شناسه : ۳۸۲۲۰۰ - یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۱۲
اسلام و غرب; دیروز و امروز
نزاع اسلام و غرب، ریشه در عوامل و اسباب بسیاری دارد که برای تحلیل و حل آن باید ابتدا اسلام و غرب را واقع بینانه شناخت و با توجه به سیر تاریخی این نزاع و بررسی فضای جدید پیش آمده در تقریر آن، موانع تفاهم این دو را شناخت و با تاکید بر وجوه مشترک به حل این موانع اندیشید.
چکیده:
نزاع اسلام و غرب، ریشه در عوامل و اسباب بسیاری دارد که برای تحلیل و حل آن باید ابتدا اسلام و غرب را واقع بینانه شناخت و با توجه به سیر تاریخی این نزاع و بررسی فضای جدید پیش آمده در تقریر آن، موانع تفاهم این دو را شناخت و با تاکید بر وجوه مشترک به حل این موانع اندیشید.
هنگام بحث از اسلام و غرب باید توضیح دهیم مقصودمان کدام اسلام و کدام غرب است. آیا مرادمان از اسلام، آن اسلام سنتی است که توسط بیشتر مسلمانان تجربه شده است، اسلامی که در قرآن به روشنی بیان شده و در آن تسلیم و اطاعت در برابر منویات الهی به عنوان یک اصل اساسی مطرح است، یا منظور از اسلام، تفاسیر جدیدی است که درصدد تاویل سنت اسلامی بر مبنای دیدگاه های رایج غربی و الگوهای تفکری آن می باشد، یا منظور از اسلام آن الگوی افراطی است که مبتنی بر فعالیت های شدید سیاسی توام با خشونت و تروریسم می باشد؟ در مورد غرب هم وضع به همین منوال است و انسان سرگردان می شود که آیا غربی ها کسانی هستند که به زیارت لردها می روند، یا عرفای روشنفکرمآب منکر وجود خدا. هر مسلمانی قرآن را به عنوان کلام خدا و حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلم را به عنوان پیام آورش می شناسد; اما مبنای تفکر و اساس حرکت در غرب، اصل اصالت سود است و مسائلی چون اعتقاد به خدا و یا انکار خداوند اموری شخصی اند. از سوی دیگر، مسلمانان ممکن است به خاطر رسیدن به حاکمیت سیاسی و جاری نمودن قوانین اسلام بر جامعه به جنگ بپردازند; اما در غرب امروزه، جنگ های سیاسی کمتری دیده می شود. درباره ماهیت اصلی کتاب مقدس و تعالیم و مفاهیم آن نیز اختلافات فراوانی در بین محققان وجود دارد.
در گذشته، حتی در قرون وسطی که غرب برای نخستین بار در مقابل اسلام قرار گرفت، هر دو در برخی اصول مثل پذیرش واقعیت الهی ماورای همه علایق - مانند فردگرایی و انسان مداری - و نیز احترام متقابل مشترک بودند واروپای قرون وسطی با احترام به اسلام و تمدن آن می نگریست. نفرت آشکار از اسلام، هم از بعد فکری و هم از منظر مذهبی در حقیقت با رنسانس آغاز شد که ویژگی های اصلی این دوران شامل متفرد دیدن انسان و مخالفت با یقین حاصل شده از ایمان و قائل شدن مرکزیت برای اروپا می باشد که اساس ارزش هایش بر روابط مادی، تجاری کردن و غیرمذهبی نمودن و فردی کردن مذهب استوار بود و این در تضاد با اندیشه های مسلمانان قرار گرفت و باعث شد تا تصویری از انسان از دیدگاه غرب ارائه شود که به شدت در تباین با دیدگاه اسلام نسبت به انسان بود.
در دوران رنسانس، غرب به تدریج از نظر اقتصادی و تکنولوژی و نظامی پیشرفت کرد و از طرفی به جای نثار تکفیر و لعنت علیه اسلام، تحلیل های جدیدی از اسلام ارائه شد و با توجه به قدرت خود، سعی کرد مسلمانان را در جوامع غربی حل کند. آموزش های غیردینی در مدارس و معرفی الگوهای غربی به عنوان ارزش های برتر، تحلیل قرآن به عنوان یک تالیف ساده که نمی تواند به عنوان کلام الهی مورد توجه باشد و تبلیغ انحصار راه سعادت بشریت در انتخاب اسوه های غربی، تجلیات این تلاش غربی هاست.
به تازگی مسائل فراوانی در روابط اسلام و غرب روی داده است. از طرفی شاهد احیای اسلام در جهان اسلام و از سوی دیگر ناظر فشار فزاینده غرب در جهت تکمیل سلطه فرهنگی خود بر مبنای الگوی رنسانس هستیم. واقعیت اساسی در روابط اسلام و غرب این است که برخلاف انتظارات و بسیاری از فرضیه های غرب که اضمحلال اسلام را پیش بینی می کردند، اسلام همچنان در حال حرکت است و تمدن اسلامی همچنان پویاست; اگرچه به طور قابل ملاحظه ای ضعیف شده است. باید گفت که پس از قرون وسطی، اسلام به سادگی در عرصه های اندیشه و عمل از سوی الگوهای غربی محاصره شد; به طوری که می توان گفت بسیاری از اعمالی که مسلمانان مدرنیست انجام می دهند به هیچ عنوان در تضاد با غرب نیست.
پذیرش اعتبار اسلام از سوی مسیحیت، از پذیرش اعتبار مسیحیت از طرف اسلام بسیار دشوارتر است. اگرچه اسلام از پذیرش تثلیث و تجسم امتناع می کند، اما ریشه الهی پیام مسیحیت را می پذیرد و مسیح علیه السلام را پیامبر بزرگ قبل از حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلم می داند. اسلام به اقلیت های مذهبی اجازه داده است آزادانه به انجام فرایض مذهبی خود بپردازند.
ایجاد تفاهم بین اسلام و غرب مستلزم آن است که یک آگاهی نوینی نسبت به اسلام پدید آید و روند جاری تبلیغات ضداسلامی در غرب متوقف شود و بر نقاط اشتراک دو تمدن تاکید گردد. باید توجه شود که مقصود از غرب، آن غربی نیست که تنها با معیارهای اقتصادی شناخته می شود; بلکه منظور تمدن غربی است که بسیاری از اصول آن برگرفته از معیارهای اخلاقی و مذهبی ای هستند که وجوه اشتراک قابل ملاحظه ای با اسلام دارند. یکی از موانع عمده برقراری این تفاهم، وجود این فرضیه است که تمام تمدن های موجود جهان باید دنباله رو تمدن غیردینی غربی باشند که از تاریخ غرب پس از رنسانس آغاز می شود.
یکی دیگر از تفاوتهای اسلام و غرب، اختلاف در نوع بینش مذهبی این دو است; به گونه ای که تفاوت فاحشی را در تبعیت از دستورهای دینی بین مسلمانان و غربیان پدید آورده است.
مانع دیگر در تفاهم اسلام و غرب، فعالیت مبلغین مذهبی غرب است. در بسیاری از مناطق جهان فعالیت مبلغین مذهبی غربی وسیله ای برای منافع غیرمذهبی غرب در خلال دوران استعمار شده بود; به طوری که در بسیاری از مناطق آسیا و آفریقا اندیشه های غیرمذهبی غربی نوین به عنوان پیام مسیحیت تبلیغ می شد.
موانع عمده در تفاهم اسلام و غرب همچنان وجود دارند; اما باید هم از طرف مسیحیت و هم از جانب مسلمانان کوشش هایی به منظور غلبه بر این موانع صورت پذیرد، با توجه به این نکته که موضوع روابط اسلام و غرب باید در شکل جدیدی طرح شود. هر دو طرف باید درک کنند که از دو دیدگاه کاملا متضاد، یعنی اسلام و سکولاریسم مدرن نمی توان انتظار پیوستگی داشت; اما ایجاد روابطی براساس احترام متقابل، ارزش قائل شدن برای انسان، پذیرفتن آزادی عقیده، عدم تجاوز به یکدیگر، امتناع از نیات سوء نسبت به سرزمین و ثروت یکدیگر و عدم تلاش برای نابودی فرهنگ یکدیگر، در سایه همکاری دو طرف امکان پذیر است.