خمس از شریعت تا سیاست

خداوند در آیه خمس به مؤمنان دستور داده است که خمس یعنی یک پنجم اموال را بپردازند:
«واعلموا أنما غنمتم من شی ء فان للّه خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل»
«بدانید که هر غنیمتی که به دست آورید، خمس آن از آن خدا و رسول و خویشان او و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است.»
در اصل وجوب خمس تردیدی نیست؛ بحث در این است که در خمس چه چیزی را باید پرداخت؟ در آیه شریفه عبارت «ماغنمتم» آمده است که همانند غنیمت و مغنم از ریشه «غنم» است.
عامه بر آنند که مقصود از «ماغنمتم» (هر غنیمتی که به دست آورید) که در آیه آمده است مالی است که در میدان جنگ از کافران گرفته می شود. در مقابل، شیعیان به تبع امامان خود عقیده دارند که «ماغنمتم» هر بهره و منفعتی است که بدون عوض و بدل به دست آید؛ چه در میدان جنگ باشد و چه در غیر آن. طبیعی است که اولین معیار برای تعیین معنای غنم و مشتقات آن کتب لغت است. با مراجعه به کتب لغت درمی یابیم که غنیمت و مغنم عبارت است از هر چیزی که بدون زحمت و بدون بدل به دست آید. علاوه بر کتاب های لغت، در آیه:
«عند اللّه مغانم کثیرة»
«غنایم بسیار نزد خداست.»
ماده غنم در معنایی غیر از «مال گرفته شده از کافران در میدان جنگ» استعمال شده است. همچنین در روایات متعددی ماده غنم در معنای لغوی که متفاوت با معنای ادعایی عامّه است، استعمال شده است: از جمله روایتی که می گوید پیامبر به هنگام اعطاء زکات این دعا را می خواندند:
«اللهم اجعلها مغنماً ولاتجعلها مغرماً.»
«خدایا این را غنیمت قرار ده و غرامت قرار نده.»
این روایت که «غنیمة مجالس الذکر الجنة»؛ یعنی «غنیمت مجالس، ذکر، بهشت است»؛ و روایت دیگر در وصف روزه: «هو غنم المؤمن»؛ یعنی «روزه، غنیمت مؤمن است».
قرطبی که از مفسران عامه است تصریح می کند که آیه مذکور، بر اساس معنای لغوی، اختصاص به غنیمتهای جنگی ندارد و لکن علما اتفاق کرده اند که این آیه اختصاص به غنیمت جنگی دارد.
معنای سخن قرطبی این است که سخن علمای سنی بر خلاف لغت است. علاوه بر این شواهد، حدود بیست نامه از پیامبر به قبیله های مختلف نشان می دهد که غنیمت معنای عامی دارد و اختصاص به غنیمت جنگی ندارد.
در این جا به دو نامه از این نامه ها اشاره می کنیم:
1 بنی عبدالقیس به پیامبر عرضه داشتند:
«ما نمی توانیم جز در ماه های حرام به دیدار شما بیاییم؛ چون بین ما و شما قبیله ای از کافران مضر قرار دارد. پس به ما دستوری بفرما که به دیگران خبر دهیم و با عمل بدان وارد بهشت شویم. پیامبر آنان را به چهار چیز امر کرد: ایمان به خدای یگانه و به رسالت محمّد صلّی اللّه علیه وآله و بر پاداشتن نماز و دادن زکات و روزه رمضان و اعطای خمس از مغنم.»
روشن است که بنی عبدالقیس قبیله ضعیفی بود که حتی نمی توانست جز در ماه هایی که جنگ حرام بود، به دیدار پیامبر بیاید، چه رسد به این که بخواهد وارد جنگ شود و غنیمت جنگی به دست آورد. بنابر این، غنیمتی که ایشان باید خمس آن را می پرداختند، بهره هایی بود که از طرق دیگر به دست می آوردند.
2 حضرت وقتی عمرو بن حزم را به یمن می فرستاد به او فرمان داد:
«خمس خدا را از غنیمت ها بگیرد.»
آن حضرت در نوبت دیگری که عمرو بن حزم عازم یمن بود به همراه او نامه ای را به بنی عبد کلال فرستاد و از آنان به سبب این که فرمانش را اطاعت کرده بودند و خمس غنیمت را به همراه عمرو بن حزم فرستاده بودند، تشکر کرد.. تاریخ سراغ ندارد که بنی عبد کلال بعد از اسلام با قبیله های مشرک جنگ کرده و غنیمت به دست آورده و خمس آن را ارسال کرده باشند.
خلاصه آن که مقصود از واژه «مغنم» که در این نامه ها ذکر شده، نمی تواند غنیمت جنگی باشد؛ چون، همان طور که اشاره شد، اولاً بسیاری از این قبیله ها کوچک و ضعیف بودند و توان جنگ نداشتند تا غنیمت و مغنم جنگی به دست آورند؛ ثانیاً جنگ با کافران چیزی نبود که بخواهند بدون فرمان پیامبر و سر خود درباره آن تصمیم بگیرند؛ ثالثاً اگر ایشان وارد جنگ با کافران شده بودند و غنیمت هایی به دست آورده بودند، در تاریخ گزارش یا حد اقل بدان اشاره می شد، در حالی که چنین گزارشی در دست نیست.
جالب است که بدانیم ابو بکر خمس را به غنیمت جنگی اختصاص نمی داد. از این رو، وصیت کرد که خمس مالش را بپردازند و گفت:
«همان مقداری را وصیت کردم که خدا برای خود خواسته است و سپس آیه خمس را تلاوت کرد.»
همین امر نشان می دهد که بنا بر فهم وی از آیه خمس، غنیمت اختصاص به غنیمت جنگی نداشت.
مصرف خمس
همان طور که آیه شریفه تصریح کرده است: «خمس به خدا و رسول و خویشان رسول و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان اختصاص دارد.»
رسول خدا در زمان حیات خود از خمس به بستگان خود می داد. بر اساس روایات اهل بیت، سهم خدا و رسول و ذی القربی بعد از وفات پیامبر، به امام زمان و سه سهم بعدی به یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان از بنی هاشم اختصاص دارد. از روایات سنی که مؤید دیدگاه شیعه است به یک مورد اشاره می کنیم:
از جبیر بن مطعم نقل شده است که در جنگ خیبر یا حنین پیامبر سهم ذی القربی را به بنی هاشم و بنی المطلب داد و به بنی نوفل و بنی عبد شمس چیزی نداد. من و عثمان بن عفان نزد پیامبر رفتیم و گفتیم: ما منکر فضل بنی هاشم نیستیم. خداوند تو را از ایشان قرار داده است. اما چرا به بنی المطلب عطا کردی و به ما عطا نکردی در حالی که ما هم مثل ایشان از نزدیکان [شما] هستیم؟
پیامبر فرمود:
«بنی المطلب در جاهلیت و اسلام از من جدا نشدند و ما با ایشان یکی هستیم.»
سرنوشت خمس بعد از پیامبر
روشن است که بحث خمس تنها بحث فقهی صرف نیست؛ بلکه دارای بعد سیاسی است. اگر خمسی که خداوند برای رسول خدا و امامان و بنی هاشم قرار داده است در طی دو یا سه قرن نخست اسلامی در اختیار اهل بیت و نیز سادات هاشمی قرار می گرفت موجب می شد که اولاً ایشان به برترین قدرت اقتصادی در جامعه اسلامی تبدیل شوند؛ ثانیاً جایگاه دینی ایشان به عنوان کسانی که در ردیف خدا و رسول حقی در اموال مردم دارند، در دیدگاه همه مسلمانان مستحکم شود و ثالثاً باعث می شد که اهل بیت با توجه به آن قدرت اقتصادی و این موقعیت اجتماعی به آسانی بتوانند از حقوق سیاسی خود نیز دفاع کنند و ادعای خود را در باره حق خلافت به آسانی به عامه مردم بقبولانند.
طبیعی بود که چنین امری بنیان دستگاه خلافت را به خطر می انداخت. دستگاه خلافت از ابو بکر و عمر گرفته تا خلفای اموی و در نهایت خلفای عباسی علاوه بر این که در جبهه فرهنگی و سیاسی با اهل بیت و تعالیم ایشان مبارزه می کردند، در جبهه اقتصادی نیز از هر اقدامی در جهت تضعیف موقعیت اهل بیت دریغ نداشتند. بخشی از این مبارزه اقتصادی عبارت بود از محروم کردن اهل بیت از حق خمس. روشن است که این اقدام سیاسی اقتصادی بعداً از سوی عالمان این مکتب توجیه فرهنگی نیز پیدا کرد که یک نمونه از آن همان مطلبی بود که از قرطبی نقل کردیم. به نظر او، این مهم نیست که ظاهر آیه چه می گوید، مهم این است که علما بر خلاف ظاهر آیه اجماع کرده اند. در پرتو آنچه گفتیم می توان سرنوشت خمس را بعد از پیامبر بهتر درک کرد.
ابو بکر در زمان خود با مخالفت برخی از قبیله ها که از خلافت او ناخشنود بودند، روبه رو شد، از این رو، خمس را به اهل بیت نداد و در تهیه سلاح و مرکب به مصرف رسانید.
در زمان عمر فتوحات زیادی انجام و خمس زیادی به مرکز خلافت سرازیر شد. عمر تصمیم گرفت که بخشی از خمس را به بنی هاشم بدهد. اما ایشان کل حق خود را طلب کردند و عمر از دادن آن امتنا کرد.
عثمان علاوه بر بنی هاشم دیگر مسلمانان را نیز از خمس محروم کرد. وی خمس غنیمت های جنگی حاصل از فتح آفریقا را به عبداللّه بن سعد ابن ابی سرح داد و خمس جنگ دوم آفریقا را به مروان حکم داد. عملکردهایی از این قبیل خشم عموم مسلمانان را برانگیخت به طوری که بر او شوریدند و در نهایت اورا کشتند.
امیر المؤمنین علی علیه السلام در زمان خلافت خود در عین اذعان به این که خمس حق بنی هاشم است از ایشان خواست تا حق خود را ببخشند تا در راه جنگ با معاویه مصرف شود. گذشته از آن، برخی از روایات اشاره دارند که حضرت از روی ضرورت از برگرداندن خمس به مصرف اصلی آن اجتناب کرد؛ چون نگران بود که اصحاب به جهت مخالفت با روش دو خلیفه نخست، بر آن حضرت اعتراض کنند؛ چه این که همه اصحاب آن حضرت شیعه به معنای امروزی کلمه نبودند، بلکه جمع قابل توجهی از ایشان همانند اهل تسنن امروز به درستی سیره دو خلیفه نخست اذعان داشتند.
اصرار آن حضرت بر اصلاح سیره و روش دو خلیفه قبلی در مورد خمس و حتی در امور جزئی تر موجب بروز شکاف در داخل سپاه آن حضرت می شد. مثلاً حضرت تلاش کرد که بدعت نماز تراویح را اصلاح کند، اما فریاد اصحاب مانع از انجام این مهم شد. بنی هاشم بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام از زمان حکومت معاویه تا زمان حکومت عمر ابن عبدالعزیز از خمس محروم ماندند. این خلیفه اموی مقداری از خمس را به بنی هاشم داد و وعده داد که اگر مجال پیدا کند کل حق بنی هاشم را به ایشان تحویل دهد. اما این تلاش با مرگ او ناکام ماند و مصرف خمس به همان منوال غاصبانه قبلی برگشت.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر