مروری بر دو دیدگاه در مورد ذبیح ابراهیم (ع) در سنّت اسلامی(۲)

ادلّه ی قائلان به ذبیح بودن اسماعیل و نقد مخالفان   دلیل اوّل: در روایتی از رسول خدا(ص) وارد شده است که « أنا ابن الذبیحین»( من فرزند دو قربانی شده ام: یکی عبدالله و دیگری اسماعیل)

مروری بر دو دیدگاه در مورد ذبیح ابراهیم (ع) در سنّت اسلامی(2)

ادلّه ی قائلان به ذبیح بودن اسماعیل و نقد مخالفان
 

دلیل اوّل: در روایتی از رسول خدا(ص) وارد شده است که « أنا ابن الذبیحین»( من فرزند دو قربانی شده ام: یکی عبدالله و دیگری اسماعیل). آنگاه ایشان توضیح دادند زمانی که عبدالمطلّب چاه زمزم را حفر کرد، نذر نمود که اگر خداوند کار او را آسان سازد، یکی از فرزندانش را ذبح کند. قرعه انداختند و به نام عبدالله درآمد. امّا دایی های او عبدالمطلب را از این کار بازداشتند و از وی خواستند که به جای عبدالله، 100 شتر قربانی کند. او نیز چنین کرد و ذبیح دوّم نیز اسماعیل است.
این روایت، که در کتب روایی معتبری نیز آمده است،(1) در اثبات مطلوب و مدعا زمانی مفید خواهد بود که ادله ی دیگر تمام شود و تنها به عنوان مؤید می توان از آن بهره جست. در غیر این صورت، به تنهایی امکان خدشه در آن وجود دارد. همان طور که ابن خلدون در مورد این استدلال گفته است:« این شاهد مکفی به مدّعا نیست؛ چرا که گاهی اوقات شخص، عموی خود را از باب تجویز، پدر محسوب می کند، به خصوص وقتی پای چنین فخری در میان باشد».(2)
دلیل دوّم: اصمعی نقل می کند که از اباعمرو بن علاء از ذبیح ابراهیم(ع) سؤال کردم. وی پاسخ داد: عقلت کجاست! اسحاق (ع)که هیچ گاه در مکه نبوده، بلکه اسماعیل(ع) در مکه بوده و اوست که به همراه پدر، خانه کعبه را بنا کرد و نحر در مکه واقع شده است.(3)
در مورد این دلیل نیز باید گفت: که از یک قرینه یبرون متنی برای فهم مدلول آیه استفاده شده و در خود آیات صحبتی از محل ذبح به میان نیامده است. علاوه بر اینکه، پیش فرض این دلیل آن است که حضرت اسحاق(ع) هیچ گاه در مکه نبوده است؛ در حالی که، این مسئله به اثبات نرسیده، بلکه برخلاف آن نیز شواهدی وجود دارد. به طور مثال، مرحوم کلینی در فروع کافی روایتی را نقل می کند به این مضمون که وقتی ابراهیم(ع) مأمور شد تا مردم را برای انجام حج فرا خواند، خود اوّلین کسی بود که از اهل یمن به این ندا پاسخ داد و همراه همسر و فرزندش به حج رفت. ایشان پس از ذکر این روایت، نتیجه می گیرد که بنابراین، هرکس بر این باور است که اسحاق (ع)ذبیح الله است، ممکن است در همین سفر ذبح شده باشد.(4)
دلیل سوّم: زمانی که حضرت ابراهیم(ع) امر الاهی مبنی بر ذبح را با فرزند خویش در میان می گذارد، وی با قبول این مسئله خود را برای امتثال امر الاهی مهیا و صبور می داند و خطاب به پدر خویش می فرماید:« قال یا أبت افعل ما تؤمر ستجدنی إن شاء الله من الصابرین»( صافات:102) از سوی دیگر، خداوند در قرآن، اسماعیل(ع) را به صبر توصیف، آنجا که می گوید:« و إسمعیل و إدریس و ذاالکفل کلٌ من الصابرین»( انبیاء:85) از این رو، می توان نتیجه گرفت که این صبر، همان شکیبایی او در مقابل ذبح شدن است.
این کلام، که معنای صبر در این آیه، صبر بر قربانی شدن بوده، ادّعایی بیش نیست که نیاز به ادلّه و شواهد قوی دارد. اما در حدّ یک استحسان و دلیل ذوقی باقی خواهند ماند. می توان چنین دلیلی برای ذبیح بودن اسحاق(ع) نیز اقامه کرد. همان طور که یکی از ادلّه ی کسانی که قائل به ذبیح بودن وی هستند آن است که بشارت به نبوّت اسحاق (ع)در سوره ی صافات« و بشرناه بإسحاق نبیاً من الصالحین»( صافات:112) به جهت صبر و تحمّل شدائدی است که در جریان ذبح متحمّل شده است.(5)
دلیل چهارم: خداوند در قرآن کریم فرمود:« و امرأته قائمهٌ فضحکت فبشرناها بإسحاق و من وراء إسحاق یعقوب»(هود:71). تقریر استدلال به این آیه برای اثبات مدّعا چنین است: در این آیه خداوند ابتدا بشارت تولّد اسحاق(ع) را به حضرت ابراهیم(ع) داده و پس از آن، به تولّد یعقوب بشارت داده شده است. حال، ذبح اسحاق یا قبل از ظهور یعقوب بوده است و یا بعد آن. قبل از ظهور یعقوب نمی داند باشد؛ چرا که خداوند زمانی که به اسحاق بشارت داد، همزمان به ظهور یعقوب از وی نیز بشارت داد، از این رو، اگر قبل از به دنیا آمدن یعقوب، دستور ذبح او را صادر کند، باطل است. بعد از ظهور یعقوب نیز نمی تواند باشد؛ چرا که نص قرآن حاکی از آن است که فرزند ابراهیم پیش از امر به ذبح، توان بر سعی و عمل نداشت و لازمه ی آن این است که هنوز در سنین کودکی بوده است و تولد یعقوب از وی بعید به نظر می رسد.
در میان کسانی که قائل به ذبیح بودن اسحاق(ع) هستند، طبری در تاریخ خود احتمال دوّم را برگزیده و بیان کرده که هیچ استبعادی ندارد که یعقوب(ع) قبل از امر به قربانی کردن اسحاق(ع)، به دنیا آمده باشد؛ چرا که خود قرآن نیز تصریح دارد که فرزند هنگام امر به ذبح، به سنّ « سعی» رسیده بود. البته به نظر می رسد، در این مسئله لازم است با مراجعه به اهل لغت و نیز عرف مردمان آن زمان، سنّ « سعی» مشّخص شود. ابن منظور« سعی» در این آیه را زمانی می داند که طفل قادر باشد تا پدر خویش را در کاری کمک و مساعدت کند.(6) زمخشری نیز رسیدن به حدّ « سعی» را زمانی می داند که فرزند قادر شود پدر را در رفع حوائج و انجام کارها همراهی کند.(7) صاحب مجمع البحرین نیز سیزده سال را سنّ سعی معرفی کرده است.(8) اگر این تقدیر از سنّ سعی را بپذیریم، آنگاه قول طبری در تضعیف دلیل فوق خالی از وجه نخواهد بود.
هرچند این نکته نیز قابل تأمل است که برخی اهل لغت مانند ابن منظور در لسان العرب، بعد از مشخّص کردن سنّ « سعی»، به سنّ اسماعیل، که سیزده سال بود، استناد کرده اند. این خود می توان دلیل آن باشد که آنها از مشخّصات مصداق، سعی در پی بردن به مفهوم لفظ داشته اند که در این صورت برای قضاوت ما در این نزاع ثمری نخواهد داشت . همچنین ابن خلدون حتّی احتمال اوّل را منتفی نمی داند و بشارت به یعقوب(ع)، پس از امر به ذبح پدرش را از این جهت می داند که « خداوند در علم خویش می دانست اسحاق ذبح نمی شود لذا بشارت او را به ابراهیم داد.»(9)
دلیل پنجم: در قرآن کریم در آیه ی قبل از جریان ذبح، از قول ابراهیم (ع)چنین نقل شده است که « من به سوی پروردگارم می روم، او مرا راهنمایی خواهد کرد»(صافات:27) پس از این کلام، وی از خداوند تقاضای فرزندی می کند تا در دیار غربت مونس او باشد، لذا می فرماید:« رب هب لی من الصالحین»(صافات:100) این زمانی معنا پیدا می کند که ابراهیم در آنجا فرزندی نداشته باشد و برای خارج شدن از تنهایی، فرزندی را از خداوند طلب کند. همه موّرخان اتّفاق نظر دارند که اسماعیل، بزرگ تر از اسحاق بوده است. از این رو، این طلب فرزند مربوط به اسماعیل است، نه اسحاق. پس از این دعاست که خداوند جریان ذبح را نقل می کند.
در نقد این استدلال گفته شده است که آیات قبل از جریان ذبح، اتّفاقاً خود قرینه ای است بر اینکه ذبیح اسحاق بوده است؛ چرا که همه متّفق اند که منظور ابراهیم(ع)، از ذهاب به سمت پروردگار، سفر او به شام همراه همسرش ساره بوده است و در آن زمان، هنوز هاجر را نمی شناخته تا از خداوند طلب فرزندی از او را بنماید.(10) در نتیجه، دعای وی به جهت طلب فرزندی از ساره بوده و بشارت خداوند مبنی بر اینکه « فبشرناه بغلام حلیم» نیز باید ناظر به تولّد اسحاق(ع)، که فرزند ساره است، باشد. توالی آیات به اثبات می رساند که فرزند مبشّر به همان ذبیح است.(11)
دلیل ششم: برخی روایات حاکی از آن است که دو شاخ قوچی که به جای ذبح فرزند ابراهیم جایگزین شد در کعبه برای مدّت ها آویزان بود و در جریان حمله به بیت الله الحرام، در زمان پسر زبیر از بین رفت. قریش آنها را نسل به نسل به ارث می بردند.(12) از این رو، می توان نتیجه گرفت که ذبح در مکه واقع شده و از آنجا که تنها اسماعیل در مکه بوده، لذا ذبیح نیز باید او باشد. نقدی که درباره ی دلیل دوّم بیان شد، عیناً در مورد این دلیل نیز جاری است و امکان آمدن اسحاق به همراه پدر به مکه محتمل است. این نکته نیز قابل ذکر است که این روایت در مجامع روایی و کتب تفسیری اهل سنّت موجود است و از ناحیه ی معصومان(ع) روایتی با این مضمون وارد نشده است.
پس از مرور اجمالی بر نزاع جاری در این مسئله و اختلاف نظری که در تعیین نام ذبیح در سنّت اسلامی وجود داشته است، در ادامه مناسب است تا به دیدگاه اهل بیت(ع) در این زمینه اشاره کنیم. آنگاه به دو شاهد، درون متنی و برونی متنی برای تقویت این دیدگاه اشاره کنیم.

ذبیح حضرت ابراهیم(ع) از دیدگاه اهل بیت(ع)
 

برخی از مفسّران بر این باورند که اختلاف در مورد نامزد قربانی مربوط به روایاتی است که از طریق اهل سنّت وارد شده است. امّا روایاتی که از طریق شیعه، از ناحیه ی معصومان وارد شده همگی حاکی از آن است که ذبیح، اسماعیل (ع)است.(13) این در حالی است که، به نظر می رسد در بین مجامع روایی شیعه نیز روایاتی مبنی بر ذبیح الله بودن اسحاق(ع) وجود داشته است. همچنان که شیخ صدوق ادّعا می کند که روایات در مورد تعیین نام ذبیح ابراهیم، با یکدیگر اختلاف دارند و آنگاه خود طریقه ی جمعی را برای آن ارائه می کند.(14) همچنین مرحوم طبرسی در مجمع البیان، با نقل ادله ی دو طرف می نویسد:« هر دو قول را اصحاب ما از ائمه ی اطهار نقل کرده اند، هر چند اظهر در روایات قول به اسماعیل است.»(15) شاهد دیگر در این زمینه را می توان در تفسیر قمی مشاهده کرد. صاحب این کتاب در ذیل آیه ی 87 سوره ی یوسف، به نامه ای اشاره می کند که حضرت یعقوب (ع)در پاسخ نامه ی عزیز مصر نوشته بود. در ابتدای این نامه آمده است:
نوشته ی تو را خواندم. نوشته بودی که فرزند مرا خریدی و آن را عبد خود ساختی، همانا خداوند بلاء را موکل بنی آدم قرار داده است. همانا نمرود جدم ابراهیم(ع) را در آتش انداخت امّا نسوخت و آتش بر او برد و سلام شد. همانا خداوند به جدّم ابراهیم(ع) امر کرد تا پدرم اسحاق (ع)را ذبح کند، امّا زمانی که خواست او را ذبح کند، خداوند او را با کبش عظیم جایگزین کرد.(16)
علامه ی مجلسی نیز روایتی را به همین مضمون از امام صادق (ع)و به نقل از تفسیر عیاشی آورده است.(17) در کتاب شریف کافی نیز شواهدی بر وجود روایات در این زمینه قابل بررسی است و با استناد به همین شواهد است که مرحوم مجلسی احتمال داده اند که شیخ کلینی از متوقّفین در این مسئله باشد.(18)
با این حال، در میان علمای شیعه، شخصی را نمی توان یافت که به صراحت قائل به ذبیح بودن اسحاق باشد. همان گونه که سید جزایری در قصص الأنبیاء می گوید:« علمای اسلام در تعیین اینکه ذبیح، اسماعیل یا اسحاق بوده با یکدیگر اختلاف دارند. در این میان، علمای شیعه و گروهی از علمای اهل سنّت قائل به اسماعیل اند و اخبار صحیح و آیات قرآنی و عقل نیز آنها را همراهی می کند و گروه دیگر از اهل سنّت قائل به اسحاق اند.»(19)
از عدم التزام علمای شیعه به مضمون برخی روایاتی که به ذبیح بودن اسحاق(ع) اشاره دارند، می توان نتیجه گرفت که روایات جانب اسحاق، یا دچار ضعف سندی هستند و یا در مقام تعارض با روایات جانب اسماعیل تاب مقاومت نداشته و در مقام تعارض با آن کنار نهاده شده اند. در حقیقت، روایات موجود در این زمینه حکم روایات متعارضی را دارد که علما با روش های گوناگون از آنها رفع تعارض کرده و یا سعی در جمع کردن بین مضمون آنها می کنند. به طور مثال، شیخ صدوق با تصرّف در ظاهر روایاتی که اسحاق را ذبیح الله می دانند، ذبیح الله بودن اسحاق را اینگونه توضیح می دهد:
ذبیح اسماعیل بود. امّا اسحاق که چند سال بعد به دنیا آمد آرزو کرد ای کاش او کسی بود که خداوند ابراهیم را به ذبحش امر کرد. با این حال، او همانند برادرش در مقابل امر الاهی صبر کرد و تسلیم شد و به خاطر همین به مقام و مرتبه اسماعیل نائل شد. خداوند از قلب او آگاه شد و او را به جهت تمنای ذبح، بین ملائکه ذبیح نامید و روایت این جریان در کتاب نبوت مستنداً آمده است.(20)
علاوه بر این، در فهم روایات مربوط به جریان، شرایط صدور این روایات را نیز نباید مغفول گذاشت. به نظر می رسد، در قرون اوّلیه هجری اندیشه ی کتاب مقدّسی ذبیح بودن اسحاق(ع) بر فضای دل و اندیشه ی مسلمانان سایه افکنده بود و اجمال موجود در آیات سوره ی صافّات نیز خود بر این امر دامن می زد تا برخی مفسّران با این ذهنیت خاص، به سراغ آیات مربوط رفته و از آنها آنچه ذبیح بودن اسحاق را تأیید می کند، برداشت کنند. در چنین فضایی، قول به ذبیح بودن اسحاق (ع)اندیشه ی حاکم و قول به ذبیح بودن اسماعیل(ع) در اقلیت قرار می گرفت. از آنجا که امامان معصوم(ع) نیز اسماعیل را ذبیح الله می دانستند، هرگونه اعتقادی به این مسئله نشانگر انتساب به ایشان و قولی مخالف جماعت مسلمانان به شمار می رفت. از این رو، انجام تقیه در صدور روایاتی که به نام اسحاق (ع)به عنوان « ذبیح الله» اشاره دارد، امر بسیار محتملی است و به عنوان یکی از راه های جمع بین روایات متعارض در این زمینه پیشنهاد شده است. همچنان که مرحوم مجلسی پس از اشاره به وجود روایات متعارض حول این موضوع می نویسد:
در مورد جمع بین این روایات، این امکان وجود دارد تا روایاتی که اسحاق را ذبیح الله می داند را حمل بر تقیه کنیم؛ چرا که زمان صدور این روایات، قول به ذبیح بودن اسحاق قول مشهور بین مخالفین و اهل سنّت بوده است.(21)
به هر حال، چه شیوه ی جمع شیخ صدوق را بپذیریم و چه روایات جانب اسحاق (ع)را حمل بر تقیه کنیم، روایاتی که قربانی را اسماعیل(ع) معرّفی کرده اند، مؤید به قرائن و مرجّحاتی است که نمی توان به سادگی از کنار آنها گذشت. در ادامه، به دو مورد از این شواهد نظری خواهیم افکند.

پی نوشت:
 

*دانشجوی دکتری ادیان.
1. شیخ صدوق، خصال، ج 1، ص 55 و همو در من لا یحضره الفقیه، ج 4 و همو، عیون الأخبار الرضا، ج 1، ص 210، ص 352؛ شیخ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 442.
2. عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 38.
3. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 26، ص 153.
4. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 4، ص 206.
5. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 26، ص 154.
6. ابن منظور، لسان العرب، ج 14، ص 385.
7. محمود زمخشری، الکشّاف عن حقائق التنزیل، ج 3، ص 387.
8. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص 375.
9. ابن خلدون، همان.
10. در روایتی از امام صادق منظور از « ذاهب الی ربّی» رفتن به سمت بیت المقدّس معنا شده است. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 8، ص 371.
11. ابی جعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 1، ص 190.
12. سیدمحمود آلوسی، روح المعانی، ج 12، ص 128.
13. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 232.
14. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 191.
15. طبرسی، مجمع البیان، ج 8، ص 322.
16. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 1، ص 351.
17. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 12، ص 131.
18. همان، ج 12، ص 135.
19. سیدنعمت الله جزائری، قصص الأنبیاء، ص 152.
20. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 191.
21. همان .
 

منبع: نشریه معرفت ادیان شماره 2
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر