ماهان شبکه ایرانیان

جلوه هایی از سلوک اجتماعی شهید آیت الله قاضی طباطبایی(۲)

گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین سید اسماعیل موسوی اصل از تقید آیت الله قاضی طباطبایی(ره) به زیارت اهل قبور و نماز شب و تهجد ایشان خاطره ای دارید ؟   اهل نماز شب بود ، اهل تهجد بود

جلوه هایی از سلوک اجتماعی شهید آیت الله قاضی طباطبایی(2)
گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین سید اسماعیل موسوی اصل

از تقید آیت الله قاضی طباطبایی(ره) به زیارت اهل قبور و نماز شب و تهجد ایشان خاطره ای دارید ؟
 

اهل نماز شب بود ، اهل تهجد بود . خیلی دلسوز بود ، هم به مردم و هم به روحانیت ، مخصوصا به شاگردانش خیلی دلسوز و مهربان بود . من یک هفته از دولت قاچاق شده بودم و در منزل آقا ماندم ، از من خیلی گرم پذیرایی کردند .

ظاهرا شما مدتی از منزل پدری فاصله گرفتید . از واکنش آقای قاضی خاطراتی را بیان کنید .
 

بله ، مادرم فوت کرد و پدرم با خانم دیگری ازدواج کرد که می شد نامادری من . ایشان خیلی در گوش پدرم حرف گفته بود و پدرم هم به من گفت که از خانه بیرون برو . من از خانه بیرون رفتم و آقا به من گفت :«حالا که مادرت فوت کرده و پدرت به واسطه نامادری گفته که از خانه بیرون برو، من پدر تو هستم.» و از من مثل فرزندش نوازش و محبت کرد.

ایشان خودشان متوجه وضعیت شما شدند یا شما به ایشان مراجعه کردید ؟
 

من هر روز خدمت ایشان بودم. من 12 سال خدمت ایشان بودم و از وضع زندگانی من درست مثل پسرش مطلع بود.
ایشان گویا نسبت به وضع جوان هایی که به مسجدشان می آمدند و همین طور مردم محل ، خیلی دقیق بودند. در این مورد خاطره ای دارید .
خیلی به آنها نوازش و محبت می کرد و آنها را جذب می کرد. ایشان در مسجد شعبان که می نشستند ، ولی ممنوع المنبر بودند . یک نفر واعظ از قم و تهران می آمد . از قم آقای دوست محمدی را دعوت کرده بودند ، آقای عبائی را دعوت کرده بودند ، از تهران آقای حسینی را توسط آقای فلسفی دعوت کرده بودند و علمای تبریز هم آنجا منبر می رفتند. آقا جوان ها را در اطراف خود جمع می کردند، محبت می کردند ، نوازش می کردند و نصیحت می کردند.

ایشان در مدرسه سازی هم دستی داشتند . مواردی را به یاد دارید ؟
 

مدرسه سازی ، مسجد سازی و خیلی کارها . در زمان ایشان مسجد مقبره را تعمیر و مسجد شعبان را تجدید بنا کردند . البته در مدرسه سازی ، آقا خودش مستقیماً دخالت نمی کرد ، ولی مردم که می آمدند و اجازه می خواستند که برای ساخت مدرسه پول بدهند ، ایشان از طرف آقای حکیم و از طرف امام قبول می کرد. در ساخت مدرسه ولی عصر که آقای بنابی ساخته بودند ، آقا خیلی کمک کردند .

یکی از برنامه هائی که ایشان گویا به آن خیلی مقید بوده اند، اعیاد مذهبی بوده است.
 

بله، در اعیاد ائمه(ع) مرتب جشن می گرفتند، مخصوصاً عید غدیر ، نیمه شعبان ، 17 ربیع الاول ، 13 رجب ، سوم شعبان به اینها خیلی اهمیت می دادند. حتی وقتی در زندان بودند ، به ما سفارش کرده بودند که این جشن ها را تعطیل نکنید. ما در مسجد مقبره ، به رغم اینکه حکومت بدش می آمد، ما جلسات را در آنجا دائر می کردیم. حتی عکسمان هم هست که 17 ربیع الاول ، ولادت پیامبر اسلام (ص ) را جشن گرفته ایم .

پس از شهادت حاج آقا مصطفی خمینی هم ، آیت الله قاضی برنامه ای را برگزار کردند. خاطره آن برنامه را بیان فرمائید .
 

کاملا یادم هست ، درست مثل اینکه امروز است . بنا شد در چهلم شهادت مرحوم آقا مصطفی ، مجلس ترحیم برپا کنیم. با مرحوم آقای فلسفی تلفنی صحبت کردند و گفتند :«آقا!یک واعظ مبارز مبرز به تبریز اعزام کنید تا در اربعین حاج آقا مصطفی سخنرانی کند . ایشان هم آقای آسید احمدحسینی همدانی را فرستادند». ایشان را در شهربانی همدان زده بودند و یک چشمش از بین رفته بود. ایشان آمد تبریز. کاملا یادم هست . آقا رفتند نماز و به من گفتند :«شما بمان اینجا .پیش آسید احمد آقا تا من بروم نماز جماعت و برگردم.» آقا رفتند بازار ، نماز جماعت را خواندند ، برگشتند و ناهار را با هم خوردیم .
مسجدی هست به نام مسجد بادکوبه ، سر بازار .مجلس هم آنجا بود و جمعیت کثیری آمده بود .تمام رؤسای کلانتری ها و شهربانی هم در آن خیابان ریخته بودند . حتی یکی از افسرها می گفت خدا کند مجلس این مسجد زود تمام شود و ما راحت شویم، ما رفتیم و نشستیم . آقایان حاج میرزا رهبر محدث و آقای غروی بودند. اسم بردن از امام هم خیلی خیلی سخت بود. وقتی که آسید احمد حسینی روی منبر ، اسم از امام آوردند همه صلوات بلندی فرستادند . یادم هست قلب من از ترس می زد . آقای آسید احمد حسینی ، سه بار از امام اسم آورد و از آنجا این قضیه شکسته شد و از آن به بعد همه جا اسم امام را آوردند. هر چه افسر و درجه دار در تبریز بود ،در اطراف مسجد ریخته بود و خروج آقای حسینی خیلی سخت بود . مجلس اربعین حاج آقا مصطفی خیلی مجلل بود . به صد تا مجلس می ارزید .

نقش آیت الله قاضی در قیام 29 بهمن را نقل بفرمائید .
 

آیت الله قاضی در تبریز ، خمینی آذربایجان بود . نقش امام در ایران بود، نقش ایشان در تبریز بود. تمام نقشه های آن روز با تدبیر ایشان بود که کجا را آتش بزنند ، کجا را نزنند. ایشان خیلی تلاش می کرد که خونریزی نشود یا کم باشد ، یعنی با خونریزی خیلی کم ، پیروزی بسیار بزرگ به دست بیاید . خیلی مدبر و عاقل بودند . آقا با چند نفر از افسران ارتش رابطه داشتند و آنها گزارش می آوردند . من چند نفر از آنها را می شناختم . یکی سرهنگ وطن خواه بود که همسایه آقا بود . آقا به ما می گفت که امروز تظاهرات نمی رویم، برای اینکه دستور تیر آمده . وقتی که افسران گزارش می کردند که دستور تیر نداریم، تظاهرات می رفتیم . با درایت و تدبیر آقای قاضی ، خونریزی خیلی کم شد.

در 29 بهمن که عده ای کشته شدند ، بعد از آنکه قیام فروکش کرد و خبر شهادت عده ای آمد ،ایشان چه برنامه ای داشتند ؟
 

برنامه سخنرانی داشتند و اعلامیه دادند. شهدای آن روز خاطرم نیست ، ولی بیش از 1000 نفر را دستگیر کرده بودند. بنده مسئول شدم که از خانواده دستگیرشدگان احوال پرسی و احتیاجاتشان را برآورده کنم، به همین علت مطمئن هستم که بیشتر از 1000 نفر دستگیر شده بودند . خود آیت الله قاضی این ماموریت را به من دادند .حتی علمائی که از تبریز تبعید شده بودند، من از طرف ایشان می رفتم و سرکشی می کردم، از جمله به سقز . یادم هست که 21 آذر بود و همراه آقای آقازاده و چند نفر از دوستان به سقز رفتیم . آقای فهیم کرمانی ، حسینی همدانی ، شیخ علی تهرانی ، سید علی محمد دستغیب شیرازی: پسر آیت الله دستغیب آنجا بودند . برای هر نفر دو جلد کتاب و یک جعبه آجیل تازه تبریز بردیم و گمانم به هر نفر 200 تومان دادیم که شیخ علی تهرانی نگرفت و گفت بدهید به آقای حسینی همدانی. آیت الله نوری همدانی هم آنجا بودند. آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله مدنی در مهاباد بودند . شهید محمد جواد باهنر-خدا رحمتشان کند- در سنندج بودند . 8 نفر هم در سقز بودند . تازه آیت الله نوری همدانی را از خلخال آورده بودند به سقز . سرپائی رفتیم آنجا ، ولی ناهار همه در منزل شیخ علی تهرانی جمع شدیم. خاطره ای هم نقل کرد. گفت ما در حسینیه سقز نماز می خواندیم ، آمدند در حسینیه را بستند . وقت نماز ، وسط چهار راه سجاده ها را باز کردیم و ماشین ها ایستادند. رئیس شهربانی گفت: «خدا پدرتان را بیامرزد! بروید همان حسینیه نماز بخوانید ».

از ارتباط آیت الله قاضی با علمای سایر بلاد اطلاعی دارید ؟
 

با آیت الله میلانی در مشهد خیلی ارتباط داشتند . با علمای تهران مثل آیت الله آسید احمد خوانساری ارتباط داشتند. با علمای قم با مرحوم آیت الله نجفی مرعشی ، با آیت الله بنی فضل ، با مرحوم امام و دیگران ارتباط زیاد داشتند . ایشان اهل قلم و باسواد بودند و با همه ارتباط داشتند . با علمای آذربایجان شرقی و غربی ارتباطات گرمی داشتند و حتی یک بار هم به اردبیل رفتیم . اینها از قدیم آقا و آقازاده بودند .

سفر شما به اردبیل به چه منظوری بود ؟
 

پدر زن فرزند بزرگ آقا ، فوت کرده بود ، برای فاتحه رفته بودیم .

در مبارزات با علمای سایر شهرها هماهنگی وجود داشت ؟
 

خیلی زیاد ، حتی ایشان به یک اعلامیه ای در محکومیت دولت عراق و کویت در زمانی که امام را از کویت برگرداندند ، نوشتند که خیلی جالب بود . اعلامیه را تنظیم کردند و دادند به بنده تا به شهرهای آذربایجان شرقی و غربی ببرم . همه جا بردم امضا کردند . بعد آوردم تبریز و منتشر کردم. حتی یک دفعه از ارومیه دیر برگشتم و حکومت نظامی شروع شده بود . سوار تاکسی شدم و راننده تاکسی به دادم رسید . راننده تاکسی ها با ما خیلی همراهی می کردند . اعلامیه شش ماده ای بسیار عالی ای بود .

بعد از فرار شاه ،نقش آیت الله قاضی در تبریز بسیار پر رنگ تر شد . از مقطع فرار شاه تا پیروزی انقلاب چه خاطره ای دارید ؟
 

ایشان دائما منبر می رفتند و سخنرانی می کردند و از رفتن شاه بسیار خوشحال بودند . بعد از 22 بهمن و به آتش کشیده شدن حزب رستاخیز ، استانداری به نام شفقت در اینجا بود که خیلی سعی می کرد از مردم امضا بگیرد که ما نمی خواهیم شاه برود. قبل از آن از طرف شاه هم بیانیه ای آورده بودند که شاه بماند . آقا امضا نکرد و هیچ کس دیگر هم امضا نکرد . استاندار همه را در منزل آقای انگجی جمع کرده بود که از ایشان امضا بگیرد که شاه بماند . آقا نرفت و به دست آنها بهانه افتاد که آقا امضا نمی کند، ما هم امضا نمی کنیم و مجلس به هم خورد. تلفن زنگ زد . من گوشی را برداشتم. گفت :«من استاندار شفقت هستم ،می خواهم بیایم دیدن آقای قاضی ».من کسی را فرستادم که به آقا بگوید استاندار می گوید می خواهم بیایم دیدن آقا. آقا توسط او پیغام فرستاد که :« بگو نیاید. می خواهد از ما امضا بگیرد که پسر رضا شاه بماند. ما دیگر نمی خواهیم او بماند. باید برود.» با وجود این، ده دقیقه بعد استاندار آمد و گفت:آقا! آذربایجان در خطر است . کمونیست ها می آیند.» آقا گفت :«هیچ غلطی نمی توانند بکنند . شما بروید ، ما خودمان می دانیم با آنها چه کار کنیم.»

آیت الله قاضی نسبت به کمونیست ها هیچ احساس خطری نمی کردند ؟
 

می گفتند قبلا کمونیستها و پیشه وری از طرف شوروی حمایت می شدند و هیچ کاری نتوانستند پیش ببرند ، بنابراین از طرف کمونیست ها خطری نیست. بعد از انقلاب هم دیدیم که واقعا همین طور است . اذیتی که حزب خلق مسلمان به آیت الله قاضی کرد ، شاه نکرد . خطر از این طرف بود ، نه از کمونیست ها . آقا ارتباطش را با آنها قطع کرد و به مجالس آنها نمی رفت . از رفتار آنها خیلی عصبانی می شدند و رنج می کشیدند . آقای آقا زاده تعریف می کرد که آقا به من زنگ زد. رفتم دیدم خلق مسلمانی ها رفته اند پیش آقا و می گویند شما حق ندارید در آذربایجان ، امام را مطرح کنید. اینجا مربوط به آیت الله شریعتمداری است. آقای قاضی خیلی ناراحت شده بودند . این را آقای آقازاده تعریف می کرد . من آنجا نبودم .

از دوران بعد از به عهده گرفتن امامت جمعه توسط آیت الله قاضی چه خاطره ای دارید ؟
 

جمعیت زیادی می آمد و ایشان هم در سخنرانی هایش مردم را به پیروی از امام دعوت می کرد . مدتی نماز جمعه دیگری هم توسط امام جمعه سابق مرحوم آیت الله سلطان القراء اقامه می شد که به ایشان گفتند نماز را تعطیل کنند و نماز جمعه در یک جا اقامه شود و ایشان هم پذیرفتند .

بعد از پیروزی انقلاب نقش شهید قاضی در تثبیت اوضاع در آذربایجان چه بود ؟
 

وقتی رژیم سقوط کرد ، در آذربایجان خیلی آشوب شد ، مخصوصا مجاهدین ریختند تا اسلحه ها را غارت کنند . ایشان آقای آقازاده را فرستادند تا نگذارد . آنها دو سه نفر از پاسبان ها را به دار آویخته و کشته بودند . آقا فرمود بروید سوار وانت بشوید و با بلند گو اعلام کنید کسی حق ندارد این کار را بکند و باید همه کارها طبق قانون انجام شود. اگر این طور باشد هرج و مرج می شود . یکی از کسانی هم که امر فرمودند برای این کار بروند، من بودم . رفتیم و مردم را دعوت به آرامش می کردیم که اجازه بدهید دادگاه افراد خاطی را محاکمه کند .

از شهادت ایشان چه خاطره ای دارید؟
 

موقع شهادت ایشان متاسفانه در تبریز نبودیم و در «منا» بودیم و آنجا خبر را شنیدیم . یادم هست که می خواستم از «منا» بروم مکه و با چند نفر از دوستان بودیم . یادم هست که رفتم و تنهائی در اتاقم گریه کردم . چون آقا آدم خوبی بود و برای انقلاب خیلی زحمت کشیده بود ، شهادت ایشان باعث عزت چند برابرش شد . شهادت ایشان خیلی به مظلومیتش کمک کرد . هر سال مجلس ترحیمش شلوغ تر از سال قبل می شود و همواره محبوبیتش بیشتر می شود.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان