ماهان شبکه ایرانیان

وقف، از چشم‌انداز نشانه‌شناسی (۱)

چکیده وقف، را از منظرهای گوناگون نگریسته‌اند، ولی هنوز جای نگاه نشانه‌شناختی خالی است. در این نگاه، وقف، به مثابة یک نشانة گویا با ما سخن می‌گوید و از اجتماع حاضر و تاریخ گذشته گزارش می‌دهد

وقف، از چشم‌انداز نشانه‌شناسی (1)
چکیده
وقف، را از منظرهای گوناگون نگریسته‌اند، ولی هنوز جای نگاه نشانه‌شناختی خالی است. در این نگاه، وقف، به مثابة یک نشانة گویا با ما سخن می‌گوید و از اجتماع حاضر و تاریخ گذشته گزارش می‌دهد. وقف از چشم‌انداز نشانه‌شناسی، سخنان بسیاری برای گفتن دارد که در این مقاله به شش نشانه بسنده شده است. ارتباز این نشانه‌ها با وقف، از نوع ارتباط آیینه با اشیاء است؛ آنچنان که آیینه، ما را به خود نشان می‌دهد، وقف نیز تاریخ و چگونگی رفتارها و فرهنگ پیشینیان ما را برای ما، و ما را برای آیندگان می‌نمایاند. نشانه‌هایی که در این نوشتار کوتاه به آنها اشاره می‌شود، به این قرار است:
1. ایمان به آخرت؛
2. امید به آینده و اعتماد به فضل الهی؛
3. سنجة اخلاق و ترازوی نوع‌دوستی؛
4. علم‌گرایی؛
5. رونق اقتصادی؛
6. آزمون تعهد دینی و پایبندی به قانون.
اما به حتم، نشانه‌ها و علایمی دیگری نیز در وقف وجود دارد که گفت‌وگو دربارة آنها را باید به قلم‌ها و تحقیقات دیگر سپرد.
کلیدواژه‌ها: وقف، نشانه‌شناسی، آخرت‌گرایی، اقتصاد، تعهد دینی، آزمون‌های تاریخی، آسیب‌شناسی جامعه.
مقدمه
دانش نشانه‌شناسی(Semiotics/Semiology)، یکی از هموارترین راه‌ها برای شناخت پدیده‌های انسانی و اجتماعی است. این دانش مدرن، از رهگذر نشانه‌ها، پدیده‌های نوپیدا و کهن را به مطالعه می‌گیرد و از بیرون به آنها نظر می‌افکند.
نشانه‌ها، سخنگویان خاموش و آیینه‌داران چابک‌اند و در آشکارسازی ناپیداها دستی توانا دارند. نشانه‌شناسی، رویکردی روش‌شناختی در بررسی موضوعات مختلف است؛ موضوعاتی که از متون ادبی و اسطوره‌ها تا ارتباطات انسانی و هر پدیده‌ای را که ظهور و بروز عینی دارد، در بر می‌گیرد.
از جمله کسانی که نخستین سخنان را دربارة فن نشانه‌شناسی گفته‌اند، می‌توان افلاطون، ارسطو، فیلسوفان رواقی، قدیس آگوستین و جان‌لاک را نام برد. اما واژه «سمیوتیک» را نخستین بار جان‌لاک در اثر خود به ‌نام رساله‌ای در باب فهم بشری(1690) به‌کار برد. وی سمیوتیک را در کنار فیزیک و اخلاق، جنبه‌ای از علم می‌انگاشت که به ارتباط میان مفاهیم و نشانه‌ها می‌پردازد و در واقع از نظر او نشانه‌شناسی معادل منطق بود.(ص110) فردینان دوسوسور زبان‌شناس سوئیسی، و چارلز سندرس پیرس فیلسوف و منطقی امریکایی، نظام نشانه‌شناسی را سامان دادند و آن را به یکی از رشته‌های مهم دانشگاهی تبدیل کردند. سوسور، که او را بنیان‌گذار زبان‌شناسی جدید می‌شناسند، در کتاب درس‌هایی در زبان‌شناسی عمومی(1916)، می‌گوید: «می‌توان علمی را تصور کرد که به بررسی نشانه‌ها در دلِ زندگی اجتماعی می‌پردازد. این علم می‌تواند بخشی از روان‌شناسی اجتماعی و به تبع آن بخشی از روان‌شناسی عمومی باشد و من آن را نشانه‌شناسی می‌نامم.
به هر روی، دانش نشانه‌شناسی به ما می‌آموزد که اشیاء، رفتارها، پدیده‌ها و رخدادهای اجتماعی را می‌توان از منظر معانی بیرونی یا مفاهیم دور، شناخت. مراد از مفاهیم دور، آن دسته از مفهوم‌هایی است که در نگاه نخست به چشم نمی‌آیند، اما با واکاوی و بازبینی جوانب مسئله، فراچنگ انسان می‌آیند. برای مثال، معنا و مفهوم نزدیک «ادب» پایبندی به اصول رفتاری و عمل به هنجارهای متعارف اجتماعی است. اما ادب، نشانة توفیق یک جامعه در تربیت یکدیگر و وجود آرامش نسبی در میان مردم نیز می‌باشد. یعنی آنگاه که آحاد جامعه‌ای را آراسته به ادب و تواضع و فروتنی دیدیم، می‌توانیم مطمئن شویم که در آن جامعه، موفق‌ترین شیوه‌های تربیتی رایج است و مردم نیز از آرامش و سلامت روانی برخوردارند. در این تحلیل، ادب‌ورزی را به مثابة نشانه به کار گرفته‌ایم و از رهگذر آن به واقعیت‌های دیگری نیز پی برده‌ایم.
مدعای نوشتار حاضر، این است که «وقف» یکی از مهم‌ترین نشانه‌ها برای شناخت دین، جامعه، انسان و تاریخ یک کشور است. بدین رو وقف، به لحاظ نشانه‌شناسی اهمیتی والایی دارد و کمتر نشانة دیگری را می‌توان یافت که به اندازة آن، گویا باشد و خاصیت آیینگی داشته باشد. از همین رو است که یکی از مهم‌ترین و کارامدترین مطالعات دربارة وقف، باید از منظر نشانه‌شناسی مدرن (Semiotics/Semiology) باشد که متأسفانه جای آن خالی است و تا کنون همت بلندی معطوف آن نبوده است.
به گمان نویسنده، وقف، گنجینه‌ای از نشانه‌ها است. یعنی می‌توان از رهگذر آن به شناخت‌هایی دست یافت که شاید از راه‌های دیگر نتوان یا به‌سختی بتوان. آنچه در زیر می‌آید، اشاراتی بیش نیست و بی‌‌گزاف، این موضوع را چندین کتاب باید تا از عهده برآید. نشانه‌هایی که می‌شماریم، برایندهای نشانه‌شناختی وقف است؛ یعنی وقف نشانة آنها است. به سخن دیگر، وقف نشانه است و اگر از منظر نشانه‌شناسی به آن بنگریم، می‌توانیم جامعه، مردم، دین و مسیر تاریخی ملتی را بهتر بشناسیم و دربارة آن سخن بگوییم. وقف، پرده از اسرار درونی جوامع مختلف برمی‌دارد؛ آنها را بهتر و برتر می‌شناساند و گوشه‌های ناگفتة تاریخ را بازمی‌نماید. در آیینة وقف، بخش‌هایی از فرهنگ، تاریخ، هویت، گرایش‌ها و خلقیات تاریخی ما بازمی‌‌تابد که از راه‌های دیگر به‌سختی می‌توان به شناخت و درک آنها نایل شد. به دیگر سخن، وقف‌ از منابع مهم مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی، تاریخ‌پژوهی و دین‌‌شناسی تاریخی است.
نوشتار حاضر، می‌کوشد وقف را از این منظر بنگرد و آن را به مثابة نشانه‌ای گویا و توانا به کار گیرد تا از چشم‌انداز آن، جامعة دینی را محک زند. به سخن دیگر، این مقاله پاسخی است به این سؤال مهم که «وقف، نشانة چه واقعیت‌هایی است؟» اما اینکه وقف چه وام و تأثیری بر این واقعیت‌ها دارد، سخن دیگری است که بیرون از موضوع و حوصلة این نوشتار است. از چشم‌انداز وقف، واقعیت‌های بسیاری آشکار می‌شود؛ اما این‌که سبب و سرچشمة این واقعیت‌ها چیست و کجا است، بر عهدة مطالعات تاریخی و اجتماعی و تا حدی روان‌شناختی است. مثلا وجود دار و درخت بسیار در سرزمینی، نشانة خوش آب و هوایی آن است؛ اما سبب این هوای خوش و آب فراوان را باید در جایی دیگر، مانند موقعیت‌ جغرافیایی، جست. وقف نیز، نشانة پاره‌ای از واقعیت‌های تاریخی و شماری از خصلت‌های شخصیتی ما است؛ اما این‌که این واقعیت‌ها و این خصلت‌ها چگونه در ما و تاریخ ما جمع شده‌اند، سخنی است دیگر که تحقیق آن برعهدة دانشمندان علوم انسانی است، نه وقف‌پژوهان.
وقف، واجد نشانه‌های بسیاری است که از آن میان به شش نشانة مهم، در زیر اشاره می‌کنیم:

1. آخرت‌باوری عمومی
 

داستان وقف، داستان ایمان به خدا و آخرت است؛ زیرا مردمی که به جهان پسین ایمان نداشته باشند، تن به واگذاری اموال خود به دیگران و نیازمندان نمی‌دهند؛ به‌ویژه دیگران و نیازمندانی که به چشم خود نمی‌بینند تا بر اثر تحریک احساسات و سرریز عواطف، به کمک آنان بشتابند؛ زیر سود و فایدت وقف، بیشتر برای آیندگان است که هنوز نیامده‌اند و چشم واقف آنان را ندیده است و هیچ تصوری از آنان ندارد.
آنان که در ورای این جهان مادی، به جهانی دیگر نیز عقیده دارند، می‌کوشند آنجا را نیز برای خود آباد کنند و صدقات جاریه داشته باشند. بی‌شک، جامعه‌ای که از ایمان تهی است، از وقف و انفاق هم در آن خبر چندانی نیست. وقف، نشانة ایمان است و از اعتقاد راسخ، خبر می‌دهد. خداوند نیز در قران می‌فرماید: فما اوتیتم من شیء متاع الحیاه الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیراً؛(1) یعنی: «آنچه از متاع دنیا به شما دادیم، اندک است و آنچه نزد پروردگارت خیر و ثواب‌خیز است، اعمال صالحی است که پس از شما باقی می‌ماند.» وقف از بارزترین مصادیق باقیات صالحات است؛ زیرا سال‌ها و قرن‌ها پس از واقف باقی است و برای او ثواب و خیر می‌فرستد. در روایتی از رسول گرامی اسلام(ص)، تعریف متفاوتی از مال را می‌بینیم. آن گرامی‌رسول(ص) می‌فرمایند: مال واقعی آن است که برای آخرت خود می‌فرستید، نه آنچه برای وارثان خود باقی می‌گذارید.(2) این سخن بدان معنا است که مال واقعی و آنچه به‌حق متعلق به انسان است، همان دارایی‌ها و داشته‌هایی است که برای او فضیلت می‌آفریند، نه آنچه او را برخوردار از لذایذ زودگذر دنیوی می‌کند و زمینه انواع رذیلت‌‌ها را در درون او هموار می‌کند.
فزون‌خواهی و تکاثر مال، زیان‌های دیگری نیز دارد که شاید کمترین آنها اتلاف عمر باشد. به عبارت دیگر، آنکه عمر خود را می‌دهد تا درهم و دینار بیندوزد، کمترین زیانی که می‌کند، هدر دادن عمر و ثانیه‌های ارزشمند آن است. زیان بزرگ‌تر، راه دادن فساد و تباهی به خانة روح و ایمان است. در روایات فراوانی، حب مال و ثروت‌اندوزی مفرط، دشمن ایمان و آخرت انسان شمرده شده است که به معنای تباهی ابدی و سیاهی جان است. از امام علی(ع) نقل است: المالُ وِبالٌ عَلی صاحِبِه الّا ما قُدِّم؛(3) «مال وبالی بر گردن صاحب آن است؛ مگر آنچه پیش فرستاده شود.» امام(ع) مال را تباهی آینده دانسته، می‌فرماید: آنچه امروز را تباه می‌کند، آینده را هم سیاه می‌کند.(4) از این‌گونه روایات در مذمت مال‌اندوزی بسیار است و البته روایاتی نیز وجود دارد که نفس مال‌داری و زندگی آسوده را تحسین می‌کنند؛ از جمله روایت مشهوری که از پیامبر(ص) نقل است و در آن فرموده‌اند: «نیکو است مال صالح در دست مرد صالح.»(5) این روایت را مولوی، این‌گونه منظوم و ممثل کرده است:
مال را کـز بهـر دین باشی حمول
نعـم مـالٌ صالحٌ خواند آن رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است
آب اندر زیر کشتی، پُشتی است
چون که مال و ملک را از دل براند
زان سلیمان خویش جز مسکین نخواند
چیست دنیا از خدا غافل بُدن
نه قماش و خانه و فرزند و زن (6)
یعنی همچنان‌که آب در بیرون کشتی، نجات کشتی است، اما در درون آن، موجب هلاکت است، مال هم تا وقتی که به درون قلب انسان نفوذ نکرده است، بهرة الهی است؛ وگرنه دام شیطانی است.
در روایت مشابهی، پیامبر گرامی اسلام(ص) غنا و مالداری را بهترین کمک به تقوا دانسته‌اند؛ یعنی فقر و نیاز، نه تنها لازمة تقوا نیست، بلکه بی‌نیازی و برخورداری، تقواپیشگی را آسان‌تر می‌کند. در عبارت پیامبر گرامی(ص)، از غنا به «نعم‌العون علی التقوی» یاد شده است: نعم العون علی تقوی الله الغنی؛(7) «بهترین یارِ تقوای الهی، بی‌نیازی است.»
با وجود این، انکار نمی‌توان کرد که در روایات بسیاری، مردم از زیاده‌خواهی و مال‌اندوزی نهی شده‌اند و زهد و پارسایی، توصیه شده است. به عبارت دیگر، روایات دینی و فرهنگ اسلامی، در مجموع، مال‌اندوزی و جمع‌آوری ثروت فراوان را چندان توصیه نکرده‌اند و افراط در تجمیع مال را قبیح دانسته‌اند.
از طرف دیگر، انسانی چاره‌ای جز کار و تلاش ندارد. روایاتی هم که کوشش برای کسب مال را تشویق کرده‌اند، اندک نیست.(8) بنابراین هم کسب مال تشویق شده است و هم بیزاری از آن! جمع میان این دو حالت، چگونه ممکن است؟ چرا مؤمنان هم به کسب‌وکار توصیه شده‌اند و هم به کناره‌گیری از مال‌اندوزی و جمع‌آوری ثروت؟ آیا راهی برای جمع این توصیه‌های به‌ظاهر متضاد وجود دارد؟
شاید، جمع آن توصیه‌ها که به نظر ناهمگون و ناسازگار می‌آیند، دشوار نباشد؛ زیرا از راه‌های بسیاری می‌توان کسب مال را وسیله‌ای برای تقرّب و آخرت‌گرایی کرد، که از آن جمله است راهکار «وقف» و مانند آن، که به‌نیکی از عهدة جمع مال و مآل‌اندیشی برمی‌آیند. این راهکارها، مبنایی قرآنی و اخلاقی نیز دارند. به این شرح:
در قرآن مجید، خداوند می‌فرماید: مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ؛(9) یعنی: «آنچه نزد شما است، پایان می‌پذیرد و آنچه نزد او است، باقی است. و بر ما است که صابران را بهتر از آنچه کرده‌اند، پاداش دهیم.» در این آیه خداوند می‌فرماید، آنچه شما به کف می‌آورید، دوام و بقایی ندارد. بنابراین چرا عمری را که ارزش آن بیرون از حساب است، صرف متاعی کنیم که داومی ندارد؟ آیا هیچ عاقلی، بی‌نهایت را در پای امور محدود و حقیر می‌ریزد؟
وقف راهی است که بی‌نهایت را به بی‌نهایت وصل کند. راهی است برای اینکه قیمت عمر خود را بگیریم و به اندازة آنچه داده‌ایم، نصیب بریم. وقف، کار و عمر انسان را ضایع نمی‌‌کند و بابت صرف عمر که ارزش بی‌نهایت دارد، سود ابدی می‌دهد.
فضیلت‌هایی همچون وقف و انفاق، ارزش مال را تا حد ارزش عمر انسان بالا می‌برد. کسی که بخشی از مال خود را نزد خدا باقی می‌گذارد، به ارزش والای عمر خود احترام گذاشته است. مال را از هر راهی که بیندوزیم، هزینه‌ای گزاف بابت آن داده‌ایم که همان عمر و سلامتی و فرصت‌های اندک زندگی است. بابت این هزینة گزاف، هر چه به دست آوریم، زیان کرده‌ایم؛ مگر آنکه بخشی از آن را نزد خدا به امانت بگذاریم و ایمان داشته باشیم که ما عند الله باقٍ.
به سخن دیگر، وقف راهی است برای فرار از زیان و خسران ابدی. وقف، مصداق عمل صالحی است که سورة عصر، از آن سخن می‌گوید و آن را موجب ایمنی انسان از خسران می‌شمرد: وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الإِنْسَانَ لَفِى خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ. (10)پیام این سورة شریف آن است که انسان در زیان است، مگر آنکه به اعمال صالح روی آورد. کدام عمل صالح، عمر گرانمایة انسان را بهایی در خور می‌دهد؟ آن عمل، باید ارزش بقا و ابدیت داشته باشد و خداوند فرموده است که هر چه را نزد من به امانت بگذارید، تا روز جزا برای شما نگه‌داری می‌کنم. وقف، مال انسان را از خطر اتلاف می‌رهاند و خدا را امین آن می‌کند.
در سورة مریم نیز، پیام می‌دهد که اگر می‌خواهید عمر خود را تباه نکنید، و از خود چیزی باقی بگذارید، حاصل عمر و دسترنج خود را به خداوند بسپارید: و الباقیات الصالحات خیر عند ربّک ثواباً و مرداً؛(11) «... و کارهای شایستة ماندنی، نزد پروردگارت از حیث پاداش بهتر و خوش عاقبت‌تر است.» آیا، یکی از بهترین راه‌ها برای سپردن مال و جان خود به خداوند، وقف نیست؟ بدین ترتیب، آنچه به قیمت عمر(ارزشمندترین سرمایة انسان) حاصل شده است، هدر نمی‌رود و این شیوة مبارک، عمر آدمی را از گزند بیهودگی و اتلاف نجات می‌دهد.
خلاصه آنکه، مال به قیمت اتلاف عمر حاصل می‌‌‌آید و آنچه با چنین قیمت گزاف و هنگفتی فراهم می‌شود، شایسته است که جاودانه گردد و برای جاودانگی مال، راهی بهتر از وقف و انفاق وجود ندارد.
به هر روی می‌توان گفت: در هر دوره‌ای که وقف میان مردم رونق بیشتری داشته است، آن دوره ایمانی‌تر و مردمانش مؤمن‌تر بوده‌اند. اگر بدون ایمان و عقیده، پایه‌های وقف فرومی‌ریزد، هر جا که بنای وقف افراشته بود، آشکار می‌شود که بنیان‌های عقیدتی و ایمانی مردم نیز استوار بوده است. وگرنه چگونه ممکن است که وقف باشد و ایمان نه؟ ایمان به آخرت باشد و وقف نه؟ یکی، لازمة دیگری است. اگر یکی از آن دو نبود، دیگری هم نخواهد بود، مگر از روی ریا و تظاهر که چندان نمی‌پاید و نمی‌گسترد.
از راه دیگری نیز می‌توان رابطة وقف و ایمان‌گرایی واقعی را کشف کرد، و آن نوع موقوفات است. وقتی مردمی اموال خود را برای مسجد و عبادتگاه و نماز و کتاب‌های دینی و کوشش‌های فرهنگی و مانند آنها وقف کردند، یعنی آن مردم، از ایمان و عقیده برخوردارند. از منشر نشانه‌شناسی، وقف به ما نشان می‌دهد که در قرون گذشته، پسندهای دینی مردم چگونه و چقدر و در چه مسیری بوده است.
ذکر نمونه‌ای تاریخی – ادبی در این باره، خالی از لطف نیست. عطار نیشابوری در یکی از آثارش، نقل می‌کند که گبری، برای شهر خود پلی ساخت. سلطان محمود، آن گبر را خواست و به او گفت: من دوست ندارم در سرزمینم، مردم از روی پلی بگذرند که آن را گبران ساخته‌اند. بهای این پل را از من بستان و به من واگذارش کن. گبر گفت: من این پل را برای خدا ساخته‌ام و وقف مردم کرده‌ام. اگر مرا با شمشیر قطعه‌قطعه هم کنی، آن را نمی‌فروشم. پادشاه گبر را به زندان افکند. پس از مدتی گبر، به تنگ آمد و برای شاه پیغام فرستاد:
یکی استاد با خود بر گرامی که این پل را کند قیمت تمامی
از این دلشاد شد شاه زمانه سوی پل گشت با خلقی روانه
چو شاه آنجا رسید و خلق بسیار بر آن پل ایستاد آن گبر هشیار
زبان بگشاد و آنگه گفت: «ای شاه تو اکنون قیمت این پل زمن خواه!
هلاک خود بدین سر پل کنم ساز جواب تو بدان سر پل دهم باز
ببین اینک بها، ای شاه عالی!» بگفت این و در آب افتاد حالی
چو در آب اوفکند او خویشتن را ربودش آب و جان درباخت و تن را
تن و جان باخت و دل از دین نپرداخت چو آن بودش غرض، با این نپرداخت
در آب افکند خویش آتش‌پرستی که تا در دین وی ناید شکستی
چو گبری بیش دارد از تو این سوز مسلمانی پس از گبری بیاموز (12)
بدین ترتیب، گبر ایمان خود را نفروخت و آنچه را که وقف کرده بود، برای آخرتش خود نگه داشت.
وقف برای جامعه‌شناسان نیز، ترازویی است برای سنجش ایمان دینی جامعه و تقوای آحاد آن. شهر یا کشوری که در آن بازار وقف گرم است و در هر کوی و برزنش، نشانی از آن است، به صدزبان تعلقات دینی و اخروی خود را فریاد می‌زند. بنابراین اگر کسی وارد شهری شد و در هر جای آن، موقوفه‌ای عام‌المنفعه یافت، درمی‌یابد که به میان مردمی دیندار و دین‌باور و آخرت‌گرا آمده و تفضلات الهی در نوع‌دوستی شهروندان تجلی کرده است.

2. امید به آینده و اعتماد به فضل الهی
 

مردمی که به آیندة خود امیدی ندارند و سر در لاک نومیدی فروبرده‌اند، چندان به وقف و هر چه از جنس نوع‌دوستی است، نمی‌پردازند. خوش‌بینی به آینده و امیدواری به تفضلات الهی، نشانه‌هایی دارد که از آن میان، وقف است. وقف، به زبان گویا و با صدای بلند می‌گوید: جز امیدواران به فضل خداوند و جز مردان و زنانی که گرفتار افسردگی و بدبینی به آینده نشده‌اند، به سوی من نمی‌آیند. باری؛ وقف، نشانة خوش‌بینی به آینده و امیدواری به قدرت و حکمت الهی است. آن که آینده را تاریک و دست خدا را بسته (13)می‌داند، هرگز برای آخرت خود سرمایه‌گذاری نمی‌کند و چنان غرق اکنون و روزمرّگی است که آینده را نمی‌بیند و به آن وقعی نمی‌گذارد. زندگی و زمان حاضر، چنان جاذبه‌ای دارد که خداوند در قرآن کریم، برای آن‌که مردم را از آن بیرون آورد تا آینده‌نگر و مآل‌اندیش شوند، صحنة قیامت را برای آنان به‌دقت به تصویر می‌کشد و می‌گوید: إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ وَ إِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وَ إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ وَ إِذَا المَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ وَ إِذَا السَّمَاءُ کُشِطَتْ وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ وَ إِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ؛(14) «آنگاه که خورشید به هم درپیچد و آنگه که ستارگان همى‏تیره شوند و آنگاه که کوه‌ها به رفتار آیند، وقتى شتران ماده وانهاده شوند و آنگه که وحوش را همى‏گرد آرند، دریاها آنگه که جوشان گردند و آنگاه که جان‌ها به هم درپیوندند پرسند چو زان دخترک زنده به‏گور، به کدامین گناه کشته شده است و آنگاه که نامه‏ها ز هم بگشایند و آنگاه که آسمان ز جا کنده شود و آنگه که جحیم را برافروزانند و آنگه که بهشت را فرا پیش آرند، هر نفس بداند چه فراهم دیده.» (15)سخن در آیة 14 است که می‌فرماید: در چنان روزی هر کس خواهد دانست که چه فراهم آورده است. از این دست آیات، در قرآن، به‌ویژه در بخش مکی آن، فراوان است و همة آنها، به انسان گوشزد می‌کند که فردا را هم ببین و خود را فراتر از امروز بدان و مطمئن باش که:
در پس هر گریه، آخر خنده‌ای است
مرد آخربین مبارک‌بنده‌ای است (16)
اگر در مطالعات تاریخی، به این نتیجه رسیدیم که مردم دوره‌ای از ادوار گذشته، بیش از سایر دوره‌ها اهل وقف و انفاق بودند، می‌توان مطمئن شد که مردم آن دوره، دچار بیماری نومیدی و پوچی نبودند و نگاهی خوش و امیدوارانه به آینده داشته‌اند. از این رو وقف، چشم‌اندازی است که می‌توان ادوار تاریخی ملتی را رصد کرد و ویژگی‌های جامعه‌شناختی آن را برشمرد.
همچنین گفتنی است که انسان، تا آنگاه که آیندة خویش را تأمین نبیند، اموال خود را وقف نمی‌کند. از این رو وقف را باید از نشانه‌های تأمین اجتماعی نیز دانست. به سخن دیگر، وقت، نشانة آسودگی خیال مردم دربارة آینده است و این آسودگی خیال برای آینده، خود نشانة وجود و حضور مدیریت‌های خردمند در ادارة امور کشور و مردم است. بر این پایه، از چشم‌انداز وقف می‌توان دریافت که مردم کدام دورة تاریخی، بیشتر احساس خوشبختی و آسودگی می‌کردند. دربارة رابطة وقف و رونق اقتصادی به‌زودی سخن خواهیم گفت.

3. سنجة اخلاق و ترازوی نوع‌دوستی
 

افزون بر ایمان و امیدواری به آینده، وقف نشانة زنده‌دلی و پویایی جامعه، و گرایش آن به اخلاق و نوع‌دوستی است. در همة ادوار تاریخی و در همة جوامع انسانی، از دیروز تا امروز، هماره شعار نوع‌دوستی و انسان‌گرایی و اخلاق‌مداری وجود داشته است؛ اما این فضایل بزرگ اخلاقی، نشانه‌هایی دارد که بدون آنها، چیزی جز شعار و ریاکاری باقی نمی‌ماند. اگر مردمی شعار نوع‌دوستی سردادند، اما عملا جز به خویش و منافع خویش نیندیشیدند، نشانه‌های اخلاق در رفتار و کردار آنان ظاهر نمی‌شود. نشانه‌ها به ما می‌گویند کدام ملت و مردم، به‌حق اخلاقی و فضیلت‌گرا بودند و کدام مردم و گروه‌هایی جز شعار و تظاهر هیچ نداشتند. از میان نشانه‌های اخلاق و نوع‌دوستی، وقف است. وقف، سند اخلاق‌مندی و انسان‌دوستی جوامع بشری است. اگر بود، اخلاق و آدمیت نیز بوده است و اگر نبود، اخلاق و آدمیت در غیبت به سر می‌برده است.
بدین رو وقف را باید، از نشانه‌های اخلاق‌مندی واقعی دانست و با آن بر مدعیان اخلاق، احتجاج کرد؛ یعنی گفت: اگر شما به اخلاق و نوع‌دوستی و خداپرستی پایبندید، چرا وقف و انفاق در میان شما، چنین نحیف و لاغر است؟ چنان‌که خداوند متعال در سورة جمعه، از اهل کتاب می‌پرسد: اگر شما را ایمان است و خدا را دوست دارید، چرا از مرگ می‌گریزید؟(17) از این پرسش رازگشا، برمی‌آید که ادعای دوستی خداوند، بدون نشانه‌های آن پذیرفته نیست و نشانة اولیای خدا بودن، نهراسیدن از مرگ و بلکه تمنای آن است. نیز یکی از نشانه‌های اخلاق‌مندی و فضیلت‌داری انسان، انفاق است، و وقف از بارزترین و کاراترین مصادیق انفاق در راه خدا است.

پی نوشت ها :
 

1. سورة شوری، آیه 36
2 . منتخب میزان الحکمه، ص568.
3 . عیون الحکم و المواعظ، ح1493.
4 . غررالحکم، ح1427.
5 . نعم المال الصالح للرجل الصالح. (ر.ک: فروزانفر، احادیث مثنوی، انتشارات دانشگاه، ص11)
6 . مثنوی، دفتر اول.
7 . همان.
8 . ر.ک: کنز العمال، ح10516.
9 . سورة نحل، آیة 96.
10 . سورة عصر.
11 . سوره مریم، آیه 76.
12 . فریدالدین عطار، الهی‏نامه، چاپ فؤاد روحانی، انتشارات زوار، چاپ چهارم، 1364 ه‍ . ش، ص 77.
13 . وَ قَالَتِ الْیهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَ لَیزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَسَاداً وَ اللَّهُ لَایُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (سورة مائده، آیة 65)
14 . سورة تکویر، آیة 14- 1.
15 . ترجمة محمدمهدی فولاوند.
16 . مولوی، مثنوی معنوی.
17 . سورة جمعه، آیة 6: قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُواْ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ.
 

ادامه دارد
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان