این صحیفه یا کتاب, از مقدمه ای سامان یافته که به منزله یک قرارداد, از قراردادهای سیاسی و اجتماعی است. در این بند ریشه مشروعیت روشن و نمایان شده و مرزهای قرارداد روشن گردیده است:
(این کتابی است از سوی محمد پیامبر(ص) میان مؤمنان و مسلمانان از قریش و یثرب و کسانی که تابع آنان اند و به ایشان می پیوندند و همراه آنان, جهاد می کنند)
در این کتاب, از مؤمنان و مسلمانان نام برده شده, گویا بین مؤمن و مسلم فرق گذاشته شده است. و آن گاه, نام قریش آمده است. (آنان که از مکه به یثرب هجرت کرده اند) و نیز قبایل یثرب (اوس و خزرج) و سپس نام وابستگان به آنها و قبیله هایی که به ایشان وابسته اند و همراه شان می جنگند.
سپس در یثرب (مدینة النبی) مهاجران بودند و مردمان ساکن در آن جا (انصار) و نیز پیوند خوردگان به آنان از مؤمنان دیگر, به جز مسلمانان که عبارت بودند از: هم پیمانان قبیله قریش و هم پیمانان قبیله های اوس و خزرج و همه گروه های ساکن در یثرب.
سپس از این مقدمه, دیگر بندها و فقره های صحیفه آمده, تا اصول قرارداد و شرایط آن را روشن سازد.
(آنان امت واحده اند در برابر دیگر مردمان)
معنای این جمله آن است که مؤمنان و مسلمانان مکه و یثرب و کسانی که به ایشان می پیوندند, (امت واحده) به شمار می آیند و این امت با ناسانی و جدایی عقیدتی خود با دیگر مردمان ساکن مدینه در زندگی و نوع سلوک فرق دارند. ولی فرق به معنای اختلاف نیست; زیرا در این بند, میان اهل مکه و اهل یثرب از مؤمنان و مسلمانان برابری برقرار شده و مردم دیگر, یعنی کسانی که به دعوت اسلامی ایمان نیاورده اند. پس مدینه, پس از هجرت نبی اکرم, دارای دو امت بود: مسلمانان و یهودیان.
در حالی که دولت مشترک بود و همه آنان را در بر می گرفت پس در آن جا یک دولت برای دو امت که از نظر دینی با هم ناسان و از یکدیگر جدا بودند, وجود داشت.
در فقره سوم آمده است:
(مهاجران از قریش با همه تیره های خود عاقله یکدیگرند در دیه و فداءِ آنان پذیرفته شده, البته با عرف شناخته شده و عدالت در میان مؤمنان.)
در این بند, آیینها و قانونهای پذیرفته شده در قریش (مهاجران قریش) پیش از دعوت اسلامی, مانند نظام روابط و عادتها و شیوه های تعامل درباره پرداخت دیه و فدیه اسیران, پذیرفته شده است. و پس از ذکر مهاجرانِ از قریش به عنوان یک گروه, صحیفه, هر عشیره را به نام یاد می کند:
(بنی عوف با همه تیره های خود, همانند گذشته در دیه, عاقله یکدیگرند و هر طایفه از ایشان هم, در پرداخته فدیه, رعایت عرف و عدالت میان مؤمنان را خواهد کرد.)
ابن کثّیر در کتاب: السیرة النبویه, می نویسد:
(سپس هر یک از تیره های انصار و اهل هر خانه ذکر شدند, مانند: بنی ساعده, بنی جُشَم, بنی النّجار, بنی عمرو بن عوف و بنی البنّیت)1
ولی در صحیفه پیش از این ذکر شده است:
نخست عشیره ها و تیره های بنی عوف, بنی حارث, بنی ساعده, بنی جُشم, بنی النجار, که از تیره های قبیله خزرج اند و دارای جمعیت بیش تر و جایگاه اجتماعی بالاتری بوده اند یاد شده و سپس نام تیره های عمرو بن عوف, بنی النّبیت و بنی الاوس که هم پیمانان اسلام بوده و همه آنها به قبیله اوس پیوسته اند, یاد شده است.
در صحیفه نبوی هر قبیله و تیره ای, به نام ویژه خود خوانده شده که همه آنها, هشت عشیره می شوند: پنج عشیره از خزرج و دو عشیره از اوس و یک هم پیمان قبیله اوس.
برای هر عشیره ای از دو قبیله خزرج و اوس, آیینها, رسمها و عادتهای گذشته ایشان, بدون هیچ گونه ترازسازی پذیرفته شده و عرفهای رایج میان آنان, پیش از هجرت, به رسمیت شناخته شده و استقلال داخلی آنان نیز پذیرفته شده است.
البته در برابر این امتیاز, در صحیفه, از آنان خواسته شده به عنوان مؤمن, معروف و عدالت را نگه و پاس بدارند.
این, آغاز اسلامی است که نظام قدیم را به نظام تازه پیوند داده و آن را مشروط به عرف و عدالت گردانیده است.
بند سوم, بر پایه پذیرش نظامهای قبیله ها و عشیره ها استوار شده و آنها را نه زیر و رو کرده و نه نابود, بلکه از یک جهت آنها را حفظ کرده و از سوی دیگر, آنها را در چارچوب تازه ای از قراردادها, قرار داده تا پیوندهای اجتماعی را که دعوت توحیدی تازه به دنبال استقرار آن بود, پشتیبانی کند.
سپس از ذکر نام قبیله ها و عشیره ها در صحیفه, نوبت بند چهارم می رسد:
در این بند چنین آمده است:
(مؤمنان هرگز افراد عیالوار و نیازمند میان خود را رها نکنند و با رعایت عرف به آنان فدیه و دیه بپردازند.)
ابن هشام در سیره نبویه (مفرح) را به کسانی معنی کرده که به دلیل بدهی های سنگین و داشتن عائله فراوان, نیازمندند.2 معنای این سخن آن است که در صحیفه, مؤمنان برای کمک به افراد بدهکار و عیالوار برانگیخته شده اند. و این خود, تأکیدی بر تعاون اجتماعی و همراهی با فقیران و نیازمندان است, بویژه که اگر این افراد, اسیر شده باشند, یا نیازمند پرداخت دیه شوند.
صحیفه نبوی, پیش از وضع قانون زکات شرعی نوشته شده است, از این روی, مردم را به همکاریهای اجتماعی در قلمرو دولت مدینه فرا خوانده, نه در چهارچوب نظام قبیله ای خاص.
سپس بند چهارم, فراگیر است, هم عشیره های هشتگانه را در بر می گیرد که در بند سوم, پیش از این, از آنها یاد شد و هم همه مؤمنان شهر یثرب را در بر می گیرد.
بند پنجم با این عبارت آغاز می شود:
(هیچ مؤمنی پیمان تازه ای با موالی نمی بندد)
پس از آن که صحیفه, نظامهای قبیله ای پیشین را نگه داشت و ادبها, رسمهای قبیله ها را حفظ کرد, قبیله ها را به زندگی و پیوند و بستگی مسالمت آمیز و دوستانه در مدینه فرا خواند. و بستن پیمانهای قبیله ای تازه میان انصار (اوس و خزرج) و موالیان آنها یا میان یهودیان با دیگران را ممنوع کرد.
بند پنجم, همه پیمانهای قبیله ای پیشین را لغو کرد و جلوی پیمانهای تازه را گرفت و پیوند قدیمی میان قبیله ها را ارتقا بخشید و آن را به سطح اتحاد در شهر مدینه رساند. (دولت تازه) به این ترتیب, همبستگی, تازه مؤمنان و مسلمانان, جای همبستگی ها و پیمانهای قبیله ای پیشین را گرفت و مسؤولیت پشتیبانی از قبیله, جای خود را به پشتیبانی از دولت داد.
در بند ششم آمده است:
(مؤمنان پرهیزگار, در برابر کسانی که به آنان شبیخون بزنند, یا ستمگری کنند, یا نافرمانی انجام دهند, یا دشمنی پدید آورند, یا فساد انگیزند, همگی دست واحدند, گرچه فسادکننده, فرزند یکی از آنان باشد.)
در این بند به روشنی و به گونه بُرّنده, از امنیت داخلی دولت مدینه پشتیبانی شده و با بازنمود و کیفر برای برهم زنندگان امنیت, مهم بودن آن را نشان داده است. در این بند برابری و یکسانی مردم در برابر قانون کیفر نافرمانان اعلام شده است و در نگهداشت آن و تنفیذ و اجرای قانون, همگان, هم برابرند و هم باید همکاری کنند و چنانکه مسؤولیت حفظ دولت از سوی افراد و گروه ها و رویارویی عمومی با ستم و ریشه کن کردن فتنه داخلی و گستراندن عدالت هم, یک وظیفه همگانی انگاشته شده است.
دولت در این بند, به جای قبیله نشسته است و مسؤولیت شخص مخالف با دولت, در چارچوب قانون ذکر گردیده است. چنانکه خونخواهی شخصی, چون گذشته, با هدف جلوگیری از راه هایی که به جنگ داخلی و شورشهای خونخواهانه می انجامد, باز داشته شده است.
در بند هفتم: عهده داری افراد, در چارچوب قانون تازه نمایان و آشکار شده است:
(هیچ کس حق ندارد مؤمنی را به خاطر قتل کافری بکشد و هیچ کس [هیچ مؤمنی] نباید از کافری در برابر مؤمن دفاع کند.)
اعضای امت واحد, حتی پایین ترین آنها هم, باید پشتیبانی شوند. شماری از مؤمنان, موالی شمار دیگرند, نه در برابر کافران.
پس از این, آن چه از پیمانهای پیشین وجود داشت, لغو و پیوندها و پیوستگیهای جدید پدیدار شد. این بند, مسلمانان و مؤمنان غیر مسلمان را از یک سو; و کافران را از سوی دیگر, در بر می گیرد. حلّ اختلاف را در بازگشت به قانون دانسته تا بتواند همه گره ها را بگشاید, چه میان مؤمنان باشد, یا میان کافران, یا میان مؤمنان و کافران. قانون شامل همگان می شود, نه گروهی خاص.
ولی مؤمنان, در این قانون بر کافران برتری دارند. کافر, مساوی مؤمن در قتل و یاری کردن نیست. جماعت مؤمن مساوی جماعت کافر نیست. در حکم قانون, گرچه مرجع قانونی یکی باشد, به اثر ریخته شدن خون کافر, از مؤمن خونخواهی نمی شود و اگر کافری, دست به خون مؤمنی آلود, بر جماعت خروج کرده است.
ذمّه به معنای عهد است, یا اعطای عهد بر ضمانت امنیت و حمایت. یعنی از وظیفه ها و کارهای قطعی دولت, اجرای عهد میان مسلمانان و مؤمنان است.
در بند هشتم: بر مساوات اجتماعی میان مسلمانان و مؤمنان تأکید شده است. فقیران در همه حقوق, با ثروت مندان برابرند در سختیها و دشواریها, از دو جهت: پناه گرفتن و دریافت امان.
پس تکیه گاه و سرچشمه امنیت گروه دیگر از مردمان در مدینه, ذمّه و عهد الهی است که همان پیمان امضا شده با رسول خداست.
در این جا, رهبری و چیرگی از آنِ دولت است و قدرت برتر, همه مردم و شهروندان را زیر پوشش قرار می دهد.
و حق افراد بر دولت, دفاع از آنان است در برابر دست درازیهای بیرونی و حفظ امنیت داخلی.
با عهد ذمّه و امان, یاری و دوستی, تنها میان مؤمنان است. مؤمن مؤمن را یاری می کند, ولی کافر را نه. امّا مؤمن حق دارد که به کافر پناه دهد, اگر از او پناه بخواهد.
بند نهم: حقوق مؤمنان را از غیر مسلمانان روشن می کند:
(هر گروهی از یهودیان که از ما پیروی کند, یاری می شود. نه مورد ستم قرار می گیرند و نه حمله به او می شود.)
در این جا از یهودیان نام برده شده که بخشی از شهروندان دولت مدینه بودند و حق داشتند که یاری شوند. در مَثَل, اگر وارد جنگی شدند که حق با آنان باشد, یا خطری آنان را تهدید کند, باید یاری شوند. در برابر, یهودیان نباید هیچ پیمانی را علیه مسلمانان امضا کنند.
ییکی از شرطهای قراردادها در جامعه ای مانند مدینةالنبی, روشن کردن قراردادها میان دو طرف بود. گرچه پیرو (دین)های گوناگون باشند در بند نهم از حقوق یهودیان, هم پایه مسلمانان یاد شده است.
بند دهم: در این بند, قرارداد صلح جداگانه ردّ شده است. بنابراین در قرارداد یک مسلمان, همه قبیله ها شریک اند همچنین در این بند, مسلمانان واداشته شده اند تا در هنگام دفاع از شهر مدینه, با هم همکاری کنند و در فرمان دولت باشند, نه قبیله.
در بند یازدهم: مسؤولیت گروهی جنگِ با دشمنان را یادآور شده است. در هر جنگی که گروهی از مسلمانان شرکت کنند, سپس در جنگ دیگر گروهی دیگر از مسلمانان مشارکت خواهند داشت.
بند دوازدهم: هر مسلمان یا مؤمن که در معرکه کشته شود, همه مؤمنان باید به قصاص از قاتل او به پا خیزند. آن چه در میان جماعت مؤمن مشترک است, داشتن شهید است و همین موجب می شود تا همه مؤمنان به خونخواهی او از کافران یا کشندگان او دست به کار شوند. پس بر پایه قانون, در دفاع, هجوم و خونخواهی به معنای اسلامی آن (قصاص) مسؤولیت مشترک وجود دارد.
در بند سیزدهم تأکید شده است:
(انّ المؤمنین المتقین علی احسن هدی و اقومه و انه لایجبر مشرک مالاً لقریش و لا نفساً و لا یحول دونه علی مؤمن)
مراد از مشرکان گروه هایی هستند که پس از هجرت نبوی, همچنان بر شرک مانده اند. برای این گروه از مشرکان, جایز نبود که به قریش مال الاجاره دهند, یا علیه مؤمنی از آنان کمک بگیرند. بر مشرکان یثربی لازم است تا به قریش, علیه دولت مدینه, که بر مسلمانان و مؤمنان مهاجر و انصار و یهود حاکمیت دارد, کمک نکنند. این چنین کمک مالی, یا پشتیبانی امنیتی از قریش, خیانت به اهل مدینه و گروه های ساکن در آن شمرده می شود. و هر کس که این کار را انجام دهد, کیفر می بیند, برابر قانون صحیفه, که شرایط عهد و میثاق را میان همگان پدید آورده است. این بند, همه گروه ها را از خیانت به اتحاد مدینه و منافع مشترک آن پرهیز می دهد.
در بند چهاردهم, بر قطع ارتباط سیاسی و اقتصادی از سوی اهالی مدینه با قریش, تأکید شده و مردم مدینه از هرگونه پناه دادن, پشتیبانی, یا کمک مالی به قریش باز داشته شده اند.
هرکس با قانون مخالفت کند, مؤمنان, باید او را به کیفر برسانند:
(وانه من اغتَبَط مؤمناً قتلاً عن بیّنه فانه قَوَد به الاّ ان یرضی ولیّ المقتول و ان المؤمنین علیه کافه و لا یحلّ لهم الاّ قیام علیه)
اغتباط, یعنی قتل ظالمانه مؤمن, بدون این که جنایتی انجام داده باشد و سزاوار حد شرعی باشد. و کسی یا کسانی که کیفر را تعیین می کنند, اولیای کشته شده اند که یا کشتن قاتل را مطالبه می کنند یا با پرداخت دیه رضایت می دهند که این هم برابر قاعده ها و معیارهای قانونی صورت می گیرد, تا جلوی عادت خونخواهی عرب گرفته شود; از این روی, میان بستگان قاتل و مقتول هرگونه کشتاری ممنوع است.
بند پانزدهم, مؤمنان را به همکاری در اجرای حکم قاتل یا مخالف عقیده اسلامی (ایمان به خداوند و روز قیامت و قانون صحیفه) فرا می خواند. از این روی پشتیبانی از قاتل, یا آن چه که موجب شورش شود جلو می گیرد و حامی قانون و نگهبان آن باید که قانون را اجراء کند. هیچ کس حق خرده گیری ندارد. این از آن روست که راه سست شدن آن بسته شود و راه بازگشت به آداب و رسوم عشایری و قبیله ای سدّ گردد.
در بند شانزدهم, مرجع قانون گذاری و قضا در اختلافها و نزاعها رسول خدا(ص) شناخته شده است. سپس قضایای اختلافی در مسائل گوناگون به مرجعی بالاتر باز می گردد که منبع تشریع و حَکَم و داوری در دعواهاست. این بند, اختلافهای قبیله ای را لغو و آنها را به سطحی بالاتر ارتقا می دهد. در آن جا قرآن نازل شده بود و سنت وجود داشت و آن دو جماعت مسلمان و مؤمن (مهاجران و انصار) را در راه مشترکی قرار داد, چه در شؤون عمومی, چه خصوصی.
صحیفه, در بخش دوم, یهود را رها کرده و به ساماندهی روابط میان مؤمنان و مسلمان پرداخته است; پس از آن که چارچوب فراگیر پیوند اهل مکه (مهاجران) و اهل مدینه (انصار) و دیگر عشیره ها و غیر مؤمنان را معین کرده است.
صحیفه, هر یک از اهالی مدینه, از مهاجران و انصار و دیگران را به رسمیت شناخته است و حقوق آنها و کارهایی که بر عهده دارند, به عنوان شهروندان روشن کرده است, ولی میان مسلم و غیر مسلم فرق گذاشته; زیرا برای اولی قتال را واجب کرده است و برای غیر مسلمان آزادی انتخاب را قرار داده است:
(وان الیهود ینفقون مع المؤمنین ماداموا محاربین.)
اما آن چه یهودیان به عنوان شهروند, بر عهده دارند, همکاری و همیاری در پرداختهای مالی است. در حالی که در جنگ چنین وظیفه ای ندارند. همچنین یهود دارای سهمی از غنیمتهای جنگی خواهد بود, در هنگامی که در غزوه ها و سرّیه ها شرکت داشته باشند. صحیفه, پیش از قانون جزیه نوشته شده است, به همین دلیل یهودیان در غنیمتهای جنگی شریک می شدند, در صورتی که با مسلمانان در جنگ همکاری می کردند. به همین دلیل داشتن سهمی مالی در حالتهای دفاعی لازم شده بود, زمانی که شهر از بیرون مورد هجوم قرار می گرفت.
صحیفه, با شرح حقوق هر گروهی, به نام آغاز می شود و دیانت آنها را به رسمیت می شناسد و حق پیروان آن را در اختلاف و جدایی می پذیرد. پس هر گروهی به دین خود باشد و هر جماعتی قانونهای خاص خود را حفظ کند و از این زاویه, در صحیفه به ساماندهی روابط با هر یک از گروه ها, در ضمن قانون مشترک پرداخته شده است. یهودیان, گروهی دینی هستند, ولی در آن زمان یک قبیله واحد لحاظ نمی شدند, هر تیره ای از یهودیان دارای پیمانهای خاصی با قبیله های یثرب (اوس و خزرج) پیش از دعوت اسلام و ورود مهاجران از مکه به مدینه بودند. در آن هنگام, یهودیان, یا قبیله های یهودی مآب از تیره های اوس و خزرج, دو ویژگی بر آنها صدق می کرد: از یک نظر یهودی بودند (گروهی مؤمن) و از سوی دیگر گروه ها و جمعیتهایی که با عشیره های عرب پیوند داشتند. به همین دلیل, بند هجدهم بر ادامه پیمانهای آنان با مسلمانان با هر دو ویژگی پیشین (دیانت و قبیله) تأکید شد و آزادیهای عقیدتی آنان را به عنوان گروهی متدین به رسمیت شناخت و مسؤولیت آنان را به عنوان افراد هم یادآور شد که اگر بَزَه و جرمی انجام دهند, باید پاسخ گو باشند.
ییهودیان یک امت اند و مسلمانان نیز امتی جداگانه. هر دو امت را, یک دولت رهبری می کند, با قانون واحد که همان صحیفه باشد. به همین دلیل هم, یهود بنی عوف, باید مسلمانان را یاری می کردند و مسلمانان آنان را. لازمه همکاری با آنان, دست برداشتن از دین شان نبود. آنان (امة مع المؤمنین) به شمار می رفتند. پس لازم بود در کنار مسلمانان قرار گیرند و به آنان خیانت نکنند. این حق را نیز داشتند که دین خود را به عنوان شهروندان مستقل نگه دارند. هرکس میل دارد به امت اسلامی بپیوندد, بدون هیچ اکراهی می تواند.
در بند هیجدهم, تنها به ذکر یهود بنی عوف, که از خزرج بودند, بسنده نشده, بلکه هر یک از قبیله ها را به نام ذکر کرده تا اشتباهی رخ ندهد.
در صحیفه, نام یهودیان بنی نجار از خزرج و بنی حارث از خزرج و بنی ساعده از خزرج و بنی جُشم از خزرج و بنی اوس هم از اوس ذکر گردیده است.
در بند نوزدهم, از یهودیان بنی ثعلبه جداگانه یاد شده; زیرا آنان, به یکی از دو قبیله بزرگ اوس و خزرج, وابسته نبودند و نه به قبایل یهودی بنی قریظه, بنی نضیر و بنی قینقاع.
قبیله های عربی از یمن به یثرب کوچ کرده بودند و به احتمال نسب آنها به قبیله اَزُد باز می گشت.
ییهودیان هم پس از سقوط بیت المقدس در سال 70 میلادی به دست مسیحیان, از شام, با ترس, به یثرب کوچ کردند.
در کنار قبیله های بزرگ عرب و یهود, قبیله های کوچک دیگری هم بودند, مانند عرب یهودی و مشرک. در صحیفه یک بند هم به این گونه قبیله ها ویژه شده و حقوق و مسؤولیتهای آنها, بازگو شده است. مانند بنی عوف و دیگر عشیره ها. اینها از نظر عقیده ای به قبیله خزرج برمی گشتند, ولی شماری از افراد آنها از نظر دینی, یهودی بودند.
چنانکه بنی ثعلبه عرب هم, به دو گروه بت پرست و یهودی تقسیم می شد. ولی در بند نوزدهم به ذکر نام بنی ثعلبه بسنده نشده, بلکه از جفته هم نام برده شده است به عنوان یک تیره هم پیمان با ثعلبه: (وان جَفتة بطن من ثعلبه کأنفسهم)
همچنین از بنی شُطَیبة هم نام برده شده است با این قید که (ان البرّ دون الاثم) یعنی پیمان آنها بر نیکی است, نه بر گناه.
از موالی ثَعلَبه هم نام برده شده است و احتمال دارد که از مشرکانی باشند که هم پیمان بنی ثعلبه بوده اند.
در پایان این بند, از بطانه یهود نام برده شده و مراد از این واژه, گروه های خاص یهودی است که به خاطر دوستیها, یا مصلحت اندیشیهایی با یهودیان, پیش از هجرت پیمان بسته اند و بر پایه نص صحیفه آنها هم کارهایی را به عهده دارند و دارای کارها و وظیفه های خاص خود هستند.
بند نوزدهم, مانند بند هجدهم فراگیر و عام است و هر یک از قبیله ها و عشیره ها و گروه ها را به نام یاد کرده تا آن که عهد; یا میثاق, در بندهای اول خود و نیز بندهای بعدی آشکار و روشن باشد.
بند بیستم, هر یک از بندهای هفدهم تا نوزدهم را به هم می پیونداند. زیرا بندهایی است که دو طرف را به میثاق یا قرارداد دو طرفه, وادار می سازد. هر جماعت دینی و قبیله ای, عشیره ای و گروهی با ویژگیهایی که دارد و حقوق مخصوص خود, به بندهای صحیفه, یا قانون مدنیی باید پای بند باشد. قانونی که شامل همه گروه های مسلمان و غیر مسلمان, مؤمن و غیر مؤمن و عرب و غیر عرب می گردد.
بند بیستم, به صورت قاطع از منع ارتباط بیرونی (ورود خروج) بدون اجازه و آگاهی و تفاهم با دولت اسلامی سخن گفته است. و به هر آن چه پیش از رسیدن دعوت اسلامی و هجرت به مدینه, از پیمانها و پیوندهای دوستانه و مصلحت جویانه, انجام گرفته, احترام می گذارد. با این حال, آنها را مشروط کرده و یا در چارچوب مشترک قرار داده و با این تدبیر در قلمرو مصالح بلند دولت واحد, بازسازی کرده است.
پس, بند بیستم, گونه ای تدبیر است. هدف از آن چه یاد شده, نگهداری و پاسداری از شهر مدینه از درون بوده است و دور نگهداشتن آن از هم گسیختگی و پراندگی داخلی, با انجام قراردادهای بیرونی. پیمانهایی می توانست وحدت سیاسی شهر را نابود کند, چنانکه بندهای قرارداد در صحیفه به آن تصریح می کند.
در بند بیست ویکم, قانون خونخواهی جاهلی لغو شده است. بر هر صاحب حقی لازم شده تا برای صدور حکم به نهاد قضایی مراجعه کند.
در این بند, مسؤولیت فردی و شخصی در برابر جنایت و جرم به روشنی بیان شده است. از حکم صادره درباره آن نیز پشتیبانی شده است.
پس مسؤولیت فردی است نه عشایری. و شخص, مسؤول کارهای خود است و نه اهل بیت او. و مظلوم که دارای حق مطالبه از ستمهایی است که بر او رفته, استثنا گردیده است.
بند بیست ودوم به یهودیان, ویژه شده و آنان را از هرگونه خیانت به عنوان شهروندی باز داشته و ایشان را به وفاداری سفارش کرده است.
بندهای دیگر صحیفه, همگان را در بر می گیرد. در آن واحد مرزهایی برای پیوندها و بستگیها, در نظر گرفته شده, تا حقوق و آن چه گروه ها بر عهده شان قرار گرفته, در قالب قرارداد, درنگریسته شود.
در بند بیست ودوم از جدایی مالیاتهای یهودیان از مالیاتهای مسلمانان سخن گفته شده است, مگر در حالتهای معین, مانند هجوم خارجی به شهر, یا اعزام سپاهیان مدنی برای جنگ در بیرون از شهر, برای دفاع از آن.
وظیفه فرزندان مدینه مشارکت در پرداخت هزینه های جنگ بود. حتی کسانی که نبرد و حضور در عرصه جنگ, وظیفه آنان به شمار نمی آمد; زیرا یاری کردن شهر, یاری کردن همه گروه هاست. پس آن گروه ها نیز باید در پرداخت هزینه جنگ شریک باشند. حتی اگر از دفاع و جنگ فیزیکی معاف باشند.
صحیفه پیش از قانون وجوب جزیه نوشته شده است. به همین دلیل, برای یهودیان اگر در جنگ شرکت کنند بهره ای از غنیمتها در نظر گرفته است. پرداخت هزینه دفاع بر عهده خود آنان است.
در بند بیست وسوم, محتوای بندهای پیشین صحیفه باز هم مورد تأکید قرار گرفته است. در این بند, به مسأله کیفرهای فردی ویژگی یافته است. هر انسانی دارای مسؤولیتهای فردی است و خویشاوندان و اهل قبیله او به خاطر جرم او کیفر نمی بینند. و نصاب قانونی یا حکم قضایی, همواره به سود ستمدیده و بر ضد ستمگر است.
در بند بیست وچهارم, موضوع مشارکت یهودیان در پرداخت هزینه های جنگ و کمک مؤمنان بر ضد مشرکان تأکید شده است.
در بند بیست وپنجم چنین آمده (و ان یثرب حرام جَوفها لاهل هذه الصحیفه)
حرام در این جا به معنای قانونی است که نباید نقض شود. در این جا حاکمیت اهل مدینه بر زمین خود, بار دیگر مورد تأکید قرار گرفته و یادآوری شده است.
در این بند با قاطعیت جنگ داخلی ممنوع اعلام گردیده و از ورود خارجیان به شهر (مراد مشرکان مخالف با مسلمانان) باز داشته شده است. در این بند امضاکنندگان صحیفه حاکمان شهر دانسته شده اند و دخالت هرکس که قرارداد را نپذیرفته, در امور مدینه, ممنوع گردیده است.
در بند بیست وششم از حقوق پناهندگان و هم پیمانان, در قالب نظام همکاریهای اجتماعی مندرج در صحیفه سخن گفته شده است.
در بند بیست وهفتم حق پناهندگی سیاسی, مشروط به موافقت اهل شهر شده است, با نظارت پیامبر(ص). البته این بند, ادامه قانون قبلی رایج در میان قبیله ها بود که هرگونه پناه دادن یکی از افراد عشیره, بستگی به نظر رئیس عشیره داشت. در این جا, دگرگونی به وجود آمده و حق اعطا پناهندگی از قبایل گرفته شده و به اهل صحیفه و امضاکنندگان آن داده شده است. در حقیقت, این بند, اختیار پناهندگی قانونهای داخلی و خارجی آن را از رئیسان قبیله ها مصادره کرده و در چارچوب قانون صحیفه قرار داده است.
در بند بیست وهشتم بر مرجعیت واحد برای حل نزاعها و کشمکشهای سیاسی, اجتماعی, اقتصادی و امنیتی داخلی تأکید شده است.
پس هر حادثه ای یا اختلافی که ممکن است به فتنه ای داخلی تبدیل گردد, باید به پیامبر(ص) ارجاع داده شود تا با عدالت و میزان حل گردد, تا فتنه ای میان دو سوی نزاع و درگیری, باقی نماند.
این بند بر صلاحیت اِشراف مرکزی بر ساماندهی اختلافهای رخ داده میان اهل مدینه, یا طرفهای قرارداد صحیفه, تأکید دارد.
در بند بیست ونهم قریش و یاورانش, از هرگونه حق پناهندگی و حمایت و داشتن پیوندهای دوستانه, یا مصلحتی, باز داشته شده اند. صحیفه, هرگونه پیوند اجتماعی, سیاسی و اقتصادی را با قریش در منطقه ممنوعه قرار داده و کوشیده تا راه هرگونه اندیشه بستگی و پیوند و یا ایجاد پیمانهای همکاری با قریش را نیز از بین ببرد. از این روی, ضرورت برکناری و بیرون راندن قریش در جای جای قرارداد, مورد توجه قرار داده شده تا آنها در جایگاه ضعیف واقع شوند و نفوذ پیشین آنها بر اهل مدینه رشد نکند.
بند سی ام به موضوع همکاری مشترک همه گروه ها برای دفاع از مدینه در برابر همه کسانی که قصد حمله به این شهر را دارند تأکید کرده است. مثل بندهای پیشین بر ضمانت امنیت داخلی از خلال وحدت قانون و وحدت قضایی اصرار دارد. این بند, برای بیان مسؤولیت مشترک دفاع از شهر مدینه در برابر هجوم ناگهانی خارجی قرار داده شده است.
همان گونه که بندهای صحیفه, به موضوع دفاع و امنیت و قتال و غیره پرداخته اند, در بند سی ویکم بر صلح و سلم, در برابر هرکس یا گروهی که به این کار میل و گرایش داشته باشد, سفارش شده است, به جز با کسانی که (حارب الدین) با دین در جنگ باشند. از این بند آشکار می شود که دعوت به صلح و سلم برای همه اهالی در داخل و خارج مدینه ممکن بوده و اختصاص به گروهی از مردم نداشته است. زیرا برای هر یک از (مردم بهره خاص آنان است) البته به این شرط که قرارداد مصالحه, در دست مردم مدینه و مرجعیت اعلای آن باشد.
در بند سی و دوم صحیفه, آمده است:
(یهود اوس و موالی آنها و خودشان دارای حقوق اهل صحیفه هستند, با نیکی از سوی اهل این صحیفه برخوردارند و نیکی مانع گناه خواهد بود. هر کسی فقط برای خود کسب می کند و خداوند با صادق ترین و نیکوکارترین افراد در این صحیفه است.)
ابن کثیر, در کتاب خود درباره سیره نبویه, همه این فقره را, بدون ذکر هیچ دلیلی, حذف کرده است!
نگریستید که بند هیجدهم, یهودیان بنی اوس را در بر گرفت و اکنون, بند سی و دوم, از یهودیان یا اوس سخن به میان آورد. به نظر می رسد که بنی اوس, هم پیمانان اوس بودند و به عشیره ای غیر از اوس ریشه می بردند. از این روی صحیفه دوباره نام آنها را ذکر کرده است. به دلیل قدرت آنها و هم پیمانی ایشان با بنی قریظه, که گروهی یهودی معتبر در مدینه بودند.
در این بند مسؤولیت هر فرد و کارهایی که به عهده دارند, روشن شده است و این که آن چه را کسب کند از آنِ خود او خواهد بود و دستاورد کارهایش را فقط خود می بیند, چنانکه در هر بندی از بندهای صحیفه به آن به روشنی پرداخته شده است.
ابن هشام یادآور می شود: مقصود از این بند نیکوکاری اهل صحیفه بوده است.
و صحیفه با این سخن به پایان می رسد:
(این صحیفه هرگز جای هیچ ستمگر و گناهکاری نخواهد بود و این که هرکس بیرون رود ایمن است و هرکس بماند هم ایمن خواهد بود, مگر ستم کند, یا گناه و خداوند پناهگاه نیکوکاران و تقواپیشگان است و محمد رسول اوست.)
ابن کثیر, فقره (محمد رسول الله) را حذف کرده بدون آن که دلیل آن را ذکر کند!
بند سی و سوم پایان صحیفه است که بیانگر پذیرفتن قراردادهایی است که بین قبیله ها بسته شده است, ولی در چارچوب نظام جدید که هرکس, مسؤول کارهایی است که انجام می دهد. در نظام جدید, و قانونی, هویت قبیله ای را محور قرار نمی دهد.
هر قبیله ای در قالب دولت مدینه واحد است و مستقل و هرکس وارد شهر شد, ایمن است به شرط این که ستم نکند, یا گناه نورزد. و هرکس از آن خارج شود باز هم ایمن است, به شرط این که با دین نجنگد. خارج شدن از شهر, پس از آن است که اجازه و موافقت مرجع اعلای شهر را گرفت. چنانکه هرکس که در شهر مدینه ساکن می شود از امنیت برخوردار است, مانند اهل مدینه و هزینه دفاع و قتال را مانند آنان باید بپردازد. در این بند بر زندگی تکیه شده است و هرکس ساکن مدینه شود از آن برخوردار می شود.
تاریخ صحیفه
صحیفه مدینه, نقطه آغاز دگرگونی در تاریخ مسلمانان است که پس از هجرت از مکه به یثرب, با هدف ساماندهی پیوند مهاجران و انصار نگارش یافته است و نیز برای پیوند مسلمانانِ مهاجر و انصار, با مؤمنان دیگر گروه هایی که در یثرب زندگی می کنند, صحیفه, نقطه آغاز تأسیس دولت به شمار می آید که نخستین اندیشه های آن در مکه جوانه زد و ارکان آن در یثرب پا گرفت.*
تاریخ نگاران اجماع دارند که صحیفه در سال اول هجرت نوشته شده است و نیاز به ساماندهی و بنیان گذاری قانونها میان گروه ها موجب شد تا در قالب بندهای روشن شکل بگیرد و از نظر ترتیب زمانی دومین گام پس از بنیان گذاری مسجد (مرکز دولت) به حساب می آید.
مورّخان در ترتیب فقره های صحیفه, اختلاف نظر دارند. شماری آن را متنی یکپارچه می دانند که در یک بار هم نظم و نسق یافته است و دیگران آن را دستاورد چند زمان و برهه می دانند که بعدها در صحیفه مشترک قرار گرفته است.4
همچنین مورخان در نام گذاری این متن نیز اختلاف نظر دارند. شماری از آنان نام صحیفه را بر متن می نهند و شماری نام کتاب را. ولی در مجموع, مورخان, بیش تر از فقیهان بر اهمیت آن اصرار دارند.
پژوهشگرانِ مباحثِ تاریخی به این متن به عنوان سند سامان یافته با اشراف پیامبر(ص) بر بندهای آن پیش از نزول سوره های مدنی, می نگرند. امری که بر این متن اهمیت دوصد چندانی می بخشد; زیرا چارچوب یگانه ای است که خبر از چگونگی ساماندهی درونی گروه ها و قبیله های مختلف دارد.
اما در نظر فقیهان, اهمیت این متن کم است, زیرا متنی است زمانی (بشری) و غیر قرآنی و چون سوره های مدنی نازل شدند , صحیفه در یثرب بی اهمیت شد و آیاتی که از نظم روابط اجتماعی و قضایی و روابط اجتماعی سخن می گفت, جانشین بندهای صحیفه گردید. پس فقیهان, هرگز به عنوان یک منبع تشریع با صحیفه برخورد نمی کنند.
از نظر پژوهشگران تاریخی, صحیفه متنی است تاریخی که به عنوان یک رخداد باید با آن رو به رو گردید و حادثه ای است که درباره آن به دشواری می توان خود را به بی خبری و نادانی زد.
برخلاف اختلافهای موجود در رویکرد به صحیفه میان فقیهان و مورّخان; اما هر دو گروه بر درستی تاریخی و اهمیت آن به عنوان نقطه دگرگونی در ظهور شخصیت ممتاز مسلمانان در آغاز هجرت اتفاق نظر دارند.
در میان تاریخ نگاران, میزان توجه به این صحیفه گوناگون است: شماری به اشاره ای کوتاه به آن, بسنده کرده اند, شماری آن را خلاصه کرده, شماری نکته های آشکار و برجسته آن را یادآور شده و شماری به طور کامل به روایت و نقل آن پرداخته اند.
سیره نویسان در میان دیگر مورخان, توجه بیش تری به نشر متن صحیفه به تمام و کمال از خود نشان داده اند. مهم ترین منبع صحیفه, کتاب سیره ابومحمد عبدالملک بن هشام درگذشته 215 هجری است که به طور کامل آن را در کتاب سیره خود ذکر کرده است.
ابن هشام, سیره را از زیاد البکائی, که او از محمد بن اسحاق نقل کرده, روایت می کند و محمد بن اسحاق درگذشته سال 150 هجری هم از استاد خود, ابن شهاب زُهری درگذشته به سال 124 هجری, نقل می کند.
به سبب عوامل زمانی, سستیها, اهمال کاریها و جنگهایی که منطقه را در بر گرفت, بیش تر منابع از میان رفته و تنها سیره ابن هشام, باقی مانده است که به منزله تحریر دوباره سیره ابن اسحاق است. این سیره, تبدیل به مرجع اساسی و موثق شد, به دلیل استفاده از روش استاد و روشنی منابع نقل, از سوی ابن هشام.*
بیش تر مورخان و نویسندگان سیره, که بر نوشته ابن هشام تکیه کرده اند به کتاب ابوعبید قاسم بن سلام درگذشته 224 هجری نیز استناد جسته اند و به این ترتیب, مراجع سیره متعدد شد, امری که در ترتیب سیره و تنظیم آن براساس روش مقارنه میان سیره و دیگر نوشته ها کمک کرد.
موضوع تا سده هشتم هجری دنبال شد. زمانی که مورخ و مفسر و حافظ, ابن کثیر (701774ه) ظهور کرد و سیره نبویه مستقلی را بر پایه ترکیب مصادر گوناگون نگاشت و به آن ترتیبی ویژه بخشید. ابن کثیر, صحیفه (کتاب) را از محمد بن اسحاق نقل کرد و از قرارداد میان مهاجران و انصار (مؤاخاة) هم به نقل از امام احمد بن حنبل روایت کرد:
(حدّثنا عفان, حدثنا حماد بن سلمه, حدثنا عاصم الدحول عن انس بن مالک قال: (حالف رسول الله بین المهاجرین و الانصار فی دار انس بن مالک)
ابن کثیر, آن چه را که بخاری و مسلم و ابوداود نقل کرده اند, با روایتهای دیگر, تأیید کرد.
از طریق عاصم بن سلیمان الاحول, از انس بن مالک که گفت:
(رسول خدا, قریش و انصار را در خانه من هم پیمان کرد.)
و ابن کثیر افزوده است:
(امام احمد گفت: عبّاد از حجّاج از عمرو بن شعیب و او از پدرش و از جدش نقل کرده است:
(پیامبر(ص) کتابی میان مهاجران و انصار نگاشت مبنی بر این که دیه ها و فدیه های چنانکه میان آنان مرسوم بوده, به معروف و با هدف اصلاح میان مسلمانان حفظ کند…)
در صحیح مسلم از جابر نقل شده است:
(رسول خدا(ص) برای هر تیره ای دیه های آنها را پذیرفت)
و محمد بن اسحاق نوشت:
(رسول خدا در میان انصار و مهاجران, عهدنامه ای نگاشت که در آن یهود هم ذکر شده و با آنها پیمان بست و دین آنان را به رسمیت شناخت و اموال شان را محفوظ داشت و شرطهایی را از آنان خواست و خود نیز شرطهایی را برای آنان پذیرفت.)
ابن کثیر صحیفه را به گونه خلاصه نقل کرده و در پایان آن نوشته است:
(چنین ابن اسحاق آن را نقل کرده بود و البته ابوعبید قاسم بن سلام در کتاب الغریب خود و غیر آن, این متن را به شرح آورده است)5
ابن کثیر کوشیده تا آن چه را فقیهان و اهل حدیث از این صحیفه نقل کرده و آن چه را نویسندگان سیره یادآور شده اند, با هدف موثق کردن آن یکجا ذکر کند. پس پیمان برادری میان انصار و مهاجران را در خانه انس بن مالک و صحیفه به نقل از ابن اسحاق و ابن سلام نقل می کند. و این همان کاری است که ابن هشام در هنگام یادکرد از ابن اسحاق, به عنوان منبع اصلی نقل صحیفه و حلف (پیمان برادری) انجام داده است و گفته:
(ابن اسحاق گفت: پیامبر(ص) عهدنامه ای را میان مهاجران و انصار نگاشت و با یهودیان هم معاهده کرد و دین آنها را پذیرفت و به اموال آنان امنیت بخشید و شروطی را به عهده آنان گذاشت و شروطی را به سود آنان به عهده گرفت.)
سپس نصّ را بدون هیچ کم و کاستی آورده و آن را خلاصه نکرده است.6
ما در این جا, بر نص سیره ابن هشام درباره صحیفه اعتماد کرده ایم. همه مورّخان معاصر و خاورشناسان هم, در هنگام بررسی قانون اساسی مدینه, به آن اعتماد ورزیده اند.
تاریخ نگاران معاصر و خاورشناسان, صحیفه را به بخشهایی تقسیم کرده و با هر بخش به عنوان یک ماده قانونی تعامل کرده اند و سپس به تفسیر آن, به گونه ای مستقل پرداخته اند تا مجموع عناصر تشکیل دهنده صحیفه و بندهای آن را شرح داده باشند.
به سبب همین جدا کردن, پژوهشگران در محدود کردن هر بند از موادّ قانون مدینه اختلاف نظر دارند. شماری که دیده اند, پاره ای از بندها به یک معناست, آنها را با هم ادغام کرده اند و شماری هر یک از بندها را به استقلال بررسی کرده و آنها را مواد قانونی گوناگونی که با هدف شرح و تفصیل ذکر شده, آورده اند.
در مَثَل خالد بن صالح الحمیدی, صحیفه را به 47 ماده تقسیم کرده است. عون الشریف این عدد را به 52 بند رسانده است و ما در پژوهش خود از این دو سبکِ جداسازی و یا به هم پیوستگی راه میانه را برگزیده و مواد بندها را به 33 فقره مستقل تقسیم نمودیم.
این صحیفه, در بوته جرح و تعدیل های فراوان قرار گرفته است. به نظر شماری از پژوهشگران, صحیفه, شامل چند معاهده می شود به دلیل آن که محتوای بندها و فقره های آن زیاد تکرار شده است.
عون شریف قاسم, در کتاب (نشأة الاسلامیة علی عهد رسول اللّه) بر این نظر است که صحیفه, بیش از یک سند رسمی است که میان گروه های مدینه سامان یافته است, بلکه در سالهای بعدی به آن افزوده شده است. این نظریه را قاسم, با اشاره به تکرار فقره ها تأیید می کند و می نویسد:
(ضرورتهای عملی تازه, موجب اعاده نظر در اجزای معین از صحیفه شده اند, تا با شرایط تازه سازگار افتد.)7
صحیفه, عنوان یک اصل, از دیباچه, فقرات و پایان شکل یافته است و مجموعه این سه بخش, کتابی را تشکیل داده اند که نامهای گوناگونی چون دستور, وثیقه, میثاق, عهد, عقد, و غیره دارد, تا نشان دهنده دلالتهای گوناگون این سند باشد.
پیش از شروع در بررسی مفهوم های عمومی بندهای صحیفه باید از این پرسش پاسخ داد که چرا صحیفه نگاشته شد؟
چرا صحیفه…
پیش از رسیدن مهاجران به یثرب, دو قبیله بزرگ عرب, که به هشت عشیره تقسیم می شدند, با سه قبیله یهودی و پنج عشیره دیگر در کنار قبیله های پنج گانه بزرگ با هم در این شهر می زیستند. این قبیله ها و عشیره ها از این جهت نیز تقسیم می شدند: گروهی یهودی که در عشیره های گوناگون پراکنده بودند و گروهی مسلمان (انصار) که در اوس و خزرج گرد آمده بودند و شماری از هم پیمانان و دوستان خود.
هنگامی که مهاجران مسلمان از قریش و هم پیمانان آنان که همراه شان جنگیده بودند, به یثرب مهاجرت کردند و در حقیقت از ستم قریش در مکه, به سوی یثرب حرکت آغازیدند, وضع اجتماعی یثرب به هم ریخت و بسیار دشوار بود تا همه این گروه ها شناسایی شوند. پس نیاز به تنظیم روابط و ترتیب آن براساس قانون یا عهدنامه یا قرارداد میان مهاجران مکّی و اهالی یثرب از همه گروه های ساکن آن شهر شد.
اهل یثرب, همگی از انصار نبودند. انصار از دو قبیله خزرج و اوس بودند که با رسول خدا(ص) پیمان بستند در بیعت عقبه دوم (بیت الحرب) و پیش از آن, بیعت اول (بیعت السلم), شمارشان کم بود و از 95 نفر در نمی گذشت. افزون بر آنان, شماری از مردم یثرب, پس از آن که پیامبر(ص), گروهی از مسلمانان را به یثرب فرستاد, تا آیین تازه را آموزش دهند, به دین جدید پیوستند نیز, حضور داشتند.8
از این روی ناگزیر باید قراردادی بسته می شد, یا پیمانی برقرار می گردید, تا همه گروه ها را فرا بگیرد و از همه گونه درگیری میان مهاجران و انصار, جلوگیری بشود و زمینه های اختلاف از میان برود. پس یثرب چنانکه گذشت به دو بخش بزرگ تقسیم می شد: عربها: (اوس و خزرج) و عشیره های کوچک که در جوار آنان می زیستند و یهودیان (بنی قینقاع, بنی نضیر و بنی قریظه) که قبیله هایی بودند که پیش از 600 سال از شام به جزیرةالعرب آمده و خود را با آداب و رسوم جزیرةالعرب, هماهنگ ساخته بودند.
به دلیل این استقرار طولانی, اختلافها و نبردهایی میان یهودیان و دو قبیله بزرگ عرب رخ داده بود. چنانکه دو قبیله نیز با هم جنگیده بودند (جنگ بعاث میان اوس و خزرج) چنانکه نبردهایی هم میان سه قبیله یهودی رخ داده بود.
ییثرب معرکه ها و نبردهای بسیاری به خود دیده بود و نیروهایی در آن وارد شده بودند و پیمانهایی از پس آن برقرار گردیده بود. قبیله اوس با قریظه و نضیر یهودی, علیه خزرج هم پیمان بود. قبیله خزرجی با قینقاع یهودی هم پیمان بود. جنگها و نزاعها, دلیل روشنی نداشت. تنها هم میان یهود و عرب نبود, بلکه میان عرب و عرب و یهود و یهود نیز رخ می داد. در سالهای اخیر پیش از هجرت, پیمانهای یهودی عربی علیه پیمانهای یهودی عربی دیگر بسته می شد. درگیریها و نزاعها و جنگهای بسیار, موجب ضعف و ناتوانی دو طرف شده بود, بویژه پس از (یوم بعاث) که موجب شکست هر دو قبیله اوس و خزرج و ناتوانی آنها شده بود.9
در سایه این گزاره ها و زیر سقف چنین فضایی, باید قراردادها و پیمانهایی سامان می یافت, به گونه ای که هم گذشته را در برگیرد و هم دوران جدید در آن لحاظ گردد, تا آن که کارها با هم آمیخته نشود و مهاجران تازه گریخته وارد شورشهای محلی نشوند که رنگ و بوی قبیله ای در آنها غلبه دارد و حسد برای رسیدن به جایگاه های اجتماعی انگیزاننده قبیله باشد و در چنین هیاهویی ویژگی دعوت توحیدی تازه گم شود.
رسول خدا, که درود خدا بر او بادا, از نخستین لحظه رسیدن به یثرب, این نکته را به درستی دریافت که هر گروهی در صدد به دست آوردن جایگاهی در نزد اوست, تا به کمک آن, گروه دیگر را تحقیر کند. چنانکه هر قبیله ای می خواهد به او نزدیک شود, تا با همراه کردن مهاجران با خود, آنان را بر ضد رقیبان محلّی اش به کار گیرد. به همین دلیل, پیامبر(ص) دعوت سران قبیله ها را برای اسکان در منازل شان نپذیرفت, تا مجال سوءاستفاده را فراهم نیاورد که هرگونه اشاره او موجب درگیری قبیله ها با هم گردد. و نیز از همان لحظه اول, بنای مسجد را مقرّ اقامت موقّت خود قرار داد تا بعدها مرکز دعوت دولت اسلامی تازه باشد.10
پس از پایان بنای مسجد, به ساماندهی پیوند و بستگی کسان و گروه ها, در دو سطح پرداخت:
نخست میان مسلمانان (مهاجر و انصار) و دوم میان مسلمانان و دیگر مؤمنان غیر مسلمان و نیز غیر مؤمنان (یهودیان و قبیله های کوچک)
پیامبر(ص) برای حل مشکل نخست, نظام برادری را برقرار ساخت, تا از اهل مکه مهاجر, که خانه خود را ترک و کار و زندگی خویش را رها کرده بودند, سختیها و رنجها را بزداید که به خاطر ایمانِ به رسالت تازه به تنگنا افتاده بودند.
بر پایه نظام برادری, که پیامبر برقرار کرد هر یک از مهاجران, برادری از انصار داشت که با او در مسکن و خورد و خوراک شریک می شد و از حق وراثت برخوردار می گردید و هر مهاجری با انصاری حق برادری یافت. پس این پیمان بسته شد تا دشواریهای مهاجران در قالبِ نظام برادری دینی برطرف گردد.11
برای حل مشکل دوم رسول خدا(ص) صحیفه را نگاشت و در میان مسلمانان و همراهان آنان و مؤمنان و همراهان آنان و نیز یهودیان که دین آنها را به رسمیت شناخت و اموال آنها را ایمن کرد و شرطهایی را بر عهده آنان گذاشت و شرطهایی را به سود آنان بر عهده گرفت.
پس صحیفه نبوی, پاسخ به نیازی اساسی بود که شرایط تازه آن را به وجود آورده بود و با آغاز تنظیم سیاسی دعوت موافقت داشت پس از اجازه هجرت و جهاد بر ضد قریش و کفّار.12
چون شرایط دگرگون شد و اوضاع و احوال تغییر کرد, به دلیل نزول سوره های مدنی که پاره ای از بندهای صحیفه را تأیید و بسیاری را هم حذف کرده بود, دوران صحیفه به سر آمد. پس خلفا و فقیهان به آن چه از صحیفه در قرآن هم آمده بود توجه داشتند و به مواردی که خلاف قرآن بود, توجه نکردند. و با گذشت زمان اهمیت صحیفه رو به کاهش نهاد; زیرا دگرگونیها, از آن گذشته بود و تنها وجود آن به عنوان سند تاریخی معنوی باقی ماند.
چگونه صحیفه را بفهمیم؟
قراءتهای گوناگونی از صحیفه نبوی وجود دارد که بیش تر آنها اثر پذیرفته از روش و پیش فرضهای ذهنی پژوهشگران است. ما می توانیم ده ها مثال در این باره بیاوریم, ولی به سه نمونه اشاره می کنیم:
1. شوقی ابوخلیل در کتاب الهجرة خود, چنین می نویسد:
(صحیفه, واقعه ای است که جریان تاریخ را دگرگون کرد; زیرا توانست چهار هدف را برآورد:
توحید مسلمانان با وجود اختلاف تیره و قبیله های آنان.
برپایی همکاری بین افراد جماعت بر پایه برادری در دین و نه پیوند قبیله ای.
تساوی یهودیان با مسلمانان در مصلحت عمومی که راه را برای علاقه مندان به اسلام گشود و حقوق مسلمانان را نیز به ایشان اعطا نمود.
و سرانجام این که رسول خدا(ص) توانست خود را منبع و اصل قدرت معرفی کند, بدون آن که هیچ شورشی رخ دهد یا ترس از زیر سؤال بردن قدرت او باشد.)13
2. متفکر معاصر, محمد عابد الجابری, بر این باور است:
(صحیفه,بنیاد معاهده میان پیامبر و یهود است که بر دو پایه استوار می گردد. از دو گروه شکل می گیرد: مسلمانان و مؤمنان که لازم بود کار خود را به سبکی که پیش از اسلام انجام می دادند, انجام دهند. البته در قلمرو دیات و پرداخت آن با شرط خوش معامله بودن نسبت به اسیران و نیز عمل به عدالت در پیروی از آن قانونها. ازین روی, در صحیفه گروه ها, طایفه ها و قبیله ها, به نام ذکر شده اند و همه آنها به همکاری با مؤمنان فراخوانده شده اند. طرف دوم یهودیانند که از غنایم جنگهایی که در آن با مؤمنان مشارکت دارند, بهره مند می شوند و در این قلمرو آنان یک امت واحده را با مؤمنان شکل می دهند.)
به نظر جابری, این صحیفه بر حرام بودن جنگ داخلی در مدینه و واجب بودن دفاع مشترک از آن تأکید دارد.
برابر مفاد صحیفه, هیچ مشرکی یا یهودی یثربی, نباید قریشیان را اجیر کند. صحیفه روشن می سازد که مرجع حلّ هرگونه اختلافی پیامبر خداست; چه میان مؤمنان و مسلمانان چه آنان و یهودیان. و در پایان تأکید شده که پیوندها و بستگیهای اهالی یثرب باید براساس نیکی و حسن سلوک و حفظ امنیت استوار باشد.14
3. علی الحوات, صحیفه را یک قانون می داند و به عکس نظر جابری او بر این باور است که صحیفه, تصویر جامعه را از نظر قانونی, نموده است. و با قرآن کریم در بنیادهای عمومی خود همخوانی دارد, مانند وحدت مسلمانان و امت واحد بودن آنان. صحیفه راه و رسم قبیله ای را برانداخت در حالی که قبیله ها را به همان شکلی که بودند, حفظ کرد و تشکیلات اجتماعی آنها همان گونه که بود در مسیر تقویت اسلام قرار گرفت.
در صحیفه,بر همکاری قبیله ای و اتحاد آنها بر ضد هرگونه حمله خارجی و یاری و همکاری مؤمنان تأکید شده است. و یهودیان هم وضعیت ویژه ای داشتند و از آنها خواسته شده بود تا به قانونهای جامعه احترام بگذارند. در برابر, حمایت از آنها و ضمانت آرامش و آسایش و حفظ اموال ایشان در دستور کار باشد.15
اختلاف در قراءت بندهای صحیفه, یعنی مواد قانونی با بررسی دوباره آن, از راه جدا کردن بندهای آن از هم و تبدیل آنها به فقره های مستقل و کوشش برای تفسیر آن به عنوان بندهای قانونی و تقدیم پاسخی معقول و واقعی از هدفهای صحیفه و نیز قرار دادن بندهای جزائی آن در سیاق واحد, با اعتراف به دیگری و اقرار به گونه گونی صحیفه در ضمن وحدت آن, همانا درونمایه آن را که عبارت از پرداخت حقوق برابر به گروه ها و ترساندن آنها از شکستن پیمان نامه و از هم گسستن اتحاد مردم, و درازدستی نکردن به مصلحت عمومی و خیانت به اهل مدینه باشد, از بین نمی برد. یعنی به خلاف اختلافهای موجود در بندها, موارد یاد شده از نظر محتوا قابل اثبات است.
این از نظر مبادی عمومی, ولی از نظر زمانی, صحیفه نبوی نمایان گر برهه جابه جایی است. پایان نظام اجتماعی قبیله و آغاز جامعه جدید در زمانی که هنوز نصوص دینی به طور کامل نازل نشده بود.
پس صحیفه, لحظه برخورد دو زمان است و آغاز تأسیس دولت براساس عقیده. توفیق میان دو زمان, عنوان لحظه ای است که فقره های صحیفه از آن سخن می گویند.
صحیفه چه می گوید؟
صحیفه از دو بخش تشکیل شده است:
1. سامان بخشی میان مهاجران و انصار,
2. روشن ساختن پیوند میان مسلمانان (مهاجر و انصار) و مؤمنان: یهودی و….
این تقسیم, به سبب وجود اختلاف در بند اول (دیباچه و مقدمه) تا بند شانزدهم و جدایی آن از بخشی که از بند هفدهم شروع و تا بند سی وسوم ادامه می یابد, که به منزله پایان صحیفه است, درخور استنتاج است.
صحیفه, یک محتوا دارد, ولی در قالب فقره های جدای از هم آمده است و هر فقره, به حال معین, یا پدیده روشنی اشاره می کند.
ضرورت, چنانکه آشکار است, اقتضا کرده تا نام هر قبیله و عشیره در بند سوم بیاید تا اشتباه رخ ندهد و سبب نگردد هر گروهی که نام او نیامده, بخواهد از صحیفه و قانونهای آن سر باز زند. در این جا با فقره های مکرر که فقط در آنها نام عشیره ها یا قبیله ها فرق می کند, که صحیفه برای آنها نوشته شده است, رو به رو هستیم.16
به همین دلیل, در صحیفه نام همه گروه های یثر آمده است و بااین کار, دقیق ترین آگاهی ها, از پراکندگی قبایل در مدینه و چگونگی پیوند و بستگی آنها, در اختیار ما قرار داده شده است.
در این راه, حتی از نسبتهای مصاهره میان قبیله های یهودی و عربی و پیمانهای مصلحتی آنها و دوستیهاشان (در بند هجده) فروگذار نشده است.
چنانکه شامل بعضی از افراد از دو قبیله بزرگ اوس و خزرج می شود که آیین یهود را پذیرفته و دارای وضعیت ویژه ای گردیده اند و پیوند آنها با قبیله و پذیرش عقیده تازه موجب اشتباه شده است (بند19)
به دلیل دشواری و پیچیدگیهای جایگاه و نیز تداخل روابط و تفاوت آنها و اشتراک و ترکیب چند هویتی پاره ای از گروه ها و جمع میان عقیده و قبیله از سوی بعضی, در صحیفه کوشش شده تا همه گروه ها را شامل شود و نام همه آنها بدون استثنا ذکر گردد. و گسترده بودن صحیفه موجب شده تا بعضی از مورّخان معاصر و خاورشناسان این نظریه را ارائه کنند که: صحیفه در زمانهای جداگانه ای نگاشته شده است (چنانکه شماری از پژوهشگران را عقیده آن است که بند دوم و سی ام به صحیفه افزوده شده تا یهودیان اوس را هم شامل شود)
به خلاف تفسیرهای گوناگون از ترکیب صحیفه و عناصر تشکیل دهنده آن و نیز ترتیب زمانی آنها, پژوهشگران اعتقاد دارند که این صحیفه, همه آگاهی ها را به گونه فشرده در یک قالب ریخته است.
صحیفه, از نظر تاریخی, از معتبرترین سندهاست و از حیث فراگیری سیاسی و اجتماعی و روشن بودنِ جایگاه قانونی آن, مهم ترین سند است. این سند, متأسفانه فترت زمانی اولین سال هجرت است و در عین حال شناسنامه گونه شناسی پیوند و بستگیهایی است که دعوت اسلامی آنها را پیش از نزول سوره های مدنی برقرار ساخت و پرداخت زکات و جزیه و تغییر نام یثرب به مدینه و تعدیل رویکردهای قبیله ای که در بندهای بیست ودوم و نیز بند بیست وچهارم صحیفه آمده است از دستاوردهای مهم آن به شمار می آید.
صحیفه از رسول خدا(ص) به عنوان رئیس حکومت و منبع آن از یک سو و اهل مدینه (یثرب) و اهل مکه (مهاجران قریش و هم پیمانان آنان) از سوی دیگر در بند اول یاد می کند.
از مؤمنان و مسلمانان و از امتی جداگانه از دیگر مردمان و از توجه به مردمی که غیر مؤمن اند (در بند دوم) و از پایه عقیدتی دولت اسلامی و نیز مساوی بودن اهل مکه و اهل یثرب در عقیده واحد, سخن می گوید.
نیز روی جماعت سیاسی و جامعه ای باز و تکثرگرا انگشت می گذارد که همگان در آن براساس قانون برابرند.
صحیفه, در بندهای 33گانه خود آزادی دینی و زندگی صلح آمیز را در میان گروه های مدینه پایندان شده است, (بندهای 4 و5 و 6 و7 و8) و مردم را به ساماندهی پیوندها در پرتو نظام تازه فرا خوانده است و قراردادهای پیشین را پذیرفته و پرهیز از فتنه گری را شرط کرده و خونخواهی قبیله ای را ممنوع کرده و امنیت داخلی را خواستار شده است و دفاع از مدینه را لازم دانسته و قضا و داوری را بالاتر از همه گروه ها قرار داده است:
(بندهای9, 10, 11, 12, 13, 14). و هر یک از گروه ها را تابع قانون کرده و مصدر قانون گذاری و اقتدار را رسول خدا(ص) قرار داده است, نه قبیله یا رئیس عشیره و در پایان بر وحدت مدینه و اتحاد آن در هویت مشترک ساکنانش تأکید ورزیده است و هرگونه برتری انگاری بین هویت های قبیله ای و عشایری و دینی را ممنوع کرده است و تأکید کرده که هویت تازه, هویت مدینه است که عهدنامه میان گروه های آن, همین صحیفه است (بندهای15, 16, 20, 21, 28 و33)
به نظر شماری از پژوهشگران, صحیفه شبیه یک قرارداد سیاسی است. این عهد یا قرارداد سیاسی, برای هر گروهی آزادیهای دینی و حقوق مالی ویژه را در نظر گرفته است. در برابر, کارها و وظیفه های روشنی را هم از آنها خواسته است (پرداخت هزینه امنیت و دفاع) و آزادی اختیار افراد برای مشارکت در جنگ و عملیات جهاد را حفظ کرده است, ولی مسلمانان را جدا کرده; زیرا جهاد فریضه دینی آنان است (بند22)
شماری از پژوهشگران جدید, استثنا کردن غیر مسلمانان را از فریضه قتال بر ضد قریش و دشمنان دعوت اسلامی, مهم ترین نقطه ای می دانند که در عصر جدید درباره حقوق بشر و حق فرد در انتخاب عقیده و استقلال شخصی او از دولت, در این صحیفه بازتاب یافته است.
این آزادی و داشتن اختیار برای شرکت در جنگ, به شرط آن است که فرد غیرمسلمان به وظایف عمومی که مربوط به مصالح مشترک جامعه است, احترام بگذارد (بندهای 23, 24, 25, 26 و27)
نظام عمومی مشترک است و شامل همه گروه ها می شود: قبیله ها, طایفه ها, عشیره ها, یهودیان, مشرکان و….
قلمرو عمومی باز قلمروهای خاص و مستقل وجود دارد, مانند روابط مالی, استقلال اقتصادی و آزادی هر گروهی در حفظ عقیده شخصی خود و عادتهای پیشین, مانند: پرداخت دیه و آزادی اسیر, به شرط آن که این کار در ضمن همکاری عمومی برای پشتیبانی از مدینه, در برابر هجوم خارجی و حفظ امنیت داخلی و پرهیز از فتنه و نابودی شورشها صورت بگیرد (بندهای:29, 30, 31)
هدفهای صحیفه
از خلال شرح معنای واژه های صحیفه و بررسی فقره های آن پس از جدا کردن آنها به عنوان بندهای مستقل, می توان روشن کرد که صحیفه به موضوع سازماندهی پیوندهای اجتماعی میان گروه های یثربی و طایفه های مختلف آن پرداخته است. این موضوع یکی از هدفهای صحیفه است که در چارچوب سیاق بزرگی, که تأسیس دولت قانونی براساس قانون است, جای می گیرد و از باب ساماندهی پیوندها و بستگیها در قالب جدید, که مقدمه مرحله بعدی باشد, که در آن از دوستیهای قبیله ای و پیمانهای آن گذر کرده و بنیاد جامعه واحد بر منبع یگانه مشروعیت و قانونگذاری و قضایی و اجرایی گذاشته شود.
دولت در اسلام, بر پیدایش امت از نظر زمانی پیشی گرفت و اصلی از نصوص قانونگذاری را برپا کرد و بنیاد نظام دولت امت شد. و صحیفه در فاصله دو زمان نگاشته شد: عصر جاهلی پیشین و عصر اسلامی عقیدتی17
می توانیم از لابه لای قراءت بندهای صحیفه عنوانهای قانونی زیر را بیرون بکشیم:
اول. در این قانون اطراف اثرگذار و داخلی و طرف قرارداد معین شده اند: سه بخش بزرگ از مهاجران (قریش و هم پیمانان آنان و کسانی که همراه آنان جهاد کردند از موالی و دیگر عشایر) انصار (اوس و خزرج) و مؤمنان (یهودیان و همراهان آنان از فرزندان عشیره های بزرگ و کوچک)
در صحیفه گروه های مختلف افزوده شده اند تا پیوند و پیوستگیها روشن گردد و با نام بردن از آنها زوایای حقوقی این پیوندها نیز روشن گردیده است. به سه قبیله بزرگ یهودی اشاره شده است و هشت عشیره که به اوس و خزرج ریشه می برند و پنج گروه که از مهاجران و انصار و یهودیان نیستند (بنی ثعلبه, جَفتة, شُطیبه, موالی ثعلبه, خواص یهود و اصحاب سرّ آنان) سپس یهودی مآبان عشایر اوس و خزرج تا مؤمنان, یا کسانی که مسلمان شدند, یا پیمان با مسلمانان بستند در قتال با مشرکان و قریش, و ریشه به یهودیان می بردند و غیر از آنان از عشایر یثرب غیر از اوس و خزرج.
دوم. صحیفه به عنوان مرجع اول تعیین شده و مسؤول اجرای بندهای آن نیز اعلام گردیده است و بر مرکزیت قانون و واحد بودن نظام قانونگذاری و قضایی برای پرهیز از تشتت قانونی و ناسازگاریهای قانونهای قبیله ای اصرار فراوان گردیده است.
سوم. در صحیفه, عادتها و آداب و رسوم و پیمانهای سابق, تأیید گردیده و به برابری عمومی میان گروه های مختلف یثرب و قبیله های آن اشاره شده است. حقوق یهودیان در دو بند اختصاصی مورد بررسی قرار گرفته است: بندی که همه قبیله های یهودی را دربر می گیرد و بندی که شامل یهود, به عنوان گروهی که بیرون از نظام قبیله ای قرار گرفته, می گردد. این گروه, که شامل گروه ها و تیره ها می شود, باز هم از حقوق مساوی در کنار اهل مدینه برخوردار است.
چهارم. صحیفه کارها و وظیفه ها و حقوق را معین کرده و آنها را به مواد زیادی بخش کرده که همگان در برابر آنها برابرند, بدون تفاوت قبیله ای و یا تفاوت مهاجر و انصار یا گروهی با گروه دیگر.
پنجم. صحیفه, بندهای جزائی ویژه ای را تعیین کرده و آنها را در مواد فراوانی که به امنیت داخلی و خارجی و دفاع و جنگ و مشارکت در انفاق و نیز بهره وری هر یک از گروه ها از غنایم مربوط می شود, جای داده است. این مواد, شامل همگان می گردد و هیچ فرقی افراد در برابر آنها ندارند.
این مواد عبارتند از: حفظ استقلال مدینه, همکاری اجتماعی, دوستی داخلی, پرهیز از فتنه گری, حفظ امنیت داخلی, انحصار حق داوری به قانون عمومی, منع خونخواهی, مسؤولیت دولت در برابر مردم, حق پناهندگی سیاسی, حق خروج از مدینه پس از کسب اجازه از دولت, حق دستیابی به جنسیت برای هر یک از ساکنان شهر, مسؤولیت فردی در برابر کارهای خود و سرایت نکردن جرایم فردی به حریم قبیله یا عشیره, یاوری مظلوم و صاحب حق.
در بند هشتم, از ذمه واحد خداوند یاد شده و ذمه, یعنی عهد یا اعطای عهد به ضمانت امنیت و حمایت و حفظ حریت و حق برای همگان. و نیز از دوستی میان مؤمنان سخن گفته شده و سپس در بند نهم آمده:
(هرکس از یهودیان که ما را یاری کند حق یاری خواهد داشت به شرط آن که ستمگر نباشد)
مراد از اسوه, اقتداست و به این ترتیب حقوق مؤمنان از غیر مسلمانان, باز شناسانده شده و شهروندان دولت به شمار آمده اند و حق یاوری دارند اگر مظلوم باشند یا در خطر.
ششم. در بندهای صحیفه, مواد الزام آور وجود دارد که موقت و ناپایدارند و با از میان رفتن زمینه ها و موجبات آنها دگرگون شدند و با دگرگونی احوال آنها نیز تغییر یافتند, مانند قطع ارتباط با قریش و تحریم ارتباط با آنان, یا ایجاد رابطه با آنان, یا برپا کردن دوستیهای مصلحتی یا سیاسی, با هم پیمانان آنان به گونه شخصی.
دولت مسؤول قانون است, چه از نظر اعلان جنگ, چه از نظر اعلان صلح و دوستی. از این روی, در صحیفه از هرگونه دوستیهای انفرادی و خیانت به مصالح عمومی, یا پیمان شکنی بندهای کتاب, نهی شده است. به دلیل روح تسامح و گشودگی و اعتراف به وجود دیگری و پذیرش حق اختلاف, در پیمودن مسیر اختلافی خود, صحیفه توانست وحدت و یگانگی مدینه را در سال اول هجرت تحقق بخشد و دعوت اسلامی هم توانست از گرایش بسیاری از گروه ها بهره مند شود و مسلمانان کم شمار و با جمعیتی در حدود نود نفر, بدل به اکثریت شوند و دولت مدینه از توان فراوان بهره مند گردد که در مدت هشت سال, همه جزیرةالعرب را وحدت بخشد.
پی نوشتها:
1. السیرة النبویه, عمادالدین ابوالفدا اسماعیل بن کثیر قرشی, تحقیق مصطفی عبدالواحد, ج2/321, دارالمعرفه, بیروت, 1976.
2. سیرة النبی, جمال الدین ابومحمد عبدالملک بن هشام البصری, تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید, تقدیم محمدحسین هیکل, ج2/120, دارالفکر, قاهره, 1937.
3.اشاره به داستان عقبه اول و دوم دارد که پیامبر(ص) در آنها دعوت خود را به اهالی یثرب اعلام کرد. ر.ک: تاریخ الرسل و الملوک, محمد جریر طبری, تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم, ج2/351, قاهره, دارالمعارف, چاپ6.
4.خالد بن صالح الحمیدی درباره دیدگاه های خاورشناسان درباره صحیفه می نویسد:
(شماری از خاورشناسان, مانند ولهاوزن و کاتیانی, بر این باورند که صحیفه, پیش از ماجرای بدر نگاشته شده, در حالی که هوبیر کرایم بر این نظر است که پس از بدر… و شماری بر این نظرند که وثیقه یکی نیست و در نتیجه, تاریخ نگارش هر بخشی از آن متفاوت است. مونت گمری وات می گوید: صحیفه در زمانهای گوناگون نوشته شده است و بعدها گردآوری شده است)
ر.ک: نشوء الفکر السیاسی الاسلامی من خلال صحیفه المدینة, خالد بن صالح الحمیدی/64 66, دارالفکر اللبنانی, بیروت, 1994.
5. السیرة النبویه, ابن کثیر القرشی, ج2/320323.
6. سیرة النبی, ابن هشام بصری, ج2/119123.
7. به نظر خالد بن صالح الحمیدی, تردیدی وجود ندارد که در این سند دگرگونیهای بسیاری انجام گرفته است.
چنانکه ترکیب بندهای آن هم مقدم و مؤخر شده است. بخشهایی افزوده شده و بخشهایی کاسته شده است. کاست و فزون هم در ترکیبها و هم در واژگان مفرد روی داده است. که این هم نتیجه نقل سینه به سینه و نقل راویان بسیار از یکدیگر بوده است, ولی همه این دگرگونیها, در بنیاد و اساس این سند اثری نداشته اند و همچنان از وحدت برخوردار است.
ر.ک: نشوء الفکر السیاسی من خلال صحیفة المدینه/71 و نشأة الدولة الاسلامیه علی عهد رسول الله, عدن شریف, قاسم/2537, دارالجیل, بیروت, دار المأمون خرطوم 1991.
8. ابن خلدون در تاریخ خود نام مسلمانان اولیه را در یثرب نقل کرده است:
(دعوت با 6 نفر از خزرجیان آغاز شد. اینان, از مکه به مدینه برگشتند و دعوت به اسلام کردند, تا این که گسترش یافت… در سال بعد در مکه 12 نفر انصاری بودند که پنج نفر از شش نفر پیشین نیز حضور داشتند…. هفت نفر دیگر…. این 12 نفر از خزرج بودند و دو تن از اوس و چون هنگام بازگشت آنان رسید, پیامبر ابن مکتوم و ابن عمیر را همراه آنان فرستاد تا به اسلام دعوت کنند…. و بسیاری از انصار به دست او مسلمان شدند…. سپس مصعب به مکه بازگشت و همراه او گروهی از نو مسلمانان انصاری برای دیدن پیامبر(ص) به مکه آمدند و در میان آنان کسانی هم بودند که غیر مسلمان بودند…. و تعداد کسانی که در آن شب بیعت کردند 73 نفر مرد و 2 زن بودند. پیامبر(ص) 12 نقیب از میان آنان برگزید که 9 نفر از خزرج و 3 نفر از اوس بودند.)
المقدمه, کتاب العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب والعجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر, ج2/404406, بیروت, دارالکتب العلمیه, 1992.
9. البدایة والنهایه, ابن کثیر, تحقیق احمد عبدالوهاب فتیح, ج3/192, ریاض, دار زمزم, قاهره, دارالحدیث, 1994. در باب یوم بعاث بحث کرده است.
10. تاریخ الرسل والملوک, محمد جریر طبری/396; مروج الذهب و معادن الجوهر, تحقیق عبدالامیر علی مهنا, ج3/295, بیروت, مؤسسة الاعلمی للمطبوعات, 1991.
11. المقدمه کتاب العبر…, ج2/411; السیرة النبویه, ج2/324. که به نقل آنها, ابتدا بنای مسجد بوده و سپس صحیفه و سوم پیمان برادری.
12. صحیفه که در مصباح المنیر رضوی نقل شده است.
13. الهجرة: حدث غیَّر مجری التاریخ, شوقی ابوخلیل/111, دمشق دار الفکر, 1979.
14. العقل السیاسی العربی, محدداته و تجلیاته, نقد العقل العربی/95, مرکز دراسات الوحدة العربیه, بیروت, 1990.
15. ندوة السیرة النبویه: بعض الجوانب فی حیاة الرسول, علی الحوات/194197. منشورات الدعوة الاسلامیة, طرابلس, لیبی, 1986.
16. ابن کثیر صحیفه را نقل کرده و به ذکر نام قبیله ها و عشیره ها بسنده نموده است و آن چه از صحیفه در سیرة النبویه آورده همانند چیزی است که در البدایه و النهایه آورده است. البدایة والنهایة/262.
17. الاسلام والسیاسه, نشوة الدولة فی صدر الدعوة, ولید نویهض, مرکز دراسات الاستراتژی والبحوث والتوثیق, 1994 .
متن صحیفه نبوی
آن چه در پی می آید نصّ صحیفه مدینة النبی(ص) است. این قراردادی است رسول خدا(ص) در دار الهجرة مدینه برای همه اهالی آن بسته است. این نخستین قرارداد بسته شده در اسلام است که از حقوق بشر, چه مهاجر باشد چه مقیم, چه مسلمان باشد و چه یهودی, سخن گفته است:
1. بسم الله الرحمن الرحیم. هذا کتاب من محمّد النبی, صلی اللّه علیه و سلّم, بین المؤمنین و المسلمین من قریش و یثرب و من تَبَعهم فلحق بهم و جاهد مَعَهم.
بسم الله الرحمن الرحیم. این نوشته و پیمانی است از محمّد پیغمبر, میان مؤمنان و مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که به راه ایشان رفتند و بدیشان پیوستند و همراه ایشان جهاد کردند.
2. انهم امة واحدة من دون الناس.
اینان در برابر دیگران, یک امت و یک ملت اند.
3. المهاجرون من قریش علی رِبعَتهم1 یَتَعاقلون بینهم و هم یَفدونَ عانِیَهم2 بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو عَوف علی رِبعَتهم یتعاقلون معاقلهم3 الاولی و کل طائفة عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو ساعده علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولی و کل طائفة منهم تفدی عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو الحارث علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولی و کل طائفه تفدی عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو جُشم علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولی و کلّ طائفة منهم تفدی عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین, و بنو النجّار علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولی. و کل طائفة منهم تفدی عانیَها بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو عمرو بن عوف علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولی و کلّ طائفه تفدی عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو البنّیت علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولی و کل طائفة تفدی عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین و بنو الأوس علی ربعتهم یتعاقلون معاقلهم الاولی و کلّ طائفة منهم تفدی عانیها بالمعروف والقسط بین المؤمنین.
مهاجران قریش, همچنان به حال استقلال و عهده دار کارهای خود هستند و باید از عهده خون بهاهای خود برآیند و فدیه اسیران خود را بپردازند و میان مؤمنان در کمال پسندیدگی و دادگری رفتار کنند.
بنی عوف, بنی حارث, بنی خزرج, بنی ساعده, بنی جشم, بنی نجّار, بنی عمرو بن عوف, بنی بنیت, بنی اوس هم هر یک مستقل و عهده دار کار خود هستند و باید خون بهایی را که بر عهده ایشان باشد بپردازند و هر طایفه باید فدیه آزاد کردن اسیر خود را عهده دار شوند و میان مؤمنان در کمال پسندیدگی و نیکی رفتار کنند و….
4. و ان المؤمنین لایترکون مُفرَحاً4 بینهم ان یعطوه بالمعروف فی فِداء أو عقل.
مؤمنان باید درماندگان و مستمندان را رها نکنند و با کمال خوبی در مورد پرداخت خون بها, یا فدیه اسیر به آنان کمک و عطا کنند.
5. ولایخالف مؤمن مولی مؤمنٍ دونه.
نباید هیچ یک از مؤمنان با آزاد کرده و هم پیمان مؤمنی, بدون اجازه او هم پیمان شود.
6. و ان المؤمنین المتقین علی من بَغی منهم او ابتغی دَسیعة5 ظُلم أو اثم او عدوان او فساد بین المؤمنین و إن ایدیهم علیه جمیعاً ولو کان وَلَد أحدهم.
همه مؤمنان پرهیزکار باید در قبال هرکس که بخواهد ستم کند, متحد و همدست باشند, همچنین در برابر هرکس که برای ستم دسیسه کند, یا بخواهد مرتکب گناه و ظلم و تباهی میان مؤمنان شود, باید همدست باشند و جلوگیری کنند, هرچند ستمگر, پسر یکی از ایشان باشد.
7. ولایَقتل مؤمن مؤمناً فی کافر و لا ینصر کافراً علی مؤمن
نباید هیچ مؤمنی خون مؤمن دیگر را در قبال خون کافری بریزد و نباید کافری را بر ضد مؤمنی, یاری بدهد.
8. و ان ذمة الله واحدة: یُجیرُ علیهم ادناهم و ان المؤمنین بعضهم موالی بعض دون الناس
پناه و ذمّه الهی یکی است و در مورد همگان یکسان است [یعنی هر مسلمانی هرکس را پناه دهد, آن شخص در پناهِ عهد و امان خداوند قرار می گیرد و همه مؤمنان, پشت و پناه ودوستان یکدیگرند.]
9. و إنه من تَبِعنا من یهود فإن له النصر والاسوة غیر مظلومین ولا متناصرین علیهم
و هرکس از یهودیان از ما پیروی کند, نسبت به او نیکی و یاری خواهد شد و با ما در زندگی, مساوی خواهد بود. بر آنان ستم نخواهد شد و بر ضد ایشان کسی را یاری نخواهند داد.
10. و إن سِلم المؤمنین واحدة لایسالم مؤمن دون مؤمن فی قتال فی سبیل الله الا علی سواء و عدل بینهم
هیچ مؤمنی بدون رضایت دیگر مؤمنان و بدون رعایت نظر ایشان, نمی تواند در جنگ و جهاد در راه خدا پیشنهاد صلح دهد.
11. و ان کلّ غازیةٍ غزت معنا یُعقب بعضها بعض
هرکس که همراه ما به جنگ می آید باید همگی به نوبت عهده دار جنگ باشند.
12. و ان المؤمنین یُبیء6 بعضهم علی بعض بما نال دماءهم فی سبیل الله
مؤمنان در خونهایی که از آنان در راه خدا ریخته می شود, اولیای یکدیگرند.
13. و ان المؤمنین المتقین علی احسن هدی و اقومه و إنه لایجیر مشرک مالاً ولا لقریش ولا نفساً ولا یحول دونه علی مؤمن
مؤمنان پرهیزگار بر نیکوترین و استوارترین روش هدایت اند. و هیچ مشرکی [از انصار که هنوز مسلمان نشده اند.] نمی تواند اموال, یا جان مشرکی از قریش را در پناه خود بگیرد و مانع از پیروزی و تسلط مسلمانی بر او شود.
14. و انّه من اعتَبَط7 مؤمناً قتلاً عن بیّنه فانه قَوَد به الاّ ان یرضی ولیُّ المقتول و انّ المؤمنین علیه کافة ولا یحل لهم الاّ قیام علیه
هرکس مؤمنی را بکشد و ثابت شود که او قاتل است, باید قصاص شود, مگر آن که بازمانده و ولی مقتول, به گرفتن خون بها راضی شود. و همه مؤمنان باید بر ضد قاتل باشند و برایشان واجب است که علیه او قیام کنند.
15. و انه لا یحل لمؤمن اقرّ بما فی هذه الصحیفه و آمن باللّه والیوم الآخر أن ینصر مُحدِثاً ولا یُؤویه و أن من نصره او آواه فان علیه لعنة الله و غضَبَه یوم القیامة و لا یؤخذ منه صَرف8 و لا عدل.9
بر هیچ مؤمنی که به آن چه در این نامه است اقرار دارد و به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده است, جایز نیست که حادثه جو و فتنه انگیزی را پناه دهد و او را یاری کند. و هرکس, چنان کسی را پناه و یاری دهد, روز قیامت لعنت و خشم خداوند بر او خواهد بود و هیچ عذر و بهانه ای از او پذیرفته نیست.
16. و إنکم مهما اختلفتم فیه من شیء فإنّ مَردَّه الی الله عزّوجلّ و الی محمد, صلی اللّه علیه وسلّم.
هرگاه در موردی اختلاف پیدا کردید, حکم کردن در آن مورد, با خدا و رسول او خواهد بود.
17. ان الیهود ینفقون مع المؤمنین ماداموا محاربین.
تا هنگامی که مؤمنان در حال جنگ باشند, یهودیان هم باید همراه ایشان, هزینه بپردازند.
18. و ان یهود بنی عوف امّة مع المؤمنین: للیهود دینهم, و للمسلمین دینهم موالیهم و انفسهم الاّ من ظَلم و أثِم فإنّه لا یُوتِغ10 إلا نفسَه و اهل بیته و ان لیهود بنی النجّار مثل ما لیهود بنی عوف و ان لیهود بنی الحارث مثل ما لیهود بنی عوف و ان لیهود بنی ساعدة مثل ما لیهود بنی عوف; و ان لیهود بنی جشم مثل ما لیهود بنی عوف; و ان لیهود بنی الأوس مثل ما لیهود بنی عوف.
ییهودیان بنی عوف, امتی همراه مؤمنان اند. یهودیان به آیین خود و مسلمانان به آیین خود خواهند بود. یهودیان خودشان و وابستگان شان محفوظ هستند; مگر کسی که ستم کند و گناه انجام دهد که جز خود و خانواده خود, کسی را به هلاک نمی سازد.
19. و ان لیهود بنی ثعلبه مثل ما لیهود بنی عوف الاّ من ظلم و أثم فانه لایُوتغ الا نفسَه و اهل بیته و ان جَفتة بطن من بطن من ثعلبه کأنفسهم و ان لبنی الشُّطَیبة مثل ما لیهود بنی عَوف و إن البرَّ دون الإثم11 و ان موالی ثعلبه کانفسهم; و ان بطانة12 یهود کانفسهم
برای یهودیان قبائل بنی نجّار و بنی حارث, بنی ساعده و بنی جشم و بنی اوس و بنی ثعلبه هم, آن چه برای بنی عوف است, خواهد بود, مگر کسی که مرتکب ستم و گناه شود که جز خود و خانواده خود کسی را به هلاک نمی اندازد.
برای خاندان جَفتة که از بنی ثعلبه اند, همان چیزی است که برای بنی ثعلبه است. برای بنی شُطَیبه هم همان چیزی است که برای یهود بنی عوف است و نیکی و وفاداری, مانع از گناه است. وابستگان و آزادکردگانِ بنی ثعلبه هم خویشاوندان و اطرافیان یهودیان, در حکم خود ایشان اند.
20. و انه لایخرج منهم احد الا باذن محمد, صلی اللّه علیه وسلّم.
هیچ کدام از ایشان, بدون اجازه محمد(ص) نباید بیرون برود و خود را از این عهدنامه خارج کند.
21. و انه لاینحجز علی ثار جُرح; و انه من فَتَک فبنفسه فَتَک و اهل بیته الاّ من ظَلم و إن اللّه علی أبرّ هذ
از قصاص و خون هیچ زخمی, چشم پوشی نخواهد شد. و هرکس, کسی را غافلگیر کند و بکشد, به خود و خانواده اش ستم کرده است. مگر کسی که ظلم کرده باشد و خداوند بر همگان, محیط و داناست.
22. و إن علی الیهود نفقتهم و علی المسلمین نفقتهم13 و ان بینهم النصر علی من حارب اهل هذه الصحیفه وان بینهم النّصح والنصیحة والبرّ دون الإثم
بر یهودیان, هزینه خودشان و بر مسلمانان هزینه خودشان است. و بر عهده ایشان است که یکدیگر را یاری دهند و با هرکس که با اهل این پیمان نامه جنگ کنند, جنگ کنند و میان خود خیرخواه باشند و نیکی و وفاداری, مانع از گناه است.
23. و انه لم یأثم امرؤ بحلیفه و ان النصر للمظلوم
هیچ کس را به گناه هم پیمانش نمی گیرند و همواره باید مظلوم را یاری داد.
24. و ان للیهود یُنفقون مع المؤمنین مادامو محاربین
تا هنگامی که مؤمنان در جنگ اند, یهودیان هم باید همراه ایشان, هزینه پرداخت کنند.
25. و ان یثرب حرام جَوفها لاهل هذه الصحیفة
برای همه معتقدان به این نامه, داخل مدینه حرام است.
26. و إن الجار کالنفس غیر مُضارّ ولا اثم
همسایه و پناهنده چون خود شخص است, نباید به او زیانی رساند و خیر را از او دریغ داشت.
27. و انه لا تجاز حرمة الا باذن اهله
و نباید به زنی, بدون اجازه خویشاوندانش, پناه داد.
28. و انه ما کان بین اهل هذه الصحیفة من حَدَث (او اشتجار) یخاف فساده فانّ مَرَدّه الی اللّه عزوجل و الی محمد رسول الله, صلی اللّه علیه وسلّم, و ان الله علی اتقی ما فی هذه الصحیفه وابرّه
هرگاه میان اهل این پیمان نامه حادثه و اختلافی بروز کند که بیم تباهی رود, بازگشت آن و حکم در آن باره به خداوند و محمد رسول خدا(ص) است. خداوند بر هرکس که به آن چه در عهدنامه است عمل کند و پرهیزگارتر باشد, احاطه دارد.
29. و انه لا تُجارُ قریش و لا من نَصَره
نباید مشرکان قریش و کسانی که ایشان را یاری دهند, در پناه گرفته شوند.
30. و ان بینهم النصر علی من دَهِمَ یثرب
بر همگان است که بر ضد هرکس به مدینه حمله کند, یکدیگر را یاری دهند.
31. و اذا دُعوا الی صُلح یصالحونه و یلبسونه, فانهم یصالحونه و یلبسونه و انهم اذا دُعوا الی مثل ذلک فانّه لهم علی المؤمنین الاّ مَن حارب فی الدین, علی کلّ اناس حصّتهم من جانبهم الذی قِبَلهم
هرگاه مسلمانان آنان را برای صلح فرا خوانند, باید بپذیرند. مسلمانان هم تقاضای صلح آنان را مشروط بر این که صلح با کسی که با دین سر جنگ داشته باشد, نباشد, خواهند پذیرفت. هرکس از متعاهدین, عهده دار هزینه خود خواهد بود.
32. و ان یهود الاوس, موالیَهم و انفسهم, علی مثل ما لاَهل هذه الصحیفة مع البرّ المحض من اهل هذه الصحیفة. و ان البر دون الاثم, لایکسب کاسب الاّ علی نفسه و إن الله علی اصدق ما فی هذه الصحیفه و ابرّه
ییهودیان اوس و وابستگان ایشان هم در حکم افراد دیگری که در این عهدنامه هستند, خواهند بود, نیکی و وفاداری, مانع گناه خواهد بود. هیچ کس مرتکب گناه نمی شود, مگر آن که به زیان اوست و خداوند, بر هرکس که به راستی مواد عهدنامه را عمل کند, داناست.
33. و انه لا یحول هذا الکتاب دون ظالم و آثم و إنه من خرج آمِن و من قعد آمِن بالمدینه الاّ من ظَلم أو أثِمَ و ان الله جار لمن بَرّ و اتقی و محمد رسول الله, صلی اللّه علیه وسلّم.
این عهدنامه, دستاویز گریز گناهکار و ستمگر از اجرای حکم نخواهد بود. هرکس از مدینه بیرون رود, یا در مدینه باشد, در امان است, مگر ستمگر و گناهکار و خداوند, پناه دهنده هرکسی است که نیکوکار و پرهیزگار باشد و محمد رسول خدا(ص) هم پناه اوست.
سیره ابن هشام, تحقیق مصطفی السّقا, ابراهیم الابیاری, عبدالحفیظ شلبی, ج2/147150, دار احیاء التراث العربی, بیروت.
وثائق, دکتر محمد حمیدالله, ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی/51 55, چاپ و نشر بنیاد.
1. علی ربعتهم: قال ابوذر: الربعة والرباعة: الحال التی جاء الاسلام و هم علیها ویقال: فلان یقوم برباعة اهله اذا کان یقوم بامرهم و شأنهم (و قال السهیلی: (قال ابوعبید: یقال فلان علی رباعة قومه اذا کان نقیبهم و وافدهم قلت: و کسر الراء فیه هو القیاس علی هذا المعنی لأنها ولایة و ان جعل الرباعة مصدراً فالقیاس فتح الراء ای: علی شأنهم و عادتهم من احکام الدیات والدماء)
2. العانی: الاسیر
3. معاقلهم: جمع معقله من العقل و هو الدیه
4. (اَفرحتک) اَثقلتک هذا فسره ابوعبید کابن هشام هنا, قال السهیلی: (یجوز ان یکون من افعال السلب: ای سلبتک الفرح کما قیل: قسط الرجل اذا عدل: ای ازال القسط و هو الاعوجاج و یجوز ان تکون الفاء فی (افرحتک) مبدله من الباء فیکون من البرح و هو شدة تقول لقیت من فلان برحاً: ای شدةً)
5. اصل الدسیعه ما یخرج من حلق البعیر اذا رعا و تستعار للعطیه کما هی واردة هن
6. یبیء: یمنع و یکفّ
7. اعتبطه: ای قتله من غیر حق یوجب قتله
8. الصرف: الفریضه
9. العدل: النافلة
10. تقول: وتَغَ الرجل وتغاً مثل فرح فرحاً اذا هلک و تقول اوتغتُه, اذا اهلکته
11. (یعنی ان البرّ ینبغی ان یکون حاجزاً عن الاثم و الوفاء ینبغی ان یمنع من الغدر
12. بطانة الرجل: خاصّته و اهل سره الذین بهم یقوی و ینصرهم ایاه یعتز و یفخر
13. قال السهیلی: (انما کتب رسول الله هذا کتاب قبل ان تفرض الجزیه اذ کان الاسلام ضعیفاً و کان للیهود اذ ذاک نصیب فی المغنم اذا قاتلوا مع المسلمین کما شرط علیهم فی هذا الکتاب النفقه معهم فی الحرب)