انشعاب سیاسی-فکری علویان در عصر صادقین علیهم السلام-زمینه ها و پیامدها

فشارها و مراقبت های دستگاه خلافت، به ویژه در دوره عباسی، بر علویان و امامان شیعه و پیروان آنها، از یک سو، و سیاست تقیه امامان، به علاوه عدم بسط ید و اشراف کامل بر شیعیان که در مناطق مختلف پراکنده بودند، از سوی دیگر، پیامدهای مختلفی را در عرصه های فکری و سیاسی و اجتماعی در پی داشت

مقدمه

فشارها و مراقبت های دستگاه خلافت، به ویژه در دوره عباسی، بر علویان و امامان شیعه و پیروان آنها، از یک سو، و سیاست تقیه امامان، به علاوه عدم بسط ید و اشراف کامل بر شیعیان که در مناطق مختلف پراکنده بودند، از سوی دیگر، پیامدهای مختلفی را در عرصه های فکری و سیاسی و اجتماعی در پی داشت. پیامدهای ناخواسته و احیاناً مستمری که در عصر امامان به وقوع پیوست، عبارت اند از:

1- سردرگمی اصحاب امامان در ویژگی ها و شئون امامت و مصادیق واقعی امام؛

2- تنازعات و اختلافات درونی اصحاب ائمه در باب مسایل مختلف کلامی؛

3- طرح دعاوی مهدویت و ظهور اندیشه نامیرایی برای امامان؛

4- شکل گیری انشعابات فرقه ای و ظهور برخی انحرافات فکری در میان شیعیان؛

5- ظهور پدیده غلو و غالی گری؛

6- انشعاب سادات علوی به دو شاخه حسنی و حسینی.

هر یک از این محورها خود موجب پیامدهای ویژای برای شیعه و تشیع شد که در جای خود قابل بررسی است. نگارنده از میان این اختلافات و پیامدهای آن تنها به گزارش موضوع اخیر می پردازد.

1- انشعاب سیاسی  فکری علویان به دو شاخه حسنی و حسینی

جدایی تفکر سیاسی زیدی از مکتب و روش سیاسی امامان شیعه در اواخر روزگار امویان و در جریان قیام زید بن علی آغاز شد، امّا تمایز فرقه ای این گروه و طرح و ترویج اندیشه های آنها در خصوص جایگاه امامت و ظهور برخی دولت های شیعی به نام این گروه را باید در گذر زمان و در جریان قیام های بعدی علویان، به ویژه سادات بنی الحسن، ملاحظه کرد. در جریان این قیام ها، و نوعاً به انگیزه توجیه اهداف صاحبان این قیام ها، بود که قیام و حرکت سیاسی و دعوت آشکار به امامت و خلافت از شرایط و وظایف اصلی امام تلقی شد. این پدیده، اختلافات دیگری نظیر تقسیم سادات به حسنی و حسینی، تقسیم تشیع به زیدی و جعفری و از آن پس اثناعشری و نیز جدایی خط سیر مبارزان سیاسی به دو جناح تندرو و معتدل و اختلاف در برخی از شرایط ظاهری برای امام را در پی داشت.

1- 1- نخستین زمینه های جدایی

عموم پژوهش گران حرکت زید را سرآغاز ظهور زیدیه دانسته اند. با این حال قیام زید را می توان بیشتر حرکتی در جهت امر به معروف و نهی از منکر و قیامی از روی غضب برای خدا و رسول و نه حرکتی صرفاً شیعی و علوی و یا به منظور کسب موقعیت ویژه به حساب آورد. اینکه گزارش شده که در قیام وی عده ای از فقها و علمای اهل سنت نیز حضور داشتند و سران و پیروان گروه هایی چون معتزله، مرجئه و حتی خوارج با او همراهی می کردند نیز دلالت بر همگانی بودن قیام او دارد (ابوالفرج اصفهانی، 1414: 99؛ حمیری، 1948: 185؛ برای مطالعه تفصیلی در این خصوص، نک. : حسن، 1375: 2/68 به بعد). حتی بنا بر یک تحلیل، با توجه به این اهداف مقدس و بی توجهی او به خودمحوری بود که امامان شیعه نیز برای قیام و شخصیت او حساب جداگانه ای باز کرده بودند. به هر صورت قیام زید با شکست مواجه شد، اما راه را برای مدعیان دیگر و حتی قیام عباسیان هموار کرد و زمینه مساعدی برای قیام های مؤثرتر بعدی در عصر اموی و عباسی به وجود آورد (محمدجعفری، 1364: 311 ). البته حرکت و دعوت برخی از سادات حسنی در دوران امامت امام صادق (ع) و ادامه آن در عصر دیگر امامان، از نوع دیگری به حساب آمده است.

از این رو، می توان گفت آنچه از همه بیشتر، اسباب آغازین انشعاب علویان را به دو شاخه بنی الحسن و بنی الحسین فراهم ساخت و به شکل گیری رسمی و رواج تفکر زیدیه نیز کمک کرد، ادعاهای خارج از ظرفیت عبدالله ابن حسن (عبدالله محض) بود. وی، که نزد برخی شیعیان داناترین فرد از اهل بیت و صاحب سیف رسول به حساب می آمد (کلینی، 1401: 1/349؛ طوسی، 1348: 427؛ صفار، 1362: 66)، برای فرزندش محمد بن عبدالله، معروف به «نفس زکیه»، با عنوان قائم آل محمد بیعت گرفت و ادعای مهدویت وی را مطرح کرد. قیام نفس زکیه در 145 ه. ق. با زمینه سازی های قبلی پدرش موجب شد که برخی از شیعیان به او بپیوندند و با او به عنوان قائم و منجی موعود بیعت کنند. قائم بودن و نجات بخشی نفس زکیه به گونه ای در میان برخی از شیعیان رسوخ کرده بود که حتی عده ای پس از کشته شدن وی معتقد بودند که او نمرده و به زودی ظهور خواهد کرد (نوبختی، 1381: 62؛ درباره اختلافات و مشاجرات نفس زکیه با امام صادق (ع)، نک. : کلینی، 1401: 1/358؛ 2/155؛ 3/507؛ 8/363 364؛ صفار، 1362: 156و160؛ اربلی، بی تا: 2/381 -386، 396، 392 ). در جریان همین قیام بود که امام صادق (ع) از مدینه بیرون رفت و هیچ اقبالی به دعوت آنها نکرد. از این زمان بود که برخی شیعیان علوی، به رهبری سادات حسنی و گاهی حسینی زیدی، روابط خود را با امامان و پیروان شیعی آنها تیره کردند و با گذشت زمان نیز روز به روز بر شدت تیرگی آن افزوده شد؛ و این گروه توانستند در مبارزه رو در رو و نظامی با عباسیان نقش به ظاهر فعال تری داشته باشند. آثار کهنی نظیر جلد سوم مروج الذهب مسعودی، مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی، و نیز اخیراً، لیثی در کتاب جهاد الشیعیه به تفصیل قیام های علویان و احیاناً موفقیت آنها را در تأسیس و تشکیل حکومت های محلی گزارش کرده اند. بنا بر گزارش این آثار، پس از قیام و شهادت یحیی- فرزند زید - علویانِ فراوانی، به طور پی در پی، بر خلفای زمان خود شوریدند؛ از جمله عبدالله بن معاویه بر مروان حمار، محمد نفس زکیه بر منصور دوانیقی، حسین بن علی (صاحب فخ) بر هادی عباسی، یحیی بن عبدالله بن حسن بر هارون الرشید، ابن طباطبا بر مأمون، محمد بن قاسم بن علی بن عمر بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب بر معتصم، و ده ها علوی دیگر (اشعری، 1400: 75-85؛ و نیز نک. : سبحانی، 1418: 330-383).

با این حال، اگر از تشکیل دولت ادریسیان در مغرب و حکومت علویان در طبرستان، که در زیدی بودن آن نیز تردیدهایی شده، صرف نظر کنیم، هیچ یک از قیام های مزبور به موفقیت چشم گیری نایل نیامد. البته این قیام های احساسی و طبیعی، پیامدهای مثبتی در پی داشت و انگیزه بیشترِ صاحبان آن مقدس بود. همچنین توانست عواطف طبقات زیادی از مردم و حتی عالمان بزرگ اهل سنت را به خود جلب کند و از سوی دیگر، فرصت بیشتری برای امامان معصوم در ترویج میراث اسلام و فرهنگ اهل بیت به ارمغان بیاورد. نهی امامان شیعه نیز از سر دل سوزی و با هدف ارشادی تحلیل شده است (برای تحلیل این مدعا نک. : منتظری، 1367: 1/333 به بعد). اما از پیامدهای زیان‏بار آن، به ویژه کم رنگ شدن راه و رسم امامان شیعه برای برخی شیعیان و تأثیر کمّی بر پیروان آنها نمی توان چشم پوشید. به هر حال، یکی از نتایج تاریخی روشنِ آن این بود که برخی از علویان خود را از نظام امامت پی در پی و رهبری منصوص الاهی جدا کردند و نه تنها برخی از آنها، بنا بر برخی گزارش ها، امامت و ولایت علی (ع) را با دیگر رقبای فکری و سیاسی آن حضرت درآمیختند، بلکه نقش امامت را در حدّ زعامت سیاسی فرو کاستند (نوبختی، 1381: 54). تقسیم ماندگار شیعه به زیدی و جعفری به همراه رقابت ها و دشمنی های پی در پی آنها با شلوغ بازاری برخی از متکلمان و نظریه پردازان زیدی که خود نقش برجسته ای در قیام نداشتند، نیز از نتایج تاریخی و فکری این قیام ها بود. اگرچه این فرقه به عنوان فرقه ای مستقل و دارای فقه و کلامی ویژه شناخته شده، اما بسیاری از پژوهش گران به این نکته اشاره کرده اند که اندیشه های زیدیه، بدون توجه به دیدگاه های زیدِ شهید، آمیزه ای از فقه حنفی و کلام اعتزالی بوده و تنها شاخصه و وجه ممیزه عقاید آنها در امر امامت و رهبری و شرایط خاصی است که برای آن ارائه می کنند (سبحانی، 1418: 465-474). به هر جهت دل مشغولی های سیاسی- نظامی پیشوایان این گروه و دوری آنها از مکتب امامان شیعه، که آگاه ترین افراد اهل بیت به قرآن و علم شریعت بودند، موجب شد تا آنان خلأ علمی خود را با عنصر اخذ و اقتباس فرقه ای پر کنند و به جای فضل التشیع به نگارش فضل الاعتزال بپردازند (برای نمونه هایی از آن، نک. : کلینی، 1401: 1/356368).

تفاوت روش های سیاسی و مبانی عقیدتی این گروه با امامان شیعه به گونه ای رقم خورد که برخی از آنها نه تنها امامان شیعه را آماج حملات و اتهامات قرار می دادند و آن بزرگان را متهم به حسادت، سازش کاری و همکاری با خلفای ستمکار عباسی می کردند، بلکه احیاناً از سعایت و جاسوسی نزد دستگاه خلافت و زمینه سازی برای حبس و تعقیب آنها نیز پرهیزی نداشتند. به علاوه اینکه، بنا بر برخی گزارش ها، خلفای عباسی نیز گاهی ترجیح می دادند به افرادی از آنها نزدیک شوند و آنها را به همکاری بگیرند (ابن طقطقی، 1360: 304؛ عطاردی، 1368: 1/115و127؛ برای نمونه دیگری از جاسوسی یکی از علمای زیدیه علیه یکی از علویان نک. : طبری، 1409: 3/561؛ حسین، 1377: 70).

1- 2- رشد و رواج اختلافات سیاسی و کلامی در باب امامت

بررسی مجادلات سیاسی  مذهبی زیدیه با امامان شیعه و پیروان آنها در عصر حضور، نشان می دهد که شاخص ترین محور چالش این دو گروه در ابتدا موضوع جایگاه و کارکرد امامت بوده است. بر پایه گزارش های متعدد تاریخی و روایی، مدعای اصلی آنها درباره امامت این بود که این منصب اگرچه در انحصار خاندان نبوت و از نسل فاطمه است، اما مصادیق واقعی آن کسانی از این خاندان (حسنی و یا حسینی) هستند که اهل دعوت و قیام و مبارزه با شمشیر باشند و نه متکی به نص و یا وراثت پی در پی. از نگاه آنها امامت  که البته بیشتر بعد سیاسی آن مد نظرشان بود، نه بعد مذهبی و معنوی آن  لایق کسانی بود که شمشیر خود را در کسب آن به خون آغشته کنند، نه کسانی که در برخورد با دشمنان، شیوه حزم و احتیاط و استفاده از عنصر تقیه را راه و رسم خود قرار دهند (برای اطلاع از این ادعا نک. : طوسی، 1348: ش430 و 788؛ نوبختی، 1381: 52 ).

زیدیان نیز همانند کیسانیه  البته با تفاوت های قابل ملاحظه ای - از دل سیاست و تحولات سیاسی و بر محور امامت و رهبری روییدند. این گروه در طی زمان و با تکیه بر برخی قیام های مردم پسند و ارائه مبانی و اندیشه هایی که زمینه و ظرفیت پذیرش آن کم نبود، برای خود استقلالی نسبی در فقه و کلام به دست آوردند و ماندگار شدند. با این حال، شاخصه اصلی جدایی این گروه و تداوم این جدایی را از دیگر گروه های شیعی، باید در نگاه ویژه بنیان گذاران و پیروان نخستین آن به جایگاه و وظایف امامت و زعامت و تفاوت نگاه آنها به نقش و کارکرد امام دانست. تأکید آنها بر کارکرد سیاسی امامت به روشنی از خطبه ها و نیز نامه های رد و بدل شده آنها در خطاب به خلفای عباسی و کارگزاران آنها دیده می شود (نک. : الاهی زاده، 1385: 267 به بعد ). منشأ دیدگاه های ویژه آنها درباره امامت، نظیر پذیرش امامت مفضول، شرط قیام مسلحانه و فاطمی بودن برای امام و اختلاف آنها با دیگر شیعیان در تعداد و مصادیق امامان، که در گزارش های مختلف از تاریخ و عقاید این گروه آمده است (ناشی اکبر، 1386: 67-70)، از نتایج این نگاه است. گرچه تفاوت دیدگاه و رفتار آنها در شیوه مبارزه با دشمنان و چگونگی برخورد سیاسی از مهم ترین عوامل جدایی تاریخی این گروه از مکتب امامان شیعه شد و حتی برخی پژوهشگران آن را اصل و اساس اختلاف گروه های شیعی می پندارند (صبحی، 1405: 3/48)، اما این تفاوت را نیز باید در تفاوت مبانی آنها در شرایط امامت و رهبری دانست. گزارش نوبختی، که در دیگر آثار تاریخی و فرقه شناسی نیز موجود است، گواه این مطلب است. وی در گزارش خود از فرقه های شیعی بعد از امام حسین (ع) چنین می گوید: گروهی گفتند که پس از درگذشت حسین امامت در فرزندان او و حسن باشد، و جز زادگان ایشان را اگرچه از پشت علی بن ابی طالب باشند آن پایگاه نشاید. پس هر که از فرزندان آن دو قیام کند و مردمان را به خویشتن خواند، به مانند علی بن ابی طالب امام واجب الاطاعه است، و امامت او از جانب خدا بر خاندان و خویشان وی و دیگر مردمان بایسته است، و هر که از آفریدگان از وی سرپیچی کند یا مردمان را به خویشتن خواند تباهکار و کافر است. همچنین، هر که از زادگان حسن و حسین دعوی امامت کند و در خانه بنشیند و در بر روی خود بندد و از مردم در پرده باشد با پیروان گروندگان به خویش مشرک و کافر باشد. . . سپس این گروه با دو دسته دیگر که هواخواه برتری علی بن ابی طالب بر همه مردمان پس از پیغمبر خدا بودند به هم پیوستند و در آن هنگام که زید بن علی بن حسین در کوفه قیام کرد به پیروی او درآمدند و به امامت او بگرویدند و همگی ایشان زیدیه نامیده شوند، ولی در قرآن و سنت و شرع و واجبات و دستورهای دین با یکدیگر اختلاف دارند (نوبختی، 1381: 5253)

و نیز گفته شده که حتی عقیده به اینکه به چه کسی باید به عنوان اهل البیت نگریسته شود چندان روشن نبوده و هر یک از مدعیان و پیروان آنها دیدگاهای مختلفی ارائه می کردند.

تأکید فراوان ائمه اهل بیت بر عنصر نص را بایستی نوعی پاسخ به این افراد به حساب آورد. در اینجا به منظور روشن شدن این مطلب، گزارش دیگر نوبختی را، که گزارش های دیگر نیز آن را تأیید کرده است، و زیدیان نیز به انکار کلی آن برنخاسته اند، می آوریم. این گزارش ها علاوه بر بیان دیدگاه زیدیه در فلسفه سیاسی، شدت برخورد برخی از آنها با امامیان را نیز به خوبی نشان می دهد. نوبختی در جای دیگری می گوید: برخی از ایشان در امامت شخص معینی را در نظر نگیرند، بلکه هر که از فرزندان علی خروج کند از هر بطن و شکمی که باشد او را امام دانند (همان: 54 ). این سخنان به روشنی حکایت از آن دارد که مراد اصلی آنها از امامت، خلافت و زعامت سیاسی بوده است.

جمع بندی نوبختی از دیدگاه های زیدیه درباره شرایط و تعیین مصادیق امامت، که به تأیید دیگر گزارشگرانی چون ابوالحسن اشعری و ناشی اکبر رسیده، چنین است: امّا زیدیه، که حسینیه نیز خوانده شوند، کسانی هستند که گویند هر که از خاندان محمد مردمان را به خداوند بزرگ ارجمند بخواند امام واجب الاطاعه است، و علی بن ابی طالب در آن زمان که مردم را دعوت می کرد و امر خویش را اظهار می نمود امام بود. پس از وی، پسرش حسین به جای او نشست و پیش از آنکه خروج کند از معاویه و یزید روی گردانیده بود تا کشته شد. پس از وی، فرزندش یحیی بن زید بن علی، که در خراسان کشته شد و مادرش «ریطه» دخت ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه بود، امام گشت و سپس پسر دیگرش، عیسی بن زید بن علی که مادرش هند دخت ابوعبیدة بن عبدالله بن زمعة، امام گردید، و پس، هر کس از خاندان محمد مردمان را به فرمان برداری و طاعت خدا خواند امام است (همان: 55).  البته این به معنای بی توجهی نسبت به اختلاف دیدگاه های فرقه های انشعابی آنها، نظیر جارودیه، سلیمانیه و بتریه، در خصوص ویژگی های نص بر امامت حضرت علی (ع) و جایگاه و میزان مشروعیت خلافت شیخین نیست (در خصوص اختلافات داخلی زیدیان درباره امامت نک. : ناشی اکبر، 1386: 67 -71).

طرح چنین اندیشه هایی از جانب این گروه، به ویژه با توجه به عدم وضوح جایگاه امامت در آن زمان طبیعی بود و در مجموع سرزنشی متوجه آنها نبود. اساساً تصور و انتظار عمومی شیعیان پس از شهادت امام حسین (ع) و در زمان خلافت طولانی هشام بن عبدالملک، که علاوه بر شیعه کشی از اهانت آشکار به اهل بیت نیز پرهیزی نداشت (ابوزهره، 1378: 47، 57)، بیشتر سیاسی بود (مدرسی طباطبایی، 1386: 33-38). از این روی، آنها عموماً در پی فرد یا افرادی از اهل بیت بودند که بتواند به هر قیمتی شده، عقده های متراکم آنها را بگشاید و با توجه به موقعیت خاصی که پیش آمده بود، انتقام تاریخی آنها را بستاند. البته توجه به اینکه حفظ کلیت و بقای تفکر شیعی و سامان دهیِ میراثی اصیل و ماندگار بر انتقام جویی و اظهار احساسات زودگذر رجحان دارد، در حیطه فهم بیشتر آنها نبود؛ چراکه درک این مسئله تنها از عهده کسانی برمی آمد که رفتار خود را بر بینش الاهی استوار کرده بودند. هرچند امامان شیعه چنین ویژگی ای داشتند، اما قدرت روشن سازی آن را در سطح عمومی نداشتند و گاهی مورد اطاعت شیعیان خاص خود نیز نبودند، تا چه رسد به عموم مردم.

سادات بنی الحسن و هر یک از پیشوایان زیدی دیگر، همواره خود را وارث قانونی و شرعی امام علی (ع) دانسته و با بیان این افتخار که آنها از اهل بیت و فرزندان امام علی (ع) هستند خود را کمتر از امامان نمی دانستند و اساساً خلافت و امامت خود را با توجه به وابستگی خود به خاندان پیامبر و علی (ع) و دیگر شایستگی هایی که مدعی بودند، حق خویش می دانستند. برای مثال، محمد نفس زکیه، از بنیان گذاران نخستین تفکر زیدی، در نامه ای به منصور، خلیفه عباسی، می گوید: پدر ما علی وصی و امام بود. چگونه است که تو میراث او را به خود اختصاص می دهی، در حالی که ما هنوز زنده ایم؟ تو خود می دانی که در میان هاشمیان هیچ کس دیگر وجود ندارد که فضایل و افتخاراتش با ما و اعقاب و اهداف ما در گذشته و حال قابل قیاس باشد. . . ما اولاد فاطمه دختر پیامبر (ص) در زمان اسلام هستیم. . . و من هم اتفاقاً واسطه طلایی در نسل بنی هاشم و بهترین آنها از نظر والدین هستم (ابن اثیر، 1408: 3/568؛ همچنین در خصوص خطبه پدر او نک. : ابوالفرج اصفهانی، 1414: 224).

با توجه به این ادعا بود که آنها نه تنها به سیره امامان در تبیین امامت و حق الاهی خویش به سختی معترض بودند، بلکه آن بزرگان را گاهی به پنهان‏کاری در امر امامت خود مجبور می کردند؛ شیخ مفید در کتاب ارشاد گزارش کرده است که: معاویة بن وهب از سعید سمان روایت کند که گفت: من شرفیاب خدمت امام صادق (ع) بودم که دو تن از مردمان زیدی مذهب بر آن حضرت درآمدند و به او گفتند: آیا در میان شما امامی که پیرویَش واجب باشد هست؟ حضرت (تقیه کرده) فرمود: نه. گفتند: مردانی راست گو از جانب تو به ما خبر دادند که تو چنین می گویی (و خود را امام مفترض الطاعة می دانی)؟ و گروهی را نام بردند  (که اینان چنین سخنی گفته اند)  و گفتند: اینان مردمانی پارسا و خردمندند و تکذیب نشوند (یعنی نسبت دروغ‏گویی به ایشان نتوان داد) پس امام صادق (ع) غضبناک شد و فرمود: من چنین دستوری به ایشان نداده ام. آن دو نفر چون غضب آن جناب را دیدند از نزدش بیرون رفتند. (سعید گوید: ) پس آن حضرت به من فرمود: آیا این دو مرد را می شناسی؟ گفتم: آری، این دو مرد از اهل بازار ما و در زمره زیدیه هستند، و اینان چنین پندارند که شمشیر رسول خدا (ص) در نزد عبدالله بن حسن است (مقصود عبدالله بن حسن بن حسن است که معروف به عبدالله محض بود). فرمود: دروغ گفتند، خدایشان لعنت کند، به خدا آن شمشیر را عبدالله بن حسن نه با دو چشم خود دیده و نه با یک چشم و نه پدرش آن را دیده است، مگر اینکه نزد علی بن الحسین (ع) دیده باشد، و اگر راست می گویند، پس آن نشانه ای که در دسته آن است چیست؟ و آن نشانه ای که در تیغه آن است کدام است؟ همانا نزد من است شمشیر رسول خدا (ص)، و همانا پیش من است (مفید، بی تا: 2/181).

در مجموع، سیاست تقیه امامان و عدم همکاری با گروه های فعال و تندروی علوی نه تنها موجب انشعاب علویان به دو گروه با دو رویکرد متفاوت به حکومت و حاکمان و وظایف اصلی امام (مدرسی طباطبایی، 1386: 37-39) شیعیان به دو گروه امامی و زیدی شد، بلکه اسباب زبان درازی برخی از مخالفانِ راه و رسم اهل بیت را نسبت به هر دو گروه فراهم ساخت. کشمکش فکری زیدیان با راه و رسم امامان شیعه و اعتقاد شیعیان امامی به تسلسل امامت هر روز گسترده تر می شد. تنازعات لفظی و ردّ و نقض متقابل هر یک از این دو گروه از زمان امام جواد (ع) به بعد و در قرن سوم به اوج خود رسید. یک نمونه روشن آن را می توان با استناد به دیدگاه ها و انتقادات تند و تیز امام قاسم رسی  یکی از برجسته ترین پیشوایان و رهبران فکری زیدیه در قرن سوم  گزارش کرد. از این امام پرتأثیر در عقاید زیدیه، که از عمر طولانی هم بی نصیب نبود (169246 هم زمان با حیات چهار تن از امامان شیعه) مجموعه رسائل و کتاب هایی به جا مانده و از سوی زیدیان تلقی به قبول شده و به چاپ رسیده است. نقد و ردیه های او را درباره دیدگاه های تشیع امامی که در دو رساله اش با عنوان الرد علی الرافضة و الرد علی الروافض من اهل الغلو آمده است، می توان به عنوان الگویی از تفکر زیدیان و چالش آنها با امامان شیعی مورد ملاحظه قرار داد.

وی ابتدا به نقد این دیدگاه امامیه که معتقد به ضرورت همیشگی وصی و حجّت هستند پرداخته و آن را گمراهی و نسبت دروغ به خدا و پیامبر و اعتقادی بدون دلیل دانسته است (رسی، 1422: 1/ 522، رساله الرد علی الرافضة). البته تذکر این نکته شایسته است که این نوشتار، در صورت صحتِ نسبتِ آن به نویسنده در روزگاری سامان یافته که شیعیان امامی با مشکل پایین بودن سن برخی از امامان روبه رو بوده و این موضوع برای برخی از شیعیانِ اعتقادی نیز تبدیل به یک مشکل شده بود (نک. : نوبختی، 1381: 72 -80). این مسئله، به ویژه با توجه به عدم درک عمومی از جایگاه الاهی امامت و مراد واقعی از آن، می توانست بهانه مناسبی برای زبان درازی مخالفان و رقبای فکری شیعه نیز قرار گیرد.

مشکل دیگری که از عصر امام رضا (ع) به بعد متوجه امامان شد و بسیاری از افراد و بنا بر احتمال خود این نویسنده نیز متوجه نبودند، این بود که امامان تحت فشار دربار عباسی گاهی مجبور بودند در رکاب آنها قدم بزنند و گاهی در مراسم عمومی و جشن و سرور آنها و چه بسا با لباس های فاخر شرکت کنند. این وضع اگرچه برای آنها دشوار و تحمل ناپذیر بود، اما چاره ای جز آن تصور نمی رفت. با این حال، چنین حرکاتی ناخواسته از طرف آن مظلومان، که برای همگان نیز قابل توجیه نبود، تأثیر خود را داشت و گاهی از جایگاه والای امامان می کاست (عطاردی، 1368: 186).

رسی، پس از نقد دیدگاه شیعیان در باب نص و تعیین مصادیق مشخص امامان، این اعتقاد را که امامان باید پا به پای رسول خدا در تبلیغ دین و دعوت به سوی خیر و هدایت حرکت کنند، مورد حمله قرار می دهد. اوج حملات او در رساله دیگر وی با عنوان «الرد علی الروافض من اهل الغلو» است. البته مراد او از غلو چیزی جز اعتقادات تشیع امامی در آن عصر نیست. وی به استثنای زیدیه، تمام گروه های شیعی، از جمله معتقدان به امامت دهمین پیشوای شیعیان امامی را از رافضیان اهل غلو به حساب آورده است. همچنین اعتقاد به علم غیب و منصوص بودن امامت آنان و از آن بیشتر امامت غیربالغ را به استهزا گرفته و می کوشد برتری امامت نسل حسن را بر نسل حسین به اثبات برساند. او نیز مانند دیگر زیدیان، ظلم ستیزی و قیام آشکار امام را از شرایط اصلی مقبولیت و مشروعیت امام می داند.

جالب توجه اینکه این امام زیدی، به تقیّه  و به تعبیر وی عافیت طلبی و گوشه گیری  امامان شیعی به سختی اعتراض می کند. اشکال مورد تأکید و مکرر وی این است که چرا امامان شیعه به گردآوری وجوهات اقدام می کنند و یا نظام وکالت و ارتباط گسترده با اصحاب خود به راه انداخته اند (رسی، 1422: 1/515 به بعد).

البته در اینجا رد و نقض و بازجویی انگیزه های مؤلف و عوامل بی توجهی وی به مشکلات و محذورات امامان شیعی مد نظر نیست. متکلمان شیعی در برابر این شبهات و امثال آن سکوت اختیار نکرده و به پاسخ پرداخته اند. آنچه بیشتر مورد نظر بود، توجه دادن به این نکته است که رویارویی دو طرز تفکر عمده شیعی در آن روزگار کمتر از رویارویی با مخالفان بیرونی خود نبوده است. علاوه بر آن، ردیه نویسی های دیگری از هر یک از طرفین گزارش شده که اکنون از دسترس ما خارج است، اما گزارشگران به وجود آنها اشاره کرده اند. همانند سخنان رسی در رساله ای به نام «الاشهاد»، که یکی دیگر از مؤلفان زیدی به نام ابوزید علوی، در اواخر قرن سوم هجری، نوشته است، دیده می شود. نویسنده زیدی در این رساله، که به همراه نقض و رد آن از سوی ابن قُبّه امامی، در کتاب کمال الدین به وسیله شیخ صدوق گزارش شده است، به نقد مبانی شیعه امامیه در باب امامت پرداخته و اعتقاد شیعیان را از سه زاویه مورد حمله قرار داده است؛ یکی اینکه امامیه امامت را، که بنا بر نصّ پیامبر اکرم (ص) متعلّق به خاندان آن حضرت به طور عام است، بدون دلیل به شاخه ای از نسل حسینی خاندان منحصر کرده اند؛ دوم اینکه آنها انتقال امامت را از امامی دیگر بر اساس نصّ و وصیّت می دانند، در حالی که در هر دوره و پس از درگذشت هر امام بر سر اینکه جانشین منصوص او کیست با یکدیگر اختلاف نظر شدید پیدا می کنند؛ و سوم اینکه آنها کسانی را به عنوان امام می پذیرند که هرگز به مبارزه با ظلم و ظالمان برنخاسته و درصدد برقرار کردن نظام حقّ و عدالت برنیامده اند، در حالی که به نظر زیدیه، امام کسی است که مردم را به شورش علیه ستمکاران و استقرار حکومت عدل دعوت کند. او همچنین شیعه امامیه را به خاطر اعتقاد به امام غایب و ادعای علم غیب در حق ائمه خود مورد انتقاد قرار می دهد.

البته ابن قبه امامی نیز به این انتقادات پاسخ داده و به نقض دیدگاه های وی پرداخته است و بیان می دارد که آن انتقادات به همان شکل بر زیدیه نیز وارد است. وی در پاسخ های خود می کوشد نظریه متقن و قابل دفاعی از نظریه امامت شیعی عرضه کند که از این گونه انتقادات مصون باشد. او در این اثر، مانند آثار دیگر خود، بر اعتبار تواتر شیعی نصّ و حجیّت آن در اثبات سلسله ائمه، به آن صورت که شیعه معتقد است، تأکید می کند (نک. : مدرسی طباطبایی، 1375: 202 -203؛ نام برده در این کتابْ اثر ابن قبه را به عنوان نقض کتاب الاشهاد ضمیمه کتاب خود کرده است). پاسخ اساسی تر به شبهات آنها را می توان از سیره و سخنان اهل بیت در مورد پدیده زیدی گری و نگاه آنها به جایگاه امامت جست وجو کرد.

1- 3- مواجهه امامان شیعه با جریان های سیاسی

حقیقت این است که امامان شیعه پس از شهادت امام حسین (ع) از درگیری های مستقیم در ماجراهای سیاسی پرهیز داشتند، اما این بدان معنا نبود که از وظایف اصلی خود به عنوان امامان هدایت عدول کنند. درست است که آنها به خاطر سیاست تقیه و از طرفی با توجه به احساسات فراگیر مخالفت شیعیان با خلفا در برهه هایی از زمان تحت الشعاع خاندان افراطی و تند و تیز پیامبر (ص) واقع می شدند و راه و رسم آنها برای عده ای از علاقه مندان به تشیع کم فروغ جلوه می نمود و همگام با احساسات زودگذر نبود، با این همه، آن بزرگان با سیاست مناسبی که در ترویج مکتب خویش در پیش گرفتند، توانستند در درازمدت ورق را به نفع مکتب خود برگردانند و گروه های انشعابی را به حاشیه برانند. تربیت شاگردانی ممتاز در حوزه های فقه و کلام و حدیث از سوی هر یک از ائمه و نقش اصحاب آنها در انتقال میراث اهل بیت به دیگران و پیروان ائمه در دوران بعدی موضوعی نیست که هیچ یک از مخالفان تشیع آن را انکار کرده باشند (نک. : محمدجعفری، 1374: 275 به بعد). صادق آل محمد اتهام و سرزنش برخی از زیدیان را که می گفتند جعفر بن محمد به مبارزه اعتقادی ندارد، این گونه پاسخ گفت که: «ولی من نمی خواهم علم خود را در کنار جهل آنها بگذارم» (حر عاملی، 1403: 2/ 32).

پیام سخن آن حضرت چنین بود که من تسلیم جوسازی های سیاسی نمی شوم. ائمه (ع) در برخورد با روش و تفکر زیدیه، ضمن توجه به عواطف و احساسات آنها نسبت به ظلم دستگاه حاکم و دل نگرانی نسبت به سرنوشت آنها، توجه عمده خود را در برابر این گروه معطوف به فرو ریختن بنیادهای فکری آنها در باب جایگاه و ویژگی های امامت کردند و بیشتر از همه به تبیین جایگاه واقعی آن پرداختند و کوشیدند از تنزل جایگاه امامت شیعی و اهل بیتی جلوگیری کنند. آن بزرگان، ضمن ابراز نگرانی برای آنها و هشدارهای دل سوزانه در مورد عواقب کارِ گروه های فعال با روش مبارزه نظامی، نه تنها در حرکات سیاسی و فعالیت های نظامی این دسته شرکت نمی جستند، بلکه پیروان خویش را نیز از ورود در این حرکات منع می کردند. برای مثال، با اینکه حرکت شهید فخ در زمان موسی بن جعفر (ع) یکی از خالص ترین حرکات سادات علوی بود، اما بنا بر نقل اخبار، از اصحاب امام تنها یک نفر شرکت داشت و امام وی را نیز از حرکت مسلحانه برحذر داشت (لیثی، 1363: 272؛ ابوالفرج اصفهانی، 1414: 430).

بگذریم از اینکه بر اساس برخی از گزارش های حدیثی (البته صرف نظر از تردید در برخی از آنها) درباره راه و رسم زیدیان و مخالفت آنها با اهل بیت، تعابیر تند و تیزی وارد شده است. این در حالی بود که زیدیه نیز گاهی از پیروان امامان با عنوان «رافضه» یاد می کردند (نک. : مجلسی، 1403: 37 /34؛ درباره برخورد اهل بیت، به ویژه امام صادق (ع) با زیدیه، نک. : طوسی، 1348: 409412، 804، 873، 874؛ درباره احتجاج اصحاب امامان با آنها، نک. : همان: 418، 420، 774؛ در خصوص شدت برخورد امام صادق (ع) با برخی از زیدیان، نک. : همان: 804 و درباره جلوگیری امامان از روابط با زیدیه، نک. : همان: 649). کلینی در جلد اول اصول کافی، در کتاب الحجة نیز بابی با عنوان «سادات حق ناشناس و منکر امر امامت امامان» باز کرده است و به نقل چند روایت می پردازد که بر اساس آنها عقوبت این افراد افزون تر از دیگر افراد غیر علوی است. «غیبت» نعمانی نیز، روایاتی از امامان گزارش کرده است که مدعیان امامت را گمراه و جهنمی می دانستند، هرچند که علوی و یا فاطمی باشند. در آنجا از قول امام صادق (ع) نقل شده است که «. . . من خرج یدعو الناس و فیهم مَن هو افضلُ منه فهو ضالٌّ مبتدع و من ادعی امامة من الله لیست له و من ادعی امامة امام لیس من الله و لا منصوصاً علیه و لا هو من اهل الامة. . . ». در برخی روایات از امامان رسیده است که حتی اگر کسی به امامت علی (ع) معتقد و از مخالفان او بیزار و به آنچه اهل بیت می گویند معتقد باشد، اما بگوید بین آنها اختلاف است و هر گاه بر امری اجتماع کردند ما مطیع آن هستیم، آن فرد منحرف و مرگ او مرگ جاهلی است (همان: 84-85).

امامان شیعه اگرچه برای سادات علوی، به عنوان افرادی شاخص از خاندان پیامبر (ص) احترامی خاص قائل بودند، اما آنها را از جهت جایگاه دینی و در موقعیت رهبری از افراد معمولی خاندان پیامبر (ص) به حساب می آوردند و هیچ گونه امتیاز و جایگاه دینی ویژه ای حتی برای زید، که مورد احترام خاص آنها نیز بود، قائل نبودند. برای مثال، هنگامی که سعید بن منصور یکی از رهبران زیدیه از امام باقر (ع) پرسید: «نظر شما درباره نبیذ چیست؟ زیرا دیده ام که زید آن را می نوشد»، امام پاسخ داد: «باور نمی کنم که زید (نبیذ) بنوشد، ولی حتی اگر او چنین کاری بکند نه پیامبر است و نه وصی پیامبر، بلکه تنها فردی معمولی از خاندان محمد (ص) است که برخی اوقات درست عمل می کند و زمانی هم مرتکب خطا می شود» (طوسی، 1348: ش420). در اینجا امام، با همه احترامی که برای زید قائل بود، امامت زید و مرجعیت دینی او را انکار می کند. قبلاً نیز گذشت که این امام هرگز تسلیم جوسازی های احساسی برخی از زیدیان نشد.

با مطالعه روایات شیعی، این مطلب به روشنی به دست می آید که امامان شیعه بر اصل نص در آیین امامت و لزوم برخورداری امام از دانش شایسته دینی و علم ویژه امامت و مشروط کردن آن به نسل حسین (ع) و دیگر ویژگی هایی که مصداق شایسته امامت را در انحصار افرادی خاص قرار می داد، تأکید فراوانی داشته اند. نمونه های فراوانی از آن را کلینی در کتاب الحجة اصول کافی و صفار قمی در بصائر الدرجات گردآوری کرده اند. تأکید فراوان آنها بر این امر را می توان تا حدود زیادی ناظر به رد دیدگاه های علویان حسنی و پاسخ به مدعیات آنها دانست. از این روی بود که آن مروجان و حافظان شریعت، ضمن رعایت عواطف و حساسیت های گروه های مذهبی مخالف و از جمله خود بنی الحسن و دیگر زیدیان، کوشیدند این ذهنیت برخی از علویان را، که وظیفه امام تنها تصدی مقام سیاسی و یا تلاش برای استقرار حکومت است، تا حدود زیادی تعدیل کنند. آنها در تبیین وظیفه امام بر این نکته تأکید داشتند که وظیفه مهم و اساسی تر امام تعلیم حلال و حرام و تفسیر شریعت و تزکیه و تربیت اخلاقی جامعه و حفظ دین از دست کاری های اهل بدعت و دخالت نااهلان و در یک کلام مرجعیت دینی و هدایت گری و حفظ اصالت شریعت است و نه صرفاً تصدی خلافت ظاهری و یا شرکت مستقیم در بازی ها و رخدادهای سیاسی. حجم عمده روایات اهل بیت در باب امامت نیز راجع به امامت مذهبی و باطنی و تأکید بر وظیفه هدایت گری و فصل الخطاب بودن امامان و نیز حفظ شریعت به وسیله آنهاست و نه رهبری سیاسی (نک. : ملایری معزی، 1414: 1/25133، 179268).

نتیجه گیری

با توجه به آنچه گذشت جامعه شیعی در عصر حضور امامان شیعه با اقسام مشکلات داخلی و بیرونی مواجه بود. فشارها و آزارها و اذیت های خلفای اموی و عباسی بر علویان، از یک سو، و سیاست تقیه و سکوت نسبی امامان شیعه پس از شهادت امام حسین (ع)، از سوی دیگر، موجب شد برخی از علویان، به ویژه سادات حسنی، راه دیگری را در برخورد با حاکمان عصر خود در پیش بگیرند و به جای مبارزه منفی و تقیه و عطف توجه به فعالیت های فرهنگی و غنی سازی و گسترش میراث مذهبی و معنوی شیعی، به سمت مبارزه مستقیم در قالب رودررویی های نظامی و شورش های جمعی روی آورند. این دوگانگی در برخورد موجب جدایی و حتی رقابت و چالش در درون علویان و نیز حسنیان و حسینیان با یکدیگر شد و به تدریج، با ظهور برخی متکلمان زیدی مذهب، سبب شکل گیری مبانی مختلف در خصوص امامت، شئون و ویژگی های آن و جدایی زیدیه از امامیه شد.

منابع

ابن اثیر، عزالدین ابوحسن (1408). الکامل فی التاریخ، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الحبا.

ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا (1360 ). تاریخ فخری، ترجمه: محمد وحید گلپایگانی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر.

ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (1414). مقاتل الطالبیین، شرح و تحقیق: سید احمد صقر، قم: منشورات الشریف الرضی.

ابوزهره، محمد (1378 ). الامام زید: حیاتة و عصره، آرائه و فقهه، دار الفکر العربی.

اربلی، علی بن عیسی (بی تا ). کشف الغمة فی معرفة الائمه، مقدمه: ابوالحسن شعرانی، ترجمه: علی بن الحسین زواره ای، نشر ادب الحوزه، کتاب فروشی اسلامیه.

اشعری، ابوالحسن (1400). مقالات الاسلامین و اختلاف المحصلین، تصحیح: هلموت ریتز، بیروت: دار النشر.

الاهی زاده، محمدحسن (1385). جنبش حسنیان، قم: شیعه شناسی.

حر عاملی، محمد بن حسین (1403). وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تحقیق: عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

حسن، ابراهیم حسن (1375 ). تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران: جاودان.

هفت آسمان » پاییز 1391، سال چهاردهم - شماره 55 (صفحه 22)

حسین، جاسم (1377). تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه: سید محمدتقی آیت اللهی، تهران: امیرکبیر.

حمیری، ابی سعید بن نشوان (1948). الحور العین، تحقیق و مقدمه: کمال مصطفی، مقدمه: محمد زاهد الکوثری، قاهره: مکتبه الخانجی.

رسی، قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل (1422). مجموعه کتب و رسائل الامام القاسم بن ابراهیم الرسی، تحقیق: عبدالکریم احمد جدبان، صنعاء: دار الحکمه الیمانیه.

سبحانی، جعفر (1418). الزیدیه فی موکب التاریخ، بیروت: دار الاضواء.

صبحی، احمد محمود (1405). فی علم الکلام: دراسة فلسفیه لاراء الفرق الاسلامیه فی اصول الدین، بیروت: دار النهضة العربیه.

صدوق، ابوجعفر محمد بن علی (1359). کمال الدین و تمام النعمة، تهران: دار الکتب الاسلامیة.

صفار، ابو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ (1362). بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (ص)، تصحیح و تعلیق: میرزا محسن کوچه باغی التبریزی، قم: منشورات مکتبه آیة الله العظمی المرعشی النجفی.

طبری، ابو جعفر محمد بن جریر (1409). تاریخ الامم و الملوک، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.

طوسی، محمد بن حسن (1348). اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، مقدمه: حسن مصطفوی، مشهد: دانشگاه مشهد، دانشکده الاهیات و معارف اسلامی.

عطاردی، عزیزالله (1368). مسند الامام الهادی، مشهد: المؤتمر العاصی الامام الرضا علیه السلام.

کلینی، محمد بن یعقوب (1401). اصول الکافی، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، بیروت: دار صعب.

لیثی، سمیره مختار (1363). جهاد الشیعیه فی العصر العباسی الاول، [بی جا]: [بی نا].

مجلسی، محمدباقر (1403). بحار الانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

محمدجعفری، سید حسین (1364). تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه: سید محمدتقی آیت اللهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

مدرسی طباطبایی، حسین (1386 ). مکتب در فرآیند تکامل: نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین، ترجمه: هاشم ایزدپناه، تهران: کویر.

مفید، محمد بن نعمان (بی تا). الارشاد، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: انتشارات الاسلامیه.

ملایری معزی، اسماعیل (1414). جامع احادیث الشیعه، به اشراف: آقا حسین طباطبایی بروجردی.

منتظری، حسینعلی (1367). مبانی فقهی حکومت اسلامی. ترجمه و تقدیر: محمود صلواتی، ج1، تهران: انتشارات کیهان.

ناشی اکبر، عبدالله بن محمد (1386). مسایل الامامه (به ضمیمه متن عربی)، ترجمه: علیرضا ایمانی، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.

نوبختی، حسن بن موسی (1381). فرق الشیعه، ترجمه و تعلیقات: محمدجواد مشکور، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان