ماهان شبکه ایرانیان

وظیفه انسان در برابر هستی(۲)

برخلاف پندار شکاکان و سوفسطائیان، دلائل و براهین متعددی، واقعیت جهان را به اثبات می رساند . براساس تعلیمات انبیاء، حتی واقعیت این جهان محدود به ظواهر محسوس و ملموس نیست، بلکه واقعیت جهان گسترده تر و عمیق تر از آنچه ما حس می کنیم، می باشد . و در ورای پدیده های گذران که با آنها مواجه هستیم، واقعیتی پایدار هست .

واقعیت جهان هستی

برخلاف پندار شکاکان و سوفسطائیان، دلائل و براهین متعددی، واقعیت جهان را به اثبات می رساند . براساس تعلیمات انبیاء، حتی واقعیت این جهان محدود به ظواهر محسوس و ملموس نیست، بلکه واقعیت جهان گسترده تر و عمیق تر از آنچه ما حس می کنیم، می باشد . و در ورای پدیده های گذران که با آنها مواجه هستیم، واقعیتی پایدار هست .

آیا جهانی ورای ذهن ما وجود دارد؟ آیا اگر وجود دارد، شناختنی است؟ آیا اگر شناختنی است، قابل شناساندن است؟

روزگاری بود که اندیشمندان یونان قدیم، تمام هم و غم خود را مصروف عینیت جهان می کردند و می کوشیدند که «شی ء» و «عین » (1) را بشناسند و واقعیت جان هستی را بدون چون و چرا بپذیرند . اما عصر واقعیت گرایی، دولتی مستعجل بیش نبود . این قدر فرضیه ها و نظریه ها در میان یونانیان متراکم شدند که بر فضای ذهن پویای انسان ها، تاریکی و ابهام سایه افکند . آنها هرچه پیش می رفتند، خود را متحیرتر و سرگردآنتر می یافتند .

این سؤال مطرح بود که ماده نخستین چیست؟ هرکس به حسب شرایط محیطی و ذهنی خود، به این سؤال پاسخی می داد .

طالس که در محیط زندگی بیشترین سروکارش با آب و دریا بود، آب را به عنوان «مادة المواد» یا ماده نخستین معرفی می کرد . دیگری اتم و دیگری آتش و ...

آری ورشکستگی فلسفی و شرایط سیاسی واجتماعی یونان، سبب ظهور شکاکیت و گرایش از خارج به ذهن و از عین به فاعل شناسایی (2) شد .

آموزش فن مناظره و خطابه و تربیت وکلای مدافع برای دادگاه ها - در حدی که بتوانند هر باطلی را حق و هر حقی را باطل جلوه دهند - سبب شد که ایمان به حقیقت و واقعیت در قلمرو جهان هستی رو به ضعف گذارد و بستری مناسب برای انکار واقعیت در ورای ذهن پدید آید .

پیدای نظریه نسبیت

انیجاست که ملاک و معیار صحت و سقم هر معرفتی خود انسان شد و از آنجا که داده های ذهنی انسانها باهم اختلاف دارند، هی× چیزی مطلق نخواهد بود . از اینرو نباید از حقیقت مطلق سخن گفت . بلکه حقیقت، نسبی است . دیگر اخلاق و حقوق و دین و تکلیف و علوم همه و همه دستخوش نسبیت می شوند . هرچند اگر خود این نسبیت هم دستخوش نسبیت بشود و از کرسی اقتدار اطلاق . سقوط کند، حتی به نسبیت هم نمی توان به عنوان یک اصل معتقد شد و این، چیزی جز هرج و مرج در سیستم معرفتی انسان پدید نمی آورد .

به هر حال تسلیم نسبیت شدن، نه برای مردم یونان خوشایند بود و نه برای دیگران . مردم یونان نگران جوانان خود بودند; چرا که با رخنه کردن ویروس نسبیت در کالبد دین و اخلاق و حقوق، بی بند و باری و آنارشیسم (3) بر دل و جان و زندگی ایشان سایه می افکند و از آنها افرادی بی قید و لاابابی پدید می آورد که جز ضرر و زیان، برای خود و جامعه و کشور و بشریت، چیزی به بار نمی آوردند .

نفی واقعیت جهان، اگر در قالب شکاکیت باشد، یک نتیجه بسیار تلخ و ناگوار دارد و آن، نفی قاعده عدم جواز اجتماع و ارتفاع دو نقیض است . یعنی بود و نبود اشیاء، هم با یکدیگر، قابل جمع و هم قابل رفعند . در این صورت، سنگ روی سنگ بند نمی شود، بلکه هم بند می شود و هم بند نمی شود . به همین جهت است که بوعلی سینا طرفداران شکاکیت و سفسطه را به دو گروه تقسیم کرد: متحیران و معاندان .

به عقیده وی با دسته اول باید طبیبانه بر خورد کرد . یعنی باید به جستجوی منشا حیرت آنها پرداخت . منشا حیرت آنها یا اختلاف بزرگان است یا لغزگونه بودن برخی از کلمات، یا ضعف دستگاه فکری خود ایشان .

در مورد اختلاف بزرگان باید به آنها گفت که به جز پیامبران خدا و جانشینان منصوب آنها - که خداوند آنها را نصب کرده است - هیچ بشری معصوم نیست . حتی اگر علامه دهر و فیلسوف برجسته عصر باشد .

در مورد کلمات لفزگونه برخی از بزرگان باید تفسیر صحیح و دقیق آنها را ارائه کرد، تا از حیرت خارج شوند .

در مورد ضعف بنیه فکری و عدم توان استفاده از قیاسات و براهین باید از طریق ریاضیات و منطق و علوم، قوه اندیشه آنها را پویا ساخت، تا بتوانند از عهده تشخیص حق و باطل برآیند .

با معاندان

و اما دسته دوم که معاند و لجوج و سرکش می باشند، باید آنها را با زدن و در آتش افکندن و آب و طعام ندادن، پاسخ داد . چرا که کلوخ انداز را پاداش سنگ است . آیا از نظر آنها مضروب شدن و مضروب نشدن و در آتش بودن و نبودن و سیری و گرسنگی و تشنگی و شابدابی یکسان است؟ اگر یکسان است، پس بگذارند تا در زیر ضربات یا در شعله آتش یا از گرسنگی و تشنگی بمیرند و نباید دم بزنند .

تازه اگر پاسخ داده شود که این فاعل شناسایی است که اینگونه می شناسد . هرچند واقعیتی در بین نباشد، باید پاسخ داد که وقتی ملاک، فاعل شناسائی است و نه واقعیت، باید تسلیم نسبیت شد . از کجا بدانیم که سیری، مطلوب و گرسنگی و تشنگی نامطلوب و مضروب شدن و در آتش سوختن، لازم الاجتناب است؟!

اصل بدیهی

حقیقت امر این است که هنگامی که قاعده نقیضین خدشه دار شود، نفی و اثبات هیچ چیزی ممکن نیست و به همین جهت است که بزرگان ما واقعیت جهان هستی را به عنوان یک اصل بدیهی پذیرفته اند . چنانکه قاعده نقیضین را نیز به عنوان بدیهی ترین اصلی که تکیه گاه اولیه همه اصول بدیهی و غیر بدیهی است، پذیرا شده اند و به همین جهت ضرورتی ندیده اند که به اثبات آنها بپردازند .

اینجاست که باید حق اولویت را به شیخ الرئیس داد که در مقابل مذهب شکاکیت، استدلال و اقامه برهان را مفید ندیده و از راه تقسیم شکاکان به متحیر و معاند، راه حل صحیح مشکل را ارائه کرده است . کسانی که اهل استدلالند و از شکاکیت به دورند، واقعیت جهان هستی را به طور بدیهی پذیرفته آند و نیازمند استدلال نیستند و کسانی که نیستند، هیچگونه استدلالی بر نمی تابند . پس مخاطب استدلال چه کسانی می توانند باشند؟

اما فیلسوف انگلیسی - ژرژ ادوارد مور (4) - که برای اثبات واقعیت جهان هستی به استدلال پرداخته، کارش بیهوده و بی فایده است چرا که اگر مخاطب وی سوفسطائی است، او اهل استدلال نیست و اگر مخاطب او غیر سوفسطائی است، او نیاز به استدلال ندارد; چرا که واقعیت جهان هستی برای او اصلی مسلم و بدیهی است .

فلاسفه ما ضمن این که برای اثبات وجود ذهنی - و این که هر چیزی غیر از وجود خارجی، بنفسه دارای وجود ذهنی است - استلالاتی مطرح کرده اند، ولی هرگز برای واقع نمائی و کاشفیت وجود ذهنی به استدلال نپرداخته اند . چرا که کاشفیت و واقع نمائی وجود ذهنی را امری بدیهی و قطعی، بلکه غیر قابل اثبات تلقی کرده اند و ریشه آن، همان است که در بیانات سینومی آمده است .

خطاب سوفسطائیان

جالب این است که خود سوفسطائیان هم در مقام عمل و رفتار، با جهان هستی معامله واقعیت می کردند . آنها هم مثل سایر مردم به هنگام تشنگی آب می نوشیدند و به هنگام گرسنگی غذا می خوردند و به هنگام بیماری به استعمال دارو می پرداختند و به هنگام خطر، فرار می کردند و اگر بر سر راهشان چاهی بود، مسیر خود را کج می کردند، تا در چاه، سقوط نکنند . تنها یکی از سوفسطائیان که می خواست عملا هم نشان دهد شکاک است، از این کارهانمی کرد . ولی شاگردها و مریدها مواظبش بودند که از گرسنگی و تشنگی نمیرد و دچار خطر نشود . اگر در مسیرش چاهی قرار داشت، به عمد یا به شک و حیرت، مسیر خود را تغییر نمی داد، گویی شاگردان به نوعی او را سفیه یا مجنون می پنداشتند و به همین جهت، او را نیازمند سرپرستی و حضانت می دانستند و از حال زارش غافل نمی شدند .

ملا می گفت: کسی که منکر واقعیت است، باید برای واقعیت ملاک یا ملاکهایی معین کند . سپس ثابت کند که هیچ ملاکی برای تحقق واقعیت وجود ندارد . بنابراین، واقعیتی نیست . ولی سوفسطائیان، ملاکی ذکر نکرده اند .

اگر کسی نفی واقعیت می کند، شکاک نیست . چنین کسی قاعده نقیضین را باور دارد . پس می توان برای او استدلال کرد و چاره او اگر معاند است، زدن و سوختن و گرسنه نگاه داشتن و آب ندادن است و اگر متحیر است، رفع حیرت است .

سوفسطائی شکاک است . از شکاک نباید انتظار داشت که برای نفی واقعیت، ملاکی ذکر کند . از او باید پرسید که آیا در این که شکاک است، شک می کند یا نه؟ اگر در شکاکیت خود شک ندارد، از جرگه شکاکان خارج است و می توان با او کنار آمد و اگر در شکاکیت خود هم شک دارد، بازهم می توان با او همراهی کرد و مواردی که برای او مشکوک نیست، شناسایی کرد و از همین پایگاه به حقایقی دست یافت .

ممکن است سوفغسطائی بگوید: ملاک واقعیت خود من هستم یعنی تنها من واقعیت دارم . اشیای دیگر، مثل من نیستند . یعنی از واقعیت برخوردار نیستند .

اینکه سوفسطائی بگوید: خود من، ملاک واقعیت هستم، یک اصل است . از کجا معلوم که این اصل، برای شکاک، ثابت باشد . آیا «من » هر کسی ملاک واقعیت است؟ پس واقعیتهای بی شماری ثابت است . آیا تنها «من » شخص شکاک، واقعیت دارد؟ این حصر از کجا و با چه ملاکی به دست آمده است؟ به هر حال، سوفسطاییگری نتوانست نهضت پایدار و ماندگاری باشد . نه خوش درخشید و نه دولتش نامستعجل بود . نه مورد حمایت فلاسفه واقع شد و نه از سوی ادیان الهی و آسمانی مهر تایید بر پیشانی آن خورد .

تعلیمات انبیا، تاکیدی بر واقعیت جهان

نه تنها اساس زندگی توده مردم بر ایمان بهواقعیت جهان هستی استوار است و نه تنها اعتقاد به واقعیت، ریشه در اعماق فطرت انسانها دارد و نه تنها بشر - بالفطره - از هیچی و پوچی گریزان و متنفر است، بلکه انبیای الهی هم که بر فطرت بشر تکیه کرده اند و با انحرافات فطری و فکری بشر سرسختانه مبارزه کرده اند، تمام تعلیمات الهی و وحیانی خود را بر واقعیت جهان هستی استوار کرده اند و راه شکاکیت و حیرت را بسته و بهتوسعه معارف جهان شناسانه انسان پرداخته اند .

واقعیتی که انبیای الهی تعلیمات خود را بدان استوار ساخته اند، محدود به ظواهر محسوس و ملموس این جهان نیست . آنها واقعیت این جهان را بسی گسترده تر و عمیق تر از آنچه ما حس می کنیم، می شناسند و می شناسانند . در ورای این پدیده های گذران، واقعیتی پایدار هست . آنچه ما می بینیم، ناپایدار و این روی سکه جهان هستی است و آنچه ما نمی بینیم، پایدار و جاویدان و همیشه برقرار و آن روی سکه جهاه هستی است که اگر از آن غفلت کنیم، به ضرر و زیان ما است .

شواهدی از آیات قرآن

در اینجا آیاتی از قرآن کریم را که بر قله هیمنه بر همه کتب آسمانی و تعالیم وحیانی قرار دارد، باهم مرور می کنیم:

1 . «والذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنة هم فیها خالدون » .

«آنان که ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده اند، اهل بهشت و همیشه در آن، ماندگارند» .

2 . «والذین کفروا و کذبوا بآیاتنا اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون » .

«آنان که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، اهل آتش و همیشه در آن، ماندگارند» .

ماندگاری و همیشگی در بهشت و دوزخ، مستلزم استفاده از نعمتها و معذب بودن به انواع عذابهاست . بنابراین، معلوم می شود ه در ورای این جهان ناپایدار و ناماندگار، جهانی پایدار و ماندگار است که هر اندازه نظم و دقت و حکمت این جهان گذران، حیرت انگیز و خیره کننده است، نظم و دقت و حکمت آن عالم جاویدان، حیرت انگیزتر و اعجاب آورتر و خیره کننده تر است . کسی که از گذر زندگی این عالم غافل است، کعبه آمالش همین دنیسات و باید به قول حافظ: «بر لب جوی نشیند، تا گذر عمر را ببیند» و به اشارتی معنی و مفهوم جهان گذران را دریابد و از ظاهر به باطن و از لفظ به معنی و از عرض به جوهر و از جسم به روح برسد (5) .

به گفته میر فندرسکی:

چرخ با این اختران نغز و خوش زیباستی

صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

و نگارنده گوید:

هر کسی رمز نهان این جهان را آگه است

فاش گویم او به حق فرزانه و داناستی

چشم دل را گر گشایی بنگری سر وجود

هر که این ره را بپوید، حق حق بیناستی

3 . «... ما عندکم ینفد و ما عند الله باق » (6) .

«آنچه نزد شماست، زوال می پذیرد و آنچه نزد خداست، باقی و ماندگار است » .

4 . «... و الله خیر و ابقی » . (7) . «خداوند، نیکوتر و باقی تر است » .

این دو آیه هم از این حقیقت خبر می دهد که خدا و آنچه خدایی است، باقی است و غیر خدا و آن چه غیر خدایی است، نمی تواند بقا داشته باشد و اگر هم بقایی دارد، مجازی است و نه حقیقی . طفیلی و وابسته است و نه اصیل و مستقل .

5 . «... و رزق ربک خیر و ابقی » (8) . «روزی پروردگارت بهتر و باقی تر است » .

6 . «... و لعذاب الآخرة اشد و ابقی » (9) . «عذاب آخرت، حتما شدیدتر و باقی تر است » .

7 . و ما عند الله خیر و ابقی للذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون » (10) .

«آنچه نزد خداست، برای آنهایی که ایمان آورده و بر خدای توکل کرده اند، بهتر است » .

8 . «کل من علیها فان× و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام » (11) .

«هرکس که بر روی زمین است، فناپذیر است و وجه پروردگارت که از جلال و اکرام برخوردار است، باقی می ماند» .

در این آیه، صفت جلال و اکرام، از آن وجه است، نه از آن رب، اگر «وجه » دارای جلال و کرامت است، رب » به طریق اولی این چنین است که او اصل است و این، فرع; و این، سایه است و او صاحب سایه .

اباصلت از امام صادق علیه السلام می پرسد: معنای این خبر چیست که ثواب «لااله الا الله » نظر کردن به وجه خداست؟ فرمود: «هرکس خدای را به داشتن صورتی همچون صورتها وصف کند، کافر شده است . وجه خدا، پیامبران و حجتهای اویند . آنانند که به وسیله آنها به دین و معرفت او توجه می شوند . خداوند فرموده است: هرکس بر روی زمین است، فانی می شود و وجه پروردگارت باقی می ماند و فرموده است: «... کل شی هالک الا وجهه ...» . «... همه چیز جز ذات (پاک) او فانی می شود ...» . نظر به انبیا و رسل و حجتهای خداوند در درجاتی که دارند، ثوابی بزرگ برای مؤمنان در روز قیامت است . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«من ابغض اهل بیتی و عترتی لم یرنی و لم اره یوم القیامة » (12) .

«هرکس دشمن اهل بیت و عترت من باشد، روز قیامت، مرا نمی بیند و من هم او را» .

آری «گر مملکت عالم و مملکت بنی آدم در زیر نگین تو نهند و مفاتیح خزائن دنیا به جملگی تو را دهند، چون عاقبت آن فناست، دل بر او نهادن خطاست ... به جامه عاریتی نازیدن، عادت بطالان است » (13) .

پی نوشت:

1. Obyec t.

2. Subyect.

3) مکتب نفی قانون و حکومت) . Anarchism

4. G.E. Moor

5) بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین

کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

6) نحل: 96 .

7) طه: 73 .

8) طه: 131 .

9) طه: 137 .

10) شوری: 36 .

11) الرحمان: 26 - 27 .

12) تفسیر نورالثقلین: ج 5، ص 192 .

13) تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، ج 9، ص 421 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان