مقدّمه
هدف این نوشتار گفت وگو درباره نظریه سازی(1) است. در پردازش نظریه، عوامل گوناگونی دخالت دارند. در این مقال، تنها به نقش پیش فرض ها و پارادایم ها اشاره خواهد شد. برای روشن شدن جایگاه و دورنمای بحث، ضروری است نخست پرسش هایی را که در این زمینه مطرحند، بیان شوند. سپس به بحث درباره پرسش هایی که به فهم هدف موردنظر مدد می رسانند، پرداخته شود. مهم ترین این پرسش ها عبارتند از:
نظریه چیست؟
چرا از نظریه تعاریف گوناگونی ارائه شده است؟ این پرسش از آن رو مطرح است که برخی از بحران سخن می گویند. برنارد کوئن در این باره معتقد است: «هنوز بر سر این که نظریه چیست، توافقی صورت نگرفته است.»(2)
آیا تنوّع تعاریف ناشی از مجموعه های متفاوتی از پیش فرض ها و یا پارادایم ها نیست؟
نقش پیش فرض ها و پارادایم های جامعه شناختی در نظریه سازی چیست؟
آیا فهم ما از نظریه هایی که بعضا متعارض نیز هستند، بر شناخت پیش فرض های آن نظریات استوار است؟
نظریه سازی چیست؟ آیا نظریه امری فنی است؟ به تعبیر دیگر، آیا ساختنی است؟ اگر چنین است، تحت چه شرایطی، نظریه شکل می گیرد و چه کسانی در آفرینش آن نقش دارند؟
آیا نظریه سازی فرایندی بی طرفانه و عینی است؟ یا عینی نبوده و پیش فرض های محققان در آن نقش مهمی دارد؟
آیا نظریه سازی ناشی از نبوغ نوابغ است و باید آن را مخلوق لحظات خاص و استثنایی دانست؟
آیا نظریه ها در بحران آفریده می شوند و واقعیت های اجتماعی نقش اساسی در آن دارند؟(3)
این نوشتار بر این انگاره استوار است که «نظریه سازی فرایندی است که عوامل متعددی در آن دخیل هستند.» در این نوشتار، تنها نقش پیش فرض ها و پارادایم ها مورد بررسی قرار می گیرند. علاوه بر پیش فرض ها و پارادایم ها، می توان به عوامل دیگری همچون شخصیت و واقعیت اجتماعی، که در تکوین نظریه مؤثرند، اشاره کرد. گفت وگو درباره این مسأله که کدام یک از سه مؤلّفه یاد شده نقش اساسی تری در تکوین نظریه ایفا می کنند و آیا تلفیقی از دو یا سه مؤلّفه مزبور ضروری است، امری است که به نظر می رسد بستگی به چارچوب پارادایمی و پیش فرض های محقق دارد. از این رو، در خلال گفت وگوی این نوشتار، به طور ضمنی مورد بحث قرار می گیرد.
نظریه و نظریه سازی
یاداوری تعاریف گوناگون از «نظریه» در این مقال نمی گنجد. علاوه بر این، اشاره شد که توافقی میان جامعه شناسان در این باره وجود ندارد.(4) برای درک این موضوع، فقط به ذکر یک تعریف اکتفا می شود. کرلینجر در این باره می گوید: «یک نظریه مجموعه ای از سازه ها (مفاهیم)، تعاریف و گزاره های به هم مرتبط است که از طریق مشخص ساختن روابط بین متغیرها، با هدف تبیین و پیش بینی پدیده ها، دید نظام یافته ای از پدیده ها ارائه می کند.»(5)
بر اساس تعریف کرلینجر، در نظریه عناصر گوناگونی همچون مفاهیم، متغیرها، واقعیت های عینی و سنجش روابط میان آن ها دخالت دارند و هدف نظریه، تبیین و پیش بینی است.
در علوم اجتماعی، نظریه نقش اساسی در هدایت پژوهش ایفا می کند. می توان گفت: یک عامل اساسی فقدان توافق در تعریف نظریه و سایر مفاهیم جامعه شناسی ناشی از پارادایم های گوناگونی است که بر جامعه شناسی سایه افکنده اند؛ یعنی هر پارادایم تعریف خاصی از نظریه و سایر مفاهیم دارد و طبعا پارادایم های بدیل به دلیل پیش فرض های متفاوت تلقّی دیگری دارند؛ مثلاً، تجربه گرایان تعریف ویژه ای از «نظریه» دارند. آنان «نظریه را کوشش عملی در راه جمع آوری شواهد و یافته های تجربی و برقراری همبستگی میان یافته ها و تبیین آن ها از راه استواری می دانند.»(6) این در حالی است که عقل گرایان یا کسانی که به لحاظ روش شناسی پیش فرض های متمایزی دارند، این تعریف را نمی پذیرند(7) و تلقّی متفاوتی دارند.
البته اختلاف نظر در تعریف نظریه و یا انواع آن ها را می توان از منظرهای دیگری نیز مورد مداقّه قرار داد و تأکید بر نقش پیش فرض و پارادایم صرفا از آن روست که موضوع نوشتار حاضر است. از این رو، تمایز، توسعه و تحوّل نظریات و مفاهیم جامعه شناسی را می توان بر اساس عوامل متنوّع دیگر نیز مورد بررسی قرار داد.(8)
پیش فرض ها
با تأمّل درباره نظریه های جامعه شناسی، درمی یابیم که هریک از نظریه ها در درون یکی از پارادایم های اصلی قرار می گیرند. چارچوب هر پارادایم بر مجموعه متفاوتی از پیش فرض های فرانظری درباره ماهیت علوم اجتماعی و جامعه مبتنی است. هر پارادایم ماهیت ویژه ای دارد و تحلیلی خاص در مورد زندگی اجتماعی ارائه می کند. درک درست نظریه ها متوقف بر آگاهی از پیش فرض هایی است که آن ها را احاطه کرده اند؛ پیش فرض هایی که خود ریشه در فلسفه اجتماعی دارد. در این رهگذر، با مسائلی از هستی شناسی، معرفت شناسی، شناخت شناسی و موارد دیگر مواجهیم که کم تر در حوزه نظریه های جامعه شناختی خودنمایی می کنند.
علوم اجتماعی و از جمله جامعه شناسی، بر مبنای چهار مجموعه از پیش فرض ها، که مربوط به هستی شناسی، معرفت شناسی، ماهیت انسان و روش شناسی است، استوار می باشد:
1. هستی شناسی
نظریه پردازان اجتماعی همواره با پیش فرض هایی درباره ماهیت جهان و شیوه تحقیق در آن ها وارد گفت وگو می شوند. کنکاش درباره ماهیت جهان اجتماعی، نگاهی هستی شناختی دارد و ناظر به بررسی چیستی و ماهیت پدیده مورد مطالعه است. آیا واقعیت دارای ماهیتی عینی است و در نتیجه، خارج از فرد می باشد؟ یا آن که محصول شناخت فرد و حاصل ذهن اوست؟ مثلاً، فلاسفه اسلامی بر این باورند که جهانی خارج از ذهن انسانی وجود دارد و انسان قادر به شناخت و شناساندن آن به دیگری است.(9) انسان از طریق عقل، که کارکردهای گوناگونی دارد، برای فهم جهان خارجی و واقعیات آن مفهوم سازی می کند.(10) از این رو، اندیشمندان اسلامی در فلسفه اسلامی بر خلاف نام گرایان معتقد به وجود واقعی مفاهیم هستند. مبدأ جهان مادی، ملکوت و آخرت خداوند متعال است که خالق انسان نیز هست. جهان هستی غایتمند است و نگرش انسان مسلمان به واقعیت های جهان هستی با توجه به غایت تحلیل می شود. اما در علوم تجربی، که ناشی از تحولات پس از عصر نوزایی می باشد، علت فاعلی اصالت دارد(11) و پذیرفته نیست که گفته شود جهان، اجتماع و انسان بی هدف بوده و در نتیجه، ذاتا بی شکل و بی معنا می باشند.(12)
در جامعه شناسی معاصر، می توان به دو رویکرد، که مبنای هستی شناختی دارند اشاره کرد:
الف. نام انگاری (دیدگاه اصالت تسمیه): نام انگاران وجود یک ساختار واقعی را برای جهان، که مفاهیم برای توصیف آن به کار می روند، قبول ندارند.
آنان معتقدند: جهان واقعی خارج از شناخت انسان چیزی بیش از نام ها، مفاهیم و عناوین به منظور ساختار دادن به واقعیت نیستند.(13)
ب. واقع گرایی: واقع گرایان معتقدند: جهان خارج از شناخت انسان امری واقعی است و جهان اجتماعی برای واقعگرا فارغ از آن که بدان شناخت پیدا کند یا نکند، وجود دارد. انسان خالق واقعیت جهان خارجی نیست.(14)
2. معرفت شناسی
پیش فرض هایی که رویکردی معرفت شناختی دارند به این نکته اشاره دارند که چگونه می توان به درک جهان پرداخت و نتیجه آن را به صورت دانش به همنوعان منتقل کرد. مسأله «صدق» و «کذب»، که به اعتبار و روایی گزاره ها مرتبط است، نیز موضعی معرفت شناختی است. بر اساس معرفت شناسی اسلامی، شناخت و چگونگی درک جهان از راه های گوناگونی همچون حس، عقل، شهود، مرجعیت و وحی به دست می آید که در این میان، «عقل» مهم ترین نقش را ایفا می کند. معیار صدق گزاره ها، مطابقت آن ها با واقع است.(15)
در جامعه شناسی معاصر، دست کم می توان به دو نگرش اثبات گرایی و غیر آن اشاره کرد:(16)
الف. اثبات گرایی: اثبات گرایان ماهیت دانش را خشک، واقعی و قابل انتقال در شکل ملموس آن می دانند. در این نگرش، محقق با کاوش در اصول و روابط علمی، اجزای تشکیل دهنده رویدادهای جهان اجتماعی مسائل را تبیین و پیش بینی می کند. رویکرد استقرایی و ابطال گرایی در این چارچوب، واقع می باشد. نقطه مشترک این دو آن است که آنان رشد دانش و معرفت را فرایندی رو به افزایش می دانند که طی آن بینش های جدید اضافه شده و فرضیه های ابطال گردیده به کناری نهاده می شوند.(17) دورکیم را می توان از جمله اثبات گرایان دانست. وی در کتاب قواعد روش جامعه شناسی(18) به دنبال اثبات این قضیه است که «ایجاد یک علم عینی مانند الگوی علوم دیگر درباره پدیده های اجتماعی امکان پذیر است.»(19)
ب. رویکرد غیر اثبات گرایی: به عقیده غیر اثبات گرایان، جهان اجتماعی ماهیتی نسبی دارد و فقط می توان از نقطه نظر افرادی که مستقیما در فعالیت های مورد مطالعه درگیر هستند، به شناخت آن مبادرت ورزید. آن ها مشاهده گر بودن را، که اثبات گرایان آن را امری مؤثر در شناخت انسانی می دانند، رد می کنند. بر پایه این نگرش، علوم اجتماعی را باید به صورت یک داد و ستد ذهنی دید تا عینی. در نتیجه، دانش دارای ماهیتی ذهنی و معنوی است و اساسا شخصی بوده و بر تجربه و بینش هایی که دارای ماهیت منحصر به فرد است، مبتنی می باشد.(20)
3. ماهیت انسان
برخی پیش فرض ها به ماهیت انسانی برمی گردند. در این زمینه، می توان به دو نگرش جبرگرایی(21) و یا اختیارگرایی(22) اشاره کرد. در جبرگرایی، انسان و فعالیت هایش کاملاً از سوی موقعیت و محیطی که انسانی در آن قرار دارد، تعیین می گردد.(23) از سوی دیگر، در اختیارگرایی انسان موجودی کاملاً مستقل و مختار است. از منظر جامعه شناختی، چون نظریه های علوم اجتماعی با شناخت فعالیت انسانی مرتبط هستند، لذا این نظریه ها به طور صریح یا ضمنی به یکی از دو دیدگاه فوق باز می گردند و یا تلفیقی از آن دو را برگزیده، حد وسط را انتخاب می کنند.
در انسان شناسی اسلامی، انسان موجودی مختار و مرکّب از جسم و روح است. انسان مخلوق خداوند غنی می باشد و از طریق وحی راه کمال را طی می کند.(24)
4. روش شناسی
هریک از پیش فرض های مذکور توصیه خاصی درباره چگونگی کسب دانش درباره جهان اجتماعی ارائه می کنند و اتخاذ هر دیدگاهی از سوی نظریه پرداز درباره هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی، او را به سوی دیدگاهی خاص در روش شناسی سوق می دهد. در این باره، در جامعه شناسی معاصر می توان به دو رویکرد اشاره کرد:
1. نگرش عینی به واقعیت اجتماعی: برخی عالمان علوم اجتماعی با جهان اجتماعی همانند جهان طبیعی برخورد می کنند. در نتیجه، آن را به مثابه امری خشک، واقعی و مستقل از انسان در نظر می گیرند. تلاش محقق در این رویکرد بر تحلیل روابط میان عناصر گوناگون پدیده اجتماعی متمرکز است. در نتیجه، تشخیص و تعریف عناصر و شیوه تعیین روابط آن ها مورد توجه اصلی است. مهم ترین مباحث در این نگرش عبارتند از: مفاهیم، اندازه گیری و مسائل کمی و آماری که در پی ارائه قوانین کلی می باشند. به این رویکرد می توان اصطلاح «قانون بنیادی» نهاد که در پی ابتنای تحقیق بر روش علمی نظام مند است و بر فرایند آزمون فرضیه ها تأکید می کند و از پرسش نامه، آمار، آزمون شخصیت و دیگر انواع ابزارهای تحقیق در روش شناسی بهره می برد.(25)
2. ایده انگاری: در مقابل رویکرد نخست، ذهنی گرایی وجود دارد که به تجربه ذهنی افراد در خلق جهان اجتماعی اهمیت می دهد. در نتیجه، به دنبال شیوه کاوش متمایز از رویکرد نخست می گردد. تلقّی افراطی تأکید بر ذهنیت فرد در تفسیر پدیده های اجتماعی، منجر به مباحث هرمنوتیک و نسبی شدن معرفت می گردد. از این رو، سخن از قوانین جهان شمول و کلی نارواست و تفسیرها سیّال و نسبی گرایانه اند.
شیوه تفهّمی وبر را می توان در این نگرش جای داد. در این روش، بر نزدیک تر شدن انسان به موضوع، و بر کشف سابقه و تاریخچه حیات پدیده تأکید می گردد؛ چنان که کلمن نیز ضمن اشاره به این رویکرد، معتقد است: پژوهش های کیفی و گاه کمّی به بررسی فرایندهای درونی تأکید می کند و با درون نگری همدلانه از سوی مشاهده، حاصل می شود.(26)
بعد عینی ذهنی
نمودار شماره (1)
رهیافت عینی گرا به علوم اجتماعی رهیافت ذهنی گرا به علوم اجتماعی
واقع گرایی<--- هستی شناسی ---> نام انگاری
اثبات گرایی <--- معرفت شناسی ---> غیراثبات گرایی
جبرگرایی<--- ماهیت انسان ---> اختیارگرایی
عینی گرایی <--- روش شناسی ---> ایده انگاری
نتایج بحث
1. پیش فرض های چهارگانه در فهم نظریه های جامعه شناسی نقش بسزایی دارند. در بیش تر نظریات، تلفیقی از آن ها یافت می شود. دو سنّت رایج در جامعه شناسی در دو سده اخیر عبارتند از: «اثبات گرایی جامعه شناختی» و «ایده آلیسم آلمانی». در دیدگاه نخست، جهان اجتماعی به مثابه جهان طبیعی قلمداد شده، از نظر هستی شناختی رهیافت «واقع گرایی» را نیز پذیراست، و بر معرفت شناسی جبرگرا و روش شناسی «قانون بنیادی» اعتقاد دارد. در دیدگاه دوم، واقعیت با روح و فکر پیوند دارد، نام انگار است و به لحاظ انسان شناختی اختیارگرا و از شیوه ایده انگاری در روش شناسی تبعیت می کند.(27)
بسیاری از دیدگاه های جامعه شناسی تلفیقی از دو سنّت اثبات گرایی و ایده آلیسم آلمانی هستند.
2. پیش فرض ها دید خاصی را درباره ماهیت موضوع مورد مطالعه منعکس می کنند و تمام رهیافت های مربوط به مطالعه جامعه از نوعی چارچوب مرجع تبعیت می نمایند. برخی جامعه شناسان مانند داندروف (1959) در این زمینه سعی کرده اند میان رهیافت هایی که بر نظم و تعادل اجتماعی تأکید می کنند و رهیافت هایی که بر تغییر، تضاد و اجبار توجه دارند تمایز قایل شوند. مارکس از جمله پایه گذاران اندیشه «تضاد» است. وی ساخته شدن جامعه را برایند توازن متغیر نیروهای متضاد دانسته، نبرد را نیروی پیشرفت برمی شمرد. از منظر او، ستیزه مولّد همه امور و کشمکش اجتماعی هسته مرکزی فراگرد تاریخی به شمار می رود.(28)
در مقابل، نظریه پردازانی همچون دورکیم، وبر و پارتو به مسأله «نظم» می اندیشیدند. نظریه «کارکردگرایی ساختاری» در کار پارسونز یک نظریه تلفیقی است که بر پیش فرض های خاصی استوار است. اما به دلیل برخی مشکلات در نگرش داندروف، برخی دیگر پیشنهاد می کنند به جای آن دو مفهوم «نظم دهی»(29) و «تغییر بنیادی»(30) جایگزین گردد. جامعه شناسی نظم دهی به اموری مانند حفظ وضع موجود، همرأیی، نظم دهی اجتماعی، انسجام و همبستگی اجتماعی، وحدت و فعلیت توجه دارد. در مقابل، جامعه شناسی تغییر بنیادی بر مسائلی همچون تغییر بنیادی، تضاد ساختاری، شیوه های سلطه، تناقض، رهاسازی، محرومیت و امکان تکیه دارد.(31)
چهار پارادایم اصلی در جامعه شناسی
با توجه به پیش فرض های مربوط به ماهیت علوم بر اساس ذهنی و عینی و سپس تبیین ماهیت جامعه براساس نظم دهی و تغییر بنیادی، می توان چهار پارادایم اصلی در جامعه شناسی، که در نظریه سازی نقشی اساسی ایفا می کنند، شناسایی کرد که عبارتند از: انسان گرایی بنیادی، ساختارگرایی بنیادی، تفسیری، و کارکردگرا.
منظور از «پارادایم»،(32) که نخستین بار توسط تامس کوهن به کار گرفته شد، پیش فرض های فرانظری بسیار اساسی است که چارچوب مرجع شیوه نظریه پردازی و شیوه کار نظریه پردازان در درون پارادایم را مشخص می کند. قرار گرفتن در هر پارادایم بیانگر آن است که به شیوه خاصی به جهان نگریسته می شود. از این رو، هر پارادایم بیانگر دیدگاهی درباره جهان اجتماعی است که دارای پیش فرض های فرانظری متفاوتی نسبت به ماهیت علم و جامعه می باشد.(33)
الف. پارادایم کارکردگرا
1. این پارادایم ریشه در جامعه شناسی نظم دهی داشته، رویکردی عینی گرا به مسائل دارد.
2. این پارادایم در پی ارائه تبیین وضع موجود، نظم اجتماعی، همرأیی،تلفیق اجتماعی،همبستگی،ارضای نیاز و فعلیت می باشد.
3. پیش فرض های مهم این پارادایم عبارتند از: واقعیت گرایی، اثبات گرایی، جبرگرایی و قانون بنیادی.
4. این دیدگاه عملگرا(34) می باشد و جامعه را به شیوه ای که منجر به دانش کاربردی می شود، می نگرد.
5. پارادایم کارکردگرا مسأله مدار(35) است؛ می کوشد برای مشکلات راه حل عملی بیابد.
6. پارادایم مزبور ریشه در سنّت اثبات گرایی دارد و می کوشد روش های علمی طبیعی را به امور انسانی تعمیم دهد.
7. این سنّت، که در قرن نوزدهم شکل گرفت، تأثیر شایانی بر نظریه پردازانی همچون اگوست کنت، اسپنسر، دورکیم و پارتو داشته است.
ب. پارادایم تفسیری
1. این پارادایم نیز در پی حفظ وضع موجود است. در نتیجه، در «جامعه شناسی» نظم دهی می گنجد.
2. پارادایم تفسیری مدعی است جهان را آن چنان که هست باید شناخت و می کوشد ماهیت بنیادی جهان اجتماعی را در سطح تجربه ذهنی بشناسد.
3. این پارادایم در علوم اجتماعی، به نام انگاری، غیر اثبات گرایی، اختیارگرایی و ایده انگاری گرایش دارد.
4. همچنین جهان اجتماعی را مخلوق افراد دست اندرکار آن می پندارد: واقعیت اجتماعی امری بیش از پیش فرض ها و معانی مشترک میان ذهنی نیست!
5. برای شناخت دقیق حیات اجتماعی، به جست وجو در آگاهی و ذهنیت انسان می پردازد.
6. پارادایم مزبور محصول تفکر ایده آلیست آلمانی است که از اواسط قرن هجدهم به تدریج شکل گرفت و با جنبش رمانتیک ارتباط تنگاتنگی داشت.
ج. پارادایم انسان گرای بنیادی
1. این پارادایم به ایجاد جامعه شناسی تغییر بنیادی از نظر ذهن گرا توجه دارد. از این نظر، با پارادایم تفسیری دارای مشابهت زیادی است.
2. به نام انگاری، غیر اثبات گرایی، اختیارگرایی و ایده انگاری گرایش دارد.
3. آگاهی انسان را منتج و مقهور روساخت های ایدئولوژیکی می پندارد. از این رو، ساخت ها باعث ایجاد حایل میان انسان و آگاهی واقعی او می شوند. این حایل «آگاهی کاذب»(36) است که مانع ارضای واقعی انسان می شود.
4. بر تغییر بنیادی شیوه های سلطه، رهاسازی و محرومیت تأکید می کند.
5. این پارادایم ریشه در سنّت ایده آلیستی آلمان و اندیشه های کانت، هگل و هوسرل دارد. مکتب «فرانکفورت» و آثاری همانند آثار مارکوزه در این چارچوب قرار دارند.
د. پارادایم ساختارگرای بنیادی
1. این پارادایم از عینی گرایی جانب داری می کند. از این رو، از یک سو، به رهبانیت کارکردگرا شباهت دارد. اما از سوی دیگر، اهداف متمایزی تعقیب می کند.
2. پای بندی به تضاد ساختاری، شیوه های سلطه، تضاد و محرومیت، تغییر بنیادی و رهاسازی است.
3. بر روابط ساختاری در جهان اجتماعی واقع گرا توجه دارد و بر این باور است که تغییر بنیادی درون خود ماهیت و ساختار جامعه امروزی نهاده شده است.
4. ریشه در آراء و افکار مارکس دارد. النوسر، پولانزاس و جامعه شناسان مارکسیستی چپ جدید نقش مؤثری در تکوین این پارادایم داشته اند.
نتیجه گیری و ارزیابی
1. عوامل متعددی در شکل گیری «نظریه» دخیل هستند. در نوشتار حاضر، به نقش پارادایم ها و پیش فرض ها اشاره شد. علاوه بر آن، نمی توان شخصیت نظریه پرداز و واقعیت نظریه را نادیده گرفت. پرسش مهم در بررسی عوامل یادشده و ارتباط آن ها با نظریه آن است که دریابیم سهم هریک از آن ها تا چه حد است. بعضی نظریه پردازان بر این باورند که «شخصیت نظریه پرداز» عنصری فرعی و در مقابل، واقعیت اجتماعی و پیشینه فکری اعم از پارادایم ها و پیش فرض ها، عامل اساسی به شمار می رود. از سوی دیگر، برخی عالمان فلسفه علم بر فرد و شخصیت نظریه پرداز تأکید دارند.(37) می توان گفت: نظریه از تعامل عوامل گوناگون مزبور شکل می گیرد. گاه نقطه عزیمت نظریه پرداز در «نظریه سازی» شخصیت نظریه پرداز است و گاه پارادایم ها و نظریات پیشین؛ همانند بسیاری از نظریه هایی که در درون یکی از پارادایم های اصلی یا تلفیقی از آن ها شکل گرفته اند. به نظر می رسد نمی توان با توجه به نقش های متمایز عوامل مزبور، از انواع نظریه ها سخن گفت. در واقع، منشأ نظریه گاه شخصیت است، گاه شرایط تاریخی واجتماعی و گاه نظریه های پیشین و یا عوامل دیگر.
نظریه های تأویلی و پسامدرن نقش «شخصیت» را برجسته می کنند. نتیجه چنین نگرشی فرو افتادن در مباحث هرمنوتیکی است. نسبیت و سیّال بودن معرفت و نظریه ها دستاورد دیگر این رویکرد است؛ یعنی با «آنارشیسم» در نظریه سازی مواجه می شویم.(38) به نظر می رسد در نظریه سازی ضمنی، با توجه به شخصیت و نقش علوم و پارادایم های علمی باید از غلطیدن در دام نسبیت و مباحث هرمنوتیکی برحذر بود. نظریات هرمنوتیکی مفسّر محورند و متن و واقعیت و منظور مؤلف را نادیده می گیرند.
از سوی دیگر، باید از افراط در نقش واقعیت خارجی نیز پرهیز کرد تا گرفتار معضلات معرفت شناختی که استقراگرایان با آن مواجه بودند، نشویم. از این رو، این نگرش، که نظریه ها در بحران آفریده می شوند، به طور جزئی پذیرفته شده، اما کلّیت آن مورد نقد و ایراد جدّی است.(39)
نظریه سازی نتیجه تعامل و توازن عوامل مزبور است. اما نمی توان به دقت میزان دخالت هریک را مشخص کرد. نکته مهم آن است که بستر سیاسی و اجتماعی (واقعیت اجتماعی) عنصری مهم به شمار می رود و از دیگر سو، متفکر و نظریه های پیشین نیز عنصر مهم دیگری در این باره می باشند. در قرآن کریم، می توان به آیاتی استناد جست که بر عنصر اختیار و نقش انسان در تکوین مسائل تأکید می کند: همچنین حوادث و رخدادهای سیاسی نیز در فرایند تصمیم سازی ها و نظریه سازی با اهمیت هستند: «اِنّ اللّهَ لا یُغیِّرُ ما بقومٍ حتّی یُغیّروا ما بِاَنفسهُم» (رعد: 11) و در آیه دیگر آمده است: «ذلکَ بِانَّ اللّهَ لَم یَکُ مغیّرا نعمةً انعَمها علی قوم حتّی یُغیّروا ما بِاَنفسهم.» (انفال: 53)
2. تأکید بر نفش پارادایم ها و پیش فرض ها در تکوین نظریه به معنای بی توجهی به نقش سایر عوامل نیست؛ همان گونه که تأکید بر نقش پارادایم و پیش فرض ها به معنای اصالت بخشیدن بدان نیست تا در نتیجه، سایر عوامل فرعی تلقّی شوند. بررسی نقش پیش فرض ها در تکوین نظریه، از آن روست که بسیاری از افراد بدون توجه به آن ها سعی در مطالعه نظریه های جامعه شناسی دارند. این نوشتار تأکیدی بر نقش مبانی معرفت شناختی و هستی شناختی در شکل گیری نظریه می باشد.
3. جامعه شناسی در ایران با بحران هایی جدّی مواجه است. به نظر می رسد یکی از عوامل اساسی این امر آن است که عالمان این حوزه کوشیده اند با نظریه هایی که ریشه در پیش فرض های غربی دارند، معضلات جامعه ایرانی را حل و فصل کنند، در حالی که به نظر می رسد با توجه به نقش پیش فرض ها و پارادایم ها راه برون رفت از بحران های مزبور آن است که با توجه به پیش فرض های اندیشه اسلامی در زمینه معرفت شناسی، هستی شناسی، انسان شناسی و به تبع آن روش شناسی می بایست به حل این معضل بپردازیم.
··· پی نوشت ها
1. Theory Building
2 کالوین. جی. لارنس، نظریه های جامعه شناسی محض و کاربردی، ترجمه غلامعباس توسّلی و رضا فاضل، تهران، سمت، 1377، ص 46.
3 اشاره به دیدگاه اسپریگنز. برای آگاهی بیش تر ر.ک: توماس اسپریگنز، فهم نظریه های سیاسی، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران، آگاه، 1365.
4 تقی آزاد ارمکی، نظریه های جامعه شناسی، تهران، سروش، 1376، ص 6و8.
5 فرد،ان.کرلینجر،مبانی پژوهش در علوم رفتاری،ترجمه حسن پاشاشریفی وجعفرحقیقی زند، تهران،آوای نو،1377،ص 29.
6 غلامعباس توسّلی، نظریه های جامعه شناسی، تهران، سمت، 1376، ص 24.
7 تقی آزاد ارمکی، پیشین، ص 5 و 10.
8 برای آگاهی بیش تر از نقش عوامل دیگر، همانند موضوع، روش، مکان و زمان و مکانیزم پیدایش، ر.ک: تقی آزاد ارمکی، پیشین، ص 5.
9 محمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1365 ،ص 4.
10 محمد حسین زاده، مبانی معرفت دینی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381، ص 28.
11 ر.ک: والتز ترنس استیس، دین و نگرش نوین، ترجمه احمدرضا خلیلی، تهران، حکمت، 1377، فصل سوم.
12 حسین بشیریه، «دولت و جامعه مدنی»، قم، مجله نقد و نظر، 1378، ص 11.
13. Gibson Burell and Gaveath morgan, Sociological Pardigms and organisational andlysis, (London: HEINEM ANN, 1979), P.4.
14- Ibid, P.5.
15 محمدتقی فعّالی، معرفت شناسی و معرفت ایمنی، قم، معاونت امور اساتید نهاد نمایندگی، 1376، ص 213.
16 کالوین، جی، لارنس، پیشین، ص 220 216.
17 الن ف. چالمرز، چیستی علم، ترجمه سعید زیباکلام، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374، ص 90 67.
18 امیل دورکیم، قواعد روش جامعه شناسی، ترجمه علیمحمد کاردان، تهران، دانشگاه تهران، 1367.
19 ریمون آرون، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ص 392.
20 برای آگاهی بیش تر ر.ک: سعید زیباکلام، «آیا علوم اجتماعی باید از ارزش های علوم طبیعی تبعیت کند؟»، مجله نقد و نظر، ش اول و دوم، سال پنجم، (1378)، ص 297 / رونالد گلیس، فلسفه علم در قرن بیستم، ترجمه حسن میانداری، تهران، سمت، 1380، فصل چهارم و پنجم.
21. Determinism.
22. Voluntarism.
23 ریمون آرون، پیشین، ص 265.
24 ر.ک: محمود رجبی، انسان شناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380
25. Op, cit. p.7.
26 جیمز کلمن، بنیاد نظریه اجتماعی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، 1377، ص 14.
27. Op. cit. p8.
28 لوئیس کوزر، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، ص 75.
29. Regualtion.
30. Radical change.
31. Op. cit. P.17.
32. Paradigm.
33. I bid, p.27.
34. progmatic.
35. Problem - Orinted.
36. fals Consciousness.
37 ر.ک: تقی آزاد ارمکی، نظریه در جامعه شناسی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375، ص 52.
38 بان کرایب، پیشین، فصل پایانی و نتیجه گیری.
39 توماس اسپریگنز، پیشین، فصل اول.