هوش عاطفی که به اختصار E.Q نامیده می شود، همیشه بیانگر مهارتهای قویِ برونگرایی و درون گرایی جِماست که در سطح بالا و منحصربفردی از موارد اجتماعی، احساسی و ملاحظهگری قرار دارد. جِما دختری بسیار احساساتی و خوشذات است. او در زمینهی توجه به اطرافیان و انسانهای دیگر بسیار احساساتی و مهربان است و نسبت به تمام مسائل، باملاحظه رفتار می کند. همچنین جِما بسیار خوشبین هم هست. حتی در مواقع شنیدن خبرهای بد هم، مثبت فکر می کند. همکارانش از همنشینی با او لذت می برند. چون او را نماد آرامش و ادب میپندارند. مهم نیست که به هنگام کارش چقدر استرس و فشار وجود داشته باشد. در هر صورت، تحت هر شرایطی جِما با علاقمندی به کارش ادامه داده و آرامش خود را بخوبی حفظ می کند. در ادامه با یوکن همراه باشید.
مدیر کارهای جِما از برخورد با او لذت میبرد. چون جِما هرگز دربارهی مسئلهای شکایت و گله ندارد. و تا سرحد ممکن بالاترین کیفیت را حین کار کردن ارائه می دهد. در اصل جِما بسیار مودب، خوشاخلاق و قابل اعتماد است. در مجموع، جِما خیلی به کار خود بها می دهد و حتی زمانیکه مدیر کار، بالای سر او نیست کمکاری و سهلانگاری از خود نشان نمی دهد و برای درست انجام دادنِ وظایفش، نیاز به مدیرِ مسئول یا ناظر ندارد.
پس کدام رئیس از به خدمت گرفتن جِما راضی نخواهد بود؟ در بسیاری از موارد او یک کارمند نمونه و ایدهآل است. درضمن جِما شخصی با قابلیتهای ویژه و استعدادهای فراوان برای مدیریت یک حرفه و بخش هم می باشد.
اگر با این موضوع موافقید پس در این دیدگاه تنها نیستید. بسیاری از مردم، جِما را، هم از نظر شخصیتی و هم از نظر رفتاری، فردی منضبط در کار و زندگی شخصی می دانند. دلیل اصلیِ این پنداشتِ مردم برگرفته از هوشِ عاطفیِ سرشارِ جِما است که درمورد آن بخوبی توضیح دادیم.
تاکنون هزاران نمونه از مطالعات علمی در زمینهی سنجش اهمیت EQ در طول زندگی افراد به عمل آمده و پیامدهای هوش عاطفی سرشار بر روی زندگی، کار، سلامت و روابط اجتماعی افراد مورد بررسی قرار گرفته است. برای مثال هوش عاطفی از جنبهی تأثیرات مثبت، رابطه تنگاتنگی با توانایی رهبری در یک گروه، بازدهی مناسبِ کاری، رضایت کاری، شادی، وسلامت کلی هم از نظر جسمانی و هم از نظر عاطفی دارد.
همچنین از جنبهی تاثیرات منفیِ EQ ، میتوان به رفتارهای کاریِ معکوس، اختلالات روحی روانی، وسواس و استرس اشاره کرد.
ولی آیا هوش عاطفیِ بالا همیشه مفید است؟ با وجود اینکه معایب و زیانهای هوش عاطفی سرشار همچنان در هالهای از ابهامند، با اینحال باید به سرشار بودن و فراوانیِ این خصوصیت رفتاری توجه کرد و دربارهی آن محتاط بود. این دیدگاه که «هوش عاطفی، هرچه بیشتر بهتر است» زنگ خطری محسوب شده و باید مراقب آن باشیم.
در بیشتر زمینههای زندگی انسان، اعتدال و میانهروی پاسخگوی نیازهای کلی است. این یکدست نبودنِ خصوصیات انسانی، در تمام زمینههای بشری همیشه از نقاط ضعف و ویژگیهای منفیِ انسان محسوب شده و می شوند. بیایید دوباره شخصیت جِما را بررسی کرده و نقاط ضعفِ هوش عاطفی سرشارِ او را بازبینی کنیم.
پتانسیل پایین در خلاقیت و نوآوری.
یک رابطهی منفی بین هوش عاطفی و ویژگیهای فردی در زمینهی ابتکار و نوآوری وجود دارد. خلاقیت و نوآوری از آن صفات و ویژگیهایی هستند که رابطهی تنگاتنگی با هوش عاطفیِ «پایین» دارند.
از خصوصیات مرتبط با هوش عاطفی کم میتوان به روحیات هنرمندانه، روحیهی مخالفت و نپذیرش مطلبی غیرمعقول، ویژگیهای خصمانه و پرخاشگرانه، شخصیت پرنوسان و یا به اصطلاح حال و بیحال اشاره کرد.
البته بعضاً این امکان هم وجود دارد که افراد مبتکر و خلاق، دارای هوش عاطفی بالایی باشند. بیشتر خصوصیات فردی در مورد جِما را میتوان به تفکر و پردازش دقیق اطلاعات، ایجاد رابطهی گرم با افراد و موفقیت کاری بیان نمود. درحالیکه ممکن است بعضی افراد اینچنینی هم رفتاری متفاوت نشان دهند و دارای ویژگی مخالفت با مواردی خاص، گلایه و انجام رفتارهای خلاف عرف باشند و تصمیم بگیرند روش پیشین رفتاری خود را عوض کرده و روش نوین و تجربهای جدید را پیش بگیرند.
مشکلات در این زمینه موجب دریافت و ارسال بازخوردهای منفی می شود.
در نیمنگاه اول درجهی بالای EQ یا هوش عاطفی در جِما در زمینهی موارد اجتماعی و بازخوردهای زندگی مفید بنظر می رسد. اما اگر عمیقتر نگاه کنید، خواهید دید که شخصیت عاطفی و درونگرای جِما و توجه بیش از حد و احساسی به موارد اطراف می تواند به دریافت بازخوردهای منفی و بحرانی در زندگی او در ارتباط با دیگران منجر شود. در ادامهی بحث باید ذکرکنیم که میزان بالای هوش عاطفی در جِما، می تواند تنظیم و تعدیل شود تا این میزانِ EQ موجب بروز بازخوردهای منفی در شخصیت و زندگی او نگردد. در واقع باید این را دانست که میزان هوش عاطفی بالا می تواند باعث جلوگیری از مخالفتشان در برابر کارهای اشتباه شود. و از آنجایی که این افراد بسیار آرام، تطبیقپذیر و مثبت هستند در برخورد با کارهای اشتباهِ دیگران، واکنشی نشان ندهند.
بیمیلی به ناراحت کردن مردم و برهم زدن آرامش جمعی.
یکی از مواردی که باعث محبوبیت شخصیت جِما می شود، خصوصیتی است که در بیشتر افراد مشابهِ او مشترک است. گرچه افرادی مثل جِما از نظر عقلانی و روانی در شرایط آرام و ایدهآلی بسر می برند و در انجام کارهای روزمره، شغلی، تواناییِ مدیریتی، توانا هستند. اما در بعضی از شغلها و مسئولیتهای ردهی بالا که در آن نیازمند تصمیمگیریهای غیرمعمول و برخلاف میل می شود با مشکل مواجه شده و مجبور به تغییر در روش رفتاری خود می گردند تا نتیجهی مطلوب را کسب کنند. حتی به قیمت اینکه رابطهشان با یک یا چند نفر از کارکنان و افراد زیردست برهم بخورد. درضمن مسئولین رده بالا و مدیران ارشد در شرکتها تأثیر قابل توجهی در بازده در محیط کاری خود دارند و با تصمیمگیریهایشان می توانند به نوآوری و رشد کارخانه یا مجموعهی خود کمک کنند.
این رشد و پیشرفت نیازمند تصمیمگیریهای سختگیرانه علیه کارکنان زیردست اوست و افرادی نظیر جِما که بجای درگیر شدن و برخورد با افراد، بیشتر به میانهروی و تعامل روی میآورند ، کمتر موفق به پیشبردِ این اهداف میشوند.
یک توانایی منحصربفرد و توسعهیافته برای تأثیرگذاشتن برروی دیگران.
هوش عاطفی بالای جِما ممکن است موجب اظهار نظراتی از جانب وی شود، که برای خیلی از افراد منطقی و درست بنظر میآیند. این موضوع معمولاً فاکتوری خوب و مثبت تلقی می شود. ولی اگر در این زمینه زیادهروی انجام شود، موجب رنجش و آزار بعضی از شخصیتهای دیگر و عصبی کردن آنها هم خواهد شد. ریسک و خطرات سوءاستفاده از مهارتهای اجتماعی در این است که به اشتباه بر روی جنبههای عاطفی و روابط اجتماعی بیش از حد تمرکز شود. در این زمینه روی تاریک و مضر EQ این است که باعث می شود فرد مذکور در مواجهه با افرادی که دارای افکار بدخواهانه هستند، نرمش نشان داده و نیت بد آنان را تشخیص ندهند. در این صورت بسادگی متقاعد می شوند و نسبت به خواستهی آنها اغوا می گردند.
از نظر شخصیتی، ما EQ را بعنوان ویژگی مثبت می پنداریم. ولی در مواقعی می تواند بجای تحقق اهدافِ اخلاقی، هوش عاطفی بالا برای رسیدن به اهداف غیراخلاقی هم مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
گریزی به خطر.
بیشتر تصمیم گیری های فردی، نیازمند یک تعادل منطقی بین پذیرش خطر و اجتناب از خطر هستند. افرادی مثل جِما که هوش عاطفی بالایی دارند بیشتر تمایل به تصمیم گیری های امن داشته و از تصمیمهای جسورانه و ریسکی پرهیز می کنند. به این دلیل که هوش عاطفی بالا با سطح بالاتری از هوشیاری فردی در تعامل کامل است.
به عبارت دیگر هرچه فرد EQ بالاتری داشته باشد، بیشتر جلوی غرایز خود را می گیرد و تصمیمهایی حساب شده و با امنیت بالا برمی گزیند.
سطحِ بالای خویشتنداری ، باعث می شود فرد مذکور از خواستههای درونی و ذاتی خودش پرهیز کرده و از تصمیم هایی که بنظرش خطرناک هستند دوری گزیند.
ولی باید توجه داشت که این رفتار همچنین باعث ایجاد کمالگرایی و وسواس می گردد.
جهت شفاف سازی اضافه شود که جِما بیشک یک کارمند نمونه است که مشتاقان زیادی دارد. ولی هوش عاطفی بالای جِما باعث می شود که او بیشتر برای شغلهایی مناسب باشد که به عواطف و احساسات او مرتبط بوده و نیازمند جذب احساسات افراد دیگر هم باشند.
شغل هایی نظیر: مسئول فروش خدمات، مأمور آژانس املاک، مسئول امور پشتیبانی، مشاورین، و روانشناسان همگی مثل جِما از EQ یا همان هوش عاطفی بالایی برخوردارند.
در نقطهی مقابل، شخصیت جِما ممکن است برای او مزیتی بحساب نیاید و برای بعضی از شغلهای که نیازمند خلاقیت و ابتکارند و به رهبری و ریسک وابسته باشند، دست و پاگیر شود و مانعی بحساب آید.
این به آن معنی نیست که افرادی همانند جِما هرگز نتوانند مسئولیت رهبری گروهی را برعهده گیرند. آنها هم می توانند. ولی اینکار نیازمند اعتماد بنفس و منطق بالاییست. در اینصورت جِما باید بازخوردهای منفی از کار را پیدا کرده و آنها را جدی بگیرد. از برخورد با زیرگروهها و کارمندانش پرهیز و هراسی نداشته باشد و افرادی که متخلفند و دل به کار نمی دهند را توبیخ کرده و مراقب رفتار آنان باشد.
هیچ شکی در آن نیست که هوش عاطفی یا EQ یک ویژگی رفتاری دوست داشتنی و بشدت تطبیقپذیر می باشد و این موضوع قابل درک است که همگی ترجیح می دهیم هوش عاطفی بالایی داشته باشیم. اگرچه تمایل شدید نسبت به داشتن هوش عاطفی بالا، از نظر احساسی باعث ایجاد فضایِ کاریِ و اجتماعی پایدار و شاد می شود که کارمندان همگی با دیپلماسی و اشتیاق، به رعایت قوانین و تعامل با یکدیگر می پردازند. نه اینکه خلاقیتها و تغییراتِ مثبت را سرکوب کرده و نادیده بگیرند. در جمعبندی کلی باید گفت: افرادی که هوش عاطفی بالایی دارند می توانند کارکنان یا مدیران خوبی باشند. اما انتظار نداشته باشید که صرفاً به مدیرانی نکتهسنج و با دیدِ فراخ تبدیل شوند.
منبع: HBR