اولین نکته ای که در بازسازی نظریه انقلاب در اندیشه امام خمینی مشهود است تفکیک بین دو انقلاب مادی و معنوی است که هر یک دارای ویژگی های مختص خویش است. هر چند به فرمایش ایشان «قوه مقاومت در برابر ستم و بی عدالتی دولت، جزو طبیعت ساختمان بشر است، لکن هدف از شوریدن و مقاومت کردن وجه تمایز این دو انقلاب است.
مقدمه
شناخت کامل و همه جانبه ی چهره ی ممتاز حضرت امام خمینی(ره) بدون بررسی ابعاد گوناگون شخصیت، اندیشه ها، مواضع و عملکرد ایشان در مراحل مختلف حیات اجتماعی ـ سیاسی ممکن نیست. امام خمینی(ره) با تدوین و تحکیم پایه های نظری نظام سیاسی مبتنی بر دین و تمهید مقدمات عملی آن و گسترش دادن اسلام سیاسی و بسیج کردن مردم مسلمان ایران، سلطنت 2500 ساله شاهنشاهی را ساقط و نظام جمهوری اسلامی ایران را جایگزین آن ساخت. در این نوشتار تلاش شده است اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) در نقد حکومت پهلوی و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران بررسی و کنکاش قرار داده شود.
ضرورت انقلاب اسلامی
در اندیشه سیاسی حضرت امام(ره) استبداد خصلتی است که به تدریج در سلطنت مطلقه، تبدیل به عادت می شود. عادت به این شیوه حکمرانی، آزادی های سیاسی جامعه را نابود می سازد. چنین مشکلی نه از طریق وعظ و نصیحت حل می شود و نه مشروطیت توانست نسبت به تقلیل یا حذف آن همت گمارد. لذا حضرت امام مسوولیت تمام نابسامانی های موجود را در رأس هرم حکومت... می داند و راهکار آن را سرنگونی سلطنت و برپایی حکومت اسلامی توسط ولی فقیه می داند. به طوری که برای نخستین بار در کتاب ولایت فقیه خویش، از انقلاب سیاسی نام می برد و خواستار سرنگونی سلطنت می گردد:
«شرع و عقل حکم می کند که نگذاریم وضع حکومت ها به همین صورت ضد اسلامی یا غیر اسلامی ادامه پیدا کند. دلایل این کار واضح است، چون برقرای نظام سیاسی غیر اسلامی به معنی بی اجرا ماندن نظام سیاسی اسلام است. هم چنین به این دلیل که هر نظام سیاسی غیر اسلامی، نظام شرک آلوده است چون حاکم اش طاغوت است و ما موظفیم آثار شرک را از جامعه ی مسلمانان و از حیات آنان دور کنیم و از بین ببریم و باز به این دلیل موظفیم شرایط اجتماعی مساعدی برای تربیت افراد مؤمن و با فضیلت فراهم سازیم واین شرایط درست ضد شرایط طاغوت و قدرت های نارواست... ما چاره نداریم جز این که دستگاه های حکومتی فاسد و فاسد کننده را از بین ببریم و هیأت های حاکمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون کنیم. این وظیفه ای است که همه مسلمانان در یکایک کشورهای اسلامی می باید انجام بدهند و انقلاب سیاسی را به پیروزی برسانند.»[1]
اما انقلاب سیاسی در فضایی که اکثریت عالمان دینی و روشنفکران ایرانی متأثر از گفتمان مشروطیت بودند، تحولی بعید به نظر می رسید. به ویژه آن که بسیاری از مراجع حوزه علمیه به دلیل سرخوردگی های ناشی از فرجام مشروطیت و نیز ترس و واهمه از تعرضات علنی رضاخان، در انزوا به سر می برند و علاقه چندانی به بازگشت مجدد به عرصه ی سیاست نداشتند. در این شرایط حضرت امام وارد عرصه سیاست شد و به نقد دولت پهلوی پرداخت.
جسارت امام خمینی در نقد جدی و صریح دولت، شجاعتی بود که بسیاری از طرفداران مشروطه از انجام آن ناتوان بودند.[2] بدون شک ایستادگی حضرت امام در قبال حوادثی چون لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و کاپیتولاسیون نقش مهمی ایفا کرد. به ویژه آن که حضرت امام با کشاندن مبارزه به کانون اصلی آن یعنی حوزه علمیه قم، عملا علما و مراجع وقت را به یک رویارویی ناخواسته کشاند. و بخش وسیعی از روحانیون و مراجع را به نیروی اپوزیسیون مبدل ساخت.
بنابراین وضعیتی پدید آمد که امام خمینی رسما اعلان می کند «موافقت با نظام شاهنشاهی چه به صراحت و چه به وسیله طرحی که لازمه اش بقای آن است، خیانت به اسلام و قرآن کریم و مسلمین و ایران است و هر کس با هر اسم، با آن موافقت نشان دهد، مطرود و اجتناب از آن لازم است.»[3] همچنین در پاسخ به سؤال روزنامه الهدف لبنان و رادیو اتریش مبنی بر این که رژیم شاه تصمیم دارد قانون اساسی را با شریعت اسلام متناسب کند می افزاید «اینها همه دروغ است. اگر راست می گویند، اول چیزی که در قانون اساسی مخالف با اسلام است، سلطنت شاه و اصل رژیم سلطنتی است»[4] که باید برداشته شود.
بازسازی نظریه انقلاب
اولین نکته ای که در بازسازی نظریه انقلاب در اندیشه امام خمینی مشهود است تفکیک بین دو انقلاب مادی و معنوی است که هر یک دارای ویژگی های مختص خویش است. هر چند به فرمایش ایشان «قوه مقاومت در برابر ستم و بی عدالتی دولت، جزو طبیعت ساختمان بشر است، لکن هدف از شوریدن و مقاومت کردن وجه تمایز این دو انقلاب است. از دیدگاه امام خمینی «همه انقلابات به جز انقلاب اسلامی، به دنبال اهداف مادی بوده و در حصار از میان رفتن یک حکومت و روی کار آمدن حکومتی دیگر محدود شده اند. این انقلاب با انقلاب سایر کشورها و انقلاب هایی که در دنیا اتفاق افتاده است فرق دارد. انقلاب هایی که در دنیا تاکنون اتفاق افتاده است قدرت را از دست یک قدرتمند، یک جابر، به دست جابر دیگری که یا مثلا این یا بالاتر از این است منتقل کردند. شما مطالعه کنید در حال انقلاب هایی که در دنیا پیدا شده است یا کودتاهایی که هر روز واقع می شود و شده است، ببینید که آن وضع آن جا چطور است. جز این است که با اغفال مردم یک انقلاب پیدا شده است و یک قدرتی را به کنار گذاشته اند یک قدرت مشابه او یا بدتر از او سر کار آورده اند؟ هیچ در حال ملت ها فرق حاصل نشده است یا حال ملت ها بدتر شده است.»[5] انقلاب فرانسه، شوروی و سایر انقلاباتی که در عالم واقع شده است یک انقلاباتی بوده است و رژیم ها تغییر کردند. رژیم دیگر حکومت تغییر کرده به حکومت دیگر. اما انگیزه، انگیزه مادی است. انگیزه دنیایی بوده است آن وقتی که روسیه قیام می کند و رژیم سابق را از بین می برد انگیزه اش این بوده است که این دنیا دست من باشد نه دست او»[6]
از این رو انقلاب های معمول دنیا در منظر حضرت امام، به واسطه بروز فشارهای طولانی و طاقت فرسای اقتصادی ـ سیاسی از یک سو و منازعه قدرت میان نخبگان سیاسی از سوی دیگر، به وقوع پیوسته اند. به طور کلی از منظر حضرت امام، سلطه عواملی که به مسأله سرنگونی و نیز برقراری و ثبات نظامی اسلامی منجر شد عبارتند از:
الف) اراده الهی
تأثیر عنایت خداوند در پیروزی نهضت اسلامی به گونه ای بود که به اعتقاد حضرت امام، پیش از آن که دریابیم که چه عوامل ذهنی و عینی موجب پیدایش انقلاب اسلامی شد باید پدید آمدن نفس شرایط را محصول اراده الهی بدانیم «این انقلاب، نه با تبلیغات من و شما به راه افتاد و نه هم روحانیت جنود خداوند بود. هیچ کس از جناح های سیاسی نمی تواند ادعا کند که او خالق انقلاب است. اگر اراده خداوند به آن تعلق نمی گرفت حتی شعار مرگ بر سلطنت پهلوی نیز بر زبان هیچ یک از شماها جاری نمی شد.»[7]
ب) آگاهی و هوشیاری مردم
حضرت امام در جمع شاگردان خود در نجف که بعدها مسوولیت آگاهی بخشی مردم را بر عهده گرفتند فرمود «ما موظفیم ابهامی را که نسبت به اسلام به وجود آوردند، بر طرف سازیم. تا این ابهام ها را از اذهان نزداییم، هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم. ما باید این ابهامی را که بر اثر تبلیغات سوء چند صد ساله نسبت به اسلام در اذهان حتی بسیاری از تحصیل کرده های ما پیدا شده رفع کنیم. .. شما مطمئن باشید اگر این مکتب را عرضه نمایید و حکومت اسلامی را چنان که هست به دانشگاه ها معرفی کنید، دانشجویان از آن استقبال خواهند کرد. دانشجویان با استبداد مخالفند. با حکومت های دست نشانده و استعماری مخالفند. با قلدری و غارت اموال عمومی مخالفند. با حرام خواری دروغ پردازی مخالفند. با اسلامی که چنین طرز حکومت اجتماعی و تعالیمی دارد هیچ دانشگاه و دانشجویی مخالفت ندارد»[8]
ایشان با بیان تفاوت اسلام با دینی که به عنوان افیون توده ها معرفی می شود می فرماید «می خواهند مسلمین را خراب کنند، می خواهند مسلمین را از اسلام جدا کنند و مسلمین خواب بروند و آن ها مال مسلمین را بخورند. این افیون است، نه اسلام.»[9] در حقیقت تمیز اسلام اصیل از دروغین و متوجه ساختن مردم به آن، همان انقلاب درونی است که به فرمایش حضرت امام، تا حاصل نشود، انقلاب بیرونی یا جابجایی قدرت صورت نخواهد پذیرفت.
ج) تزلزل دستگاه سرکوب هیأت حاکمه
گسست به وجود آمده که به تعبیر حضرت امام به دو قطب متضاد ملت و دولت مبدل شده بود با آغاز بحران های سال 56 به یک رویارویی جدی و شورش همگانی تبدیل گردید. خیزشی که با نگارش مقاله ی توهین آمیز روزنامه اطلاعات درباره امام خمینی در هفدهم دی ماه همان سال آغاز شد سرانجام با سقوط حکومت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران به پایان رسید. به طوری که شاه نیز تصور می کرد می تواند تظاهرات و اعتصابات را با استفاده از ارتش و نیروهای مسلح همانند قیام پانزده خرداد 42 خاموش کند. اما چنین نشد. و حتی بدنه ی ارتش نیز متأثر از جریان انقلاب به انقلابیون پیوستند و موجبات تسریع در پیروزی انقلاب را فراهم ساختند. «یک ملتی که هیچ ابزار نداشت. .. بر یک قدرتی که تا دندان مسلح بود و دنبالش هم آمریکا بود که می گفت ما پشتیبانی می کنیم. .. این قدرتی که پشتوانه اش هم قدرت بود. .. به دست این ها از بین رفت. البته ارتش هم کمک کرد اما بعد از این که این ها فریادهایشان را کردند که آن ها را هم متحول کردند. ارتش ها از این فداکاری که به خیال خودشان برای آن مردک داشتند، منحرف کردند به این طرف، یک عده ای که البته از آن بزرگ ها بودند که فرار هم کردند. ... دیگران هم متحول شدند نیروی هوایی هم همین طور، نیروهای دیگر هم همین طور، هوانیروز هم، همافران این ها متحول شدند. این تحولات هم که در آن ها پیدا شد باز یک امر عادی نبود که این طور متحول کرد یک ارتشی را. متحول کرد که بتوان بر خلاف شاه. .. قیام کنند»[10]
د) لزوم آگاهی بخشی رهبران نهضت
حضرت امام با بیان این مطلب که بزرگترین کاری که از ما ساخته است بیدار کردن و متوجه ساختن مردم است.[11] علمای اسلام را به نشر حقایق و گفتگو با مردم دعوت و از آنان می خواهد که در برابر جنایاتی که رخ می دهد سکوت نکنند. از این رو وظایف اصلی کارگزاران، زدودن زنگارهای فراموشی از اسلام واقعی و عرضه خالصانه آن به عموم مردم و نقد وضع موجود و ناسازگاری آن با آموزه های اسلام اصیل و بالاخره معرفی مقصرین اصلی چنین اوضاعی است.
هـ) انعطاف ناپذیری نظام سیاسی و کاهش تدریجی مشروعیت
روند تدریجی آگاهی مردم از دو مؤلفه ی اسلام اصیل و ناسازگاری نظام سیاسی وقت با آن، خود تحول تدریجی مشروعیت آن نظام را فراهم می ساخت و شکاف ساده ی جامعه با دولت تبدیل به یک شکاف فعال می نمود. گسست یا شکاف به وجود آمده به دو طریق می توانست ترمیم یا فعال گردد. راه حل اول آن بود که ساختار قدرت، با درکی عمیق از بحران مشروعیت و نا همخوانی ذهنی و عملی مردم با آن، از خود انعطاف نشان دهد و به مطالبات جامعه ی دینی تن دهد. و راه حل دوم آن بود که لجاجت دولت و بی کفایتی آن در حل بحران، مردم را علاقمند به براندازی راه های خشونت آمیز نماید. مسلم بود که رژیم شاه، ساختاری غیر منعطف داشت و شاه نمی توانست بین خود و مخالفین تفاهم ایجاد کند. اگر یک کشور بخواهد یک کشور سالمی باشد باید بین دستگاه حاکمه با ملت تفاهم باشد، مع الاسف «رژیم های شاهنشاهی و به خصوص در رژیم اخیر، این معنا عکس بود. یعنی دستگاه حاکمه کوشش می کرد با ادعا، فشار، آزار، شکنجه، حبس و امثال این ها با ملت رفتار کند و ملت هم اگر زور نداشت کوشش می کرد که مالیات نپردازد. از زیر بار همه چیز در برود هر چه بتواند کارشکنی کند برای دولت و از این جهت دهی شکاف بین مردم و دولت حاصل می شد و هم هیچ پشتیبانی نداشت و دستگاه حاکمه یک امر به خیال خودش مستقلی بود که هیچ ارتباطی با ملت نداشت. ملت هم به او هیچ اعتماد نداشت. او را دشمن خودش می دانست با پایگاه نداشتن در پیش ملت ناچار باید کنار بروند و رفت. این باید یک عبرت باشد برای دولت ها.»[12]
پی نوشت ها:
[1] امام خمینی، ولایت فقیه، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 8373، ص 40.
[2] فراتی، عبدالوهاب، اندیشه های سیاسی امام خمینی، تهران، مؤسسه انتشاراتی احیاگران، 1380، ص80.
[3] صحیفه نور، ج 1، ص 590.
[4] صحیفه نور، ج 2، ص 483.
[5] صحیفه نور، ج 19، ص 269.
[6] صحیفه نور، ج 20، ص 63.
[7] صحیفه نور، ج 3، ص 204- 207.
[8] امام خمینی، همان، ص 77
[9] صحیفه نور، ج 3، ص 4-8.
[10] صحیفه نور، ج 5، ص 227.
[11] در جستجو راه از کلام امام، دفتر دهم، انقلاب اسلامی، تهران، امیرکبیر، 1361، ص 46.
[12] صحیفه نور، ج 7، ص 169.