فرزندان زهرا ، فرزندان حضرت رسول و مستحق خمس گرچه استعمال «ابن» در نوه دختری در آیات و روایات، استعمال حقیقی است، اما لازمه اش آن نیست هر کسی بر او «ابن» صدق کند، منسوب به انسان بوده و نسل او به شمار روند. نسل انسان تنها از جانب فرزندان ذکور تداوم می یابد. در بحث نکاح احکام محرمیت منوط به صدق «ابن» و «بنت» است که هم بر فرزندان بی واسطه صدق می کند و هم بر فرزندان باواسطه؛ از این رو تفاوتی از نظر احکام ندارند. اما در بحث خمس، استحقاق دائرمدار عناوین دیگری همچون «بنی هاشم»، «هاشمی»، «آل هاشم» و مانند آن است که اسم قبیله اند.
برخی از فقیهان در بحث خمس در پاسخ به این پرسش «آنان که از سوی مادر به هاشم منسوبند، استحقاق خمس را دارند؟» اظهار کرده اند: ممکن است پسری که از سوی مادر به هاشم منسوب است، «ابن هاشم» بر او صدق کند، اما صدق این عنوان برای استحقاق خمس کافی نیست و با آن انتساب تحقق پیدا نمی کند. انتساب تنها از جانب پدر می تواند به هاشم صورت گیرد. شیخ مرتضی انصاری در همین بحث می گوید:
إنّ المستفاد مِن الاْءخبار أنّ المناط الانتساب إلی هاشم و الظاهر منه الْوصول الیه بالأب؛
از روایات استفاده می شود که معیار در استحقاق خمس انتساب به هاشم است و ظاهر از این عنوان، رسیدن نَسَب به هاشم از سوی پدر است.
برخی از فقها بر این باورند که شعر شاعر عرب «بنونا ...» ناظر به انتساب است که نوادگان دختری به مادرشان انتساب ندارند، بلکه به پدرشان منسوبند.
در این دیدگاه آنچه ملاک استحقاق خمس است، «انتساب به هاشم» است و انتساب از جانب پدر محقق می شود و شخص را مصداق عناوینی چون هاشمی، بنی هاشم، آل هاشم و امثال آن می کند. آنکه از جانب مادر به هاشم منسوب است، هر چند حقیقتا فرزند هاشم است و ابن یا بنت بر او صدق می کند، اما جزء قبیله بنی هاشم نیست و نباید بین عناوین که هر کدام موضوع حکمی از احکام شرعی است، خلط کرد.
پس آنچه در آیات و روایات به چشم می خورد و دیدگاه اسلام در این موضوع تلقی می شود، یکسانیِ نوادگان پسری و دختری است که بر هر دو ابن و بنت صدق کرده و فرزند انسان محسوب می گردند، اما آنچه در سیره مسلمانان و آثار مشهور علما دیده می شود، ناظر به مسئله انتساب است که فرزندان دختر را منسوب به جدّ مادری نمی دانند و نوادگان دختری را نسل انسان نمی شمارند.
دیدگاه چهارم اینکه نوادگان دختری فرزند انسان به شمار می روند یا نه؟ اصلاً بحث لغوی و لفظی نیست که اگر در لغت و قرآن و حدیث «ابن» و «بنت» بر نوه اطلاق شده باشد، گفته شود: آری، و اگر اطلاق نشده یا مجازا اطلاق شده باشد، گفته شود: نه، بلکه مسئله، حقوقی و اجتماعی است و از شاخه های «قرابت و خویشاوندی» است که امت ها و اقوام مختلف در تعیین حدود و ضوابط آن اختلاف نظر دارند. بحث این است که آیا زن از اقربا و خویشان است؟ آیا فرزندان دختر فرزندان انسان هستند؟ آیا قوم و خویش بودن صرفا با ولادت حاصل می شود یا با فرزندخواندگی هم تحقق پیدا می کند؟
در عرب جاهلی زن تنها قرابت و خویشاوندی طبیعی داشت که اثرش تنها در ازدواج و انفاق و مانند آن ظاهر می شد. برای زن هیچ گونه قرابت قانونی که آثارش در ارث و امثال آن پدیدار می شود، قایل نبود. اما فرزندخوانده را فرزندِ واقعی و قانونی دانسته، آثار حقوقی و قانونی بر آن مترتب می کرد.
اما اسلام در روابط اجتماعی و مسائل خویشاوندی دگرگونی به وجود آورد.
اوّلاً: برای زن افزون بر قرابت طبیعی، قرابت قانونی را به رسمیت شناخت. زن مانند مرد توانست از خویشان خود ارث ببرد. زن از شوهر، برادر، خواهر و پدر خود ارث می برد. در حالی که پیش از آن از ارث محروم بود. حتی قرآن کریم در ارث، سهم زن را اصل قرار داده و بدین وسیله بر سنت جاهلی خط بطلان کشید.
«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنْثَیَیْن» سهم زنان اصل قرار گرفته، سهم او هر قدر باشد، مرد دو برابر ارث می برد.
چنان که نوادگان پسری را فرزندان شخص شمرد، نوادگان دختری را نیز فرزندان او شمرد. همچنین سنت فرزندخواندگی را که فرزند حقیقی به شمار می رفت و آثار ارث و محرمیت و امثال آن مترتب می شد، باطل اعلام کرد: «و ما جَعَلَ أَدْعیاءَکُمْ أَبْناءَکُم».
دوم: اصولاً ملحق کردن پسر به پدر نه به مادر از فروع مسئله نسَب نیست که در نتیجه اگر پسر و دختر را به پدرشان نسبت داده و ملحق کردیم، نسب شان از جانب مادر قطع شود، بلکه از فروع مسئله سرپرستی پدر بر خانواده است که مخارج خانواده را تأمین می کند، فرزندان را تربیت نموده و مدیریت خانه را بر عهده دارد و ... .
کوتاه سخن آنکه همان طور که پدر رابطه نسبی اش را به فرزندانش اعم از دختر و پسر منتقل می کند، مادر هم رابطه نسبی اش را به فرزندانش منتقل می کند و آثار آشکار آن در اسلام، ارث بردن دختر و پسر از مادر مثل ارث بردن آنها از پدر و ارث بردن نوادگان دختری و پسری همانند یکدیگر است. همچنین محرمیت و آثار آن در ازدواج است.
توضیح و تبیین دیدگاه چهارم تبیین این نظریه نیازمند ارائه توضیحاتی است تا زوایای آن به خوبی روشن شده و ابهامات احتمالی برطرف گردد. در فقه با مسائلی روبه رو هستیم که ممکن است از آثار و ثمرات این بحث به شمار آیند مثل وصیت، وقف، نکاح و ... اما دقت در دلایل هر یک از مسائل ذیل نشان می دهد که هر یک از احکام شرعی در این مسائل ضابطه و ملاک مشخصی دارد.
خمس و زکات آیا همان طور که فرزندان هاشم که از جانب پدر به او منسوبند، استحقاق خمس داشته و زکات بر آنان حرام است؛ آنان که از ناحیه مادر هم به او منسوبند، همین طورند؟
براساس دیدگاه اخیر هر یک از مسائل فوق در ابواب گوناگون فقهی درک و ضابطه مخصوص به خود را دارند. بدین معنا که بسته به بحث لغوی و اطلاق یا عدم اطلاق ابن و بنت بر نوادگان پسری و دختری شخص نیست. چنانکه دائرمدار صحت و عدم صحت انتساب نوادگان دختری به شخص هم نیست، بلکه هر کدام ملاک و ضابطه جداگانه ای دارند.
اینکه از نظر اسلام نوادگان دختری مثل نوادگان پسری اند، تردیدی وجود ندارد. نوه انسان فرزند اوست، چه دختری و چه پسری و اثر بارز آن در بحث ارث و نکاح آشکار است که پیش تر بدان اشاره شد. اما چون مسائل فوق از فروع بحث نِسَب نمی باشد، شاهد احکام متفاوتی هستیم. برخی احکام ویژه نوادگان پسری است مثل استحقاق خمس و برخی اعم است مثل احکام نکاح و ارث.
مستحقان خمس، نوادگان پسری هاشم یا اعم از دختری و پسری؟ بیشترین بحث و جدل در کتب فقهی در بحث خمس مطرح شده که مقصود از آنان که منسوب به هاشم اند و استحقاق خمس را دارند، چه کسانی هستند؟ آیا صرفا آنهایی که پدرشان به هاشم منسوبند یا آنان که فقط مادرشان به او منسوبند، مستحق دریافت خمس اند؟
در میان فقیهان به «سیدمرتضی» و «شیخ یوسف بحرانی» و «مقدس اردبیلی» نسبت داده شده که با استناد به یک بحث لغوی و اطلاقات قرآن و احادیث، آنان را که از جانب مادر به هاشم منسوبند، مثل کسانی که از جانب پدر به او انتساب دارند، دانسته و مصرف خمس را برای آنان تجویز کرده اند. اما طبق تحقیق این نسبت به سیدمرتضی صحیح نبوده، او تنها در مسئله ارث، آیه شریفه را مختص فرزند بلاواسطه نمی داند و معتقد است که ملاک در ارث، پسر یا دختر بودن و ارث است.
مشهور فقیهان با استناد به دلایلی پاسخ منفی داده اند که بحثی مختصر در این زمینه بی مناسبت نیست. البته چون بحث تفصیلی و استدلالی از حوصله این نوشته خارج است، تنها به بیان دلایل نظر مشهور اشاره می کنیم.
یکم: با آنکه بسیاری از فقیهان نواده دختری را هم فرزند شخص شمرده اند و اطلاق «ابن» و «بنت» را بر «ابن البنت» و «بنت البنت» حقیقی دانسته، حتی بعضی آن را اجماعی شمرده اند، در عین حال در بحث خمس قایل به عدم استحقاق کسانی شده اند که تنها از طریق مادر به هاشم منسوبند. این مسئله نشان می دهد که تلازمی بین این دو بحث وجود ندارد. ملاک در استحقاق و عدم استحقاق اینان در بحث خمس دائرمدار اطلاق یا عدم اطلاق «ابن» بر «ابن البنت» نیست. اگر در باب وقف و وصیت، مسئله دائرمدار آن است که «ابن» علاوه بر فرزند بی واسطه بر نوه هم اطلاق شود و افزون بر نوادگان پسری بر نوادگان دختری نیز اطلاق می گردد، در بحث خمس ضابطه دیگری حاکم است.
دوم: در روایات باب خمس ملاک استحقاق خمس صدق عناوینی همچون «هاشمی»، «بنی هاشم»، «ذریّه هاشم» و «آل هاشم» و امثال آن است. با توجه به آنکه فرزندان رسول خدا گروهی از بنی هاشم اند و در این خاندان طوایف دیگری نیز هستند، مناسب است توضیحی در باره بنی هاشم داده شود، سپس بحث را پیگیری کنیم.
فرزندان هاشم چه کسانی هستند؟ بنا به روایت ابن الکلبی شاگرد و معاصر امام صادق(ع) از شش پسر هاشم جدّ اعلای پیامبر، تنها عبدالمطلب دارای پسر بود و از بقیه پسران هاشم به «لاعقب» تعبیر شده، یعنی فرزند ذکوری ندارند. «اسد» یکی از پسران هاشم دختری به نام فاطمه داشت که مادر علی(ع) بود. «نزله» پسر دیگر هاشم است که فرزندی به نام «ارقم» داشت که فرزند ذکوری از او به جا نماند. عبدالمطلب پسران زیادی داشت، اما نسل های موجود از پسران او منحصر به ابوطالب، عباس، ابولهب و حارث اند. نسل هاشم را تا حدودی در دو نمودار ذیل می بینید.
نمودار شماره 1
هاشمی
مطلّبی1
حارثی لهبی عباسی
عقیلی علوی جعفری2
حسنی حسینی3عمری4محمدی5عباسی6
زیدی حسن مثنّی7
عبداللّه محض ابراهیم غمر8حسن مثلث9 جعفر10داود11
1 فرزندان عبدالمطلب که بنی هاشم همه از نسل اویند.
2 اولاد جعفر طیار.
3 در مقایسه حسنی ها و حسینی ها، حسینی ها اشرفند، چون همه از اولاد امام سجادند. تیره های حسینی را در نمودار شماره 2 ملاحظه کنید.
4 اولاد عمر اطرف (در مقابل عمر اشرف فرزند امام سجاد(ع)
5 اولاد محمد حنفیه.
6 اولاد حضرت ابوالفضل العباس.
7 داماد امام حسین(ع) می باشد و عبداللّه محض و ابراهیم غمر و حسن مثنی از نوادگان دختری امام حسین(ع)اند، در نتیجه از میان سایر اولاد حسن مثنی اشرف هستند. به گفته فردوسی: نژاد از دو سو دارد این نیک پی.
8 سادات طباطبایی همه از اولاد ابراهیم طباطبا فرزند اسماعیل دیباج فرزند ابراهیم غمر می باشند.
9 حسین بن علی شهید فخ نوه حسن مثلث است.
10 سیدفضل اللّه راوندی از نوادگان جعفر بن حسن مثنی است.
11 دستور عمل امّ داود برای نجات داود از زندان صادر شده است.
نمودار شماره 2
حسینی امام سجاد(ع) محمدباقرعبداللّه باهرزیدعمر اشرف حسین اصغرعلی اصغر
جعفری1 اسماعیلی موسوی2دیباجی3اسحاقی علی العریضی رضوی ابراهیم محمد عابدجعفر تقوی نقوی برقعی4 امام حسن عسکری(ع)جعفری5 حضرت مهدی(ع)
1 اگر از امام باقر(ع) تیره دیگری هم باشد، اشرف آنها جعفری ها هستند که نوادگان امام جعفر صادق(ع)اند.
2 از سیزده فرزند آن حضرت، نسل باقی مانده ولی مشهورترین آنها چهار نسلی است که نام برده شد.
3 اولاد محمدالمأمون ملقب به دیباج.
4 برقعی ها از اولاد احمد پسر موسی بن امام جواد(ع) می باشند. موسی مبرقِع (برقع پوش) نبوده، بلکه فرزند وی محمد مبرقع بوده که اولاد هم نداشته است.
5 اولاد جعفر کذابند که بنا به روایت کافی توبه کرده و فرزندان صالح بسیاری داشته است.
اصولاً فرزندان حضرت زهرا(س) و به عبارتی فرزندان رسول خدا(ص) گروهی از بنی هاشم اند. براساس روایات، خمس تنها از آنِ فرزندان رسول خدا نیست، بلکه همه فرزندان هاشم استحقاق دریافت خمس را دارند، هر چند در بعضی از احادیث «آل محمد» یا «اهل بیت» موضوع حکم قرار گرفته است.
تعابیر روایات نشان می دهد که قبیله بنی هاشم استحقاق خمس دارند و تعابیر متفاوتی که به کار رفته، نشانی برای این خاندان و قبیله است. معمولاً در قبیله و خاندان آنکه از جانب پدر منسوب به این قبیله باشد، جزء قبیله و خاندان محسوب می شود. از این رو، نوادگان دختری جزو این قبیله و خاندان نبوده و به قبیله و خاندان پدرشان تعلق دارند. هر چند به آنان نیز «ابن» اطلاق شود و حقیقتا «بنی هاشم» بر آنان صادق باشد، ولی عناوینی مثل «بنی هاشم» و «هاشمی» به قبیله برمی گردد، مثل قبیله بنی تمیم.
سوم: سیره مستمر مسلمانان نیز که نسب اشخاص را از جانب پدر حفظ کرده، از جانب مادر تقیّدی به حفظ نسب نداشتند، گواه بر این معناست. بخصوص که ضبط نسب افراد پیش روی ائمه(ع) انجام می گرفت و آنان هیچ تذکری مبنی بر اینکه نسب از جانب مادر هم باید ضبط شود، نداده اند. معلوم می شود که این سیره مورد تأیید آنان هم بوده است.
البته اینکه ملاکش صحت انتساب نوادگان پسری و عدم انتساب نوادگان دختری است (بنا بر نظریه سوم) یا آنکه موقعیت پدر به عنوان مدیر خانواده و تأمین کننده مخارج زندگی فرزندان و تربیت آنان اقتضا می کرده که فرزند را به پدر منتسب کنند اما معنایش نفی نسب و خویشاوندی او از جانب مادر نیست و به تعبیر دیگر ملاک خویشاوندی نیست، بلکه ارتباطی خاص معیار استحقاق خمس است (بنا بر نظریه چهارم)، تفاوتی در این مسئله نمی کند که به هر حال آنکه از جانب پدر به هاشم منسوب است، مستحق دریافت خمس می باشد.
چهارم: صراحت مرسله حمّاد بن عیسی است که علی رغم مرسل بودن سند چون راوی حدیث از اصحاب اجماع و در کتب اربعه حدیثی نقل شده است و فقیهان به آن عمل کرده اند، مشکل ارسالش حل می شود.
«... فامّا مَن کانت امّه مِنْ بنی هاشم و ابوه مِن سائر قریش فإنّ الصدقة تحلّ له و لیس له مِن الخمس شیء، إنّ اللّه تعالی یقول: ادعوهم لآبائهم؛
اما کسی که مادرش از بنی هاشم است و پدرش از سایر قبایل قریش، صدقه بر او حلال است و استحقاق چیزی از خمس را ندارد. خداوند تعالی می فرماید: «آنها (پسرخوانده ها) را به نام پدران شان بخوانید.»
این روایت با صراحت «صدقه» (= زکات) را بر آنان که مادرشان از بنی هاشم است، حلال شمرده و از روایات استفاده می شود چون صدقه بر بنی هاشم تحریم شده، به منظور گرامیداشت آنان خمس جایگزین آن قرار گرفته است.
خویشاوندی، ملاک ارث بری در بحث ارث مسلّم است که اسلام در ارث بردن فرقی بین زن و مرد قائل نیست و برخلاف عصر جاهلیت، زنان را مانند مردان به عنوان وارث معرفی می کند. همان طور که پسر از پدر ارث می برد، دختر هم می برد. همان طور که در فقدان پسر، نوادگان پسری ارث می برند، در فقدان دختر نیز نوادگان دختری ارث می برند. همان طور که بود و نبودِ پسر و فرزندان او در میزان سهم بریِ پدر و مادر و زن و شوهر تأثیر می گذارند، بود و نبود دختر و فرزندان او نیز تأثیرگذارند.
آنچه در ارث ملاک و ضابطه ارث بری است، «خویشاوندی» و دور و نزدیک بودن آن به میّت است. تفاوتی نمی کند که خویشاوند میّت زن باشد یا مرد، هر چند مقدار آن به حکمت های دیگری است.
در آیه «یُوصیکُم اللّه ُ فی اولادِکُم للذّکَرِ مِثْلُ حظِّ الاُنْثَیَیْنِ» انسان را نسبت به فرزندانش توصیه و سفارش می کند. به نظر بعضی از مفسران اینکه تعبیر به «اولاد» شده، نه «ابناء» بدین خاطر است که «ولد» به فرزند بلاواسطه انسان گفته می شود، ولی «ابن» اعم از فرزند بی واسطه و باواسطه است. نکته به کارگیری این واژه آن است که ولد چه دختر و چه پسر از پدر ارث می برند و میزان ارث آنها مشخص شده که پسر دو برابر دختر ارث می برد. اگر پسر در زمان مرگ پدر در قید حیات نباشد به شرط نبودن فرزندان بلاواسطه دیگر فرزندان او سهم پدرشان را به ارث می برند، هر چند دختر باشند و اگر دختر میت در زمان مرگ پدر در قید حیات نباشد، به شرط در حیات نبودن فرزندان دیگر میت، فرزندان او سهم مادرشان را به ارث می برند، هر چند پسر باشند.
برخی که به این نکته توجه نداشته اند، بر این باورند که پسر دو برابر دختر ارث می برد، چه پسر و دختر بی واسطه چه باواسطه، بنابراین در مفروض مسئله که میت یک پسر و یک دختر دارد، و هر دو پیش از پدر از دنیا رفته و از پسر یک دختر و از دختر یک پسر به جا مانده، در اینجا نیز پسرِ دختر دو برابر دخترِ پسر ارث می برد، در حالی که به قول مشهور این گونه نیست. دختر پسر سهم پدرش را می برد و پسرِ دختر سهم مادرش را؛ از این رو سهم این دختر در این فرض دو برابر سهم پسر است.
جمع بندی و نتیجه گیری از آیات و احادیث فراوان استفاده می شود که نوادگان دختر نیز مانند نوادگان پسریِ فرزندان شخص به شمار می روند. از این رو، فرزندان حضرت زهرا(س) فرزندان رسول خدایند.
همان طور که شخص از جانب پدر می تواند فرزند پیامبر باشد و به آن حضرت منتسب شود، از جانب مادر نیز می تواند فرزند آن حضرت بوده و به ایشان نسبت داده شود و به این نسبت افتخار کند. گرچه احکامی که در فقه وجود دارد دائرمدار ملاک و ضابطه مشخصی است. ممکن است در باب ارث و مَحرمیت که ملاک ارث بری و حرمت ازدواج رابطه خویشاوندی است، آنان که از جانب مادر به رسول خدا منسوبند، در این دو مسئله مانند آنهایی باشند که از جانب پدر به آن حضرت منسوبند، اما در مسئله زکات و خمس، ضابطه دیگری حاکم باشد، چنان که از ظاهر روایات استفاده می شود.
آنان که از جانب پدر به هاشم منسوبند استحقاق خمس داشته و زکات بر آنان حرام است، ولی آنان که از جانب مادر به هاشم منسوبند، مستحق خمس نبوده و صدقه نیز بر آنان حرام نمی باشد، یا در مسائلی چون وقف و وصیت، ملاک عزم و نیت واقف و موصی باشد، نه صدق لفظی یا لغوی ابن و ولد و بنت و امثال آن.