غربت ائمه علیهم السلام به دوران زندگی این بزرگواران منتهی نشد، بلکه در طول قرنها، عدم توجه به ابعاد مهم و شاید اصلی از زندگی این بزرگواران، غربت تاریخی آنها را استمرار بخشید. لکن عنصر مبارزه سیاسی حاد که خط ممتد زندگی ائمه (ع) را در طول 250 سال تشکیل می دهد، در لا به لای روایات و احادیث و شرح حال های ناظر به جنبه های علمی و معنوی، گم شده است. زندگی این بزرگواران، علیرغم تفاوت ظاهری ـ که بعضی، حتی میان برخی از بخشهای این زندگی احساس تناقض کردند ـ در مجموع یک حرکت مستمر و طولانی است، که از سال دهم، یازدهم هجرت شروع می شود و 250 سال ادامه پیدا می کند و به سال دویست وشصت ـ که سال شروع غیبت صغری است ـ در زندگی ائمه خاتمه پیدا می کند.
این بزرگواران یک واحدند، یک شخصیتند. شک نمی شود کرد که هدف و جهت آنها یکی است. ائمه (ع) را پس ما به جای اینکه بیاییم زندگی امام حسن مجتبی (ع) را جدا و زندگی امام حسین جدا و زندگی امام سجاد(ع) را جدا تحلیل کنیم ـ تا احیانا در دام این اشتباه خطرناک بیفتیم که سیره ی این سه امام به خاطر اختالف ظاهری با هم متعارض و مخالفند ـ باید یک انسانی را فرض کنیم که 250 سال عمر کرده، و در سال یازدهم هجرت قدم در یک راهی گذاشته و تا سال دویست وشصت هجری این راه را طی کرده است.
هر انسانی که از عقل و حکمت برخوردار باشد ـ ولو نه از عصمت ـ در یک حرکت بلند مدت، تاکتیک ها و اختیارهای موضعی خواهد داشت. گاهی ممکن است لازم بداند تند حرکت کند و گاهی کند، گاهی حتی ممکن است به عقبنشینی حکیمانه دست بزند، اما همان عقبنشینی هم از نظر کسانی که علم و حکمت و هدفداری او را میدانند، یک حرکت به جلو محسوب میشود. با این دید، زندگی امیرالمؤمنین با زندگی امام مجتبی با زندگی حضرت ابی عبدالله با زندگی هشت امام دیگر ـ تا سال دویست و شصت ـ یک حرکت مستمر است.
معنای مبارزه سیاسی
اولا مبارزه سیاسی یا مبارزه حاد سیاسی که ما به ائمه (ع) نسبت می دهیم یعنی چه؟ منظوراین است که فقط مبارزه علمی و اعتقادی و کلامی نبود؛ از این قبیل مبارزات کلامی که که در طول همین مدت شما در تاریخ اسلام مشاهده می کنید. مثل معتزله، مثل اشاعره و دیگران. مقصود ائمه از این نشستها و حلقات درس و بیان حدیث و نقل معارف و بیان احکام فقط این نبود که یک مکتب کلامی یا فقهی را که به آنها وابسته بود، را صد در صد ثابت کنند و خصوم خودشان را مفهم کنند، چیزی بیش از این بود.
همچنین یک مبارزه مسلحانه هم از قبیل آن چیزی که انسان در زندگی جناب زید و بازماندگانش، و همچنین بنی الحسن و بعضی از آل جعفر و دیگران، در تاریخ زندگی ائمه (ع) میبیند، نداشتند. البته آنها را به طور مطلق هم تخطئه نمیکردند، بعضی را تخطئه می کردند به دلایلی غیر از نفس مبارزه مسلحانه، بعضی را هم تأیید کامل می کردند، در بعضی هم به نحو پشت جبهه شرکت می کردند. ( لوددت ان الخارجی من آل محمد خرج و علی نفقه عیاله ) کمک مالی و آبرویی ، کمک به جادادن و مخفی کردن و از این قبیل. لیکن خودشان به عنوان ائمه (ع) آن سلسله ای که ما میشناسیم، وارد در مبارزه مسلحانه نبودند و نمیشدند. مبارزه سیاسی، نه اولی است و نه این دومی، عبارت است از مبارزه ای با یک هدف سیاسی. آن هدف سیاسی چیست؟ عبارت است از تشکیل حکومت اسلامی و به تعبیر ما حکومت علوی.
ائمه از لحظه وفات رسول الله (ص) تا سال دویست وشصت، درصدد بودند که حکومت الهی را در جامعه اسالمی به وجود بیاورند، این، اصل مدعا است. البته نمیتوانیم بگوییم که می خواستند حکومت اسلامی را در زمان خودشان ـ یعنی هر امامی در زمان خودش ـ به وجود بیاورند؛ آینده های میان مدت و بلندمدت و در مواردی هم نزدیک مدت وجود داشت. مثالا در زمان امام مجتبی (ع)، به نظر ما تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی، در آینده کوتاه مدت بود. امام مجتبی در جواب به آن کسانی – مسیب بن نجبه و دیگران – می گفتند چرا شما سکوت کردید فرمودند: ( و ان ادری لعله فتنه و متاع الی حین ) و در زمان امام سجاد (ع) به نظر بنده، برای آینده میانمدت بود، که حال در اینباره شواهد و مطالبی را که هست، عرض خواهم کرد. در زمان امام باقر(ع) احتمال زیاد این است که برای آینده کوتاه مدت بود. از بعد از شهادت امام هشتم(ع)، به گمان زیاد، برای آینده بلندمدت بود. برای چه موقع؟ مختلف بود، اما همیشه بود. این، معنای مبارزه سیاسی است. همه کارهای ائمه (ع)، غیر از آن کارهای معنوی و روحی که مربوط به اعلای نفس یک انسان و قرب ائ به خداست –- بینه و بین ربه - یعنی درس، حدیث، علم، کلام، محاجه با خصوم علمی، با خصوم سیاسی، تبعید، حمایت از یک گروه و رد یک گروه، در این خط است. برای این است که حکومت اسلامی را تشکیل بدهند. این، مدعا است.
زندگی سیاسی ائمه؛ آری یا خیر؟
اصلا ائمه (ع)آیا یک زندگی سیاسی داشتند یا نه؟ آیا زندگی ائمه (ع) فقط این بود که یک عده شاگرد، یک عده مرید، یک عده عالاقه مند را دور خودشان جمع کنند، احکام نماز و احکام زکات و احکام حج و اخالقیات اسالمی و معارف و اصول دین و عرفان و این چیزها را به آنها بیان کنند و همین و بس؟! یا نه، غیر از این چیزهایی که گفته شد و روح آنچه که گفته شد، یک چهارچوب دیگری در زندگی ائمه است که آن، همان زندگی سیاسی ائمه (ع) است.
ائمه (ع) بعد از آنکه احساس کردند، در محیط امامت و محیط اهل بیت(ع) احساس شد، که هدف پیغمبر برآورده نشد یعنی یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه انجام نگرفت. بعد از آنیکه دیدند تشکیل یک نظام اسلامی، تشکیل یک دنیای اسلامی آنطوری که پیغمبران خواسته بودند بعد از دوران صدر اول، به کلی فراموش شد، جای نبوت و امامت را سلطنت گرفت، کسری ها و قیصرها و قلدرها و اسکندرها و دیگر نامداران ظالم و طاغی تاریخ در لباس جانشینی و خلافت با نام سلسله بنی امیه و بنی عباس روی کار آمدند و قرآن به آن شکلی که ارباب ملک و قدرت می خواستند تفسیر شد و ذهن های مردم تحت تأثیر عملکرد خائنانه آن عالمانی که سر در آخور مطامع و محبتهای مادی ارباب حکومت و ملک داشتند، قرار گرفت، بعد که اینها را دیدند یک نقشه کلی در زندگی ائمه به وجود آمد.
انسان 250 ساله
اینی که می گویم ائمه، یعنی همه ائمه، از امیرالمؤمنین تا امام عسکری (ع). زندگی ائمه (ع) را که 250 سال طول کشیده، زندگی یک انسان به حساب بیاوریم، یک انسان 250 ساله. از هم جدا نیستند کلهم نور واحد.
هر کدام از اینها که یک حرفی زدند این حرف در حقیقت از زبان آن دیگران هم هست. هر کدام از اینها که یک کاری انجام داده اند، این در حقیقت کار آن دیگران هم هست. یک انسانی که 250 سال گویی عمر کرده است. تمام کارهای ائمه در طول این 250 سال کار یک انسان با یک هدف، با یک نیت، و با تاکتیک های مختلف است.
اقدامات ائمه (ع) در نبود حکومت اسلامی
1- تبیین صحیح اسلام
ائمه (ع) وقتی که احساس کردند که اسلام رو به غربت افتاد و جامعه اسالمی تشکیل نشد، چند هدف را اهداف اصولی خود قرار دادند.یکی تبیین اسلام به شکل درست. اسلام از نظر آن کسانی که در رأس قدرت در طول این سالیان طولانی درازمدت قرار داشتند، یک چیز مزاحم بود. اسلام پیغمبر، اسلام قرآن، اسلام جنگ بدر و حنین، اسلام ضدتجمل پرستی، اسلام ضد تبعیض، اسلام طرفدار مستضعفان، اسلام کوبنده مستکبران به درد آن کسانی نمی خورد که می خواستند با ماهیت فرعونی، لباس موسوی بپوشند، با ماهیت نمرودی، لباس ابراهیمی بپوشند؛ امکان نداشت. مجبور بودند اسلام را تحریف کنند، امکان نداشت که اسلام را از دل مردم، از ذهن مردم یک باره دور کنند، چون مردم مؤمن بودند، مجبور بودند اسلام را از روح و محتوا و ماهیت خودش عوض کنند و خالی کنند.
عین همان کاری که شما یادتان هست و شاهد بودید در دوران رژیم گذشته نسبت به مظاهر اسلای انجام می گرفت. در رژیم گذشته با تظاهرات اسالمی مخالفت نمی شد، اما با معنای اسالم و با روح اسلام، چرا، با جهاد اسلام، چرا. با امر به معروف و نهی از منکر اسلام چرا، با بیان حقایق اسلامی چرا، اما با ظواهر اسلامی که به گاو و گوسفند آنها صدمهای نزند مخالفت نمی شد.
این حالت در دوران مخالفت های اموی و عباسی هم وجود داشت، لذا برای اینکه اسلام را از روح و حقیقت خود خالی کنند، عده ای مزدور قلم به مزد و زبان به مزد داشتند. پول می دادند حدیث درست می کردند، پول می دادند منقبت برای آن ها درست می کردند، کتاب برای آنها می نوشتند. می گوید وقتی سلیمان بن عبدالملک از دنیا رفت، ما دیدیم کتاب های فلان عالم بزرگ ـ که اسمش را نمی آورم ـ بر حیوانات بار شد، بر استرها بار شد و از خزانه سلیمان بن عبدالملک بیرون آمد. یعنی این کتاب نویس، این محدث بزرگ، این عالم معروفی که اینهمه نام او در کتابهای اسلامی وجود دارد، این برای سلیمان بن عبدالملک کتاب می نوشت. خب، کتابی که برای سلیمان بن عبدالملک نوشته بشود شما توقع دارید در این کتاب چیزی باشد که سلیمان بن عبدالملک را ناخوش بیاید؟
خب سلیمان بن عبدالملکی که ظلم می کند، شراب می خورد، با کفار می سازد، مسلمین را زیر فشار قرار می دهد، بین مردم تبعیض قائل می شود، فقرا را رویشان فشار می آورد، اموال مردم را می گیرد، این چه جور اسلامی را می پسندد؟ این درد بزرگ جامعه اسلامی در طول قرنهای اول بود، ائمه (ع) این را می دیدند، احساس می کردند که میراث ارزشمند پیغمبر(ص)، یعنی احکام اسلامی که باید برای طول تاریخ بماند و انسانها را در تمام ادوار تاریخ هدایت بکند، دستخوش تحریف شده. یکی از هدف های ائمه که خیلی هم مهم بود، تبیین درست اسلام و تفسیر حقیقی قرآن و افشاگری تحریف ها و تحریف کننده ها بود.
نگاه کنید در کلمات ائمه (ع) می بینید آنچه که گفته شده، در موارد بسیاری ناظر به آن چیزهایی است که به نام اسلام، علما و فقها و محدثین وابسته به دستگاه های حکومت و دربارهای سلطنتی گفته بودند، آنها را رد می کردند و حقایق را بیان می کردند؛ این یک هدف اصلی و بزرگ برای ائمه که تبیین احکام اسالمی بود، این یک.
خب، خود همین کار، یک ماهیت سیاسی دارد. یعنی وقتی که ما می دانیم که تحریف، با تحریک دستگاه سلطنت و خالفت انجام می گیرد و قلم به مزدها و مزدورهای علی الظاهر عالِم، برای خاطر سالطین و حکمرانان تحریف می کنند، طبیعی است که اگر کسی علیه آن تحریفها اقدام بکند یقینا کاری برخلاف سیاست آن حکام و سلاطین انجام داده است. یقینا کاری برخالف سیاست آن حکام و سلاطین انجام داده. امروز که در بعضی از کشورهای اسلامی، بعضی از قلم به مزدها و نویسندگان مزدور و عالمان مأجور از طرف دستگاه ها، کتاب می نویسند تا ایجاد تفرقه بین مسلمانها بکنند، یا چهره برادران مسلمان خودشان را زشت نشان بدهند، اگر در این کشورها یک نویسنده آزاد منش پیدا بشود که کتابی بنویسد و درباره وحدت اسلامی و درباره برادری بین جماعات اسلامی در آن قلم فرسایی کند، این کار، یک کار سیاسی است در حقیقت؛ ضد دستگاههای حاکم است.
ائمه یکی از قلم های درشت فعالیتشان این بود، احکام اسالمی را که بیان می کردند معنایش این نبود که احکام اسالمی در آنروز، در جامعه اسالمی گفته نمی شد. چرا، در هر گوشه و کناری از دنیای اسالم کسانی بودند که قرآن می گفتند، حدیث می گفتند، از پیغمبر نقل می کردند، هزاران حدیث را بعضی از محدثین بلد بودند، مخصوص مکه و مدینه و کوفه و بغداد و اینها هم نبود، در تمام اقطار عالم اسالمی ـ شما نگاه کنید به تاریخ ـ در خراسان، فلان جوان دانشمند چندین هزار حدیث مثلا تدوین می کند. در طبرستان، فلان عالم بزرگ چندین هزار حدیث از پیغمبر و از صحابه نقل می کند. حدیث وجود داشت، حکم اسلامی بیان می شد، آنچه بیان نمی شد تفسیر و تبیین درست اسلام در همه شؤون و امور جامعه اسلامی بود که ائمه (ع) می خواستند جلو این را بگیرند؛ این یک کار، که از کارهای مهم ائمه (ع) بود.
2- تبیین مسئله امامت
کار مهم دیگر تبیین مسئله امامت بود. امامت یعنی زمامداری جامعه اسلامی. مسئله عمده ای که برای مسلمان ها آن روز روشن نبود و عملا و از لحاظ تئوری دچار تحریف شده بود، مسئله امامت بود. امامت جامعه اسلامی با کیست؟ کار به جایی رسیده بود که کسانی که به اغلب احکام اسلامی عمل نمی کردند و بیشتر محرمات را علنا انجام می دادند، ادعا می کردند جانشین پیغمبرند و می نشستند در مسند پیغمبر و خجالت هم نمی کشیدند. یعنی اینجور هم نبود که مردم ندانند، مردم می دیدند که یکی به نام خلیفه، مست و لا یعقل به محل نمازجمعه می آید و پیشنماز مردم می شود و به او هم اقتدا می کردند. مردم می دانستند که یزید بن معاویه دچار بیماری های بزرگ اخلاقی و عامل به گناهان بزرگ است، درعین حال وقتی به ایشان گفته می شد که علیه یزید قیام کنید، می گفتند ما با یزید بیعت کردیم، نمی شود قیام کنیم. مسئه امامت برای مردم روشن نبود. مردم خیال می کردند که امام مسلمین و حاکم جامعه اسلامی می تواند با این گناهان، با این خلاف ها، با این ظلمها، با این اعمالی که برخالف صریح قرآن و اسلام هست آمیخته و آلوده باشد، برای مردم مسئله مهمی نبود. این یک مشکل بزرگی بود که با توجه به اهمیت مسئله حکومت در یک جامعه و تأثیر حاکم در جهت گیری جامعه، بزرگترین خطر برای عالَم اسلام است. لذا ائمه (ع) لازم می دانستند دو چیز را به مردم بگویند.
یکی اینکه بگویند، امام دارای این شرایط است، حاکم اسلامی دارای این خصوصیات است. این عصمت، این تقوا، این علم، این معنویت، این رفتار با مردم، این عمل در مقابل خدا، خصوصیات امام یعنی حاکم اسلامی را برای مردم بیان کند، این یک؛ و دوم مشخص کنند که آن کسی که دارای این خصوصیات هست امروز کیست؟ که معرفی می کردند و خودشان را بیان می کردند، این هم یک کار بزرگ ائمه (ع) بود و می بینید که این یکی از مهمترین کارهای سیاسی و تبلیغات و تعلیمات سیاسی است.
اگر ائمه (ع) غیر از این دو کاری که گفتم هیچ کار دیگری نداشتند، کافی بود که ما بگوییم زندگی ائمه از اول تا به آخر یک زندگی سیاسی است. آنجایی که تفسیر هم می گویند، بیان معارف اسلامی را هم می کنند در حقیقت یک عمل سیاسی انجام می دادند. آنجایی هم که درباره خصوصیات امام حرف می زنند باز یک عمل سیاسی دارند انجام می دهند. یعنی ائمه، تعلیماتشان اگر در همین دو خصوصیت، دو عنوان و دو موضوعی که گفتم خلاصه هم می شد، باز ائمه زندگی شان یک زندگی سیاسی بود، اما به این هم اکتفا نمی کردند. علاوه بر همه اینها، ائمه (ع) حداقل از دوران امام حسن مجتبی(ع) به بعد یک حرکت زیرزمینی همه جانبه سیاسی و انقلابی را به قصد قبضه کردن حکومت، شروع کرده بودند. هیچ شکی باقی نمی ماند برای کاوشگر زندگی ائمه که این حرکت را داشتند. آنی که من عرض می کنم ناشناخته است، این نکته قضیه ای است که متأسفانه در کتابهایی که در زندگی ائمه نوشته شده، درباره زندگی امام صادق، در زندگی موسی بن جعفر (ع)، در زندگی بسیاری از ائمه دیگر این نکته معرفی نشده است.
اینی که ائمه (ع) یک حرکت سیاسی، تشکیلاتی وسیع و گسترده را انجام می دادند با اینکه این همه شواهد وجود دارد، این ناگفته مانده و ذکر نشده و مشکل عمده فهم زندگی ائمه (ع) است. حقیقت این است که ائمه این کار را شروع کردند. البته شواهد خیلی زیادی هست. ائمه (ع) همه شان به مجرد اینکه بار امانت امامت را تحویل می گرفتند، یکی از کارهایی که شروع می کردند یک مبارزه سیاسی بود، یک تلاش سیاسی بود برای گرفتن حکومت. این تلاش سیاسی مثل همه تلاش هایی است که آن کسانی که می خواهند یک نظامی را تشکیل بدهند، انجام می دهند و این کار را ائمه (ع) هم می کردند.
تمام این نزاعی که شما در طول دوران زندگی ائمه (ع) بین آنها و دستگاه های ظلم و جور مشاهده می کنید بر سر همین قضیه است. آنهایی که با ائمه ما مخالفت می کردند، آنها را مسموم می کردند، مقتول می کردند، زندان می انداختند، محاصره می کردند، دعوایشان بر سر داعیه حکومت ائمه (ع) بود. اگر ائمه داعیه حکومت نداشتند ولو علوم اولین و آخرین را هم به خودشان نسبت می دادند، اگر بحث قدرت سیاسی نبود، داعیه قدرت سیاسی نبود، هیچگونه تعرضی نسبت به آنها انجام نمی گرفت، لااقل به این شدت انجام نمی گرفت، اصلا مسئله این است.
لذا شما می بینید در بین دعوت ها و تبلیغات ائمه (ع) روی کلمه امامت و مسئله امامت حساسیت بسیار بالایی است، یعنی وقتی که امام صادق (ع) هم می خواهد ادعای حاکمیت اسلامی و قدرت سیاسی بکند می گوید: ایها الناس ان رسول الله کان الامام. در صحرای عرفات و در اجتماع مردم می فرماید امام و پیشوا و رهبر و حاکم جامعه رسول خدا (ص) بود. ثم کان علی ابن ابی طالب ثم الحسن ثم الحسین. .. تا می رسند به خودشان. یعنی تمام بحث ائمه با مخالفینشان و بحث اصحاب ائمه در مبارزاتشان همین مسئله حکومت و حاکمیت و ولایت مطلقه و عامه بر مسلمین و قدرت سیاسی بود. بر سر مقامات معنوی، آن ها با ائمه (ع) دعوایی نداشتند.
خیلی از اوقات اتفاق می افتاد که کسانی در جامعه زمان خلفا، اهل زهد بودند و اهل علم بودند و معروف به تفسیر و به علم و به این چیزها، خلفا هم با آنها نه فقط معارضه ای نمی کردند بلکه حتی مخلص آنها بودند، اظهار ارادت نسبت به آنها می کردند، پیش آنها می رفتند، از آنها نصیحت می خواستند، چرا؟ چون آنها در مقابل خلفا داعیه سیاسی نداشتند و اِلاّ امثال حسن بصری و ابن شبرمه و عمرو بن عبید، این بزرگان از علمایی که مورد توجه و قبول خلفا بودند، اینها کسانی بودند که ادعای علم و ادعای زهد و ادعای معنویت و ادعای تفسیر و ادعای علوم پیغمبر و همه این ادعاها را هم اینها داشتند، اما نسبت به آنها هیچگونه از طرف خلفا تعرضی نبود؛ چرا؟ چون داعیه قدرت سیاسی وجود نداشت. دعوای ائمه (ع) با خلفای بنی امیه و بنی عباس بر سر همین مسئله امامت و ولایت، یعنی همین معنایی از امامت که ما امروز آن را به کار می بریم بوده است.
پیامبر اعظم(ص)
کار مهم پیامبر خدا، دعوت به حق و حقیقت و جهاد در راه این دعوت بود. در مقابل دنیای ظلمانی زمان خود، پیامبر اکرم دچار تشویش نشد. چه آنروزی که در مکه تنها بود، یا جمع قریش و کوچکی از مسلمین او را احاطه کرده بودند و در مقابلش سران متکبر عرب، صنادید قریش و گردن کشان، با اخلاق های خشن و با دستهای قدرتمند قرار گرفته بودند، و یا عامه مردمی که از معرفت نصیبی نبرده بودند، وحشت نکرد؛ سخن حق خود را گفت، تکرار کرد، تبیین کرد، روشن کرد، اهانتها را تحمل کرد، سختیها و رنجها را به جان خرید، تا توانست جمع کثیری را مسلمان کند؛ و چه آنوقتی که حکومت اسلامی تشکیل داد و خود در موضع رئیس این حکومت، قدرت را به دست گرفت.
آنروز هم، دشمنان و معارضان گوناگونی در مقابل پیامبر بودند؛ چه گروه های مسلح عرب ـ وحشی هایی که در بیابان های حجاز و یمامه همه جا پراکنده بودند و دعوت اسلام باید آنها را اصلاح می کرد و آنها مقاومت می کردند ـ و چه پادشاهان بزرگ دنیای آنروز ـ دو ابرقدرت آن روز عالم ـ یعنی ایران و امپراتوری روم که پیامبر نامه ها نوشت، مجادله ها کرد، سخنها گفت، لشکرکشی ها کرد، سختی ها کشید، در محاصره اقتصادی افتاد و کار به جایی رسید که مردم مدینه گاهی دو روز و سه روز، نان برای خوردن پیدا نمی کردند. تهدیدهای فراوان از همه طرف، پیامبر را احاطه کرد. بعضی از مردم نگران می شدند، بعضی متزلزل می شدند، بعضی نق می زدند، بعضی پیامبر را به ملایمت و سازش تشویق می کردند؛ اما پیامبر در این صحنه ی دعوت و جهاد، یک لحظه دچار سستی نشد و با قدرت، جامعه اسلامی را پیش برد، تا به اوج عزت و قدرت رساند؛ و همان نظام و جامعه بود که به برکت ایستادگی پیامبر در میدان های نبرد و دعوت، در سال های بعد توانست به قدرت اول دنیا تبدیل شود.
بعثت خاتم، آغاز بیداری
خود آن حضرت، بنابر حدیث متواتر و معروف، فرمود: بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ بعثت با این هدف در عالم پدید آمد که مکرمت های اخلاقی و فضیلت های روحی بشر عمومیت پیدا کند و به کمال برسد. تا کسی خود دارای برترین مکارم اخلاق نباشد، خداوند متعال این ماموریت عظیم و خطیر را به او نخواهد داد؛ لذا در اوایل بعثت، خداوند متعال خطاب به پیغمبر می فرماید انک لعلی خلق عظیم. ساخته و پرداخته شدن پیغمبر، تا ظرفی بشود که خداوند آن ظرف را مناسب وحی خود بداند، مربوط به قبل از بعثت است؛ لذا وارد شده است که پیغمبر اکرم که در جوانی به تجارت اشتغال داشتند و درآمدهای هنگفتی از طریق تجارت به دست آورده بودند، همه را در راه خدا صدقه دادند؛ بین مستمندان تقسیم کردند. در این دوران که دوران اواخر تکامل پیغمبر و قبل از نزول وحی است ـ دورانی که هنوز ایشان پیغمبر هم نشده بود ـ پیغمبر از کوه حرا بالا می رفت و به آیات الهی نگاه می کرد؛ به آسمان، به ستارگان، به زمین، به این خالقی که در روی زمین با احساسات مختلف و با روشهای گوناگون زندگی می کنند.
او در همه این ها آیات الهی را می دید و روزبه روز خضوع او در مقابل حق، خشوع دل او در مقابل امر و نهی الهی و اراده الهی بیشتر می شد و جوانه های اخلاق نیک در او روزبه روز بیشتر رشد می کرد. در روایت است که « کان اعقل الناس و اکرمهم»؛ پیامبر قبل از بعثت، با مشاهده ی آیات الهی روز به روز پر بارتر می شد، تا به چهل سالگی رسید. «فلما استکمل اربعین سنه و نظر الله عزوجل الی قلبه فوجده افضل القلوب و اجلها و اطوعها و اخشعها و اخضعها»؛ دل او در چهل سالگی نورانی ترین دل ها ظرفیتترین دلها برای دریافت پیام الهی بود.
«اذن لابواب السماء ففتحت و محمد ینظر الیها» وقتی به این مرحله از معنویت و روحانیت و نورانیت و اوج کمال رسید، آنوقت خدای متعال درهای آسمان و درهای عوالم غیبی را به روی او باز کرد؛؛ چشم او را به عوالم معنوی و عوالم غیبی گشود. « و اذن للملائکه فنزلوا و محمد ینظر الیهم» او فرشتگان را می دید، با او سخن می گفتند؛ کلام آنها را می شنید، تا اینکه جبرئیل امین بر او نازل شد و گفت: اقرا. ..؛ سرآغاز بعثت.
این مخلوق بی نظیر الهی، این انسان کامل که قبل از نزول وحی الهی به این مرحله از کمال رسیده است، از اولین لحظه بعثت، یک جهاد مرکب همه جانبه دشوار را آغاز کرد و بیست وسه سال در نهایت دشواری این جهاد را پیش برد. جهاد او در درون خود، جهاد با مردمی که از حقیقت هیچ ادراکی نداشتند و جهاد با آن فضای ظلمانی مطلق بود، که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می فرماید: «فی فتن داستهم باخفانها و وطئتهم باظلافها و قامت علی سنابکها»، از همه طرف فتنه ها مردم را می فشرد؛ دنیا طلبی، شهوترانی، ظلم و تعدی، رذائل اخلاقی در اعماق وجود انسان ها، و دست تعدی قدرتمندانی که بدون هیچ مانع و رادعی به سوی ضعفا دراز بود.
این تعدی نه فقط در مکه و در جزیرهالعرب، بلکه در برترین تمدن های آنروز عالم؛ یعنی در امپراتوری بزرگ روم و در شاهنشاهی ایران، وجود داشت. تاریخ را نگاه کنید؛ صفحه ظلمانی تاریخ، سراسر زندگی بشر را فرا گرفته بود. مجاهدت با این قدرت عظیم و تلاش بی وقفه و غیر قابل تصور از اولین ساعات بعثت و تحمل وحی الهی برای پیغمبر آغاز شد و وحی الهی هم پیوسته مثل آب زلالی که به سرزمین مستعدی برسد، بر قلب مقدس آن بزرگوار نازل می شد و او را نیرو می بخشید؛ و او همه توان خود را به کار برد تا اینکه بتواند این دنیا را در آستانه یک تحول عظیمی قرار بدهد؛ و موفق شد. اولین سلول های پیکره امت اسلامی در همان روزهای دشوار مکه با دست توانای پیغمبر بنا شد؛ ستونهای مستحکمی که باید بنای امت اسلامی بر روی این ستون ها استوار بشود؛ اولین مؤمنین، اولین ایمان آورندگان، اولین کسانی که این دانایی، این شجاعت، این نورانیت را داشتند که معنای پیغمبر را درک کنند و دل به او ببندند. «فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام».
دل های آماده و درهای گشوده دل به سمت این دستورات و معارف الهی، با دست توانای پیغمبر ساخته شد، این ذهن ها روشن شد، این اراده ها روز به روز مستحکم تر شد، و سختی هایی در دوران مکه برای همان عده قلیل مومنین که روز به روز بیشتر هم می شدند پیش آمد، که برای من و شما قابل تصور نیست. در فضایی که همه ارزش ها، ارزش های جاهلی است، تعصب ها، غیرت ورزی های غلط، کینه ورزی های عمیق، قساوت ها، شقاوت ها، ظلم ها و شهوت ها درآمیخته با هم است و زندگی مردم را می فشرد و در خود احاطه کرده و در بین این سنگ های خارا و غیرقابل نفوذ، این نهال های سرسبز بیرون آمد. «و ان الشجره البریه اصلب عودا و اقوی وقودا» که امیرالمومنین می گوید، این است. هیچ توفانی نمی توانست این سبزه ها، این نهال ها و این درخت هایی را که از لای صخره ها رویید و ریشه دوانید و رشد کرد، تکان بدهد. سیزده سال گذشت و بعد بر اساس این پایه های مستحکم، بنای جامعه اسلامی، جامعه مدنی و نبوی، بر روی این پایه ها گذاشته شد.