درآمدی بر مغالطات غیر صوری

بحث پیرامون مغالطه بحثی نوین و نوظهور نیست، بلکه در کتب و آثار پیشینیان سابقه طولانی دارد و آنچه توسط عده ای از نویسندگان متأخر یا معاصر به رشته تألیف در آمده است، از سرمایه علمی که گذشتگان اندوخته اند بی نصیب نیست

مغالطات غیر صوری(2) (Informal Fallacies)

بحث پیرامون مغالطه بحثی نوین و نوظهور نیست، بلکه در کتب و آثار پیشینیان سابقه طولانی دارد و آنچه توسط عده ای از نویسندگان متأخر یا معاصر به رشته تألیف در آمده است، از سرمایه علمی که گذشتگان اندوخته اند بی نصیب نیست. بشر از دیرباز همواره با افرادی مواجه بوده است که برای اثبات مطالب خویش به هر چیزی متوسل می شدند و از هر حیله و فریبی استفاده می بردند. کامیابی این فریبکاران عاملی اساسی جهت مبادرت به کشف و افشای حیل و دسایس گردید و لذا علمی به نام «منطق» تدوین شده و رشد پیدا نمود که هدف اساسی آن چیزی جز کشف خطای در فکر و غلط کاریها نبود. این مهم به راحتی از تعریف «علم منطق» که معمولاً در آغاز آثار منطقی عرضه می شود، قابل برداشت است (ابن سینا، 1331، ص 9؛ ابن سینا، 1364، صص 4 - 5؛ ابن سینا، 1403، ج 1، صص 8 - 9). نگاهی گذرا به تاریخ علومی چون فلسفه و منطق نشان می دهد که بنیانگذاران و مدونان این علوم زمانی در عزم خویش نسبت بدین اقدام بزرگ را سخ گردیدند که عده ای نیرنگ باز معروف به سوفیست (یا سوفسطایی) برای تحقق مقاصد خویش و اثبات نتایج مطلوب خود به استدلالاتی پرداختند که کمتر کسی می توانست خطا و غلط کاریهای آنها را تشخیص دهد یا حتی در صورت تشخیص، ایشان را رسوا نماید. لذا عده ای از بزرگان که به خطر وجودی سوفیستها نسبت به ارزشها و مکارم اخلاقی و اجتماعی و انسانی آگاه بودند، با طرح مسایل و موارد دقیق و مبسوط منطقی در جهت آگاه ساختن مردم نسبت به دروغپردازیهای مغالطه گران گام برداشتند.

با توجه به این مطلب احتمال دارد موضوع کشف غلط و بحث مغالطه در نزد پیشگامان منطق مهمترین مباحث این علم تلقی می شده و بقیه مباحث پیش درآمد ورود به همین بحث به حساب می آمده است.

البته ترتیب و تنظیم مباحث منطقی در آثار و کتب مؤلفان شاید به طور کامل گویای محور اصلی مباحث آن نباشد. کسی به سرّ این مطلب پی می برد که دوره کاملی از این علم را مطالعه نموده و فراگرفته باشد.

آثار قدیمی منطق را می توان به دو دسته عمده تقسیم نمود. دسته اول کتابهایی است که منطق را به نُه باب تقسیم کرده اند(3) و دسته دوم نوشته هایی است که منطق را به دو بخش تصورات و تصدیقات تقسیم کرده و ذیل هر بخش عناوین مختلفی را مورد بحث قرار داده اند.(4) دسته اول را کتب منطقی نُه بخشی و دسته دوم را کتب منطقی دو بخشی می خوانیم. در کتب منطقی دو بخشی بحث تصدیقات به دو شاخه صوری و مادی منشعب گردیده است. در بحثهای صوری، روش صحیح ترکیب قضایای مفروض الصدق برای دستیابی به نتایج صحیح مورد بررسی قرار گرفته است. در بحثهای مادی براساس تقسیم قضایا برحسب درجه صدق و درستی آنها، استدلال قیاسی به پنج نوع مختلف تقسیم شده که مقدمات هر نوع را یک دسته از قضایای قبل تشکیل می دهد (سبزواری، 1369، صص 319 به بعد؛ طوسی، 1327، صص 344 به بعد؛ یزدی، بی تا، صص 110 به بعد). هر یک از این پنج نوع به یک صنعت معروف است و مجموع آنها «صناعات خمس» خوانده می شود. یکی از این صناعات، صناعت مغالطه است. البته در بعضی کتب از مجموع این صناعاتهای پنجگانه تنها دو صناعت برهان و مغالطه طرح و بحث شده و از ذکر بقیه خودداری شده(5) و همین نشانه اهمیتی است که این دو بحث در نزد بزرگان داشته است.

در کتب منطقی نه بخشی نیز بحث مغالطه یک بخش از نه بخش را تشکیل می دهد.

در کتب جدید منطق بحث مغالطه نه تنها منحصر در استدلال قیاسی دانسته نشده، بلکه بیشتر در زمره بحثهای معنایی تلقی شده است و لذا تحت عنوان (Informal logic) یعنی منطق غیر صوری مورد بحث قرار می گیرد. البته تعدادی از مغالطات نیز دارای جنبه صوری هستند که در سطور بعد به بعضی از آنها اشاره خواهد شد. به هر حال در این کتب بحث در مغالطات و شناخت نسبت به آنها از طریق نوعی تقسیم بندی صورت می گیرد.

به طور کلی تقسیم مغالطات در جمیع کتب شناخته شده به یکی از دو راه صورت گرفته است :

راه اول عبارت است از تقسیم مغالطات به صوری و غیر صوری. آنچه استدلالگر برای اثبات مطلوب خویش انجام می دهد چیزی نیست جز استناد به تعدادی قضایای مفروض الصدق و سپس اثبات مدعا. آن قضایا به «مقدمات استدلال» و این مدعا به «نتیجه استدلال» معروف است. بنابراین برای وصول به یک نتیجه مورد قبول، دو چیز ضرورت دارد؛ یکی صدق مقدمات و دیگری ترکیب صحیح آنها با یکدیگر. و در صورت اخلال در هر یک از این دو امر، نتیجه استدلال قابل اعتماد نخواهد بود. به همین دلیل می توان مغالطه را به دو دسته صوری و غیر صوری تقسیم نمود که در اولی منشأ مغالطه و نحوه ترکیب مقدمات است و در دومی منشأ مغالطه نادرستی مقدمات می باشد. از این روی عده ای از دانشمندان مغالطه را به دو قسم اصلی صوری و غیر صوری (مادی) تقسیم کرده و سعی نموده اند تمامی موارد مغالطه را به این دو قسم برگردانند (ابن سینا، 1364، صص 89 - 90؛ ابن سهلان ساوی، 1898، صص 18 به بعد؛ ابن ابی الجمهور، 1329، صص 37 به بعد).

راه دوم تقسیم مغالطه به لفظی و معنوی است. در مغالطات لفظی منشأ مغالطه لفظ است اما در مغالطات معنوی منشأ مغالطه معناست. توضیح آنکه اگر الفاظ را نسبت به معانی خارجی به منزله آیینه ای بدانیم که عمل تفکر و تفاهم را سهولت می بخشد، محدودیت الفاظ و عدم دقت در کاربرد آنها در پاره ای اوقات موجب عدم تطبیق معنا بر لفظ یا بالعکس می شود. شناخت و کاربرد صحیح الفاظ و تمییز آنها از یکدیگر می تواند در رفع چنین مغالطه هایی مؤثر باشد. اما اگر منشأ مغالطه لفظ نباشد، معناست. مغالطات معنوی در مفردات قابل تصور نیست، بلکه تنها در تألیفات و ترکیبات روی می دهد (ابن سینا، 1405، صص 32 به بعد؛ طوسی، 1403، ج 1، صص 319 به بعد؛ حلّی، 1410، صص 27 به بعد).

گفتنی است کسانی که در تقسیم مغالطات راه دوم را پیموده اند به قسم دیگری از مغالطات قائل اند که منشأ غلط در آنها نه لفظ است نه معنا، بلکه اموری است که از آنها با عنوان «اجزاء الصناعة العرضیة» یاد کرده اند و آن را قسیم «اجزاء الصناعه الذاتیه» می دانند. دو قسم مغالطه لفظی و معنوی در واقع اقسام «اجزاء الصناعة الذاتیه»اند.

در اجزاء الصناعة العرضیة معمولاً از عوامل روانی و رفتاری سخن گفته می شود که هیچ یک از آنها جزء مقدمات استدلال نیست اما در ایجاد مقبولیت روانی نسبت به نتیجه مؤثرند. مغالطات ناشی از عوامل لفظی یا معنوی را مغالطه بالذات و مغالطه ناشی از عوامل روانی را مغالطه بالعرض گویند(6) (طوسی، 1367، صص 535 - 528؛ حلّی، 1410، صص 274 - 275). هر یک از مغالطات بالعرض به نام سبب آن نامگذاری شده مثل مغالطه تشنیع، مغالطه قول باطل، مغالطه غضب، استهزاء، دشنام....

در این میان عده ای معتقدند که همه اقسام مغالطه را می توان به یک امر واحد ارجاع کرد. اما در اینکه آن امر واحد چیست اختلاف نظر وجود دارد. بعضی بازگشت همه مغالطات را به مغالطه صوری می دانند. عده ای همه آنها را به مغالطه لفظی قابل برگشت می دانند. بعضی هم منشأ همه مغالطات را جهل نسبت به قیاس درست دانسته اند. (ابن سینا، 1405، ص 29 و ص 45؛ طوسی، 1367، ص524؛ اهوانی، 1405، ص 21؛ آل یاسین، 1983، صص 131 - 132؛ Edwards,1972,II,p.169). البته هستند کسانی که در تقسیم مغالطات هیچ از شیوه های معمول را مورد تبعیت قرار نداده اند.(7) اختلاف در تقسیم مغالطات و تنوع در آن مبین آن است که تقسیمات متعددی که برای مغالطه صورت گرفته هیچ یک کامل نیست. برخی معتقدند که شمارش همه اقسام مغالطات امری نا ممکن است و این به خاطر آن است که تعداد علوم نامحدود و غیر متناهی است و در هر یک از این علوم به مقتضای اوضاع و احوال حاکم بر آن براهین متعددی وجود دارد که هیچ یک از آفت و بلای مغالطه در امان نیست. بنابراین تقسیم کامل مغالطه منوط به داشتن تمامی این علوم است و چنین چیزی برای بشر ممکن نیست(8) (اهوانی، 1405، ص 91).

البته شاید تقسیم جامع و مانع مغالطات امکانپذیر نباشد اما مجموعه بحثهای مربوط به نحوه تقسیم مغالطات و ایجاد قواعد کلی مربوط به آنها تلاشی است برای کسب مهارت در تمییز و تشخیص سریع آنها.

با توجه به کوششهای افراد در تقسیم مغالطات، طبیعی است که در تقسیم آنها اختلاف نظر وجود داشته باشد و عده ای اقسام آن را به ارقامی حدود 112 نیز برسانند( Copi, 1978, p.98). حتی گاهی اختلاف در مبانی منطقی نیز عامل گسترش اقسام مغالطه گردیده. چنان که کسانی چون جان ستوارت میل که برخلاف ابن سینا و ارسطو مغالطات را منحصر در قیاس نمی دانند و براساس تجربی دانستن ادراک و دامنه آن را تا به استقرا نیز توسعه داده اند و به اقسام جدیدی از مغالطه نیز قائل شده اند(9) (اهوانی، 1405، ص 20).

شاید به خاطر دقیق نبودن تقسیمهای معروف در مغالطات عده ای مثل شیخ اشراق در بحث مغالطات تقسیمی ذکر نکرده اند، بلکه تنها به شمارش حدود 36 مورد و مصداق از مغالطه با ذکر مثال اکتفا کرده اند. البته قطب الدین شیرازی در شرح خویش بر حکمة الاشراق سعی نموده این موارد را در قالب تقسیم بندی معمول در آورد. اما روشن است که شیخ اشراق از روش دیگران در تقسیم مغالطات تبعیت نکرده است(10) (شیرازی، بی تا، صص 140 به بعد).

در منطق اروپایی، مغالطات عموما به دو قسم صوری و غیر صوری، و در منطق کلاسیک عمدتا به دو قسم کلی لفظی و معنوی تقسیم شده است. باید دانست که منطقدانان کلاسیک در تقسیم خویش از ارسطو تبعیت کرده اند. ارسطو ضمن تقسیم مغالطات به دو دسته لفظی و غیرلفظی (IndictionandExtradiction) هر یک از آنها را به اقسام زیرتری تقسیم کرده است. نمودار کلی تقسیم او به قرار ذیل است :(Ross, 1923, pp. 59 -61)

الف : اقسام مغالطات لفظی

1 - اشتراک لفظی (Equivocation)

2 - اشتباه یا ممارات (Amphiboly)

3 - ترکیب (Composition)

4 - تقسیم (Division)

5 - تأکید لفظی (Accent)

6 - صنایع بدیعی (Figures of speech)

ب - اقسام مغالطات غیر لفظی

1 - أخذ ما بالعرض (Accident)

2 - أخذ ما بالجوهر (Secundum Quid)

3 - تجاهل مطلوب(11) (Ignoratio Elenchi)

4 - مصادره بر مطلوب اول (Petitio Principii)

5 - أخذ مالیس بعلة علة (Non Causa pro Causa)

6 - ایهام عکس اللوازم (Consequent)

7 - جمع المسائل فی مسألة واحدة (Many Questions)

البته ارسطو به هیچ وجه مدعی نیست که اقسام مغالطه منحصر در همین سیزده قسم است و تصریح می کند که ممکن است مغالطات را به بیش از این تعداد تقسیم نمود (Ross, 1923, p.61)

نمودار کلی تقسیم ابن سینا در کتاب شفا (ابن سینا، 1405، ص 8 و ص 20) بدین قرار است :

الف - مغالطه بحسب لفظ

1 - اشتراک الاسم

2 - المماراة

3 - الترکیب

4 - اشتراک القسمة

5 - اختلاف العجمة

6 - اختلاف اللفظ

ب - مغالطه بحسب معانی

1 - من جهة ما بالعرض

2 - سوء اعتبار الحمل

3 - قلة العلم بالتبکیت

4 - ایهام عکس اللوازم

5 - المصادرة علی المطلوب الاول

6 - جعل مالیس بعلة علة

7 - جمع المسائل الکثیرة فی مسئلة واحدة

البته لحن ابن سینا در مورد تقسیم مغالطات در کتاب اشارات لحن حصر دادن به این تقسیم است. لذا خواجه نصیر در شرح کلمات او این حصر را به طور کامل نشان داده است (طوسی، 1403، ج 1، صص 313 به بعد).

با ملاحظه تقسیم ارسطو و ابن سینا معلوم می شود که تقسیم آنها از جهات زیادی شبیه به هم است. و اکثر علمای منطق در تقسیم مغالطات پیرو آنها بوده اند. البته تفاوتهایی میان تقسیم آنها مشاهده می شود. ابن سینا در برابر قسم «تاکید لفظی» ارسطو، «اختلاف عجمه» را ذکر نموده و در تبیین قسم «قلة العلم بالتبکیت» مطلبی متفاوت از ارسطو در قسم «تجاهل مطلوب» بیان کرده است. به هر حال توضیح اجمالی این اقسام بدین قرار است :

چهار قسم از اقسام مغالطات لفظی یعنی اشتراک اسم، ممارات، اختلاف لفظ و اختلاف عجمه به عامل اشتراک لفظی و نقش آن در ایجاد توهم و خطا در شنونده مربوط می شود. مغالطه ترکیب (مفصل) و اشتراک قسمت (تفصیل مرکب) نیز ناشی از خطا در اثر توهم وجود یا عدم تألیف میان الفاظ تشکیل دهنده کلام است.

مغالطات ما بالعرض، ایهام انعکاس و سوء اعتبار حاکی از مغالطاتی است که در آنها جایگزینی، جابه جایی یا بیان نادرستی نسبت به یکی از حدود و اجزای قضیه صورت گیرد. جمع المسائل مغالطه ای است که مغالطه کننده با طرح چند سؤال در یک پرسش طوری شنونده را فریب دهد که به جای جوابهای مختلف و متعدد، یک پاسخ واحد بدهد. قلة العلم بالتبکیت یا سوء تألیف آن است که قیاس برای امری تشکیل شود که واقعا مطلوب نظر نیست و ابن سینا سبب آن را عدم رعایت شرایط صوری و مادی قیاس دانسته است (ابن سینا، 1405، ص 22). مغالطه صوری در همین قسم از اقسام کلاسیک مغالطات می گنجد. مصادره بر مطلوب نیز قیاسی است که نتیجه آن به نحوی در مقدمات آمده باشد.

منطقدانان اروپایی با ملاحظه همین تقسیم سعی کرده اند در ذکر اقسام مغالطات تنوع بیشتری دهند. البته در پاره ای موارد از سخنان ارسطو تلقی نادرستی داشته اند و در برخی موارد نیز تفصیل و بسط آنها در مغالطات بهتر از بحثهای کلاسیک بوده است (Ross, 1923, p.61). در نزد ایشان مغالطات به دو دسته کلی صوری و غیر صوری تقسیم شده و البته این تقسیم منحصر در استدلال قیاسی نیست. از نظر آنان مغالطات صوری، مغالطاتی هستند که در آنها استدلالی صورت می گیرد که همه شرایط انتاج صحیح را دارا نیست، اما گوینده با فراهم آوردن زمینه روانی مناسب به مخاطب تلقین می کند که استدلال وی درست است. این مغالطات صوری در واقع از مصادیق همان مغالطه سوء تألیف در منطق کلاسیک هستند، و تمامی ضروب عقیم أقیه أربعه مثال و نمونه ای از آن اند.

بحث حکیمان اروپایی در باب مغالطات صوری محدود است و تقریبا با ذکر شرایط انتاج صحیح به پایان می رسد. آنان برای صحت هر استدلال قیاسی بر حدود پنج قاعده تکیه دارند که دو تا از آنها مبتنی بر مفهوم «انبساط»(12) و سه تای دیگر مربوط به کمیت و کیفیت قضایاست. لذا عدم رعایت هر یک از این قواعد را عامل تحقق یک نوع از انواع مغالطات صوری قیاسی می دانند. این قواعد عبارت اند از :

قاعده 1 - حداقل در یکی از مقدمات قیاس، حد وسط باید منبسط باشد. نام مغالطه ناشی از عدم رعایت این مغالطه «حد وسط نامنبسط» (Undistributed Middle Fallacy) می باشد.

قاعده 2 - هر یک از حدود (اجزا) نتیجه که منبسط باشد، باید در مقدمه ای که مشتمل بر آن حد است نیز منبسط باشد. مغالطات ناشی از عدم رعایت این قاعده را «اکبر نادرست» (IllicitMajorFallacy)و «اصغر نادرست» نامیده اند.

قاعده 3 - هر دو مقدمه قیاس نباید سالبه باشند. مغالطه حاصل از عدم وجود این شرط را «مقدمات مانعة الجمع» (Illicit Minor Fallacy)گویند.

قاعده 4 - اگر یکی از مقدمات سالبه باشد نتیجه حتما سالبه است. اگر نتیجه سالبه باشد حتما یکی از مقدمات باید سالبه باشد. مغالطه ناشی از عدم رعایت این قاعده را «أخذ نتیجه ایجابی از مقدمه سلبی» یا «أخذ نتیجه سلبی از مقدمات ایجابی» گویند.

قاعده 5 - اگر هر دو مقدمه کلیه باشند نتیجه نباید جزئیه باشد. عدم رعایت این قاعده منجر به «مغالطه وجودی» ( Existential Fallacy)می شود.(13)

در کتب منطق اسلامی اسلامی، 2 و کلاسیک برای منتج بودن استدلال قیاسی دو دسته شرایط تحت عنوان شرایط عمومی (که مشترک بین اشکال اربعه قیاس است) و شرایط اختصاصی (که هر یک از اشکال اربعه دارای شرایطی مختص به خویش است) ذکر شده.(14) عدم رعایت هر یک از این شرایط می تواند منجر به مغالطه صوری شود. مجموعه این مغالطات در تقسیم بندی منطقیان قدیم در قسم «الجهل بالتبکیت»- که گاهی قلة العلم بالتبکیت یا سوء تألیف خوانده می شود- وارد می گردد.

بعد از مغالطات صوری نوبت به بحث از مغالطات غیر صوری می رسد.(15) کپی در کتاب خویش مجموعه مغالطات غیر صوری را به دو دسته کلی تقسیم نموده و با ذکر اقسامی برای هر یک از این دو دسته مجموع مغالطات را به هجده قسم می رساند. البته همان گونه که قبلاً اشاره شد تنوع در طرق ایجاد غلط به حدی است که می توان تقسیم مغالطات را به تفصیل بیشتری انجام داد. چنان که فارابی (فارابی، 1410، ج 1، صص 197 به بعد)، سهروردی (شیرازی، بی تا، صص 140 به بعد) و ابن ابی الجمهور (ابن ابی الجمهور، 1329، صص 36 به بعد) در میان منطقدانان مسلمان شماره مغالطات را به مراتب بیش از سیزده قسم مرسوم طرح و بحث کرده اند، در میان منطقدانان اروپایی نیز عده ای چون فیشر (Ficher, 1970) و هرلی (Hurley, 1991) اقسام مغالطات را افزونتر از کپی آورده اند.

در این قسمت از بحث به توضیح مختصر مغالطات غیر صوری موافق با ترتیب و تقسیم کپی پرداخته و با ارجاع به منابع و آثار کلاسیک منطق نشان می دهیم که در موارد متعددی بحثهای جدید مغالطات ریشه در بحثهای قدیم آن دارد.

کپی مغالطات غیر صوری را به دو دسته اصلی تقسیم کرده که عبارت اند از : مغالطات ربطی و مغالطات ابهامی. سپس برای مغالطات ربطی سیزده قسم و برای مغالطات ابهامی پنج قسم بر شمرده است.(16)

اقسام مغالطات ربطی

مغالطات ربطی عبارت اند از استدلالهایی که هیچ ربط منطقی میان مقدمات و نتیجه وجود ندارد. اقسام آن به شرح ذیل است.

1 - مغالطه توسل به زور : که حصول نتیجه در آن بیشتر در گرو تهدید به زور و ارعاب است تا استدلال منطقی. البته این تهدید می تواند جنبه فیزیکی داشته باشد و ممکن است جنبه روانی داشته باشد (Walton, 1991, pp.93 - 101; Hurley, 1991, p.122).

2 و 3 - مغالطه تشنیع (یا استدلال علیه شخصیت مخاطب) : در این نوع مغالطه حتما باید دو استدلال کننده وجود داشته باشد. یکی از آن دو به نحو صریح یا غیر صریح استدلالی را انجام می دهد. نفر دیگر به جای آنکه استدلال نفر اول را مورد انتقاد قرار دهد سعی می کند با مخدوش کردن شخصیت استدلال کننده اول، استدلالش را در نظر دیگران نادرست جلوه دهد. این خدشه سازی از سه راه امکان پذیر است. یا از طریق ناسزاگویی به شخص، یا از طریق بیان تأثیر شرایط و اوضاع مربوط به شخص در نحوه استدلال او، یا از طریق تبیین مغایرت رفتار شخص با نتیجه استدلال او. به نوع اول مغالطه تشنیع (به معنی خاص) (Ad hominem abusive)، به نوع دوم مغالطه استناد به شرایط و اوضاع و احوال (Ad hominem circumstantial) و به نوع سوم مغالطه «خودت هم چنین هستی»(17) (The tu quoque) اطلاق می شود (Hurley, 1991, p.115; walton, 1991, pp. 135 - 149). در بعضی کتب منطقی کلاسیک به این قسم از مغالطه ذیل مغالطات عرضی اشاره شده است(18) (حلّی، 1410، ص 275). نکته مهمی که باید بدان توجه شود آن است که چنین مغالطه ای زمانی تحقق می یابد که شخص بخواهد به عنوان اثبات مطلوب خویش به تشنیع شخص دیگر اقدام کند. بنابراین اگر شخصی به توصیف صفات منفی و زشت کسی اقدام کند و هدف وی از این عمل رد استدلال آن شخص نباشد، مرتکب مغالطه نشده است. چنانچه اگر در دادگاه، وکیل مدافع عدالت شهود را مورد خدشه قرار دهد در کلام وی مغالطه ای وجود ندارد، زیرا شهادت شاهد استدلال منطقی نیست.

4 - استناد به جهل : اگر کسی از جهل به چیزی نسبت بدان نتیجه ای قطعی بگیرد، دچار چنین مغالطه ای شده است (Walton, 1991, pp.43 - 49). این مغالطه غالبا شامل مواردی می شود که یا قابل اثبات نیستند و یا تا کنون از نظر علمی اثبات نشده اند. البته مغالطی بودن چنین استدلالهایی در دو مورد منتفی است .

مورد اول : اگر گروهی از متخصصان و کارشناسان ماهر و کارآمد در مورد یک امر معین به بررسیهای دقیق علمی بپردازند و دلیلی بر وجود آن نیابند، همین می تواند تا حد زیادی عدم وجود آن را اثبات نماید. البته نوع تخصص و مهارت بررسی کنندگان بستگی به مسئله مورد بحث دارد. حتی در بعضی موارد نیازی به تخصصهای سطح بالا وجود ندارد (Hurley, 1991, p.129).

مورد دوم : مربوط به نوعی استدلال می شود که معمولاً در دادگاهها صورت می گیرد. این استدلال مبتنی بر یک اصل مسلّم حقوقی است و آن اینکه تا زمانی که جرمی به اثبات نرسیده است، متهم بی گناه تلقی می شود. لذا اگر وکیل مدافع مدعی شود که چون دادستان نتوانسته است جرمی علیه متهم اثبات کند پس متهم بی گناه است، مرتکب مغالطه نشده است.

5 - مغالطه جلب ترحم و دلسوزی : آن است که از طریق برانگیختن حس عاطفه و ترحم در مخاطب، او را به پذیرش نتیجه ای تحریک کنند که از لحاظ منطقی مستدل نیست (Walton, 1991 pp. 101-105).

6 - مغالطه عوامفریبی (یا توسل به مردم) : بدون شک هر انسانی تمایل دارد مورد علاقه، احترام و تقدیر دیگر انسانها قرار گیرد. در مغالطه عوامفریبی برای رسیدن به نتیجه از وجود چنین تمایلی در مخاطب (شنونده یا خواننده یا بیننده) استفاده می شود. در این مغالطه از دو شیوه، یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم استفاده می گردد.

شیوه مستقیم : آن است که استدلال کننده جمعیتی کثیر را مورد خطاب قرار دهد و برای جلب توجه آنها به تهییج علایق و احساسات آنها بپردازد. این همان کاری است که توسط کارگزاران امور تبلیغات صورت می گیرد. افرادی چون هیتلر از استادان این فن شمرده شده اند. غالبا همراه با این شیوه از مغالطه، اسباب و عواملی که تاثیر کلام را در شنوندگان افزایش دهد مثل اهتزاز پرچمها و نوای پر سر و صدای موسیقی مناسب به کار گرفته می شود. در این مورد هر یک از افراد جمعیت به دنبال آن است که سهمی در هیجان، شادی، دوستی و مودت جمعی داشته باشد و رسیدن به این هدف را از طریق تصدیق نتایج القا شده به جمع می بیند.

شیوه غیر مستقیم : کاربرد این شیوه منحصر در استدلالهای شفاهی نیست. در این شیوه روی سخن استدلال کننده با مردم است ولی نه به عنوان یک جمعیت و توده، بلکه مخاطب او تک تک افراد هستند از این جهت که نوعی علاقه و ارتباط میان آنها و یک جمع خاصی وجود دارد. معمولاً مغالطه ای که این شیوه در آن اتخاذ می شود، به اقسامی تقسیم می گردد که هر یک از آنها از شگردهای استاندارد صنعت تبلیغات نوین به حساب می آید که خلاصه آنها ذیلاً ذکر می شود :

الف : استدلال «کامیون تبلیغاتی» (Band wagon Argument) : استدلال کننده طوری مطلب را به مخاطب القا می کند که مخاطب احساس می کند انکار نتیجه مورد نظر گوینده مستلزم خروج یا عقب ماندگی وی از خیل جمعیتی است که بدان نتیجه اعتراف دارند. با این توضیح وجه تسمیه این مغالطه به کامیون تبلیغاتی نیز معلوم می گردد.

ب : توسل به تفاخر (Appeal to vanity) : غالبا در مواردی صورت می گیرد که ادعا شود انجام یک عمل و استفاده از یک کالای خاص، از ویژگیهای فرد مشهوری است که مورد تحسین و تقلید مردم است و در صورتی که شما آن عمل را انجام دهید یا از آن کالا استفاده کنید، از تحسین و شهرت مشابه برخوردار می شوید.

ج - توسل به افاده (Appeal to snobbery) : بسیاری از مردم علاقه دارند خود را از طبقه اشراف و ثروتمند جلوه دهند. در این شیوه مغالطه کننده از این تمایل بهره می گیرد.

همان طور که از مطالب فوق بر می آید در شیوه مستقیم مغالطه توسل به مردم، تحریک جمعی افراد یک احساس آنی در آنان ایجاد می کند به گونه ای که هر کس خود را متعلق بدان جمع می داند و خود را با جمعیت متحد می بیند و در سایه این اتحاد، نوعی احساس قدرت و امنیت می کند. هنگامی که این جمعیت یکپارچه نتایج مورد نظر گوینده و سخنران را مورد تصدیق و تأیید قرار می دهد، افراد به طور نا خود آگاه احساس می کنند که اگر این نتایج را نپذیرند، خود را از آن قدرت و امنیت و مقبولیت محروم کرده اند. همین پدیده به نحو ظریفتری در شیوه غیر مستقیم این نوع مغالطه تحقق می یابد (Walton, 1991, pp.182 - 193; Hurley, 1991, pp.113 - 115).

7 - توسل به کارشناس (شخص معتبر) : این مغالطه در موردی صورت می گیرد که استدلال کننده برای اثبات مطلوب خویش کلام یا فعل شخصی را که از نظر مخاطب مورد اعتبار است- ولی در واقع شایستگی اظهارنظر در موضوع مورد بحث را ندارد- استفاده می کند. البته اسباب و عوامل متعددی وجود دارد که موجب می شود کلام یا شهادت شخصی از درجه اعتبار ساقط باشد. مثلاً عدم تخصص لازم، تعصب جمود، تمایل به دروغپردازی و عدم توانایی بر فهم رویدادها از جمله این عوامل هستند. در تشخیص اعتبار افرادی که در تحصیل نتیجه به کلام ایشان استفاده می کنیم باید توجه داشت که اولاً ممکن است فردی در چند زمینه و رشته دارای تخصص نسبی باشد و ثانیا ممکن است شخصی در نزد گروهی از مردم دارای اعتبار باشد، اما در نزد عده ای دیگر از این اعتبار برخوردار نباشد. به عنوان مثال، یک فرد ممکن است هم در شیمی و هم در طب تا حدی تخصص داشته باشد. این فرد در ارتباط با کسانی که در هیچ یک از این دو رشته صاحبنظر و آگاه نیستند، ممکن است متخصص تلقی شود اما نسبت به همقطاران و همکاران خود ممکن است دارای چنین اعتباری نباشد (Walton,. 1991, pp.172 - 197)

8 - مغالطه عدم تخصیص : هنگامی که قاعده عامی را به مصداق خاصی سرایت دهیم که به جهت اوضاع و احوال ویژه ای که پیدا کرده است مشمول آن قاعده نمی شود، دچار مغالطه عدم تخصیص شده ایم. شیخ اشراق به نحوی در حکمة الاشراق به این مغالطه اشاره کرده است (شیخ اشراق، 1367، ص 106؛ شیرازی، بی تا، ص 157).

9 - تعمیم نابجا : برعکس مغالطه عدم تخصیص، عبارت است از تعمیم حکم از طریق مشاهده جزئی که دارای وضعیت خاصی است و همین وضعیت خاص، عمل تعمیم را مخدوش می سازد. این مغالطه در واقع همان برهانی جلوه دادن استقرای ناقص است که در متون منطقی کلاسیک عنوان مغالطه بر آن اطلاق شده است (طوسی، 1403، ج 1، ص 231).

10 - علت دروغین : مغالطه ای است که در آن پیوند میان مقدمات و نتیجه، بر نوعی رابطه علیت خیالی استوار است که واقعیت ندارد. برای این مغالطه اقسامی ذکر شده :

قسم اول : استنتاج علیت از صرف دو پدیده (Walton, 1991, pp.212 - 234) (Post hoc ergopropter hoc) در این مغالطه یک مقدمه خفی و پنهان وجود دارد و آن این است که از هر دو حادثه ای که یکی پس از دیگری اتفاق بیفتد، اولی علت و دومی معلول است.

قسم دوم : در این قسم تعاقبی در کار نیست، بلکه چیزی علت وا نمود می شود که در واقع علت نیست .(Noh cousa pro causa)

قسم سوم : آن است که جزء علت، علت تام قلمداد شود(over simplified cause). یعنی اگر برای تحقق یک پدیده باید چندین عامل دست به دست هم دهند، گوینده وانمود کند که تنها یکی از آن عوامل علت تحقق پدیده است.

در کتابهای منطق کلاسیک یک قسم از لحاظ اسم و نام، شباهت فراوانی با این مغالطه دارد و معروف به مغالطه «أخذ ما لیس بعلة علة» است. اما باید دانست مراد پیشینیان از این نوع مغالطه با آنچه در توضیح علت دروغین بیان گردید متفاوت است. برای فهم مراد آنان از این مغالطه لازم است اشاره شود که یکی از شیوه های استدلال در منطق استفاده از برهان خلف است که در این شیوه، فرض کذب مطلوب علت برای وقوع محال می شود و چون وقوع محال ممکن نیست، پس فرض کذب مطلوب باطل است و بدین ترتیب صدق مطلوب اثبات می شود. اما گاهی فرض کذب مطلوب علت وقوع محال نیست، ولی استدلال کننده آن را علت وقوع محال جلوه می دهد و در نتیجه مطلوب خود را اثبات می کند. در اینجا مغالطه «أخذ ما لیس بعلة علة» روی داده است (ابن سینا، 1405، ص25؛ حلّی، 1410، ص 273؛ ارموی، بی تا، ص 376). بعضی این مغالطه را به موردی اختصاص داده اند که حد وسط، واسطه در اثبات اکبر برای اصغر نباشد (طوسی، 1403، ج 1، ص 314). بنابراین می توان گفت مغالطه «أخذ ما لیس بعلة علة» در واقع به مغالطه «نتیجه نا مربوط» بر می گردد که توضیح آن در سطور بعد خواهد آمد. ذکر این نکته لازم است که برخی بزرگان به قسم سوم از مغالطه علت دروغین با عنوان «أخذ جزءالعلة مؤثرا» یا «أخذ جزء العلة مکانها» اشاره کرده اند (شیرازی، بی تا، ص 150؛ ابن ابی الجمهور، 1329، ص 42). همچنین شیخ اشراق از قسم اول با اصطلاح «أخذ ما مع الشی مکان ما به الشی» یاد کرده است (شیرازی، بی تا، ص 148).

11 - مصادره بر مطلوب: آن است که استدلال کننده به عنوان مقدمات استدلال از قضیه یا قضایایی استفاده کند که مورد قبول مخاطب نیست اما با عبارت پردازی فریبنده آنها را به عنوان مقدمات صادق وا نمود کند (Walton, 1991, pp.52 - 54). این مغالطه دارای صور متعددی است از قبیل:

الف : نتیجه استدلال عین یکی از مقدمات است البته در عبارت و لفظ اندکی با آن متفاوت می باشد. در متون قدیم به این قسم از مصادره بر مطلوب عنوان «ظاهر» اطلاق شده است (طوسی، 1403، ج 1، ص 315).

ب : گاهی برای اثبات یک نتیجه، استدلال مرکب صورت می گیرد. یعنی مجموعه ای از استدلالها (Chains of Arguments)پشت سر هم انجام می شود تا در نهایت یک نتیجه را به اثبات رساند. در چنین استدلالی ممکن است نتیجه نهایی، یکی از مقدمات آغازین آن را تشکیل دهد. این قسم از استدلال مغالطی نیز مصادره بر مطلوب است، ولی به خاطر بعد و فاصله میان نتیجه و مقدمه ای که عین آن است، تشخیص مصادره بودن آن مشکل می شود. و از این رو بر آن عنوان «خفی» اطلاق شده است (طوسی، 1403، ج 1، ص 315).

ج : گاهی یکی از مقدمات استدلال در نزد مخاطب کاملاً مجهول و مورد سؤال است، ولی گوینده با استفاده از شیوه های خاصی که در عبارت خویش به کار می برد از توجه مخاطب به مجهول بودن آن مقدمه جلوگیری می کند و بدین ترتیب این حقیقت را مخفی می سازد. شیخ اشراق به گونه ای به هر سه این موارد اشاره کرده است (شیرازی، بی تا، ص 143).

12 - سؤال مرکب : این مغالطه با طرح یک سؤال صورت می پذیرد. این پرسش از نظر مخاطب یک سؤال مفرد تلقی می شود و لذا بدان یک پاسخ (مثبت یا منفی) می دهد. اما سؤال کننده که در طرح این سؤال ظرافت خاصی به کار گرفته است در واقع چندین سؤال را در قالب یک سؤال مورد پرسش قرار داده که هر یک از آن سؤالها دارای جوابی خاص است. مخاطب با پاسخ مثلاً مثبت در واقع به همه آن پرسشها پاسخ مثبت داده است و همین در نتیجه گیری علیه مخاطب به کار می رود. (Walton, 1991, pp.31 - 43.). از آنچه گفته شد معلوم می شود که در این نوع مغالطه یک نحوه استدلال مقدر و ضمنی وجود دارد. در منطق کلاسیک این نوع مغالطه «جمع المسائل فی مسئلة واحده» نام گرفته است (ابن سینا، 1405، صص 25 - 26؛ طوسی 1367، ص 524؛ حلّی، 1410، ص 274). اما به نظر می رسد در معنی این اصطلاح نوعی اختلاف میان منطقدانان کلاسیک وجود دارد. از سخنان ابن سینا و خواجه نصیر چنین بر می آید که مراد ایشان از این مغالطه آن است که سؤال کننده با طرح پرسشی وانمود نماید که میان دو چیز نوعی تقابل وجود دارد و لذا شنونده باید در مقام جواب، یکی از دو طرف را اختیار کند. اما در واقع میان آن دو طرف تقابلی وجود ندارد و رفع هر دوی آنها و اظهار شی سومی به عنوان جواب امکانپذیر است. در آثار جدید منطق این مورد تحت عنوان «تقابل دروغین» (False Dichotomy)آمده است (Hurley, 1991, pp.146 - 147).

اما در نزد عده ای دیگر (حلّی، 1410، ص 275) این مغالطه هنگامی صورت می گیرد که یکی از مقدمات قیاس- که جمله خبری است نه پرسشی- به گونه ای اظهار شود که اگرچه یک قضیه واحد به نظر می رسد، ولی در واقع به دو قضیه منحل می شود. چنین مقدمه ای می تواند موجب مغالطی شدن استدلال گردد. البته برخی از متأخران چنین تفسیری از مغالطه «جمع المسائل فی مسئلة واحدة» را درست نمی دانند (مظفر، 1413، ص 437).

13 - نتیجه نامربوط : مراد از این مغالطه آن است که مغالطه کننده با اعمال نوعی تحریف، از مقدماتی به نتیجه برسد که واقعا آن مقدمات این نتیجه را اثبات نمی کند. (Walton, 1991, pp. 61-64)در این خصوص شیوه های متعددی قابل اتخاذ است.

الف : تجاهل مطلوب : آن است که مغالطه کننده مقدماتی را در کنار هم گردآورد که دارای لوازم خاص و معینی هستند. اما به جای آن لوازم، چیزی نتیجه بگیرد متفاوت از آنها و در عین حال مرتبط با آنها. وجه تسمیه این مغالطه با توضیح پیشین روشن است. چرا که دراین مغالطه، استدلال کننده خویش را نسبت به لوازم و نتایج صحیح استدلال جاهل جلوه می دهد.

ب : خصم خیالی (Walton, 1991, p.22). (Straw man): در این مغالطه، مغالطه کننده ابتدا استدلالی را که قبلاً توسط خصم او صورت گرفته به گونه ای تغییر می دهد که نادرست و بد شکل جلوه کند. سپس استدلال جدید را مورد نقض و نقد قرار می دهد و وانمود می کند که خصمش را در بحث شکست داده است. بنابراین در این مغالطه حتما باید دو استدلال کننده وجود داشته باشد.

ج : تغییر موضوع :(19) هنگامی صورت می گیرد که مغالطه کننده با تغییر موضوع بحث، توجه مخاطب را از مطلب اصلی منحرف می کند و بدین ترتیب وانمود کند که در بحث پیروز شده است.(20)

از آنجا که هر سه این اقسام مشتمل بر نوعی بی ربطی میان مقدمات و نتیجه هستند و ممکن است میان آنها خلط شود، لذا باید به تفاوتهای میان آنها توجه نمود. هر دو مغالطه «تغییر موضوع» و «خصم خیالی» سعی در انحراف مخاطب دارند. اما در «خصم خیالی» مغالطه کننده استدلال خصم خود را مخدوش جلوه می دهد و سپس به استدلال مخدوش شده حمله می کند. در صورتی که در «تغییر موضوع» مغالطه گر به استدلال خصم کاری ندارد، بلکه موضوع مورد بحث را عوض می کند. بر خلاف این دو مغالطه که در واقع مغالطه کننده مقدمات استدلال اصلی را تغییر می دهد و مقدمات جدیدی جایگزین آنها می سازد، در مغالطه تجاهل مقدمات تغییری پیدا نمی کند و در عین حال ربطی میان مقدمات و نتیجه آن وجود ندارد. البته در مغالطه خصم خیالی نتیجه بامقدمات جدید مربوط هست، ولی نسبت به مقدمات پیشین نا مربوط است. در متون کلاسیک این مغالطه گاهی به نام «قلة العلم بالتبکیت» خوانده شده (ابن سینا، 1405، ص 22) و گاهی سوء تألیف نام گرفته است. البته مغالطه سوء تألیف هم شامل سوء تألیف صوری می شود و هم سوء تألیف غیر صوری (حلّی، 1410، صص 273 -274). و بیشتر تأکید منطقدانان قدیم بر جنبه صوری این مغالطه بوده تا جهت غیر صوری آن.

اقسام مغالطات ابهامی

کپی برای این دسته از مغالطات، پنج قسم ذکر نموده است :

1 - مغالطه ایهام : ناشی از اشتراک لفظی است. یعنی یکی از الفاظ به کار رفته در مقدمات استدلال دارای دو یا چند معنای متفاوت است که به یک معنا موجب صدق مقدمه است و به معنای دیگر مستلزم انتاج نتیجه. در منطق قدیم این مغالطه «اشتراک اسم» یا «اشتراک لفظ» نام گرفته است (ابن سینا، 1405، ص 9؛ حلّی، 1410، ص 270).

2 - مغالطه ابهام ساختاری : زمانی روی می دهد که یکی از طرفین بحث عبارتی از خصم را که نوعی ابهام در آن است به نحوی نادرست- خلاف مقصود گوینده- تفسیر کند و براساس این تفسیر نادرست، استنتاجی را انجام دهد. بنابراین غالبا عبارت اصلی توسط خصم مطرح می شود و ابهام آن ناشی از یک خطای دستوری یا مربوط به نقطه گذاری- مثلاً نداشتن ویرگول ضروری، داشتن قید مبهم و کاربرد ضمیری که مرجع آن مشخص نیست- می باشد. به خاطر همین ابهام است که یک عبارت ممکن است دارای معانی متعددی باشدو معمولاً مغالطه کننده آن معنایی را انتخاب می کند که مورد نظر گوینده آن عبارت نیست. تفاوت «مغالطه ایهام» با «ابهام ساختاری» در دو مورد است : یکی آنکه «مغالطه ایهام» مربوط به الفاظ مفرد است اما «مغالطه ابهام ساختاری» مربوط به عبارات و ترکیبهای جمله ای است. دوم اینکه «ابهام ساختاری» غالبا مشتمل بر خطایی است که مغالطه کننده در تفسیر عبارت مبهمی مرتکب می شود، اما ابهام آن عبارت از ناحیه شخص دیگری است، در حالی که ابهام «مغالطه ایهام» توسط خود مغالطه کننده ایجاد می شود. در منطق کلاسیک از مغالطه «ابهام ساختاری» تحت عنوان «اشتباه» و نیز «مماراة» یاد شده است (ابن سینا، 1405، ص 10؛ حلّی، 1410، ص 271؛ طوسی، 1367، ص 519).

3 - مغالطه تکیه و تأکید لفظی : بعضی از منطقدانان سنتی در ضمن مغالطه اعراب و اعجام از نقش لحن و آوا در ایجاد مغالطه یادکرده اند (طوسی، 1367، ص 519؛ ابن سینا، 1410، صص 17 - 18). فارابی نیز این قسم را تحت عنوان «مغالطه تغییر اصوات» به نحو مستقل ذکر کرده است (فارابی، 1410، ج 1، ص 251).

4 - مغالطه ترکیب : اگر نتیجه استدلال مبتنی بر تسری نا بجای حکم اجزای یک مجموعه به کل آن باشد، چنین مغالطه ای صورت می گیرد. لازم به ذکر است که گاهی ممکن است کل یک مجموعه در حکمی از احکام با هر یک از اجزای خود مشترک باشد. اما گاهی ممکن است چنین اشتراکی نادرست و نابجا باشد. در حالت دوم اگر کسی چنین اشتراکی را مدعی شود، مرتکب مغالطه ترکیب شده است. در منطق قدیم مغالطه ای تحت عنوان «ترکیب المفصل» آمده که یکی از اقسام دوگانه آن شباهت زیادی به این مورد دارد(21) (ابن سینا، 1405، صص 14 - 15؛ شیرازی، بی تا، ص 145).

5 - مغالطه تقسیم : درست برعکس مغالطه ترکیب است و مغالطی بودن آن، ناشی از تسری نابجای حکم کل به اجزا یا افراد آن است. در متون کلاسیک این مغالطه تحت عنوان «تفصیل المرکب»، «اشتراک تألیف» و «اشتراک قسمت» آمده است (طوسی، 1367، ص 520؛ حلّی، 1410، ص 271؛ شیرازی، بی تا، ص 146). البته مثالهای مربوط به مغالطات ترکیب و تقسیم در منطق قدیم حاوی نوع صعوبت و پیچیدگی است که مثالهای مربوط به آنها در منطق جدید چنین صعوبتی را ندارد. فارابی مغالطه ترکیب را «تغییر افراد الی ترکیب» و مغالطه تقسیم را «تغییر ترکیب الی افراد» خوانده است (فارابی، 1410، ج 1، ص 200).

در پایان ضمن تأکید مجدد بر اینکه برای مغالطات اقسام متعدد دیگری می توان یافت و نمی توان تعداد آنها را در عدد خاصی محصور نمود، این نکته مهم نیز خاطر نشان می شود که اگرچه بحث مغالطات در کتب منطقی کلاسیک به گونه ای عام است که همه موارد و فروع و زمینه های علمی و غیر علمی را شامل می گردد، اما مثالهایی که برای مغالطات ذکر شده بیشتر مربوط به مباحث علوم عقلی چون فلسفه و منطق است(22) در حالی که در بحثهای جدید مغالطات این محدودیت به مراتب کمتر است.

کتابنامه:

آل یاسین، جعفر، المنطق السینوی، بیروت، بی نا، 1983 م

ابن ابی الجمهور، المجلی، بی جا، بی نا، 1329 ق

ابن سینا، ابوعلی، الاشارات، بی جا، دفتر نشر کتاب، 1403 ق

ابن سینا، ابوعلی، دانشنامه علایی، تصحیح محمّد معین و سیدمحمد مشکوة، تهران، انجمن آثار ملی، 1331 ش

ابن سینا، ابوعلی، الشفاء، به کوشش ابراهیم مدکور، قم، افست کتابخانه آیة الله العظمی مرعشی نجفی، 1405

ابن سینا، ابوعلی، النجاة، تهران، انتشارات مرتضوی، 1364 ش

اهوانی، احمد فؤاد، مقدمه سفسطه شفاء، قم، افست کتابخانه آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی، 1405 ق

اشراق، شهاب الدین سهروردی، حکمة الاشراق، ترجمه سیدجعفر سجادی، تهران، دانشگاه تهران، 1367

پاپکین و استرول، کلیات فلسفه، ترجمه سیدجلال الدین مجتبوی، تهران، انتشارات حکمت، 1369 ش

حلّی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید، قم، انتشارات بیدار، 1410 ق

سبزواری، ملاهادی، اللئالی المنتظمه، به کوشش حسن حسن زاده آملی، تهران، نشر ناب، 1369 ش

شیرازی، قطب الدین، شرح حکمة الاشراق، چاپ سنگی، بی جا، بی نا، بی تا

طوسی، خواجه نصیر، اساس الاقتباس، تهران، دانشگاه تهران، 1367 ش

طوسی، خواجه نصیر، شرح الاشارات، بی جا، دفتر نشر کتاب، 1403 ق

ابن سهلان ساوی، عمر، البصائر النصیریه، بی جا، یولاق، 1898

غزالی، ابوحامد محمد، معیارالعلم فی فن المنطق، بیروت، دارالاندلس، بی تا

فارابی، المنطقیات، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، قم، مکتبة آیة الله العظمی مرعشی نجفی، 1410 ق

مصاحب، غلامحسین، مدخل منطق صورت، تهران، انتشارات حکمت، 1366 ش

مظفر، محمدرضا، المنطق، قم، انتشارات فیروزآبادی، 1413 ق

یزدی، ملاعبداللّه ، الحاشیة (علی تهذیب المنطق)، قم، انتشارات اسلامی، بی تا

8791 ,A.S.U ,cigol ot noitcudortnI givrI ipoC

2791 ,dtL nallimkcaM ,nodnoL ,yhposolihp fo aideapolcycnE ehT ,luap ,sdrawdE

Fischer, D.H, Historians fallacies, New York, Harper & Row pub. 1970

1991 ,.buP htrowsdaw ,A.S.U ,cigol ot noitcudurtnI esicnoc A ,J .P ,yelruH

3291 ,.bup drofxo ,nodnoL ,eltotsirA ,D .W ,ssoR

1991 ,ytisrevinu egdirbmac ,kroY weN ,cigol lamrofnI ,N .D ,notlaW

یادداشت:


1- دانشجوی دوره دکترای رشته فلسفه و کلام اسلامی در دانشکده الهیات دانشگاه تهران عضو هیأت علمی و مسئول بخش فلسفه و کلام اسلامی دفتر مطالعات و تحقیقات علوم اسلامی دانشگاه امام صادق(ع)

فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق(ع)، سال اول، شماره 2، زمستان 1374، صص 49-31

2. این نوشته پیش در آمدی بر ترجمه «مغالطات غیرصوری» از کتاب درآمد منطق اثر کپی است که ترجمه آن در ضمیمه اول همین شماره از نظرتان خواهد گذشت.

3. به عنوان مثال : الشفاء، اساس الاقتباس و الجوهر النضیر

4. به عنوان مثال : الشمسیة، الحاشیه، الثانی المنتظمه.

5. از جمله آنها می توان از کتاب النجاة و شرح الاشارات نام برد.

6. این موارد بیشتر توسط ارسطو مورد بحث قرار گرفت.نک: اهوانی، 1405ق، ص 22؛ اما ابن سینا از آنها بحث چندانی نکرده است.

7. به عنوان مثال غزالی در معیارالعلم اسباب غلط را منحصر در هفت تا می داند که از هر یک آنها تعبیر به «مثارغلط» نموده و از تقسیم رایج پیروی نکرده اما در نهایت همان اقسام رایج را ذکر کرده است. وی تردیدها و شبهات سوفسطائیان را در اصل به سه عامل عمده یعنی خطا در صورت استدلال، خطا در مقدمات و شبهات مربوط به مقدمه و نتیجه نسبت می دهد.

8. اهوانی، 1405، ص 19 به نقل از ارسطو

9. اهوانی، 1405 ص 20 به نقل از Mill, Joyce

10. فارابی نیز همچون شیخ اشراق عمل نمود است: فارابی، 1410، ج1، صص917 به بعد

11. این عنوان علی رغم ابهامی که دارد به همین گونه در متون عربی به عنوان ترجمه لفظ لاتین ذکر شده. ما در سطور بعد آن را مغالطه «نتیجه نامربوط» خواهیم نامید.

12. در رابطه با مفهوم انبساط(Distribution) ، نک: مصاحب، 1366، ص 577؛ پاپکین و استرول، 1369، صص 350 به بعد و نیز: Hurley,1991,pp.188-189.

13. برای توضیح بیشتر، نک : Hurley, 1991, pp. 256 - 261.

14. به عنوان مثال، نک : حلی، 1410، صص 103 به بعد؛ طوسی، 1367، صص 193 به بعد.

15. این همان بحثی است که متن آن توسط مؤلف از کتاب Introduction to logic اثر کپی ترجمه گردیده است.

16. Hurley مجموع مغالطات را به پنج دسته کلی : مغالطات ربطی، استقرای ضعیف، پیش فرض، ابهامی، شباهت دستوری تقسیم نمود و با ذکر اقسامی برای هریک از این پنج دسته مغالطات را به حدود 22 قسم رساند. نک: Hurley, 1991

17. کپی، این قسم را به صورت مستقل نیاورده است.

18. توجه شود که تشنیع در منطق کلاسیک معمولاً در مواردی صورت می گیرد که شخص مورد تشنیع به کلامی خلاف قول مشهور قائل باشد. لذا شنیع در مقابل مشهور قرار می گیرد.

19- این مغالطه را اصطلاحا (Red Herring) به معنی «ماهی دودی» می نامند. این نام در اصل از اسم یکی از شیوه های تربیت سگان شکاری أخذ شده است. برای امتحان توانایی این سگها در تعقیب شکار با استفاده از حس بویایی، تعدادی ماهی دودی در داخل کیسه ای قرار داده و روی رد پای شکار می کشند و سپس مسیر حرکت کیسه را از رد پای اصلی منحرف می کنند. سگ شکاری باید بتواند بوی شکار را از بوی ماهی دودی تشخیص داده و تحت تأثیر بوی شدید ماهی دودی قرار نگیرد. تنها بهترین سگ می تواند بوی اصلی را دنبال کند.

20- برای توضیح بیشتر در مورد هر سه قسم، نک : Hurley, 1991, pp.120 - 122

21. لازم به ذکر است تفاوتی که کپی میان کل استغراقی و کل مجموعی قائل شده (و در متن ترجمه شده نیز آمده)به نحوی در کلام منطقدانان ما نیز هست . نک: حلی، 1410 ، ص 270

22. به عنوان مثال، نک: سبزواری، 1369، صص 359 به بعد برای برخی مغالطات، پس از شرح اقسام آنها

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر