جغرافیای انسانی شیعه در آستانه دوران غیبت

در قرن چهارم هجری و در آستانه غیبت امام دوازدهم، شیعیان در بلاد و شهرهایی از جهان اسلام می زیستند که اطلاعات ما از آن ها به سبب عدم توجه منابع تاریخی به مقوله جغرافیای انسانی، کاملاً محدودند و از خلال منابع گوناگون تاریخی، جغرافیایی، رجالی و حدیثی، تنها می توان به آگاهی های اندکی در این خصوص دست یافت

چکیده

در قرن چهارم هجری و در آستانه غیبت امام دوازدهم، شیعیان در بلاد و شهرهایی از جهان اسلام می زیستند که اطلاعات ما از آن ها به سبب عدم توجه منابع تاریخی به مقوله جغرافیای انسانی، کاملاً محدودند و از خلال منابع گوناگون تاریخی، جغرافیایی، رجالی و حدیثی، تنها می توان به آگاهی های اندکی در این خصوص دست یافت. بررسی این موضوع از آن نظر حایز اهمیت است که از جایگاه و موقعیت اجتماعی شیعیان در جهان اسلام و تأثیرات آن بر تحوّلات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی عالم اسلامی شناختی بهتر و دقیق تر در اختیار محقق قرار می دهد.

مقدّمه

شناخت تاریخ تشیّع نیازمند بررسی جنبه های گوناگون حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعیان است و از این میان، وضعیت اجتماعی آنان از اهمیت والایی برخوردار است؛ زیرا در این شرایط اجتماعی بود که آموزه های تشیّع رشد کردند و نشر یافتند و تحوّلاتی را پشت سر گذراندند. همچنین وضعیت اجتماعی شیعیان به طور طبیعی بر اوضاع سیاسی و فرهنگی آنان تأثیرگذار بود. از این رو، برای درک بهتر و دقیق تر مسائل سیاسی و فرهنگی جامعه شیعه نیز لازم است تا اوضاع اجتماعی شیعیان هر چه بیشتر و بهتر مورد بررسی قرار گیرند. یکی از ابعاد حیات اجتماعی، پراکندگی جمعیتی است. آگاهی از اینکه افراد جامعه شیعه در چه مناطقی حضور داشتند و فعالیت می کردند و به طور نسبی چند درصد کل افراد جامعه اسلامی را تشکیل می دادند یا چه نسبتی از شهرها و بلاد مسلمان نشین را در اختیار داشتند، به ما کمک می کند تا تفسیر و تحلیل بهتری از تحوّلات جامعه شیعه ارائه دهیم. این آگاهی نسبت به ادوار گوناگون تاریخ تشیّع حایز اهمیت است و در دوره آغاز غیبت امام دوازدهم بخصوص به خاطر بحران خاصّ حاصل از غیبت امام علیه السلام اهمیت بیشتری می یابد. در این مقاله، به اختصار، به بررسی پراکندگی جمعیتی شیعه در اوایل غیبت کبرا (قرن چهارم هجری) خواهیم پرداخت.

رشد و گسترش شیعه

هسته اولیه تشیّع در شهر مدینه شکل گرفت و دست کم تا چندین سال در این شهر باقی ماند. به دنبال فتوحات مسلمانان در شرق و غرب و مهاجرت و سکونت برخی از اصحاب نام آشنای امام علی علیه السلام در نواحی تازه فتح شده، زمینه برای راه یابی تشیّع به این مناطق فراهم گردید. تا پایان قرن نخست هجری، شیعیان به طور گسترده از مرزهای عراق فراتر نرفتند و عمدتا در حجاز و چند شهر معدود عراق محصور ماندند. علت این امر را در حضور دایمی امامان معصوم در حجاز، اقلّیت نسبی جمعیت شیعه مذهب، از بین رفتن شمار زیادی از شیعیان در حوادث و تحوّلات گوناگون (قیام ها، سرکوب ها و ترورها) و اختناق حاکم از جانب حکومت اموی، که به نوبه خود موجب محدودیت فعالیت شیعیان می گردید، می توان جست. در سده دوم هجری، برخی تحوّلات سیاسی و اجتماعی، تغییراتی در وضعیت مزبور پدید آوردند. استبداد و ستم امویان در کنار حضور عناصر ایرانی ناراضی از اوضاع اجتماعی موجود، ایرانیان را به قیام کنندگان علوی و شیعی، که علیه حاکمیت بنی امیّه دست به قیام می زدند، متمایل ساخته بود.

عامل دیگری که در همین زمان به این جهت گیری های مذهبی و سیاسی دامن می زد نهضت بنی عبّاس بود. قیام موفقیت آمیز عبّاسیان در دهه های نخست این قرن، اگرچه حرکتی شیعی نبود، از دو جنبه به توسعه تشیّع کمک نمود: نخست اینکه جنبش عبّاسیان برخی شعارهای شیعیان مثل دعوت به آل محمّد را در نواحی گوناگون پراکند، و دیگر اینکه استقرار بنی عبّاس بر اریکه قدرت زمینه ساز قیام های دیگری از جانب علویان و شیعیان گردید. این امور کمک می کردند تا تشیّع از اختناق به وجود آمده در دوره امویان خارج شود و ندایش به گوش کسان بیشتری برسد.

علاوه بر این ها، آنچه بیش از همه در این عصر به انتشار تشیّع یاری رسانید مهاجرت شیعیان به نواحی گوناگون بلاد اسلامی بود. این مهاجرت ها به سبب عوامل گوناگونی انجام می شدند و بخش عمده آن ها را مهاجرت های ناخواسته به سبب فشارهای سیاسی و اجتماعی تحمیل شده بر شیعیان تشکیل می داد، به گونه ای که بسیاری از شیعیان و علویان برای رهایی از دست عمّال بنی عبّاس، ناچار به جلای وطن و مهاجرت می شدند. شماری از این مهاجرت ها نیز پس از قیام های ناکام علیه حکومت عبّاسی صورت می گرفتند و دست اندرکاران این قیام ها به نواحی دورتر از مرکز خلافت پناه می بردند. روند این مهاجرت ها، که موجب انتشار تشیّع در نواحی گوناگون می گردید، به تدریج افزایش یافت و کسان دیگری مانند برخی خاندان های شیعه مذهب و بعضی عالمان شیعه به زمره هجرت کنندگان پیوستند. حضور شیعیان در نواحی گوناگون، ارتباط امامان را با این نواحی از طریق نمایندگان و وکلای آنان بیشتر می نمود و این امر به نوبه خود، به انتشار بیش از پیش تشیّع انجامید.

گذشته از عوامل مزبور، از قرن سوم هجری به بعد، برخی تحوّلات سیاسی نیز در انتشار تشیّع و افزایش جمعیت شیعیان در نقاط گوناگون جهان اسلام نقش داشتند. این تحوّلات سیاسی همان استیلای سیاسی و نظامی شیعیان بر برخی بلاد اسلامی و تشکیل حکومت های شیعه مذهب بودند که آزادی عمل بیشتری برای فعالیت شیعیان فراهم می ساختند. بدین سان، تا آغاز غیبت امام دوازدهم علیه السلام ، شیعیان در نواحی گوناگون جهان اسلام منتشر شدند و تشیّع به مناطق دور و نزدیک سرزمین های پهناور اسلامی راه یافت.

بدین روی، در عصر غیبت، شیعیان در شهرهای گوناگون می زیستند و بسته به موقعیت های سیاسی و اجتماعی این شهرها، تراکم جمعیتی متفاوتی داشتند. در برخی شهرها، تراکم جمعیت شیعیان زیاد بود و اکثریت مردم را تشکیل می داد. این برتری نسبی شیعیان سبب می گردید تا شهرهای مذکور به عنوان شهرهای شیعه نشین مشهور شوند. اما این موارد نادر بودند و در بیشتر شهرها، جمعیت غیرشیعی بیشتر ساکنان شهر را تشکیل می داد. در گزارش های پراکنده تاریخی، به وجود شیعیان در شهرها و بلاد دور و نزدیک اشاره شده است. توجه به این نکته لازم است که پراکندگی جغرافیایی شیعیان باید جدا از موضوع دولت ها و حکومت های شیعه مذهب مورد بررسی قرار گیرد و باید توجه داشت که تمام قلمرو و دولت های شیعی لزوما دارای جمعیت همگون شیعه مذهب نبودند، بلکه در بسیاری از موارد، بخش عمده ای از نقاط تحت سلطه این دولت ها جمعیتی غیرشیعی در خود جای داده بودند. از این رو، وجود دولت یا حکومتی شیعه مذهب در یک نقطه را نمی توان دلیل قطعی بر تشیّع مردم آن سامان دانست. با این حال، نباید اثرات وضعی دولت های شیعی را در گسترش تشیّع و انتشار اندیشه های شیعی نادیده گرفت. مهم ترین مراکز تجمّع شیعیان در آغاز عصر غیبت، عراق و نواحی گوناگون ایران بودند. گذشته از این ها، شیعیان به طور پراکنده در دیگر بلاد اسلامی می زیستند که در ادامه، به آن ها اشاره می کنیم:

شبه جزیره عربستان

نواحی گوناگون شبه جزیره عربستان شاهد حضور شیعیان بودند. از مهم ترین این نواحی، منطقه حجاز بود و شهر مدینه، که تشیّع در آن شکل گرفت. حضور شیعیان در شهر مدینه سابقه ای بس طولانی دارد. این شهر مدت دو قرن محل سکونت امامان معصوم علیهم السلام بود و بسیاری از اصحاب ایشان و بزرگان شیعه در این شهر زندگی می کردند. قیام هایی که به رهبری علویان علیه حکومت عبّاسی در این شهر برپا می شدند و با استقبال خوبی از سوی مردم شهر روبه رو می گردیدند، از وجود جمعیت شیعی قابل توجه این شهر حکایت دارند.(2) در عین حال، اکثریت جمعیت مدینه را غیرشیعیان تشکیل می داده اند و اساسا شهر مدینه و نیز مکّه به داشتن گرایش های شدید تسنّن مشهور بوده اند.(3) بجز حجاز، در مناطق داخلی شبه جزیره به ندرت شیعیان زندگی می کردند.

مقدسی، جغرافی نویس قرن چهارم هجری، مردم «هَجَر» و «عمان» را که در حاشیه خلیج فارس و تحت نفوذ قرمطیان قرار داشتند، شیعه دانسته است.(4) اما در جنوب شبه جزیره شیعیان بیشتری وجود داشتند. تشیّع در یمن، نسبت به نواحی دیگر انتشار بیشتری داشت و تمایلات شیعی از دیرباز در بین مردم این منطقه دیده می شدند. شاید بتوان این تمایلات را با آمدن امام علی علیه السلام به یمن در آخرین سال حیات رسول خدا مرتبط دانست. به هر حال، بسیاری از قبایل یمنی چه آن ها که در یمن بودند یا قبایل مهاجر به عراق به گرایش های شیعی مشهور بودند. این امر در کنار دور بودن این سرزمین نسبت به مرکز خلافت، سبب شده بود داعیان و مبلّغان فرقه های شیعی در آنجا فعالیت داشته باشند. مبلّغان زیدی و داعیان اسماعیلی از مدت ها قبل، به دعوت مخفیانه در یمن پرداخته بودند و در اوایل غیبت صغرا، زیدیان موفق شدند با تلاش یحیی بن حسین، معروف به «الهادی الی الحق» (م 284 ه) امارتی مستقل در این منطقه برپا کنند که بر شهرهای بزرگ عدن و صنعا حاکمیت داشتند.(5)

گذشته از زیدیان و اسماعیلیان، شیعیان دوازده امامی نیز در یمن زندگی می کردند و گزارش هایی حاکی از وجود آنان در دست می باشند که نشان می دهند با امامان معصوم علیهم السلام و وکیلان ایشان در ارتباط بودند. در خبری نقل شده است که گروهی از شیعیان یمن برای دیدار امام حسن عسکری علیه السلام به سامرّاء آمدند.(6) همچنین از حضور وکیلان امام دوازدهم در یمن سخن به میان آمده و از برخی از اینان و شیعیان یمنی، که موفق به دیدار امام علیه السلام شده بودند، مانند فضل بن یزید، حسن بن فضل، جعفری و شمشاطی نام برده شده است.(7)

عراق

عراق اولین جا پس از شبه جزیره عربستان بود که تشیّع بدان راه یافت و این منطقه از سده اول هجری، مهم ترین مرکز فعالیت شیعیان محسوب می گردید و شمار قابل توجهی از شیعیان در شهرهای آن سکونت داشتند. مردم عراق، که به داشتن گرایش های شیعی معروف بودند، در نقطه مقابل حجاز، با تمایلات سنّی و شام با گرایش های اموی قرار داشتند. این جناح بندی سیاسی مذهبی به خوبی در تحوّلات سده های نخست هجری مشاهده می شود. شهرهای مهم شیعه نشین در عراق به شرح ذیل بودند:

کوفه

نخستین شهر اسلامی که به دست مسلمانان بنا شد، کوفه بود. این شهر به سبب وجود شمار زیادی از شیعیان در آن معروف بود. با توجه به برخی شواهد، سابقه تشیّع در این شهر، به سال های آغازین احداث آن بازمی گردد. حضور تنی چند از اصحاب نزدیک امام علی علیه السلام مانند عمّار یاسر، حذیفة بن یمان و عثمان بن حنیف(8) در این شهر، بی شک، در رواج اصول تشیّع در بین مردم کوفه بی تأثیر نبود. همچنین قبایل یمنی ساکن در این شهر نیز گرایش های شیعی داشتند.(9) دوران چند ساله اقامت امام علی علیه السلام در کوفه موجب تثبیت و تحکیم تشیّع در این شهر شد و این شهر به زودی محل تجمّع شیعیان و مرکز مخالفت ها با حکومت گردید و قیام شیعیان در کوفه در ادوار تاریخی گوناگون از استقرار سریع و ریشه دار تشیّع در این شهر حکایت دارد. این امر از دید سیاست مداران این عصر پوشیده نمانده بود و در اظهار نظرها و برنامه ریزی های سیاسی خود، به آن تصریح می کردند.(10) این امر را همچنین می توان در ارتباط گسترده شیعیان کوفی با امامان معصوم علیهم السلام دریافت. در آغاز دوران غیبت، اکثریت مردم کوفه شیعه بودند. مقدسی تأکید کرده است که برتری جمعیتی در کوفه، با شیعیان بوده است، بجز محلّه «کناسه» که مردم سنّی مذهب داشت.(11) شیعیان کوفه را پیروان مذاهب گوناگون تشیّع تشکیل می دادند، ولی اکثریت با شیعیان امامی بود که در بین آنان، خاندان های قدیمی و معروف شیعه به چشم می خورند؛ مانند خاندان «اعین» و «نهیک» که زعامت و رهبری شیعیان را برعهده داشتند.(12)

بغداد

پس از کوفه، مهم ترین شهر عراق که جمعیت شیعی قابل توجهی داشت، بغداد بود. بغداد، مرکز حکومت عبّاسیان، به سبب مرکزیت سیاسی و علمی اش، فرقه ها و نحله های گوناگونی را در خود جای می داد و مجاورت آن با شهر کوفه سبب شده بود تا گرایش های شیعی خیلی زود در آن رواج پیدا کنند، به گونه ای که پس از چندی، همان اهمیت و جایگاهی را در جامعه شیعه یافت که شهر کوفه دارا بود. به یقین، حضور چند تن از امامان معصوم علیهم السلام در عراق که زیر نظر عبّاسیان به سر می بردند در انتشار شیعیان در این شهر بی تأثیر نبود. می توان تصور نمود که برخی از شیعیان به خاطر نزدیکی بیشتر به امامان و امکان بهره مندی فراوان تر، به عراق آمده و سپس در بغداد، که محل سکونت عالمان شیعه نیز بود، اقامت گزیده باشند. به هر تقدیر، در دوران مورد نظر ما، شمار قابل توجهی از شیعیان در بغداد می زیستند؛ چنان که مقدسی در این باره می گوید: «برتری جمعیتی در شهر بغداد با شیعیان و حنبلیان بود.»(13) بعضی محلاّت قدیمی شهر بغداد به شیعیان اختصاص داشتند؛ مانند «کرخ»،(14) «باب الطاق»،(15) «نهرالطابق»(16) و محلاّت دیگری که در منابع از آن ها نام برده شده است.(17)

نکته قابل ذکر دیگر اینکه از آغاز غیبت امام دوازدهم، نایبان خاص آن حضرت در بغداد اقامت کرده بودند. بی شک، حضور و فعالیت ایشان بر رونق تشیّع در این شهر می افزود.

مدائن

در منابع گوناگون، از حضور شیعیان در مدائن از دهه های نخست تاریخ اسلام سخن به میان آمده است. امارت سلمان فارسی، شخصیت ممتاز تشیّع بر این شهر،(18) سفر و اقامت امام حسین علیه السلام به این شهر برای گردآوری سپاه در جنگ با معاویه(19) و شرکت شیعیان مدائنی در قیام توّابین به رهبری سعد پسر حذیفه بن یمان(20) را می توان دلایلی بر این امر دانست. ارتباط شیعیان این شهر با امامان نیز تأیید دیگری بر وجود چشمگیر آنان می باشد. به نظر می رسد این ارتباط در دوران حضور امامان معصوم علیهم السلام در عراق و در آستانه غیبت امام دوازدهم بیشتر بود. درباره ابوالادیان، خادم امام عسکری علیه السلام ، اظهار داشته شده است که در آخرین روزهای حیات ایشان، مأمور رسانیدن نامه هایی به شیعیان این شهر شده بود.(21)

سامرّاء

حضور شیعیان در سامرّاء اندکی پس از احداث این شهر و با انتقال امام دهم علیه السلام به آنجا پدید آمد و از آن پس حضور 25 ساله دو تن از امامان بهانه خوبی برای سکونت شیعیان در این شهر بود. در همین زمان، وکیلان ائمّه اطهار علیهم السلام در سامرّاء فعالیت گسترده ای داشتند که از جمله ایشان می توان عثمان بن سعید و محمّد بن عثمان عمری را نام برد. شیعیان ساکن در شهر نیز علی رغم مشکلات فراوان به دیدار امام می رفتند.(22)

بصره

بصره به گرایش های شدید عثمانی و اموی معروف بود. با این حال، جمعیت شیعیان در آن قابل توجه بود. مشارکت آنان در قیام های شیعی عصر اموی و عبّاسی گویای همین امر است (مثل قیام توّابین یا قیام ابراهیم بن عبداللّه حسنی، معروف به «قتیل باخمرا»).(23) در این شهر، خاندان های شیعه مذهب بزرگی زندگی می کردند که از میانشان شخصیت های علمی و ادبی ممتازی برخاستند.(24)

مقدسی همچنین از وجود شیعیان در نواحی دیگر عراق خبر داده است. بنا به گزارش او، شهر «جبله» در شمال عراق نیز شیعه نشین بود.(25)

شام و مصر

در شام، شیعیان در شهرهای گوناگون زندگی می کردند. مردم «طبریه»، «نابلس»، «قدس» و بیشتر مردم «امّان» بر مذهب تشیّع بودند.(26) همچنین ارتباط مردم «جبل عامل» و «طرابلس» با عالمان شیعه در همین زمان، حاکی از وجود شیعیان در این نواحی است. شهر «حمص» نیز با تشکیل دولت حمدانی در شام به تشیّع روی آورد.(27) در مصر، گویا شیعیان در دو شهر «صندفا» و «اسکندریه» تجمّع داشتند.(28) از وجود شیعیان در دیگر شهرهای مصر، اخبار زیادی در دست نیست، ولی حضور وکیلان امام دوازدهم در این سرزمین حاکی از وجود شیعیان می باشد.(29) در روایتی نیز حکایت مفصّل یکی از شیعیان مصر بازگو شده است که پس از رحلت امام یازدهم، به قصد رساندن اموالی به ایشان، به مکّه احتمالاً در موسم حج آمده بود و پس از شنیدن خبر رحلت آن حضرت، برای یافتن جانشین آن حضرت قضایای زیادی را پشت سر گذاشت.(30)

افریقیه و اندلس

تشیّع در قالب غیر امامی آن، در قرن دوم به افریقیه راه یافت و ادریس بن عبداللّه حسنی (م 172 ه) مذهب «زیدیه» را به مغرب برد و با جلب توجه مردم این نواحی، اولین دولت شیعی زیدی را پایه گذاری نمود که تا ابتدای قرن چهارم هجری صاحب قدرت بود. در همین زمان، اسماعیلیان پس از مدتی طولانی تبلیغات پنهان و آشکار در افریقیه، بر تونس استیلا یافتند و به تدریج، سلطه خود را گسترش دادند و امارت مقتدری به وجود آوردند. اما درباره حضور شیعیان امامی اخبار متقنی در دست نداریم، فقط می توان حدس زد که برخی از شیعیان امامی در دوره فتوحات و یا پس از آن به این منطقه مهاجرت کرده باشند. درباره سرزمین اندلس نیز همین گونه است، اگرچه برخی کوشیده اند بر اساس شواهدی حضور تشیّع در اندلس را به اثبات برسانند.(31)

جبال

ایالت جبال شامل نواحی مرکزی و غربی ایران می شد که از غرب به عراق و از شرق به خراسان بزرگ محدود می گردید و شهرهای مهم آن قم، ری، اصفهان، همدان و کرمانشاه بودند. این ایالت پهناور به خاطر مجاورت با عراق و وجود شهرهای بزرگ، از اهمیت سیاسی و اجتماعی زیادی برخوردار بود. تشیّع برای نخستین بار، از کوفه به شهرهای این ناحیه راه یافت. مهم ترینِ این شهرها، که درباره حضور شیعیان در آن ها گزارش هایی در دست می باشند، به شرح ذیلند:

قم

قم مهم ترین شهر شیعیان و پایگاه تشیّع در نواحی شرقی به شمار می رفت. بنای این شهر را در دوره اسلامی دانسته اند.(32) سابقه تشیّع در قم به زمان هجرت گروهی از طایفه اشعری های کوفه به این شهر می رسد. اشعریان عقاید شیعی داشتند و با آمدن آنان، اولین بارقه های تشیّع در این شهر درخشیدن گرفت(33) و به زودی در این شهر انتشار وسیعی یافت و تقریبا همگانی شد، به گونه ای که در تمامی آثار جغرافی نویسان قرن چهارم هجری و پس از آن بدان اشاره شده است.

بلخی در المسالک و الممالک نوشته است که اهل قم همه مذهب تشیّع دارند و اکثریت آن ها عرب نژاد هستند.(34)

مقدسی در این باره گفته است: مردم قم شیعیان غالی می باشند.(35)

اصطخری اظهار داشته اکثریت مردم آن شیعه مذهبند.(36)

یاقوت حموی با تأکید بر اینکه مردم قم همه شیعه امامی هستند، اظهار کرده که هیچ سنّی مذهبی در میانشان پیدا نمی شود.(37)

شیعیان قمی ارتباط علمی عمیقی با امامان و نایبان امام دوازدهم داشتند و بسیاری از عالمان بزرگ شیعه در این شهر به سر می بردند و شماری هم به آنجا مهاجرت کردند.

ری

ری از شهرهای بزرگ ایالت جبال و دارای موقعیت سیاسی حایز اهمیتی بود و تمایلات شیعی قوی در آن وجود داشتند. تشیّع به طور گسترده، از آغاز قرن سوم هجری در این شهر نمودار شد. وجود محدّثان و راویان و عالمان برجسته شیعه در این شهر حاکی از جوّ شیعی شهر ری است که نمونه بارز ایشان را می توان محمّد بن یعقوب کلینی، نویسنده کتاب الکافی ذکر کرد. وجود وکیلان امام دوازدهم در ری نیز ارتباط نزدیک شیعیان آن را با امام علیه السلام نشان می دهد. یکی از این وکیلان محمّدبن جعفر اسدی (م 312 ه) بود که به عدالت و وثاقت شهرت داشت و امام علیه السلام مردم را برای حلّ مشکلات دینی و مسائل مذهبی به وی ارجاع می دادند.(38) او شماری از شیعیان را نام می برد که نزد امام علیه السلام رفتند و با آن حضرت دیدار داشتند.(39) همچنین نام برخی دیگر از وکیلان امام در ری در منابع ذکر شده اند.(40)

قزوین

در بین رجال شیعه در قرن دوم و سوم هجری، به نام شماری از اهل قزوین برمی خوریم که برخی مانند داوود بن سلیمان قزوینی از اصحاب امامان معصوم علیهم السلام بودند.(41) علی بن محمّد قزوینی، که در 356 ه در بغداد درگذشت، از عالمان شیعی بود و کتاب های متعددی نوشت.(42) شیعیان قزوین در عصر غیبت، با وکیلان امام دوازدهم در ارتباط بودند و وجوهات و اموال خود را برای ایشان می فرستادند(43) و در مسائل علمی خویش، با عالمان بزرگ عصر خود در تماس بودند؛ چنان که مثلاً در آثار شیخ صدوق از رساله ای نام برده شده که در آن به مسائل رسیده از مردم پاسخ داده شده است.(44)

دینور

از شهرهای قدیمی این ناحیه است و اخباری نقل شده که حاکی از ارتباط شیعیان این شهر با وکیلان امام دوازدهم و ارسال اموالی برای آن حضرت می باشند.(45) احمد بن ابی روح دینوری، که ظاهرا یکی از همین وکیلان بوده، قضیه ای را در این باره و دیدارش با وکیلان بغدادی ذکر کرده است و در جای دیگر، حکایت شیعیان دینور را نقل می نماید که هنگام بازگشت از اردبیل، نزد او آمده، اموال بسیاری به وی سپردند تا به بغداد ببرد.(46)

در دیگر شهرهای جبال هم شیعیان می زیستند؛ از جمله، شیخ صدوق درباره گروهی از شیعیان که در حوالی همدان می زیستند، مطالبی نقل کرده است.(47) در کرمانشاه که در منابع تاریخی «قرمیسین» نامیده شده است نیز تشیع پیروانی داشت و در میان راویان احادیث ائمّه اطهار علیهم السلام نام های برخی از منسوبان به این شهر به چشم می خورند.(48) حکایتی هم از ابوالعبّاس دینوری وجود دارد که از دیدارش با شیعیان این شهر سخن می گوید.(49) همچنین در منابع، به وجود شیعیان در شهرهای حلوان و شهر زور اشاره شده است(50) و درباره کاشان، در نزدیکی قم نیز گفته شده است که شیعیان بسیاری در آن می زیستند.(51)

آذربایجان

آذربایجان در شمال و مجاورت استان جبال قرار داشت، ولی جمعیت شیعه مذهب آن کمتر بود. اخباری که در این باره در دست هستند به حضور و فعالیت وکیلان امام دوازدهم در این ناحیه مربوط می گردند که نامشان در گزارش های متعدد ذکر شده است. ابوالعبّاس دینوری از وکیلان ناحیه جبال، که با شهرهای گوناگون در ارتباط بود، به اردبیل در آذربایجان هم رفت و آمد داشت. او در حکایتی که نقل می کند، به این امر اشاره دارد.(52) از جمله وکیلان این ناحیه، قاسم بن علاء بود که با امام دوازدهم ارتباط داشت و نامه هایی برایش می رسیدند.(53) وی از شخصیت های ممتاز شیعه در منطقه و افراد مورد اعتماد امامان و پیشتر وکیل امام یازدهم بود و به گفته خودش، مکاتباتی با امام غایب داشت.(54)

خوزستان

جمعیت شیعیان در خوزستان قابل ملاحظه بود. شاید این امر به سبب همجواری آن با عراق بوده باشد. نیمی از ساکنان اهواز را که از بزرگ ترین شهرهای این ایالت بود شیعیان تشکیل می دادند. اینان که «مروشیین» نامیده می شدند، همواره با سنّیان شهر، که به «فضلیّین» معروف بودند، نزاع داشتند.(55) در اهواز، چهره های شاخصی از شیعیان و اصحاب امامان علیهم السلام زندگی می کردند؛ مانند علی بن مهزیار اهوازی که از اصحاب امام دهم و یازدهم علیهماالسلام بود و تألیفات بسیاری بیش از سی جلد داشت.(56) همچنین نام عده ای از وکیلان امام دوازدهم در اهواز و دیگر شهرهای خوزستان در منابع ذکر شده است که برخی از ایشان موفق گردیدند با آن حضرت دیدار کنند.(57) وجود برخی خاندان های بزرگ شیعه مذهب در این ناحیه نیز حاکی از انتشار شیعیان در خوزستان است. یکی از این خاندان ها، که از نفوذ سیاسی و اجتماعی زیادی هم در منطقه برخوردار بود، «بریدیان» می باشد که در تحوّلات سیاسی غیبت صغرا نیز نقش بسزایی ایفا کرد و برخی از اعضای این خانواده تا مناصب بالای دولتی در حکومت عبّاسیان پیش رفتند.(58)

فارس

در ایالت فارس، شیعیان بیشتر در نواحی ساحلی می زیستند. به گزارش مقدسی، رسم آنان بر این بود که پس از ادای نمازهای واجب، عالمانشان به ایراد سخنانی درباره مسائل دینی می پرداختند و در مناسبت های مذهبی و برای برپایی مراسم در محل هایی خاص اجتماع می نمودند.(59) به گفته اصطخری، در شهر «حرّه» از این ایالت اغلب مردم شیعه مذهب بودند.(60) او همچنین ساکنان کوهستان «ابی غانم»، «بلوص»، «منوکان» و «رودبار» در استان کرمان را شیعه دانسته است(61) که به احتمال قوی، اسماعیلی مذهب بودند.

خراسان

گرایش های شیعی از قدیم در نواحی خراسان وجود داشتند و این ناحیه جمعیت زیادی از شیعیان را در خود جای داده بود. این امر را می توان در فعالیت های گسترده علمی شیعیان خراسانی و ارتباط آنان با امامان و وکیلان ایشان به خوبی مشاهده کرد.(62) از میان شهرهای خراسان، «نیشابور» به داشتن جمعیت شیعی بیشتر متمایز بود و چند تن از اصحاب بزرگ امامان علیهم السلام و مؤلّفان برجسته شیعه در آستانه غیبت صغرا از این شهر برخاستند. خاندان فضل بن شاذان از معاریف شیعیان شهر بودند و فضل، خود از چهره های ممتاز تشیّع و از اصحاب امام هادی علیه السلام به شمار می رود که کتاب های ارزشمندی را به رشته تحریر درآورد.(63) وجود وکیلان امام دوازدهم در نیشابور نیز حاکی از فعالیت چشمگیر شیعیان در این شهر می باشد.(64) مقدسی هم با ذکر اینکه برتری جمعیتی در نیشابور با شیعیان بود، بر این امر تصریح کرده است.(65)

ولایت بیهق، که بزرگ ترین شهر آن «سبزوار» بود، نیز جمعیت شیعی قابل ملاحظه ای دربرداشت، به گونه ای بعضی ادعا کرده اند مذهب اغلب مردم شهر تشیّع افراطی بود و حتی برخی دانشمندان اهل سنّت در این شهر به شیعه گری متهم می شدند.(66) تشیّع سبزوار در واقع، تحت تأثیر نیشابور و مهاجرت علویان از طبرستان به این شهر قرار داشت.

درباره وجود شیعیان در مرو نیز اطلاعاتی در دست می باشند. مرو از شهرهای بزرگ و با اهمیت خراسان و یکی از کرسی های حکومتی این ایالت پهناور بود که علاوه بر موقعیت خاص سیاسی، از مراکز علمی و ادبی مهم به شمار می رفت. به نظر می رسد شیعیان مرو ارتباط زیادی با امام حسن عسکری علیه السلام داشتند. شیخ صدوق نام چند تن از شیعیان مرو را، که موفق به دیدار امام مهدی علیه السلام شدند، ذکر کرده است.(67) نصر بن صباح بلخی نیز از برخی شیعیان مرو خبر داده که اموال بسیاری برای وکیلان امام دوازدهم فرستادند.(68)

در شهر بلخ، از دیگر شهرهای بزرگ خراسان، نیز شیعیان با نایبان خاص امام مهدی علیه السلام در ارتباط بودند؛ از جمله محمّد بن علی صیرفی چند نوبت با حسین بن روح و علی بن محمّد سمری دیدار داشت.(69) در روایاتی دیگر، از ارسال اموالی برای امام دوازدهم و نامه هایی برای وکیلان آن حضرت سخن به میان آمده است.(70) علاوه بر این ها، حضور چشمگیر وکیلان امام علیه السلام در خراسان، از جمعیت قابل توجه شیعیان در این ناحیه حکایت می کند. طی دوران غیبت، وکیلان متعددی از جانب امام علیه السلام در خراسان فعالیت داشتند که به نام شماری از آن ها اشاره شده است.(71)

مقدسی همچنین از شهری به نام رقّه در خراسان نام برده که مردم آن شیعه بودند.(72)

ماوراء النهر

ماوراءالنهر در شمال خراسان بزرگ و دورترین ایالت های جهان اسلام بود. در شهرهای «سمرقند»، «کش» و «بخارا»، که از بزرگ ترین شهرهای این خطّه به شمار می رفتند، شیعیان بیش از شهرهای دیگر حضور داشتند. تشیّع امامی در اواخر قرن سوم، یعنی آغاز غیبت صغرا، در این ناحیه گسترش یافت. عامل اساسی در این امر، وجود برخی عالمان بزرگ شیعی در این ناحیه بود.

حسین بن اشکیب یکی از اصحاب امام عسکری علیه السلام بود که در شهر سمرقند می زیست. او در فقه و کلام، تبحّر داشت و کتاب های متعددی به رشته تحریر درآورد.(73) موقعیت علمی او در منطقه به گسترش تشیّع کمک بسیاری کرد.

از دیگر چهره های شاخص تشیّع در این ناحیه، محمّد بن مسعود عیّاشی، از عالمان بزرگ شهر سمرقند بود که در این شهر مجلس رسمی تدریس و تعلیم داشت و خانه اش مرکز علمی و آموزشی شیعیان به شمار می رفت و همواره شماری از علم آموزان و دانش پژوهان در خانه وی به تعلیم و تعلم یا تحقیق و نسخه برداری از متون علمی وقت می گذرانیدند.(74) نام تعداد دیگری از شیعیان سمرقندی در کتب رجالی آمده است.(75)

درباره وکیلان امام دوازدهم در ماوراءالنهر اطلاعاتی در دست نیست. شاید شیعیان ماوراءالنهر نیز از طریق وکیلان خراسانی با امام و نایبان خاص در ارتباط بودند.

سیستان

منطقه سیستان گرچه پناهگاه خوارج بود، اما شواهدی وجود دارند که نشان می دهند شیعیان نیز در این ناحیه می زیستند. در میان اصحاب ائمّه اطهار علیهم السلام مردمانی از سیستان دیده می شوند و وجود برخی عالمان شیعی نیز حاکی از حضور شیعیان در این منطقه می باشد؛ از جمله شیخ طوسی از دانشمند بزرگ شیعی، محمّد بن بحردهنی، نام برده که در این خطّه می زیست و بیش از 500 اثر مکتوب داشت.(76) درباره وکیلان امام دوازدهم در سیستان نیز مطالبی نقل شده اند.(77)

تشیّع در نواحی «سند» نیز کمابیش انتشار یافته بود و داعیان اسماعیلی در سال 270 ه در این ناحیه فعالیت داشتند و بعدها با قدرت یافتن دولت فاطمی در شهر «ملتان»، به نام خلیفه فاطمی خطبه خوانده می شد و اذان و اقامه به ترتیب مذهب شیعیان گفته می شد.(78)

··· پی نوشت ها

1. دانشجوی دکترای تاریخ اسلام و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد دهاقان اصفهان.

2. مهم ترین این قیام ها، قیام محمد بن عبداللّه حسنی معروف به «نفس زکیه» در سال 145 ه است که توانست با حمایت مردمی بر مدینه مسلّط شود، ولی در برابر سپاه المنصور خلیفه عبّاسی (138 158 ه) شکست خورد و کشته شد.

3. این نکته را محمّد بن علی عبّاسی، که در آغاز قرن دوم هجری نهضت عباسیان را رهبری می کرد، به داعیان و مبلّغان خود تذکر داد. نک: ابوعبدالله مقدسی، احسن التقاسیم، بیروت، دارالفکر، 1408 ق، ص 293.

4. ابوعبدالله مقدسی، پیشین، ص 296.

5. نک: عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، لبنان، دارالفکر، 1408 ق، ج 3، ص 164.

6. محمّد بن حسن طوسی، الغیبه، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، 1417 ق، ص 356.

7. محمّد بن علی صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1408 ق، ص 442 / فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 2، ص 275.

8. ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، لیدن، بریل، 1888 م، ص 164 / احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارالکتب العلمیه، 1419 ق، ج 2، ص 74 و 105.

9. حسین محمّد جعفری، تشیّع در مسیر تاریخ، ترجمه آیة اللهی، تهران، امیرکبیر، ص 129.

10. در این باره، به سفارش محمّد بن علی عبّاسی به مبلّغانش (ابوعبدالله مقدسی، پیشین، ص 293) و سخن المنصور خلیفه عبّاسی هنگام قیام نفس زکیه (حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج 3، ص 123) توجه کنید.

11. ابوعبداللّه مقدسی، پیشین، ص 120.

12. نک: ابوغالب زراری، رسالة ابی غالب الزراری، قم، مؤسسة آل البیت، ص 25 و 46.

13. ابوعبدالله مقدسی، پیشین، ص 120.

14. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا، ج 1، ص 79.

15. رسول جعفریان، جغرافیای انسانی شیعه، قم، انصاریان، ص 54.

16. ابن جوزی، المنتظم، لبنان، داراحیاء التراث العربی، ج 13، ص 56 و 65.

17. برای اطلاع بیشتر، نک: حسن موسوی، زندگی سیاسی و فرهنگی شیعیان بغداد، ص 35.

18. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی فرهنگی، ج 1، ص 663.

19. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، تهران، ارومیه، ج 4، ص 345.

20. همان، ص 558 / حسین محمد جعفری جعفری، پیشین، ص 267.

21. محمّد بن علی صدوق، پیشین، ص 475.

22. محمّد بن حریر طبری، پیشین، ج 2، ص 558.

23. همان، ج 3، ص 124 و 245.

24. نک: احمد بن علی نجاشی، رجال نجاشی، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1410 ق، ص 218 و 346.

25. ابوعبدالله مقدسی، پیشین، ص 142.

26. همان، ص 179.

27. رسول جعفریان، جغرافیای انسانی شیعه، ص 27.

28. ابوعبدالله مقدسی، پیشین، ص 200.

29. محمّد بن حسن طوسی، الغیبه، ص 43.

30. محمّد بن محمّد بن نعمان مفید، الارشاد، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 355.

31. نک: محمود علی مکّی، تشیّع در اندلس، ترجمه رسول جعفریان، قم، انصاریان، 1376.

32. یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1417 ق، ج 7، ص 88.

33. رسول جعفریان، تشیّع در ایران، قم، انصاریان، ج 1، ص 186.

34. احمد بن سهل بلخی، المسالک و الممالک، لیدن، بریل، 1890 م، ص 35.

35. ابوعبدالله مقدّسی، پیشین، ص 395.

36. ابراهیم اصطخری، مسالک و ممالک، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347، ص 209.

37. یاقوت حموی، پیشین، ج 7، ص 88.

38. محمّد بن حسن طوسی، الغیبه، 415 و 416.

39. محمّد بن علی صدوق، پیشین، ص 442.

40. همان.

41. احمد بن علی نجاشی، پیشین، ص 263.

42. همان، ص 267.

43. ابومنصور طبرسی، احتجاج، تهران، اسلامیه، 1362، ج 2، ص 277.

44. احمد بن علی نجاشی، پیشین، ص 392.

45. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، ج 51، ص 295.

46. همان، ص 300.

47. محمّد بن علی صدوق، پیشین، ص 129.

48. نک: محمّد علی سلطانی، تاریخ تشیّع در کرمانشاه، قم، 1380، ص 26 و 27.

49. محمّد باقر مجلسی، پیشین، ج 51، ص 300.

50. همان.

51. رسول جعفریان، جغرافیای انسانی شیعه، ص 98.

52. محمّد باقر مجلسی، پیشین، ج 51، ص 300.

53. محمّد بن حسن طوسی، الغیبه، ص 276.

54. محمّد بن محمّد بن نعمان مفید، ص 352.

55. ابوعبدالله مقدسی، پیشین، ص 415 و 417.

56. محمّد بن حسن طوسی، الفهرست، ص 265.

57. نک: همان، ص 88 / محمّد بن حسن طوسی، الغیبه، 211 / محمّد بن علی صدوق، پیشین، 442.

58. نک: عزالدین علی (ابن اثیر)، الکامل فی التاریخ، دارالکتب العلمیه، 1418 ق، ج 7، ص 340.

59. ابوعبدالله مقدسی، پیشین، ص 439.

60. ابراهیم اصطخری، پیشین، ص 127.

61. همان، ص 167.

62. نک: محمد بن حسن طوسی، رجال الطوسی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1407 ق، ص 200 و 216 و 218 و 342 و 376.

63. همو، اختیار معرفة الرجال، دانشگاه مشهد، ص 539.

64. نک: فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ص 449.

65. ابوعبدالله مقدسی، پیشین، ص 323.

66. رسول جعفریان، تاریخ تشیّع در ایران، ج 1، ص 134.

67. محمّد بن علی صدوق، پیشین، ص 445.

68. همان.

69. همان، ص 516.

70. همان، ص 448.

71. همان، ص 504 / محمّد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، 542.

72. ابوعبدالله مقدسی، پیشین، ص 323.

73. احمد بن علی نجاشی، پیشین، ص 32.

74. همان، ص 372.

75. نک: همان / محمّد بن حسن طوسی، الفهرست، ص 166 و 403 و جاهای دیگر.

76. همان، ص 132.

77. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه آیة اللّه زاده شیرازی، تهران، امیرکبیر، 78.

78. ابوعبدالله مقدسی، پیشین، ص 481.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر