نگاهی به زندگی نامه هانس ژرژ گادامر

گادامر در روز ۱۱/۲/۱۹۰۰ در شهر ماربورگ به دنیا آمد.بعد از اخذ مدرک دیپلم به تحصیل در رشته های زبان آلمانی، تاریخ و فلسفه در دانشگاههای ماربورگ و مونیخ پرداخت (۱۹۱۸ تا ۱۹۲۲).

(Hans Georg Gadamer)

گادامر در روز 11/2/1900 در شهر ماربورگ به دنیا آمد.بعد از اخذ مدرک دیپلم به تحصیل در رشته های زبان آلمانی، تاریخ و فلسفه در دانشگاههای ماربورگ و مونیخ پرداخت (1918 تا 1922).

در سال 1922 به اخذ درجه دکترای فلسفه از دانشگاه ماربورگ نائل شد. در سال 1928 تز پروفسوری خود را، پیش هایدگر نوشت. ما بین سالهای 1932 تا 1946 دردانشگاه های لایپزیک و فرانفکورت، اخلاق وزیبایی شناسی تدریس می کرد. از سال 1968 تا 1969جانشین یاسپرس در دانشگاه هایدبرگ شد و بعدا با اینکه بازنشسته شده بود به مدت 20 سال در دانشگاه های بستن،ماساچوست و واشنگتن تدریس می کرد. در سال 1989سمینار بین المللی فلسفه با همکاری او افتتاح شد. او عضوآکادمی های مختلف فلسفه بود و به گرفتن مدال هگل ومدال آکادمی ملی روم نائل شد.

کتاب های مهم او عبارتند از: اخلاق افلاطون، افلاطون وشعر، گوته و فلسفه، هگل و دیالکتیک قدیم، حرکت پدیدارشناسی، () و بالاخره اثر مهم او یعنی «حقیقت وروش » است. او نظریه هرمنوتیک () را با استفاده از روش تفسیر دیلتای، (Dilthey) و روش تحلیل وجودی هایدگر ارائه داده است که روش تفهیم و تاویل در تحقیق علوم انسانی است و حقایق تاریخی باید بر اساس آن فهمیده و تاویل شود.

کتاب «ملاقات با گادامر»

به مناسبت صدمین سال تولد گادامر، کتابی به نام «ملاقات با گادامر» منتشر شده است که شامل 20 مقاله(175 صفحه)از 20 تن از شاگردان نمونه اوست که در دانشگاه های مختلف آلمان، ایتالیا و غیره مشغول تدریس و تحقیق می باشند. در اینجا مقاله «گادامر به عنوان متفکر و معلم » ازآقای پروفسور والریو ورا، (Valerio Verra) انتخاب وترجمه شده است.

هانس ژرژ گادامر به عنوان متفکر و معلم

گادامر در حدود چهل سال پیش اثر مهم خود را به نام حقیقت و روش، (Wahrheit and Method) به رشته تحریردر آورد. او در این کتاب فلسفه و هرمنوتیک (تفهیم وتاویل) را برای پیروانش توصیف کرده و در راه انتشار و جاافتادن آن زحمات زیادی را تحمل کرده است. من بین سال های 1954 تا 1957 میلادی به مدت 4 ترم پیش اوفلسفه تحصیل کرده ام. بنابراین بسیار مشکل است تصویری را که از فلسفه او دارم با تصویر فعلی گادامر مقایسه بکنم;زیرا او تاثیر زیادی روی من و فعالیتهایم داشته است. با این حال این دو تصویر فلسفی از او، دو راه فکری متفاوت رانشان می دهند. چون گادامر به عنوان معلم، دو خصوصیت ویژه داشت: یکی تمایلات () و دیگری منش های او () که من توانستم روابط آنها با خطوط اساسی فلسفه هرمنوتیک آن زمان او را پیدا کنم.

اولین ویژگی مکتب او این بود که به مسائلی که حتی در بدوامر ساده و نامناسب به نظر می رسید بسیار توجه می کرد.البته این مساله به این معنا نیست که او نمی دانست که بایدبرای صحبت های تخصصی مناسب تر ارزش قائل شود. این مساله اساسی ترین ویژگی شخصیت و مکتب او را نشان می دهد که من توانستم با اشتیاق شدیدی که داشتم دردرس های او شرکت کنم و آن را دوباره کشف و تجربه کنم.

میل او یعنی هدف او این بود که فورا بفهماند یا بهتر قابل لمس کند که بحث های فلسفی در طی دو هزار سال اخیرطوری تخصصی و قطعه قطعه شده است که در دسترس هرکسی بود که در آن درس ها شرکت می کرد، نه کسی که صرفایک مجموعه ای از اصطلاحات مهم را یاد می گرفت. یا اگربخواهیم به هدف خود طور دیگری دست یابیم تا به همان نتیجه برسیم، مساله را به این صورت طرح کنیم که انسان درمقابل ساده ترین یا نامناسب ترین سؤال هم می تواند با یک سری تفکرات مناسب به یک تبادل نظر حقیقی فلسفی برسد. به این دلیل در درس های گادامر هرگز نمی توانستم کمترین نشانی از بی میلی بیابم. حتی موقعی که مبتدی هامی خواستند درس بخوانند بر عکس همه احساس می کردندکه گادامر هر دفعه سؤال هایی را که از او می پرسند، از نو به آنها به عنوان سؤال مهم نگاه می کند و دوباره همین سؤال رابرای خود، دیگران و دانشجویان پیشرفته مطرح می کند تاصورتبندی () و جواب جدیدی را برای آن پیدا کند. بعدا ازطریق نوشته های او پی بردیم که همه رفتارهای () اومربوط به نظم و ترتیب یا استعداد او در روش تدریس نبوده، بلکه مطابق اصول نظریی است که از تبیین فکری وزبان شروع شده و به توضیح حقیقی خصوصیت گفتگویی فلسفه ختم می شود.

حالا به زمان دانشجویی خودم برمی گردیم. نوع و طرز رفتارگادامر با دانشجویان در سمینارها، کلاس ها، اوقات پذیرائی شخصی و شرکت همیشگی او در این جلسات تاثیر بسزائی در شخصیت من گذاشت. اغلب، بعد از کلاس درس یاسمینار تا آخر شب برای گفتگو و بحث می ماند و این برای ما بسیار با ارزش بود. گادامر همیشه از یک طرف درکلاس ها یا سمینارها به دانشجو برای بحث درباره یک موضوع مخصوص فرصت و میدان کافی می داد و باراهنمائی های خود میدان دید () ما را وسعت می بخشید.حتی بعضی اوقات برای یادگیری بهتر ما، خاطرات خود رااز دوران تحصیلات دانشگاهی و استادان و تحقیقاتش تعریف می کرد. برای ما دانشجویان و محققین خارجی فرصت بسیار خوبی بود که بتوانیم دید زنده ای از فلسفه آلمان به دست آوریم و سریعتر و بهتر از فرهنگ خود بافرهنگ آلمان آشنا بشویم. از طرف دیگر این روابط آزادانه ما با گادامر که اکثرا دستیارهای او نیز در آنها شرکت می کردند، به ما امکان می داد که به موضوعات مربوط به سمینار و کلاس درس بیشتر فکر کنیم. چون مستقیما درکلاس درس امکان زیادی برای فهم و گسترش درسها وجودنداشت. تشکیل انجمنی که ما خارجی ها را - تحت رهبری گادامر - با دوستان آلمانی آشنا می کرد نیز نتیجه خوبی داشت. چون ما هنوز علاوه بر رابطه دوستانه با آلمانی هاهمکاری علمی نیز داریم. بسیاری از ما یکدیگر را در انجمن بین المللی هگل که توسط گادامر تاسیس و رهبری می شد،ملاقات می کردیم. گادامر در منزل خود سمینار شخصی ای برگزار می کرد که من در آن شرکت می کردم و خاطرات بسیارجالبی از آن دارم. معمولا این جلسه بعد از شام برگزارمی شد و محدودیت زمانی هم نداشت. موفقیت این جلسه های شخصی در این بود که گادامر هدف یا پیشنهادمعینی را دنبال نمی کرد که مثلا متن ویژه ای را بخوانیم یادرباره موضوعی صحبت کنیم، بلکه هدف این بود که وسعت دید واقعی ما نسبت به موضوعی بیشتر شود ومعنی عمیق واقعی مساله ای را بفهمیم. اکثرا چند صفحه ای از فلسفه یونانی خوانده می شد و سپس بحث درباره آن شروع می شد. پس از آن گادامر با صدای طنین انداز خودبرای ما صحبت می کرد.

مطمئنا حالا که سال ها گذشته است و نوشته های گادامر نیزچاپ شده است، باید نوع تجربه به یکی از ستون های فلسفه او یعنی: «امتیاز () زبان در تفکر کردن در حوزه یک افق هرمنوتیکی » ارجاع داده شود که در ابتدا شاید مشکلات فراوانی برای من فراهم کرد. در ایتالیا، جریانهای فکریی رواج داشت که به طرق مختلف در جهت فلسفه متعالی () و ایده آلیستی حرکت می کردند. از طرف دیگر در آن سالها،تفسیر هستی شناسی و اگزیستانسیالیستی هایدگر رواج کامل داشت.

من نتوانستم با امیلو بتی، (Emilio Betti) و کارهایش درمورد مساله «تفسیر و تاویل » آشنا شوم. من میل دارم پیش از هر چیز در اینجا بگویم که در ایتالیا یک سنت تاریخی خلاق، زمینه طرح مسائل هرمنوتیک کتاب «حقیقت وروش » را آماده کرده بود.

علاوه بر این تصادفی نیست که هنگام ترجمه اولین کتاب گادامر در سال 1969 به زبان ایتالیائی، کتابی تحت عنوان «مساله وجدان تاریخی » در فرانسه به چاپ رسید که شامل سخنرانی های دانشگاه لووان، (Louvain) در سال 1963است.

وقتی که با انتشار کتاب «حقیقت و روش » مرکزیت () زبان و هرمنوتیک در تفکر گادامر مطرح شد، برای من بسیارمشکل بود که بتوانم بحث های او را با افکار افلاطون مقایسه کنم. مساله عملا بسیار پیچیده بود. از یک طرف می بایست خودم را از تمام تفاسیر مربوط به افلاطون جدا می کردم و ازطرف دیگر لازم بود که بفهمم به چه معنا و دلیلی راه پیشنهادی گادامر برای تفسیر افلاطون، با در نظر گرفتن رابطه بین افلاطون و فلسفه و تاریخ و متافیزیک با تفسیر او از نظرهایدگر فرق داشت. برای این کار فقط نوشته های بعدی او درفلسفه یونانی که در مجلدات 5 تا 8 مجموعه آثار گادامر قراردارد، حائز اهمیت نبود. شنیدن درسهای گادامر در شهر ناپل نیز لازم بود. چون ویژگی فلسفه هرمنوتیک را بهتر روشن می کرد. من نمی خواهم اهمیت گفتگوهای گادامر بامتفکرین جدید و معاصر، از کانت تا هگل و از دیلتای، (Dilthey) تا هوسرل را انکار کنم تا فقط بعضی از آنها را که در شکل گیری و رشد افکار او سهم بسزائی داشته اند، نام ببرم. اگر بخواهیم اهمیت و دامنه () فلسفه هرمنوتیک گادامر را خوب بفهمیم، باید به گفتگوی افلاطونی برگردیم:یعنی اینکه کار گادامر فقط تکاملی در بین فلسفه هم عصرانش نیست، بلکه ریشه اصلی آن در استمراردیالکتیکی - گفتگویی، نشان می دهد که چه متفکرینی را درنظر بگیریم که در قرون متوالی اشتباها در نقطه مقابل یکدیگر قرار گرفتند. برای مثال به این معنا بحث درباره رابطه بین ارسطو و افلاطون در مورد ایده نیکی و تبیین رابطه بین گفتگوی سقراطی و سفسطه گرایان به عنوان اجزاءضروری فلسفه به سبب خصلت زبانی و گفتگویی درونی خود در نظر من پدیدار شد.

باید اشاره کنم که یکی از زمینه های تحقیقاتی گادامر«زیبایی شناسی » بوده است. برای توضیح این موضوع می بایست به زندگی نامه وی رجوع شود. چون من نمی توانم توضیح دهم که مشایعت من با گادامر در هنگام اقامت در ایتالیا و یا بازدید از موزه ها و شهرها چه فایده هائی برای من داشته است. همچنین نمی توانم استفاده هایی را که از مقدمه های گادامر به آثار شعری هولدرین تا سلان، (Celan) برده ام، توضیح دهم. به طوراختصار در مورد زبیایی شناسی میل دارم بگویم که درزیبایی شناسی هم، بازگشت به تفکر یونانی برای فهم تاریخ هنر قدیم و جدید نقش مهمی بازی می کند و افلاطون با نظرهستی شناختی خود نقش زیبایی را در حل مساله رابطه بین ایده آل و حقیقت ارائه داد. گادامر عقیده دارد: «کسی که فکرمی کند هنر را نمی توان با اصطلاحات و مفاهیم یونانی فهمید، به اندازه کافی تفکر یونانی را نمی شناسد.» شاید این درخواست که «یونانی فکر کنیم » نه تنها به فهم ما در موردزیبایی شناسی کمک بکند، بلکه شاید ما را به فهم فلسفه او نیزهدایت کند.

پی نوشتها:

1. Daseincnclitic

2. Hermeneutik

3. Tendenzen

4. Zuge

5. Formulierung

6. Disponibilitut

7. Blickfeld

8. Primat

9. Transzendental

10. Ontologisch

11. Zentralitt

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر