غیبت
در متون دینی ـ اعم از احادیث معصومان و سخنان اصحاب آنها ـ توجه ویژهای به مقوله غیبت شده. نیز میان معتقدان به مهدویت، اعتقاد به غیبت، جایگاه بس مهمی دارد. اهمیت غیبت از دید مخالفان و دشمنان نیزمخفی نمانده و با وارد کردن شبهات و سؤالات فراوان در باره غیبت در صدد تضعیف و بیپایه جلوه دادن آن برآمدهاند.
از جمله شبهاتی که از طرف مخالفان در عرصه مهدویت مطرح شده است، متعارض دانستن دو مقوله غیبت و لطف است که در این نوشتار به دنبال پاسخ به شبهه فوق و رفع تعارض میان آن دو هستیم. برای رفع تعارض ابتدا به شناخت دو طرف قضیه نیاز است. در بحث پیش، به بررسی قاعده لطف پرداخته شد و اکنون، در پی شناخت و معرفی مفهوم غیبت و مفاهیم همسو با آن خواهیم بود، تا در ختام نوشتار که بخش ترابط میان مقوله غیبت و قاعده لطف است، بهتر به نتیجه مطلوب رهنمون شویم.
از جمله سوالاتی که در برخی اذهان مطرح است این است که چرا رهبر در جامعه حضور آشکار ندارد؟ نیز چه عواملی سبب شده است تا آن حضرت، پنهان زیستی را ترجیح دهد؟ غیبت او چگونه است؟ شاید باپا سخ به این سوالات و نیز پرداختن به مفهوم غیبت از لحاظ چرائی و چگونگی، بهتر بتوان به شناخت مقوله غیب رسید و بهتر به ترابط و عدم تعارض میان برهان لطف و غیبت پی برد؛ از این رو مباحث فوق را در قالب دو بند مطرح خواهیم کرد.
الف. چرایی غیبت
با توجه به احادیث و روایات فراوانی که در باب غیبت وارد شده است میتوان عوامل غیبت را چنین شمارش کرد. خوف از دشمنان، امتحان الهی، تادیب مردم، عدم آمادگی مردم، بیعت نکردن امام با ظالمان (صدوق، 1412: ج1، ص285).
میان عوامل یاد شده، برخی نظیر خوف از دشمنان و امتحان الهی به نحوی برای مردم لطف بوده و در واقع مردم از آنها منتفع میشوند و برخی دیگر نظیر عدم آمادگی مردم و تأدیب آنها به خود مردم باز میگردد و مردم در نارسایی لطف مقصر هستند و گرنه اصل لطف که همان تعیین و معرفی امام باشد، از ناحیه خدا صورت گرفته است.
اما توضیح مطالب فوق:
1. خوف از دشمنان
از آن جا که وجود دوازدهمین و آخرین حجت خدا، امام مهدی علیه السلام تا قیامت ضروری میباشد، لازم است وجود او از هر آسیب و گزندی حفظ شود، تا بشر در طول تاریخ خویش بدون حجت و امام نماند. برای حفظ جان، راههای مختلفی وجود دارد که پنهان زیستی و پرده پوشی یکی از آنها است. امام مهدی علیه السلام نیز به دلیل این که همه مردم تا قیامت از وجودش بهره مند شوند و زمین بدون حجت الهی نماند، همین راه حفاظتی را برگزیده است. امام باقر علیه السلام در این باره فرموده است:
«ان للقائم غیبه قبل ان یقوم» قلت: «و لم؟» قال: «یخاف» و اومأ بیده الی بطنه یعنی القتل (نعمانی، 1363: ص258)؛
«همانا قائم علیه السلام را قبل از این که قیام کند، غیبتی است». عرض کردم: «برای چه؟» فرمود: «میترسد» و در این حال با دستش به شکم خودش اشاره کرد یعنی از کشته شدن.
وقتی مردم هر زمانی به امام نیاز داشته باشند و امام مهدی نیز آخرین حجت الهی باشد، لازم است آن حضرت از هر آسیبی حفظ شود. نیز وقتی حفظ جان آن بزرگوار ممکن نباشد، مگر با پنهان زیستی و غیبت، لازم است از انظار مردم غایب شود، تا حیاتش تضمین شده و همه مردم از وجودش بهره مند شوند؛ پس نفع مردم، متفرع بر حیات امام و حیات امام متفرع بر غیبت است و مردم از وجود امام غایب نفع میبرند.در نتیجه امام غایب برای مردم لطف محسوب میشود.
2. امتحان الهی
درزمانهای مختلف، همه انسانها با شرایع گوناگون مورد آزمایش و امتحان حضرت حق قرار گرفته و میگیرند، همان گونه که در برخی از روایات به این مهم اشاره شده است. امام موسی بن جعفر علیه السلام فرموده است:
اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله فی ادیانکم لایزیلکم احد عنها، یا بنی لا بد لصاحب هذاالامر من غیبه حتی یرجع عن هذ الامر، من کان یقول به انما هی محنه من الله عزوجل امتحن بها خلقه (صدوق، همان: ص286)؛
هنگامی که پنجمین فرزند از امام هفتم غایب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا کسی شما را از دین خارج کند.ای پسرم! برای صاحب این امر، ناچار غیبتی خواهد بود تا این که گروهی از مؤمنان از عقیده خود بر میگردند. خدا به وسیله غیبت بندگانش را امتحان میکند.
در این قسمت که علت غیبت، امتحان الهی دانسته شده است، به نحوی تعارض میان قاعده لطف و غیبت برداشته میشود؛ زیرا اگر امام و تعیین او از ناحیه خدا لطف دانسته شود، امتحان الهی نیز لطف الهی به شمار میآید؛ پس میتوان گفت هم امام لطف است و هم غیبت که امتحان الهی است.
3. عدم آمادگی مردم و تآدیب آنها
عواملی که سبب پنهان زیستی امام زمان علیه السلام به شمار میرود، عدم آمادگی مردم وعدم پذیرش در برابر آخرین حجت الهی است. خداوند متعال، برای تأدیب خلق، حجت خویش را از میانشان برده و مردم را از فیض دسترسی به او محروم کرده است. مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام نقل میکند.
و اعلموا ان الارض لاتخلو من حجه الله عزوجل و لکن الله سیعمی خلقه عنها بظلمهم و جورهم و اسرافهم علی انفسهم (نعمانی، همان: ص202)؛
و بدانید که زمین از حجت خداوند عزوجل خالی نمیماند؛ ولی خداوند به زودی دیده مردم را از او (امام زمان) علیه السلام نابینا میسازد، به دلیل ظلم و جورشان و زیاده روی آنها در باره خودشان.
در صورتی که غیبت امام زمان علیه السلام را به دلیل عدم آمادگی مردم بدانیم، با لطف بودن امام تعارضی نخواهد داشت، زیرا در این فرض است که بحث از هم تفکیک میشود، یک سوی بحث، لطف بودن امام و تعیین او از طرف خدا در نظر است و طرف دیگر قبول و پذیرش امام از ناحیه مردم منظور است و لطف بودن امام با تعیین او از طرف خدا حاصل میشود. اما در جهت دوم به سبب عدم آمادگی مردم، به منصه ظهور نمیرسد.
به تعبیر دیگر لطف بودن امام را میتوان در دو مقام ثبوت و اثبات مطرح کرد. در مقام ثبوت، اراده و فعل الهی قرار دارد که امام با اراده و انتخاب حق به مردم معرفی میشود؛ اما در مقام اثبات، دو موضوع مطرح است: یکی پذیرش مسؤلیت از ناحیه امام و دوم پذیرش امام توسط مردم. در این که امام، برابر خدا تسلیم بوده و مقام امامت را بدون هیچ گونه درنگی میپذیرد، جای هیچ شک و تردیدی نیست. فقط میماند آمادگی و پذیرش مردم که در صورت تحقق آمادگی و پذیرش مردم، یقینا لطف بودن امام به منصه ظهور میرسد و در صورت عدم تحقق لطف بودن امام در جامعه، به خاطر محقق نشدن قسم سوم که همان آمادگی و پذیرش مردم است میباشد.
در کتاب کشف المراد در در باره امام چنین آمده است: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا».
خواجه فرمود: «وعدمه منا» یعنی تصرف نکردن امام علیه السلام از ناحیه ماست؛ چون لطف از طرف خدا است که امام را معین فرماید و بشناساند و لطفی که برمکلفان واجب است، آن است که هر یک او را به دیگران بشناساند و ادله امامت او را بگوید وهیچ کس مانع تصرف و تعلیم و تبلیغ سخنان او نشود. عدم انجام این مورد که بر مردم واجب بود، موجب عدم تصرف امام شد (علامه حلی، 1376: ص509).
شیخ طوسی نیز در کتاب غیبت چنین آورده است:
یاد آور شدیم آن چه در این بیان میداریم، مواردی است که سید مرتضی (ره) آن را در کتاب الذخیره و ما در کتاب تلخیص الشافی به بیان آن پرداختهایم که همان مسأله لطف خدا در حق ما به وسیله تصرف امام در کارها و باز بودن دست آن حضرت در اموری است که به سه گونه انجام شدنی است:
اول. آن چه به خدا ارتباط دارد، ایجاد آفرینش امام است. دوم آن چه به امام ارتباط دارد، مسؤلیت رهبری و امامت و به انجام رساندن آن است.
سوم آن چه به ما مردم ارتباط دارد، تصمیم به یاری و پشتیبانی امام و تسلیم بودن برابر فرمان اوست (طوسی، همان: ص 41).
ب. چگونگی غیبت
در بحث غیبت، مسألهای که نیاز به تبیین دارد، چگونگی غیبت است؛ یعنی غیبت امام مهدی علیه السلام به چه شکلی است؟ آیا غیبت حضرت، به صورت ناپیدایی و نامرئی است یا به صورت ناشناسی؟ با توجه به دو مفهومی بودن غیبت، میتوان در مقام تطبیق و ارزیابی آن دو با قاعده لطف، روشهای متفاوتی را پیش گرفت؛ زیرا در تعریف نخست، حضرت اصلا در منظر و دیدگاه مردم قرار نمیگیرد و حتی حضور جزئی نیز در جامعه ندارد. در تعریف دوم خلاف این مورد ثابت است؛ یعنی امکان ملاقات جزئی برای برخی اولیا و علما وجود ندارد.
البته جای خود باید ثابت شود که غیبت امام مهدی علیه السلام از کدام یک از این دو قسم میباشد. اکنون؛ با صرف نظر از این که کدام یک از این دیدگاهها به ثواب نزدیکتر است (ممکن است که امام مهدی علیه السلام از هردو قسم غیبت استفاده کند) به ارزیابی و تطبیق غیبت با قاعده لطف میپردازیم.
1. ناپیدایی
از برخی احادیث و روایات چنین استنباط میشود که غایب بودن حضرت مهدی علیه السلام به صورت ناپیدایی است. امام صادق علیه السلام فرمود ه است:
تفقد الناس امامهم فیشهد الموسم فیراهم و لایرونه (صدوق، بیتا: ج2، ص16)؛
مردم، امام خود را گم کنند. او در موسم حج حاضر باشد و آنها را ببیند و مردم او را نبینند.
امام رضا علیه السلام نیز فرموده است: «لایری جسمه و لایسمی باسمه» (صافی، 1419؛ ص325)؛ حضرت مهدی دیده نمیشود و به اسم و نام برده نمیشود.
از روایات فوق و امثال آنها مخفی بودن جسم و کالبد امام مهدی علیه السلام از دیدگان مردم برداشت میشود که در واقع، همان ناپیدائی و نامرئی بودن بدن حضرت است.
در این فرض، دیگر ملاقات و مشاهده حضرت ممکن نیست و تصرف و دخالت حضرت در امور مردم، به صورت تصرف غیر مستقیم، قابل توجیه است.
حال سوال میشود که اگر غیبت امام مهدی علیه السلام را غیبت ناپیدائی بدانیم، چگونه حضرت در امور مردم دخالت کرده و به نوعی لطف بودن خودش را به اثبات میرساند؟
در پاسخ باید گفت لطف بودن گاهی به صورت مستقیم و مباشری صورت میگیرد؛ مانند دخل وتصرف غالب رهبران در امور اجتماعی مردم و امر و نهی کردن و رتق و فتق امور آنها به صورت رو در رو. گاهی نیز دخل وتصرف و هدایت گری یک رهبر، به صورت غیر مستقیم و غیر مباشری انجام میگیرد؛ مانند نظارت و اشرافی که یک رهبر در هنگام سفر بر امور جامعه دارد. در فرض اخیر، نمیتوان گفت رهبر و سفر کرده، برابر امور جامعه بیگانه و بیتوجه است؛ بلکه همین که برای جامعه جانشین و نایب تعیین کرده و به طور غیر مستقیم بر امور مردم نظارت دارد، برای جامعه و مردم منفعت دارد؛ پس وقتی با غیبت رهبر، سودمند بودن او برای مردم و جامعه به اثبات برسد، لطف بودن او نیز قابل اثبات است. پس مشاهده و عدم مشاهده دخلی در نفعرسانی رهبر به جامعه ندارد؛ لذا امام غایب ناپیدا نیز میتواند برای مردم لطف باشد.
2. ناشناسی
اگر غیبت را از نظر مفهومی به ناشناسی برگردانیم، این طور تعبیر میشود که امام زمان علیه السلام میان مردم، به صورت فردی ناشناس حضور یافته، مردم او را میبینند، ولی نمیشناسند. در این باره روایات و احادیث فراوانی از معصومان علیه السلام نقل شده است:
از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
و اما سنه من یوسف فالستر یجعل الله بینه و بین الخلق حجابا و لا یعرفونه (صدوق، همان: ج2، ص20)؛
اما سنتی که از یوسف (حضرت مهدی علیه السلام) دارد، مستور بودن است. خداوند بین او و مردم، حجابی قرار میدهد، به طوری که او را میبینند، ولی نمیشناسند.
مواردی که لطف بودن امام زمان علیه السلام در غیبت به معنای ناپیدایی را ثابت میکرد، در غیبت به معنای ناشناسی نیز وجود دارد. علاوه بر آنها مزیتهای دیگری نیز در فرض اخیر مطرح است؛ از جمله مشاهده همراه با معرفت و ملاقات برخی اولیا با امام زمان علیه السلام است که در این مشاهده و ملاقات از هدایتها و پاسخهای آن حضرت بهره مند شده و دیگران را نیز از این فیض بهره مند کردهاند.
پس میتوانیم لطف بودن امام در دوران پنهان زیستی او را چنین گزارش کنیم:
1. اصل وجود رهبر و امام برای مردم لطف است؛ زیرا با حس وجود رهبر و ناظر بودن او، نوعی مصونیت در عمل برای انسان پیدا میشود.
2. هدایت گری امام زمان علیه السلام و نظارت و اشراف آن حضرت بر کارها و امور اجتماعی مردم در قالب تعیین جانشین ـ اعم از نایبان خاص و عام ـ به نوعی لطف بودن حضرت را ثابت میکند.
3. با مفتوح بودن باب ملاقات و مشاهده معرفتی، به نوعی همه دوستداران رویت حضرت تلاش میکنند تا برای ملاقات، به خصال اخلاقی و ایمانی مزین شوند و این خود لطف بودن حضرت را میرساند. نفس ملاقات و بهره مندی از وجود پرفیض امام زمان علیه السلام نیز لطف دیگری به حساب میآید.
با توجه به موارد فوق با وجود غیبت، امام زمان علیه السلام منافع کثیری برای مردم همراه دارد و این نتیجه، گویای این مطلب است که غیبت با لطف بودن امام علیه السلام تعارض ندارد.
منبع:www.entizar.ir
ادامه دارد
/ع