عشق حقیقی و عشق مجازی

عشق حقیقی و عشق مجازی در عرفان عملی

عشق حقیقی و عشق مجازی در عرفان عملی

در این جنبه سه مسأله قابل طرح است:

1-حق تعالی محبوب حقیقی و مستحق واقعی محبت است.

2-محبت مجازی گذرگاهی است برای وصول به محبت حقیقی به محبوب حقیقی.

3-وضعیت محبت مجازی از حیث ارزشی و توصیه پذیری.

محبوب واقعی تنها حق تعالی است

خلاصه بـیانی کـه در کتب حکما و عرفا در این زمینه ه صورت استدلال بیان شده چنین است: اسباب محبت پنج است:اول، محبت نفس و وجود و بقاء او.دوم، محبت محسن و منعم.سوم، محبت صاحب کمال.چهارم، محبت جمیل.پنجم، محبتی کـه نـتیجه تعارف روحاتی و وجود سنخیت و مناسبت خاصی بین متحابین.و می دانیم که تمام اسباب به نحو اتم و اعلی در حق تعالی جمع است: سبب اول: بدین جهت که انسان بدون فضل خدا هـیچ اسـت و وجود و کمالات وجودی و بقای او به خداوند است.(1) سبب دوم: بدین جهت که باری تعالی محسن حقیقی و جواد حقیقی و علی الاطلاق است، و نیز بدین جهت که حق تعالی فی نفسه مـحسن بـه غـیر است، اگر چه احسان او بـه دیـگران(غیر مـحب)برسد، نه به محب.سبب سوم و چهارم: بدین جهت که تمام جمال و کمال باطنی به علم و قدرت و تنزه از امکان و نقص برمی گردد. و خداوند در هر سـه جـهت در حـد اعلی و بی نهایت و اطلاق می باشد.سبب پنجم:بدین جهت که خـدای تـعالی مناسبت خفیه ای با جمیع موجودات، به نحو تکوینی دارد، بواسطه رابطه علیت نزد حکیم و بواسطه رابطه مظهریت اسماء و صفات نـزد عـارف، هـمچنانکه بواسطه اطاعت و محبت و قرب نوافل مناسبتی خاص بین بنده و رب تـحقق می یابد. (2) جامی در آخرین مقدمه شرح لمعات خود سبب پنجم را به پنج قسم تقسیم می کند، بدین صورت:مناسبت ذاتی و صفاتی و فـعلی و حـالی و مـرتبی و هر کدام را شرح می دهد که طالبان را به آن مقدمه ارجاع می دهیم.

این مسأله کـه تـنها حق تعالی را باید پرستید واو را باید دوست داشت، در کلام مولانا به اینصورت بیان شده:

عشق آن زنده گزین، کو بـاقی است/از شـراب جـانفزایت ساقی است/عشق آن بگزین که جمله انبیاء/یافتند از عشق او کار و کیا/هین رها کن عشقهای صورتی/عشق بر صورت نـه بـر روی ستی/بر امـید زنده ای کن اجتهاد/کو نگردد بعد روزی دو جماد/عشق از اوصاف خدای بی نیاز/عاشقی بر غیر او باشد مجاز

مولانا، ذات و جوهر الهی آدمی و عشق و مـحبت او را شـریف تر از آن مـی داند که به جهان فانی و ظواهر متغیر و صورتهای ناپایدار و گذرا تعلق گیرد و با بیات خـاص خـود روشن می نماید که آنچه نپاید دلبستگی را نشاید. در اینجا ممکن است بین ابیات فوق بـا ابـیاتی کـه مفاد آن محبت عارف به همه عالم است توهم تعارض و تهافت شود، ابیاتی نظیر ایـن بیت:

به جـهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

چرا که نـمی توان گـفت عـالم فانی و گذرا لیاقت چنین محبتی را دارد.لکن در واقع این دو دسته از ابیات حکایتگر اوصاف دو مرحله متفاوت و بـیانگر احـکام دو دید مختلف می باشند: یکی مرحله بینش عادی به جهان که اشیاء را متکثر، پراکـنده، و مـستقل و هـر کدام با احکام متفاوت می بیند، و دیگری مرحله بینش الهی به جهان که موجودات را همه آیـنه و آیـه و مـظاهر حقیقت واحد و منتظم و مرتبط بهم و نیازمند به یک غنی علی الاطلاق می بیند.

به بـیان دیـگر: هر موجودی دو جنبه دارد: 1-جنبه ربط آن به خدای تعالی که از آن به ملکوت و جنبه یلی الربی و نیز«صنع»تعبیر مـی شود.2-جنبه نـفسی شئ(یلی النفسی)که حکایت از حدود وجودی و ماهوی موجودات دارد، که از این جنبه ملازم نـقص و فـقدان می باشد و از آن به کون و نیز«مصنوع»تعبیر می شود. آنکه جهان را عین ربـط و تـعلق بـه باری تعالی و محبوب کل می داند، طبعا اثـر او را نـیز دوست دارد، لیکن در عین حال دیگران را که در جنبه نفسی موجودات مستغرق اند و از مشاهده حق در آنـها غـافل می باشند، بر حذر می دارد کـه مـحبت اینها مـی تواند دامـی در راه بـاشد، مگر اینکه محبت «ماسوی الله»مجاز و مـعبر و پلی بـرای محبت حق تعالی باشد.

مولانا به خوبی این مطلب را بیان نموده: عاشق صنع خدا بافر بود/عاشق مـصنوع او کـافر بود...

مقدمه اول-برخی از عرفا، محبت را«اقرب الطرق»و نزدیکترین راه به حـق تـعالی دانسته و از مهمترین ثمرات و آثار عـشق را خـاصیت«تخلیص و تـطهیر»و نیز«تبدیل گری»می باشد، لذا غالبا عـشق را بـه آتش و آب و یا کیمیا و مـغناطیس تـشبیه کرده اند:محبت به مانند آتش، باعث تصفیه و پالایش محب از ناخالصیها و زنگها و زنگارها و تخلیص او از هر چـه جـز محبوب است، می باشد. و یا همانند مغناطیسی کـه خـرده های آهن را هـمانند خـود، بـاردار و جهت دار نموده و سبب خـروج محب از وضع اولیه شده و باعث تحول دائمی او و تشبه او به صفات محبوب می شود، همانند عمل کـیمیا در فـلز کم ارزش. مولانا در مورد عمل تخلیص می فرماید:

عشق آن شعله اسـت کـو چـون برفروخت/هر چـه جـز معشوق باقی جـمله سوخت/تیغ لا در قـتل غیر حق براند/در نگر زان پس که بعد از لا چه ماند/ماند الا الله باقی جمله رفت/شاد باش ای عشق شرکت سوز زفت/هر که را جامه ز عـشقی چـاک شد/او ز حـرص و عیب کلی پاک شد. و در مورد تبدیل گری عشق می گوید: از مـحبت تـلخ ها شـیرین شود/از مـحبت مـسها زریـن شود/از محبت دردها صافی شود/از محبت دردها شافی شود/از محبت مرده زنده می شود/از محبت شاه بنده می شود

و این آثار بدین جهت است کـه مـحبت، حصار شکن است و نافی خودپرستی است و توأم با نوعی جاذبه به سمت جمال و کمال معشوق همراه با تشبه جویی و میل به اتحاد با معشوق در همه صفات او. لذا هرچه هست بـاید تـبدیل به معشوق و همرنگ با او شود.در اینجا همه همت عاشق، واحد شده و در جریان عشق همه صفات عاشق با اکسیر عشق به صفات معشوق مـبدل مـی شود و این است که:در عشق حـقیقی جـز معشوق چیزی در بین نیست و عاشق حتی خودش و حتی عشقش را نیز بیگانه و از اعیار دیده، و زبان حال او چنین است:

بینی و بینک انییی ینازعنی/فارفع بلطفک انییی من البین

بین من و تو مـنیت مـن با من منازعه مـی کند، پس بـه لطف خود آن را از بین بردار(تا فقط تو بمانی). و در آخر نیز: هم به چشم یار بیند یار را. تحقق این آثار در عشق حقیقی، بلا شک و قطعی است.اما محل بحث اینجاست که آیا آثار فوق آثـار مـطلق عشق است یا تنها اثر عشق حقیقی به حق تعالی. به عبارت دیگر: آیا مطلق محبت موجب وصول، یا آماده کننده سالک برای وصول به ذات حق می باشد؟یا تنها محبت با درجه اعلای آنـ(عشق حـقیقی)به ذات و صفات بـاری تعالی چنین است؟

مقدمه دوم-که مروری دوباره است به اقسام محبت مجازی، به جهت شرح اقوال مطرح شده در مـحل بحث:

1-محبت عقلانی: نظیر محبت به واصلین به حق تعالی(انبیاء و ائمه علیهم السلام و اولیاء).

2-محبت روحـانی: اعم از مـحبت بـه فضایل نفسانی و انسانی یا به زیباییهای ظاهری، با تأکید بر محبت معنویات و فضایل.

3-محبت طبیعی نفسانی: محبت به زیبایی صـوری بـه جهت زیبایی آن.

4-محبت طبیعی شهوانی، محبت به تبع غرایز و شهوات.

مقدمه سوم-در این خلافی نیست کـه مـحبت طـبیعی شهوانی به وصف شهوانیت خود نزد عرفا و حکماء و متشرعه و عقلا مذموم بوده و همواره از موانع طـریق کمال محسوب می شود. مگر اینکه تحت حکومت عقل درآمده و جنبه عقلانی به خود گرفته و زیـر سلطه عفاف و تحت قـوانین شـرع واقع شود که در این صورت نزد عده ای از حکما و عرفا به قسم دوم یا سوم محبتهای مجازی(محبت طبیعی نفسانی یا روحانی)ملحق گشته و توانایی ایجاد تأثیرات مثبت در جان عاشق محب را پیدا می کند.

مقدمه چهارم-یک حکم عـمومی در مورد تمامی انواع عشق مجازی این است که هیچ کدام از آنها بخودی خود موضوعیت نداشته، بلکه همگی طریقیت دارند.بدین معنی:اثر مثبت این محبتها مرهون معبر و مرحله بودن آنهاست و الاّ توقف در هریک از آنـها مـساوی با رکورد و خسران است.این محبت، معبر و گذرگاه خوبی اتس، اما منزلگاهی بدو مهلک-اساسا یک کاربرد«مجاز»در عربی اسم مکان و به معنای معبر، پل و گذرگاه است از مصدر جواز بمعنی عبور. چنانکه جامی در هفت اورنگ از قـول شـیخی به مریدش نقل می کند:

بگفت ارپا نشد، در عشقت از جای/برو عاشق شو آنگه پیش من آی/...ولی باید که در صورت نمانی و زین پل زود خود را بگذرانی/چو خواهی رخت در منزل نهادن/نباید بر سر پل ایستادن

با توجه به این چهار مقدمه، اقوال و نظرات مـطرح شـده در توضیح اصل مذکور به شرح ذیل می باشد:

قول اول:تنها محبتی که جهت وصول به ذات حق گذرگاه می باشد، محبت به انبیاء و ائمه علیهم السلام و اولیاء و افراد کامل وارسته و به حق پیوسته و اسـتاد مـرشد کـامل مکمل می باشد، از آن جهت که ایـشان مـتصل بـه حق بوده و همانطور که ذاتشا مستهلک و فانی در ذات حق است محبت بدانها نیز مستهلک در محببت به حق می شود و لذا عبد سالک را حقانی می نماید. و ایـن اسـت سـرّ تکیه و تأکید شریعت طاهره بر لزوم«ولایت»و«توسل»به معصومین عـلیهم السـلام * این قسم از محبت صرفا جنبه آلیت نداشته و به جهت استهلاک در حب الهی همراه با عشق حقیقی باقی می ماند، بـلکه خـود عـین اوست، چنانکه گفته اند: حب محبوب خدا، حب خداست/زانکه حب از ذات پاک کبریاست

آنچه مسلم اسـت در معارف اسلامی و مکتب تشیّع بر این قسم از حب، شدیدترین سفارشها و تأکیدها وارد شده از جمله: «قل ما اسئلکم علیه اجرا الا امودة فـی القـربی» (شوری/23).(ای پیـامبر)بگو از شما مزدی مطالبه نمی کنم مگر دوستی با نزدیکانم.«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یـحببکم اللهـ» (آل عمران/30).(ای پیامبر)بگو اگر خدای را دوست دارید مرا تبعیت کنید تا خدا به شما محبت ورزد.«یا ایها الذین آمـنوا اتـقو الله و ابـتغوا الیه الوسیلة و جاهدوا فی سبیله لعلّکم فتلحون»(مائده/35).ای اهل ایمان تقوای خدا پیشه کـنید و وسـیله ای بـسوی او بجویید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار شوید.و در رابطه با اینکه این وسیله چه می باشد احـادیثی از پیـامبر اکـرم(ص)وارد شده، از جمله حدیث ذیل:«الائمة من ولد الحسین..هم العروة الوثقی و هم الوسیلة الی الله تعالی». (3)امامان از فرزندان حسین(ع)...و دسـتگیره مـحکم الهی اند و هم آنان وسیله اند بسوی خدای تعالی.و نیز از معصومین علیهم السلام نقل شده، «نـحن کـلمة التـقوی و سبیل الهدی و المثل الاعلی». (4) ما کلمه تقوای الهی و راه هدایت و نمونه اعلی برای حق تـعالی هستیم.و در زیـارت جامعه خطاب به اهل بیت علیهم و نیز همین است سرّ تأکید عرفا بـر لزوم پیـروی از پیـر، و استادی که متصل به قطب اعظم و امام زمان باشد.السلام چنین می خوانیم: «اشهد انکم ابواب الله و مفاتیح رحـمته...یتقرب اهـل السماء بحبکم و بالبرائة من اعدائکم...»شهادت می دهم که شما ابواب الهی و کلیدهای رحـمت او مـی باشید...و اهـل آسمان(فرشتگان)نیز نیز با حب شما به خدا نزدیکی می جویند. و در دعای ابو حمزه می خوانیم:«و یحی النبی الامـّی القـرشی...ارجو الزلفـة لدیک...»و بواسطه محبت پیامبر امی از اهل قریش...امید نزدیکی به تو دارم.از هـمین خـاصیت است که گاه تعبیر به «رسیدن از ولایت محبت به ولایت تکوینی»(حاصل از قرب به حق تعالی)می شود(رجوع شـود بـه: ولاءها و ولایتها، استاد شهید مطهری).

قول دوم: قسم دوم و سوم نیز(محبت روحانی و محبت طبیعی نفسانی)علاوه بـر قـسم اول، خصوصیات مذکو را داراست و از آنجا که این دو نـوع عـشق-بخصوص قـسم دوم(محبت روحانی) تا حدی مجرد شده و خـالی از شـهوات می باشد، انسان را از گل و لای طبیعت بیرون کشیده و میل به امر معنوی، انسان را از شواغل دنـیوی و خـیالات پراکنده مجذوب نفس کمال و جـمال مـی نماید و لذا می تواند زمـینه ای بـرای ارتـقاء به عشق به کمال مطلق و مـحبوب اصـلی باشد. البته این تنها در اوایل امر و ابتدای راه است، و الاّ وقوف در همین محبتها، خود حجاب و مـانع بـرای ارتقاء به مراتب بعدی است، چـرا که این خود، مـنزل پنـداشتن راه و معبر است که از اعظم اشـتباهات مـی باشد.و می توان آیات و روایاتی که مشوق دوستی اخوان مؤمنین و پدر و مادر و همسر و فرزند و دوستان تـحت عـنوان حب فی الله(حب در راه خـدا)وارد شـده(البته مـادام که در برابر حـب الهـی قرار نگیرد)بر این قـسم حـمل نمود.» * قول سوم:اساسا مطلق عشق و محبت با قطع نظر از نوع آن-از هر کدام از انـواع چـهارگانه مذکور-و نیز با صرف نظر از جـزئیات و صـفات و مزایای مـحبوب-زیبایی صـوری بـاشد یا دلیری یا هـنرمندی یا اخلاق مخصوص و...-از آن جهت که قابلیت این را دارد که انسان را از خودی و خودپرستی بیرون برده، لذا موجب تـوسعه شـخصیت او شود(البته به شرط حکومت عقل بـر آن و نـیز حـفظ عـفاف و کـتمان چنانچه شرح ایـن مـوارد خواهد آمد)ممدوح بوده و ارزش مثبت دارد.و نیز از آن جهت که بواسطه توجه دائمی به معشوق و استغراق در یاد او در عاشق«تلطیف سـرّ»حاصل شـده، مـی تواند زمینه ساز حصول عشق حقیقی و وصول به مـقصود اصـلی شـود. *باید تـوجه داشـت کـه از این طریق بسیاری از رذایل اخلاقی که متفرع بر خود پرستی است نظیر بخل-حسد-ترس-کبر و...محو می شود، از اینرو گفته اند: هر که را جامه ز عشقی چاک شد/او ز حرص و عیب کلی پاک شد اینکه با توجه به ایـنکه قول اخیر را می توان قول عرفا و حکمای حکمت متعالیه دانست، لازم است برای ایضاح مطلب، نظر برخی از ایشان را (*)ملا عبد الرحیم دماوندی در رسأله خود بحثی را مطرح کرده پیرامون اینکه:آیا محبت یعقوب(ع)به یـوسف(ع)و مـحبت معصومین(ع)به فرزندان خود از این قسم بوده یا از قسم اول (ر.ک:مفتاح اسرار، ص 772). آنچه معشوقست صـورت نـیست آن/خواه عشق این جهان خواه آن جهان لذا باید با تمسک به عفاف و کتمان و با کمک از حرارت آتش محبت بدان ریشه دست یافت، آن را پروراند و به سمت مـحبت حـقیقی به جمال و کمال علی الاطـلاق سـوق داد. نقل نموده سپس به استنتاج و جمع بندی پرداخت. * در نقل این اقوال به طرح چند نکته در آراء ایشان نظر داریم:

1-کیفیت طرح مسأله.

2-بیان چگونگی سیر و بیان مراحل طی طریق از مـحبت مـجازی به حقیقی.

3-ویژگیهایی که موجب سـیر از مـجاز به حقیقت می شود.

4-شرایط محبت مجازی باارزش.

الف-بیان ابن سینا:

شیخ الرئیس در نمط تاسع اشارات در اعانت و کمک عشق عفیف سرّ چنین آورده: «سپس(یعنی پس از اراده که اولین درجه از حرکات عارفین است او به ریاضت نیازمند است و ریاضت متوجه سه هدف اسـت: اول، دور سـاختن غیر حق از راه حق، دوم، تابع ساختن نفس اماره به نفس مطمئنه.سوم، لطیف ساختن درون برای تنبه و آگاهی...آنچه به هدف سوم یاری می کند عبارت است از:اندیشه باریک و عشق پاک که شمایل مـعشوق نـه سلطان شـهوت در آن حکم کند. (5) خلاصه اینکه: عشق مجازی در مراحل اولیه سیر عرفانی از عوامل تلطیف سرّ و زمینه ساز حصول «تنبه»است، البته به شـرط آنکه توأم با عفت و حکومت شمائل و جمال معشوق باشد نه نـیروی شهوت.

ب:کلام فـخر رازی:

امام المـشککین در شرح بیان مذکور از اشارت گوید: تأثیر عشق در تلطیف سرّ از آن جهت است که چنین عاشقی، همیشه حالات معشوق را، از (*)طـرح اجـمالی مسئله وصول به حقیقت از طریق محبت مجازی در آثار افلاطون به چشم می خورد.وی در رسـاله، مـهمانی از زبـان سقراط به نقل از زنی خردمند و کاهنه به نام دیونیما به نحو خاصی این سیر را بـیان می کند و مراحل راه را چنین برمی شمارد(با تلخیص):

1-دل بستن به صورتی نیکو 2-دل بستن به زیبایی صوری و ظـاهری بنحو کلی 3-درک زیبایی جـان و بـرتر بودن آن نسبت به زیبایی صوری 4-دیدن زیبایی در قوانین و اجتماعات 5-توجه و درک زیبایی معرفتها و دانشها 6-معرفت به تمام زیباییهای جهان 7-کشف زیبایی بیکران و نامحدود و بی آغاز و انجام.او در انتها چنین خلاصه می کند«کسی که بـه رهبری عشق زیبایی های زمینی شروع کند و آنها را به منزله به دو زیبایی و از آنجا به زیبایی تن بطور ک لی و از آنجا به زیبایی خلق و خو و رفتار خوب می رسد و چون از آن گذشت زیبایی دانشها را درک می کند تا ایـنکه از زیـبایی دانشها به زیبایی دانش مطلق و بیکرانی می رسد که وصف کردم، این دانشی است که غایت و منظور و مقصود، خود اوست»(رساله مهمانی، ص 336-338.) حرکات و سکنات و حضور و غیبت و خشم و خشنودی مورد توجه قرار مـی دهد و بـطور دائمی ذهن عاشق متوجه استقرای افعال و تعقیب اقوال معشوق می گردد و از این راه به ملکه تلطیف سر دست یابد.و لذا نقل شده که مجنون را بخواب دیدند و گفتند خدا با تو چه کـرد؟گفت:خداوند مـرا بر مدعیان محبت خویش حجت قرار داد. (6)

ج-بیان خواجه طوسی:

ایشان در شرح قطعه مذکور از کلام ابن سینا می فرماید: ...و این عشق مجازی بر دل انسان نرمی و تأثر و وجد و رقت می بخشد و انسان را از علایق و دلبستگیهای این جهان آزاد کـرده و او را وادار مـی کند کـه از هر کس و هر چیزی کـه جـز مـعشوق وی است، روی گرداند و تمام هموم و خواسته ها و امیال و آرزوهایش به یک نقطه تمرکز یابند و همین امر باعث می شود که توجه او به یـک مـعشوق حـقیقی، نسبت به دیگران، آسان تر باشد، چه دیگران بـاید از هـزاران خواسته و همّ و هدف دست بردارند، اما او از همه دست کشیده فقط از یک مورد باید دل برکند و مهر بر دارد که آن دل را بـه آسـتان مـعشوق حقیقی برده و آن مهر را بر معشوق حقیقی بیفکند. (7)

د-نظر اخوان الصفاء:

بدان که غـرض نهایی از وجود عشق در سرنوشت انسانها و محبت جسمانی و زینت های ظاهری و بدنی و اشتیاق به معشوق دلفریب، عبارت است از بیداری و از خـواب غـفلت و تـنبه و هوشیاری از جهالت و به جهت اینکه ریاضتی باشد برای نفوس بشر تـا او را از امـور جسمانی محسوس ترقی داده به امور نفسانی معقول برساند و از رتبه جرم و جزئیات به زیبائیهای روحانی و شناخت جـوهر آنـها و زیـباییهای خاص آنها برساند...به نحوی که(پس از اشتیاق به مشتهیات و خواسته های جسمانی و ظاهری) هـنگامی کـه ایـن اشخاص جرمانی از نزد نفس و مشاهده حواس پنهان شدند صورت روحانی ای صاف و مصفا در نفس عـاشق بـاقی بـماند که در واقع معشوق او بوده و خوفی از فراق آن ندارد. (8)

ه-عقیده غزالی و عین القضاة:

شیخ احمد غزالی در سوانح و عین القـضاة در شـرح آن، با توجه به تجربیات درونی و باطنی خود در مراحل علم و عشق و تلذذ بـه مـعشوق، تـحلیلی ارائه نموده اند و در ضمن آن چگونگی سیر از توجه و تلذذ از ظهور حسی و زیبایی معشوق در«عالم خیال» که در واقـع جـنبه مجازی معشوق است و در طی آن پیکری متناسب با مقام یا خواست و آرزوی عاشق در عالم خـیال او ظـهور و تـجلی پیدا می کند، و در نهایت، حذف صورت از جلوه جمال حقیقی معشوق و رسیدن به محبت و تلذذ قلبی بـه حـقیقت معشوق را توضیح داده اند. (9)عین القضاة چنین آورده: تا بدایات حال عشاق است/مرد عاشق به قوت، مـشتاق است/چون ز مـعشوق بـرنیاید قوت/در فراق از خیال یابد قوت/در درونش ز پیکر معشوق/بنشیند خیال نامفروق/تا به هر لحظه سوی او نگرد/دیده علم، قوت تازه خورد/بعد از آن چون کـمال شـد حاصل/رفت صـورت درون پرده دل بدین صورت می بینم که عین القضاة عشق توأم با صورت خیالی را در بدایات حـال سـالک که هنوز دسترسی به قوت و غذای روحانی و بهره ای از معشوق حقیقی نداشته، می داند و بیان می کند که بـا حـصول کمال، آن صورت زایل می شود.

و-بیان شیخ روزبهان:

شیخ روزبهان بقلی در رابطه با کیفیت وصول به عـشق الهـی و مراحلی که از مجاز تا حقیقت طی مـی شود، دهـها مـرتبه و مرحله را شمارش می کند: «اول منزلی از این منازل فـوز اسـتعداد است، دیگر هیجان صفت، دیگر الهام خدعت، دیگر نور دیده اصل در دیده صـورت، دیـگر رعونت عشق باز رعونت طـبع، دیـگر ترصد بـی اختیار، دیـگر تـرقب با اختیار که آن از ساده دلی و ایـن از خـوش دلی است، دیگر التفات، دیگر لحظات، دیگر طرب، دیگر بصر... (10) و در پایان می گوید: بعد از این تـأثیر وصـل است، در وصل، حیا است، خوف یـا رجا است، خوف بـی رجا اسـت، رجا بی خوف است، قبض اصـلی در بـسط اصلی، یافت مشاهده کلی است، عرفان افعال است، عرفان صفات است، عرفان جـوهر ذاتـ، عرفان اخلاق است، امن کـلی اسـت، انـبساط کلی است، امـن اسـت، حکمت است، معاشرت اسـت، مـسامرت است، مناجات است، خلوت است، یکتائی است، در عین قهر فنا شدن است، در لطف بـاقی شـدن است...تا عاشق استعداد یافته در عین جـمال عـشق انسانی بـه بـدایت عـشق ربانی رسد..این است مـرکب های آن عالم... «عشق الانسان سلّم عشق الرحمن»(عشق انسانی نردبان عشق الهی است). (11) وی سپس در بدایت عشق الهی گوید: چون جـان بـه عشق انسانی تربیت یافت و در سر عـشق راسـخ شـد و دل بـه آتـش عشق از خطرات نـفسانی و شـیطانی تهذیب یافت، نفس اماره در تحت لگد قهر نفس مطمئنه گشت، عقل را منازل عشق آموختند روح را مـقام عـشق پیـدا شد، نفس حسی و نفس حیوانی رنگ مـعنی گـرفت، سـیر مـنازل عـشق انـسانی به روح تمام گشت، وی را آداب و علم طریق عشق حاصل شد...از غیب حق سلسله جذب به نعمت عشق خاص بجنباند... (12)

ز-سخن ملا عبد الرزاق کاشانی:

ایشان در شرح منازل السائرین در توضیح یکی از آثار مـحبت در کلام پیر هرات که عبارت باشد از «لذت بردن از خدمت محبوب»به جهت رعایت تعظیم و بزرگداشت او، چنین آورده: خلاصه اینکه عشق عفیف از آن جهت که هموم مختلف و پراکندگی خاطر و تفرقه را به همّ و مقصود واحد و وحدت تـبدیل کـرده و خدمت محبوب را گر چه با سختی و مشقت توأم باشد، آسان و سهل می کند موجب تلطیف سرّ می شود به خلاف عشق منبعث از شهوت که تنها وسواس است ناشی از توغل در صورت و صـورت پرسـتی و نوعی عبادت نفس اماره است. ایشان در انتها به نکته علمی اشاره می نماید و آن اینکه سرّ تفاوت ظاهری کلام حکما و عرفا در قدح یا مدح و تقبیح و تحسین عـشق صـوری ظاهریدر همین است که عشق صـوری گـاه منبعث از شهوت بوده و گاه عشق توأم با عفت و پاکی. (13) در اینجا لازم است مسأله عفاف که در کلام شیخ الرئیس و نیز شارحین اشارت و غالب عرفا مطرح شـده و دلیـل اشتراط آن و نیز مـسئله کـتمان که در برخی از آثار عرفا به عنوان شرط مطرح گردیده با توجه به کلام ایشان بیشتر شکافته شود.

ح-کلام جامی:

ملا عبد الرحمن جامی در شرح لمعات چنین آورده: «و شرط عفت و کتمان برای آن است که:عفت دلیل اسـت بـر آنکه سبب محبت از آن مناسبات است که در مقدمات مذکور شد نه میل طبیعی شهوانی.و کتمان، بر آن دلالت می کند که محبت مضاف با آن سرّ وجودی است که مکتوم و باطن است نه بنفس و طـبیعت تـا به افـشاء و اظهار به غیر چاره جویی کند نظر مجنون در حسن لیلی بر جمالی است یعنی جمال مطلق». (14) «و لهذا یـعنی از برای آنکه جمال مجازی همان جمال حقیقی است که در صور مـجازی نـموده قـتیل عشق آن را به شرط عفت و کتمان قدری بلند نهاده اند و مرتبه شهادت داده چنانکه در حدیث وارد است:«من عشق و کتم و مـات مـات شهیدا» یعنی هر که محبت وی مر جمال را به حد عشق انجامد و در آن عشق بـه وادیـ های نـفس نیارمد و آن را به قصد چاره سازی با اغیار در میان ننهد و اندوه آن را از دل بیرون ندهد و در آن اندوه از هستی فانی خـود بمیرد هر آینه از سعادت شهادت بهره گیرد». (15) جامی برای اشتراط دو شرط عفاف و کتمان ریـشه ای حدیثی و روائی با تکیه بـر حـدیث«من عشق...»که در کنز العمال و غیر آن از رسول خدا(ص)روایت شده قائل است. تفصیل جامی در محبین مجاز جامی در سلسلة الذهب(تصحیح مدرس گیلانی ص 204-206)اهل عشق مجازی را به چهار دسته تقسیم نموده:

1-آنانکه در صورت مانده و دل به همان سپرده و اصلا به معنی ره نبرده اند.

آن یکی از حـجاب پیچاپیچ/غیر صورت دگر نبیند هیچ/ببرد حسن صورت از راهش/نشود دل ز معنی آگاهش/اهل عالم همه درین کارند/به حجاب صور گرفتارند

2-آنانکه به کمال بودن معنا پی برده اند لیکن پی در پی در قید صورتها گرفتارند.

و آن دگر گر چه عاشق صورست/لیک معشوقش از صور دگرست/هست در دیده حسن معنی خام/نیست بی صورتش ز معنی کام/سوی صـورت نـظر نکرده نخست/نیست در دید حسن معنی چست. و در این قسم حکایت شمس تبریزی و اوحد الدین کرمانی را-که بدان اشاره خواهد شد-آورده و از قول شمس چنین سروده: گفت هیها این چه بی بصری است/راست بین باش این چه کج نظری است/رقـفا گـرنه دمل است ترا/کار بهر چه مهمل است ترا/سر زیستی بسوی بالا کن/سوی خورشید چشم خود واکن/ذات خورشید بر فلک طالع تو به عکسی چرا شدی قانع (*)

3-آنانکه از مشاهده صورت به مشاهده معنی رسیده اند.

وان دگر گر چه بـود عـشق مجاز/رهزین عقل و دین او ز آغاز/عاقبت حرف عاریت بسترد/ره بسر منزل حقیقت برد/سخن خوب و نکته ای سره گفت/عاقلی کالمجاز قنطره گفت/بره تو مجاز قنطره ای است/نکند کس فراز قنطره، ایست/زود بگذر که سالکان سبل/کم اقامت کنند بر سر پل

4-آنانکه واصل اند نه رهرو و لذا در هـمه چـیز چـه صورت و چه معنی، جمال حـق دیـده و صـورت را چه زیبا و چه زشت مظهر او بینند و جز زیبا نبینند.

پیش او حسن صورت و معنی/چون دو آئینه اند، داده جلی/دیده بر هر کدام بگشاید/جز جمال خدای ننماید/ بیصر صورت جهان بیند/بیصیرت جمال جان بیند/هیچ چـیز از مـتاع ایـن دو سرای/نشود پیش او حجاب خدای

ط-نظر صدر المتألهین:

ملا صدرا بعد از ذکر فضیلت عـشق بـه حسب مبادی و اهدافی که در انواع آن وجود دارد می فرماید: «...بجان خودم سوگند که این عشق، نفس را فارغ از همه اشتغالات دنیوی نموده و جز هـمت و قـصدی یـگانه باقی نمی گذارد پس از آن جهت که تمام هموم و مقاصد را به مقصدی واحـد تبدیل می نماید که عبارت است از دیدار روی دوست و زیبایی انسانی که در آن بسیاری از آثار زیبایی های الهی و جلال او متجلی است چـنانکه خـدای تـعالی بدان اشاره نمود که:«لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»...و به هـمین جـهت این عشق نفسانی به شخص انسان اگر مبدأ آن افراط شهوت حیوانی نبوده بلکه حسن و زیبایی های مـعشوق و تـرکیب نـیک و اعتدال مزاجی و حسن اخلاق او باشد. از فضائل محسوب شده و موجب رقت قلب و حدّت ذهـن شـده و نـفس را برای ادراک امور شریفه آماده می گرداند و به همین جهت مشایخ تصوف مریدانشان را در ابتدا به عـشق سـفارش نـمودند و گفته شده که:عشق عفیف بهترین علت به جهت تلطیف نفس و پاکی روان و نورانی نمودن قـلب مـی باشد». (16)

ی-بیان استاد مطهری:

استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب جاذبه (*)او در جایی دیگر(ص 202)چنین آورده است: چون صور نیست ایمن از تغییر/دامن عـاشقان مـعنی گیر/حسن مـعنی چو جاودان باید/عشق آن اعتماد را شاید حسن صورت محل تغییر است/عارف از عشق آن کران گیر است. و دافعه علی(ع)در بحث سودمندی در رابـطه بـا محبت می فرماید: «حتی عشقهای شهوانی ممکن است سودمند واقع گردد و آن هنگامی است که با تـقوا و عـفاف تـوأم گردد، یعنی در زمینه فراق و دست نارسی از یک طرف و پاکی و عفاف از طرف دیگر، سوز و گدازها و فـشار و سـختیهایی که بر روح وارد می شود، آثار نیک و سودمندی به بار می آورد. عرفا، در همین زمـینه اسـت کـه می گویند:عشق مجازی تبدیل به عشق حقیقی شده، یعنی عشق به ذات احدیت می گردد و در همین زمینه اسـت کـه روایـت می کنند:من عشق و کتم و عف و مات مات شهیدا». (17)

ک-نظر ملا عبد الرحیم دماوندی

چشم ظاهر عـشق عـفیف همرنگ چشم دل است و از حق مرهون به جمال فعلش گشته است و وجه جمال مطلق را در فعلش ملاحظه مـی نماید...این سـوخته است که آن حسن معشوق حقیقی را در مظاهر حسیه مشاهده می نماید...و بعد از آن ملاحظه مـی نماید کـه فعل، وجود بین العدمین است، دایم در تـغییر و تـبدیل اسـت و حکم عدم دارد شوق زیاد می شود در ملاحظه نـمودن مـعشوق ازلی و حسن حقیقی غیر متغیر بی واسطه فعل...و از این باده خاک آلوده می گذرد و خود را به بـاده صـاف می رساند به سبب متابعت. هر کسی پیـش کـلوخی سینه چاک/کان کـلوخ از حـسن گـشته جرعه ناک/باده خاک آلوده تان مجنون کند/صاف اگر باشد نـدانم چـون کند (18)

نتیجه و جمع بندی

اولا:خصیصه حصارشکنی و نفی خودپرستی با اختلاف در مراتب آن، در همه عشقها، حتی عـشقهای شـهوی، نیز موجود است، چرا که: در ابتدای امـر«حب ذات»و خودپرستی بر هـمه افـعال و کردار انسان حاکم است، یعنی:«حب خـود بـخاطر خود»می باشد و اثری از غیر و التفات به سوای خود در او نیست.در جریان اولین مرتبه حب(حب شـهوانی)برای اول بـار «غیر»به میان آمده و«حب غـیر بـه خـاطر خود و لذت خود»تحقق مـی یابد (*) هکذا در مـراتب بالاتر کم کم زیـبایی غـیر و فضایل و اخلاق و کمالات او و خلاصه«محاسن غیر»در نزد محب جلوه بیشتر یافته، کم کم توجه و اهـتمام عـاشق را به جای خویشتن به این امـور اخـتصاص داده، بـلکه در مـراتب نـهایی سراپای وجود او را«توجه بـه محبوب به خاطر خود محبوب» (*) فرا می گیرد و خودپرستی را به کلی از او (*)جامی در این باب در دفتر دوم سـلسلة الذهـب(ص 215 به تصحیح مدرسی گیلانی)چنین آورده: روی عاشق نـخست در خـویش است/دل او از بـرای خـود ریـش است/گر بخواهد، برای خـود خواهد/وربکاهد، بـرای خود کاهد/این نه عشق است خویشتن داریست/به هواهای خود گرفتاریست/هیچ عاشق، هواپسند مباد/به مرادات نفس، بند مباد/ عاشق صـدق جـو، چـو دریابد/ظلمت خود ز خود عنان تابد/روی دل آورد به قبله دوست/نشود محتجب ز مـغز بـه پوست/هر چـه گـوید بـرای او گوید/هر چـه جوید برای او جوید/همچو پروانه گو به مجلس جمع/هستی خود فنا کند در شمع. دور می کند، تا جایی که جز«حب»برای او نماند و به معشوق هم دیگر توجهی در کار نیست. (*) و در همین جاست که گفته اند هـر یک از انواع عشق مجازی اگر در آن سه شرط:«عفت»و «کتمان»و«خروج از سلطه شهوت و ورود تحت حکومت عقل»رعایت شود، عاشق را به مرحله والاتر از قبل می رساند.پس ایصال به حقیقت در غالب این اقسام به نحو علیت اعـدادی(زمینه سازی و آمـاده ساختن و کمک کردن)است.یعنی: قابلیت حصول به مراتب اعلای عشق ایجاد می شود. ثانیا: انواع مذکور در کیفیت ایصال به عشق حقیقی متفاوتند، بدین صورت: قسم اول عشق مجازی(عشق عقلانی به انسان کامل)علیت تامه برای ورود به عشق حـقیقی و وصـول به مقصود را دارد. اما قسم دوم و سوم و چهارم (روحانی-نفسانی-شهوانی)تنها می توانند-با رعایت شرایطی-علت معدّه برای این امر باشند، با این تفاوت که قسم نفسانی و بویژه روحـانی بـواسطه تجرد بیشتر و خروج از سلطان شـهوت بـه عشق حقیقی نزدیکترند. ثالثا: وجه اشتراط سه شرط مذکور را می توان چنین دانست:

الف-عفت و عشق نشانه پاک بودن خاستگاه و منشأ آن بوده و نیز علامت عدم وابستگی به امیال حیوانی است که در صـورت هـیجان بر بیشتر افراد غـلبه پیـدا کرده به نحوی که چه بسا جلوگیری از آن مقدور نباشد.

ب-کتمان و حکومت عقل نیز نشانه اراده قوی و صرف توجه و اهتمام به خود عشق و معشوق، نه وصال و بهره مندی از او و خروج از دائره خودبینی و خودپرستی می باشد.

تکمله:حب مجازی، تحبب

یک احتمال دیـگر در مـعنی:المجاز قنطرة الحقیقه-در زمینه محبت-معنایی است که یکی از اساتید عظام، به استشهاد فقره شریفه ای از دعای ابی حمزه به آنجا که عرضه می دارد:یا حبیب من تحبب الیه-فرموده اند مبنی بر اینکه:آنچه از عبد و بـنده، در ابـتدای کار، بـرمی اید تحبب است نه حب-چرا که حب از مقامات عالیه راه معرفت است-به عبارت دیگر اظهار حب است ولو به حـرف و نیرنگ و اگر چه که قلبش به محبت حقیقی متصف نباشد امـا هـمین کـه از صمیم قلب بر آن باشد که:«در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد»و این نصیحت را آویزه گوش قـرار داده بـاشد که: خفته شکل و لنگ و لوک و بی ادب/سوی او میغیژ و او را می طلب و همین که از خدا بخواهد که در درجات محبین قرار گـیرد، ایـن حـب ظاهری مجازی(اظهار و ادعای محبت)خود موجب می شود که خداوند، حبیب او گردیده و وی را به سوی خود جذب نـماید و او را محب واقعی بلکه محبوب خود قرار دهد.و این معنی می تواند از مصادیق حدیث قـدسی مروی از معصوم باشد که: «من تـقرب الی شـبر تقربت الیه بذراع»هر که وجبی به من تقرب حاصل کند من به اندازه ذراعی (*)جامی در این باب چنین سروده: عشق عاشق چو سرکشد بکمال/شود از غیر عشق فارغ بال/عشق را قبله گاه خود سازد/دل ز معشوق هم بپردازد/ غیر حب کس نـماندش محبوب/شود اندر شهود حب مغلوب. به او نزدیک خواهم شد(مسئله تشبه و تکلف و تقلید در ابتدای راه، در مقدمه نفحات الانس جامی تحت عنوان محب متشبه و زاهد و عابد متشبه مطرح شده و نیز رجوع شود به اوراد الاحباب و فـصوص الادابـ، ص 243). ویژگیهای عشق مجازی عفیف (*) اینک باید دید عشق مجازی عفیف دارای چه ویژگیهایی است که عشقهای شهوانی فاقد آن بوده، و همین ویژگیهاست که در انتقال به عشق حقیقی مؤثر است. می توان اجمالا از موارد ذیل که به حـسب مـرحله تنظیم شده اند نام برد:

الف: تشبه به صفات معشوق: عشق را به مغناطیس قلوب تعبیر کرده اند، محب بدون هیچ تکلف و صرفا بواسطه جذب و کشش، خود بخود خلق و خوی و میل و صفاتی نظیر محبوب پیدا کـرده، حـب و بغضهای محبوب در او نقش می گیرد، محب سعی دارد تا همه چیز را از دیده محبوب و حتی خود را در او محو بیند.چنین میل و جاذبه به تشبه به صفات محبوب به هیچوجه در عشقهای شهوانی موجود نیست. من کیم لیـلی و لیـلی کـیست من/هر دو یک روحیم اندر دو بدن

ب-تقدس و هیبت مـعشوق: در عـشق مـجازی عفیف آنچه مهم است وجود محبوب و کمال اوست، و همین امر او را در نزد محب تا حد اعلای تقدس و احترام برده و هدف محب صـرفا خـدمت و احـترام به او می شود، نه بهره وری از او(رجوع شود به طـرائق الحـقائق ج 1/ص 410).

ج-تداوم التهاب آتش اشتیاق حین وصل:به خلاف عشقهای جسمانی و شهوانی که پس از وصال، خستگی و وازدگی را به دنبال دارد، در عشقهای عفیف با لقـاء و وصـل، آتـش محبت خاموش نشده بلکه فروزانتر می شود.اینجاست که او می بیند آنچه در واقـع ملازم جان اوست، جان معشوق و در نهایت همان عشق است و بس آنچه بر صورت، تو عاشق گشته ای/جان چو بیرون شد چرایش هشته ای؟

د-ثبات و زوال نـاپذیری: عشقهای مـجازی عـفیف-اگر همواره رو به تزاید و اشتداد نباشد-دچار زوار و نقصان نیز نخواهد شد.این مسأله بـا ذکـر مقدماتی واضح تر می شود:

مقدمه اول: محبت را در هر مقام(حقیقی یا مجازی)به ذاتی، صفاتی، افعالی و آثاری تقسیم نموده اند.

1-محبت ذاتی: با قطع نظر از هـر امـر دیـگر، مادام که ذات محبوب باقی باشد، زوال آن محال است. 2-محبت صفاتی: دوام یا زوال آن بستگی بـه مـلکه یـا حال بودن آن صفات دارد، چنانکه فردی را به جهت سخاوت، شجاعت یا زیبایی یا تواضع او دوسـت بدارند.

3-محبت افـعالی: دوامش بـه دوام فعل خاص مورد ستایش او بستگی دارد و با انجام فعل، دیر یا (*)قدما نظیر حکیم نـظامی در خـمسه، و نیز جامی در هفت اورنگ و...به بیان این ویژگیها در ضمن شرح حکایات لیلی و مـجنون و فـرهاد و شـیرین و یوسف و زلیخا و...پرداخته اند و نیز از متأخرین می توان به شرح زندگی ملک المتکلمین (بکوشش دکتر مـلک زاده)همچنین و آخـرین داستان مجموعه داستان کوتاه نوبت عاشقی نوشته محسن مخملباف مراجعه کرد که عـلی رغـم ابـتذال داستان اصلی آن مجموعه، ترسیمی قابل توجه و تأمل ارائه داده. زود زائل می شود، چنانکه فردی را به جهت خوب سخن گـفتن یـا خوب سرودن یا نواختن ستایش کنند.

4-محبت آثار: که به زوال اثر زایل می شود، چنانکه نـقاش را بـرای نـقاشی او یا سخی را به جهت عطای او دوست دارند.

مقدمه دوم: محیت مجازی عفیف در واقع از سنخ محبت به ذات است و ذات او قـطع نـظر از هـر تلذذ، به صفت یا انتفاع از فعل یا بهره وری از آثار، مورد محبت اسـت.در غـیر این صورت، با زوال صفت یا آثار ظاهری او، محبت از بین می رود، چنانکه مولانا فرماید: عشقهایی کز پی رنگی بود/عشق نبود عـاقبت نـنگی بود

مقدمه سوم: محبت مجازی عفیف، از آنجا که محبت در طی آن از صورت گذشته و به محبت نـفس و مـلکوت محبوب و یا معنی مجرد رسیده، لذا مادام کـه بـه مـرتبه حقیقت نرسیده، زایل نشده و کاستی نمی پذیرد. بله، پس از وصول بـه حـقیقت-گر چه این حب فی حد نفسه منتفی است لیکن-از آنجا که در عشق حـقیقی، آثـار معشوق نیز بع تبع ذاتـ، مـورد محبت اسـت، مـحبوب مـجازی و سایر مخلوقات به جهت مظهریت مـحبوب حـقیقی، متعلق حب واقع می شود.

ه-محبت به آثار محبوب، در عشق مجازی عفیف، گر چه ذات مـحبوب مـورد نظر است، اما بواسطه غایت احـترام و قداست او آثار وی نیز مـحبوب مـی باشند، تا بدانجا که خوارترین و حـقیرترین چـیزی که به نحوی تعلق به معشوق دارد، نزد عاشق محترم است-صرفا به جهت انـتساب بـه معشوق-چنانچه به نقل از مجنون آورده اند: امرّ عـلی جـدار دیـار لیلی/اقبل ذا الجدار و ذا الجدارا/ و ما حـب الدیـار شغفن قلبی/و لکن حب مـن سـکن الدیارا خلاصه اینکه حتی دیوار شهر لیلی را نیز به جهت سکونت در آن دوست دارد. به خلاف عشقهای مادی شـهوانی کـه صرفا منفعت طلبی از محبوب است.

و-اصالت رضای محبوب: بواسطه خـاصیت تـقدس و هیبت و خـوف از فـرو گـذاشتن طریق ادب در آستان معشوق، عـاشق در عین وصل نیز خوف دارد، لذا تلاش می کند رضایش رضای معشوق باشد و خود چیزی نخواهد و وصل و هـجران را هـم به محبوب واگذارد. من از درمان و درد و وصل و هجران/پسندم آنچه را جـانان پسندد

ز-فراغت از خـود و ذکـر دائمـی مـعشوق: به خلاف عشقهای شـهوانی، در عـشقهای عفیف، عاشق در بند لذت خود نیست، بلکه از خود و شهرت خود فارغ شده، خود را پلی برای راحت و آسایش مـعشوق مـی خواهد و هـمواره از راحتی و لذت خود به جهت معشوق صـرف نظر نـموده و ایـثار مـی کند، بـلکه هـموم او واحد شده و همه چیز او معشوق می گردد و در اینجا خود را فراموش نموده و همه چیز را از معشوق سراغ می گیرد. آن زلیخا از سپندان تا به عود/نام جمله چیز یوسف کرده بود/غیر معشوق ار تماشایی بود/عشق نبود هرزه سودائی بود

ح-اصالت بـا عشق(نه با معشوق): در این مرحله، عاشق در خود می یابد که دیگر هیچ معشوق محدود بلکه هیچ عشق محدود و مشوب به نقص و عدم او را سیراب نمی سازد، وی فقط به دنبال عشق است و بس، بـه دنـبال عشق مطلق، است، چرا که هر چیز دیگر جز عشق را بیگانه می یابد.او در این مرحله، عشق مطلق و معشوق مطلق را برگزیده و به هیچ چیز جز او آرام نمی گیرد تا به مرحله عشق حـقیقی مـنتقل گردد، چنانکه خداوند فرموده:«الا بذکر الله تطمئین القلوب». و مناسب با این مقام است حکایتی که از انتهای کار مجنون و عاقبت امر زلیخا آورده اند که: شخصی بـه حـال مجنون رحمش آمد و لیلی را در نـزد او حـاضر کرد.مجنون گفت، من در مرتبه ای هستم که در آن مرتبه به لقای حبیب محتاج نیستم (19) چنانکه جامی گفته است: عشق عاشق، چو سر کشد به کمال/شود از غیر«عشق»فارغ بال/...عشق مجنون بدین مـقام رسید/از تـک و پوی گفت و گوی رمید/داد با خـود تـرانه نوساز/عشقبازی به عشق کرد آغاز/آستین زد بهر نو و کهنی/داد دامن به چنگ خاربنی/زیر آن خاربن قرار گرفت/ترک رفتن بکوی یار گرفت/چند روزی بدین نسق چو گذشت/بارها در ضمیر لیلی گشت/که چه حال افتاد مجنون را/بیخود آن مبتلای مفتون را/...آخر الامر هیچ چاره ندید/شرح حالش ز محرمان پرسید/قصه درد او بـیان کردند/صورت حـال او عیان کردند/..شد خرامنده تا بر مجنون/سایه افکند بر سر مجنون/بانگ زد کای ز عشق برخوردار/سایه انداخت وصل، سر بردار/...گفت مجنون کئی تو باز نمای/لب خامش بشرح راز گشای/گفت من آنکه زخم او خوردی/به تمناش سر فرو بردی/منم آرام جان تو لیلی/قبله جاودان تو لیلی/«گفت رو/رو که آنـچنانم من/که بـجز عشق تـو ندانم من/عشق تو ای نگار فرزانه/آنچنان کرد در دلم خانه/که ترا هم نماند/گنجایی/خوشترم بعد از این به تنهایی» می تواند وجه حکایت فوق این باشد کـه در آن مرحله عاشق از حب مجازی عبور نموده و با ملکوت معشوق مـتحد شـده.جامی در سـلسلة الذهب(ص 223)به عشق محی الدین بن عربی بدون آنکه معشوق معینی در کار باشد اشاره نموده که مـؤیدی بـر ویژگی اصالت عشق می باشد.

3-عشق مجازی از حیث ارزشی و دستوری

نکته ای که طرح آن ضرورت دارد این است که:چنانکه اهـل مـحبت و مـعرفت خود بیان کرده اند:چنین نیست که عشق حقیقی همیشه از طریق عشق مجازی میسر باشد، بلکه اصـل، طریقه محبت است و اگر سالک از ابتدا با قدم عشق حق، راه را بپیماید، این سـعادتی عظیم و نعمتی والاست. و اصولا نـزد عـرفای بزرگی نظیر شمس تبریزی و مولانا این طریق(وساطت حب مجازی) طریق ضعفا و متوسطان است.چنانکه این معنا در قضیه شمس تبریزی با اوحد الدین کرمانی (*) آمده که:شیخ شمس الدین تبریزی از وی(کرمانی) پرسید که در چـه کاری؟گفت:ماه را در طشت آب می بینم(همین جمال مطلق را در صورتهای زیبا مشاهده می کنم)سپس شیخ شمس الدین گفت:که اگر بر قفا دنبل نداری چرا به آسمانش نمی بینی؟! (20) و سخن عرفای بزرگ و کاملان و اولیاء حق به تبعیت از انـبیاء و مـعصومین علیهم السلام همان است که در دعای عرفه عرضه داشته اند:«الهی ترددی فی الاثار یوجب بعد المزار..»خدایا اشتغال به آثار تو دیدار تو را به تعویق افکنده و دور می سازد. (*) پس از ذکر این مقدمه آنچه بـه اجـمال می توان گفت این است که:با توجه به مأثورات در شرع انور و کلمات حکما و مشایخ عرفا، از بین انواع عشق مجازی:

قسم اول(عشق عقلانی و محبت به انبیاء و اولیاء)مسلما قابل توصیه بوده بلکه نسبت بـه آنـ سفارشات اکید شده.

قسم دوم(عشق روحانی در صورتی که به (*)اوحد الدین کرمانی که به افراط در عشق مجازی و شاهد بازی مشهور بوده و بهمین توسط برخی از مشایخ تصوف چون شیخ شهاب الدین سـهروری بـه«بدعت»متهم شـده و نیزمورد طعنه برخی دیگر از عـرفا چـون مـولانا قرار گرفته(ر.ک:نفحات الانس)به گفته جامی در شهود حقیقت توسل بمظاهر صوری می کرده و جمال مطلق را در صور مقیدات مشاهده می نموده از رباعیات اوست:زان می نگرم بچشم سـر در صورت/زیرا کـه ز مـعنی است اثر در صورت/ این عالم صورت و ما در صوریم/معنی نتوان دید مـگر در صورت.اصولا نـزد عارف، دل را که مهمترین موهبتهای الهی است، دائما باید تحت مراقبقت قرار داد تا به زنگار توجه به غیر حق، چـه بـرسد بـه امیال و شهوات، آلوده نشود، یعنی ولو در ابتدای کار حق را نشناسد اما اجـمالا توجه اصلی را همواره به سوی او کند، در این صورت است که مستعد عشق حقیقی و مستحق ادراک انوار، حق می شود.و در ایـن حـالت اسـت که عاشق هیچ کلامی و سخنی و هیچ خیالی و خاطری را جز از آن معشوق و مـحبت او برنمی تابد: سخن غـیر مگو با من معشوقه پرست/کز وی و جام میم نیست به کس پروایی/ صحبت حور نخواهم که بود عین قصور/با خیال تو اگـر بـا دگـری پردازم. و همین امر عاشق را تا بدان مرحله راهنمایی می کند که همه چیز حتی تـجلیات و اشـعه آنـ خورشید حقیقت، حجاب دیده سالک خواهد بود و مانع رویت چهره آن آفتاب./حجاب دیده ادراک می شود شعاع جمال/بیا و خـرگه خـورشید را مـنور کن. شعرانی(صاحب یواقیت، متوفای قرن نهم)نیز در الانوار القدسیه فی معرفة قواعد الصوفیه، بدین نکته اشاره مـی کند:از آنـجا که نظر و محبت به نیکورویان با حظوظ نفسانی توأم می باشد مانع راه ترقی و کـمال اسـت سـپس از جمله وساوس نفسانی را توجیه آن مسئله با رویت جمال الهی در مخلوقات ذکر می کند، در جواب چـنین می آورد: تا هـنگامی که عارف بدین مقام نرسیده که جمال حق را در همه چیز اعم از زشت و زیـبا یـا وزغ و انـسان مشاهده کند از حظوظ نفسانی رهایی پیدا نکرده و نباید خواسته های نفس اش را تأمین کند و هنگامی که بـدان درجـه رسید نیز او همه عالم مظهر حسن و حکمت و کمال و جمال حق است نـه صـرفا زیـبارویان!و این نکته جالبی است که شایسته دقت و تأمل فروان است. فضایل و مکارم اخلاق تعلق گرفته بـاشد قـابل سـفارش است. اما قسم سوم(عشق طبیعی نفسانی)و چهارم (عشق طبیعی شهوانی)که متعلق آن صرف زیبایی ظـاهری و صـوری یا جهت شهوانی می باشد، به جهت شدت توغل آن در مادیات و یا شهوات و نیز بدان جهت که تـجرید آنـ به یکباره از عوامل شهوانی به ندرت اتفاق می افتد، لذا قابل توصیه نیست. در این زمـینه اسـتاد شهید مطهری کلامی بس دقیق و روشنگر دارد: «این نـکته را نـباید فـراموش کرد که این نوع عشق با هـمه فـوائدی که در شرائط خاص احیانا بوجود می آورد قابل توصیه نیست، وادیی است بس خـطرناک، از ایـن نظر مانند«مصیبت»است که...خام را پخته و مـکدر را مـصفی می نماید، امـا مـصیبت قـابل توصیه نیست...بهر حال احیانا آثار مـفید داشـتن یک مطلب است و قابل تجویز و توصیه بودن، مطلب دیگر است». (21) برخی از حکما یـا عـرفا، با غفلت از این دقیقه با ذکـر ادله ای که بیشتر جـنبه هـستی شناسی و توصیفی دارد(نه ارزشی و تکلیفی)محبت مـجازی و حـسان الوجوه را تجویز نموده، بیشتر بدین جهت که زیبایی خوبرویان جلوه ای از حسن ربانی اسـت. (22) اما چـنانکه ملاحظه شد غالب ایشان نـظر دیـگری دارنـد به دلیل اینکه:

اولا تـجرید دو جـنبه«صورت و شهوت»که غالبا بهم آمـیخته و شـدت و ضعف یا تحریک یکی موجب تحول و تحریک دیگری می گردد، دشوار می باشد، و اصولا یک یـاز حـکمتهای نهی شریعت از«نظر نمودن به غـیر مـحارم»و صور حـسان در حـال ریـبه و لذت(با توجه به ایـنکه چه بسا مرتبه ای از لذت خود بخود از دیدن روی زیبا حاصل شود)همین نکته می تواند باشد.

و ثانیا از آنجا که مـا تـنها به قلیلی از مصالح فردی یا اجـتماعی اعـمال واقـف بـوده و در جـمع بندی نیز احاطه ای بـه جـهات متفاوت و اثرات و نتایج اعمال نداریم، لهذا برنامه عمومی ترقی و تکامل روحی خود را باید از«وحی»اخذ کنیم و در شـرع از چـنین امـری الا در موارد مباح شرعی نهی شده (*) البته خـدای مـتعال کـه از وجـود حـس زیـبایی و دوستی و نیاز به محبت در انسان آگاه بوده بلکه خود جاعل آن می باشد، اشجاع این حس و نیاز را در حدودی که به مصلحت بشر است اجازه داده و گاه ترغیب نموده، چنانکه خـود فرموده: (*)این نکته متأسفانه در گذشته و حتی در حال حاضر مورد غلت بعضی قرار گرفته و اگر در گذشته اعمال نسنجیده و بعضا غرض آلود برخی سودجویان یا نادانانی که شایسته عنوان جهله صوفیه می باشند موجب بدنامی و سـوءظن بـه کل جریان تصوف و حتی بزرگان از عرفا و اولیا گردیده و به مصداق: چو از قومی یکی بی دانش کرد/نه که را منزلت ماند نه مه را. منزلت دیگران را در معرض هتک قرار دادند، اینک نیز نباید عده ای نیازموده این مـقوله شـریق(عشق)را ساده گرفته و قبل از تحقیق و بررسی سر اهتمام عرفا به آن و قبل از اطلاع از مبادی اولیه آن اقدام به طرح مشکوک و بعضا مبتذل آن در صحنه هنر(سینما، رمـان و...)بـنمایند. سخن در اصل طرح مسئله نـیست، بـلکه سخن در کیفیت طرح آن است بنحوی که عشق پاک با غرض و یا جهل آلوده نشود چه آنکه«چون غرض آمد هنر پوشیده شد»در اینجا قصد خلط انگیز و انـدیشه نـیست اما نمی توان گفت بـگذارید صـالح و طالح متاع خویش را در این باب عرضه کنند...چرا که بنظر می رسد حدود سی سال عرضه عشق فاسد و طالح و مبتذل برای ارزیابی آن کافی بوده و اینک جو مملکت ما مشتاق و محتاج عـرضه عـشق پاک است که هیچگاه از عشق به حق تعالی و حقیقت دور نبوده. «هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیها»(اعراف/189). اوست خدایی که شما را از یک نفر آفرید و از او نیز همسرش را، تا به او انس و آرام گیرد. «و من آیـاته ان خـلقکم من انـفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة...»(روم/21) و از نشانه های اوست که برای شما از جنس خودتان ازواجی آفرید کـه در برابر او آرامش یافته و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود. خداوند بر محبت بـین زوجـین و لزوم آن تـأکید نموده، بلکه ازدواج مایه ضمانت نیمی از دین و عاملی برای پختگی روحی و ترقی اخلاق دانسته شده(که با توجه بـه اثـرات و فضایلی که برای عشق و محبت ذکر شد، سرّ این مسأله واضح تر می شود). هـمچنین در مـورد دوسـتی با برادران مؤمن(حب فی الله)در آیات و روایات سفارشات اکید وارد شده است. به هر حال مطلبی که از بـرخی از حکما و عرفا نقل شد با توجه به تکیه اساطین عرفان بر وحدت رویـه شریعت و طریقت و حقیقت و طـرد و نـفی مطلق ناسازگاری بین آنها، قابل تأمل و اشکال می باشد، بخصوص آنکه خود با صراحت یا کنایه خاطر نشان نموده اند که طریقتی که بر مبنای شریعت نباشد، خیالی، واهی و عاری از حقیقت است. (23) برخی از حـکما در وجه جمع بین صدور چنان حکمی از برخی متصوفه و حکم شارع، بیانی بدین مضمون دارد:می توان گفت آن دسته از عرفا که حکم به لزوم عشق مجازی به مریدان خود در ابتدای امر کرده اند نیز خود ایـن حـکم را از شرع بدست آورده اند لیکن از دقائق و باطن شریعت.و لذا محل بحث را می توان از مصادیق اجتماع امر و نهی(همانند نماز در خانه غصبی یا خروج از آن) دانست، چرا که قائلین به جواز اجتماع امر و نهی جایز مـی دانند کـه فعل واحد، از جهتی واجب و از جنبه ای دیگر حرام باشد. (24) اصل کلام اینجاست که در مقابل نهی ای که از شرع در این موارد رسیده، امری را نسبت به حب صور جملیه مشاهده نمی کنیم، پس محل بحث مـا مـانند مثال مزبور و از سنخ اجتماع امر و نهی نیست. و اگر در اینجا به حکم عقلّ تمسک شود باید گفت:این مسأله مانند حسن عدل و قبح ظلم از بدیهیات عقل عملی و به اصطلاح از مستقلات عقلیه نـیست و لذا عـقل، مـستقل از شرع با توجه به عـدم احـاطه بـه مصالح و مفاسد و محدودیت آن و در نتیجه عدم امکان سنجش و ارزشگذاری قادر به صدور حکم نیست و در نهایت شرع است که می بایست نوع حکم آن را صـادر کند.

آنـچه تـا به اینجا آورده شد:مسأله محبت زیبایی صوری که در انـسانها از حـیث ارزشی و دستوری بود، اما چنانکه قبلا ذکر شد: محبت طبیعی نفسانی و محبت روحانی، منحصر به این سنخ نمی شود، بلکه مـحبت هـر امـر زیبا، چه منظره ای دل انگیز و سبزه و درخت یا آب روان یا صوتی گـوش نواز یا بویی خوش و...و از آن بالاتر زیباییها و فضایل معنوی انسانها و افعال نیک و ملکات اخلاقی مثبت را نیز شامل می شود، چرا کـه مـنشأ حـب این امور، فطرت زیبایی شناسی و زیباگرای آدمی است، نه غرایز و امیال او. و مـی دانیم کـه در شریعت نسبت به این موارد هیچگونه نهی ای نرسیده، مگر هنگامی که جهت تحریک میل شهوانی بـکار گـرفته شـوند.نظیر غنا یا استعمال عطر یا تلطیف صوت برای نامحرم.بلکه احادیثی در مدح زیـبایی و مـصادیق آنـ وارد شده: نظیر این موارد: «ان الله جمیل یحب الجمال»خداوند زیباست، زیبایی را دوست دارد (25) و در ادامه در برخی منابع آمده:«و یـحب مـعالی الاخـلاق و یکره سفسافها» (26) : و والایی های احلاقی را دوست داشته و از خلقیات حقیر و پست کراهت دارد.و در کتاب«غرر الحکم»نیز حسن صـورت از اولیـن درجات خوشبختی و نیز از حسن عنایت و توجه الهی دانسته شده و در برخی احادیث دیگر از مـعصوم(ع)نقل شده: «اطلبوا الخـیر عـند حسان الوجوه»: (27) خیر را در نزد صاحبان روی نیکو بجوئید.چنانچه در مورد جمال و زیبایی باطنی و معنوی در برخی روایـات چـنین آمده: «الجمال الظاهر حسن الصورة الجمال الباطن حسن السریره»[غرر الحکم ]زیبایی ظاهری همان حسن صورت اسـت و زیـبایی بـاطنی حسن اخلاق. همچنین در دسته ای از روایات در مورد انتخاب همسر-علاوه بر ایمان و اخلاق که از ارکان اساسی است-حسن صورت و زیـبایی را نـیز از امتیازات شمرده اند.چنانکه از رسول خدا(ص)روایت شده: بهترین زنان امت من(برای ازدواج)زنی است کـه صـورتش زیـبا و مهرش کم باشد (28) در عین اینکه فرموده اند:بهترین زنان شما آن است که پاکدامن و راغب باشد. (29)

حب حقیقی و مـجازی در مثنوی

با رجـوع بـه مثنوی مولانا می بینیم که در رابطه با مسأله عشق و محبت مجازی دو موضع گیری بـه ظـاهر متفاوت عنوان گردیده، بدین صورت:

1-در دسته ای از ابیات، هر نوع عشق و محبتی ممدوح و مؤثر و باارزش دانسته شده و عـشقهای ایـن جهانی و صوری نیز بعنوان معبر مطرح گشته، البته به شرط آنکه در حـد عـشق صوری متوقف نشود، مطلق عشق را موجب تـطهیر عـاشق و شـفای امراض او دانسته.

عاشقی گر زین سر و گر زان سر است/عاقبت مـا را بـدان شه رهبر است/هر که را جامه ز عشقی چاک شد/او ز حرص و عیب کلی پاک شد/چند بازی عشق با نـقش سبو/بگذر از نـقش سبو و آب جو/بر صورهای قدح/بگذرمایست/باده در جام اسـت لیـکن جام نیست/ای بـسا کـس را کـه صورت راه زد/قصد صورت کرد و بر اللّه زد/عشق او پیداست و مـعشوقش نهان/یار بـیرون فتنه او در جهان/ شاد باش ای عشق خوش سودای ما/ای طبیب/ جمله علتهای ما/ای دوای نخوت و ناموس ما/ای تو افـلاطون و جـالینوس ما

2-در دسته ای دیگر عشقهای صوری و مجازی مـذمت شده و تنها عشق مـفید، عـشق به حق تعالقی و کمال مـطلق دانـشته شده.

آنکه گه ناقص گهی کامل بود/نیست محبوب خلیل آفل بود/عشق از اصواف خدای بی نیاز/عاشقی بر غیر او باشد مجاز/هین رهـا کـن عشقهای صورتی/عشق بر صورت نه بـر روی ستی/بر کـلوخی دل چـه بندی ای سلیم/واطلب اصلی کـه پایـدا و مقیم/عاشق صنع خدا باقر بود/عاشق مـصنوع او کـافر بود

و خلاصه:

عشق حقیقی است مجازی مگیر/این دم شیر است ببازی مگیر. می توان وجه جمع بین این دو دسته را در کیفیت و شرایط حـصول عـشق مجازی و نوع آن دانست، بدین معنی کـه آنـ عشقهای مـجازی کـه جـنبه آلیت (ابزاری)، مرآتیت(آینه وار بـودن)و طریقیت(راه و معتبر بودن)نسبت به عشق حقیقی و محبوب حقیقی را داشته باشند«ممدوح»و آن عشقهای مجازی که جنبه اصـالیت(هدفی)و نـفسیت و موضوعیت داشته باشند و موجب توقف عـاشق در هـمان مـرحله شـوند، «مذموم»است. چنانچه مـولانا خود در دیوان شـمس، ضـمن تشبیه عشق مجازی به شمشیر چوبینی که جنگجویان جهت ورزیده شدن فرزندان خود به آنان مـی سپارند تـا پس از مـهارت آن را رها کرده و شمشیر فولادی و واقعی در اختیارشان قـرار دهـند، در واقـع بـر قـابلیت«مدخل عـشق حقیقی واقع شدن» را در عشق مجازی صحه می گذارد.

این از عنایتها شمرکز کوی عشق آمد ضرر/عشق مجازی را گذر بر عشق حقست انتها/غازی بدست پور خود/شمشیر چوبین میدهد/تا او در آن استا شود شمشیر گیرد در غزا/عشقی که بر انـسان بود شمشیر چوبین آن بود/آن عشق با رحمان شود چون آخر آید ابتلا/عشق زلیخا ابتدا بر یوسف آمد سالها/شد آخر آن عشق خدا میکرد بر یوسف قفا

کلام ختام

در استعارات و اصطلاحات شاعرانه عرفا، غالبا از عشق و محبت حق تـعالی بـه می و باده و شراب و نظایر آن تعبیر می شود و از محبت مجازی و محبتی که هنوز شائبه ای از غیر حق در آن باشد به درد یا باده درد آلوده و امثال آن: چنانکه ابو المفاخر یحیی باخرزی گوید: «هر جا که لفظ«شراب و مدام»آمده اسـت، مـراد شراب محبت اوست و هو الشراب الطهور و این شراب محبت عبارات و کنایات است از امتزاج اوصاف به اوصاف و اخلاق به اخلاق و انوار به انوار... احوال قلبی و روحـی را کـه به حظوظ نفس ممزوج و مـشوب بـاشد و بقایای وجودی هنوز در او باقی باشد«درد گویند، یا خود عبارت است از اذکار و عبادات وجهی و تقلیدی...و این هر دو نوع اگر چه هنوز کمال نیافته است، لیـکن فـی ذاته پسندیده است.جهت آنـکه مـنازل راه است، و در بدایت تا تقلید نبود به تحقیق نرسد». (30) و خواجه شیراز فرماید: المنه لله که در میکده باز است/زان روی که مرا بر در او روی نیازست/خمها همه در جوش و/خروشند ز مستی/و آن می که در آنجاست حقیقت، نه مجاز است دیگر گوید: هر کسی پیش کلوخی سـینه چاک/کان کـلوخ از حسن گشته جرعه ناک/باده درد آلودتان مجنون کند/صاف اگر باشد ندانم چون کند.

حسن ختام و زینت بخش کلام را آیه ای از قرآن کریم و قطعه ای از ملحقات دعای عرفه سید الشهداء علیه السلام قرار می دهیم: «قل ان کان آباؤکم و ابنائکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و امـوال اقـترفتموها و تجارة تـخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یأتی الله بامره و الله لا یهدی القوم الفـاسقین.(توبه/9) (ای رسول)بگو اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خویشاوندان خود و اموالی را کـه جـمع آوردهـ اید و مال التجاره ای که از کسادی آن بیمناکید و منازلی که به آن دلخوش داشته اید بیش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست می دارید، پسـ مـنتظر باشید تا امر نافد(و قضای حتمی)خدا جاری گردد و خدا فاسقان و بدکاران را هدایت نـخواهد کرد. «انت الذی ازلت الاغـیار عـن قلوب احبائک حتی لم یحبوا سواک...انت المونس لهم حیث اوحشتهم العوالم...ماذا وجد من فقدک و ما الذی فـقد من وجدک لقد خاب من رضی دونک بدلا و لقد خسر من بغی عـنک متحولا». بار خدایا تویی آنکه اغـیار را از قـلوب دوستانت زایل نمودی تا جز به تو دوستی نورزند...تو موونس آنهایی آنگاه که عوالم هستی موجب وحشت آنها می گردد...آنکه ترا نشناخت و نیافت چه را یافته؟و چه گم کرد آنکه ترا یافت؟براستی کـه آنکه به غیر تو راضی شد پشیمان شد و آنکه جز تو را طلبید زیان کرد. تکمیل این بحث منوط به شرح و توضیح «اثرات و ثمرات محبت»در محدوده عشق به حق تعالی و نیز عشق روحانی و عـفیف خـواهد بود که بخواست خداوند در مقاله آتی بدان می پردازیم.

یادداشتها

(1)-ر.ک:رسائل شیخ الرئیس، ص 398-391.

(2)-ر.ک:محجة البیضاء، 8، ص 16-27 و نیز احیاء العلوم، غزالی، و نیز لوامع جامی، ص 120-122.

(3 و 4)-میزان الحکمه، ج 2، ص 238.

کیهان اندیشه » شماره 38 (صفحه 133)

(5)-اشارات، ابن سینا، با شرح خواجه طوسی، ج 3، ص 380 و نیز ر.ک:رساله فی العـشق:رسائل ابـن سینا، ص 387.

(6)-بنقل از فلسفه و عرفان، دکتر سید یحی یثربی، ص 328.

(7)-شرح اشارات، ج 3، ص 383.

(8)-رسائل اخوان الصفا، ج 3، ص 282.

(9)-ر.ک:مقاله«شهود زیبایی و عشق الهی»دکتر پورنامداریان، فرهنگ، شماره 4 و 5 ص 161 و 162 و نیز مقاله«عالم خیال و خیال معشوق»دکتر اصغر دادبه، کیهان فرهنگی، سال 5، شماره 2.

(10)-عبهر العاشقین، فـصل 16، ص 84.

(11)-همان مـأخذ، ص 87 و نیز ر.ک:همان مأخذ، فصل 17، ص 92.

(12)-همان، فصل 19، ص 99.

(13)-شرح منازل السائرین، کاشانی، ص 171، (القسم السابع)باب المحبة.

(14)-شرح لمعات جامی به تصحیح حامد ربانی.

(15)-ر.ک:شرح لمعات جامی و نیز مفتاح اسرار حسینی: دماوندی که دو شرط مذکور را شرح داده:منتخبات فلسفی، ج 3، ص 769.

(16)-اسفار، ج 7، ص 173-175.

(17)-جاذبه و دافـعه، عـلی(ع)، شـهید مطهری، ص 51.

(18)-مفتاح اسرار حسینی، منتخبات فـلسفی، ج 3، ص 771 و 772.

(19)-طرائق الحـقائق(بنقل از جـامع الشتات میرزای قمی)، ص 41 و نیز بیان السعاده، ص 355 و معراج السعاده، ص 556، در مورد حکایت زلیخا نیز ر.ک بیان السعاده همان صفحات و نیز تفسیر حدائق الحقائق، تـصحیح دکـتر سجادی.

(20)-نفحات الانـس، جامی، به تصحیح توحیدی پور، ص 590.

(21)-جاذبه و دافعه علی(ع)، 52.

(22)-ر.ک:بیان السعاده، ج 2، ص 354-357، اسـفار، ج 7، ص 171-179، هـفت اورنگ جامی، ص 594.

(23)-ر.ک:جامع الاسرار، سید حیدر آملی، ص 368-379.

(24)-حاشیه مرحوم سبزواری بر اسفار، ج 7، ص 174.

(25)-وسائل الشیعه، ج 3، ص 340 و نیز بحار الانوار، ج 76، ص 141.

(26)-کنز العمال، خ 17168.

(27)-بحار الانوار، ج 70، ص 9، 74 و 187.

(28)-مستدرک الوسائل، باب 6، خ 8.

(29)-همان مـأخذ، بـاب 6، خ 7 و نـیز ر ک:میزان الحکمة، ج 2، ماده جمل(جمال).

(30)-اوراد الاحباب و فصوص الآداب(به تصحیح افشار)ص 239-241.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر