخ نگاری زدند. خاطرات کارتر، کتاب بحران از برژینسکی، بحران هامیلتون جردن، مأموریت در تهران نوشته ی ژنرال رابرت هایزر، مأموریت در ایران اثر ویلیام سولیوان از این دسته از آثار هستند.
سری سوم از کسانی که در جریان بعد از انقلاب اسلامی دست به تاریخ نگاری زدند، جداشدگان از رژیم پهلوی و کسانی که به نوعی همکار آنها بودند، می باشند. سپس از پهلوی ها جدا شدند و در بین اینها می شود به خاطرات فردوست و خاطرات احمدعلی مسعود انصاری اشاره کرد.
بعد از اینها ما یک طیف قابل توجهی از مورخان ژورنالیست دوره ی پهلوی را داریم که به نوعی برای ترسیم یک چهره ی مثبت و در واقع تلطیف رژیم پهلوی، دست به نگارش تاریخ زدند که عمدتاً نگاهی بازاری و تاجر مآبانه داشتند که در آثاری چون پدر و پسر، درون ارتش شاه و سه زن دیده می شود. حتی در کتاب هایی که در مورد اشرف و فوزیه و دیگران منتشر شده، عمدتاً به مسائل شخصی خصوصاً بر مسائل اخلاقی اعضای سلطنت تأکید می کند که ما این مجموعه را به عنوان تاریخ نگاری مبتذل می شناسیم و به عبارت دیگر، به عنوان مبتذل نویسان تاریخ معاصر می دانیم.
سه گروه عمده ی دیگر نیز از تاریخ نگاران مخالف حکومت پهلوی را داریم که اینها هم هر کدام از نگاه خودشان تاریخ را نوشتند. مورخان اسلام گرا، مورخان ملی گرا و مورخان چپ گرا. این طبیعی است که آنهایی که در جریان انقلاب اسلامی فعال بودند خاطرات و دریافت های خودشان را با تأکید بر دیدگاه های اسلامی و بحث رهبری حضرت امام نوشتند و به طور طبیعی، بین دیدگاه های اینها با دیدگاه های ملی گراها که عمدتاً بر شخصیت دکتر مصدق تأکید دارند و سعی دارند حوادث را به نوعی با نهضت ملی شدن صنعت نفت مرتبط بدانند، تنافی جدی وجود دارد. ضمن اینکه تاریخ نگاری چپ گرایان هم بیشتر با نگاه چپ نوشته شد که البته در بین هر کدام از این گروه ها طیف های مختلف با نگاه های متعدد وجود دارد. ولی همه ی آنها در ذیل این عنوان های کلی قابل گنجایش هستند.
بعد از اینها ما مورخان خارج از ایران را داریم که به سه گروه عمده ی موافقان انقلاب اسلامی، مخالفان انقلاب اسلامی و بی طرفان که عمدتاً با نگاهی آکادمیک به حوادث نظر داشتند، تقسیم می شوند. نقد کتاب شعبان جعفری قطعه ی کوچکی است از مجموعه ی عظیم تاریخ نگاری ایران که بعد از انقلاب صورت گرفت و نکته ی دیگر اینکه، در زمینه ی خاطره نویسی، آثار بسیاری منتشر شد که مؤسسات داخلی ما نظیر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، مؤسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی، مؤسسه ی مطالعات تاریخ معاصر، بنیاد تاریخ و ده ها مرکز دیگر در داخل هزاران کتاب را گردآوری کرده و یا به چاپ رسانده اند. در خارج نیز تنها مؤسسه ی تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، امروزه، بیش از 360 جلد کتاب را در مسیر انتشار قرار داده است.
اما چرا خاطرات شعبان جعفری؟ خاطرات شعبان جعفری در بین این مجموعه ها، یک ویژگی به خصوص دارد. شخص شعبان جعفری، ویژگی خاصی در نگارش تاریخ ندارد، در واقع این تاریخ نگاری، تاریخ نگاری شعبان جعفری نیست. من اشاره ای کردم که ادبیات باستان گرایی در دوره ی پهلوی به طور جدی تحت تأثیر یهودیان و صهیونیست ها بود. حتی در برگزاری جشن های 2500 ساله که به پیشنهاد تدی کولگ وزیر مشاور دولت اسرائیل و شهردار اورشلیم، برگزار شد و عمده ی کارهای این جشن ها را خود اسرائیلی ها انجام دادند، جالب بود که از تنها کشوری که دعوت رسمی نشد اسرائیل بود. به قول یکی از این مطبوعات اسرائیلی، که از قول یک شاعر آلمانی می گوید: «رابطه ی ما با شاه مثل رابطه ی آن عاشق و معشوقی است که عاشق به معشوق می گوید: وقتی از خیابان مقابل من حرکت می کنی برو آن طرف بلوار که مسیر من و تو به همدیگر برخورد نکند.»
اهمیت کتاب خاطرات شعبان جعفری در این است که یهودیان مجدداً در جریان تاریخ نگاری در ایران وارد شدند. این کتاب در واقع خمیر مایه ی ذهنی و تلاش خانم هما سرشار از اعضای بسیار فعال جنبش یهود است. او در این گردآوری تلاش بسیار زیادی دارد که از شعبان جعفری که در ایران به عنوان یک لات و بی سر و پای غیر معتقد و غیر متدین که از مسلمان بودن یک ظاهر و یک ریش و پشم دارد. یک آدم معتقد و متدین بسازد و از این چهره ی بدنام که اگر با هر کسی به نوعی ارتباطش آشکار شود، او نیز بدنام خواهد شد، چهره ای مطلوب بسازد. در این کتاب اصرار می شود که چهره های متدین و مذهبی ها و ملی گرایان و خلاصه کسانی که برای استقلال این کشور تلاش و مبارزه کردند و به زحمت افتادند، به نوعی با شعبان جعفری مرتبط بودند. در جریان مباحث آتی، اساتید محترم، مورد به مورد خواهند فرمود که چگونه خانم سرشار اصرار دارد که ابتدا شعبان بی مخ را به آیت الله کاشانی، بعد به فدائیان اسلامی و سپس به دکتر مصدق نسبت دهد و بعد به نوعی او را هیأت دار و مذهبی و به اصطلاح سردمدار جلسات مذهبی معرفی نماید که البته خوشبختانه در بعضی از قسمت ها شعبان صداقت به خرج داده و گفته: ما اهل این چیزها نبودیم. بنابراین، علت اینکه ما این جا گردهم آمدیم و در مورد این کتاب به بحث نشستیم، بحث گفته های شعبان نیست بلکه بحث ورود جریان یهودیت صهیونیستی به فاز تاریخ نگاری انقلاب اسلامی و تاریخ نگاری معاصر است. ابتدا از آقای مهندس رنجبر کرمانی خواهش می کنم که هم خانم سرشار را معرفی کنند و هم در باب تاریخ نگاری یهودیان که الان به طور جدی وارد فعالیت در این عرصه شده اند، مطالبی را بفرمایند.
کرمانی: خانم سرشار از خانواده ی یهودی شیرازی هستند. البته در این رابطه آقای حقانی بهتر از من در جریان هستند. یادم هست که ایشان قبلاً گوینده ی تلویزیون و نیز نویسنده بودند. در نشریات وابسته به مؤسسه ی کیهان، یعنی هم در روزنامه ی کیهان مطلب می نوشتند و هم با خانم شمسی حکمت، که فکر می کنم ایشان هم یهودی بودند و سردبیر مجله ی زن روز بودند، کار می کردند. از چیزهایی که براساس حافظه یادم می آید اینکه یک بار در سال های 51 تا 52 که من نوجوان بودم، ایشان مقاله ای نوشتند. چون از رهبران حرکت فمینیسم در ایران بودند. البته فمینیسم به معنای مبتذلش، نه به آن صورت که نهضتی باشد برای احقاق حقوق زن بر مبنای ارزش های مدرن. مثلاً آزادی که در رژیم شاه تبلیغ می شد، آزادی خاصی بود که از هر چیزی شکل مبتذلش را تبلیغ می کرد. ایشان یک مقاله ای نوشتند در ارتباط با لزوم آزادی سقط جنین در روزنامه ی کیهان، که با وجود فضای مختنق و شدیداً بسته ی آن سال ها سر و صدای زیادی کرد و بسیاری از روحانیون در منابر به این مقاله حمله کردند تا جایی که مجبور شدند مدتی تعدیل ایجاد کنند.
این مقدار از سابقه ی فرهنگی خانم سرشار و همکاریشان با مجله ی زن روز را به یاد داشتم. مجله ی زن روز هم مستغنی از توصیف است. خوب است نهادهایی که بیشتر راجع به تاریخ فرهنگی ما در ایران کار می کنند، نقش این مجله را هم بررسی کنند. چند ارگان وجود دارد که واقعاً باید به نسل جوان ایران معرفی شوند. یکی مجله ی زن روز است. یکی انجمن دوشیزگان و بانوان است. اینها هر کدام به نحوی در توسعه ی فساد اخلاقی یا فرهنگی تحت نام آزادی نقش داشتند. در حال حاضر خانم سرشار در امریکا است. یعنی از بعد از انقلاب که فراری شد، به امریکا رفت. آنجا هم باکانال های تلویزیونی خصوصی محلی که به ایرانیان وابسته است، همکاری دارد. یک مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایران هم در آنجا وجود دارد که یکی از اعضای مؤثرش همین خانم سرشار است.
حقانی: چند نکته در خصوص خانم سرشار وجود دارد. ایشان یهودی زاده و از یهودیان شیراز است. در مراکز آموزشی مسیحیان و بعد یهودیان، آموزش دید. دوره ای را در اسرائیل قبل از انقلاب گذرانده و از سال 1343 هم تقریباً فعالیت مطبوعاتی خودش را با ورود به مؤسسه ی کیهان، شروع کرد. ظاهراً آژانس یهودیان در تحمیل سرشار به روزنامه ی کیهان و شاغل شدن او در روزنامه مؤثر بوده است. به محض ورود در مجله ی زن روز فعالیت خود را آغاز کرد. در این مقطع که هما سرشار فعالیت خود را آغاز می کند و حتی قبل از آن، در کل دوره ی پهلوی، عرصه ی فرهنگی کشور دست بهاییان و یهودیان است، هم زمان با او خانمی به نام هما احسان که بهایی است، اطلاعات بانوان را به دست می گیرد و در تلویزیون مدیریت تولید برنامه ای تحت عنوان چهار دیواری برنامه ی مستهجنی که قبل از انقلاب پخش می شد را بر عهده می گیرد. سازمان دهی بحثی تحت عنوان انتخاب دختر شایسته با تمام افتضاحی که آن برنامه داشت هم، توسط هما سرشار صورت گرفت، هم مطبوعات، و هم برنامه های تلویزیونی، عرصه ی فعالیت گسترده ی این قبیل افراد بود.
بعد از انقلاب از ایران متواری شدند و فدراسیون یهودیان ایرانی را در خارج از کشور سازمان دهی می کردند. با نشریات ضدانقلاب نظیر رهاورد، پیام ماه، آزادگان و رادیو تلویزیون امید و چند تلویزیون دیگر که توسط سلطنت طلب های خارج از کشور راه اندازی شده است، فعالیت می کنند. عمده ترین کار آنها در آنجا، تأسیس و راه اندازی بنیاد زنان ایرانی و بنیاد تاریخ شفاهی یهود است که آثار متعددی را منتشر کردند و دقیقاً در آثارشان هم به نحو بارز و آشکاری به تحریف تاریخ ایران براساس تمایلات خاص صهیونیستی و یهودی خود می پردازند. شاید ان شاءالله در یک فرصت دیگری بشود، آثار بخش بنیاد تاریخ شفاهی را هم به نقد گذاشت، که در آنجا مشخص می شود که اینها چگونه دست به تحریف تاریخ زدند. البته در همین کتاب شعبان جعفری هم خانم سرشار از موضع تحریف گری وارد مصاحبه با شعبان جعفری می شود که ان شاءالله به مواردش اشاره خواهیم کرد.
توکلی: موضوع اصلی این کتاب تنزیه شخصیت شعبان جعفری است که ما او را به عنوان لمپن و در واقع به عنوان لات و گردن کلفتی که عملاً در خدمت اهداف سیاسی رژیم بوده، می شناسیم. برای اینکه جایگاه لمپن ها و تیپ شخصیتی آنها را در ایران بدانیم، آقای کرمانی ادامه ی بحث را ایراد می فرمایند.
کرمانی: شاید تاریخ ایران از چند قرن پیش با پدیده هایی به نام پدیده ی عیاران مواجه بوده است. یعنی در جامعه ی ایرانی بحث عرفانی و بحث ایثار و از خودگذشتگی و پیوند با خدا، مختص به فرهیختگان و درس خواندگان نبود. در سطوح پایین اجتماع هم ما افرادی داشتیم که به خاطر رفتار خوب و پای بندی به اصول اخلاقی و دینی و جوانمردی، برجسته می شدند که به آنها عیار می گفتند. بعضاً شاید آن قدر این حالت در آنها اعتماد به نفسی به وجود می آورد که در جهت احقاق حق مظلوم از ظالم، خودشان شخصاً اقدام می کردند.
وضعیت جامعه در آن زمان ایجاب می کرد که چنین افرادی ظهور کنند. افرادی چون یعقوب لیث صفار، پوریای ولی و... شما اصولاً در تاریخ ایران حتی به صورت افسانه ای با این پدیده آشنا هستید که جوانمرد عارف مسلکی کار و شغل خودش را این می داند که برای حمایت از مظلومان، در حد مقدور و میسور خودش قیام و دفاع کند. کسانی بودند که آرزو داشتند به مقام اینها برسند و در اجتماع نوعاً هم مورد احترام بودند. مثلاً در ادبیات داش آکُل صادق هدایت، نمونه ای از این تیپ آدم ها بود. در کنار اینها افرادی هم بودند که بدون داشتن این ویژگی های مثبت و گذراندن مراحل اخلاقی و سلوک عرفانی و صرفاً به قوت زور و بازو و ماجراجویی و شهرت طلبی، وارد این عرصه می شدند. محله های قدیم تهران و زورخانه ها، عرصه ی ظهور چنین چهره هایی بود. به هر حال، هر جا که به هر مناسبتی تجمعی می شد، فرصتی بود برای اینکه این آدم ها خودشان را آنجا نشان بدهند. یا از طریق راه انداختن دار و دسته و دعوا کردن اهالی این محل با اهالی آن محل حتی در تجمعاتی مثل عاشورا، که جنبه ی تقدس و مذهب و تدین داشته نظر به اینکه جمعیت زیادی در صحنه حاضر بودند، اگر اینها مجالی پیدا می کردند شرارت می کردند تا اسم خودشان را بالا ببرند.
شاید بتوان گفت که حتی بنیان گذار سلسله ی پهلوی، رضا خان پهلوی، خودش یکی از این لمپن ها و چاقوکش ها بود. آنهایی که او را دیده بودند، می گویند: اثر قمه بر روی صورتش کاملاً مشخص بود. در یکی از دعواهایی که در محله ی سنگلج با یکی از لات و لوت ها می کند، قمه می زنند به صورتش و بعدها در تاریخ نویسی به دروغ نوشتند که در یکی از درگیری های نظامی تیر خورده است. در اواخر قاجار، ظهور این تیپ آدم ها مانند شعبان جعفری، شدت بیشتری پیدا کرد که در زورخانه و در تجمع های مذهبی یا غیرمذهبی، جایی بود که اینها می توانستند خودی نشان بدهند، مزاحمت برای مردم ایجاد کنند و همان طور که در فیلم ها هم دیده اید فرهنگ، زبان، رفتار و حتی لباس پوشیدن خاص خودشان را دارند. از این جهت در تاریخ سیاسی دوره ی محمدرضا شاه پهلوی و آن هم در حساس ترین جنبه ی زندگی او یعنی بازگشتن به سلطنت، چنین چهره هایی نقش اساسی ایفا کرده اند. اول که کتاب شعبان جعفری درآمد بنده خودم انتقاد می کردم که چه لزومی دارد سه چهار تا ناشر با تیراژ بالا و تبلیغ فراوان اقدام به چاپ و فروش این کتاب کنند؟! اخیراً که کمی فکر کردم، دیدم که بد هم نشد. البته صرف نظر از اینکه خانم سرشار ناجوانمردانه خواسته که این پدیده ی لمپن را به جریان های ملی و مذهبی به هر طریقی وصل کند، اما از یک جهت خوب بود، زیرا بالأخره نسل جوان ما دارد کم کم از دوره ی پهلوی فاصله می گیرد و این کتاب از این جهت که اعترافی است بر اینکه سلطنت محمدرضا پهلوی در دوره ی دوم آن بر دوش چنین کسانی استوار بود، به نظر من می تواند کتابی مثبت باشد. ان شاءالله بقیه ی عرایضم را بعد از اینکه نوبت دومی به من رسید، خدمتتان عرض می کنم.
توکلی: آقای تقوی شما در خصوص بحث پدیده ی لمپنیسم و معرفی بیشتر شعبان جعفری بحث را ادامه دهید.
تقوی: در بررسی چاپ و نشر اثری مانند خاطرات شعبان جعفری، می شود از چند رویکرد نام برد و از زوایای متعدد به آن توجه کرد. تنها نکته ی منفی در این رویکردها، شخصیت و جایگاه منفی شخص شعبان جعفری است که سطح کار را پایین می آورد. ولی نفس پیامی که از چاپ و نشر این کتاب و از محتوا و مطالب و مدعیانش، به خواننده و به ویژه به جامعه ی ایرانی داده می شود، می تواند از جهات گوناگون عبرت آموز و قابل استفاده و مفید باشد. مهم ترین نتیجه ی چاپ و نشر این کتاب این است که ما با یک تاریخ نگاری خاص رو به رو هستیم. هم از حیثیت جهت گیری ایدئولوژیک و هم از جهت ادعاها و مفاد و محتوای آن، که به عنوان بخشی از تاریخ نگاری خاص پهلوی پس از انقلاب محسوب می شود.
نکته ی دیگری هم که توجه به آن شاید مفید باشد، آن است که ما به عنوان جامعه ی ایرانی و مخاطب این کتاب و به عنوان کسانی که با خواندن این کتاب از بخشی از سرگذشت خودمان و پدرانمان آگاه می شویم، می توانیم درس لازم را از آن بگیریم و در این راستا توجه به یک نکته ی دیگر مفید است و آن توجه به انگیزه ی طرح این گونه مطالب و به سراغ امثال شعبان جعفری رفتن در این مقطع تاریخی، و انتشار کتابی با این مدعیات، صرف نظر از صدق و کذب ادعاهایش چه می تواند باشد؟ یک عبارت معروفی است و حتماً شما هم شنیده اید که یک نسل قادر به انجام دو انقلاب نخواهد بود. این عبارت با توجه به سرگذشت انقلاب های بزرگ دنیا و تجربیاتی که انقلابیون از انقلاب ها دارند، همچنان ورد زبان ها شد و در جامعه شناسی سیاسی هم مورد توجه قرار گرفت.
همچنین عبارت انقلاب فرزندخور است، هم، در مورد انقلاب ما گفته و پرداخته نشد بلکه پس از انقلاب های شوروی و فرانسه بود که با آن داعیه ی گسترده و با آن ادعایی که داشتند این عبارت مطرح شد. آن هم بیشتر به این خاطر که هر انقلابی به طور طبیعی پس از پیروزی و در مرحله ی تثبیت و استقرار، بحران ها و مراحل خاصی هم در عرصه ی حاکمیت سیاسی و هم در عرصه ی تحولات اجتماعی متحمل خواهد شد. تحمل این بحران ها به ویژه برای توده های مردم با توجه به سطح انتظاراتشان از انقلاب، طبیعی است که دشواری هایی در پی خواهد داشت. وجود این فراز و فرودها برای کسانی که در تاریخ انقلاب ها کار می کنند، روشن است. انقلاب اسلامی هم مانند همه ی انقلاب های بزرگ جهان، با بحران های خاص خود در عرصه ی داخلی و بین المللی دست و پنجه نرم می کند. البته هم ملت ایران همانند دیگر ملت های انقلابی، ظرفیت و توان تحمل بحران های پس از انقلاب را دارد و هم نخبگان سیاسی جامعه بر ضرورت مطالعات کارشناسی و یافتن راهکارهای کارشناسانه برای پشت سرگذاشتن بحران ها آگاهند.
منظور از بیان این مقدمه این بود که شاید یکی از انگیزه هایی که در این مقطع تاریخی، افرادی به سراغ امثال شعبان جعفری رفتند و در پی آن برآمدند که اصولاً تیپ شعبان جعفری را مطرح کنند، معرفی او به عنوان یک الگو و سمبل، از قشر لمپن جامعه بود. بنیاد چنین اقدامی، بر این فرض نادرست استوار است که، انقلاب اسلامی همانند دیگر انقلاب ها اکنون گرفتار بحران های پس از پیروزی است و در این میان، بخش هایی از جامعه دچار نارضایتی و سرخوردگی شده و آماده ی آنند که پشت سر افراد لمپن قرار گرفته و به چماقداران آنها تبدیل شوند. توجه به این نکته باعث می شود تا کوشش کتاب برای چهره پردازی از شعبان جعفری، نادیده گرفتن و کم رنگ کردن وجوه منفی شخصیت و عملکرد او و به بیان دیگر تنزیه و معرفی او به یک عنوان شخص پهلوان و تأثیر گذار در تحولات سیاسی و مسائل جامعه، بیشتر روشن شود. غافل از آنکه شخصیت شعبان جعفری در تاریخ سیاسی ایران منفورتر و منفی تر از آن است که برای سمبلیزه کردن او، امکان توفیقی باقی گذاشته باشد.
توکلی: آقای حقانی شما در این باب توضیح بفرمایید که به چه دلیل در این کتاب به نوعی به تکریم و تنزیه به لمپن هایی مانند شعبان جعفری و سایرینی که همراه او و با همکاری سازمان سیا در جریان کودتای 28 مرداد یکی از کریه ترین نمونه های حکومت را بر این ملت تحمیل کردند، پرداخته شد؟
حقانی: واقعاً در این بحث جا دارد، اشاره کنیم به آن عیاری یا لوتی گری یا مشتی گری که در تاریخ ما وجود دارد و ما نمی توانیم آن را نادیده بگیریم. به ویژه با آن پیشینه ی مثبت اجتماعی تاریخی که دارد. یعنی ما این تیپ را علی رغم برخی تبعات منفی آن، که شاید بیشتر ناشی از حضور و نفوذ افراد نایابی باشد که البته در هر قشری وجود دارد به عنوان عیاران و لوتیان می شناسیم. زیرا در مجموع مایه ی عیاری در ایران مبتنی بر جوانمردی و به عبارتی می شود گفت مبتنی بر آموزه های دینی بود. یعنی برخی از اینها حتی خودشان صاحب مسلک بودند. صاحب طریقت و روش بودند و این با لمپنیسم که در دوره ی پهلوی ما دچارش شدیم، کاملاً متفاوت است.
عصر پهلوی، عصر ابتذال همه چیز در ایران است. یعنی شما در رأس این نظام فردی را می بینید که خودش سابقه ی شرارت، دزدی و چاقوکشی دارد و این چیزی نیست که ما از سر کینه و عداوت به آن نظام بگوییم، اسناد تاریخی و عکس های آن موجود است. خاطراتی که افراد مختلف در خصوص رضاخان به عنوان سر سلسله ی رژیم پهلوی ارائه کرده اند هم، بیانگر این واقعیت است. فکر می کنم در هشتاد و دومین سالگرد کودتای 1299، چنین فردی را به ما تحمیل کردند و در واقع اهانت بزرگی به ملت با سابقه ی ایران نمودند. حتی دوستدارانش اشاره می کنند که وقتی رضاشاه می خواست افراد را مخاطب قرار بدهد، با فحش و ناسزا با آنها برخورد می کرد. وزیر خودش را با سنگ و چوب دنبال می کرد وزیر را بگیرد و بزند و یا فلان مهندس را به خاطر فلان خطا یا اشتباه و آن چیزی که از نظر وی اشتباه بوده، بزند. این عصر، عصر ابتذال همه چیز در ایران است. دوستان به منابع مراجعه کنند و واقعاً ببینند چه فضایی در ایران از 1300 به این طرف حاکم بود. در آن فضا که سنت ستیزی و دین زدایی از یک سو و تجددگرایی، آن هم از نوع مبتذلش، از سوی دیگر، محورهای مهم سیاست گذاری های پهلوی را تشکیل می دهد، در چنین فضایی پدیده ی شعبان جعفری و امثال شعبان جعفری معنی پیدا می کند. رژیمی که دنبال سرکوب مردم است و دنبال از بین بردن بنیان های فرهنگی است، طبیعی است که باید به افرادی نظیر شعبان جعفری برای پیشبرد کارهای خودش توسل و تمسک پیدا بکند.
طرح شعبان جعفری بعد از انقلاب اسلامی از حیث تاریخ نگاری برای ما مفید است. یعنی فکر می کنم برای همه مفید است. بالأخره اطلاعاتی دارد که نشان می د هد رژیم به قول آقای کرمانی از چه پایگاه هایی برخوردار بوده است. ولی طرحش از ناحیه ی آنها به منظور روشنگری صورت نگرفت. آنها دنبال احیای یک تیپ از بین رفته در ایران هستند. می دانید بعد از انقلاب اسلامی ما آن ایثار و فداکاری را که در عیاران بود، در بین بچه های جامعه ی خودمان مشاهده می کنیم. جوانی که در جبهه های جنگ جان خودش را می د هد و آن اوج جوانمردی و عیاری را برای نجات دوست دیگرش به نمایش می گذارد و مثلاً ماسک شیمیایی خودش را به دوستش می د هد و در واقع خودش را فدا می کند، با جوان قبل از انقلاب تفاوت دارد. به این نحو ما آن شرایط را پشت سر گذاشته ایم و شرایط جدیدی را فراهم کردیم. در این شرایط، پیام این کتاب که شاید نوعی بازگشت به آن لمپنیسم باشد که عده ای چشم به آن دوخته اند، هیچ زمینه ی پذیرش بین مردم ندارد. یعنی اگر شعبان جعفری و امثال آن، زمینه ی پذیرش داشتند در همان دوره ی خودشان باید پذیرفته می شدند. در حالی که غیر از آن مواردی که اتفاقاًت خاصی می افتد، معمولاً بزهکاران و افراد مشخص زندانی هستند، حتی قبل از انقلاب که شعبان را به زندان برده بودند، زندانی ها شعار می دادند که شعبان جعفری را باید بکشید. بنابراین حتی در بین خلافکاران قبل از انقلاب هم، شعبان جعفری شاید پذیرش نداشت تا چه رسد به جامعه ی پس از انقلاب.
توکلی: تا کنون مطالبی پیرامون شعبان جعفری و کتاب خاطرات او گفته شد. آقای کرمانی فکر می کنم الان زمان این باشد که توضیح بیشتری راجع به خود شعبان جعفری بدهید که این آدم بالأخره چه کسی است و چه چیزی در زندگی او اتفاق افتاده و چه حوادثی را داشته که حتی مورد اعتنای نویسندگان یهودی هم واقع شده است؟ خوب است یک شناختی از خود شعبان جعفری به طور مبسوط تر داشته باشیم:
رنجبر کرمانی: پدیده ی لمپنیسم از نوع شعبان جعفری به اصطلاح انعکاس منفی پدیده ی عیاری است. یعنی ما اگر در بعد مثبتش عیاران را داریم و سمبلش در ادبیات ایران مثلاً «داش آکل» است، در بعد منفی هم محلات تهران قدیم صحنه ی نام آوری و زورآوری یک عده ولگرد و چاقوکش و این تیپ آدم ها بود و هر کدام از اینها دست به عملیات عجیب و غریب می زدند. گاهی حتی دو تا از این لات ها شرط می بستند که کدامشان می توانند تعداد بیشتری چاقو به خودشان بزنند! یا مثلاً یک وقت می بینی یک عده ای امثال حسن سه کله و اسماعیل قصاب و اسم هایی از این قبیل چون اسم های اینها همه از این فرم اسم ها است در سبزه میدان کل» آبرای خودزنی جمع می شوند، بعد در تهران می پیچد که فلانی مثلاً توانست 17 چاقو به خودش بزند، یا شیشه بخورد یا از آن کارهایی که به هر حال مشهور شود. بهتر است یک داستانی هم در این باره نقل کنم:
یک وقت در یکی از عاشوراها بین دسته ی سنگلج با دسته ی سرپولک در زمان ناصرالدین شاه دعوا شد و خلاصه کتک کاری و درگیری؛ مطابق هر روز گزارش روزانه را به شاه می دادند، که دیروز اغتشاش شده مثلاً سبزه میدان این جور شده، آن جور شده. بعد سیاهه ی دستگیری ها را به ناصرالدین شاه دادند، همین طور لیست را تیک زد و دستور داد اینها را شلاق بزنید و زندان بکنید و بقیه را آزاد کنید.
البته این داستان را من با دید انتقادی خواندم. ولی بعداً فهمیدم که ناصر الدین شاه جامعه ی تهران قدیم را بهتر از محققین صد سال بعد از تهرانی دانشگاه رفته، می شناخت. وقتی نگاه کردم، دیدم اسم هایی را که ناصرالدین شاه تیک زد، همه ی اسم های دو تیکه ای هستند. مهدی موش، اصغر سه کله و از این جور اسم ها، این آقای شعبان جعفری بچه ی سنگلج بود. سنگلج هم محله ای است که الان به جایش پارک شهر ساخته اند و یکی از محله های قدیم تهران بود. در جوانی اش هم دنبال زور و زورخانه و بزرگ کردن بازوها و شرارت بود. این جوری که خودش در این کتاب می گوید از همان موقع که به خدمت سربازی رفت، آنجا را پایگاه تمرین عملیات لمپنی برای خودش کرد تا بتواند مثلاً جلوی افسر بایستد و یا از زندان سربازی فرار کند. این نام آوری و یا اولین حرکت اجتماعی برای وی، چنین آغاز شد که آن طور که در این کتاب می گوید، رفته در یکی از این میکده ها بعد از نوشیدن زیاد، کله اش گرم شده و در آنجا دعوا راه انداخته و به زندان افتاده. اصلاً زندان رفتن و شلاق خوردن و با کمیسری سر و کار پیدا کردن، اینها هر کدام یک مرحله ای در حد گذارندن واحدهای خاص برای چهره شدن بود. ایشان هم همه ی این مراحل را طی می کند و متأسفانه یا خوشبختانه از نظر خودش، دوره ی بالندگی اش یعنی دوره ای که خوب توانسته توی زورخانه ها خودش را نشان بدهد و میل بگیرد، همزمان با هرج و مرج.
پس از شهریور 20، دوره ای که اجتماع ایران واقعاً آماده ی پذیرش یک همچون کسانی هست. می دانید که لمپن ها، گروه های کارکردی هستند، گروه هایی هستند که می شود از آنها استفاده کرد. نظر به اینکه اینها دست به کارهایی می زنند که عموماً آدم های دیگر نمی زنند. مثلاً شما فرض کنید یک دانشجو یا روشنفکر هرچه که مخالف باشد و در جناح اپوزیسیون یک رژیم قرار داشته باشد، کارهایی از این دست که این بابا می کند، انجام نمی دهد. اصولاً اینها گروه های کارکردی هستند که به درد سیاستمداران آن زمان هم می خوردند و نوعاً هم از آنها استفاده می کردند. از شهریور 20 به بعد، نخست وزیران وقت مانند قوام و اینها و به خصوص دربار شاهنشاهی ایران هم، در استفاده از گروه های لمپن برای پیشبرد اهداف خود ید طولایی داشتند و سمبلش هم، همین کسی است که داریم راجع به او صحبت می کنیم.
به هر حال نه تحصیلی داشت و نه سوادی. در یک خانواده ی سنتی بوده که همان موقع هم کنترل زیادی روی بچه هایشان نداشتند. بچه می رفته توی کوچه بزرگ می شده و واقعاً توی محیط بزرگ می شده. حالا اگر خودش استعداد خوبی داشته، جذب مسجد و هیأت و حوزه و درس و مشق و اینها می شده و اگر استعداد نداشت، زورخانه بود و سرکوچه ایستادن و لات شدن و نوچه ی لات دیگری شدن که آقای شعبان جعفری از این تیپ نوع دومش است. برای معرفی ایشان همین قدر که ایشان مثلاً در سن شاید زیر 17 یا 18 سال، اول بار مشروب خوردن و مست کردن و عربده کشیدن را، تجربه می کند همین قدر من فکر می کنم بس است. بعدها هم آن قدر این آدم شرارت می کند که تبعیدش می کنند به یکی از شهرهای گیلان (لاهیجان) آنجا هم باز از شرارت خودش دست بر نمی دارد و با تمهیداتی به تهران بر می گردد. اینجا بالأخره یک عده دورش جمع هستند و من حدس می زنم که از همین سیاست مدارهای وقت سراغ ایشان آمده باشند، چون می دانستند ایشان به دردشان می خورد. مجلسی را به هم ریخته بود که تئاتر عبدالحسین نوشین از حزب توده بود. چون به هم ریختن آن مجلس در جهت اهداف دربار بوده، مورد تشویق هم قرار می گیرد. از آنجاست که آقای شعبان جعفری به اهمیت خودش پی می برد و می گوید بلی مثل اینکه کاری از دست ما بر می آید و می شود شعبان بی مخ.
علتش هم همین است که همه ی این لمپن های تهران سابق، باید لقبی داشته باشند و لقبشان هم از مقوله ی همین بی مخ و بی کله و این جور چیزها باشد. بدین ترتیب، شعبان بی مخ شد چهره ی ورزشی و چهره ی مؤثر در عملیات اجتماعی ایران در دهه ی 20 به بعد.
توکلی: آقای تقوی شما از شعبان جعفری بفرمایید.
تقوی: به نظر بنده حداقل برای ما و نسل معاصرمان معرفی شعبان جعفری تا حدودی توضیح واضحات باشد و شاید کمتر کسی باشد که به منفی بودن شخصیت شعبان جعفری واقف نباشد و یا حتی خود شعبان شخصاً ادعا داشته باشد که چیزی غیر از این بود. اگر چه در تعبیر و لفظ به این واقعیت اقرار نکند، اما به نظر من اگر کسی یک دوره از خاطرات او را از زبان خودش مطالعه کند به اندازه ی کافی به وجه منفی شخصیت ایشان پی خواهد برد. بنابراین، برپایه ی واقعیت های تاریخی، کسی نمی تواند منکر منفی بودن شخصیت شعبان جعفری شود و یا اینکه از کتاب خاطرات او دفاعی کند. مثلاً برگزار کنندگان همین جلسه، برای اینکه مباحث به چالش کشانده شود، کوشیدند تا فردی را پیدا کنند که بتواند به عنوان موافق و مدافع محتویات کتاب، در جلسه حضور داشته باشد اما موفق نشدند. شعبان خود در همین کتاب اقرار می کند هنگامی که او را به مناسبتی به زندان بردند، زندانیان هم او را نپذیرفتند و می خواستند او را تکه پاره کنند به گونه ای که مسئولان زندان ناچار شدند او را از دیگر زندانیان جدا کنند. وقتی کسی در میان بزهکاران جامعه به این اندازه منفور باشد، تکلیف دیگر اقشار جامعه با او روشن است. هنگامی که شاه در راستای ترویج شعبان جعفری و تحمیل او بر جامعه، شخصاً برای افتتاح باشگاه ورزشی او حضور پیدا می کند، مأموران ساواک گزارش می دهند که این اقدام شاه، با واکنش اقشار مختلف جامعه به ویژه قشر تحصیل کرده و دانشگاهی مواجه شده و اثر بسیار منفی داشته و باعث افت شخصیت اعلی حضرت گردیده است. برای نمونه، دانش آموزان دبیرستان دخترانه ی شهناز به طنز و اعتراض می گفتند که بهتر است دبیرستان آنها را هم به دبیرستان شعبان جعفری نامگذاری کنند.
بنابراین، در منفی بودن شخصیت و ماهیت شعبان جعفری حرفی نیست. آنچه مهم است اینکه، از گفته ها و اعترافات خود به شناخت و تحصیل درست تری از تاریخ و جامعه ی خودمان دست بیابیم. ببینیم چگونه و با چه شیوه و شگردی فردی با چنین ماهیتی را به عنوان یک عیار و پهلوان بر جامعه تحمیل کرده و حتی می کوشیدند جایگاه رئیس پهلوانان را به او اختصاص بدهند.
حمایت سیاسی، امنیتی و نیز حمایت مالی، از مهم ترین اهرم های رژیم برای تقویت شعبان و تحمیل او بر جامعه بود. شخصیت ها و رجال و هیئت های داخلی و خارجی را به عناوین گوناگون به بازدید از باشگاه ورزشی شعبان می کشاندند. این دید و بازدید ها، یکی از تاکتیک ها و شگرد های رژیم برای ترویج و بزرگ نمایی شعبان از یک سو و تقویت مالی او از سوی دیگر بود. در نتیجه این تقویت مالی و سیاسی بود که شعبان را به چهره ای تأثیرگذار و متنفذ تبدیل می کرد. این گونه است که شعبان در خود می بیند که در سیستم اداری و قضایی کشور اعمال نفوذ کند. مجرمی را برهاند و بی گناهی را گرفتار کرده و به قتل برساند.
پرسش مهم تر این است که چرا رژیم دست به چنین اقداماتی می زد؟ ما می توانیم این اقدام رژیم را یکی از نشانه های فقر سیاسی آن دانسته و این واقعیت را برای نسل معاصر خودمان و برای آیندگان روشن کنیم! چون روشن است هنگامی که رژیمی فاقد پشتوانه و پایگاه اجتماعی باشد، به چنین حیثیت هایی متشبث می شود. وزیر و وکیل و سناتور و هیئت های خارجی را به باشگاه جعفری می کشاند تا از وی چهره ای کاذب بسازد و آنگاه او را به عنوان پشتوانه و پایگاه اجتماعی خود مورد استفاده قرار دهد.
نکته ی دیگری که درباره ی این کتاب می توان گفت، وجود نوعی تحریف تاریخ در آن است. شما خوب می دانید که عیاری و پهلوانی در فرهنگ و ادب جامعه ی ما دارای بار ارزشی مثبتی است و حکایت از جوانمردی و اخلاق و فضیلت و نجابت می کند. در جامعه ی ما در فراز های گوناگونی از تاریخ، به ویژه در مقاطع چرخش قدرت و ضعف حکومت مرکزی، گروهی از افراد بروز و نمود می یافتند و برخی از وظایف نیروهای انتظامی و امنیتی و امور حسبیه را به عهده می گرفتند و از مظلومان و حیثیت و شرف افراد حمایت می کردند. این افراد دارای زور و بازو بود. و مورد احترام بودند. تحریفی که در تاریخ نگاری کتاب مشاهده می شود آن است که از شعبان جعفری که به ماهیت او اشاره داشتیم، چهره ی مثبت یک عیار و پهلوان را به خواننده ارائه می کند. حال آنکه نه تنها اقرار ها و تناقض های موجود در گفته های خود شعبان، بلکه اسناد فراوانی که از ساواک و دیگر دستگاه های رژیم گذشته بر جای مانده، روشن می سازد که چنین تصویری با واقعیت فاصله ی بسیار داشته و دروغی بزرگ بر جامعه و تاریخ ایران است. به همین دلیل در بخش قبلی سخنم هم به کوشش بیهوده و ناصواب کتاب و تهیه کنندگان آن در جهت سمبلیزه کردن شعبان جعفری برای نسل معاصر جامعه ی ایران اشاره داشتم.
توکلی: بنده فقط به خاطر اینکه مسأله برای دوستان مستند تر باشد، سندی را که در کتاب اسناد مربوط به شعبان جعفری منتشر شده قرائت می کنم که می گوید:
احتراماً کمیسیون محترم تشویقات غیر نظامیان از لحاظ خدماتی که روز 28 مرداد آقای شعبان جعفری و جمع دیگری (که نام می برد) با کسان خود انجام داده اند، بدون در نظر گرفتن سوابق و سوء شهرت نامبردگان به نشان رستاخیز 2 و 18 نفر همراهانشان مدال 28 مرداد منظور و تصویب این نظر را منوط به اراده ی ستاد ارتش داشته است.»
و این واقعیتی است که حکومت از این افراد استفاده می کرده و ضمن اینکه از اینها استفاده می کرده، نسبت به بدنامی اینها نیز خودشان اطلاع داشته اند. نامه های متعدد اینجا هست که از وزارت دربار گرفته تا ستاد ارتش و بخش های مختلفی از رکن دو که همه ی اینها تأکید دارند که شعبان جعفری در کودتای 28 مرداد از عوامل کودتا بوده و سایرینی که کمک کرده بودند که رژیم پهلوی دوباره تثبیت شود، از بد نام ترین افراد هستند و لذا به نوعی از اینها در مجامع عمومی احتراز شود. آقای حقانی شما در این مورد توضیحی دارید، بفرمایید.
حقانی: شعبان بچه ی آخر یک خانواده ی 16 نفره است، یعنی 15 تا خواهر و برادر داشته و او آخرین شان است و طبیعی است که پدرش نتواند شعبان را تربیت کند. طبق آن چیزی که خودش گفته از درس خواندن تا رفتن سربازی و از هرچیزی که بالأخره بخواهد به شخصیت او نظم بدهد و آن را در مسیر مناسبی بیاندازد، گریزان و بیزار است. از همان ابتدا تبدیل می شود به یک عنصر نا آرام اجتماعی که در محله ی خودش دائماً شرارت می کند. اولین شرارت رسمی و آشکارش که خیلی صدا می کند، شلوغ کردن کافه ای است در تهران که توده ای ها در آن یک نمایش اجرا می کردند. او می گوید:
نمی دانستم چه کار می کنم، ولی رفتم یک کافه ای را به هم زدم و بعداً فهمیدم که توده ای ها در این جا یک نمایش سیاسی اجرا می کردند و مورد توجه قرار گرفتم.
آن وقت که این کتاب چاپ شد و هنوز اسناد مربوط به شعبان جعفری خیلی چاپ نشده بود، این طور تلقی می شد که شعبان به خاطر این شیرین کاری که خودش نمی داند انجام داده، مورد توجه قرار گرفته و بعد رکن دو با او تماس گرفته و در نهایت به عنوان یک مهره ی سازمان های مخفی اطلاعاتی انتظامی رژیم پهلوی درآمده و در جاهای مختلف وارد عمل می شود. اما اسنادی که منتشر شده و آقای توکلی هم به آنها اشاره کردند، دقیقاً نشان می د هد که حتی آن اتفاق هم عمدی بود. ظاهراً شعبان را می فرستند تا آنجا را به هم بزند و از همان جا مورد حمایت قرار بگیرد. به لاهیجان می رود در لاهیجان با دختر یکی از افراد شرور آنجا ازدواج می کند و در همان مقطع کوتاه 281327، ده ها شکایت از شعبان و افراد خانواده ی همسرش به تهران ارسال می شود. حاکی از اینکه وی، امان مردم را بریده و با شرارت و چاقوکشی از مردم باج می گیرد. مکاتباتی که بین تهران و گیلان رد و بدل شد، کاملاً نشان می د هد که شعبان تحت توجه مقامات است. این عین عبارت یک سند است که سرلشگر خسروانی به تیپ گیلان صراحتاً میگوید:
شعبان از خدمتگزاران مقامات عالیه و ارتش ایران است.
از همان جا با ارتش ارتباط پیدا می کند و به تهران برمی گردد ودر تهران دور جدیدی را آغاز می کند و آن ارتباط با بعضی از محافل مذهبی است که احتمالاً برای بدنام کردن و یا کسب خبر از آنها انجام می گرفته است.
توکلی: در این کتاب به طور طبیعی شاهد بودیم که خانم سرشار اصرار بسیار زیادی برای اثبات ارتباطات شعبان جعفری با گروه های اسلامی از جمله فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی و بعد هم سایر محافل مذهبی دارد. آقای کرمانی، شما علت این اصرار را چه می بینید و موضع شعبان جعفری در مقابل این اصرار خانم سرشار چیست؟
کرمانی: همان طور که اشاره شد، بعضی چهره ها هستند که وصل شدن آنها به یک جریانی و یا به یک کسی خود آنها را پاک نمی کند، اما طرف مقابل را نجس می کند. این را بنده نمی خواهم قضاوت کنم، دوستان بخواهند کتاب را می بینند که خانم مصاحبه گر با سؤالات جهت دار و بعضاً با اصرار سعی می کند که شعبان را مرتبط با جریان های مذهبی معرفی کند. مثلاً در مورد رابطه ی شعبان جعفری با فدائیان و شخص نواب، دو سه بار بر این مسأله اصرارمی ورزد، تا اینکه شعبان جعفری آخرش ناچار می شود که بگوید ما به آن صورت با اینها ارتباط نداشتیم. بعد که جوابش را می دهد، باز خانم مصاحبه گر می پرسد: پس شما تا آن لحظه عضو فدائیان اسلام بودید؟ در حالی که آنهایی که با جریان فدائیان اسلام آشنا هستند، می دانند که آن جریان مانند احزاب نبود که کسی عضو آن شود و کارت عضویت و تشکیلات آن چنانی داشته باشد و شاید بشود گفت که محفلی بود از یک عده آدم هایی که همه مرید نواب بودند و طبیعی است که آن محفل، ممکن است گاهی اوقات برای انجام کاری از صد نفر هم استفاده کنند؛ از هیئت های مذهبی و جریان های سیاسی و امثال آن.
ولی جایی که خود این شعبان می گوید من با اینها ارتباط نداشتم، مصاحبه گر دوباره می گوید: شما که تا آن زمان عضو بودید!؟ می خواهد بالأخره یک جوری ثابت کند که این شخص عضو فدائیان اسلام بوده. کسی که شخصیتش اظهر من الشمس است، با امثال نواب، واحدی و ذوالقدر رحمت الله علیهم مرتبط بوده! از این دست جهت دهی ها در این مصاحبه زیاد است.
حالا من نواب را مثال زدم. حتی در مورد مصدق هم ایشان اصرار دارد که ایشان را مصدقی یا طرفدار آیت الله کاشانی جلوه بدهد، در حالی که عرض کردم، در ایران پس از شهریور 1320 فضا برای امثال اینها هست، هر کدام از اینها برای اسم در کردن تکیه راه می اندازند، مجلس عزاداری می گیرند به هر حال کسانی هستند که در این جلسات حضور پیدا می کنند. همان طور که گفتم لمپنیسم کارکرد خودش را دارد، ممکن است حتی جریان سیاسی و یا شخصیت یا نخست وزیری، به فکر استفاده از آن بیافتد؛ همان جور که رقبای آنها به فکر استفاده از آنها هستند. اما سابقه ی او از قبل و بعد از 28 مرداد و این گفته های خودش گویای آن است که ایشان اصولاً ارتباطی با چهره هایی مانند مرحوم نواب و مرحوم مصدق و آیت الله کاشانی نداشته است.
اما جهت دهی در این کتاب زیاد است. یک نمونه اش همان است که عرض کردم. به هر حال خانم سرشار کسی است که نویسنده است و جامعه ی ایران را می شناسد و می داند که اگر بخواهد شعبان جعفری را با آن تیپ و سیاق اجتماعی اش در طبقه ی عیاران بگنجاند، طبیعی است که باید او را بیشتر به نیروهای مذهبی ملحق کند در حالی که وی به کلی با مذهب بیگانه است و این تنها برای بدنام کردن است به خصوص که انقلاب ما یک انقلاب اسلامی است. از این جهت خانم سرشار، فی الواقع برای بدنام کردن چهره ی روحانیون و چهره ی مبارزان اسلامی سنگ تمام گذاشته است.
توکلی: در قیام روز 15 خرداد، چند جا به طور جدی از طرف تظاهرات کنندگان مورد هدف واقع شد؛ یکی از جاهایی که به طور جدی آسیب دید و در واقع آتش سوزی نسبتاً کاملی در آنجا اتفاق افتاد و تظاهرات کنندگان آنجا را به آتش کشیدند، باشگاه شعبان جعفری می باشد و شعبان جعفری که در روزهای 28مرداد و بعد از آن، پس از سرکوب مردم با جیپ های متعدد و با تیپ افراد مختلفی که آنها را سوار بر جیپ کرده در خیابان می آمد و عربده می کشید و مردم را مورد هجوم قرار می داد. این آدم خودش در خاطراتش تعریف می کند که من در روزهای 15 و 16 خرداد جز اینکه شاهد حوادث باشم، هیچ کاری از من بر نیامد تا اینکه عملیات سرکوب کامل شد و جمع زیادی از مردم به شهادت رسیدند. حال که همه سرکوب شدند و کنار رفتند تازه آقا پیدایش شده و به اصطلاح اراذل و اوباش خود را سوار بر جیپ کرده و در خیابان های تهران جمعیت به اصطلاح جوانمردان خودش را حالا به راه انداخته تا قدرتی نشان بدهد.
آقای تقوی لطفاً شما به بحث باج خواهی شعبان اشاره بفرمایید که به چه صورت بود؟ ایشان در این کتاب خیلی قسم و آیه می خورد که من نه اصلاً از دربار و ساواک و نه از شاه و نه از هیچ کس پول نمی گرفتم، فقط کارم همان کار باشگاه بود و درآمدم از همان طریق بود و از کسی دریافت ویژه ای نداشتم و اصرار بسیار زیادی نیز بر این مسأله دارد، ضمن اینکه، اسناد متعددی در این باب وجود دارد. حالا آقای تقوی شما خلاصه ای از این موارد را بفرمایید.
تقوی: من در تکمیل فرمایشات آقای کرمانی، نکته ای را عرض می کنم؛ چرا که حائز اهمیت بیشتری است و اهمیت آن بیش از باج خواهی های شعبان جعفری است و آن اینکه علت انتصاب شعبان جعفری به جناح های مثبت کشور مانند مرحوم آیت الله کاشانی و مرحوم دکتر مصدق و از این قبیل؛ واقعاً شاید بیش از بدنام کردن باشد. البته بدنام کردن جریان های مثبت تاریخی ما یکی از اهداف این نوع تاریخ نگاری است، اما به نظر من کمی باید فرا تر رفت.
در یک آماری که در جایی ملاحظه می کردم، آمده بود که مجموعه ی رسائل و مقالاتی که در دهه ی اول انقلاب اسلامی در سراسر جهان درباره ی انقلاب اسلامی نوشته شد و اندیشمندان جهان را به خودش مشغول داشت، برابر است با مجموعه ی رسائل و مقالاتی که در طول هفتاد سال، درباره ی انقلاب شوروی در دنیا نوشته شد. این آمار در عین کوتاهی، بسیار گویاست. انقلاب شوروی که در مقطع تاریخی خودش انقلابی عظیم بود، دنیا را به دو قطب سیاسی و ایدئولوژیک تبدیل کرد. خب طبیعی بود که باید اذهان اندیشمندان و تحلیل گران جهان را به طور جدی به خودش متوجه کند. آن وقت می بینیم که در طول چند سال، توجه اندیشمندان جهان چند برابر انقلاب شوروی، متوجه پدیده ای می شود که در ایران به نام انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. بنده به این خاطر این مقدمه را عرض کردم که این را مورد توجه قرار دهیم که اصولاً در دنیایی که سازمان سیا و حتی تحلیل گران علوم اجتماعی و سیاسی، تقریباً برای مذهب در بسیاری از کشورهای دنیا و از جمله ایران به عنوان اینکه بتوانند در عرصه ی مبارزات سیاسی و بسیج توده ها نقش ایفا بکنند و یک تحولی همانند بهمن 57 بیافرینند دیگر جایگاهی قائل نبودند، این انقلاب، جریانی بود که در اوج ناباوری آنها، در ایران انجام گرفت. از این مقطع تاریخ، است که اصولاً تمام محافل علمی و فرهنگی امپریالیسم در عرصه ی جهانی به یک بازکاوی و بازاندیشی در مطالعات گذشته ی خودشان در مورد جوامع اسلامی به ویژه، جوامع شیعی پرداخته اند.
بحث مطالعه ی بنیاد گرایی در چنین بستری مطرح شد و در اسرائیل و اروپا و امریکا، سازمان های خاصی برای مطالعه ی بنیاد گرایی اسلامی اختصاص دادند. این حاکی از این است که آنها از آنجایی که تا حالا کمتر احساس خطر می کردند، در دنیای مدرن با یک خطر فوق العاده رو به رو شدند و امثال «هانتینگتون» تئوری جنگ تمدن ها را در چنین مقطعی و چنین بستر فکری و مطالعاتی مطرح کردند. بنا براین اصولاً یک بار دیگر اینها به خود آمدند که با این پویایی و حرکتی که در این اندیشه وجود دارد، و پشتوانه ای توده ای که در بخش عظیمی از جهان دارد، برایشان بسیار خطر ساز است. بنابراین دوباره می باید ارزیابی می شد و پویایی این موضوع مورد توجه قرار می گرفت و طبیعتاً برای خنثی کردن آن راهکاری پیدا می شد، آنگاه برای این مسأله، به عنوان بخشی از پارادایم کلی خود مبنی بر اینکه برای خنثی کردن مذهب به عنوان یک عامل بسیج گر توده ها و خطر ساز برای ساختار فعلی بین المللی به گونه ای باید چاره جویی شود. جریان های مذهبی، مخصوصاً در تاریخ دویست ساله ی اخیر ایران، به عنوان بخشی از این دستور کار و استراتژی کلی مورد توجه است و آنگاه، انتساب شخصی مثل شعبان جعفری به تیپی مانند فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی و مرحوم دکتر مصدق و از این قبیل، در این راستا معنا دار می شود و معلوم است چه هدف جدی و بنیادی در پشت چنین کارهایی نهفته است.
در نگاهی ساده، ما ابتدا خیال می کنیم یک خانمی همین جوری از یک آقایی سؤال می کند که مثلا آیا شما جزء این گروه بودید یا نبودید؟ اما وقتی این بستر فکری و سیاسی را مورد توجه قرار بدهیم، معنای سؤال و اقدام او را بهتر متوجه می شویم. درباره ی باج خواهی ایشان هم تنها چند جمله عرض می کنیم که شعبان جعفری که به تعبیر خودش وقتی پس از کودتای 28 مرداد به عنوان تاج بخش مطرح گردید، خوب در برابر این تاج بخشی طبیعی بود که باج خواهی هم می کرده و داشته است. اینکه در اسناد گوناگونی می بینیم که از شاه می خواهد که رئیس تربیت بدنی را وادار کند که به او کمک کند و یا اینکه مقامات بالای کشور دستور می دادند که نیاز های او برآورده شود و همچنین عملکرد شاه و خاندان سلطنتی در توجه به شعبان جعفری و ورزشگاهش و نیز حضور و شرکتشان در مراسم او که این هم خود به خود دستور غیر مستقیمی بود به تمام مقامات دیگر که اگر شعبان جعفری کاری داشته باشد باید انجام گیرد همه در این راستا هستند. بنابراین شعبان جعفری از سیستم قضایی گرفته تا سیستم اداری، می تواند نفوذ کند. برای ارزیابی باج خواهی های مادی اش، شما اگر حقوق آن روز کارمند را که بالاترینش 200 الی 300 و 350 تومان است، طبق آمار و ارقامی که در همین اسناد هست، در نظر بگیرید، آن وقت می بینید که شعبان جعفری اگر اشتباه نکنم، یک میلیون تومان تنها از شرکت واحد مثلاً باج می گرفت! ارقام برخی از باج خواهی های او گاهی با حقوق یک عمر 80 ساله ی یک کارمند برابری می کرد. به هر حال این باج خواهی ها، نتیجه ی طبیعی آن تاج بخشی و بی پایگاهی رژیم است. دوستان می توانند با مطالعه ی اسناد و منابع، آمار و ارقام بیشتری را در این باره ملاحظه کنند.
توکلی: از آقای حقانی می خواهم درباره ی باج خواهی های شعبان جعفری چه از حکومت و چه از مردم، مطالبی را بیان نمایند.
حقانی: در خصوص باج گیری این فرد از مردم به قدر کافی اشاره شد و گزارشات متعددی در این باره هست. از همان موقعی که در لاهیجان بود، تا زمانی که به تهران آمد و تا بهمن 57 که ظاهراً یک بار می رود به اسرائیل و دوباره برمی گردد به ایران و باز از ایران فرار می کند، گزارش و اسناد بسیاری وجود دارد که مزاحم مردم می شده و از آنها به اشکال مختلف باج می گرفته.
در خصوص مقامات و دولت نمی توانسته با آنها مانند مردم برخورد کند، اما اینکه می گوییم از مردم باج گرفته، واقعاً گزارشات فراوانی درباره ی آن وجود دارد. برخی از مردم چون دیگر جانشان به لبشان رسیده بود، جرأت می کردند از او شکایت کنند. هر شکایتی از شعبان منجر به ضرب و جرح و حتی قتل طرف می شد. برخی بالأخره به ناچار شکایت می کردند و گزارشاتش نیز موجود است که از دست او و اطرافیانش به ستوه آمده بودند. اما در مورد مقامات دولتی این کار را نمی کرد؛ بلکه درخواست هایی می کرد. شما اگر کتاب را ببینید، شعبان مدعی است که من از عشق به وطن و عشق به شاه این کار را می کردم و هیچ وقت دنبال سوء استفاده ی مالی نبودم! اما علی رغم این ادعا، صد ها سند، حاکی از تقاضاهای مالی متعدد و مکرر شعبان از مقامات دولتی و از شاه وجود دارد. او برنامه ای طراحی کرده بود تحت عنوان گل ریزان که البته در زورخانه های ما در حال حاضر هم مرسوم است، ولی او با گذاشتن برنامه ی گل ریزان سعی داشت از افراد و مقامات پول بگیرد که این کار را هم انجام می داد و به بهانه های مختلف باج خواهی می کرد و با توجهی که دربار و شاه هم به او داشتند معمولاً کارش راه می افتاد.
نکته ای که خودش هم می گوید:
من سعی می کردم کار مردم را راه بیندازم و اگر کسی به من مراجعه می کرد، تلاش داشتم دست خالی بر نگردد.
نفوذ شعبان در دستگاه های دولتی به حدی بود که مردم لطیفه های مختلفی هم برایش ساخته بودند که خودش به دومورد از آنها اشاره می کند.
یکی اینکه، من برای دانش آموزان نمره می گرفتم. ظاهراً در یکی از مراجعات، معلم به او می گوید: (این البته بین مردم جوک شده بود، خودش هم در این کتاب اشاره می کند) این شاگرد حتی نمی داند صابون را با سین می نویسند یا با صاد، شعبان به او می گوید مثلاً اگر با سین بنویسد صابون کف نمی کند؟ و معلم همین طور مانده و مجبور شد نمره اش را بدهد. یا برای فریدون فرخزاد که در دوره ی پهلوی رقاص بود، می گفت: من برای او دیپلم گرفتم. از این نمونه کار ها هم ظاهراً داشته است. یک مورد هم برای دانش آموزی نمره می خواسته، معلم می گوید به او 20 بدهم خوب است، می گوید: 100 بهش بده که حالش جابیاد. در هر صورت این حاکی از نفوذ منفی شعبان در ادارات و در سازمان های دولتی است.
توکلی: آقای کرمانی بحث ارتباط شعبان جعفری با یهودیان و اسرائیل را که مطرح گردید، فکر می کنم تا امروز به آن پرداخته نشده است. یکی از مواردی که در زندگی شعبان جالب توجه است، ارتباط گسترده ی دولت صهیونیستی با این تیپ افراد است و همچنین همکاری هایی که قبل و بعد از انقلاب در مسیر مبارزه با انقلاب اسلامی و مردم با این تیپ افراد و ساواک، خصوصاً چهره های خشن تر ساواک مانند پرویز ثابتی و اینها داشته اند. در این مورد توضیح بفرمایید که حداقل این ارتباط روشن تر شود و در ضمن، شعبان را بهتر و بیشتر بشناسیم.
کرمانی: در همین خاطرات، شعبان از کشور اسرائیل بسیار تعریف می کند و نکته ای هم که جناب آقای حقانی به آن اشاره کردند، اینکه تیپی مانند شعبان در روزهای آخر پیروزی انقلاب اسلامی، وقتی همه به فکر او هستند، خیلی عجیب است که ایشان اولین جایی که می رود اسرائیل، بعد به جاهایی نظیر ژاپن و بعد هم آواره ی اروپا می شود. روابط شعبان جعفری با مقامات اسرائیلی، نمی گویم یهودیان ایران بلکه با مقامات اسرائیلی، در این کتاب بسیار آشکار است. مسافرت های مکرر به اسرائیل داشته از آن معیر عزری و دیگران زیاد اسم می برد. اینها چهره های یهودی، صهیونیست و اسرائیلی هستند، بعد از آنکه خانم سرشار آن تشکیلات را راه انداخت، چند جلد از نشریاتشان به دستم رسید، باز هم دیدم در آنجا شعبان با اسرائیل و با مقامات سفارت غیر رسمی ایران در اسرائیل ارتباطش به چه صورتی بوده و واقعاً چه ارتباطی اسرائیلی ها با شعبان جعفری داشتند و ایشان چه کاری برای آنها می کرده، بنده شخصاً تاکنون ندیدم. آنچه هست می دانم یک ارتباط ویژه ای بین شعبان جعفری و کشور اسرائیل بود و هنوز هم که در امریکا به سر می برد، می گوید: «من بهترین جایی که دوست دارم اسرائیل است» و به مسافرت های مکرر خودش به اسرائیل اشاره می کند.
توکلی: بلی متشکر، آقای تقوی شما بحث ارتباط ساواک و شعبان جعفری و مساعدت های ساواک به شعبان و امثال شعبان را بفرمائید.
تقوی: شعبان جعفری به مرور که مراحل تکامل پیوند خودش با رژیم پهلوی را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت، به همان نسبت هم بیشتر مورد توجه رژیم قرار می گرفت. اگر چه اسناد فراوانی از پیوند شعبان جعفری با ساواک وجود دارد، اما حتی اگر یک سند هم در این باره پیدا نشود باز هم واقعیت های تاریخی و منابع تاریخی به اندازه ی کافی روشنگر این مسأله است. زیرا روشن است وقتی که کسی به عنوان تاج بخش شناخته شود و مورد توجه شاه هم باشد و شاه نیز این عنایت خود را به اشکال گوناگون به وی نشان داده باشد، مگر می شود که چنین کسی مورد توجه ساواک قرار نگیرد و ساواک با او ارتباط نداشته باشد و او را حمایت نکند؟
ساواک به نمایندگی از رژیم پهلوی همواره با شعبان جعفری ارتباط داشته و همیشه او را حمایت می کرده است. این ارتباط و حمایت، اولاً برای قدردانی و پاس داشت خدمتگزاری شعبان به رژیم، هم در جریان کودتای 28 مرداد 1332 و هم در دیگر حوادث ریز و درشت سال های پس از آن بود و ثانیاً به خاطر اینکه رژیم به علت بی پایگاهی، برای سرکوب مردم به امثال شعبان جعفری نیاز داشت. بنابراین، پیوند و حمایت ساواک از شعبان، مسأله ای انکار ناپذیر و اجتناب ناپذیر است. از همین رو، می بینیم که به عناوین گوناگون او را مطرح کرده و از او حمایت می کنند.
در یکی از اسناد ساواک که مربوط به ده بیست روز پس از کودتای 28 مرداد است، برای شعبان تقاضای کمک شده و از او به عنوان پهلوان یاد می شود. این نشان می د هد که ساواک و رژیم، دنبال مطرح کردن و وجهه بخشیدن به شعبان هستند. همچنین دیگر اسناد ساواک نشان می د هد که همه ی فعالیت های شعبان با هماهنگی ساواک بود. حتی تبعید و زندان رفتن او هم جنبه ی ظاهرسازی و فریبکاری داشته و با هماهنگی میان او و ساواک انجام می گرفت. در سایه ی همین ارتباط ها و مساعدت ها بود که شعبان می توانست به هر جنایتی دست بزند. اگر آن حمایت ها نبود آیا آن جنایت ها ممکن بود؟
توکلی: متشکر. بحث حضور شعبان جعفری در جریان مبارزه با مخالفان سیاسی و همچنین حضور در عرصه های مبارزه با نهضت امام خمینی در حوادث مختلف، از جمله حمله به مدسه ی فیضیه و سایر حملات به مساجد و مجامع مذهبی از نکات قابل توجهی است که باید بدان پرداخته شود. آقای حقانی شما هم به این مسأله و هم هماهنگی های شعبان با ساواک در این تیپ همکاری ها برای ما توضیح بفرمایید.
حقانی: شعبان در واقع از همکاران ساواک محسوب می شود در دوره ی تیمور بختیار که یکی از دوره های خشن ساواک است، می بینیم که شعبان همکاری خاصی با تیمور دارد و تیمور هم در زورخانه ی شعبان حاضر می شود و زورخانه را افتتاح می کند و عکس های متعددی با هم می گیرند و حتی بعد از ترور تیمور بختیار، به واسطه ی رابطه ی خاصی که شعبان با تیمور بختیار داشته، برای مدتی مورد سوءظن واقع می شود. ولی به هر صورت آن سوءظن برطرف شد و ارتباطش با ساواک گسترده تر هم شد.
من فکر می کنم ارتباطش با موساد هم امری قابل تأمل است با توجه به کتاب ها و اسنادی که اخیراً منتشر شده، فکر می کنم بشود این را اثبات کرد. ملاقات با معیر عزری و با یوری لوبرانی که آقای رنجبر اشاره کردند، چیز کمی نیست او همچنین با اسحاق رابین هم ملاقات می کند. این لوبرانی دوست و همدم پرویز ثابتی و دوست و همدم هویداست و هویدا و ثابتی هم آشکار است که نماینده ی چه طیفی در ایران بودند و کاملاً در ارتباط با صهیونیست ها و موساد عمل می کردند. با توجه به همین ویژگی هاست که شعبان در 15 خرداد در مقابل جریان مردم می ایستد به نحوی که روز 15 خرداد، ظاهراً عوامل شعبان در مدرسه ی حاج ابوالفتح در میدان قیام حاضر می شوند و قصد دارند که مردم را سرکوب و متواری کنند. ظاهراً مرحوم طیب حاج رضایی در آن روز، جلوی این جریان می ایستد و دو الی سه بار، بعد از کودتای 28 مرداد طیب با شعبان، برخورد جدی داشتند. طیب، در دفاع از مردم و شعبان، در دفاع از دربار و حکومت پهلوی. به همین جهت و به جهت نفرتی که مردم از شعبان جعفری داشتند، باشگاه شعبان جعفری یک از مراکزی است که مردم به آن حمله می کنند و شعبان دو روز بعد البته با اراذل و اوباش دور و بر خودش در خیابان های تهران عربده کشی می کند و هر کسی را که به نحوی ظاهر مذهبی دارد مورد تعرض قرار می د هد و این نقش را تا آغاز انقلاب اسلامی، همچنان به عهده داشت.
او نه تنها با نیروهای مذهبی بلکه با همه ی نیروهای مخالف رژیم نیز همین گونه بود. در انتخاب مجلس بیستم، در منابع داخلی و خارجی آمده که طرفداران شعبان جعفری با چاقو و زنجیر، به این مراکز رأی گیری حمله می کنند و هر کس که می خواهد به کاندیداهای غیر دولتی رأی بدهد را مضروب می کنند. هم در انتخابات مجلس شانزدهم که قبل از ملی شدن صنعت نفت است و هم در انتخابات مجلس هیجدهم و بیستم، ما فعالیت گسترده ی شعبان را به اتکای شرارت و زور به نفع رژیم پهلوی می بینیم.
با تشکر از اساتید محترم که با صبر و حوصله در این جلسه شرکت نمودند.
[1]. فصلنامه 15 خرداد، دوره ی سوم، سال اول، شماره اول، پاییز 1383، ص248.
[2]. خاطرات شعبان جعفری، به کوشش هما سرشار، نشر آبی، تهران، 1381.
[3]. خاطرات علی امینی، به کوشش یعقوب توکلی.