ماهان شبکه ایرانیان

فرهنگ، توسعه و دین(الزام ها و ضرورت ها)

پیشرفت اقتصادی و رسیدن به قلّه های ترقّی و توسعه در ابعاد گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، از جمله دغدغه های ملّت ها و جوامع مختلف به ویژه طیّ چند قرن اخیر و بالاخص در طول قرن بیستم میلادی بوده است.

چکیده

پیشرفت اقتصادی و رسیدن به قلّه های ترقّی و توسعه در ابعاد گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، از جمله دغدغه های ملّت ها و جوامع مختلف به ویژه طیّ چند قرن اخیر و بالاخص در طول قرن بیستم میلادی بوده است.

این مسأله برای اندیشه وران و کسانی که دل در گرو پیشرفت کشورها و رفاه ملّتشان دارند، دارای اهمّیت خاصّی است. توسعه روزافزون کشورهای صنعتی و عقب ماندگی کشورها در سراسر جهان اعمّ از آسیا و افریقا و امریکای لاتین باعث شد تا دلسوزان و طرّاحان نظریات توسعه به ارائه آرایی در خصوص علل عقب ماندگی و راه های رسیدن به رشد را بیان دارند.

به طور کلّی، نظریات ارائه شده را می توان به دو دسته کلّی تقسیم کرد: دسته اوّل به طور عمده فقدان سرمایه فیزیکی را عامل عقب ماندگی دانسته، رشد اقتصادی را به صورت پیش نیاز توسعه و به اصطلاح با نگاه به بیرون، و استراتژی توسعه برون زا را به صورت راه حلّ فرار از وضع موجود تجویز می کند.(2)

دسته دوم از نظریات بر سرمایه های انسانی مبتنی است و بانگاه به درون و امکانات داخلی، هرگونه توسعه ای را منوط به تحوّلات روحی و فرهنگی می داند. این دیدگاه که طیّ دو دهه آخر قرن بیستم شکل گرفته، با تأکید بر «انسان محور» بودن توسعه، می کوشد با مطرح ساختن ویژگی های انسان و نقش آن در توسعه، نقش محوری به خصلیت ها و نگرش های انسانی بدهد و معتقد است که شرط لازم برای دستیابی به توسعه، انسان متحوّل شده به لحاظ فکری و فرهنگی است (عظیمی، 1371: ص 177).

مقاله حاضر نیز با تأثیرپذیری از نوع اخیر نظریات توسعه به تحقیق دو فرضیه به شرح ذیل می پردازد:

1. از آن جاکه انسان، منشأ هر گونه تغییری است، بدون تغییر در باورها و بینش ها، امیال و آرزوها و تصوّرات انسانی، امکان توسعه اقتصادی فراهم نمی شود.

2. با توجّه به این که هدف گذاری در نظام های اقتصادی موجود، صرفا در جهت دستیابی به اهداف مادّی و لذایذ دنیایی است، هر گونه الگوی توسعه ای در ایران با توجّه به بافت مذهبی آن، باید با توجّه به الزام های دینی طرّاحی و تدوین شود.

مقدمه

مهم ترین دستاورد انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی قدس سره در ایران، کسب استقلال سیاسی و رهایی از سلطه بیگانگان بوده است؛ امّا استقلال سیاسی به تنهایی برای رسیدن به اهداف متعالی نظام اسلامی کافی نیست و باید با اتّخاذ روش هایی کوشید تا استقلال اقتصادی نیز حاصل شود. استمرار و پایداری استقلال سیاسی به دستیابی نظام به استقلال اقتصادی منوط است و بدون این دیگری نمی تواند دوام آوَرَد و در درازمدّت، هویت خود را از دست خواهد داد.

کسب استقلال اقتصادی، همچون سیاسی نیازمند مقدّماتی است. انقلاب ها و نهضت های بزرگ از جمله انقلاب اسلامی ایران نمونه بسیار بارزی از آن است. کسب استقلال سیاسی در ایران، حاصل دو دهه تلاش بزرگمردی بود که با درک صحیح از پیش نیازهای این هدف متعالی و با قبول واقعیات و الزام های مورد نظر و با ایجاد تحوّلات بنیانی در نوع نگرش و تفکّرات دینی و سیاسی جامعه، به نتایج تلاش های خود دست یافت.

چنان که کسب استقلال سیاسی به انسان هایی متحوّل شده نیاز دارد، کسب استقلال اقتصادی نیز نیازمند افرادی است که با درک صحیح از واقعیات موجود در جهان کنونی، خود را آماده بر عهده گرفتن نقشی کنند که در نهایت به رشد توسعه اقتصادی و رفاه مادّی و معنوی (آسایش فکری و جسمی) بیانجامد و این مهم در سایه تأکید بر فرهنگ متعالی و سازگار با توسعه است.

تعاریف توسعه و فرهنگ

توسعه در لغت به معنای گسترش دادن است و از نظر اندیشه وران علوم اقتصادی و اجتماعی از جمله مایکل تودارو، جریانی چند بُعدی و به معنای ارتقای مستمّر کلّ جامعه و نظم اجتماعی به سوی زندگی بهتر یا انسانی تر است (تودارو، 1369: ج 1، ص 23).

از دیدگاه گونار میردال، توسعه عبارت است از «حرکت یک سیستم یکدست اجتماعی به سمت جلو. به عبارت دیگر، نه تنها روش تولید، توزیع محصولات و حجم تولید، مدّنظر است، بلکه تغییرات در سطح زندگی، نهادهای جامعه، نظرها و سیاست ها نیز مورد توجّه می باشد» (جیروند، 1368: ص 83).

از دیدگاه حسین عظیمی، توسعه، «فرایندی است که تولید از وضعیت سنّتی به روش نوین با ابزارهای پیشرفته جدید، متحوّل گردیده و انسان ها تخصّص و مهارت لازم و فرهنگ مناسب با توسعه را کسب کرده باشند و روند انباشت و به کارگیری سرمایه در جامعه، همراه با مدیریتی کارا و با ثبات تحقق یافته باشد» (عظیمی، 1371: ص 176).

مک لوپ نیز در تعریف توسعه می گوید:

توسعه، عبارت است از کاربرد منابع تولیدی به گونه ای که سبب رشد بالقوّه مداوم درآمد سرانه در جامعه شود. (باهر، 1358: ص 13).

به اعتقاد سازمان ملل نیز توسعه عبارت است از فرایندی که کوشش های مردم و دولت را برای بهبود اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر منطقه متّحد، و مردم این مناطق را در زندگی ملّت ترکیب می کند و آن ها را به طور کامل برای مشارکت در پیشرفت ملّی توانا می سازد. (ر.ک: موسایی، 1380)

از واژه توسعه تعاریف دیگری نیز از طریق محقّقان این رشته ارائه شده است که با توجّه به تفاوت دیدگاه های ارائه کنندگان آن و تفاوت در نوع نگرش از وضعیت خاصّ هر جامعه و ارزش های حاکم بر آن، ناشی می شود.

این تحقیق نیز به دنبال کشف این مطلب نیست و با گزینش نظریات چند تن از کارشناسان این رشته، در تبیین موضوع مورد تحقیق می کوشد. در این نوشتار، توسعه در ابعاد گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مطرح شده لکن با توجّه به موضوع تحقیق توسعه اقتصادی و فرهنگی بیشتر مورد توجّه است.

توسعه اقتصادی به صورت شاخه ای از علم اقتصاد، از اواسط قرن بیستم، یعنی پس از آن که موضوع پیشرفت در کشورهای در حال توسعه با شدّت بیش تری مورد توجّه قرار گرفت، میان پژوهشگران علوم اجتماعی و اقتصادی مطرح شد؛ امّا به رغم این که بیش از سه دهه از عمر آن نمی گذرد، به واسطه علاقه و اشتیاق اکثر فرهیختگان در جهت دستیابی به توسعه و ترقّی کشورشان، بیش از سایر رشته های مرتبط با علم اقتصاد، به چالش کشیده شده و آثار متعدّدی نیز درباره آن نوشته شده است. توسعه اقتصادی در ابتدا به معنای توانایی اقتصاد ملّی برای ایجاد و تداوم رشد سالیانه تولید ناخالص ملّی با نرخ های پنج تا هفت درصد و بیش تر تعریف می شد (تودارو، همان: ص 132 و 133).

تا اوایل دهه 60 میلادی، توسعه، فرایندی اقتصادی و تکنولوژیک به شمار می آمد که در افزایش سرانه محصول ناخالص ملّی و به صورت ایجاد فرصت های شغلی و دیگر امکانات اقتصادی ضرور برای توزیع گسترده تر منافع اقتصادی و اجتماعی حاصله، تبلور می یافت؛ امّا در اواخر دهه، به تدریج آشکار شد که هر چند رشد، شرط ضرور توسعه است، نباید آن را توسعه تلقّی کرد؛ زیرا به صورت شاخص توسعه نمی تواند تولید برای معاش که غیرقابل فروش در بازار است، و جنبه های غیراقتصادی شکوفایی فردی و اجتماعی، رفاه و ملاحظات مربوط به توزیع درآمد را در بر گیرد. افزایش محصول ناخالص ملّی، اگرچه می تواند بر نارسایی های درونی پیشرفت اقتصادی سرپوش بگذارد، نابرابری را نیز تشدید می کند؛ زیرا چنین پیشرفتی فقط گروه کوچکی را در برمی گیرد؛ بنابراین، تحلیل گران اقتصادی به این نتیجه رسیدند که توسعه را نباید به رشد اقتصادی که خود بر اساس الگوی «انباشتگی سرمایهî سرمایه گذاری î رشد» تفسیر شود، محدود ساخت.

آگاهی از این واقعیت همراه با مسأله حفظ تنوّع فرهنگی در برابر آثار همگون ساز مدرنیزاسیون و توسعه مبتنی بر ملاحظات صرفا اقتصادی، توجّه به جنبه های فرهنگی در توسعه را مطرح ساخت و طیّ دهه های 80 و 90 میلادی، مفاهیمی جدید از فرهنگ(3) و توسعه مطرح شد که فرایندی چند بعدی داشت (دپویی، 1374: ص 9 و 10).

برای پی بردن به مفهوم جدید توسعه اقتصادی، به تعریف یکی از اجزای تشکیل دهنده آن یعنی فرهنگ می پردازیم.

واژه فرهنگ طیف گسترده معنایی دارد؛ به طوری که به معنای مسکن گزیدن، کشت کردن، حراست کردن، و پرستش کردن آمده است (پهلوان، فرهنگ شناسی، به نقل از دانش انتظامی، 1380).

در زبان فارسی، فرهنگ که ریشه پهلوی دارد و معرّب آن را فرهنج گفته اند، به معنای علم، دانش، ادب، معرفت، تعلیم و تربیت و آثار علمی و ادبی قوم یا ملّت و نیز به معنای کتابی که شامل لغت های یک زبان و شرح آن ها باشد، آورده شده است. معنای اصلی به زبان پهلوی همان تعلیم و تربیت است (آشوری، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، به نقل از عزّتی، 1376).

به طور کلّی فرهنگ را می توان الگوهای مشترک فکری و رفتاری تلقّی کرد که شامل عناصر اساسی ذیل است:

1. باورها که به نگرش انسان به جهان و هستی شکل می دهد و مشروعیت بخش ارزش ها است؛

2. ارزش ها که محیط را برای انسان معنا می بخشد و به کُنش او جهت می دهد، و اهداف و وسایل نیل به اهداف را برای وی ترسیم می کند و مشروعیت بخش هنجارها واقع می شود؛

3. هنجارها که بیش تر برآمده از دل ارزش ها، و قواعدی است که چگونگی عمل و قاعده بازی رادر زندگی اجتماعی برای انسان تعیین می کند و بر حقوق و وظایف مورد انتظار مشتمل است؛

4. نمادها که امکان ذخیره و تبادل دانش و تجربه را برای انسان فراهم می سازد؛

5. فن آوری که ابزار، مهارت و دانش استفاده از ابزار را در اختیار انسان قرار می دهد.

حضرت امام خمینی قدس سره در اهمّیت فرهنگ می فرماید:

بی شک، بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می دهد (امام خمینی، ج 15، ص 160). فرهنگ، اساس ملّت ها است. اساس ملیّت یک ملّت است. (همان: ج 6، ص 40).

افراد دیگری نظیر ژوزف اسپنگلر که اهمّیت فراوانی به فرهنگ ملّت و نقش عقاید و ارزش های جامعه به صورت انگیزه های رفتاری انسان و عامل تعیین کننده در توسعه اقتصادی و سیاسی می دهد، و می گوید:

جایی که ارزش های توسعه ای غالب شوند، توسعه به حرکت در می آید و در صورت فقدان این ارزش ها، ممکن نیست شاهد توسعه اقتصادی باشیم (متوسّلی، 1374: ص 245).

اقتصاددان دیگر یعنی «هگن» نیز بر اهمّیت فرهنگ و تحوّلات فرهنگی اشاره می کند:

شخصیت فرهنگی، اصلی ترین عامل ایجادکننده توسعه اقتصادی است و هر گونه تحوّلات اقتصادی، معلول تحوّل فرهنگی و منبعث از آن می باشد (ستاری فر، 1374: ص 171).

ویژگی ها و عوامل مساعد فرهنگی برای توسعه اقتصادی

از آن جاکه فرهنگ، پایه رفتارهای انسانی شمرده و به همین سبب، بخش قابل توجّهی از رفتارهای اقتصادی نیز بر این اساس استوار شده، توسعه اقتصادی که خود مستلزم انجام رفتارهای خاصّی در زمینه های گوناگون زندگی انسانی است، به فرهنگ و ویژگی های فرهنگی ملّت، وابستگی بسیاری دارد. به عبارتی، توسعه اقتصادی نیازمند باورهای فرهنگی مناسب و سازگار با توسعه است (عظیمی، 1371: ص 183).

دیدگاه های گوناگونی در خصوص ویژگی های فرهنگی مناسب برای توسعه ارائه شده که در تمام آن ها، وجوه مشترک فراوانی می توان یافت که همه به نقش انسان و محوریت وی در راه رسیدن به توسعه اقتصادی اشاره دارند.

ماکس وبر معتقد است که سه بدعت عمده در اصول فکری مسیحیان پروتستان وجود داشته که به نظر وی، آن ها را پیشگامان نظام کاپیتالیسم کرده است. این سه عبارتند از:

1. منع هرگونه واسطه میان خالق و مخلوق؛

2. دخالت عقل در ایمان انسان ها؛

3. کوشش برای بهبود معاش و یا رسالت کار (موسایی، 1380: ص 38).

از نظر وبر، بدعت سوم، نقش اصلی را در توسعه اقتصادی نظام سرمایه داری ایفا کرده است. به نظر او، اخلاق پروتستان که از مردم دعوت می کند از تنبلی و سستی در کار بپرهیزند و با کوشش، جوامع خود را صنعتی کنند، از مهم ترین عوامل پیشرفت اقتصادی نظام سرمایه داری بوده است. همین بینش است که جمع آوری مال و ثروت را مکروه ندانسته، صرفه جویی و امساک را همواره می ستاید (همان).

از نظر تودارو نیز برخی ارزش های فرهنگی، سبب ساز و عامل توسعه اقتصادی هستند. وی احساس شخصیت کردن، عزّت نفس داشتن و آلت دست دیگران قرار نگرفتن را از ارزش های اساسی توسعه می داند و معتقد است:

تمام جوامع نیز به دنبال نوعی اعتماد به نفس می باشند؛ اگرچه ممکن است به طور صحیح آن را شخصیت، مقام، احترام، افتخار و استقلال بنامند (تودارو، همان: ص 136).

از نظر دکتر حسین عظیمی که از نظریه پردازان توسعه در داخل کشور به شمار می رود، باورهای مناسب فرهنگی عمده و اساسی لازم برای فرایند توسعه اقتصادی، به شرح ذیل است (عظیمی، همان: ص 183).

ویژگی اوّل: حاکمیت نگرش علمی بر باورهای فرهنگی جامعه، یعنی انسان ها باید به مجموعه فرهنگی خود این تفکّر را اضافه کرده باشند که هر حادثه ای، علّت یا عللی دارد؛ هر علّت و یا هر گروه از علّت ها، قابل کشف است و کشف آن ها باید به روش علمی صورت پذیرد. ویژگی دوم: باور فرهنگی به برابری انسان ها هم جزئی از همین فرهنگ خواهد بود. بر طبق مطالعات علمی، هیچ مبنا و نگرشی برای رده بندی نژادی انسان ها و نابرابر دانستن آن ها وجود ندارد. ویژگی سوم: اعتقاد به لزوم رعایت حقوق دیگران است؛ چرا که اگر به واقع و در عمق باور فرهنگی به برابری انسان ها معتقد شدیم، آن وقت خود به خود بر این باور خواهیم بود که سایر مردم هم دارای همان حقوقی هستند که برای خودمان قائلیم. چهارمین ویژگی: لزوم نظم پذیری جمعی است. انسان در تعامل با سایر افراد جامعه قرار داشته و هر گونه رفتار وی می تواند موجب تأثیر متقابل باشد؛ بنابراین لازم است تا بر مبنای توافق جمعی، به فعّالیت های اجتماعی بپردازد و از قانون جمع پیروی نماید. پنجمین ویژگی: آزادی سیاسی است. بر این اساس، باید پذیرفت که دولت های سلطه خواه، دولت های قبل از انقلاب صنعتی بوده اند. چنین دولت هایی در جوامعی حکومت می کردند که متّکی بر رده بندی انسان ها بوده است؛ ولی زمانی که انسان ها برابر شدند، دولت دیگر نمی تواند دولت تحکّم و زور و ظلم باشد. به عبارت دیگر، اعتقاد به برابری انسان ها و خفقان سیاسی، با یک دیگر سازکار و همخوان نبوده و بلکه متضاد یک دیگرند. ششمین ویژگی: لزوم توجّه معقول به دنیا و مسائل مادّی مربوط به آن و دوری از ریاضت و زهد نامعقول [است]. مردم در کنار اعتقاد به مسائل کیفی، باید به دنبال دنیا هم باشند. هیچ کس نباید فقر و محرومیت و به اصطلاح «چشم پوشیدن» از دنیا را عزیز و گرامی بشمارد. به طور کلّی و در مجموع می توان مجموعه عوامل و ویژگی های مطرح شده توسّط عُلمای علوم اجتماعی و اقتصادی را به شرح زیر مطرح نمود (همان: ص 41):

1. نگرش علمی؛

2. توجّه به دنیا؛

3. اسطوره زدایی از عالم؛

4. اعتقاد به آزادی سیاسی؛

5. لزوم نظم پذیری جمعی؛

6. تدبیر عقلایی امور معیشت؛

7. اعتقاد به برابری انسان ها؛

8. حرمت نهادن به علم و عالمان طبیعت؛

9. طمع و تکاثر ورزیدن در بهره جویی از طبیعت؛

10. مشارکت بخشیدن عموم مردم در عموم امور؛

11. گریختن ازعالم درون، و روی آوردن به عالم بیرون؛

12. تقدّس زدایی از فکر و محرم دانستن همه کس در کشف رازهای هستی؛

13. احساس توانایی مسئولین و مردم در نیل به اهداف توسعه؛

14. وحدت فرهنگی؛

15. قانون گرایی؛

16. توجّه به فرهنگ کار؛

17. تجربه گرایی؛

18. شک گرایی؛

19. فردگرایی؛

20. تحوّل گرایی؛

21. علم گرایی؛

22. تولیدگرایی؛

23. عقل گرایی؛

24. باور به پویایی؛

25. مشارکت زنان؛

26. تقویت روحیه مال اندوزی؛

27. مصرف گرایی؛

علاوه بر موارد فوق می توان عوامل دیگری نظیر اجماع نظر نخبگان، هویت مستحکم، آرامش سیاسی، نظام آموزشی پویا و تفکّر استقرایی را نام برد که به عنوان مخرج مشترک توسعه یافتگی، قابل طرح می باشند (سریع القلم، 1371: ص 50).

تمام شاخص های نامبرده حول محور انسان و عملکرد او متمرکز می شوند، جدا از این که کدام یک از آن ها از منظر توسعه دینی، غیرقابل پذیرشند. نکته مهم در این حقیقت نهفته است که بدون تغییر در باورها و بینش ها، آرزوها و تصوّرات انسانی، رسیدن به نتایج مطلوب (خواه مادّی و خواه معنوی) سرابی بیش نیست. تجربه تاریخی کشورهای صنعتی شده امروز نیز همین ادّعا را تأیید می کند.

ابتدا اندیشمندانی مانند گالیله، کپرنیک و نیوتن، انقلابی در بینش انسان نسبت به محیط اطرافش پدید آوردند و در دوران رنسانس، احترام و پشتیبانی از دانشمندان به صورت یک ارزش عام و پذیرفته شده درآمد. مفید واقع شدن علوم در بهبود زندگی، پیشرفت فن آوری های تولید و وضع رفاهی مردم، اشتیاق و تقاضای روزافزون برای توسعه علوم را سبب شد. سازمان های تحقیقاتی و دانشگاهی نهادینه شدند و ابتکار عمل دولت ها در ایجاد ارتباط، استمرار و پیوستگی بین تحقیقات و فنون تولید، مهم ترین دستاورد جهان توسعه یافته کنونی به حساب می آید (متوسّلی، 1373: ص 15).

تأثیر آموزه های دینی بر توسعه اقتصادی

برخلاف تصوّرات القاءشده طیّ دهه های اخیر مبنی بر آثار نامطلوب دین بر روند رشد و توسعه و حتّی ایجاد مانع در این مسیر، باید گفت که «توسعه یافتگی، اصول ثابتی هستند که نخبگان و یا عموم مردم علاقه مند به توسعه نمی توانند با این ها سلیقه ای برخورد کنند. شما اگر می خواهید پیشرفت کنید، این پیشرفت نظم درونی می خواهد؛ به همین دلیل است که توسعه یافتگی به معنای تمدّن سازی ضرورتا یک جامعه را به طرف سکولاریسم نمی برد و صنعتی شدن، ضرورتا یک جامعه را بی دین نمی کند» (سریع القلم، همان: ص 51). آن چه تجربه تاریخی کشورهای توسعه یافته امروزی نشان می دهد، تأثیر عوامل و آثار دینی در این زمینه است. ابتدا تحوّلی بنیانی در چگونگی نگرش انسان ها به جهان اطراف وی پدید آمد؛ سپس با استفاده از ابزار مؤثر و قدرتمند مذهب به تربیت انسان های دانشمند و آگاه به جایگاه تاریخی خود، اقدام شد.

این موضوع از دیدگاه افرادی نظیر دکتر حسین عظیمی با عنوان «دوران زایش تاریخی» (کتاب توسعه، 1371: ص 57) مطرح می شود که سرانجام به تولّدی دوباره می انجامد یا از دیدگاه افرادی نظیر ماکس وبر، دریافت های دینی عملاً از عناصر تعیین کننده رفتارهای اقتصادی اند و در نتیجه، یکی از علل دگرگونی های اقتصادی جوامع به شمار می روند (ریموند، به نقل از متوسّلی، 1374: ص 54).

رشد سرمایه داری و تغییرات ملازم با آن، ناشی از فردگرایی و خودخواهی اقتصادی افراد نیست؛ بلکه باید آن را نتیجه جهت گیری روان شناختی جدیدی دانست که الاهیات کالوین آن را به وجود آورده است. در الاهیات کالوین، آن چه که انسان انجام می دهد، خدمتگزاری یا نگهبانی از اموال خدا بر روی زمین است و اراده الاهی بر آن است که مردم باید در نهایت جدّیت و نظم و ترتیب، خدمتگزاری خود را به انجام برسانند. هیچ فردی نباید در اموال خدا اسراف کند و [یا [آن را تلف نماید. ولخرجی و فخرفروشی با استفاده از نعمت های خداوند، گناه محسوب شده و صرفه جویی، پشتکار، راستگویی و موفقیت در انجام وظایف شغلی، از نشانه های تقرّب به خداوند است (وبر، 1371: ص 2).

به نظر وبر، این آموزه های دینی، میان مؤمنان شوری برانگیخت که سرانجام توانست به رشد سرمایه داری کمک شایانی کند.

عناصر دینی نظیر قداست کار، امساک، پشتکار، هوشیاری و دوراندیشی همراه با خصلت هایی نظیر ثروت جویی، نفی جادو و ترغیب به عقاید خردگرایانه و نفی لذّت های دنیایی و هوسبازی اسراف آمیز، فضایی را پدید آورد که در آن، روند رشد اقتصادی به شدّت احساس شد.

در ژاپن نیز این اتفّاق به شکلی دیگر رخ داد. ابتدا و طیّ دو قرن (هفده و هیجده میلادی) که به «دوره توکوگاوا» معروف است، درهای این کشور بر روی دنیای خارج بسته، (این سرزمین در محاصره دریا قرار داشته، فاقد مرزهای زمینی است) و هر گونه ارتباطی با خارج ممنوع شد.

آیین مذاهب بومی نظیر شینتو و مذاهب وارداتی نظیر بودا و کنفوسیوس به نحو ماهرانه ای در هم تلفیق و آن گاه آداب و رسومی جدید طبق نیازهای جامعه شکل گرفت. بدین ترتیب، آیین شینتو، امپراتور را در جایگاه خدا مورد توجّه قرار داد. آیین بودیسم بر سلسله مراتب سیاسی تأکید کرد و از طرف دیگر، آیین کنفوسیوسی تأثیر بسیاری بر عقل گرایی سیاسی بر جای گذاشت (متوسّلی، 1374: ص 83).

در طول این دوره (توکوگاوا) شخصیت فردی از طریق ایجاد سنّت های خانوادگی شکل گرفت و فرزندان در داخل خانواده به حفظ ارزش ها متعهّد شدند.

بافت اقتصادی جامعه، متأثّر از تعلّقات شخصیتی افراد به خانواده، به صورت جدیدی تحوّل یافت. سخت کوشی و وجدان کاری همراه با قناعت و بردباری به صورت ویژگی جدید در عمق فرهنگ مردم نفوذ کرد؛ به طوری که بعد یکی از اصول مسلّم و شاخص ژاپنی ها جهت قطع وابستگی و مقاومت در برابر فرهنگ وارداتی غرب شد.

سیاست انزواطلبی دوره توکوگاوا در مقایسه با کشورهای غربی که دایره شوم و بسته خرافات سنّتی را شکسته و گام های نخستین در راه پیشرفت سریع داخلی و خارجی را برداشته بودند، شکست و عقب ماندگی به شمار می آمد؛ ولی در مقایسه با کشورهای در حال توسعه که قربانی تجاوزگری ها و استعمار مستقیم و غیرمستقیم غرب شدند، کامیابی به شمار می رفت و در حقیقت، ملّت ژاپن در پرتو این سیاست، فرصتی یافت تا اتحّاد و انسجام یابد و ارزش های اخلاقی، سنّتی و فرهنگی خویش را ابقا کند (همان: ص 11).

حاصل تمام این تحوّلات دینی و فرهنگی، فراهم شدن زمینه و بستر مناسب برای شکوفایی اقتصادی در عصر مسیحی (1868 1912) بود.

اسلام نیز در جایگاه دین جامع که تمام دستورهای آن برای تأمین سعادت دنیا و آخرت انسان ها آمده، با مباحث توسعه ای قابل تطبیق است. قرآن به موضوع سرمنشأ تحوّلات همه جانبه از جمله تحوّل اقتصادی اشاره می کند که «ما سرنوشت هیچ قومی را تغییر ندادیم، مگر این که خودشان حالات روحی خود را دگرگون سازند».

در تفسیر این آیه شریفه، مرحوم علاّمه طباطبایی می فرماید:

از این رو نعمت ها و موهبت عالی که خداوند به انسان می دهد، مربوط به حالات نفسانی خود انسان می باشد که اگر آن حالات، موافق با فطرتش جریان یافت، آن نعمت ها هم جریان خواهد یافت (طباطبایی، به نقل از نظرپور، 1378: ص 76)؛

بنابراین، جامعه ای دگرگون خواهد شد و به توسعه دست خواهد یافت که با معیارهای ارزشی آن سازگار باشد و همان ارزش ها، منشأ تحوّلات روحی جامعه خواهد شد تا جامعه به مسیر مطلوب رهنمون شود.

در این بخش به برخی از آن چه پیش تر عوامل مساعد توسعه نامبرده شد، اشاره می شود:

1. جایگاه علم و الزام به یادگیری علوم گوناگون: صریح ترین و مهم ترین آیه ای که در این خصوص نازل شده، به سوره مجادله، آیه یازدهم مربوط می شود:

خداوند، مقام اهل ایمان و دانشمندان را رفعت می بخشد.

جمله معروف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در خصوص علم آموزی مسلمانان هر چند با تحمّل مشقّت و مرارت های سفر به مناطق دوری نظیر چین یا طلب علم به صورت فریضه واجب نزد کلیه مسلمانان (مجلسی، 1362: ج 1، ص 197)، و سفارش ها و تأکیدهای بسیاری که در این زمینه از پیامبر عظیم الشّأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و امامان علیهم السلام نقل شده، مؤیّد این موضوع است که علم آموزی یکی از عوامل مؤثّر در جهت رفع نادانی و ایجاد فضای علمی است و سبب بهره مندی مسلمانان از نتایج آن می شود. جالب این که هنگام اوجگیری علوم گوناگون در سرزمین های اسلامی و گسترش آن بین مسلمانان، جوامع دیگر از جمله غرب، در جهالت به سر می برده و وجود مراکز علمی نظیر کتابخانه ها با انبوه کتاب ها و مراکز آموزشی فقط مشخّصه کشورهای اسلامی بوده است؛ به همین سبب، اروپا هنگام بیداری با پی بردن به مخازن غنی علوم مختلف در شرق و کشورهای اسلامی و در طول جنگ های صلیبی، از آن به طور کامل استفاده کرد؛ بنابراین، نه تنها هیچ مخالفتی از ناحیه اسلام برای کسب دانش وجود ندارد، بلکه بر عکس تأکیدهای بسیاری در این زمینه اعمّ از آیات قرآنی، احادیث نقل شده از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام و بزرگان دین، وجود دارد.

در خاتمه این بحث، جمله ای از معمار بزرگ انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی قدس سره در خصوص اهمّیت دانش و ضرورت یادگیری آن، نقل می کنیم:

آیات قرآن کریم، آن قدر راجع به علم و راجع به دانش سفارش فرموده است که شاید در کتب دیگر نباشد (امام خمینی، ج 14، ص 232). اساسا اسلام نه تنها جلو رشد علمی و فکری بشر را نمی گیرد، بلکه خود، زمینه های این حرکت را آماده تر می کند و به این حرکت جهت انسانی و الاهی می دهد. تکامل علمی و فرهنگی بشر، بعد از ظهور اسلام، محقّقین تاریخ را خیره ساخته است (همان: ج 4، ص 188).

2. تفکّر و تعقّل در امور و پذیرفتن هر چیزی بر اساس نگرش عملی و با ادلّه و شواهد متقن و مطمئن، از جمله دیگر ویژگی هایی است که در اسلام بسیار بر آن تأکید شده است؛ به طور نمونه، آیه سی وششم سوره اسراء، خطاب به مسلمانان می فرماید:

از چیزی که به درستی آن آگاهی ندارید، پیروی مکنید.

ضمن این که پیروی از گمان نیز برای رسیدن به حقیقت و درستی را کافی ندانسته، در سوره های مبارکه یونس و النجم آیات 28 و 36 به این موضوع اشاره می کند. آیات متعدّدی در قرآن کریم به موضوع تفکّر اشاره دارند؛ نظیر سوره مبارکه نحل و رعد آیات 4 و 11 که در آن به کسانی که در نشانه های خداوند تفکّر می کنند، بشارت می دهد. نتیجه این که در اسلام نه تنها با تعقّل در امور گوناگون به وسیله تمام افراد جامعه، مخالفتی نشده، بلکه بسیار تأکید و سفارش شده تا با نگرش صحیح و علمی و التزام عملی بدان در مواجهه با مشکلات از آن استفاده، و به رفع مشکلات اقدام کنند.

3. تأکید بر کار و تلاش از جمله سفارش هایی است که در اسلام بسیار بدان توجّه شده. در روایات و احادیث بی شماری از بزرگان دین به کار و کوشش و عدم تنبلی و تن پروری سفارش و کارکردن نوعی عبادت شمرده شده و کسی که در پی کسب روزی حلال می کوشد، مجاهد در راه خدا، معرّفی شده است؛ یعنی بالاترین درجه ای که مخصوص جهادگران در راه خدا است.

به نظر می رسد که فلسفه این همه تأکید برای انجام کار و دوری از تنبلی به وسیله مسلمانان در این نکته نهفته است تا عزّت و شخصیت مسلمان به علّت بیکاری و در نتیجه نیاز به دیگران، خدشه دار نشود و همواره جامعه اسلامی از دیگران بی نیاز باشد. در واقع آن چه به صورت یکی از عوامل مساعد توسعه در بحث پیشین بدان اشاره شد، در فرهنگ دینی مسلمانان عبادت تلقّی می شود؛ به همین سبب می توان گفت: با این دیدگاه، افزون بر پذیرفتن مسؤولیت های گوناگون در اجتماع به وسیله افراد آن جامعه، تلاش دوچندانی هم صورت می گیرد تا این عبادت (کار) به بهترین نحو به انجام رسد و نتیجه رضایت بخشی هم به دنبال داشته باشد. این موضوع باعث می شود تا حدّاکثر تلاش برای کسب بالاترین کارایی به وسیله افراد به عمل آید. تا کار و تلاش قداست نداشته باشد و نزد افکار عمومی حلاوت و دستمزد و سود حاصل از عرق جبین تقدس نیابد، کارکردها به سوی زد و بندهای پیدا و پنهان گرایش می یابد و ثروت جویی صرفا ابزاری جهت اثبات اشرافیت و تفاخر و مباهات طبقه ای خاص می شود و در نتیجه، ثروت ملّی نزد عدّه ای خاص دست به دست خواهد شد و امکان مشارکت عمومی را در همراهی با طرحی ملّی ناکام می گذارد.

4. توجّه به دنیا (دنیاگرایی) نیز از جمله عواملی است که در بحث توسعه، یکی از عوامل مؤثّر و مساعد برای توسعه تلقّی می شود. این خصلت اگر به درستی تبیین نشود، آن گاه سبب گمراهی و انحراف خواهد بود. هر گونه مذموم دانستن مواهب الاهی به معنای محروم کردن بندگان خدا از آن ها است و از طرف دیگر، توجّه صرف به مادّیات و ظواهر فریبنده دنیا باعث خسران است؛ پس چه باید کرد، و مرز بین این دو کدام است؟ انسان تا چه حدّی مجاز است به مواهب الاهی دست یابد؟ در حالی که در قرآن، دنیا، با صفاتی نظیر لهو و لعب، متاع قلیل، متاع غرور، تکاثر و تفاخر معرّفی شده (حدید (57): 20؛ انعام (6): 32) که باعث گمراهی است، در برخی مواقع، با صفاتی نظیر فضل الاهی، خیر، رحمت، حسنه (جمعه (62): 10؛ توبه (9): 11؛ بقره (2): 169؛ اعراف (7): آیه 32؛ نمل (16): 114؛ مائده (5): 87) معرّفی شده که مورد تکریم قرار گرفته است.

برای تحلیل این دوگانگی باید گفت که هر گونه دلبستگی و علاقه به ظواهر دنیایی مورد نکوهش است؛ زیرا متاع دنیا در مقایسه با عالم آخرت ا ندک است (توبه (9): 38)؛ امّا در واقع با استفاده از مواهب دنیایی، توشه گرفتن برای آخرت امری پسندیده و مورد احترام است. در این صورت به دنبال دنیا رفتن و جمع آوری مال، نه تنها مانعی ندارد، بلکه لازم و ضرور نیز هست؛ بنابراین، هر گونه تلاش برای کسب مال دنیا برای ادامه حیات در جهت تعبّد و بندگی خدا و خدمت به خلق خدا سبب جلب رضای خدا است؛ امّا هر گونه حرص و طمع و خصلت های غیرانسانی که باعث غفلت آدمی از اهداف الاهی خلقت و دل بستن به دنیا شود، مطرود و منفور است.

از مجموع بحث های به عمل آمده، این نتایج به دست می آید.

یک. دنیاخواهی اگر هدف مطلق و نهایی باشد، مردود است و از نظر اسلام، ثروت، مایه امتیاز و برتری نیست.

دو. دل بستن به دارایی، منشأ بسیاری از مفاسد فردی و بی عدالتی های اجتماعی است.

سه. اگر ثروت، وسیله ای برای ادای وظیفه وانجام کارهای خیر و باارزش در نظر گرفته شود، نه تنها کسب آن مشروع، بلکه کاری مقدّس و از عبادات است و سبب تکامل معنوی فرد می شود.

چهار. ثروت می تواند وسیله ای برای رفاه فرد و جامعه و برقراری عدالت اجتماعی باشد؛ بنابراین اگر استفاده از آن سبب مفسده ای برای فرد نباشد، مشروع و قابل ستایش است.

پنج. اسلام، اصل سودطلبی را خصلت ذاتی و محرّک انسان در کارها می داند؛ ولی مصداق سود را به سود در دنیا و آخرت، و لذّت ها را به لذایذ مادّی و لذّت های معنوی گسترش داده، و از این راه، تضاد بین منافع فرد و اجتماع را که مشکل بزرگ جوامع سرمایه داری و سوسیالیستی شمرده می شود، حل کرده است (دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1371، ص 75 77).

مرز بین مکاتب مادّی و نظام اقتصادی اسلام در هدف بودن دنیاطلبی و مواهب مادّی در قرائت این نوع مکاتب است و این نکته ای است که در فرضیه تحقیق نیز بدان اشاره شد. اگر هدفگذاری در جهت رسیدن به رفاه مطلق عادی باشد، آن گاه مسیر جدا می شود و نمی توان به نقاط اشتراکی دست یافت؛ زیرا سرانجام سبب سلطه سرمایه بر سرنوشت اجتماع انسانی می شود و با پیدایش طبقات مرفه، روحیات اشرافی گری حاکم و محصولی که سرانجام از این نظام به دست می آید، نارس خواهد بود و به گسترش بیماری های گوناگون می انجامد، و حتّی رفاه مادّی و آسایش و لذّت دنیایی که هدف اصلی بود نیز محقّق نمی شود و این نکته مهمّی است که مورد غفلت قرار گرفته؛ در حالی که نظام اقتصادی اسلام به درستی بر این نکته واقف است و طرّاح آن که ذات اقدس باریتعالی است با توجّه به گوناگونی نیازهای انسانی اعمّ از نیازهای مادّی و معنوی، به گونه ای طرّاحی کرده که محصول آن اوّلاً باعث کسب توفیقات دنیایی و در ثانی سعادت آخرتی شود.(4)

برخی نیز با طرح نادرست مفهوم زهد و رهبانیت در اسلام، هر گونه توجّهی را به دنیا محکوم می کنند و شرط برخورداری از نعمت های خداوند در سرای جاوید را گوشه گیری و ترک دنیای فانی می پندارند؛ در حالی که پذیرفتن این گونه نگرش باعث می شود تا هر آن چه در خصوص استفاده از مواهب دنیایی پیش تر اشاره شد، منتفی شود.

علی علیه السلام در معنای زهد می فرماید:

زهد در دنیا عبارت است از کوتاه آمدن آرزو، شکر هر نعمت، پرهیز از هر چیزی که خداوند حرام فرموده است (نهج البلاغه، خطبه 79).

امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:

زهد در دنیا به ضایع کردن مال و حرام شمردن حلال نیست؛ بلکه زهد در دنیا به این است که اعتماد و اطمینان تو به آن چه در دست داری، بیش تر از اعتمادت به آن چه در دست خدای عزوجل است نباشد (مجلسی، همان: ج 8، ص 310).

ضمن این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نیز می فرماید:

خداوند تبارک و تعالی، ترک دنیا و دیرنشینی را در دین من قرار نداده است. همانا رهبانیت امّت من جهاد در راه خدا است (مجلسی، همان: ج 70، ص 115).

از مجموع متون دینی چنین استنباط می شود که جنبه روحی زهد، اصالت دارد و نه جنبه عملی آن؛ یعنی زهد دلبسته نبودن به دنیا است، نه عدم بهره مندی مادّی از نعمت های الاهی (موسایی، همان: ص 59)؛ بنابراین باید گفت: هر گونه تعلّق داشتن به ظواهر فریبنده دنیا سبب می شود تا انسان در وهله نخست خود را و در مراحل بعد، صاحب و مالک اصلی و بخشنده مواهب دنیایی را فراموش کند ودر آن صورت نه تنها از دستیابی به سعادت و خوشبختی حقیقی محروم شود، بلکه حتّی پس از رسیدن به رفاه مادّی و لذّت های دنیایی، احساس خلا و کمبود کند و در پی یافتن گمشده اش باشد. این موضوع حلقه مفقوده جهان مادّی محض است که به رغم پذیرش آن به وسیله طرّاحان اوّلیه نظام سرمایه داری حاکم، پیروان و ادامه دهندگان بعدی از درک آن غافل شده و بشر را به سوی پرتگاه ابتذال کشانده اند.

اسلام، انسان را از اسیرشدن در گرداب مادّیات برحذر داشته، از گرفتار شدن به صفاتی چون حرص، بخل و طمع ممانعت کرده، با خشکاندن ریشه مادّه پرستی، انسان را از میان انواع آزمایش های الاهی، سالم نگاه می دارد.

5. دیگر عوامل و متغیّرهای تأثیرگذار و مساعد برای توسعه نظیر آزادی اندیشه و اعتقاد به برابری حقوق انسان ها، نظم و انضباط و قانون گرایی، با دستورهای شرع مقدّس قابل تطبیق است و می توان شواهد محکم و مستدلّی را بیان کرد که مشخّص کننده تأکید اسلام به رعایت حقوق یک دیگر و عدم ارحجیت نژادی، قومی و سایر برتری ها باشد (حجرات (49): 13).

در تفسیر این آیه (سیزدهم سوره مبارکه حجرات) سه قول را مفسّران بیان کرده اند که هر سه، بیانگر این معنا است که این آیه هنگامی نازل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم غلام سیاه پوست مسلمانی را مانند سایر مسلمانان و بدون هیچ تبعیضی تکریم کرده و همان حقوقی را که برای مسلمانان دیگر رعایت می کرده، برای او قائل شده است و به این سبب، مورد اعتراض دیگران واقع شده و بدین سبب برای نفی هر گونه تفاخر و فخرفروشی، این آیه نازل شده است (موسایی، همان: ص 86).

قرآن کریم در آیه مذکور با الغای فخرفروشی و امتیازطلبی ناشی از برتری های قومی، نژادی، به مبارزه با تفکّرات جاهلیت برخاست و با مردود دانستن معیارهای نادرست به تبیین ملاک هایی پرداخت که از علم و تقوا ناشی است.

آزادی اندیشه در اسلام چنان اهمّیتی داشته است که بعضی از موّرخان یکی از علل گرایش به اسلام و گسترش روزافزون آن درصدر اسلام و قرن های بعدی را همین مسأله می دانند:

آزادی فعّالیت های عقلانی فکری در سزمین های اسلامی به قدری وسیع بود که حتّی اندیشمندان غیرمسلمان در خارج از سرزمین های اسلامی ترجیح می دادند که به مناطق تحت حکومت و حمایت مسلمانان کوچ کنند تا بدین وسیله از آزادی های عقلانی در آن جا بهره گیرند. بسیاری از این متفکّرین نیز از آن جهت به مناطق تحت حکومت مسلمانان مهاجرت نمودند تا از خفقان در کشورهای غیرمسلمان خود، رهایی یابند. این جریان، بیانگر این حقیقت است که متفکّرین، به طور کلّی در سرزمین های اسلامی، احساس آرامش، آسایش و آزادی بیش تری می نمودند. یهودیان اسپانیایی در پایان قرن پانزده میلادی در گروه های بزرگ برای فرار از زور و شکنجه حکومت مسیحی آن جا، به مناطق تحت امپراتوری ترکیه عثمانی پناه بردند. بسیاری از مسیحیان ساکن مناطق غیراسلامی با اشتیاق، تبعیت فرمانروایان مسلمان را می پذیرفتند. بسیاری آرزو داشتند تا از آزادی هایی که مسلمانان از آن برخوردار بوده، بهره مند شوند و در محیط سالم و آزاد اسلامی زندگی کنند (عزتی، به نقل از موسایی، همان: ص 79).

در خصوص رعایت نظم و انضباط می توان به الگوی مجسّم معاصر، یعنی زندگی امام خمینی قدس سره ، اشاره کرد که با تأسّی از قرآن کریم و زندگی معصومان علیهم السلام و پندهای عبرت آموز نهج البلاغه، در جایگاه رهبر دینی مورد استناد قرار گرفته و شاهد بر این ادّعا است که زندگی دینی، همراه با انضباط پذیری و توأم با مسؤولیت است.

شرع مقدّس، با محترم شمردن ویژگی هایی نظیر پشتکار و جدیّت در کارها، راستگویی و درستکاری در کردار، دور اندیشی، عزّت نفس و بی نیازی از دیگران، امساک، قناعت و صرفه جویی در مصرف، داشتن توکل و رعایت اعتدال در امور و همین طور با مذمّت خصلت هایی نظیر اسراف و تبذیر، تن پروری و بیکاری، حرص و طمع، تجمّل گرایی و اشرافیگری، پیشرفتی را برای جامعه انسانی مورد توجّه قرار می دهد که از طرفی سبب ارتقای سطح آسایش می شود و از طرف دیگر، انسان را آماده پذیرفتن نقش و جایگاه بلند و رفیع، خلیفة الاهی و جانشین خداوند بر روی زمین می کند. بدیهی است که نظام های مادّی موجود نیز با هدفگذاری رفاه مطلق و حدّاکثر مطلوبیت از امکانات موجود، از ابزارها و عوامل مؤثّر برای رشد استفاده کرده، توفیق مادّی را برای بشر به ارمغان آورده اند؛ امّا به واسطه عدم توجّه به نیازهای روحی و معنوی بشر به محصول منحط و مبتذلی دست یافته اند که سرانجام به نابودی بشر و محیطی که در آن زیست می کند، خواهد انجامید.

الزام ها و ضرورت ها

به رغم وجود عوامل و ابزارهای مورد نیاز و مساعد برای توسعه از طریق توسّل به فرهنگ و تمدّن اسلامی، خلا عدم توفیق برای کشورهای اسلامی و از جمله ایران وجود داشته و تاکنون هیچ یک از کشورهای مسلمان نتوانسته است با اتکّا به آن به رشد و توسعه همه جانبه دست یابد. این مشکل از کجا ناشی شده و چرا هیچ کشوری تاکنون نتوانسته از این طریق توفیقی کسب کند؟ آیا در جوهر و ذات فرهنگ اسلامی مشکلی وجود دارد که مانع از این توفیق می شود یا این که اساسا کشورهای مسلمان نتوانسته اند، جوهره واقعی فرهنگ اسلامی را درک کنند؟

برای پاسخ به این گونه ابهام ها، و به طور اختصار می توان به الزام ها و ضرورت هایی اشاره کرد که می تواند تا حدودی پاسخگوی سؤالات پیشین باشد.

همان گونه که در بخش مربوط به تأثیر آموزه های دینی بر توسعه اقتصادی اشاره شد، هیچ تحوّلی صورت نمی گیرد، مگر ابتدا، چگونگی نگرش و نوع تفکّر انسان به دنیای اطرافش دچار تغییر شود. تا انسان صحیح تربیت نشود و در فضا و محیط فرهنگی و تفکّر عمیق قرار نگیرد، نباید انتظار داشته باشیم که آن شخص پس از مدّتی به انسان صاحب عقل و منطق و اهل تمییز و تشخیص تبدیل شود. بیش ترین سرمایه گذاری باید صرف تربیت انسان هایی شود که بار مسؤولیت سنگین اداره کشور را بر عهده بگیرند. در این میان، شناسایی نخبگان و اشخاص هوشمند اهمّیت ویژه ای دارد. این اتفّاق نیز در گرو به کارگیری ابزارهای مورد نیاز از طریق اثرگذاری آن بر آرا و عقاید و آن گاه رفتارها و هنجارهای جامعه است.

این ابزارها می توانند نهادهای گوناگونی باشند. از نهاد کوچک خانواده گرفته تا نهادهای بزرگ تری نظیر مراکز تعلیم و تربیت و تقویت باورهای دینی به طور عام، و متغیّرهای تأثیرگذار در جهت رشد و توسعه به طور خاص از طریق به کارگیری وسایل ارتباط جمعی و دیگر مراکز نظیر منابر وعظ در مساجد و تریبون های جمعه و جماعات می توانند نقش مهمّی در جهت گیری نهاد خانواده بر عهده گیرند.

از آن جا که ذهن انسان از سنین کودکی بیش تر آماده دریافت مطالب و آماده شکل گیری شخصیت او است، نظام آموزشی می تواند نقش برجسته ای در انتقال «جوهر تفکّر توسعه ای» را برعهده بگیرد. حسّ برابری انسان ها در مقابل خداوند، آزادی و آزاداندیشی، پذیرفتن پدیده های موجود در عالم هستی از طریق عقل، دمیدن روحیه امید به آینده میان نسل جدید، تقویت روحیه خودباوری و از دست ندادن فرصت ها و موقعیت ها و جسارت فکری شناسایی استعدادهای خاص و پرورش آنان، از جمله مسائلی است که می توان اجرای آن را از سطح پیش دبستانی تا عالی ترین مقاطع دانشگاهی دنبال کرد.

شاید مناسب باشد برای توضیح اهمّیت این مطالب، گریزی به سخنان گهربار بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران زده و از نگاه آن بزرگوار، برای حسن ختام این بحث استفاده شود:

مسأله فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل کشور است. اگر مشکلات فرهنگی و آموزشی به صورتی که مصالح کشور اقتضا می کند، حل شود، دیگر مسائل به آسانی حل می گردد (امام خمینی، ج 15، ص 192). با علم است که انسان می تواند تأمین سعادت دنیا و آخرت را بکند. با آموزش است که انسان می تواند تربیت کند جوان ما را. اگر کشور ما علم را بیاموزد؛ ادب را بیاموزد؛ جهت یابی علم و عمل را بیاموزد، [آن گاه] هیچ قدرتی نمی تواند بر او حکومت کند (همان: ج 13، ص 230). نقش دانشگاه در هر کشوری ساختن انسان است. ممکن است از دانشگاه انسانی خارج شود که یک کشور را نجات بدهد. مقدّرات هر کشوری به دست دانشگاه و آن هایی که از دانشگاه بیرون می آیند هست (همان).

به رغم روشن بودن اهمّیت مسأله نزد تصمیم گیرندگان اقتصادی جامعه، متأسفانه و بنا به عللی نظیر ناکارایی سیستم تخصیص منابع از جمله ضعف نظام بودجه ریزی باعث شده است تا فرایند آموزشی کشور، دچار نقصان شود و نتواند بازده مورد انتظار جامعه مستعد برای توسعه را فراهم سازد.

نتیجه گیری

آیا فرهنگ به طورعام و فرهنگ دینی به طور خاص عامل رشد اقتصادی است؟ در پاسخ باید گفت که لازمه هر گونه توسعه ای، دگرگونی در فرهنگ و باور هر جامعه است. برای تحقّق این امر نباید نقش انسان را نادیده انگاشت؛ چون انسان ضامن توسعه و در عین حال غایت آن است؛ یعنی هم نیروی محرّکه و هم هدف غایی آن به شمار می رود.

حال اگر پذیرفتیم که آن چه در توسعه اقتصادی مهم است، بارور ساختن سرمایه انسانی است، در این صورت، پیش شرط توسعه، داشتن انسانی توانمند، عالم، خلاّق، مبتکر، منظّم، پویا، جسور، عاقل، مدبّر، قانون گرا، باوجدان کار بالا، معتقد به حقوق برابر، انتقادپذیر، امیدوار به آینده، مسؤولیت پذیر، تحوّل گرا، مشارکت گرا، آزاد اندیش، مال اندوز، دوراندیش، جست وجوگر، با اعتماد به نفس بالا است.

مفاهیم پیشین در چارچوب قوانین ودستورهای دینی و از جمله دین مبین اسلام قابل طرح است؛ این که با سفارش ها و تجویزهای ارزشی سازگار با روند توسعه، نظیر داشتن روحیه درستکاری و راستگویی، وجدان کار، و قناعت و صرفه جویی در مصرف، توکّل داشتن به ذات اقدس الاهی، عزّت نفس و عدم اتکّا به دیگران، خیرخواهی و اعتدال در امور، به تصحیح برخی مفاهیم مورد استفاده در توسعه نظام های مادّی نظیر مادیت محض و رفاه مطلق پرداخته، با ارائه راهکار، اهداف مادّی را صرفا به منظور هدف متعالی تری پذیرفته، با ردّ سرمایه محوری و با پذیرش «انسان محوری» هر گونه رشد و توسعه ای را در خدمت به انسان جهت دستیابی به کمالات الاهی تأیید و تشویق می کند.

فهرست منابع

1. امام خمینی، صحیفه نور، (مجموعه آثار جمع آوری شده از امام خمینی ره)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 78 1371 ش.

2. تودارو، مایکل، توسعه اقتصادی در جهان سوم، ترجمه غلامعلی فرجادی، سازمان برنامه و بودجه، دوم، 1369 ش، تهران.

3. جیروند، عبداللّه ، توسعه اقتصادی، مجموعه عقاید، انتشارات مولوی، چهارم، 1368 ش، تهران.

4. خلیلیان اشکذری، محمدجمال، فرهنگ اسلامی و توسعه اقتصادی (بررسی سازگاری و ناسازگاری) مؤسّسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره ، اوّل، 1381 ش، قم.

5. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مبانی اقتصاد اسلامی، سمت، 1371 ش، تهران.

6. دوپویی، گزاویه، فرهنگ و توسعه، مترجمان: فاطمه فراهانی و عبدالحمید زرین قلم، انتشارات کمیسیون ملّی یونسکو در ایران، اوّل، 1374 ش، تهران.

7. روشه، گی، تغییرات اجتماعی، ترجمه منصور وثوقی، نشر نی، دوم، 1368 ش، تهران.

8. ستّاری فر، محمد، درآمدی بر سرمایه و توسعه، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1374 ش، تهران.

9. سریع القلم، محمود، عقل و توسعه یافتگی، نشر سفیر، اوّل، 1372 ش، تهران.

10. عزّتی، مرتضی، فرهنگ توسعه از دیدگاه امام خمینی، انتشارات مرکز پژوهش های بنیادی، اوّل، 1376 ش، تهران.

11. عظیمی، حسین، مدارهای توسعه یافتگی در اقتصاد ایران، نشر نی، دوم، 1371 ش، تهران.

12. کتاب توسعه، ش 4، نشر توسعه، 1371 ش.

13. متوسلی، محمود، توسعه اقتصادی ژاپن با تأکید بر آموزش نیروی انسانی، مؤسّسه مطالعات و پژوهش های بازرگانی، اوّل، 1374 ش، تهران.

14. متوسّلی، محمود، خصوصی سازی با ترکیب مطلوب دولت و بازار، مؤسّسه مطالعات و پژوهش های بازرگانی، اوّل، 1373 ش، تهران.

15. متوسّلی، محمود، نگرشی بر دیدگاه ها و تئوری ها و سیاست های توسعه اقتصادی، وزارت خارجه، اوّل، 1372 ش، تهران.

16. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامی، 1362 ش، تهران.

17. مجله دانش انتظامی، سال سوم، ش 3، پاییز، 1380 ش.

18. مجموعه مقالات نقش دولت در اقتصاد به اهتمام سعید فراهانی، مؤسّسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1381 ش.

19. مدنی، امیرباقر، موانع توسعه اقتصادی ایران (مقایسه با ژاپن)، انتشارات شهر آشوب، اوّل، 1374 ش، تهران.

20. موسایی، میثم، اسلام و فرهنگ توسعه، نشر سرزمین ما، اوّل، 1380 ش، تهران.

21. نظرپور، محمدنقی، ارزش ها و توسعه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، اوّل، 1378 ش، تهران.

22. وبر، ماکس، اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، ترجمه عبدالمعبود انصاری، انتشارات سمت، اوّل، 1371 ش.


1 عضو هیأت علمی دانشگاه امام حسین علیه السلام .

2 به طور نمونه، نظریات رشد روستو که در زمره این دسته بندی قرار می گیرد.

3 منظور از فرهنگ به معنای عام آن اعمّ از انسان و همین طور ارزش های انسانی است.

4 اگر دین خود را تابع دنیای خود قرار دهی، هر دو را نابود کرده ای و در آخرت از زیانکاران خواهی بود؛ ولی اگر امور دنیایت را طبق موازین دینی تنظیم کردی، هر دو را به دست آورده، در آخرت از رستگاران خواهی بود (حضرت علی علیه السلام میزان الحکمه، ج 3، ص 329).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان