سرویس فرهنگ و هنر مشرق- در
این روزها چه فیلمی کودکانه محسوب میشود!؟ پاسخ این است؛ بهطور معمول انیمیشن،
آن هم نه هر انیمیشنی بلکه اثر پر از طنزی که مناسب تمام اعضای خانواده باشد. این
آثار باید پیام درستی در مورد گرمای خانواده، قدرت فردگرایی، لذت بازیهای کودکانه
و مقدار زیادی شوخیهای بزن و بکوب داشته باشند. اما حقیقتی در این میان وجود
دارد، این آثار که بهصورت یکنواخت و کلیشهای برای کودکان ساخته میشوند دارای
تناقضی ساختاری هستند. این آثار بهطور معمول توسط افرادی ساخته میشود که ارتباط
مناسبی با کودکان دارند و از سویی دلشان برای آن دوران تنگ شده است.
طبیعتا
از زمانی که آنها کودک بودند زمان بسیار زیادی گذشته و این یعنی بهیادآوری حسوحالی
در دورانی که حافظه آدمی سالهای اولیه شکلگیریاش را سپری کرده است. در حقیقت
بزرگسالان فیلمی کودکانه میسازند تا تجربهای را که در کودکی داشتند به معرض
نمایش بگذارند اما مشکل اینجاست که اکثر این آثار باید توسط بزرگسالانی دیگر درجهبندیشده
و رمزهایشان شکسته شود. تمامی شوخیهای موجود در این آثار برای کودکان لایهبندی
شده است اما لایههایی که باید توسط بزرگسالان(والدین) آنها تایید شود زیرا این
بزرگسالان هستند که توان خرید بلیتهای سینما را دارند. شاید دلیل اصلی اینکه
اکثر انیمیشنهای این دوران با تم دلتنگی برای دوران کودکی ساخته میشود همین است؛
ارتباط برقرار کردن با بزرگسالان یک خانواده و نه کودکان. در حقیقت تناقض موجود در
ساخت آثار ژانر کودک در همین لحظه شکلی اندوهناک بهخود میگیرد زیرا کودکان را
نیز گرفتار چرخه اقتصادی جهان معاصر میکند. والدین آنها باید تشخیص دهند دیدن چه
اثری میتواند سرگرمکننده و جذاب باشد و دست در جیب مبارک کنند. این قرارداد
نانوشته نیز توسط کمپانیهای فیلم و انیمیشنسازی بهشدت رعایت میشود و اینجاست
که تراژدی بهطور حتم از زمان و دورانی که کودکان در ذهن نخواهند داشت وارد زندگی
آنها میشود.
این
مسئله با انیمیشن «لک لکها» با کارگردانی نیکلاس استالر -که کارگردان فیلمهای
نوجوانپسندی چون «فراموش کردن سارا مارشال» است- این تناقض به اوج خود میرسد.
این انیمیشن بهصورت مشخص بر شوخیهایی استوار شده است که تنها فرد بالغ را به
خنده میاندازند. اما شوخی محوری داستان چیست!؟ همان سوالی که همه ما بهخاطر
داریم و در بیشتر مواقع با پاسخهایی پرت مواجه شدهایم؛ «کودکان از کجا میآیند؟».
سوالی که بیشتر والدین در فرآیند بزرگکردن کودک خود با آن مواجه میشوند و میتوانند
حس شوخطبعی خود را بسنجند. این در حالی است که این سوال جنبهای جدی، آموزشی و
بسیار مهم برای کودکان دارد. در این انیمیشن پاسخ تکراری اکثر بزرگسالان در مرکز
روایت قرار گرفته است؛ کودکان توسط پرندگان -بهمخصوص لکلکها- برای بزرگسالان
فرستاده میشود. بدون هیچ توضیح دیگری مشخص است که این انیمیشن برای افراد بالغ
ساخته شده است و هیچ ارتباطی با میزان درک کودکان ندارد. در حقیقت فیلم «لکلکها»
پدر و مادر آگاه را مخاطب قرار میدهد.
فرض
بر این گذاشته شده که کارخانهای وجود دارد که توسط لکلکها اداره شده و عمده
عملکردش ارائه نوزادان در منزل بزرگسالان است. فرآیند تحویل نوزاد که بسیار برای
لکلکها مشکلساز شده است بعد از مدتی کنار گذاشته میشود و ما زمانی وارد داستان
میشویم که لکلکها سالهاست در حال تحویلدادن گوشیهای هوشمند هستند. این
فعالیت باعثشده است تا آرامشی دلنشین در محیط کارخانه ایجاد شود و دردسرهای
مربوط نوزادان مدتهاست که فراموش شده است. اما با روی کار آمدن جونیور، با صدای
اندی سمبرگ، بهعنوان مدیر یکی از بخشها، تمام برنامهها بر هم میریزد. جونیور
که قرار است تا مدتی دیگر بهعنوان رئیس کارخانه ترقی پیدا کند در تصمیمگیری دچار
اشتباه شده و یکی از دستورات رئیس فعلی را نادیده میگیرد. قضیه از این قرار است
که کودکی با نام تولیپ، با صدای کیتی کراون، از زمانی که لکلکها نوزادان را
تحویل میدادند بهعلت مشکلی در کارخانه جامانده است. تولیپ که بزرگ شده لکلکها
و محیط کارخانهای است به سن نوجوانی نزدیک شده و در همان حوالی جا خوش کرده است.
رئیس از جونیور میخواهد بهعنوان اولین حرکت مدیریتی، تولیپ را از کارخانه بیرون
بیندازد. جونیور که برای رسیدن به جایگاههای بالاتر حاضر به انجام هر کاری است
ناگهان دچار عذاب وجدان شده و تولیپ را اخراج نمیکند. تمهید وی برای رهایی از شر
تولیپ، انتقال وی به بخش توزیع نوزاد است. او از تولیپ میخواهد در آن قسمت
کارخانه بماند که تا دفترهای اصلی فاصله زیادی دارد و اگر تقاضایی برای تحویل
نوزادی رسید به آن رسیدگی کند. از سویی دیگر کودکی که بهخاطر شلوغبودن سر
والدینش از تنهایی خسته شده است، برخلاف رسم دوران خود تقاضانامهای برای تحویل
نوزاد به کارخانه لک لکها میفرستد و تولیپ به آن جواب مثبت میدهد. به این ترتیب
جونیور مجبور میشود به کمک تولیپ نوزاد را به متقاضی برساند تا اسم و رسم کارخانه
لکلکها را لکهدار نکند. همکاری تولیپ و جونیور برای تحویلدادن نوزاد آغاز میشود
و هر علاقهمندی به سینما، میتواند بقیه ماجرا را گمانهزنی کند.
اگر
قبول کنیم انیمیشن «لک لکها» مناسب کودکان نیست اما باز هم -بهصورت کلی- دارای
نکات مثبت فراوانی است، ضربآهنگ بسیار سریعی دارد، در شکلدادن به شوخیها موفق
است و صداپیشگانی از جمله اندی سمبرگ بهخوبی از عهده کار خود برآمدهاند. شخصیتهای
فرعی اثر گرچه به کاراکترهای بسیار هوشمندانه و چندوجهی پیکسار، در این چند سال
نمیرسند ولی باز هم بامزه هستند و میتوانند سرگرمکننده باشند. بهمخصوص حضور
گله گرگها و پرنده کوچک اندامی که همواره در حال دروغگفتن در مورد کارهایی که
انجام داده است. این شخصیتها شاید مقدار زیادی تکراری بهنظر برسند ولی کارایی
لازم برای کشاندن مخاطبان را به سینما دارند. البته باید این موضوع را هم در نظر
گرفت که در هیچ شرایطی نمیتوان نکات مثبتی اثر را با آثار مترقی این سالها چون
«فیلم لگو» مقایسه کرد. زیرا هم از لحاظ شخصیتپردازی و هم در تکنیکهای دیگر
انیمیشنی «لک لکها» قابل قیاس با آثار بسیار هوشمندانهای چون «درون بیرون»
نیستند.
اما
با بیان تمام این ویژگیها ناگریز به بحث اولیه بازمیگردیم زیرا «لک لکها» به
شکل عجیبی مناسب تماشاشدن توسط کودکان نیست. شاید بتوان حضور گله گرگها –تبدیلشدن گلهای به پل یا زیر دریایی- را جزو معدود نکاتی دانست
که برای کودکان بامزه و مناسب است ولی ستون اصلی داستان؛ یعنی سهمی که لکلکها در
روایت دارند در هیچ شرایطی توسط کودکان قابل درک نیست. فیلم جزو آن دسته از آثاری
است که پدر و مادر باید خود را گول بزنند و روایتی که شاهدش هستند را بچهپسند
بپندارند تا از در سینما واردشده و از شوخیهای فیلم لذت ببرند. در چنین شرایطی
بزرگسالها بهتر است فانتزی کودکبودن را کنار بگذارند و بهصورت عقلانی با چنین
آثاری برخورد کنند زیرا کودک از همهجا بیخبر مرتکب گناهی نشده است که باید شاهد
شکلگیری داستانی کاملا بالغانه و شوخیهایی را تحمل کند که برای بزرگسالان مناسب
است. حال از تاثیرگذاری چنین داستانهایی روی حافظه کودکان میگذریم. در چنین
شرایطی باید اذعان داشت که «لکلکها» حتی جنبههای آموزشی برای کودکان ندارد و با
سرعت، کمی از پیامهای انیمیشنهای گذشته را کنار هم میگذارد، پیامهایی که بیشتر
در خاطرات با ارزش کودکی و گرمای مهارنشدنی خانواده خلاصه میشود. نکته جالب اینجاست
که حتی از این منظر نیز سازندگان اثر تحمل نکرده و پیامی مانند «روزهای عمر آدمی
چقدر زودگذر است» را در میان پیامهای فیلم جای دادهاند!
نکتهای
که به آن اشاره شد میتواند در طولانیمدت به مشکلی بسیار جدی برای نسل آینده مبدل
شود زیرا در حال حاضر با تغییر مخاطب انیمیشنها شاهد پرداختن به مسائل و پیامهایی
بزرگسالانه هستیم که میتواند روی ذهنیت کودکان تاثیر بگذارد، منظورم پیامهایی
است که با هدف بزرگسالان خواستار فرهنگسازی در جهت اهداف کمپانیهای سرمایهگذاری
است. ما در چند سال گذشته به دفعات شاهد پرداخت مسائلی چون کارکردن در جهت سرمایهداری،
رفتن در صف کارمندان واجد شرایط و پیشرفت در چرخههای مالی هستیم. این در حالی است
که بیشتر رسانههای این دوران باید انرژی خود را صرف برقراری تعادل میان کار در
دنیای پسامدرن و زندگی خانوادگی کنند و از سویی تبلیغات و پیامهای مناسبی برای
دوری کودکان از دنیای مجازی را در دستور عمل خود قرار دهند.
انیمیشن
«لکلکها» جزو آن دسته از آثاری است که بزرگسالان آنرا بسیار بامزه میدانند
زیرا به مسئلهای اشاره داردکه خود به آن میخندند و در کمال خودخواهی آنرا مناسب
کودکانشان میدانند. مسائلی چون حضانت بچه، هواپیماهای بیسرنشین، تولیدمثل و
خشونتهای جسمانی را نمیتوان برای کودکان مناسب دانست. زیرا برخلاف تصور بسیاری
از بزرگسالان کودکان خواب نیستند که با تماشای چنین آثاری به ناگهان دارای درک
والا شوند و از خواب بیدار شوند. کودکان تنها کودک هستند و سرگرمکردن آنها
پیچیدگیهای مربوط به خودش را دارد که باید طبق اصولی اخلاقی رعایت شود. کودک نیاز
به طیکردن مسیر کودکی خود دارد و مناسبات میان کمپانیهای فیلمسازی و بزرگسالان
مصرفگرا نباید باعث تاثیرپذیری نسل آینده شود. زیرا در نهایت امر شوخی با پذیرش
نوزادان مسئلهای نیست که برای کودکان سرگرمکننده باشد، پذیرش مسئولیت که در «لکلکها»
بهشدت دست انداخته شده تنها باعث به خنده افتادن بزرگسالان و افراد بالغ میشود.