ماهان شبکه ایرانیان

کتاب هفته بنیتا؛ هفته‌ چهارم دی ماه ۹۵/ پاییز فصل آخر سال است

«این همه آدم در دنیا دارند نباتی زندگی می کنند. بیدار می‌شوند و می‌خورند و می‌دوند و می‌خوابند. همین. مگر به کجای دنیا بر خورده؟ بابا گفت جوری زندگی کن که بعد از تو آدم ها تو را یادشان بیاید.»

«این همه آدم در دنیا دارند نباتی زندگی می کنند. بیدار می‌شوند و می‌خورند و می‌دوند و می‌خوابند. همین. مگر به کجای دنیا بر خورده؟ بابا گفت جوری زندگی کن که بعد از تو آدم ها تو را یادشان بیاید.»

این جملات بخشی از رمان «پاییز فصل آخر سال است» نوشته‌ی «نسیم مرعشی» است. نویسنده‌ی جوانی که توانسته با این کتابش مخاطبان بسیاری را جذب کند و خود را به عنوان نویسنده‌ای با استعداد مطرح کند. در کتاب هفته‌ی بنیتا قصد داریم تا نگاهی گذرا به این  اثر در خور تعمق داشته باشیم. پیش از این نیز اثری از یکی از نویسندگان زن کشورمان را مورد برررسی قرار داده بودیم. در هفته‌ی سوم دی ماه 95 کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم، اثر زویا پیرزاد را مورد بررسی قرار داده بودیم که می‌توانید در بنیتا بخوانید. با رمان پاییز فصل آخر سال است، همراه ما باشید.

نسیم مرعشیCredit: honar online

نسیم مرعشی در سال 1362 در تهران به دنیا آمد. او فارغ‌التحصیل رشته‌ی مکانیک از دانشگاه علم و صنعت است. روزنامه‌نگاری را از سال 1386 با معرفی کتاب، در مجله‌ی همشهری جوان آغاز کرد. اولین داستانش را در سال 1388 نوشت. داستان «نخجیر» جایزه‌ی اول بیهقی را در سال 1392 برایش به ارمغان آورد. او تجربه‌ی فیلمنامه‌نویسی هم دارد. فیلمنامه‌ «بهمن» را با همکاری «مرتضی فرشباف» در سال 1393 نوشت که خود فرشباف آن را کارگردانی کرد. کتاب پاییز فصل آخر سال است در سال 1393 توسط نشر چشمه به چاپ رسید.

کتاب پاییز فصل آخر سال است

و اما پاییز فصل آخر سال است. این کتاب در سال 93 توسط نشر چشمه به چاپ رسید. این رمان برش‌هایی از زندگی سه دختر در آستانه‌ی سی سالگی است. سه دختر که زندگی‌شان از دوران دانشگاه با هم گره خورده و حالا در حالی که راهشان کاملا از هم جداست، کماکان روی زندگی هم تاثیر می‌گذارند. داستان دو بخش دارد؛ تابستان و پاییز که هر کدام از این دو بخش شامل سه فصل است که هر فصل از نگاه یکی از شخصیت‌های رمان روایت می‌شود. در بخش اول هر کدام از سه شخصیت یعنی روجا، لیلا و شبانه، چند ساعت از یک روز خاص را روایت می‌کنند و روایت آن‌ها گاهی به هم برخورد می‌کند. بخش دوم سه ماه بعد اتفاق می‌افتد و در آن شخصیت‌ها سه روز متفاوت غیر متوالی را روایت می‌کنند؛ به طوری که روایت داستان به شکلی دایره‌ای درمی‌آید. راوی داستان اول شخص است و هر زن از زبان خودش قصه‌اش از ساعت‌های مختلف یک شبانه‌روز بازگو می‌کند. هر راوی در مقاطع مشخصی به دو شخصیت دیگر نیز برخورد می‌کند. مخاطب آگاهی‌های خود از زندگی شخصیت‌ها را از خلال فلاش‌بک‌هایی که به گذشته زده می‌شود، به دست می‌آورد. رمان، داستان آدم‌هایی را بازگو می‌کند که به دل موقعیت‌ها پرتاب شده‌اند و امکان انتخاب ندارند. همه چیز برای آنها توسط عوامل مختلف اجتماعی و سیاسی و... چیده شده تا در نهایت مجبور به ادامه دادن در راهی باشند که ناخواسته در مسیر آن قرار گرفته‌اند و به موقعیت‌هایی که انتخابشان نکرده‌اند تن بدهند. لیلا مجبور می‌شود که از میثاق که قصد مهاجرت دارد جدا شود و روجا قصد رفتن دارد اما ویزایش صادر نمی‌شود و مجبور به ماندن با ارسلان می‌شود.

کتاب پاییز فصل آخر سال است

مسئله‌ی اصلی رمان این است که اتفاقات تلخ روی داده در جامعه، به‌عنوان عاملی تعیین کننده در تغییر شرایط زندگی، اعم از اجتماعی، اقتصادی، عاطفی و... عمل می‌کند و بسیاری را به مهاجرت و تن دادن به آسیب‌های ناشی از آن وا می‌دارد. پاییز فصل آخر سال است از مبارزه همیشگی آدم‌ها می‌گوید؛ این رمان درباره‌ی مقاومت کردن آدم‌هاست. ایستادن و مبارزه با وابستگی‌ها و ریشه‌ها، با ترس‌ها و تردیدها، تردیدهای بین ماندن و رفتن، بین رضایت و قناعت؛ آدم‌هایی که به گفته‌ی کتاب، رویاهایشان را در یک عصر دلگیر پاییزی به واقعیت می‌بازند، پاییزی که فصل آخر سال می‌شود، یا هر فصل دیگری که رویاها در آن پایان بگیرد.

نویسنده در این کتاب دست به ریسکی در انتخاب نوع روایت زده و سه قصه را از سه دوست با نام های لیلا، روجا و شبانه پیش می برد و این انتخاب، تمرکز نویسنده را برای نوعی شخصیت پردازیِ جزئی که روی یکی از شخصیت هایش تکیه داشته باشد، می گیرد. نقطه ضعف دیگر این داستان به خاطر نوع روایت آن است؛ از آنجا که همه‌ی شخصیت‌ها از زاویه‌ی دید اول شخص روایت می‌شوند، به نظر می‌رسد که همه یک‌شکل و با یک لحن صحبت می‌کنند.

مصطفی مستورCredit: www.ibna.ir

«مصطفی مستور» در نقد این کتاب گفته است: «وقتی شخصیت‌های داستان، زن هستند، باید به پس‌زمینه‌ی اجتماعی توجه بیشتری کرد. امروزه زنان اشتیاق‌هایی در عرصه‌ی اجتماعی دارند که اغلب صورت تحقق نمی‌گیرد. آگاهی الزاماً به حل مشکل نمی‌انجامد و در این رمان نیز زنان پس از آگاه شدن، مشکلات‌شان بیشتر می‌شود. آگاهی در سطح آگاهی باقی نمی‌ماند و نیاز به حرکت را پدید می‌آورد؛ اگر حرکتی پدید نیاید، فردی که به آگاهی دست یافته، احساس فشار خواهد کرد. فشار، عامل مهمی است که به ناپایداری منجر می‌شود و سرانجام گسست را پدید می‌آورد؛ ازهم‌گسیختگی نوعی نارضایتی را ایجاد می‌کند و همینجاست که جوهر اساسی داستان پدید می‌آید.»

نسیم مرعشی درباره‌ی کتابش می‌گوید: «هر کدام از شخصیت‌های داستان درگیر مسایل متفاوتی هستند. یکی با مهاجرت درگیر است، بعدی با هویت شغلی و اجتماعی و دیگری با روابط عاطفی. بعد از بحران‌هایی که چند سال پیش رخ داد و خیلی‌ها را دچار سردرگمی کرد، دلم می‌خواست داستانی بنویسم که شخصیت‌هایش در کنار هم معرف و نماینده‌ی نسلی باشند که خودم جزء آن هستم. شخصیت‌ها، داستان‌هایشان و فرم روایت را بر این اساس انتخاب کردم.»

در بخش‌هایی از کتاب می‌خوانیم: « این همه آدم در دنیا دارند نباتی زندگی می‌کنند. بیدار می‌شوند و می‌خورند و می‌دوند و می‌خوابند. همین. مگر به کجای دنیا برخورده؟ بابا گفت جوری زندگی کن که بعد از تو آدم‌ها تو را یادشان بیاید. تئاتر نونهالان گیلان اول شده بودم. بابا ماشین آقاجان را گرفته بود و من را آورده بود خانه. لباس شیطان را از تنم در نیاورده بودم هنوز. شنل و شاخ و دمی که مامان درست کرده بود نمی‌گذاشت درست راه بروم. بابا برایم یک عروسک جایزه خریده بود. کله‌ی عروسک را کنده بودم. داشتم چشمش را از گردنش می‌آوردم بیرون. می‌خواستم بفهمم چرا وقتی می‌خوابانمش چشم‌هایش بسته می‌شود. بابا عروسک را گرفت و گذاشت کنار. من را نشاند روبه‌روی خودش. گفت من کسی نشدم، اما تو و رامین باید بشوید. یادت می‌ماند؟ گفتم آره بابا، یادم می‌ماند. فردایش رفت و دیگر نیامد. چی از بابا به من رسید غیر از این حرف و چشم‌های سبزش؟ نیامد که ببیند حرفش زندگی من را خراب کرده. خودش کسی نشد، من چرا باید می‌شدم؟»

این کتاب در 189 صفحه و با قیمت 12 هزار تومان منتشر شده است. برای تهیه‌ی این کتاب می‌توانید به کتابفروشی نشر چشمه واقع در خیابان کریمخان زند، نبش میرزای شیرازی، پلاک 107 مراجعه نمایید.

منبع: بنیتا


قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان