«آنچه اولیای دین را بر قله شرافت بشری قرار داده، از خود شخص شخیص نبی اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و بقیه این خاندان پاک گرفته - که اینها در عالم وجود نمونه های بی مانندند و شبیه اینها دیگر نیست - تا دیگران، اطاعت و عبودیت و بندگی آنها برای خداست. لذا وقتی شما می خواهید در تشهد نمازتان نام پیغمبر خدا را بیاورید و از او تجلیل کنید، می گویید «و اشهد ان محمداً عبده». اول عبودیت را ذکر می کنید، بعد می گویید؛ «و رسوله». عبودیت بالاتر از رسالت است. اساس و جوهر کار، عبودیت است. من و شما هم باید از همین جاده برویم.» (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مداحان آل الله - 28 مرداد 1382)
بدون هیچ گونه تردیدی فلسفه بعثت همه پیامبران توحیدی - از آدم تا خاتم - و همچنین روح تعالیم دینی، دعوت به توحید و یکتاپرستی و نفی شرک و بت پرستی است. اذان نیز که نماد و نشان اسلام و مسلمانی است با «الله اکبر» آغاز و با «لا اله الا الله» خاتمه می یابد، و این یعنی جز خدای یگانه، خدای دیگری نیست. موضوع اکثر آیات قرآنی نیز – به صورت مستقیم یا غیر مستقیم – تاکید بر یکتاپرستی و توحید است، چنان که در سوره توحید(اخلاص) می خوانیم: «قُلْ هُوَ اللَّـهُ أَحَدٌ، اللَّـهُ الصَّمَدُ، لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ، وَلَمْ یکن لَّهُ کفُوًا أَحَدٌ: بگو اوست خدای یگانه، خدای صمد [ثابت - متعالی ]، نزاده، و زاده نشده است و هیچ کس او را همتا نیست.»
با وجود این همه تأکید بر نفی شرک و یگانه پرستی، متأسفانه یکی از بزرگترین آفاتی که شعر آیینی ما را تهدید می کند، بحث «غالی گری» یا غلو در این گونه ادبی است. امروز به دلیل توقف قافله شعر آیینی در منزل محبت و عدم پیوند محبت با معرفت و بصیرت دینی، این قافله سر از ترکستان «غالی گری» در آورده و از جان و جهان بسیاری از شعرهای ما بوی کفر و شرک به مشام می رسد و رفته رفته شعر آیینی ما به شعری «ضدآیینی» تبدیل می شود! شعری که «موضوع» دینی دارد، اما «موضع» دینی، نه.
باید بپذیریم که زیرساخت و زیربنای محبت «معرفت» است و بدون شناخت نمی توانیم کسی را دوست داشته باشیم و اگر هم چنین ادعایی بکنیم، خودمان را فریب داده ایم. در احادیث دینی هم محبت بی بهره از معرفت به دوستی خاله خرسه تشبیه شده است که چشم عقل انسان را کور می کند و انسان را به وادی گمراهی می کشاند. امام علی(ع) خطاب به فرزندش امام حسن (ع) می فرماید: «یا بُنَی! إِنَّ أَغْنَی الْغِنَی الْعَقْلُ، وَأَکبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ... یا بُنَی، إِیاکَ وَمُصَادَقَةَ الاْحْمَقِ، فَإِنَّهُ یرِیدُ أَنْ ینْفَعَکَ فَیضُرَّکَ... فرزندم! بالاترین سرمایه ها عقل است و بزرگ ترین فقر نادانی است... فرزندم! از دوستی با نادان برحذر باش، چرا که او می خواهد به تو منفعت رساند؛ ولی زیان می رساند.../ حکمت 38 نهج البلاغه.»
«محبت حسینی»، فرزند «معرفت حسینی» است
آری، بی هیچ شکی، عمود خیمه محبت، «معرفت» است. محبت هیچ گاه بدون معرفت در دل انسان شکل نمی گیرد و نطفه نمی بندد. یعنی نمی شود اول عاشق کسی شد، بعد او را شناخت. طبق آیات و روایات قرآنی، «محبت حسینی» فرزند «معرفت حسینی» است. از این منظر، اگر ما خود را مُحب واقعی حسین می دانیم، باید آثار این محبت را در سلوک انسانی و اسلامی خود رصد کنیم و ببینیم. آثار محبت واقعی به اباعبدالله(ع)، بندگی، یکتاپرستی، بیداری، حق طلبی، آزادگی، ظلم ستیزی و در نهایت پیروی و تبعیت از آن امام هُمام است، نه معصیت و گناه. ولی وقتی می گوییم حسین و ادب و آداب عزاداری را زیرپا می گذاریم، وقتی می گوییم حسین و با خواندن نوحه «لا اله الا زینب» از آستان بندگی حضرت حق روی بر می تابیم، وقتی می گوییم حسین و قمه می زنیم، وقتی می گوییم حسین و نوحه های لس آنجلسی می خوانیم، وقتی می گوییم حسین و در هیئت ها لخت می شویم، وقتی می گوییم حسین و مردم آزاری می کنیم، وقتی می گوییم حسین و دروغ می گوییم، وقتی می گوییم حسین و با آبروی اسلام بازی می کنیم... همه این نشانه ها به ما می گوید که محبت ما، محبت آمیخته با معرفت نیست.
«معرفت»، عمود خیمه «محبت» است
این که مدام بر این حقیقت روشن پای می فشارم که «معرفت»، عمود خیمه «محبت» است، عصاره و خلاصه آموزه های وحیانی و قرآنی و سخن همان ذوات مقدسی است که ما ادعای دوستی و محبت آنان را داریم. در سیره و سنت نبوی «تفکر و شناخت» افضل عبادات است. پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: «تَفَکرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَةً» و یا «تَفَکرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِنْ عِبادَةِ سبعینَ سَنَةً: یک ساعت تفکر بهتر از یک سال - یا هفتاد سال - عبادت است./ تفسیرالعیاشی، ج 2، ص 208)، این حدیث شگفت نبوی نشانگر ارزش و جایگاه بالا و والای تعقّل و تفکّر در دین مبین اسلام است.
امیر مومنان، امام علی(ع) نیز می فرمایند:«افکر تستبصر: فکر کن تا بصیرت و آگاهی یابی/غرر الحکم، ص 57، ح 575.)، و در حدیثی دیگر:«لا بصیرة لمن لا فکر له: کسی که اندیشه ندارد، بصیرت و آگاهی ندارد./غرر الحکم، ص 57، ح 580. )، در حدیثی از امام رضا(ع) نیز می خوانیم:«لیس العبادة کثرة الصیام والصلاة وانما العبادة الفکر فی الله تعالی: عبادت به نماز و روزه بسیار نیست، بلکه عبادت، تفکر در امر خداوند است./ وسائل الشیعة، محمد بن حسن حر عاملی، مؤسسة آل البیت، قم، 1409 ق، ج 15، ص 117، باب 5، ح 20265.) با عنایت به احادیثی که ذکر شد، به این نتیجه می رسیم که ترکیب معجزه آسای «محبت با معرفت» است که روح انسان را متحول می کند و به پیروی و تبعیت از خاندان رسالت وا می دارد. ولی وقتی تنها با عصای محبت در این مسیر به پیش می رویم، در باتلاق «غالی گری» و «شرک» فرو می غلطیم که نتیجه محتوم آن چیزی جز گمراهی و ضلالت نیست.
انواع «غلو» در شعر آیینی
«غلو» در شعر آیینی سه زیرشاخه عمده دارد که عبارتند از:
1 - نسبت اولوهیت و ربوبیت دادن به بزرگان دینی(معصوم پرستی)
2 - تنزل شان پیامبر(ص) و امیرالمومنین به قصد بزرگ کردن امام حسین
3 - اهانت به مقدسات سایر ادیان توحیدی
خدا انگاری(معصوم پرستی)
شاخه اول «غالی گری» همان نسبت اولوهیت و ربوبیت دادن به بزرگان دینی یا به تعبیر ساده تر «معصوم پرستی» است. برخی از شاعران به دلیل محبت و ارادت زیادی که به اهل بیت(ع) دارند - به صورت ناخودآگاه - به این وادی کشیده می شوند و در سروده های خود بزرگان دینی را طوری روایت می کنند که بوی شرک از آن به مشام می رسد. مثلاً در شعر می گویند: «لا اله الا زینب». در حالی که جان و جهان دین اسلام توحید است. شعار«لااله الاالله» است. پیامبر اکرم(ص) می فرمایند که من برای برافراختن پرچم توحید و یکتاپرستی مبعوث شدم، برای احیای کرامت های انسانی مبعوث شدم.
معصوم پرستی یکی از آسیب های اساسی اشعار دینی در روزگار ماست. در حالی که احادیث محکم و معتبر فراوانی از اهل بیت(ع) به دست ما رسیده است که در آنها به صراحت تمام ما را از غالی گری منع کرده اند. حدیث زیر از مولی الموحدین، حضرت علی(ع) در این باره قابل تأمل است: «لا تتجاوزوا بنا العبودیة ثمّ قولوا ما شئتم و لن تبلغوا و إیاکم و الغلوّ کغلوّ النّصاری فإنّی بریءٌ من الغالین». (بحارالانوار، ج 25، ص 274)؛ ترجمه: «ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحد ربوبیت نرسانید، آن گاه هر چه می خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلو کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی(ع) غلو کردند نباشید، که من از غلوکنندگان بیزارم.» و یا «إِلَهِی کَفَی لِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَی بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّا»؛ پروردگارا! مرا این عزّت بس که بنده تو باشم و این فخرم بس که پروردگارم تو باشی! (شیخ صدوق، خصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 420، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1362ش.)
همان طور که اشاره شد، غالی گری در«محبت بدون معرفت» ریشه دارد. در حالی که دین اسلام دین اندیشه، تعقل و عقلانیت است و همه بزرگان دینی ما در زمان خویش قطب علمی بوده اند، چنان که به امام رضا(ع) عالم آل محمد لقب داده اند. محبت به اهل بیت(ع) اگر با معرفت زلال دینی آمیخته نشود، راه به جایی نمی برد و گاهی باعث انحراف و عصبیت های جاهلانه نیز می شود. برای مثال ظهور «خوارج» در زمان حضرت امیر(ع) و رشد قارچ گونه گروه های تکفیری همچون القاعده، طالبان و داعش در زمان ما محصول محبتی است که نسبتی با معرفت ناب دینی ندارد، در نتیجه انسان را «خَسِرَ الدُّنْیا والآخره» می کند.
بعضی می گویند همین که ما بر مصائب اهل بیت(ع) گریه می کنیم، نشانه بلوغ و معرفت دینی ماست. حال آن که در بسیاری از موارد این گریه، گریه ای صرفاً عاطفی و از روی ترحم است. به یاد دارم حضرت امام خمینی(قدس سره الشریف) نیز در زمان حیات پربرکت شان با یادآوری و تأکید بر این نکته که گریه بر اباعبدالله(ع)، گریه سیاسی است، نه گریه عاطفی و از روی ترحم، فرمودند: «این اجتماع در مجالس روضه را خیال نکنید فقط این است که ما گریه کنیم برای سیدالشهدا. نه سیدالشهدا احتیاج به این گریه ها دارد و نه این گریه خودش فی نفسه کاری از آن برمی آید؛ جنبه سیاسی این مجالس بالاتر از همه جنبه های دیگری است که هست. (صحیفه نور، ج 13، ص 153).»
خاندان رسالت همواره ما را به توحید و یکتاپرستی دعوت کرده و از هر گونه شرک بر حذر داشته اند. اما با همه این دلایل گویا و روشن، متأسفانه باز هم هستند کسانی که به بهانه محبت و دوستی اهل بیت(ع)، با لجاجت تمام در مسیر «معصوم پرستی» حرکت می کنند و محبت اهل بیت – مثلاً امام حسین و حضرت فاطمه زهرا – را در عرض و هم ردیف محبت خداوند قرار می دهند و زبان شعرشان را به «شرک» که از بزرگ ترین مُنکرات الهی است آلوده می کنند. رهبر معظم انقلاب با گلایه از این رویه ناصواب، شاعران و ذاکران آیینی را به تأکید بر مقام عبودیت و بندگی بزرگان دینی فرا خوانده و می فرمایند: «گاه می شود که مداحان ما در ذکر مناقب حضرت صدیقه اطهر(س) یا دیگر معصومین(ع) از مرز «توحید» می گذرند و در ورطه «شرک» در می غلطند. حال آن که در زیارت های معتبره مأثوره، به رغم انتساب عالی ترین و شگفت انگیزترین مقامات معنوی و اوصاف الهی به وجود مقدس حضرات معصومین(ع)، بر «عبودیت» آن بزرگواران تأکید تمام شده است. (مقام معظم رهبری، 18 شهریور 1380)
«می خواهم عرض کنم که ارزش فاطمه زهرا(س) به عبودیت و بندگی خداست. اگر بندگی خدا در فاطمه زهرا(س) نبود، او صدیقه کبری نبود. صدیق یعنی چه؟ صدیق کسی است که آنچه را می اندیشد و می گوید، صادقانه در عمل آن را نشان دهد. هرچه این صدق بیشتر باشد، ارزش انسان بیشتر است؛ «اولئک مع الذین انعم اللَّه علیهم من النبیین و الصدیقین». «صدیقین» پشت سر «نبیین» هستند. این بزرگوار صدیقه کبری است؛ یعنی برترین زن صدیق. این صدیق بودن به بندگی خداست. اگر بندگی خدا نمی کرد، صدیقه کبری نمی شد. اساس، بندگی خداست. نه فقط فاطمه زهرا(س)، بلکه پدر فاطمه هم - که مبدأ و سرچشمه فضائل همه معصومین است و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا(س) قطره هایی هستند از دریای وجود پیغمبر - ارزشش پیش خدا به خاطر عبودیت است؛ «اشهد ان محمداً عبده و رسوله»؛ اول، عبودیت اوست؛ بعد رسالت او. اصلاً رسالت - این منصب والا - به او داده شد، به خاطر عبودیت؛ چون خدا صنیع است و مخلوق خود را می شناسد. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مدّاحان آل اللَّه - 5 مرداد 1384)
همچنان که رهبر فرزانه انقلاب فرموده اند در آموزه های دینی و طبق متن روایات و احادیث معتبر دینی محبت اهل بیت(ع) در طول محبت ذات اقدس پروردگار قرار می گیرد، نه در عرض آن، و شرک گناهی بزرگتر از کفر است، چنان که امام صادق(ع) می فرماید: «کفر مقدم بر شرک است، زیرا کفر به غیر خدا نمی خواند؛ ولی شرک به غیر خداوند می خواند.» (میزان الحکمة، ج 8، ص 399، حدیث 17394)
آری، شعار دین اسلام و پیامبر اکرم(ص) توحید و شهادت به وحدانیت ذات اقدس پروردگار است و همه پیامبران توحیدی - از آدم تا خاتم - مبعوث شدند تا ما را به بندگی حضرت حق دعوت کنند. اگر می خواهیم در راه امام حسین(ع) قدم برداریم و شعری را که می گوییم حسینی و عاشورایی باشد، باید به دنبال این باشیم که یکتاپرستی را در شعر تبلیغ و ترویج کنیم.
تنزل شأن پیامبر(ص) و امیرالمومنین به قصد بزرگ کردن امام حسین(ع)
شاخه دوم «غلو»، کوچک کردن پیامبر به قصد بزرگ کردن سایر معصومین است. یعنی در شعر خطاب به امام حسین و حضرت ابوالفضل بگوییم که شما صاحب فضایل و کراماتی هستید که حتی پیامبر مُکرم اسلام(ص) هم به گرد پای شما نمی رسد و باید پیرو و دنباله رو شما باشد! مثلاً بگوییم: «تویی که تاج سر خاتم رسولانی». چنین شعری در دایره ادب و آداب اسلامی نمی گنجد و قابل دفاع نیست. این چگونه مدحی است که بگوییم مقام امام حسین(ع) از حضرت رسول اکرم(ص) هم بالاتر است و پیامبر باید بیاید - نعوذبالله - از امام حسین(ع) پیروی کند؟!
مقام معظم رهبری در اعتراض به این مسئله می فرمایند: «حالاها هم می شنوم، منبری یا مداح سر منبر خطاب به امیرالمؤمنین می کند و می گوید آقا هر چه داری از امام حسین داری! شما فکرش را بکنید! این چه حرفی است و این چه مُهمل گویی است که کسی این جور در باره امیرالمؤمنین حرف بزند؟ امام حسین هرچه دارد از امیرالمؤمنین دارد، امام حسین هرچه دارد از پیغمبر دارد؛ چرا نمی فهمند این معانی و این مسائل را؟ آن وقت ادعا هم دارند، هرچه هم به دهنشان بیاید می گویند؛ یعنی اینها را خیلی باید به نظر من بزرگ بشمریم.» (بیانات در دیدار اعضای ستاد مرکزی هیئت رزمندگان اسلام - 20 آبان 1392)
اگر ما ادب و آداب مسلمانی را بخواهیم رعایت کنیم و براساس معرفت دینی شعر بگوییم، باید توجه داشته باشیم که پیامبر اکرم(ص) سرسلسله و خاتم پیامبران توحیدی است و سایر انبیا و اولیا در حکم شاگردان او هستند. بنابراین نباید به خودمان اجازه بدهیم که حضرت زینب(س) و حضرت ابوالفضل(ع) را فراتر از پیامبر به تصویر بکشیم.
اهانت به مقدسات سایر ادیان توحیدی
«یک شمشیر در دست دشمنان ما، همین اختلافات مذهبی است. علنی کردن اختلافات، صریح کردن مخالفت های اعتقادی، به زبان آوردن مطالبی که کینه ها را برمی افروزد، یکی از وسایلی است که دشمن ما از آن بیش ترین استفاده را دارد می کند. حالا [اگر] ما جوری عمل بکنیم که این مقصود دشمن برآورده بشود، این «بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کفراً» است. در جلسات نباید کینه ورزی های مذهبی را زیاد کرد؛ این را چقدر باید تکرار کرد؟ بارها تکرار کرده ایم؛ بعضی حاضر نیستند[گوش کنند]. شما اگر بخواهید آن کسی را که موافق مذهب شما نیست و عقیده حق شما را قبول ندارد هدایت کنید، چه کار می کنید؟ اول شروع می کنید به مقدسات او بدگویی کردن و دشنام دادن؟ این که به کلی او را از شما دور خواهد کرد و امید هدایت او را به صفر خواهد رساند. راه این کار این نیست.» (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مدّاحان آل اللَّه -31 فروردین 1393 )
شاخه سوم غلو در شعر آیینی اهانت به پیامبران توحیدی و مقدسات سایر ادیان به قصد بزرگ کردن اهل بیت است که باعث تحریک عصبیت های مذهبی می شود. گاهی نیز مضمون بعضی شعرها باعث اختلاف برادران تسنن و تشیع می شود.
حنجره شعر آیینی باید منادی «وحدت» باشد، نه بلندگوی اختلاف و تفرقه و حنجره ای برای دمیدن در تنور عصبیت های دینی و مذهبی. شاعر آیینی باید به دنبال تألیف قلوب و «وصل» باشد، نه به دنبال اختلاف افکنی و «فصل». ولی معدودی از شاعران به خاطر غفلت از این مهم گاهی برای بزرگ کردن معصومین شیعه (ع) سایر پیامبران و اولیای الهی را کوچک می کنند. مثلاً گاهی حضرت عیسی و حضرت موسی(ع) را غلام پیامبر اکرم(ص) و حضرت مریم (س) را کنیز حضرت زهرا(س) می نامند، مثلا خطاب به امام حسین می گویند: «غلامان حریم خانه ات، موسی و عیسی»، و یا در مدح و منقبت حضرت زهرا(س) می گویند: «حضرت مریم، کنیز خانه ات»، در حالی که اکثر علما به احترام گذاشتن به مقدسات سایر ادیان تأکید دارند. مقام معظم رهبری نیز بارها در بیانات خویش صریحاً فرموده اند: «توهین به مقدسات سایر مذاهب حرام شرعی است». وقتی ما در صلوات بر رسول خدا از عبارت «آل محمد» استفاده می کنیم؛ در واقع این عبارت به تمام اولیاء الهی اشاره دارد که پیامبر اکرم(ص) خاتم راه توحیدی آنهاست، و حضرت عیسی و موسی(ع) و همه انبیاء الهی و همچنین حضرت مریم(س) نیز در ذیل سلسله نورانی «آل محمد» قرار می گیرند که احترام و تکریم آنان واجب است.
طبق احادیث و روایات اسلامی در برتری و سروری پیامبر اکرم(ص) و حضرت زهرا(س) بر سایر انبیاء و اولیاء هیچ گونه شکی نیست، ولی شایسته تر آن است که به منظور حفظ وحدت و پرهیز از دامن زدن و تحریک عصبیت های دینی و مذهبی این برتری و سروری را با لحاظ شأن قدسی و ملکوتی حضرت مریم و سایر انبیاء الهی و با لهجه ای آمیخته به ادب و معرفت دینی و به دور از شائبه وهن بیان کنیم، همچنان که علامه اقبال لاهوری در بیان برتری حضرت زهرا(س) بر حضرت مریم (س ) به این شیوه سخن گفته است: «مریم از یک نسبت عیسی عزیز/از سه نسبت حضرت زهرا عزیز»
همچنین شایسته است در شعر آیینی از طرح و بزرگ نمایی مسائلی که به اختلافات شیعه و سنی دامن می زند، شدیداً بپرهیزیم. چنان که رهبر فرزانه انقلاب نیز در این مورد صریحاً فرموده اند: «آن کسی که ندای تفرقه بین شیعه و سنی را سر می دهد و به بهانه مذهب، می خواهد وحدت ملی را به هم بزند، چه شیعه باشد و چه سنی، مزدور دشمن است؛ چه بداند، چه نداند. گاهی بعضی ها مزدور دشمنند و خودشان نمی دانند. آن مرد شیعی هم که می رود به مقدسات اهل سنت اهانت می کند و دشنام می دهد، او هم مزدور دشمن است، ولو نداند که چه می کند... حالا به اسم ولایت کارهای خلاف می کند، حرف های بی ربط می زند در مجالس عام و خاص، وحدت را حفظ کنید. به آن شیعه ای هم که از روی نادانی و غفلت، یا گاهی از روی غرض – این را هم سراغ داریم و افرادی را هم از بین شیعیان می شناسیم که فقط مسئله شان مسئله نادانی نیست، بلکه مأموریت دارند برای این که ایجاد اختلاف کنند – به مقدسات اهل سنت اهانت می کند، عرض می کنم: رفتار هر دو گروه حرام شرعی است و خلاف قانونی است. یک عده ای چرا نمی فهمند؟ اگر دیدید در جامعه بین شما کسانی هستند که عکس این رفتار می کنند، آنها را طردشان کنید؛ مخالفت خودتان را به آنها ابراز و اعلام کنید؛ این ها ضرر می زنند؛ ضربه می زنند. ضربه ای به اسلام می زنند، ضربه ای به تشیع می زنند، ضربه ای به جامعه ی اسلامی می زنند.» (بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع عظیم مردم کردستان 88/2/22)
هر چند در به کار بردن این تعابیر قصد و غرضی در کار نیست و این اتفاق بیش تر حاصل نوعی غفلت و بی توجهی است، ولی به هر شکل اگر ما خود را پیرو ولایت می دانیم و قصدمان خدمت به خاندان رسالت است، باید حواسمان به این دقایق و ظرایف باشد و خدای نکرده کاری نکنیم که مصداق «آب به آسیاب دشمن ریختن» باشد – چنین باد.