ماهان شبکه ایرانیان

تحلیل سیستمی از ایمان دینی

موضوعی که در پیش رو داریم و در صدد طرح آن هستیم تبیین و تحلیلی نظامند از ایمان دینی در حوزه فردی و اجتماعی می باشد

قسمت اول

مقدمه: ضرورت بحث

موضوعی که در پیش رو داریم و در صدد طرح آن هستیم تبیین و تحلیلی نظامند از ایمان دینی در حوزه فردی و اجتماعی می باشد. با تحلیل سیر و روند پیدایش و رشد و تکامل ایمان دینی، می توان همواره شاهد اختلاف سطوح و مدارج ایمان بوده و نظاره گر آثار و پیامدهای فردی ایمان دینی در ساحت روان و روح و ترسیم الگوی شخصیتی سالم بود. و از سوی دیگرآثار آن نیز در ساحت عقلانی و معرفت نظری و رفتارهای فردی بر کسی پوشیده نیست، در قلمرو و حوزه اجتماع نیز متعاقبا تحلیل نظامند ایمان را در سطوح روح و روان جمعی و تمایلات و انگیزه های اجتماعی و عقلانیت و معارف و رفتارهای جمعی پی خواهیم گرفت.

از این روی یکایک مراحل سیر ایمان را، به لحاظ ظرفیت و جهت ایمان دینی که وصف اصلی و حقیقی رشد و توسعه ایمان محسوب می شود و نیز از حیث ساختار و جایگاه و منزلتی که دارا می باشد و در نهایت نتایج و کارآرایی های محسوس آن را، مورد تحلیل قرار خواهیم داد. با توجه به نکته فوق تکامل ایمان دینی در فرد و اجتماع روشن و آشکار می گردد و از این رو شاهد آثار مثبت آن، در سلامتی روحی و روانی و استحکام روابط اجتماعی خواهیم بود.

تحلیلی که ما بر آن پای می فشاریم، تحلیل نظری و نظامند از ایمان دینی، با نگاهی به رویکردهای کلامی و فلسفی دین، در دو حوزه مسیحیت و اسلام می باشد. با اندک مرور اجمالی به نوع رویکردها ونگرش ها، شاهد اختلافات دامنه دار و آراء و نظریاتی که دارای تفاوت و تعارض بنیادی هستند خواهیم بود. به گونه ای که تحلیل ایمان دینی از منظر اندیشمندان دینی و دین شناسان، دامنه وسیعی از مناقشات کلامی و فلسفی دین را در برمی گیرد.

این نزاع ها و گفتمان ها، از آغاز و شروع اختلاف بر انگیز خود، نتوانسته است به ختم سخن و پایان مجادله های کلامی و فلسفی دین بیانجامد. بلکه در بعضی از موضع گیری کلامی، تا نسبت کفر و الحاد به نظریه و دیدگاه مقابل پیش رفته است.

در هر حال، اختلاف در این سر آغاز، سر منشاء اختلاف در رویکردها و نگاههای دیگر، دین شناسی گشته است. با توجه به آنچه گفته شد، این نوشتار نیز خود را در قود و میدان مجادله های کلامی وارد می کند و انتظار دارد، نگاه صلح آمیز و افق جدیدی را در میان انبوهی از نظریات بگشاید.

هر چند، تفصیل و تبیین تمام جوانب بحث میسّر نخواهد بود. و طرح همه آنها مجال وسیعی می طلبد. اما لازم به یادآوری است که موضوعی که در این مجال، مورد اهتمام جدی قرار داده ایم تحلیل سیستمی از ایمان دینی با توجه به مستندات دینی و بر اساس مدل مورد نظردر حوزه فرد و اجتماعی می باشد، طبیعی است که منظور ما، پرداختن عمیق و ریشه دار به اختلافات و تعارضات، نخواهد بود. بلکه با گذری سریع، به آراء اختلافی به تشریح چگونگی پیدایش ایمان و تکامل آن خواهیم پرداخت.

 

چکیده بحث

 

این نگاه با تعریف خاصی که از دین و ایمان ارائه می کند و نیز با توجه به نگاهی که در نسبت ایمان و دین ارائه می دهد، نسبت به جایگاه و مراتب ایمان و مکانیسم رشد ایمان دینی بر این باور است که «روح»(1)، «ذهن»، «عین»، به عنوان سه ظرف و وعاء وجودی انسان است که ایمان در آن تجلی پیدا می کند، سه بعد حقیقی و تأثیرگذار حیات انسانی محسوب می شود. که دارای مظروف و محتوای خاصی می باشد. روح انسان، ظرف تعلقات و تمایلات فردی و ذهن، ظرف تمثلات و صورت های ذهنی و مفاهیم عقلی و عین، ظرف آثار و محسوسات و ملموسات می باشد. این سه بعد وجودی حیات انسان، سه ساحت بریده و منقطع از هم نیستند، بلکه دارای تأثیر متقابل هستند. ارتباطشان در یک قدم بالاتر، یک ارتباط تقوّمی است. نبایستی با نگاه انتزاعی، آنها را مستقل از هم دید و رشته و پیوند حقیقی آنها را از هم برید.

اما اصل سخن این است که، از این سه بعد تأثیرگذار کدام بعد و ساحت انسان در ساختار وجودی انسان، از تأثیر اساسی و محوری برخوردار است. که نظام وجودی انسان به واسطه آن، وصف حرکت و رشد دارا می گردد. ما بر این باور هستیم که «روح»، متغیر اصلی و محوری نظام وجودی انسان محسوب می شود. «ذهن» در مرحله دوم بعنوان متغیر فرعی و در مرحله سوم «عین» بعنوان متغیر تبعی قرار دارد.

طبعاً محتویات موجود در این سه بعد، جایگاه متناسب باظرف خود را دارا خواهند بود. لذا تعلقات و تمایلات قلبی بر مفاهیم و صورت ذهنی و عقلی حاکم خواهند بود. و مفاهیم عقلی و نظری نیز بر حرکات و رفتارهای عینی برتری و حاکمیت دارد. لذا جایگاه محوری وجودی انسان که منشاء حرکت اولیه و موضع گیری قرار می گیرد، تعلقات و تمایلات روحی است که در واقع جهت گیری کلی نظام وجودی انسان، منوط به آن می باشد.

با جهت گیری کلی بواسطه تمایلات و تعلقات قلبی و روحی، معقولات و مفاهیم ذهنی و عقلی نیز هم سو و هم جهت با آن جهت گیری کلی می باشد. رفتارها و اعمال دینی نیز از طریق جهت حاکم بر صور ذهنی و عقلی شکل معین به خود گیرد.

اما نکته اساسی این است که تمایلات و تعلقات روحی انسان از کجا نشات می گیرد؟ آن منشاءو دستگاهی که به تمایلات انسان نظام و جهت می بخشد چیست ؟ ما به باورم انسان قبل از شکل گیری تعلقات و تمایلات خود، دارای قدرت اراده و اختیار می باشد. با اختیار و اراده انسانی است که فلسفه تکلیف و تکامل و عقاب و عذاب مفهوم پیدا می کند.

انسان در اختیار و اراده اولیه خود نسبت به امری ابتدا از عقل و مفاهیم ذهنی کمک نمی گیرد؛ بلکه از ظرفیت اولیه ای که در نهاد و سرشت انسان تعبیه شده است، یعنی از کشش و خواهش هایی که در وجود انسان، ناخود آگاه وجود دارد کمک می گیرد. این کشش و تقاضای وجودی انسان، یک گرایش درونی به تقوی و پرهیزگاری و هوای نفس است. به عبارتی دیگر گرایش درونی به حب و دوستی خدا و دیگری هوای نفس وحب دنیا ست.

خداوند تبارک و تعالی، دو عنصر به تقوی و هوای نفس را در درون انسان قرار داده، و انسان را در انتخاب و اراده کردن هر یک آزاد گذاشته است. در سوره الشمس خدا اینگونه تصریح می کند:

«و نفس و ما سوّیها * فالهمها فجورها و تقویها * قد افلح من زکیها * و قد خاب من دسیها »(2)

که هر کدام از گرایش های درونی می تواند در قالب ایمان مطرح گردد. این ایمان بر اساس نوع گرایش و تقاضای درونی به دو نوع «ایمان دینی» و «ایمان دنیوی» تفکیک می شود. هر کدام از ایمانهای فوق نیز دارای یک ایمان، شامل حاکمی می باشند که به دیگر ایمانها و کشش ها و تقاضاهای ایمانی انسان شمولیت و حاکمیت دارد. بر اساس ایمان شامل، که همان تقوی و پرهیزگاری وحب به خداست، نظام ایمان دینی شکل می گیرد که در مقابل آن از نظام ایمان دنیوی نیز می توان سخن گفت.

حال با توجه به آنچه گفته شد، ایمان دینی با توجه به ظرفیت وجودی انسان در سیر اولیه خود، ابتدا به تعلقات و تمایلات انسان جهت کلی می دهد، بعد مفاهیم و صور ذهنی انسان را به این جهت کلی معطوف می گرداند، یعنی عقل انسان به همراه نظام معرفتی و علمی خود فراتر از چار چوب کلی ایمان حرکت نمی کند.چون عقل، ظرفیت وجودیش چنین اقتضایی را ندارد. لذا عقل در صورت هم افقی با ایمان اولیه، می تواند متصف به عقل دینی و ایمانی گردد. و در نتیجه معرفت مکتسبه عقل یک معرفت ایمانی خواهد بود.

این سیر فراتر از حوزه فردی، در قلمرو وسیعتر و به شکل گسترده تری یعنی در ساحت اجتماعی نیز، قابل تصور است. یعنی با اعتقاد بر اینکه، جامعه یک هویت حقیقی دارد. (بر خلاف نظر مشهور که معتقد است جامعه دارای هویت اعتباری است.)ـ زیست و حیات اجتماعی را از منظر تمایلات جمعی و ادراکات جمعی و نیز رفتارهای جمعی بر مبنای ایمان محوری مورد توجه قرار می دهد. البته این نگاه ناظر بر ابعاد سه گانه جامعه می باشد. زیرا جامعه نیز همانند انسان، دارای یک ارگانیسم زنده ای است که روح جمعی، ذهن جمعی و عین جمعی را دارا می باشد. با توجه به آنچه گفته شد. می توان مدعی شد که یک ایمان جمعی زنده و پویا و شامل، بر ابعاد سه گانه حیات اجتماعی حاکم است، هر مرحله و سطح از آن ابعاد سه گانه، حاکی از تجلیات متناسب با جایگاه ایمان دینی آن می باشد. البته اختلاف سطوح به میزان ظرفیت ها و جایگاهائی که حقیقتا دارا می باشند، بازگشت می کند. از این روی عقل و ادراک جمعی، نمی تواند همان میزان ایمانی را تقاضا کند که در مرتبه تمایلات روح جامعه وجود دارد. این مطلب در حوزه فردی نیز صادق است.

 

فصل اول: تعریف دین

 

با توجه به آنچه گفته شد، قبل از اینکه ایمان را مورد تعریف قرار دهیم لازم است ابتداء دین را تعریف کنیم، زیرا ایمان مورد تحلیل، ایمان معطوف به دین است و از منطق حاکم بردین تبعیت می کند. و آن را در تقابل با ایمان دنیوی می توان قرار داد. البته نبایستی، به چنین توهم دامن زده شود، که ایمان دینی صرفا آخرتگرا است بلکه منظور محور قرار گرفتن و متغیر اصلی و محوری بودن دنیا و آخرت در هر یک از دو نظام ایمانی می باشد. لذا ایمان دنیوی در نقطه متقابل ایمان دینی قرار می گیرد.

 

تعاریف دین:

 

دین از دو منظر و رویکرد مختلف تعریف شده است؛ 1. رویکرد درون دینی؛ 2. رویکرد برون دینی.

 

1. رویکرد درون دینی:

 

ناظر به آن دسته از قضایا و مفاهیمی است که تفهیم و تبیین حقیقت دین را از زبان منابع و متون دینی (که حجیت آن برای دینداران تمام شده است) را بر عهده دارند. در نتیجه به مجموعه گزاره های دینی که از منظر متون و منابع درجه اول در صدد شناساندن جوهره دین، حوزه و میدان شمول آن ونیز کارکردهای آن (نقشی که دین ایفاء می کند) می باشد، به آن تعاریف درون دینی اطلاق می شود.

 

2. رویکرد برون دینی:

 

تعاریف برون دینی، مربوط به تعاریفی است که مستقیما از متون و منابع معتبر و درجه اول دینی استفاده نشده است، بلکه تعاریفی است که از نگاه و منظرهای متفاوت مورد توجه واقع شده است، می باشد. یعنی از منظر 1ـ روان شناختی 2ـ جامعه شناختی 3ـ پدیدارشناختی 4ـ کلامی و فلسفی.

هر کدام در تعریف خود، یا به تعریف اصطلاحی و توصیف مفهومی دین پرداخته اند یا از حیث جامعه شناختی، کارکردهای ملموس و عینی دین را، مورد تعریف و دقت قرار داده اند. چنانچه در هیافتی دیگر به جای توصیف و نگاه کارکردی به تبیین پدیداری دین پرداخته اند. در واقع در سه رویکرد و نگاه اولیه، دین را از چشم انداز، کارکردها و ثمرات عملی و عینی و پدیده های دینی مورد تعریف قرار داده اند. اما در نگرش کلامی، آنچه از تعریف دین اراده شده، مربوط به منابع و متون دینی می باشد که یا وحی شده و موجود می باشد و یا مجموعه روایات و احادیثی است که پیام آوران و رهبران دینی از خود بر جای گذارده اند. در نگاه فلسفی، نیز دین را از منظر بایستگی ها به روش عقلی مورد توجه قرار گرفته است. اینک به طور اجمال تعاریف دین را با توجه به منظرهای فوق بیان می کنیم.

 

1ـ تعاریف دین در غرب:

 

دین شناسان غربی، در تعریف خود از دین، علی رغم اتفاقی که در رویکردهای عمده خود دارند، در درون منظره ای هم افق خود، دچار اختلاف نظر شده اند. «میر چا الیاده»(3) دین شناس رومانیائی (1986 ـ 1907) می نویسد:

«در غرب طی روزگاران، آنقدر، تعریف فراوان از دین پدید آمده که حتی ارائه فهرست ناقص از آن غیر ممکن است. در این تعریفات به درجات گوناگون کوشیده اند که هم از وصف های قاطع و جز ئی نگرانه، و هم از سوی دیگر از تعمیمات بی معنی پرهیز کنند...»(4)

 

 

1ـ 1 ـ رویکرد روان شناختی (Psychology):

 

رهیافت روان شناختی در تحلیل دین نگاهش معطوف به بعد درون انسان، از حیث ساحت روحی و روانی و نیز از جهت احساسی و عاطفی می باشد. لذا بعضی از تعاریفی که متکلمان بر جسته غرب در مورد دین ارائه کرده اند، می تواند در این رویکرد جای گیرد.

1ـ 1ـ 1 ـ تعریف «شلایر ماخر»(5): وی در تعریف خود از دین با نگاه عاطفه گرایانه و احساسی می نویسد:

«دین به خودی خود عاطفه است، تجلی موجود نا محدود در موجود محدود، رویت خدا در موجود محدود،و رویت موجود محدود در خداوند». دین ورزی نه کارفکراست ونه کار اراده، بلکه کار احساس است در جایی که احساس به شوق تحلیل رود. دینداری مستقیما تجربه می شود و با اندیشه تکوّن پیدا نمی کند.آگاهی دینی، اصیل و بدون واسطه است. «و با اندیشه به آن نایل نمی شوند، بلکه به کلی در احساس رشد می کند » اما آگاهی، زمینه عاطفی لازم را فراهم می کند وبه معرفت و عمل راستین جهت می دهد. آرزو یا گمان علم صحیح یا عمل صحیح بدون وجود دین، فریبی است از روی خیره سری و تکبر و خطایی است قابل سرزنش»(6)

1ـ 1ـ 2 ـ پل تیلیخ(7): نیز در تعریف خود، از دین به عنوان بعدی از حیات معنوی انسان یاد می کند ومی نویسد:

«دین در معنی اعم و اصیل این واژه، همان مسئله: غایی یا غایت قُصوایی است که در تمامی کار کردهای خلاق روح بشر متجلی است. دین از ژرفای حیات معنوی انسان، که غبار و زنگار زندگی روزمره و هیاهوی امور دنیوی ما آن را فرو پوشانده، پرده می گیرد و به ما تجربه امر قدسی را عطا می کند؛ تجربه چیزی نابسودنی و هیبت انگیز که معنایی غایی وسرچشمه شجاعت غایی است. این شکوه و فرّ، از آنِ چیزی است که ما دین می نامیم.»(8)

1ـ 1ـ 3 ـ ویلیام جیمز(9): وی نیز با تأکید بر جنبه احساسی دین می نویسد،

«مذهب عبارت از تأثیرات واحساسات ورویدادهایی که برای رهایی هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همه بستگی ها، برای او روی می دهد. به طوری که انسان از این مجموعه می یابد که بین او و چیزی که آن را امر خدایی می نامد رابطه ای بر قرار است»(10)

1ـ 1ـ 4 ـ جان هیک(11): دین یعنی:

«شناخت یک موجود فوق بشری که دارای قدرت مطلقه است و خصوصا باور داشتن به خدا یا خدایان متشخص که شایسته اطاعت وپرستش اند»(12)

برخی با تا کید به جنبه ادراکی معرفتی، دین را مورد تعریف قرار داده اند:

«دین عبارت است از ادراک یک جهان نادیده که معمولا وجود مصاحبی غیبی است. همچنین دین هر آن چیزی است که آشکارا ما را به سمت آن ادراک حرکت داده و یا از آن باز گرداند...»(13)

1ـ 1ـ 5 ـ ماکس مولر(14): وی نیز بر بعد عقلانی دین تأکید ورزیده، می نویسد:

«دین قوه و یا تمایلی فکری است که مستقل از حس و عقل، و نه الزاماً به رغم آن دو، بشر را قادر می سازد تا «بی نهایت» را به اسامی و اشکال گوناگون درک کند.»(15)

تعاریف فوق بر بعد روانشناختی دین، در شکل عاطفی و معرفتی و احساسی، اشاره می کند. ما در این مجال وارد نقد تعاریف فوق نشده به جمله ای از رابرت هیوم بسنده می کنیم؛

«از منظر روانشناختی، دین تا حدی عقلی، تا حدی عاطفی و تا حدی هم عملی است. اما دین چیزی بیش از تجربه صرفا درونی است و همواره اشاره ای به یک موضوع مورد پرستش و ایمان دارد»(16)

 

1ـ 2 ـ رویکرد پدیدارشناختی (phenomenology):

 

پدیدارشناسی، بمعنای شناختن آنچه که خود را ظاهر می نمایاند است. رویکرد پدیدارشناسی یک رویکرد تو صیفی است که در صدد بیان و روی آوردن به توصیف مستقیم پدیدارها است.(نه لزوما تبیین آنها) و می کوشد ماهیت پدیدارها را به همان شیوه ای که نمودها خود را آشکار می کند و نیز بدور از پیش فرض ها و نظریه های قبلی که ممکن است در توصیف پدیده ها مفروض گرفته شود آنها را توصیف کند. در رهیافت پدیدارشناسی دین طرفداران آن بدور از اعلام موضع و پیش فرض، در صدد شناختن و شناساندن دین، به عنوان پدیداری که در حیات فردی و اجتماعی تجلّی گشته است می باشد.

پدیدارشناسی دین، به عنوان یک رهیافت عقلی و علمی از اواخر قرن هجدهم (دوره روشنگری) آغاز گشته و نخستین شخصیت بر جسته آن «ماکس مولر» در قرن 19 می باشد. مولر بر این باور است که تاریخ دین یک علم توصیفی و عینی است و از ماهیت دستوری کلامی و فلسفی دین فارغ است.

«پدیدارشناس باید ایمان موءمنان را به عنوان تنها «واقعیت دینی» بپذیرد. ما باید با قبول اینکه موءمنان یک دین کاملا بر حق اند، از تحمیل ارزش گذاریهای خویش بر تجربه های آن موءمنان پرهیز کنیم.به عبارت دیگر تمرکز اصلی و اولی ما در پدیدارشناسی مان توصیف این امر است که آن موءمنان ایمانشان را چگونه می فهمیده اند. ما باید به ارزش مطلقی که موءمنان به ایمان خویش نسبت می دهند، احترام گذاریم. درک و دریافت ما از این واقعیت دینی همواره تقریبی یا نسبی است، چرا که ما هرگز نمی توانیم دین دیگران را دقیقاً همانند خود متدینان به آن، احساس و تجربه کنیم.»(17)

تعاریف زیر را می توان، تعریف پدیدارشناختی از دین قلمداد کرد.

1ـ 2ـ 1 ـ میرچالیاده: «دین همواره شامل تلاش انسان دین ورز، برای فرا رفتن از جهان غیر قدسی یا دنیوی نسبی و تاریخی زمانی، به مدد تجربه کردن جهان فرا انسانی ارزشهای متعال است.»(18)

1ـ 2ـ 2 ـ «رابرت هیوم»:(19) این تعریف را نیز می توان در قالب پدیدارشناسی دین می گنجاد.

«دین را بطور ساده می توان چنین تعریف کرد که، جنبه ای تجربیات؛ و از جمله افکار و احساسات و فعالیتهای فردی است که بدان وسیله کوشش می کندتا در رابطه با آنچه الهی می پندارد یعنی قدرت بسیار متعالی و با ارزشی که جهان را کنترل می کند، زندگی کند.»(20)

1ـ 2ـ 3 ـ مایکل پترسون و همکاران: و همچنین تعریفی که نویسندگان کتاب عقل و اعتماد دینی اتخاذ کرده اند را می توان از این منظر ارزیابی کرد.

«دین متشکل از مجموعه ای از اعتقادات، اعمال واحساسات (فردی وجمعی)است که حول مفهوم حقیقت غایی سامان یافته است. این حقیقت را می توان بر حسب تفاوت ادیان با یکدیگر، واحد یا متکثر، متشخص،و غیر متشخص الوهی یا غیر الوهی و نظایر آن تلقی کرد. مع ذلک به نظر می رسد که تمام پدیده های فرهنگی ای که دین می نامیم، در قالب این تعریف می گنجد.»(21)

تعاریف فوق در واقع با چشم انداز که به تاریخ ادیان زنده جهان، و مطالعات تاریخی داشته اند در صدد ارائه تعاریفی هستند که بعد پدیداری دین را به شکل توصیفی در همه ادیان نمایان کند.

 

1ـ 3 ـ رویکرد جامعه شناختی ( socioljy):

 

جامعه شناسی دین، به موضوع دین و نقش و اهمیت اجتماعی آن به صورت عام، در جامعه بشری ونیز اهمیّت باور داشت ها در عملکرد گروهها و جوامع خاصی می پردازد. و وظیفه اصلی جامعه شناس دین، تبیین وجود باور داشتها و عملکردهای مذهبی در جامعه بشری است.(22)

1ـ 3ـ 1 ـ تعریف دورکیم:(23) در تعریف دین می گوید:

«نظام یکپارچه ای از باورداشتها و عملکردهای مرتبط به چیزهای مقدس است، یعنی چیزهایی که جدا از چیزهای دیگر انگاشته شده و در زمره محارم به شمار می آیند، این باور داشتها و عملکردها همه کسانی را که به آنها عمل می کنند در یک اجتماع اخلاقی واحد همبسته می کند.»(24)

1ـ 3ـ 2 ـ ردکلیف براون:(25) نیز دین را از منظر کارکردهای اجتماعی آن مورد توجه قرار می دهد، و می گوید:

«ما دست کم بعنوان امکان، به این نظریه توجه داشته باشیم که دین مانند اخلاق و قانون، بخش مهم و حتی اساسی دستگاه اجتماعی و جزئی از آن نظام پیچیده ای است که انسانها با آن می توانند در یک تنظیم سامانمند روابط اجتماعی باهم زندگی کنند. بر مبنای این دیدگاه، ما با سرچشمه دین کاری نداریم، بلکه به کارکردهای اجتماعی آن نظر داریم، یعنی می خواهیم بدانیم که دین در شکل گیری و نگهداشت نظم اجتماعی چه نقشی را بازی می کند.»(26)

آنچه از رویکردهای فوق می توان استنتاج کرد، اینست که در هر سه نگاه فوق، باتوجه به کارکردها و نقشهایی که دین در ساحت روانی و روحی انسان و نیز در ساحت اجتماعی دارا می باشد ارائه شده است. نکته قابل توجه اینست که علی رغم ادعای نظریه پردازان فوق مبنی براینکه در صدد شناساندن دین با قطع نظر از نظریه و علایق پیشین می باشند، نتوانسته اند از نفوذ تمایلات و گرایشها و ایده های مفروض خود، بدور باشند. همیلتون(27) در این راستا می گوید.

«در ارزیابی تعاریفی که از دین به عمل آمده است، باید این نکته را همیشه در ذهن داشت که این تعاریف از نفوذ تمایلات و مقاصد نظری همیشه بر کنار نبوده اند. این به آن معنی است که آنچه را که نظریه پردازان به عنوان دین در نظر می گیرند بستگی به تبیین مورد نظر شان از دین دارد»(28)

 

1ـ 4 ـ رویکرد کلامی و فلسفی:

 

تعاریفی مربوط به ماهیت و حقیقت دین می باشد از این قرار است:

الف: «دین عبارت است از یک نظام الهی که برای صاحب خود وضع شده و مشتمل بر اصول و فروع می باشد»(29)

ب: «دین عبارت است از اقرار به زبان، اعتقاد بر پاداش و کیفر در آن جهان و عمل به ارکان و دستورات آن»(30)

ج: «دین قانون و قرارداد الهی است که خردمندان را به سوی قبول آنچه در نزد رسول است فرا می خواند»(31)

د: «دین عبارت است از تشخیص همه تکالیف و وظایف آدمی با عنوان دستورات الهی.»(32)

ما در این مقطع در صدد اظهار نظر و نقادی تعاریف فوق نمی باشیم، اما می توان با دیدن مجموعه تعاریف به این نکته تصریح کرد که در تعاریف فوق، دین به تمامیت و کلیت خود تعریف نشده است. لذا همه تعاریف فوق از فقدان جامعیت و مانعیت رنج می برند. از سویی دیگر تعاریف فوق در بستر و شرایط اقلیمی و جغرافیایی و نیز بر حسب نوع دینی که در آن دیار رایج بوده مورد تعریف واقع شده است. به همین جهت تعریفهایی که ارائه شده با ملاحظه شرایط زمانی و مکانی و نیز بر حسب نوع عملکرد خطا یا صحیح دینداران مربوط به آن حوزه مورد ارزیابی قرار گرفته است. چنانچه گفته شد باتوجه به نظریه های ارائه شده نسبت به دین می توان، پیش فرضها و مفروضات قبلی را نسبت به دین فهمید.

 

2 ـ تعریف دین از منظر دین شناسان اسلامی:

 

در این قسمت به بحث تعاریفی که از سوی بعضی دین شناسان اسلامی شده می پردازیم جهت رعایت اختصار به مهمترین تعاریفی که از سوی اندیشمندان اسلامی و دین شناسان ارائه شده بسنده می کنیم.

2ـ 1 ـ تعریف دین به برنامه و متد زندگی دنیوی: علامه طباطبائی تعریف های زیر را ارائه کرده است: «دین مجموعه ای از برنامه های عملی هماهنگ با نوعی جهان بینی است که انسان برای نیل به سعادت خود، آن را وضع می کند و یا از دیگران می پذیرید.»(33) «دین سلسله ای از معارف علمی است که سلسله از معارف عملی را به دنبال دارد، و جامع این دو دسته معارف عملی آنست که همگی جنبه اعتقادی دارند.»(34) «دین، روش ویژه ای برای زندگی دنیوی است که مصلحت دنیوی انسان را در جهت کمال اخروی و حیات ابدی اوتامین می کند. از این روی، لازم است شریعت، در بر گیرنده قوانینی باشد که به نیازهای دنیوی نیز پاسخ گوید.»(35)

بعضی تعاریف مذکور علامه طباطبائی، بر تعریف دین عام اشاره دارد مثل تعریف اول و دوم و تعریف سوم تعریف خاص می باشد؛ شامل ادیانی که دارای شریعت می باشند، می شود.

نکته ای که در تعریف فوق قابل توجه است؛ این است که علامه دین را به برنامه و متد زندگی دنیوی که بر یک جهان بینی مبتنی است و در راستای کمال اخروی و حیات ابدی است.، تعریف می کند. لذا، ایشان تمام معارف علمی و عملی را که در دین موجود است بعنوان برنامه و قوانین بشر برای رسیدن به کمال اخروی تلقی می کند.از این روی، دینی که دارای برنامه و متد بر زندگی دنیوی باشد، یک دین اجتماعی و دارای بعد ایدئولوژیک می باشد.

2ـ 2 ـ تعریف دین به مجموعه عقاید، اخلاق و احکام: آیة اللّه جوادی آملی دین را اینگونه تعریف می کند. «دین عبارت است از مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسان می باشد، گاهی همه این مجموعه ها، حق وگاهی همه آن باطل است. و زمانی مخلوطی از حق و باطل است. اگر مجموعه حق با شد آن را دین حق، و در غیر اینصورت آن را باطل یا التقاطی از حق و باطل می نامند.»(36)

در مجموع دین را اینگونه می توان تعریف کرد، دین مجموعه ای از اصول و قوانین و مقررات نظری و عملی، در سطح فرد و کلان می باشد که باهماهنگی فطرت و سرشت انسانی است، منطق و متد حیات و زیست عالی انسان را ـ در حوزه ای فردی و اجتماعی ـ، اعم از روح و جسم، از طریق وحی آسمانی ترسیم می کند.(37)

لذا دین در قالب آیین و مناسک فردی و اجتماعی، با ارائه یک نظام گرایشی و معرفتی و رفتاری خاص، منطق و قانون حرکت و رشد متعالی انسان را ترسیم می کند و حیات فردی و اجتماعی انسان از آن رهگذر، در جهت تکامل مطلوب الهی تنظیم و نظام مند می گردد.

 

فصل دوم: ضرورت دین

 

آنچه گفته شد تعاریفی بود که در رابطه با دین از سوی دین شناسان غربی و اسلامی، با رویکرد درون دینی و برون دینی ارائه شد. اینک به طور اجمال به تبیین ضرورت و فلسفه وجودی دین می توان اشاره کرد. به اعتقاد بسیاری از مورخان تاریخ، در هیچ دوره ای بشر عادی، خالی از ایمان وعقیده به یک مکتب نبوده است. و لو اینکه نوع ایمان آنها خرافی و باطل باشد. این حاکی از آن است که دین حقیقتی است که چشمه جوشان فطرت بشری، انسان را به سوی آن خواه نا خواه می کشاند و نسبت به آن امر دینی، در خود ایجاد تعهد و تعبد می کند. در حقیقت فلسفه وجودی دین چیزی نیست جز پاسخ صحیح و نظام مند و منطبق با ظرفیت فطری بشری نیست که به سبب دغدغه حقیقت جویانه و متعالی، وجود انسان به آن جهت گیری شده است.

علامه جعفری در تبیین ضرورت نیاز بشر به دین را به دلیل فطری و انگیزه فطری ارجاع می دهد. او این نوع ارجاع را از عوامل برون دینی ضرورت دین تلقی می کند، لذا ضرورت دین بر این اساس از مبادی اولیه دین می باشد و پرسش از ضرورت و علت نیاز به دین نیز پرسشی جاودانی و مستمر خواهد بود از این رو ایشان به عوامل برون دینی فلسفه و ضرورت وجودی دین، چنین می پردازد:

1 ـ تصفیه ذهن بشر از آلودگیهای متنوع که او را از فعالیت فطرت، وجدان و عقل سلیم باز می دارد با این تصفیه است که انسان آماده دریافت حقیقت می گردد خواه حقیقت مربوط به دین باشد، خواه نباشد.

2 ـ بدان جهت که گرایش به دین با نظر به اصالت کمال گرایی و دریافت هدف نهایی زندگی در ذات انسان وجود دارد.

3 ـ هیچ عامل اصیل و ریشه داری در طول تاریخ وجود نداشته است که همچون دین موجب آسایش خاطر انسانها باشد.(38)

به همین جهت:

«نیاز به دین، یک نیاز حقیقی است که با تبدّل تصویر انسان در باره خودش و درباره عالم و دین، اصل آن نیاز تبدل نمی یابد، به تعبیر دیگر اینگونه نیست که چون عالم و تصویر انسان از خودش واز عالم تغییر می کند. نیاز انسان به دین و نسبت آدمی به دین نیز تغییر کند. اصل نیاز به دین، بعنوان یک واقعیت خارجی در ساختار وجود آدمی ـ امری ثابت است. و با تغییر عالم و تصورات و تفکرات آدم از خود و جهاتش دگرگون نمی شود»(39)

در مورد نیاز مستمر بشر به دین، رابرت هیوم می نویسد: «در تاریخ بشر هرگز حتی قبیله ای وجود نداشته که به نوعی دین نداشته باشد حتی بوته نشینان استرالیایی مرکزی و سرخپوستان پاتا گونیا که دارای پست ترین صور موجود زندگی بشری هستند نیز به نوعی به عالم ارواح اعتقاد داشته و بصورت مشغول پرستشند. در قدیمیترین آثار، بایستس که از بشر متمدن بدست آمده نظیر آنچه در اهرام مصر یا متون اولیه و داهال هندوتی به چشم می خورد، نیز اعتقادات، امیال و اعمال دینی آشکارا وجود دارد».(40)

در این «راستا کریستوف مانیز»:(41) از جمله پژوهشگران دین که دارای آثارانتقادی برجسته درتاریخ عمومی ادیان می با شد. و از جمله محققان جدیدی می باشد که می گوید «هرگز قومی بدون دین وجود نداشته لذا بر این باور تصریح می کند که دین در سرشت انسان سرشته شده است.»(42) به همین لحاظ انسان فطرتاً کمال جو و حقیقت خواه و فطرتاً دارای حس پرستش و تقدیس می باشد و در خود میل و کشش به سوی سعادت واقعی و حقیقی می یابد. بدنبال این کشش نیز سایر ابعاد وجودی انسان با آن میل هماهنگ شده و به حرکت می پردازد.

علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان می نویسد: «از نظر فلاسفه الهی و روانشناسان، سرچشمه دین گرایی انسان عقل و فطرت اوست. زیرا بشر در نخستین مراحل آگاهی خویش، از واقعیت خود، و اشیای پیرامون خود آگاه می شود، و رابطه خود را با اشیاء و رابطه مابین اشیاء را درک می کند. و این ادراک اندیشه نیازمندی عمومی، واقعیتهایی را که شناخته است پدید می آورد. از این رهگذر ذهن او متوجه موجودی که برآورنده نیاز سایر موجودات است».(43)

از همین روی انسان برای اینکه در رابطه با این حرکت و سیری که آغاز کرده، وی را به غایت سعادت وکمال برساند، نیازمند یک حجت معتبر و بیرونی است که بتواند منطق و دستورات لازم را برای حرکت تکاملی انسان ترسیم کند. زیرا حجت درونی یعنی عقل بشری به خودی خود قدرت ترسیم افق و چشم اندازهای عمیق مراتب ایمان دینی و روند تکامل ایمان انسان را ندارد.

بدینسان بشر با تمسک به وحی الهی که از طریق پیامبران معصوم (ع) و در قالب یک آیین عرضه شده،تواند به آرمانها و تقاضای فطرت کمال جویی خود دست یابد. ضرورت دین و فلسفه وجودی از این حیث قابل فهم و درک است که بشر در حرکت و حیات فردی و اجتماعی خود نمی تواند بدون یک راهبرد عینی به تکامل مطلوب دست یابد. از این روی گریزان بودن بشر از هر گونه آشفتگی، و نیز مصون ماندن از تشتت در موضع، وی را نیازمند به یک ابزار و متدی می کند، تا از آشفتگی رهایی یابد.

ویلیام جیمز روانشناس برجسته آمریکایی در رابطه با کشش فطری دینی می نویسد: «مایه اولیه مفهوم مذهبی، از اعتقادات قلبی سرچشمه می گیرد و سپس فلسفه و استدلال تعقلی، مفهومات را تحت نظم و فرمول در می آورند آنچه به آن سر و صورت می بخشد، کار مهندس عقل و منطق است. فطرت و قلب جلو می رود و عقل به دنبال، او را همراهی می کند».(44)

ادامه دارد

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان