بیایید اول به چهرهها بپردازیم. این واقعیتی عموماً پذیرفتهشده است که انسانها در بهخاطرسپردن چهرهها موفقترند تا اسامی؛ چون صورت پر از اطلاعات بصری است. به این فکر کنید که تابحال چندبار پیش آمده کسی را ببینید و اسمش یادتان نیاید؟ حالا فکر کنید که چندبار شده اسمی یادتان بیاید ولی نتوانید چهرهاش را به خاطر بیاورید؟
اما تابحال در پژوهشها تلاشی برای یافتن تعداد دقیق چهرههایی که به یادمان میماند انجام نشده. در واقع، واقعاً نمیتوان تصور کرد که چطور یک دانشمند ممکن است بتواند آزمایشی طراحی کنید که چنین کاری را به شکلی قابلاتکا انجام دهد.
آنچه پژوهشها دنبال کردهاند این بوده که چه چیز بهخاطرسپردن بعضی چهرهها را از سایرین آسانتر میکند. مقالهای منتشر شده در سال 1999 در Psychonomic Bulletin & Review دریافت که بهیادداشتن چهرههای آشنا، یعنی چهرههایی که افراد قبلاً دیدهبودند، آسانتر بوده است. این چندان هم غافلگیرکننده نیست؛ گرچه با نگاهی به تصاویری که در این آزمایش استفاده شده بود، شاید باید گفت همین که شرکتکنندهها اصلاً چیزی یادشان مانده فوقالعاده است!
در پژوهش دیگری که در سال 2003 منتشر شده، محققان دانشگاه ایالتی کلرادو شناسایی چهره انسان را تحلیل کردند و دریافتند که ویژگیهایی بهخصوص در چهره افراد، تأثیر آماری قابلتوجهی روی توانایی شرکتکنندهها در یادآوری چهرهها داشتند. شناسایی چهرههایی با چشمهای بسته، مدل موی چتری یا ریش و سبیل و نیز چهرههای پیرتر، آسانتر بود. همچنین محققان متوجه شدند که میزان شناسایی چهره برای چهرههای مذکر بیشتر بوده.
وقتی کار به اسامی میرسد، ماجرا از این هم پیچیدهتر میشود. تلاش کنید خودتان را جای یک دانشمند علوم انسانی بگذارید. چطور میتوانید آزمایشی طراحی کنید که «تعداد کل» اسامی که یک فرد به خاطر میسپرد را جستوجو کند؟ میتوانید از او بخواهید اسامی همه افرادی که یادش میآید را فهرست کند؛ اما آن وقت ممکن است نتوانید همه بریجیتها و برنیهایی را پیدا کنید که او فقط وقتی به خاطر میآورد که در خیابان میبیندشان و به طریقی میتوان گفت، زندگی واقعی به این حالت شبیهتر است.
بیشتر تحقیقات به جای اینها روی این تمرکز کردهاند که چند نفر را میشناسید و به یاد میآورید، با نامهایشان. بعضی از این پژوهشها را اینجا مطرح میکنم.
ایسیل دسولا پول و مانفرد کوچن دو جامعهشناس بودند که در دهه 1950، پیشگام تحقیقات درباره «حجم آشنایی» شدند، بررسی «حجم آشنایی» به معنای تخمین تعداد افرادی که آدمها در حلقههای اجتماعیشان دارند. برای اندازهگیری حجم آشنایی خودش، «پول» دفترچهای را به مدت 100روز همه جا همراه خودش میبرد و هروقت با کسی که قبلاً دیدهبود و نامش را میدانست، مکالمه میکرد، چهرهبهچهره، تلفنی یا با ایمیل، نام او را در دفترچهاش ثبت میکرد. هر کس فقط یکبار ثبت میشد، حتی اگر پول با او چندینبار برخورد کردهبود؛ به این ترتیب هرچه روزها پیش میرفتند، رشد تعداد نامها کندتر میشد. او سپس از این دادهها استفاده کرد تا پیشبینی کند که دفترچهاش چند نام میداشت، اگر او این آزمایش را برای 20سال اجرا کرده بود. او تخمین زد که در پایان دودهه او 3هزارو500 نامِ ثبتشده میداشت.
ممکن این عدد به نظر بیشازحد بالا برسد؛ اما در سال 1960، یک دانشجوی MIT 86روز از دفتر قرارهای ملاقات رئیسجمهور فرانکلین روزولت را بررسی کرد و تخمین زد که روزولت احتمالاً 22هزارو500 آشنا در این ملاقاتها داشته. در 1961، مایکل گورویچ آزمایش دفترچهٔ پول را با 27نفر تکرار کرد. میانگینی که برای 20سال پیشبینی کرد، 2هزارو130نفر بود.
حتماً الان دارید با خود فکر میکنید که نوشتن اسمها با به یادآوردنشان فرق دارد. پول هم همین فکر را کرد. او میخواست آزمایش کند تا ببیند که میتواند همه این آشناها را به یاد بیاورد یا نه. او این کار را با دو دفترچه تلفن (دفترچه عمومی تلفن که تمام شمارههای شهر در آن است – مترجم) انجام داد، یکی برای شیکاگو و دیگری برای منهتن. بعد از انتخاب تصادفی 30 صفحه از هر کدام، او به اسامی نگاه کرد و سعی کرد آدمهایی را با همان نام خانوادگی به یاد بیاورد. در نهایت او با دفترچه شیکاگو 3هزارو100نفر و با دفترچه منهتن 4هزارو250نفر را به خاطر آورد.
الان دیگر کسی به دفترچههای تلفن نگاه نمیکند و نزدیکترین معادل آنها، یعنی شبکههای اجتماعی، ممکن است خودشان روی حافظه ما تأثیر بگذارند. هر چه نباشد، فیسبوک و اینستاگرام و توییتر شما را به این سمت میبرند که آدمهای بیشتری به خاطر بسپارید، چون اسم و صورت آنها را بیشتر میبینید.
اگر به دنبال بهخاطرسپردن اسامی آدمها هستید، این مشورت از پرفسور ریچارد هریس از دانشگاه ایالتی کانزاس به کمکتان میآید: میتوانید وقتی با کسی حرف میزنید، اسمش را تکرار کنید؛ البته هریس اضافه میکند: «بهترین استراتژی این است که خیلی ساده، وقتی با آدمها آشنا میشوید، توجه بیشتری به آنها نشان دهید.»
اما شاید آدمهایی هستند که شما ترجیح میدهید فراموش کنید. در این صورت ممکن است منطقیتر باشد که به جای اینکه به این فکر کنیم که چند صورت و نام را میتوانیم به خاطر بسپاریم، به این فکر کنیم که چندتا را میخواهیم به خاطر بسپاریم، چون آنها دوستان ما هستند، آدمهایی که میخواهیم برای عروسیمان دعوتشان کنیم. آن طور که رابین دانبار، استاد روانشناسی تکاملی، میگوید، پاسخ 150 است.
دانبار در دهه 90میلادی مشغول پژوهش درباره نخستیسانان و اندازه گروههای اجتماعیشان بود. او میخواست بداند آنها چند رابطه مستقل را میتوانستند در زمینه گروه اجتماعی بزرگترشان حفظ کنند. با استفاده از فرمولی که بر اساس اندازه مغز تنظیم شده بود، دانبار تخمین زد که «ماکاکا سینیکا» معمولاً با گروههای هفدهتایی حرکت میکرده، در حالی که «کاکاجائو»، گروههای چهارتایی داشته. وقتی دانبار این فرمول را روی انسانها اعمال کرد، پیشبینی کرد که بیشترین تعداد افراد که ما انسانها میتوانیم روابط پایداری با آنها داشته باشیم، 147.8 است. به عبارت دقیقتر، او تخمین زد که این عدد چیزی بین 100 تا 231نفر خواهد بود.
برای آزمایش این نظریهاش، دانبار کار را با نگاه به جوامع شکارچیذخیرهکنندهٔ مدرن شروع کرد. او در این جوامع سه سطح از پیوستگی اجتماعی را یافت. یک طرف گروههای کوچک یا کمپهای شبانه بودند که بین 30 تا 50 عضو داشتند، طرف دیگر واحد جمعیتی بزرگ یا قبیله بود که بین 500 تا 2500 عضو داشت. در سطحی بین این دو، دسته (clan) قرار داشت که عموماً شامل 100 تا 200 عضو میشد. این عدد سوم، بسیار به تخمین دانبار از تعداد روابطی که افراد میتوانند پیگیری کنند نزدیک است. دستهها، آن طور که دانبار میگوید، به شکلی مؤثر، تعاملاتی منظم با هم دارند که باعث رابطهای قوی براساس اطلاعات شخصی مستقیم از یکدیگر میشود. شاید شما با خودتان فکر کنید «اطلاعات شخصی مستقیمی» از بازیگر محبوبتان دارید، اما دانبار احتمالاً با شما موافق نیست: اعداد او شامل شخصیتهای مشهور نمیشود.
فقط دستهها با این عدد ارتباط ندارند. وقتی دانبار به بررسی کوچکترین واحد مستقل نظامی در ارتش کشورهای مختلف پرداخت دریافت که میانگین تعداد نفرات این واحدها 179.6 بود، باز هم نزدیک به تخمین اصلیاش از اندازه گروه اجتماعی. پژوهش پیگیری او در سال 2002 نشان داد که کارتهای تبریک کریسمس به طور متوسط برای 153.5 نفر ارسال میشوند.
دانبار از همهٔ اینها نتیجه گرفت که «تعداد افرادی که یک نفر میتواند با آنها روابطی پایدار برقرار نگه دارد، محدودیتی شناختی دارد»؛ بنابراین، احتمالاً حدود 150نفر وجود دارند که بدون عامل بیرونی میتوانیم اسامی و چهرههایشان را به یاد بیاوریم و کلی آشنای دیگر که با محرک مناسب به یاد ما خواهند آمد.