یا صاحب الزمان ادرکنی
مرحوم حاج ملاباقر بهبهانی نقل می کند: خود مشاهده کردم آن که فرزندم علی محمد که اولاد ذکورم در او منحصر بود، مریض شد و روز به روز مرضش در تَزایُد بود و بر حزن و اندوه من می افزود. تا آن که از برای مردم یأس حاصل شد از مرض او و علما و سادات برای او طلب شفا می کردند در هنگام دعا تا آن که شب یازدهم مرض او شدید شد و پس راه چاره بر من بسته شد و به حضرت قائم(عج) پناه بردم. پس بر بام خانه بالا رفتم و بی قرارانه به آن جناب متوسل شدم و با اندوه و دل شکستگی گفتم: یا صاحب الزمان اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی و خود را به خاک عجز و مذلت مالیدم و فرود آمدم و بر او داخل شدم و پیش روی او نشستم. دیدم نَفَسش ساکن و حواسش به جا و عرق او را گرفته. پس خدای را بر این نعمت عظمی شکر کردم.
انس با سرداب غیب
ملاعلی تهرانی مجاور نجف بود و آن مرحوم در اغلب سال ها به زیارت ائمه سامره مشرف می شد و انس غریبی به سرداب مطهّر داشت و از آنجا استمداد فیوضات می کرد و می فرمود: هیچ وقت نشد که زیارتی بکنم و کرامتی نبینم. مکرر شده که در شب های تاریک که مردم همه در خواب و صدای حس و حرکتی از کسی نبود، مشرف می شدم به سرداب. پس در نزد سرداب پیش از دخول و پایین رفتن از پله ها می دیدم نوری را که از سرداب غیبت می تابد و بر دیوار و دهلیز حرکت می کند از محلی به محلی. چنان چه گویی در دست کسی در آنجا شمعی است و از مکانی به مکانی حرکت می کند و پرتو آن نور در اینجا متحرک است پس پایین می روم و داخل در سرداب مطهّر می شوم. نه کسی را در آنجا می بینم و نه چراغی. وقتی آنجا بودم، آثار تشنگی پیدا شد. رفتم به سرداب مطهّر و داخل شدم در آن صفه ی کوچک و پاهایی خود را به قصد شفا داخل آن چاه که عوام آن را چاه غیبت می گویند، کردم و خود را آویزان کردم. اندکی نکشید که مرض زایل شد.
نماز شیخ
سید مرتضی نجفی نزد علما گفت: در مسجد کوفه بودیم با جماعتی که در ایشان بود یکی از علمای مبرّز و مشایخ معروف. گفت: چون وقت نماز مغرب شد، شیخ در محراب حاضر شد برای ادای نماز با جماعت و سایرین به فکر تهیه ی نماز با او. چون رفتم وضو بگیرم شخص جلیلی را دیدم که در لب آب نشسته، وضو می سازد، در نهایت طمأنینه و وقار. ندای الصلاة بلند شد. پس به جهت تعجیل به او گفتم: گویا اراده نداری با شیخ نماز کنی؟ فرمود: نه! زیرا که او شیخ دُخَنی (اَرزنی) است. مرادش را ندانستم. من با شیخ نماز گزاردم. پس از فراغ از نماز و متفرق شدن مردم برای شیخ نقل کردم. پس حالش دگرگون و رنگش متغیر شد و به فکر افتاد و به من گفت: حجت اللّه را درک کردی و نشناختی و خبر داد از امری که مطلع نبود بر آن جز خدای تعالی. بدان که من امسال اَرزن زراعت کرده بودم در موضعی که غالبا محل خوف است از جهت اعراب بادیه. چون به نماز ایستادم در فکر آن زرع افتادم و هم اومرا از حالت نماز واداشت که آن جناب از او خبر داد.
مسجد سهله
سید باقر قزوینی گفت: با والدم رفتیم به مسجد سهله. چون نزدیک سهله رسیدیم، گفتم به او. این سخنان که از مردم می شنوم که: هر کس چهل شب بیاید به مسجد سهله، لابد می بیند حضرت مهدی را، به نظر من اصلی ندارد. پس غضبناک، ملتفت من شد و گفت: چرا اصل ندارد؟ محض آن که تو ندیده ای؟ آیا هر چیزی که تو ندیدی اصل ندارد؟ و بسیار مرا عقاب کرد به نحوی که پشیمان شدم از گفته ی خود. پس داخل مسجد شدیم و مسجد خالی بود از مردم. پس چون در وسط مسجد ایستاد، که دو رکعت نماز بخواند، برای استجاره. شخصی متوجه او شد از طرف مقام حجت صلوات اللّه علیه و مرور نمود به سیّد. پس سلام کرد بر او و مصافحه نمود با او. ملتفت شد به من سید والدم. پس گفت: کیست این؟ گفتم: آیا او مهدی است؟ فرمود: پس کیست؟ پس در طلب آن جناب دویدم، احدی را در مسجد و خارج آن ندیدم.
بوی خوش مهدی
روزی در سرداب شریف غیبت، عالم ربانی ملا زین العابدین سلماسی و عده ای مشغول دعا و راز و نیاز بودند. روز جمعه بود و جناب آخوند مشغول شد به خواندن دعای ندبه و مانند زنی مصیبت دیده می گریست و ناله می کرد و دیگران نیز پیروی می کردند. در این حال ناگاه بوی عطری وزیدن گرفت و منتشر شد در فضای سرداب و پر شد هوا از بوی خوش. همه ساکت شدند و هیچ کس قدرت سخن گفتن نداشت و پس از مدتی آن رایحه مفقود شد و به هوا به حالت اول برگشت و آن ها مشغول دعا شدند. چون به خانه مراجعت کردند، سوال کردند از جناب آخوند از اسرار آن بوی خوش و استاد از جواب اعراض کرد در حالی که می دانست.
صوت قرآن
روزی جناب بحرالعلوم وارد حرم امیرالمؤمنین علیه السلام شد و به این بیت ترنم می کرد:
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلبر با شنیدن. پس از سید سوال شد از سبب خواندن این بیت. فرمود: چون وارد حرم امیرالمؤمنین شدم، دیدم حضرت حجت را که در بالای سر، قرآن تلاوت می فرمود به آواز بلند، چون صدای آن بزرگوار را شنیدم، آن بیت را خواندم چون وارد حرم شدم، قرائت را ترک نموده و از حرم بیرون رفتند.
گفتگوی معنوی
یکی از نزدیکان سید بحرالعلوم می گوید: با آن جناب بودم در سفر زیارت سامره. وی را حجره ای بود که تنها در آنجا می خوابید و من حجره ای داشتم متصل به آن حجره و نهایت مواظبت داشتم در خدمات او در شب و روز. شبی که خواب از چشمم رفته بود، بیرون آمدم. دیدم در حجره ی او بسته است و چراغ به حال خود روشن و کسی در حجره نیست. داخل حجره شدم و از آن وضع دانستم که امشب نخوابیده. با پای برهنه خود را پنهان داشتم و درطلب سید برآمدم. داخل شدم در صحن شریف و دیدم درهای قبه ی عسگریین بسته است. در اطراف خارج حرم تفحص کردم. اثری از او نیافتم. داخل شدم در صحن سرداب و دیدم درهای آن باز است. پایین رفتم آهسته به نحوی که هیچ حسی و حرکتی ظاهر برای من نبود. همهمه ای شنیدم از صفه ی سرداب که گویا کسی با دیگری سخن می گوید و من نمی فهمیدم. تا آن که سه یا چهار پله ماند و من در نهایت آهستگی می رفتم که ناگاه آواز سید از همان مکان بلند شد که: ای سید مرتضی! چه می کنی؟ چرا از خانه بیرون آمدی؟ پس باقی ماندم در جای خود متحیر و ساکن و متعجب. دانستم او سخن می گفت با غایب ابصار.
سلام بر پدر
یکی از نزدیکان سیدبحرالعلوم می گوید: نماز خواندیم با جناب سید در حرم عسگریین. پس چون اراده کرد که برخیزد، بعد از تشهد رکعت دوم حالتی برای او عارض شد که اندکی توقف کرد. آنگاه برخاست. چون از نماز فارغ شد، همه ی ماها تعجب کردیم و جهت آن را ندانستم و کسی از ما جرأت نمی کرد که سؤال کند تا آن که برگشتیم منزل و خوان طعام حاضر شد. یکی از سادات حاضر در آن مجلس به من اشاره کرد که از آن جناب سوال کنم از سرّ آن توقف. گفتم: نه! تو نزدیک تری از ما. پس جناب سید ملتفت من شد و فرمود در چه گفتگو می کنید؟ و من که از همه کس جسارتم بیشتر بود، نزد ایشان پس گفتم: ایشان می خواهند بفهمند سرّ آن حالتی که در نماز برای شما عارض شده بود. فرمود: به درستی که حجت(عج) داخل روضه شد به جهت سلام کردن بر پدر بزرگوارش، پس مرا آن حالت دست داد از مشاهده ی جمال اَنور آن حضرت تا آن جا که از روضه بیرون رفتند.
شهید ثانی
یکی از شاگردان شهید ثانی می گوید: در طول سفر ما از دمشق تا مصر روزی شیخ به مسجد جامعه ابیض رفت از برای زیارت کردن انبیایی که در غار آنجاست تنها. پس دید که در قفل است و اَحَدی در مسجد نیست. پس دست خود را بر قفل گذاشت و کشید و در باز شد. پایین رفت در غار و مشغول شد به نماز و دعا و فراموش کرد از انتقال قافله. پس از مدتی به شهر بازگشت و دید که قافله رفته است. پس شروع کرد به رفتن به دنبال آن ها تا آن که از پیادگی خسته شد و به آن ها نرسید و از دور نیز ایشان را ندید. در این حال ناگاه مردی را دید که روبه او کرده و ملحق شده به او و آن مرد بر اَستری بود، چون رسید به او، فرمود که: سوار شو در عقب من. او را به ردیف خود سوار کرد و چون برق گذشت. اندکی نکشید که او را به قافله ملحق کرد و فرمود: برو به نزد رفقای خود.شهید فرمود: در تجسس شدم در بین راه که او را ببینم، پس اصلاً او را ندیدم و قبل از آن نیز ندیده بودم.
سلامتی از بیماری
شیخ حر عاملی می گوید: من در زمان کودکی ده سال داشتم، به مرض سختی مبتلا شدم به نحوی که اهل و نزدیکان من جمع شدند و گریه می کردند و مهیا شدند برای عزاداری و یقین کردندکه من خواهم مُرد در آن شب پس دیدم پیامبر صلی الله علیه و آله و دوازده امام را و من در میان خواب و بیداری بودم. پس سلام کردم بر ایشان و با یکایک مصافحه کردم و میان من و حضرت صادق علیه السلام سخنی گذشت که در خاطرم نماند. جز آن که آن جناب در حق من دعا کرد. پس سلام کردم بر صاحب الزمان(عج) و با آن جناب مصافحه کردم و گریستم و گفتم: ای مولای من! می ترسم بمیرم در این مرض و مقصد خود را از علم و عمل به دست نیاورم.پس فرمود: نترس که تو نخواهی مرد در این مرض. بلکه خداوند تبارک و تعالی تو را شفا می دهد و عمر خواهی کرد طولانی. آن گاه قدحی به دست من داد که در دست مبارکش بود. پس آشامیدم از آن و در حال عافیت یافتم.
وظایف ما در ایام غیبت
1ـ اندوه دوری از امام
نخستین وظیفه ی ما در ایام غیبت آقا امام زمان(عج) این است که از فراق و دوری آن حضرت، همیشه غمگین و ناراحت باشیم و اندوه دوری از ایشان را هرگز از خود دور نماییم. عاشقان واقعی حضرت پیوسته در سوز و گذازند و از دوری محبوب خود می نالند و به واقع نیز باید این گونه باشد.
2ـ انتظار فرج
در ایام غیبت امام عصر(عج) انتظار فرج یکی از عبادات بسیار پر ارج است که در احادیث بسیاری به آن سفارش شده است. انتظار فرج آقا امام زمان(عج) از دیگر وظایف شیعیان و عاشقان دلسوخته ی آن حضرت است.
3ـ دعا به جان حضرت
از دیگر تکالیف ما این است که برای حفظ وجود مبارک امام عصر از شرّ شیاطین انس و جن دعا کنیم. این کار نوعی اظهار بندگی و رضایت است به آنچه خدای تعالی وعده داده است. در این رابطه دعاهای زیادی وجود دارد.
4ـ صدقه دادن
صدقه دادن برای حفظ وجود مبارک امام عصر(عج) بسیار تأکید شده است. نفع این کار به خودمان برمی گردد و اثرات مثبت آن در زندگی مان به سرعت آشکار می شود و زندگی رنگ معنویت می گیرد و عنایات آقا امام زمان شامل حالمان می شود.
5ـ حج کردن
حج کردن و حجّه دادن به نیابت امام عصر بسیار مستحب است و از قدیم در بین مسلمانان رایج بوده است.
6ـ برخاستن از برای تعظیم شنیدن اسم مبارک امام عصر
محدث جزایری آورده است که: روزی در مجلس حضرت صادق علیه السلام اسم مبارک آن حضرت برده شد. پس حضرت به جهت تعظیم و احترام آن برخاست و در اهل سنت این عادت مرسوم است برای اسم مبارک حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله .
7ـ مسألت از خداوند برای حفظ ایمان
یکی از مهم ترین تکالیف ما در ظلمات ایام غیبت، تضرع و مسألت از خداوند تبارک و تعالی است برای حفظ ایمان و دین است. در این دوران شبهات شیاطین و کفار بسیار زیاد می شود و حفظ ایمان و دین بسیار مشکل است.
8ـ استمداد از آن حضرت در مشکلات
آن گاه که در پیچ و خم زندگی دچار مشکل یا گرفتاری می شویم و یا آن گاه که در مسیر فراگیری علم و دانش به مسأله ی لاینحل برخورد می کنیم، آری آن گاه است که می توان از آقا امام زمان کمک گرفت و استمداد طلبید همانطور که بزرگان دین و علم این گونه بودند و از این راه به قله های رفیع معرفت و کمال رسیدند.