ماهان شبکه ایرانیان

کفر، انواع و اقسام آن در قرآن کریم

در کتاب مفردات الفاظ القرآن لغت «کفر» این طور معنا شده است: الکفر فی اللغةِ سترُ الشیءِ، ووُصِفَ اللیلُ بالکافِرِ لِسترِه الأشخاصَ، والزارعُ لسترِه البذرَ فی الأرض

کفر در لغت

در کتاب مفردات الفاظ القرآن لغت «کفر» این طور معنا شده است: الکفر فی اللغةِ سترُ الشیءِ، ووُصِفَ اللیلُ بالکافِرِ لِسترِه الأشخاصَ، والزارعُ لسترِه البذرَ فی الأرض.[1] کفر در لغت عبارت است از پنهان کردن چیزی؛ و این که به شب کافر گفته می شود برای آن است که اشخاص را در تاریکی خود می پوشاند؛ و نیز به کشاورز کافر گفته می شود بِدان جهت که دانه را در زمین پنهان می کند. ابن اثیر نیز در النهایة کفر را این گونه معنا می کند: اصلُ الکفرِ تَغْطِیةُ الشَّی ءِ تغطیةً تَستهلِکه.[2] ریشه لغوی کفر عبارت از پوشانیدن چیزی است به گونه ای که آن را فرا بگیرد. بنابر این، ریشه لغوی کفر عبارت است از پوشاندن، یا پنهان کردن به طور کامل؛ و کسی که چیزی را پنهان می کند، کافر نامیده می شود. پنهان کردن بر دو گونه است: پنهان کردن مادی و پنهان کردن معنوی، و به عبارت دیگر: پنهان کردن عینی و پنهان کردن اعتباری. در لغتِ عرب به کسی که دانه را زیر خاک پنهان می کند کافر گفته می شود، و نیز به کسی که سخن حقّی را با سخن باطلی می پوشاند، یا بالعکس، کافر اطلاق می شود.

کفر در قرآن

در قرآن کریم واژه کفر، با عنایت به ریشه لغوی آن، هم در مورد نهان کردن عینی و هم در مورد نهان کردن اعتباری به کار رفته است. در مورد نهان کردن اعتباری، کلمه کفر در قرآن در دو مورد متضاد استعمال شده است: یکی در مورد نهان کردنِ امور نیک و پسندیده و دیگری در مورد نهان کردنِ امور زشت و ناپسند.

بنا بر این، کفر در قرآن به سه معنا آمده است:

1.کفری که نه ممدوح و نه مذموم است.

2.کفر ممدوح.

3.کفر مذموم.

در این جا اجمالًا هر یک از موارد فوق توضیح داده می شود.

1.کفر نه ممدوح و نه مذموم

کفری که بالأصاله، نه ممدوح است و نه مذموم، عبارت است از پنهان کردن چیزی که عقل، نهان کردن آن را نه خوب می داند و نه بد؛ مانند نهان کردنِ دانه در زیر خاک که فی نفسه، نه مذموم است و نه ممدوح، و کسی که دانه را زیر خاک می کند، از دیدگاه عقل و بالأصالة، نه شایسته ستایش و نه قابل نکوهش است.

در سوره حدید، کلمه کفر در همین معنا به کار رفته است: «کمَثَلِ غَیثٍ أَعْجَبَ الْکفَّارَ نَباتُهُ.[3] مانند بارانی که رستنی های آن کشاورزان را به شگفت آورد».

2.کفرِ ممدوح

کفر ممدوح، عبارت است از نهان کردن چیزی که عقل، نهان کردن آن را نیک و آشکار شدنش را ناپسند می داند، مانند اباطیل و خرافات و امور خرافی که شیوع و آشکار شدن و رسمیت یافتن آنها از دیدگاه عقل، زشت و ناپسند است و به عکس، متروک ماندن و پنهان شدن و از رونق و رسمیت افتادنِ آنها زیبا و پسندیده است. لذا قرآن کریم کسانی را که به عقاید باطل، کافر می شوند و به عقاید حق گرایش می یابند، ستایش می کند. در سوره بقره می خوانیم: «فَمَنْ یکفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها.[4]کسی که به طاغوت کافر شود و به خدا ایمان آورد، همانا به دستگیره محکمی چنگ زده است که هرگز گسستنی نیست».

3.کفرِ مذموم

کفر مذموم و نکوهیده عبارت است از پنهان کردن چیزی که عقل، نهان کردن آن را ناپسند و آشکار نمودن آن را پسندیده می داند، مانند پنهان کردن و کتمان حقیقت، از روی تعصّب و لجاج و سودجویی و...در قرآن کریم، کفر، به صورت های مختلف، 526 بار استعمال شده است که به استثنای چند موردِ انگشت شمار (کمتر از ده مورد)، این کلمه در معنای سوم به کار رفته است.

اقسام کفر نکوهیده و مذموم

کفر نکوهیده بر چهار قسم است: کفر جهلی، کفر علمی، کفر نعمت، کفر معصیت.

1.کفر جهلی

کفر جهلی عبارت از پنهان کردن جهل با ادّعای علم نسبت به مجهول است. کسی که از روی تعصّب و لجاج و برتری جویی و یا به هر انگیزه دیگر، جهل خود را کتمان می کند و مدّعی دانستن چیزی می شود که آن را نمی داند، از دیدگاه عقل، مذموم و محکوم است. اگر جاهل، جهل خود را با ادّعای علم و انکارِ آنچه نمی داند پنهان نکند، نسبت به حقیقت جاهل است، ولی کافر نیست. به گفته امام صادق علیه السلام: لو أنّ العِبادَ إذا جَهِلوا وقفوا ولم یجحَدوا، لم یکفروا.[5] اگر بندگان خدا وقتی چیزی را نمی دانند، در اظهار نظر توقّف کنند و آنچه را نمی دانند انکار نکنند، کافر نمی شوند. ولی اگر جاهل با انکار آنچه نمی داند، مدّعی علم شود و با این ادّعا بر جهل خود سرپوش بگذارد، علاوه بر این که جاهل است، کافر نیز هست.

امام صادق علیه السلام در تبیین اقسام کفر در قرآن کریم، نخستین قسم را کفر جهلی مطرح می کند و کفرِ «دهریه» را از این قبیل می داند و در این زمینه به آیه بیست و چهارم سوره جاثیه استدلال می فرماید که چنین است: «وَ قالُوا ما هِی إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یهْلِکنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِک مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یظُنُّونَ.[6] و [کافران ] گفتند: زندگی بجز همین زندگی ما در دنیا نیست که بعضی می میریم و بعضی دیگر زنده می شویم و چیزی جز «دهر» ما را نابود نمی کند. آنان را دانشی به آنچه می گویند نیست و بجز گمان و پندار، دلیلی بر ادّعای خود ندارند».

2.کفر علمی

کفر علمی عبارت است از پنهان کردن و کتمان علم با ادّعای جهل، یا ادّعای علم توسّط کسی بر خلاف آنچه می داند. کسی که می داند حق چیست و یا با کیست، ولی از روی تعصّب یا سودجویی می گوید نمی دانم، یا می گوید حق با دیگری است و یا چیز دیگری است، او عالمِ کافر است.

این کفر، از دیدگاه عقل، بدترینِ انواع کفر است و در قرآن و احادیث اسلامی سخت مورد نکوهش قرار گرفته است.[7] امام صادق علیه السلام در تبیین این نوع از کفر می فرماید: وجه دیگر از انکار، عبارت از انکار بر شناخت است؛ یعنی انکار کننده با این که حق برای او ثابت شده است، آن را انکار می کند.[8] سپس امام علیه السلام دو نمونه از کفر علمی را که در قرآن آمده است، مطرح می کند:

یکی در مورد فرعون و هوادارانش، و دوم در مورد یهود مدینه. در مورد نمونه اوّل در سوره نمل آمده است: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا...[9] آنان آیات الهی را از روی ستمگری و برتری جویی، انکار کردند، در صورتی که خود حقانیت آنها را باور کرده بودند...».

فرعون و هوادارانش با این که حق برای آنان ثابت شده بود و با ادلّه ای که حضرت موسی برای اثبات نبوّت خود آورده بود، یقین به رسالت او داشتند، با این وصف، انگیزه ستمگری و برتری جویی، مانع از ایمان آنان به توحید و رسالت موسی شد، و با علم به این که آنچه حضرت موسی علیه السلام می گوید درست است، او را تکذیب کردند و راه کفر علمی را در پیش گرفتند. و درباره نمونه دوّم از کفر علمی در قرآن، در سوره بقره، در مورد کفر یهود مدینه آمده است: «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کفَرُوا بِهِ.[10] پس، وقتی آنچه را شناخته بودند، سوی ایشان آمد، نسبت به آن کافر شدند».

یهود مدینه اوصاف پیامبر اسلام و علائم ظهور آن حضرت را در تورات دیده بودند و اصولًا آمدن آنان به مدینه، سال ها قبل از بعثت پیامبر اسلام، به همین دلیل بود، ولی پس از این که پیامبر اسلام ظهور کرد، با این که علائمی را که در تورات دیده بودند، کاملًا منطبق بر آن حضرت بود و با این که به گفته قرآن، پیامبر اسلام را شناخته بودند و سال ها در انتظار او به سر می بردند و با علم به این که او فرستاده خداست، به جهت منافع مادّی خود، آن حضرت را تکذیب کردند و کفر علمی را برگزیدند.

3.کفر نعمت

کفر نعمت، عبارت است از پنهان کردن نیکی و نعمت و احسان کسی، با گفتار یا کردار؛ در برابرِ شکر نعمت که عبارت است از اظهار و قدردانی لفظی یا عملی نسبت به احسان و نیکی دیگران.

بی تردید، کفر نعمت، همانند کفر جهلی و کفر علمی، از دیدگاه عقل، مذموم و نکوهیده است. در قرآن کریم نیز در موارد متعدّدی کفر نعمت مورد نکوهش قرار گرفته است و امام صادق علیه السلام در تبیین وجوه کفر در قرآن، سه نمونه آن را مطرح فرموده است.[11] که در این جا به ذکر یک نمونه اکتفا می کنیم:

در سوره نمل از قول حضرت سلیمان علیه السلام آمده است: «... هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَ أَشْکرُ أَمْ أَکفُرُ وَ مَنْ شَکرَ فَإِنَّما یشْکرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِی کرِیمٌ.[12]... این از فضل و عنایت پروردگار من است تا مرا بیازماید که شکر می کنم یا کفر می ورزم. و کسی که سپاس بگزارد برای خود سپاس گزاری می کند و کسی که ناسپاسی کند، تحقیقاً پروردگار من بی نیاز و با کرامت است».

4.کفر معصیت

کفر معصیت، عبارت است از نافرمانی فرمانبر از فرمانده. شخص نافرمان، با نافرمانی خود، گویا فرمانِ فرمانروا را پنهان می کند و نادیده می گیرد، و به همین دلیل به او کافر گفته می شود. کفر معصیت در صورتی که فرمانده، شایستگی فرماندهی داشته باشد، عقلًا مذموم و نکوهیده است.

امام صادق علیه السلام کفر مذکور در آیه هشتاد و پنجم سوره بقره را به کفر معصیت تفسیر نموده است. این آیه خطاب به بنی اسرائیل، که بعضی از فرمان های الهی را اجرا می کردند و بعضی را نادیده می گرفتند، می فرماید: «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکتابِ وَ تَکفُرُونَ بِبَعْضٍ.[13] آیا به بعضی از دستورات کتاب خدا ایمان می آورید و نسبت به بعضی کفر می ورزید؟!».

کفر، حجاب عقل است

پس از مشخص شدن معنای کفر، در زمینه مانعیت آن از شناخت، دو سؤال مطرح است:

یکی این که کدام یک از انواع کفر موجب تیرگی آینه عقل و مانع شناخت های عقلی و قلبی است؟

دوم این که کفر چگونه دیده عقل را نابینا می کند و مانع شناخت می گردد؟

در پاسخ به سؤال اوّل باید گفت که کفر مذموم، به تمام اقسام آن، اعمّ از کفر جهلی و علمی و کفر نعمت و معصیت، موجب تیرگی عقل و مانع شناخت های عقلی و قلبی است.

امّا سؤال دوم دو پاسخ دارد: یکی اجمالی و دیگری تفصیلی. پاسخ اجمالی، این که کفر مذموم، از آن جا که تجسّم هوس است، مانع شناخت های عقلی است.[14] و امّا پاسخ تفصیلی با دو مقدّمه روشن می شود:

مقدّمه اول، این که کفر مذموم نافرمانی عقل و اطاعت از دشمن عقل، یعنی هوس است. و مقدّمه دوم این که نافرمانی عقل، دیده عقل را ضعیف می کند و اگر ادامه یابد آن را به تدریج نابینا می سازد.

این که کفرِ مذموم، نافرمانی عقل و اطاعت از دشمن آن است، به این دلیل است که همان طور که توضیح دادیم، کفر مذموم، یا کفر جهلی است یا کفر علمی یا کفر نعمت یا کفر معصیت.

کفر جهلی، عبارت است از اظهار نظر بدون تحقیق و تأمّل؛ کفر علمی، عبارت است از اظهار نظر کسی برخلاف آنچه می داند؛ کفر نعمت نافرمانی عقل در پاسخ به نیکی های دیگران است؛ و کفر معصیت، عبارت است از نافرمانی کسی که اطاعتش به حکم عقل لازم است. در تمام این موارد، شخص کافر، با انگیزه های نفسانی، از فرمان عقل سرپیچی و از دشمن عقل اطاعت می کند.

و دلیل این که نافرمانی عقل و اطاعت از دشمن آن، دیده عقل را ضعیف و به تدریج نابینا می کند این است که تجربه نشان داده است که ادراکات عقلی فطری انسان اگر مورد مخالفت قرار گیرد، ضعیف می گردد و به تدریج به فراموشی سپرده می شود. انسان، به طور طبیعی و فطری، دروغ را قبیح و ظلم را زشت می داند، ولی اگر با این احساس طبیعی خود مخالفت کرد، قبح کذب و زشتی ظلم، به تدریج در نظر او کاسته می شود تا آن جا که دیگر فریاد وجدان خود را نمی شنود، بلکه گاه برخلاف فطرت خویش، از دروغ و ظلم و زورگویی احساس لذّت و خرسندی نیز می کند.

قبح کفر نیز همانند قبح کذب و ظلم است. انسان، همان طور که به طور فطری، کذب و ظلم را زشت می داند، کفر را نیز قبیح و ناپسند می شمارد. از هر عاقلی بپرسید که اظهار نظر بدون تحقیق یا برخلاف تحقیق چگونه است؟ یا ابای شخص از پاسخ به نیکی دیگران و یا نافرمانی کسی که اطاعتش به حکم عقل لازم است چه حکمی دارد؟ بی تردید پاسخ می دهد که زشت است؛ و کفر مذموم چیزی جز این امور نیست.

ولی همین شخص عاقل، اگر چند بار بدون تحقیق یا بر خلاف آنچه می داند اظهار نظر کند، یا به فرمان عقل در پاسخ به نیکی دیگران اعتنا نکند و یا از کسی که به حکم عقل باید از او اطاعت کند اطاعت ننماید، زشتی کفر به تدریج، در نظر او کم می شود تا آن جا که به کفر عادت می کند و زشتی آن را نه تنها احساس نمی کند، بلکه آن را زیبا نیز می بیند! این جاست که دیده عقل او به کلّی نابینا شده است.

بنا بر این، کفر نیز مانند ظلم، مانع شناخت های عقلی و قلبی است. و به همین جهت، قرآن کریم، کفر را همانند ظلم، مانع شناخت راه رشد و تکامل و موجب گمراهی انسان می داند. در سوره غافر می خوانیم: «یضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ.[15] خداوند، افراد کافر را گمراه می کند».

همان گونه که ظلم موجب تیرگی آینه عقل است، کفر نیز آینه عقل را تیره می کند. هر بار که انسان حقیقتی را پنهان می کند، بر تیرگی آینه عقلش افزوده می شود تا آن جا که دیگر به هیچ وجه نمی تواند حقیقت را نشان دهد. و وقتی انسان حقیقت را ندید و راه را از چاه تشخیص نداد، طبیعتاً گمراه می گردد.

لذا، این که قرآن کریم می گوید خداوند افراد کافر را گمراه می کند، معنایش این نیست که خداوند با این مردم دشمنی دارد، بلکه منظور قرآن کریم آن است که کفر و پنهان کردن حقیقت در نظام آفرینش، یکی از موانع شناخت و در نتیجه موجب گمراهی است. در نظام آفرینش، کفر، آدمی را از مدار هدایت الهی خارج می کند و در مدار ضلالت قرار می دهد.

بنا بر آنچه ذکر شد، افراد کافر، خود سبب گمراهی خویش اند، ولی چرا قرآن کریم می گوید خداوند افراد کافر را گمراه می کند؟

در پاسخ باید گفت: درست است که آنان خود موجب گمراهی خویش شده اند، ولی چون همه پدیده ها سرانجام منسوب به خداوند متعال است، هر چند به سوء اختیار انسان تحقق پیدا کرده باشد، لذا قرآن کریم اضلال و گمراه کردن را به خداوند نسبت می دهد؛ زیرا اگر خداوند به آنان اراده و اختیار نداده بود، به سبب سوء انتخاب خود، در مدار ضلالت الهی قرار نمی گرفتند و گمراه نمی شدند. بنا بر این، خداوند افراد کافر را گمراه می کند، ولی سبب گمراهی را خود به وسیله کفر که موجب تیرگی آینه عقل می شود، ایجاد می کنند.

توضیح مطلب این که: «تعلیق حکم به وصف، مشعِر به علّیت است»؛ یعنی اگر حکمی مشروط به تحقّق یافتن صفتی گردید، معلوم می شود که تحقّق آن صفت، علّت و فلسفه آن حکم است. مثلًا وقتی گفته می شود که دست سارق را باید برید، معلوم می شود که علّت بریدن دست سارق، سرقت است.

در این جا هم وقتی قرآن کریم می فرماید: «خداوند افراد کافر را گمراه می کند»، معلوم می شود که علّت گمراهی آنان کفر است. و هوس، هنگامی که در قالب کفر تجسّم یابد، همانند هوس در قالب ظلم، مانع از شناخت های عقلی و قلبی و موجب گمراهی و ضلالت انسان است.[16]

پی نوشت ها

 

[1] مفردات ألفاظ القرآن: ص 433.

[2] النهایة: ج 4 ص 187.

[3] حدید: آیه 20.

[4] بقره: آیه 256.

[5] الکافی: ج 2 ص 388 ح 19.

[6] جاثیه: آیه 24.

[7] ر. ک: میزان الحکمة: باب 2811 (میثاقُ التّعلیم والبیان) وباب 2812 (التحذیر من کتمان العلم).

[8] الکافی: ج 2 ص 389 ح 1.

[9] نمل: آیه 14.

[10] بقره: آیه 89.

[11] الکافی: ج 2 ص 389 ح 1.

[12] نمل: آیه 40.

[13] بقره: آیه 85.

[14] برای اطلاع از چگونگی مانعیت هوس از شناخت، بنگرید به مبحث (ریشه موانع شناخت از نظر قرآن).

[15] غافر: آیه 74.

[16] برای آشنا شدن با موجبات ضلالت از دیدگاه قرآن و حدیث، ر. ک: میزان الحکمة: باب 2346 (موجباتُ الضَّلالة) و باب 2347 (المضلّون) و باب 3945 (من یضلّهم اللَّه).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان