شناسه : ۳۶۰۰۰۱ - یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۱۴
مقامات مصطفوی در مثنوی معنوی
در صفت خلافت محمّدی صلی الله علیه و آله که مظهر اسم اعظم است و قطب الاقطاب و اکابر بارگاه تحقیق، متفقند که حضرت رسالت صلی الله علیه و آله خلیفه مطلق است و آدم و هارون و داود علیه السلام ، اگر چه خلفا بوده اند اما خلعت خلافت کامله جز بر بالای او راست نیاید و اینجا لطیفه «وَ مَن یُطِعِ الرّسُولَ فَقَد اَطاعَ اللّه َ» و نکته «مَن رَآنِی فَقَد رَأَی ا ...
مظهر اسم اعظم
در صفت خلافت محمّدی صلی الله علیه و آله که مظهر اسم اعظم است و قطب الاقطاب و اکابر بارگاه تحقیق، متفقند که حضرت رسالت صلی الله علیه و آله خلیفه مطلق است و آدم و هارون و داود علیه السلام ، اگر چه خلفا بوده اند اما خلعت خلافت کامله جز بر بالای او راست نیاید و اینجا لطیفه «وَ مَن یُطِعِ الرّسُولَ فَقَد اَطاعَ اللّه َ» و نکته «مَن رَآنِی فَقَد رَأَی الحَقَ» روی نماید و به جهت این حال خاتم خاتمیت به نام نامی او منقّش گشت که «وَلکِن رَسولَ اللّه ِ وَ خاتَمَ النَبیَّنَ» و شرع اظهر و دین انورش از نسخ تغییر مبّرا و معرّا بماند و اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ.
;چون که شد از پیش دیده وصل یار |
;نائبی باید اَزان مان یادگار |
;چون که گل بگذشت و گلشن شد خراب |
;بوی گل را از که جوییم از گلاب |
;چون خدا اندر نیاید در عیان |
;نایب حقّند این پیغمبران |
;نی غلط گفتم که نایب یا منوب |
;گر دو پنداری قبیح آید نه خوب |
;نی دو باشد تا تویی صورت پرست |
;پیش او یک گشت کز صورت برست |
;کافران دیدند احمد را بشر |
;چون ندیدند از وی انشق القمر |
;خاکزن در دیده حس بین خویش |
;دیده حس دشمن عقل ست و کیش |
;دیده حس را خدا اعمالش گفت |
;بت پرستش خواند و ضد ماش گفت |
;ز آنکه او کف دید و دریا را ندید |
;ز آنکه حالی دید و فردا را ندید |
;خواجه فردا و حالی پیش او |
;او نمی بیند ز گنجش یک تسو |
* * *
;شاهراه باغ جان ها شرع اوست |
;باغ و بستان های عالم فرع اوست |
;مصطفی را وعده کرد الطاف حق |
;گر بمیری تو نمیرد این سبق |
;رونقت را روز، روز افزون کنم |
;نام تو بر زر و بر نقره زنم |
;منبر و محراب سازم بهر تو |
;در محبت قهر من شد قهر تو |
;چاکرانت شهرها گیرند و جاه |
;دین تو باشد ز ماهی تا به ماه |
;تو مترس از نسخ دین ای مصطفی |
;تا قیامت باقیش داریم ما |
;در گشاد ختم ها تو خاتمی |
;در جهان روح بخشان حاتمی |
;تا ز راه خاتم پیغمبران |
;بو که برخیزد ز لب ختم گران |
;ختم هایی کانبیا بگذاشتند |
;آن به دین احمدی برداشتند |
;قفل های ناگشوده مانده بود |
;از کف «اِنّا فَتَحنا» برگشود |
;بهر این خاتم شده است او که به خود |
;مثل او نه بود و نه خواهند بُد |
;چون که بر صنعت برد استاد دست |
;نه تو گویی ختم صنعت بر تو است |
;هست اشارت محمد المراد |
;اهل معنی را گشاد اندر گشاد |
مرتبه شفاعت
در بیان مرتبه شفاعت که عبارت از افاضه انوار ملکوتیه است و استحقاق آن مر امّت مرحومه را به واسطه صفای استعدادت و وجود مناسبات تواند بود.
;گفت پیغمبر که روز رستخیز |
;کی گذارم مجرمان را اشک ریز |
;من شفیع عاصیان باشم به جان |
;تا رهانمشان زاشکنجه گران |
;عاصیان و اهل کبائر را به جهد |
;وارهانم از عقاب نقص عهد |
;وز حمیم هجرشان دوری دهم |
;پس رحیق وصلشان بر کف نهم |
;هر نبی ای خواست چیزی از خدا |
;من شفاعت خواستم روز جزا |
;ای دل ترسنده از نار عذاب |
;باچنان دست و لبی کن اقتراب |
;چون جمادی را چنین تشریف داد |
;جان عاشق را چه ها خواهد گشاد |
;مرکلوخ کعبه را چون قبله کرد |
;خاک مردان باش ای جان در نبرد |
;او شفیع است این جهان و آن جهان |
;این جهان تا دین و آنجا تا جنان |
;این جهان گوید که تو رهشان نما |
;آن جهان گوید که تو مهشان نما |
;پیشه اش اندر ظهور و در بطون |
;اِهدِ قَومی انهَّم لا یَعلَمُون |
;بازگشته از دم او هر دو باب |
;در دو عالم دعوت او مستجاب |