زمستان است. زمستان است و هوا بس ناجوانمردانه سرد که نه آلوده است. آنقدر بد و غبار آلود و خاکستری و دلمرده که میخواهی پتو را بکشی روی سرت و تا بهار بیرون نیایی. در این روزهایی که انگاری قهر طبیعت دست از سرمان بر نمیدارد و هر روز زمین زیر پایمان و از همه بدتر دلمان را میلرزاند؛ بیاییم یادی بکنیم از یکی از دوستداشتنی ترین هنرمندانی که در این چند ساله از دستشان دادیم؛ کم نوبدند هنرمندانی که در این وقته رفتنند و حسرت دیدن خودشان و یا آثارشان را برای ما به جا گذاشتن از عالیجناب عباس کیارستمی (1319-1395) تا استاد داوود رشیدی (1312-1395) و حسن جوهرچی (1347 –1395) و عارف لرستانی عزیر (1350–1396).
هشتم دی 1396 سالمرگ مرگ دنیا فنی زاده عروسکگردان بخشی از خاطرات دستکم دو نسل دهه 50 و 60 است؛ هنرمندی که به مانند پدرش(مش قاسم سریال دایی جان ناپلون) خیلی زود تصمیم به سفر گرفت و بعد از سالها بیماری که هیچ کس به جز چند تن از نزدیکانش از آن مطلع نبودند برای همیشه کلاه قرمزی را تنها گذاشت و رفت.
دنیا فنی زاده، مادر کلاه قرمزی که با رفتنش تکهای از خاطرات من و نسل من را با خود برد؛ سالها پشت بهترین خاطراتمان بود؛ اما آنقدر ساکت و بیسروصدا که تا همین اواخر و قبل از بیماریاش خیلیها نامش را نمیدانستند و خیلی هم که او را میشناختند نمیدانستند دختر پرویز فنی زاده است، تصور کلاه قرمزی بیدنیایش سخت است اگر غیرممکن نباشد.
دنیا فنی زاده بعد از مدتها دستوپنجه نرم کردن با سرطان، هشتم دیماه سال پیش برای همیشه ترکمان کرد. حالا هم کلاه قرمزی تنهاست، هم همه بچههایی که با او خندیدهاند و کودکی کردهاند. دنیا که رفت میگفتند مگر کلاه قرمزی عروسک بوده که عروسکگردان داشته باشد؟ راست میگویند، کلاه قرمزی عروسک نبود، بچهای بود هم سن و سال ما و به شیطنت همه ما. دنیا عروسکگردان کلاه قرمزی نبود، روحش بود. دستش را که در عروسک خالی قرار میداد، یک عروسک بیجان، میشد کودکی شیرین و دوستداشتنی. کلاه قرمزی را دنیا فنی زاده از خودش آفرید. حالا که رفته ترس برمان داشته، حالا که میدانیم بقیه عروسکها هم عروسکگردان دارند. حالا که کلاه قرمزی مادرش را ازدستداده، میترسیم که پسرخاله و فامیل دور و بقیه عروسکهای دوستداشتنی همدست و دلشان به کار نرود. میترسیم تنها بمانیم. هرسال در آستانه نوروز خبر آمدن کلاه قرمزی را که میشنیدیم انگار عیدی زودهنگام گرفته باشیم و امسال حتی عید هم سرد بود و خالی؛ آنهم بیکلاه قرمزی؛ اما حالا که دنیا رفته میترسیم که دفعه بعدی که کلاه قرمزی را ببینیم یاد او بیافتیم. یاد مادری که هیچگاه ندیدیمش، صدایش را نشنیدیم اما روحش را لمس کردیم. مادری که همه رؤیاهای کودکیمان را زنده کرد. هر اتفاقی برای کلاه قرمزی بیافتد، هر هنرمندی جای دنیا را بگیرد، کلاه قرمزی قبل و بعد از او یکی نخواهد بود. ما که فراموشکاریم و فراموش خواهیم کرد، اما دروغ چرا تا قبر آ، آ، آ، آ، کلاه قرمزی بی دنیا خیلی تنهاست. ولی تا فراموش نکردیم تا گردوغبار زمان روی خاطراتمان ننشسته است بیایید آنها را مرور کنیم. سری بزنیم به بهترین لحظاتی که با کلاه قرمزی داشتیم و برویم به دنیای کودکیمان که اصلاً خبر نداشتیم یک دنیایی کلاه قرمزی محبوبمان را جان میداد.
اولین حضور کلاه قرمزی را یادتان هست؟ از فیلم «کلاه قرمزی و پسرخاله» صحبت نمیکنم، منظورم زمانی است که ایرج طهماسب در برنامه کودک شبکه دو، برنامه صندوق پست را در دهه هفتاد اجرا میکرد و ناگهان پسرکی شیطان و بازیگوش وارد صحنه شد. آن موقعها کلاه قرمزی خیلی با الانش فرق داشت. شاید خیلی با ادب نبود، نه که بیادب باشد خیلی چیزها را بلد نبود. موقع حرف زدن آب دهانش پرت میشد بهصورت آقای مجری، زیادی خودش را میچسباند و حرف کسی را هم گوش نمیکرد. شاید گویشش هم خیلی قابلفهم نبود. از همان روزها کلاه قرمزی تبدیل شد به یک شخصیت محبوب و کمکم بهجای یک شخصیت مهمان در برنامه شد پای ثابت برنامههای ایرج طهماسب و حمید جبلی؛ اما کلاه قرمزی هم مثل ما بزرگ شد و بهتدریج درست حرف زدن را یاد گرفت. کمکم باادبتر شد و حتی این روزها از سایر دوستانش خیلی بیشتر هوای آقای مجری را دارد؛ اما خب شاید همه یادشان نباشد که کلاه قرمزی از تلویزیون و یک برنامه کودک و در کنار سایر شخصیتهای عروسکی آن زمان مثل جغجغه و فرفره آمده است؛ اما همه فیلم «کلاه قرمزی و پسرخاله» را یادشان است. پسرکی که همه عشقش این بود که جلوی مغازه تلویزیون فروشی بیاستد و حرفهای آقای مجری مهربان را گوش دهد. وقتی جلوی قاب تلویزیون خالی نشسته بود و برای اولین بار میدیدیمش که با آقای مجری خیالی حرف میزند، وقتی از مدرسه اخراج شد، آوازخوانیهایش که تا به امروز در ذهن تکتک ما مانده است، همه و همه از خاطرات ناب ما با کلاه قرمزی و دنیایش است؛ اما بهترین سکانس فیلم «کلاه قرمزی و پسرخاله» جایی است که کلاه قرمزی بعد از تصادف آقای مجری روی کاپوت ماشینش بیرون بیمارستان نشسته است و شاخه گلی سرخ در دست دارد و اشک میریزد و ترانهای غمگین میخواند. من و خیلیهای دیگر از هم سن و سالانم در سینما گریه کردیم؛ اما اکنونکه به آن صحنه فکر میکنم و خیلی از صحنههای بهیادماندنی دیگر فیلم، مثل روبرو شدن کلاه قرمزی با گودزیلا، از خود میپرسم چگونه میتوان به یک عروسک اینچنین جان داد؟ حرکات عروسک کاملاً با صدایی که بهجایش صحبت میکند هماهنگ است و شما لحظهای شک نمیکنید که کسی پشت این حرکات نرم و زیباست. این نشانه هنر و دانش دنیا فنی زاده است که در تصورات کودکانه ما، هیچ جایی برای خودش نگذاشت.
شیرینی کلاه قرمزی در «کلاه قرمزی و پسرخاله» تمام نشد. در «کلاه قرمزی و سروناز»، ماجراجوییهایش ادامه داشت تا جایی که عاشق سروناز شد و او را به دیدن دنیایش برد. وقتی باروح سرگردان اتاق سروناز روبرو میشد و او را میترساند و دست خدمتکار خائن خانه را رو میکرد، یا زمانی که آدمربایان را آنقدر ذله کرد تا او را برگرداندند و اعلام کنند توانایی نگهداری از این بچه شیطان را ندارند، دنیا فنی زاده همچنان مشغول جان دادن به عروسکی بود که ما دوستش داشتیم و با او زندگی میکردیم و همچنان کودکانه سرباز میزدیم که بپذیریم کلاه قرمزی عروسکی بیش نیست، گرچه شاید آن زمان دیگر خیلی هم کودک نبودیم. همان سالها بود که کلاه قرمزی دوباره به تلویزیون بازگشت و مهمان ثابت نوروزهایمان شد. یادتان هست وقتی به خانه دوستش ساسان رفته بود و خانه را سهواً آتش زده بود؟ در اولین سری همین برنامه بود که شخصیت پسرعمه زا در کنار کلاه قرمزی و پسرخاله معرفی شد و به همراه کلاه قرمزی، آقای مجری را ذله کردند. بعد از ورود پسرعمه زا، مهمانان آقای مجری هرروز بیشتر شد و دردسرهایش هم بیشتر؛ اما کلاه قرمزی همچنان محبوبترین شخصیت باقی ماند. از میان مهمانان جدید فقط پسرعمه زا همراه کلاه قرمزی به فیلم «کلاه قرمزی و بچهننه» راه پیدا کرد. وای که چه حس خوبی بود وقتی در سالن سینما از هر سنی بودند و همه به شیرینکاریهای این عروسکها میخندیدند و لذت میبردند؛ نسل من و کودکهایی که خاطرات ما را با کلاه قرمزی نداشتند. بهترین قسمت فیلم هم همان اوایلش است که کلاه قرمزی با یک آفتابه در خانه همسایهها را میزند تا بتواند از دستشوییشان استفاده کند و درنهایت بچهننه را پیدا میکند.
حال که دنیا از دنیا رفته، نمیدانیم چه بلایی بر سر کلاه قرمزی محبوبمان میآید. تازه خوشحال بودیم که امسال قرار است کلاه قرمزی و دوستانش برای عید دوباره سروکلهشان پیدا شود و حال و هوای نوروزی به تلویزیون بدهند که خبر مرگ دنیا فنی زاده همه را شوکه کرد. نمیدانیم عید امسال کلاه قرمزی خواهد آمد یا خیر، اما میدانیم که دنیا دیگر نیست تا در کلاه قرمزی روح بدمد و به او زندگی بخشد و به ما امید و خنده و شادی. هر کس جایگزین او شود، دست هرکسی که در عروسک کلاه قرمزی وارد شود تا او را به حرکت درآورد، ما، کودکان دهه شصت، ما کودکان بمب و جنگ و آژیر، کودکان برنامه کودک شبکه دو، هیچگاه فراموش نخواهیم کرد دنیا فنی زاده مادر کلاه قرمزی و مادر همه خاطرات خوش کودکیمان دیگر نیست. به قول حبیب رضایی عزیز: میترسیم کلاه قرمزی، سرگردان و گیج، در این شهر بیرحم و پرهیاهو به دنبال دنیایش رفته باشد و گم شود.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
78