ماهان شبکه ایرانیان

آیا علم النفس داخل در علوم بشری است؟

موقعیت علم النفس در رده بندی علوم چیست؟ زیرا اگر مشخص کنیم که علم النفس و روانشناسی وابستگی به علمی دارد، می دانیم که ویژگیهای آن علم را هم دارا است

موقعیت علم النفس در رده بندی علوم چیست؟ زیرا اگر مشخص کنیم که علم النفس و روانشناسی وابستگی به علمی دارد، می دانیم که ویژگیهای آن علم را هم دارا است. اصولا برخی از دانشمندان شک کرده اند که علم النفس، علم بوده و معیار علمی را داشته و داخل در رده بندی علوم باشد. و لذا نمی توان روانشناسی را جزء علوم قرار داد. چنان که یک دانشمند عربی به نام «هنری « .گارت » (Henry Gaurret) در کتاب روانشناسی عمومی تحت عنوان:آیا روانشناسی علم است؟ نظر خود را در این باره ابراز می دارد.

به عقیده وی به دو دلیل نمی توان به طور قاطع روانشناسی را جزءعلوم بشمار آورد:

اول این که روانشناسی فاقد اصول کلی است روی این زمینه نمی توان آن را در شمار علوم قرار داد زیرا علم عبارت ازمعلوماتی است که به وسیله اصول و قوانین باهم مربوط شده ومعنی پیدا کرده است یا این که از طریق روش علمی حاصل شده است،به نظر وی چون این دو جهت در روانشناسی و تحقیقات مربوط به آن به طور کامل دیده نمی شود، بنابراین نباید روانشناسی را جزءعلوم قرار داد.

دوم این که چون روانشناسی جزء علوم تجربی مثل فیزیک و شیمی نیست، بنابراین نباید آن را در عداد علوم قرار داد و در نتیجه این دانشمند معتقد است که روانشناسی از لحاظ علمی فعلا درمراحل مقدماتی قرار دارد و روزی خواهد رسید که تحقیقات روانی نیز جنبه علمی پیدا کند» (1) .

لکن ما ادعا داریم که علم النفس نه تنها علم بوده و جنبه علمی داشته، بلکه داخل در علوم بشری است و بلکه افضل علوم است زیراعلم عبارت است از دسته ای از حقایق مسلم و مسائل عام و مرتبطبه هم که تحت قواعد کلی در آیند، این حقایق مسلم در نتیجه معرفت و فکر انسانها در ادوار مختلف تاریخی به دست آمده است پس علم روانشناسی مثل سایر علوم مشتمل بر فرضیه هایی است که دانشمندان ابراز داشته اند و در صدد حل این فرضیه ها و مشکلات روانی هستند. و تحقیقات روانشناسان موجب پیدایش اصول و قضایای کلی در زمینه روانی شده است.

یک دانشمند غربی به نام «کارل ر. ر گرس » (Caurl RcRogrs) ضمن مقایسه روانشناسی با سایر رشته های علمی معتقد است که درروانشناسی مانند سایر علوم مطالعه علت و معلول مورد نظر است یعنی روانشناس نیز مانند سایر دانشمندان می خواهد علل و اسباب رفتار معین را درک کند تا بتواند پیش بینی کند که در شرائطمعینی چه رفتاری از افراد سر می زند و برای اثبات ادعای خودشواهدی نیز می آورد (2) .

از اینرو روانشناسی در عصر حاضر در بسیاری از موارد با رشته هاو حرفه های مختلف ارتباط می یابد، از نظر سوابق تاریخی، بستگی روانشناسی به علوم فلسفی و طبیعی انکار نکردنی است، از بسیاری جهات استفاده از روانشناسی همراه با سایر رشته ها قابل توجه می باشد و روانشناسان از نزدیک با متخصصین دیگر همکاری نموده،دانش و تخصص خود را در خدمت آنان قرار می دهند (3) .

پس روی این ملاحظات علوم گوناگون عبارتند از شعبه های مختلفی ازاین معرفتها که واجد شرائط کلی مذکور می باشند، علم کلی و عام،مجموع علوم جزئی و حاصل فکر و معرفت بشر در طول تاریخ علوم می باشد.

پس علم، معنای وسیعی دارد که تمام معلومات بشری را دربرمی گیرد و به طور کلی می توان ادعا کرد که دانش بشری در هر مرحله از پیشرفت و ترقی که باشد، خارج از سه وجه زیر نیست

اقسام سه گانه علم

1 - شناسائی سطحی اطلاعاتی است که حیوانات و یا مردم ابتدائی وکودکان، از عالم خارج دارند، مشخصه و ویژگی این شناسائی این است که بین معلولها رابطه ایجاد نمی کند و قادر به ایجاد رابطه بین آنها نیست و صاحب این علم و شناسائی فقط می فهمد و درک می کند مثلا حیوان لانه خود را می شناسد، بچه خود را تشخیص می دهد،غذایش را می داند اما آیا می تواند بگوید ظلم بد است یا خوب؟

آیا زنبور عسل می تواند توجیه کند که چرا مثلا شیره گلها رامی مکد؟ مسلما خیر. او فقط می تواند جزئیاتی را درک کند.

عناصر اصلی این نوع شناسائی سطحی، درک صور جزئیه است، یقیناعلم النفس داخل در این نوع از علم و شناسائی نیست.

2 - معرفت علمی اطلاعاتی است مربوط به کل حوادث و در حقیقت وجه اشتراک و جهت جامع بین عده ای از افکار مربوط به اوصاف عمومی پدیده ها است، اگر شناسائی سطحی تکامل یافته و افزایش پیداکند، در یک مرحله به جائی می رسد که معلومات انسان لااقل درمورد یک موضوع باهم متحد و قابل تعمیم است و خصوصیت این مرحله از شناسائی درک صور کلی است.

ما از مطالعه جزئیات و مصادیق یک شی به کلیات می رسیم مثلا هرچیز سنگینی که از بالا بیفتد، به زمین سقوط می کند اینجا است که مساله علت و معلول و رابطه آن دو با یکدیگر مطرح می گردد ازاین رو علماء ادعا می کنند که علم معرفتی است جمعی و جهانی درمورد امور کلی چنان که سقراط علم را چنین توصیف می کند که:

«علم فقط به کلیات تعلق دارد» مانند احکام ریاضیات.

مسلما علم روانشناسی در این قسم از شناسائی نیز نمی باشد.

3 - فلسفه عبارت است از نظریه ای کلی متکی بر قواعد علمی درباره ذهن و جهان و به عبارت دیگر فلسفه عبارت است از علم به احوال موجود از آن جهت که موجود است (4) (علم الوجود من حیث هوالموجود) در قرون بسیار قدیم همگی معارف و علوم بشری درمفهوم فلسفه مندرج می شد چنان که نویسنده عرب مصری «جمیل صلیبا» در کتاب علم النفس ص 27 چنین می نویسد:

«... مما لا شک فیه انالفلسفه کانت عندالقدماء مشتمله علی جمیع العلوم و کانت الفلسفه لا تختلف عن العلم فکان العالم یدعی فیلسوفا».

یعنی «در این حقیقت شکی نیست که نزد دانشمندان قدیم فلسفه شامل جمیع علوم بوده و فلسفه با علم اختلافی نداشتند پس عالم،فیلسوف خوانده می شد».

و از اینجا است که افلاطون و ارسطو و ابن سینا فلسفه را به گونه ای معنی می کنند که در آن زمانها شامل همه علوم بشری بود.

افلاطون در تعریف فلسفه می گوید:

«الفلسفه هی العلم بالحقایق المطلقه المستتره تحت ظواهرالاشیاء) (5) .

و ارسطو نیز چنین در توضیح معنای فلسفه از دیدگاه فلاسفه یونان قدیم می گوید: «هی العلم بالاسباب القصوی للاشیاء او علم الموجود بما هو موجود» «فلسفه علم به همه اشیاء از همه جهات بوده با علم به احوال و آثار موجود از این جهت که موجود است،می باشد» (6) .

و همچنین شیخ الرئیس بوعلی سینا فلسفه را اینگونه بیان می کند:

«ان هذا العلم یبحث فی الموجود المطلق » «فلسفه علمی است که از موجود مطلق بحث می کند» (7) .

چنان که خوانندگان گرامی ملاحظه می کنند، فلسفه در زمان های قدیم مجموعه دانستنیهای بشر بوده که سایر علوم از آنجا سرچشمه گرفته و آن افضل علوم بشر بود و مبدا شناسائی بشری بشمارمی رفته است و اینک سایر علوم گرچه از ابتدا داخل در فلسفه بوده اند و لکن با توجه به پیشرفت علوم بشری و توسعه دامنه مسائل و تحقیقات علمی از فلسفه جدا شده اند ولی در عین حال دررابطه نزدیکی با علوم بشری قرار دارد. بخصوص علم روانشناسی ومنطق و اخلاق (8) . حتی بالاتر این که برخی از علماء مدعی اند که روانشناسی اساس تمام علوم و وسیله برای برنامه ریزی های فردی واجتماعی و جهان بینی می باشد (9) .

از اینرو یک تن فیلسوف در آن زمان دارای علوم و فنون عصر خودبود ولی کم کم در نتیجه ترقی فکر بشر و توسعه دائره علوم وپیدایش شعب مختلف، دیگر ممکن نبود حافظه یک دانشمند بر تمام آن ها احاطه یابد از این جهت «تخصص علمی » به تدریج به وجودآمد و در حقیقت علم از صورت یگانگی به شکل طبقه و دسته درآمدو از این هنگام دانشمندان جنبه تخصص پیدا گردند و مطالعات وافکار خود را اختصاص به یک رشته از علوم دادند (10) .

تقسیم تدریجی علوم

علوم گوناگون کم کم از فلسفه یا علم العام و علم الکلی، علم الجامع در آن اصطلاح عصر قدیم، جدا شدند به این ترتیب که اززمان یونان قدیم علوم ریاضی به وسیله «اقلیدس » و «علم مکانیک » به توسط «ارشمیدس » از فلسفه جدا شدند و در قرن 16میلادی علم نجوم به وسیله «کپرنیک » اهل لهستان و در قرن 18علم شیمی به وسیله «لاوازیه » دانشمند فرانسوی و در نیمه اول قرن 19 علم بیولوژی توسط دانشمند غربی به نام «کلودسرشارد»و در اواسط قرن 19 علم الاجتماع به وسیله «اگوست کنت » ازفلسفه جدا شدند (11) .

نویسنده لبنانی به نام «سمیح عاظف الزین » در کتاب علم النفس (12) ص 18 و19 چنین می نویسد:

«علم النفس در ابتدای قرن نوزده کوشش کرد از فلسفه جدا شده علم مستقلی باشد و این که روش خاصی برای خود داشته باشد پس مجلات فراوانی درباره علم النفس پدید آمد که به تدریج در کشورآلمان و فرانسه و امریکا رو به تزاید گذارد و تالیفات زیادی با بحث های مفصلی در این زمینه انجام گرفت و این وضع تا اواخرقرن نوزده ادامه پیدا کرد تا آنجا که علم النفس راه خود را مثل سایر علوم ادامه داد و از فلسفه کاملا جدا شده به صورت علم خاصی درآمد که دارای روشها و قوانین و محورهای خاص خودبود...» و فلسفه نیز موضوع خاص خود را پیدا کرد که عبارت ازروح انسان، حقیقت کنه عالم، عالم مجردات و لایتناهی و موجوات ماوراء طبیعت و مباحث کلی مربوط به اصل و علل موجودات و به طورکلی امروزه فلسفه را حیات درونی انسان و رابطه آن با جهان خارج تشکیل می دهد.

فلسفه از جهان نامرئی صحبت می کند از آلام،اراده، استدلال،خاطره ها و شهوات و...

اقسام سه گانه فلسفه

فلسفه از دیدگاه فلاسفه به طور کلی به سه دسته اصلی تقسیم می گردد:

1 - حکمت نظری.

2 - حکمت عملی.

3 - حکمت شعری.

حکمت نظری نیز منشعب به اقسام ذیل می شود:

1 - پسیکولوژی یا علم الروح یا علم النفس.

2 - منطق یا علم قواعد فکر.

3 - علم اخلاق یا علم تکالیف و وظائف.

4 - زیبائی شناسی یا علم الجمال.

5 - فلسفه اولی یا علم ماوراء الطبیعه (13) .

در میان این اقسام پنجگانه تنها علم النفس است که جنبه تحققی بیشتری دارد زیرا علم النفس مشاهده باطنی روی انسان دارد ومسلما مشاهده باطنی برای خود نفس، جنبه تحققی و عینیت داردمثل خود انسان گرسنگی یا تشنگی یا حالتی از حالات روانی خود رابیشتر از دیگران درک می کنند و این درک، نوعی درک تحققی است پس علم النفس داخل در فلسفه نظری است و از آثار نفس و روح واحکام و خصوصیات آن از قبیل تصمیم، اراده، استدلال، فکر و حافظه وسایر امیال و تمایلات و حالات روحی بحث می کند.

طبقه بندی علوم

علوم گوناگون گرچه از یکدیگر جدا هستند، لکن تکامل و ترقی علوم بشری، آن ها را ارتباط بهم داد و در نتیجه طبقه علوم پیداشده است چون هر یک از علوم جزء داخل در عنوان کلی علم هستند وکم و بیش باهم ارتباط دارند از اینرو باید به وسیله یک طبقه بندی، درجه و مقام هر یک از علوم و کیفیت ارتباط آن ها رابه یکدیگر به دست آوریم، از زمان قدیم فلاسفه یونان از قبیل ارسطو، تا عصر حاضر به وسیله دانشمندان قرون مختلف طبقه بندی هائی از علوم انجام گرفته است ولی اغلب ناقص و ناتمام بوده است و لکن یکی از دانشمندان فرانسه به نام «آمپر» (14) علوم را از روی موضوعات آن ها طبقه بندی کرده است به این ترتیب:

ابتداء علوم را به دو قسمت کلی تقسیم کرده است:

اول علومی که موضوعشان مربوط به اشیاء خارجی و موجودات عالم محسوس است و آنها را علوم مادی یا طبیعی نامیده است.

دوم علومی که موضوعاتشان امور معنوی و مجردات می باشد و آنهارا علوم مجردات اسم گذارده است که هر یک از این دو قسمت اصلی نیز دارای چهار قسمت فرعی می باشد مثلا علوم فرعی علوم طبیعی یامادی عبارت اند از:

1 - علوم ریاضی.

2 - فیزیک و شیمی.

3 علم طبیعی.

4 - علوم طبی.

و علوم فرعی رشته کلی علوم مجردات را نیز چنین ذکر کرده است:

1 - علوم فلسفی.

2 - علوم صنایع و زبان.

3 - علوم نژادشناسی از روی قواعد و آثار علمی.

4 - علوم سیاسی.

برای هر یک از این علوم فرعی نیز علوم دیگری به عنوان فرع ونتیجه آن ذکر کرده است و در نتیجه برای هرکدام از دو رشته علم مادی و رشته علم معنوی 64 جزء علم قرار داده و در مجموع 138علم فرعی برای علوم موجود ذکر کرده است.

جالب این است که دانشمند غربی نامبرده نیز علوم فلسفی را جزءعلوم معنوی ذکر نموده، و علوم فلسفی را منشعب به اقسامی نموده است که سابقا ذکر گردید.

روانشناسی نیز که یکی از اقسام علوم فلسفی است، خود نیز ازجهاتی مورد بحث و مطالعه می باشد از اینرو دارای اقسام گوناگونی است از قبیل روانشناسی تاریخی که بحث از کیفیات روحی اقوام گذشته کند پسیکولوژی نژادی که خواص روحی نژادهای مختلف را مورد بحث قرار می دهد. پسیکولوژی تطبیقی یا تشبیهی که شباهت برخی از انواع انسان را با بعضی از حیوانها معین می کند دیگرپسیکولوژی طبقاتی که خواص روحی طبقات مختلف جامعه را بیان می کند.

دیگر پسیکولوژی که از نظر ارتباط روح و جسم که از تاثیر قوای جسمانی در قواین روحی و بالعکس بحث می کند و قسم دیگرروانشناسی غیر عادی که بحث از کیفیت روحی افراد غیر متعارف ازقبیل کم هوشها، نوابغ، جانی ها و دزدها و امثال اینها بحث می کند.

روانشناسی علمی مستقل است

از مطالب سابق در مقالات گذشته روشن گردید که روانشناسی ازلحاظ این که بحث از حقایق کلی می کند، و در جستجوی حقیقت است،با دیگر علوم اشتراک دارد ولی از نظر این که دارای موضوع جداگانه و اسلوب و روش خاصی است، از آنها جدا می شود.

برخی از دانشمندان روانشناسی را علمی مستقل ندانسته آن راشاخه ای از تاریخ طبیعی انسان فرض کرده چنین می گویند:

«تاریخ طبیعی انسان یا انسان شناسی شامل علم تشریح و علم وظائف الاعضاء است و روانشناسی داخل در قسم دوم است زیرا درعلم وظائف الاعضاء از اعمال مغز گفتگو می شود و اعمال مغز همان کیفیات و آثار روانشناسی است ولی حق این است که روانشناسی خودعلمی مستقل است زیرا دارای موضوعی مستقل (یعنی نفس و کیفیات وآثار آن) می باشد و روش تحقیقی مخصوصی دارد و در عین حال روانشناسی نهایت ارتباط با علم وظائف الاعضاء دارد.

چنان که «بیکن » فیلسوف معروف انگلیسی(1560-1626م) می گوید:

«فیلسوف باید مانند زنبور عسل باشد که از گلی به روی گلی دیگر بنشیند و از همگی آنها شیره عسل را به دست آورد. یعنی هریک از علم روح و بدن نسبت به دیگری کمک کننده است و هیچ یک ازدیگری بی نیاز نیست. همچنان که علوم تربیتی و نفسی باروانشناسی ارتباط نزدیک به یکدیگر دارند زیرا هدف اصلی تعلیم و تربیت خوشبخت ساختن نوع انسان است از راه تربیت خوب و اصلاح و تکمیل قوای ظاهری و باطنی انسان ها به وسیله مربیان وآموزگاران لایق و این اصلاح و تکمیل تنها از راه روانشناسی فراهم می گردد زیرا علم روانشناسی ما را به قوای مختلف روح وکیفیات نفسانی انسانها آشنا و روش تربیت کامل را نشان می دهد (15) .

علم چیست و کار علمی کدام است؟

حال این بحث اساسی زیربنائی مطرح است که علم چیست؟ و کار علمی کدام است؟ آیا علم همان استفاده علمی از آن در زندگی روزمره است؟ مسلما این نظر نظر صحیح نیست زیرا به یک روش مجرد و یاابزار و یا محتوا اطلاق نمی شود، بلکه مجموعه طرقی است که اشیاءو پدیده ها به کمک آنها به وجود می آیند و شکل می گیرند و مورداستفاده واقع می شوند. و می توان ادعا کرد که علم طریقی است جهت نگریستن به طبیعت که متضمن اصول و روش باشد (16) .

روی این ملاحظه روانشناسی در رده علوم داخل بوده، همانند سایررشته های علمی دارای روشهای معینی است که به کمک آن ها می توان حقایق مورد نظر را گردآوری کرد تا براساس آنها به فرضیه سازی وخلق تئوری اقدام نمود و یا هیچ یک از علوم انسانی و طبیعی نه تنها تنافی و تضادی ندارد، بلکه هماهنگی نزدیکی با آنها داشته و داخل در رده علوم می باشد و حتی با مبانی اخلاقی و مذهبی نیزهماهنگی وسیعی دارد. چنانکه توهم نابجای عدم هماهنگی آن دو دربرخی ازموارد ابراز شده است (17) . بخصوص وابستگی و رابطه نزدیک روانشناسی با علوم انسانی و رشته های وابسته به آن از قبیل جامعه شناسی و قوم شناسی (اتنولوژی) واضح است چنانکه دانشمندفرانسوی به نام «ژان استولزل » استاد داشنگاه رنه و کارت درکتاب روانشناسی اجتماعی ترجمه علیمحمد کاردان ص 23 چنین می نویسد:

«.. ازمیان علوم انسانی سه علم یعنی روانشناسی و جامعه شناسی و قوم شناسی(اتنولوژی) روابط بالاخص تنگاتنگ و دائم باروانشناسی اجتماعی دارند..» (18) .

پی نوشتها:

1 مقدمه روانشناسی، تالیف دکتر علی شریعتمداری، ناشرانتشارات مشعل، اصفهان، چاپ چهارم، تاریخ نشر1369، ص 10،11و12.

2 برای توصیح بیشتر به کتاب مقدمه روانشناسی، ص 13 و 14مراجعه فرمائید.

3 اصول روانشناسی عمومی، ص 13 - ناشر انتشارات صفار تاریخ نشر 1370 نوشته دکتر سیروس عظیمی.

4 برای توضیح بیشتر خوانندگان می توانند به شرح بدایه الحکمه از تالیفات نویسنده مقاله مراجعه نمایند.

5 علم النفس تالیف جمیل صلیبا، چاپ سوم، ناشر دارالکتاب اللبنانی، ترایخ نشر1404ه و 1984 م، ص 18 و19 -اصول روانشناسی تالیف دکتر سیدابوالقاسم حسینی، ج 1، ص 31.

6 علم النفس تالیف جمیل صلیبا، ص 68 و69.

7 مدرک قبل.

8 بررسی مقدماتی

9 مدرک قبل.

10 اصول روانشناسی، از نظر تعلیم و تربیت نویسنده: علی اکبرشهابی چاپ اول، ناشر کتابخانه و چاپخانه مرکزی تهران، سال 1317ش ص 6.

11 مدرک بالا، ص 17.

12 ناشر دارالکتاب اللبنانی بیروت، ج 1، تاریخ نشر 1411ه -1991م.

13 اصول روانشناسی از نظر تعلیم و تربیت، ص 7.

14 آمپر متولد در لیون(1775 تا1836م) از دانشمندان فرانسه نخستین مخترع تلگراف.

15 اصول روانشناسی از نظر تعلیم و تربیت، ص 9 و 10 و13 و 14و 15، چاپ دهم، تاریخ 1987م.

16 مقدمه ای بر روانشناسی عمومی، تالیف رضاشاپوریان، ناشرروزبهان. تاریخ نشر1369ش چاپ دوم.

17 در این خصوص خوانندگان به کتاب تاریخ روانشناسی تالیف ف. ل. مولز به ج دوم ناشر مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ص 2 و 191مراجعه نمایند. و به کتاب روانشناسی و اخلاق تالیف ژ. آ.

هدفیلد ترجمه علی پریور ناشر شرکت انتشارات علمی و فرهنگی چاپ دوم، تاریخ نشر1366ش ص 13،14 و 15 مراجعه نمایند.

18 کتاب اصول علم النفس تالیف دکتر احمد عزت راجح چاپ هفتم،تاریخ 1973م ناشر المکتب المصری الحدیث تحت عنوان «صله علم النفس بالعلوم الاخری، ص 32 - و کتاب روانشناسی اجتماعی تالیف:

اتوکلاین برگ ترجمه دکتر علی محمد کاردان، ج 1، ص 25 و26 ناشرنشر اندیشه تاریخ نشر1369 چاپ دهم و کتاب علم النفس تالیف دکتر فاخر عاقل ناشر دارالعلم بیروت، ص 111 و 112.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان