روزبهان بقلی، آن عارف نامی از گذشتگان، دلیلی عرفانی را برای آمدن بسم الله و نیامدن بالله نقل کرده است که: و قیل ان بسم یبی به کلّ الخلق فلو افتتح کتابه باسمه لذات تحته حقیقة الخلائق الا من کان محفوظا؛ من نبی او ولی.
در تفسیر خواجه آورده اند که ذکر اسم از برای بقای خلق است، و اگر حق سبحانه افتتاح کلام به لفظ الله کردی، تمام خلایق در تحت آن حقایق بگداختندی.
گر روی تو گردد از پس پرده عیان
از پرتو نور تو بسوزد دو جهان
این پرده رو گذاشتن از پی چیست؟
تا خلق ز سوختنش بیابند امان
و جمعی گفته اند که اجرای کلام است بر وفق عرف و عادت عرب، چه در آن زمان باسم اللات می گفتند، این نیز بر همان و تیره نازل شد.
و بعضی فرموده اند که حضرت عزّت لفظ اسم در این جا ذکر فرمود تا چون بر زبان بنده جاری گردد داند که نام دوست خواهد گفت، دل را مصفّی و روح را منقّی گرداند تا به باطن صافی ذکر ملک وافی تواند کرد، و تا سینه را از لوث تعلق پاکیزه نسازد و زبان را به استغفار از یاد کردن اغیار شست و شوی ندهد، نام حق بردن غایت گستاخی و یاد او کردن، نهایت جرأت و بی ادبی است.
هزار بار بشویم دهن به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن مرا نمی شاید
و گفته اند حضرت حق سبحانه در اعلی مراتب تنزه و تقدّس است، و بنده خاکی در ادنی مقام تدنّس و تعلق، بی واسطه از حضیض رذالت به اوج عزّت و جلالت ترقّی تواند نمود، پس لفظ اسم رابطه ساخت تا در وقت تلفظ بدین کلمه، قدم همّت بر مصاعد رفعت نهاده، پرتو قابلین مشاهده ی انوار اسم بزرگوار از روزنه ی غیب برو بتابد.
نگارنده ی مقاله را نیز ابیاتی است:
بال بگشو مرغ جان سویت
تا زند بال بر سر کویت
دل که مشتاق دیدن رخ توست
سر کشیده ز دیدگان سویت
پرده یکسو کن از فروغ جمال
تا ببیند به یک نظر رویت
نیست در حلقه ی صفا کیشان
دل ما جز به حلقه ی مویت
سر نهادم در وفا پیشت
تا زنی با دو تیغ ابرویت
نیست انوار را جز این خواهش
که بیند جمال دلجویت
علمای ظاهر را در باب افتتاح این کلام حقایق فرجام به حرف، سخنان بسیار است، و از آن جمله آن است که بائ از حروف شفویه است و مخرج حروف شفویه در مبد طور نزول، مبدء مخارج واقع شده، و این حرف را بر این مخرج اشتمالی زیاده از شفوات دیگر هست، چنانچه از التصاق شفتین مفهوم می گردد، پس تقدیم حرف مشتمل بر مخرج اول در آغاز قراءت اولی می نماید.
و این نیز گفته اند که حروف سه قسم است: شفوی اظهارش بر شفه متقوّم باشد، و مخرج این قسم ظاهر است، و حلقی که قیام او به حلق و حنجره متعلّق بود، و مخرج این قسم مخفی، و وسطایی که زبان و دندان را در صدور آن، مدخل باشد بی شفه و حلق، و مخرج این قسم متوسط است در ظهور و خفائ، و چون قرائت مضمار اظهار واقع شده هر آینه افتتاح او به حرفی که مصدرش مخرج ظاهر است اعنی شفویات لایق افتد، و از مجموع آن به حرف بائ که احاطه ی او به مخرج اتمّ و اکمل و اظهر است، مناسب باشد.
و بعضی گفته اند که افتتاح کلام ربّانی به بائ و اختتامش به حرف سین بود، و این او حرف، بس، باشد، عرب گوید: بسک، ای حسبک و از نوادر اتفاقات آن است که این دو حرف در لغت پارسی به همان معنی حسب می آید، و حکیم غزنوی این معنی را بازنموده شعر:
اول و آخر قرآن ز چه با آمد و سین
یعنی اندر ره دین رهبر تو قرآن بس
جمعی از محققان برآنند که تقدم وی به واسطه ی علوّ همت است، چه از جمیع نقاط که بر او عرض شده جز یکی قبول نکرده، و آن را نیز به تحت قدم همت درآورده، هر که دولت سبقت جوید به حکم «سبق المفردون» تا هر چه دارد در تحت قدم ننهد و بر خود روی به خلوت خانه ی قدم نیاورد، حصول مقصود و وصول مطلوب میسر نخواهد شد.
صاحب بحر الحقایق گوید: که اول لفظی که ذرات موجودات بدان تلفظ نمودند بلی بود که در جواب «الست بربکم» از ایشان صادر شد، و افتتاح آن به لفظ باء است، این جا نیز ابتدا کلا به باء مصدر ساخت تابنده یاد از جواب ألست کند و داند که قرآن عهدنامه ی روز میثاق است.
دست وفا در کمر عهد کن
تا نشوی عهد شکن جهد کن
استاد جمال الدین آشتیانی را جهت توضیح این معنی شرحی جالب است که: چون تجلی به اسم الله متضمن به تجلی به اسم قهّار و ممیت و معید و مفنی است خاصیت سمای مشعر به بطون ملازم است با اعاده ی اشیاء به ممکن غیب قبل از ظهور در دار غرور یا عالم وجود، در حالی که معاد فرع مبتداء است.
از جانب دیگر ملا محسن فیض درباره ی حذف همزه از اسم و کشیدن سین بسم بر قول بعضی مفسران ایراد کرده است و گوید که عقیده ای سست است و در این باره بدانکه رسم کتابت مقتضی آن است که همزه را از اسم بیفکنند، در این جا جهت اسقاط الف را اکثرت استعمال دانسته اند و طول بائر را عوض آن شمرده اند، اما این قول خالی از وهنی نیست، زیرا که خط مصحف توقیفی است و تصرف در و مجال ندارد»
در لطایف آورده: که اسقاط کرده اند الف را در کتاب بسم، و اسقاط آن را هیچ علتی ظاهرنی، و زیاده کرده اند سر بائ را، و آن زیاده را سببی با هر نی، تا معلوم شود که اسقاط و اثبات الهی هر دو بی علت است، «یفعل الله ما یشاء» و «یحکم ما یرید»
ملا محسن سپس به بحثی عرفانی از قول بعضی از مفسران عارف پرداخته و گوید: و نزد جمعی اشاره به استتار وحد است در استار کثرت، چه الف را اشاره به ذات مقدس باید دانست از حیثیت اولویت و تجرد از نقطه و حرکت و به واسطه ی قیام الف به نفس خود و قیام باقی حروف بدو که از او ناشی شده اند و بی او هیچ تمام نیست یا به واسطه یا بدون واسطه. پس مادام که حرف باء به اسم ملحق نشده بود، جمال الف بی نقاب و حجاب، روشن و هویدا بود و چون حرف باء بدو پیوست، الف در خلوتخانه ی خفا نشست؛ یعنی پیش از وجود موجودات سرّ وحدت به غایت آشکارا بود، و بعد از ظهور کثرت، مختفی و محتجب گشت:
بود پیش از وجود خلق جهان
سرّ وحدت چنانکه بود عیان
حکم کثرت چو یافت وصف ظهور
سرّ وحدت شد اندر آن مستور
یکی از مشایخ آورده که ای سالک حرف باء را اشارت به بدایت سلوک شناس، و ازو تاسین که عبارت است از سر معرفت بیابان بیکران و بادیه ی بی پایان، تصور کن و محو شدن الف را در آن به بیان ایمائی دان. بدان که تا مرد این راه از بدایت این کار الف انانیّت محو نسازد، به سین سرّ شناخت، نرسد، و تا به سین سعادت معرفت این سرّ مستسعد نگردد در دایره ی میم مراد، راه نیابد.
جمعی برآنند که باء اشاره به برّ اوست علی العموم، و آن تعلق به عوام دارد که اهل نفوسند؛ و سین عبارت است از سرّ او به خصوص، و آن حصّه خواص است که ارباب قلوبند، و میم نشانه ی محبت اوست، در مرتبه ی خصوص الخصوص، و این بهره ی اخص الخواص است که اصحاب اسرارند.
در کشف الاسرار می گوید که: باء برّ اوست با دوستان، و میم منّت اوست با مشتاقان، ای عزیز، میم منبع مراد و سرچشمه ی اسرار مبدأ و معاد است، و آفتاب را استعداد نورانیت از فلک خود از لمعات اوست شعر:
چشمه ی میمش ز زلال حیات
می کند احیای عظام رمیم
در کافی و توحید و معانی و عیاشی از جناب صادق، علیه السلام، منقولست که حرفی ازین حروف ثلاثه. اشاره به اسمی از اسمای حسنی است، باء بهای خداست و سین ثنای اوست، و میم مجد اوست، و در این روایتی وارد است که میم فلک اوست. و برخی چنین دانسته اند که باء اشاره به بصیر است، و سین سمیع است، و میم محصی، گوییا قاری را تنبیه می کند که بصیرم و می بینم کردار ترا، در قرائت اخلاص ورز تا جزای بسزا دهم، سمیعم، می شنوم گفتار ترا، از غرض ریا دور شو تا خلعت فیض و صفا دهم، محصیم، می شمارم انفاس روزگار تو، یک لحظه غایت مندرج است که عشر عشیر آن به هزار قرن در صد هزار دفتر نگنجد، و از آن معانی کسی بهره گیرد که بر باء بلای دوست، صبر کند، و سین سرّ خود را به سلوک طریق فنا مشغول گرداند، تا وقتی که به میم مشاهده رسد، و جمال وجه باقی بر منظر نظرش جلوه گر آید.
تا محو نگردی به خدا راه نیابی
نگارنده را در این معنی نیز ابیاتی است:
جمله ی مخلوق همه سنگ و خار
ابی وفا کند و دگر باد و نار
لیک محمّد بحر وجود
لعل بدخشان جهان خلود
گشته در این دایره دیر پای
نقطه ی پرگار جهان گیر رای
طاق فلک بهر من و تو بپاست
این همه افلاک ز لولاک خاست
معنی این گوهر انسانی است
جلوه گه حضرت رحمانی است
بائ پیمبر که الف بر کشید
رحمت حق بر دو جهان سر کشید
تا که ز جام احدی مست شد
جمله جهان از دم او هست شد
جان نبی جام می ناب گشت
ماه رخش داخل مهتاب گشت
گرد مه مهر نما مهر ناب
شد علی و در بر مه ماهتاب
ساقی ساغر کش خمر است
آنکه جهانی زمیش گشت مست
هر که نشد از قدح عشق مست
عقد وفای علوی را نبست
کس شودش باده ی کوثر نصیب
کی رسدش رحمت رب حبیب
هر که شفیعش لب زهراستی
در دو جهان باقی و برجاستی
کیست شفیعی به دو عالم، بگو
از ابن عباس مروی است که حضرت امیر، علیه السلام، از اول شب تا آخر شب از برای من تفسیر فاتحة الکتاب می گفت، هنوز از تفسیر باء بسم الله نگذشته بود، بعد از آن فرمود که من آن نقطه ام که در تحت باء بسم الله است و آنچه در جمیع کتب الهی است در قرآن است و آنچه در همه ی سور فرقانی منطوی است، در بسمله محتوی است، و آنچه در بسم اله الرحمن الرحیم مندرج است، باء بسم الله بر آن مشتمل است، و آنچه در باء بسم ثابت است، نقطه ی بر آن دال است، و منم آن نقطه ای که در تحت باء بسم الله است.
و نگارنده را در این معنی ابیاتی است:
حکیمانه بر خوان کتاب خدا را
به دل گر که خواهی فروغ هدی را
بخوان آیت عشق از خط هستی
به نقش آر بر دل خط استوا را
صراط قویم است قرآن بخوانش
اگر خواهی ای دل تو مشکل گشا را
بجو راه یزدان ز دین محمد
ز دل خواه با مصطفی مرتضی را
نبی و علی بین چوبائی و نقطه
علی مر نبی را چو نقطه است با را
نبوت، ولایت، امامت، رین شد
که تا شیعه یابد از ایشان علی را
والسلام علیکم و علی من اتّبع الهدی
منابع:
1. قرآن کریم، سوره ی مبارکه سبأ، آیه 26.
2. همان، سوره ی مبارکه اعلی، آیه ض.
3. همان، سوره ی مبارکه الرحمن، آیه 78.
4. ترجمه ی منثور از نگارنده ی مقاله.
5. ترجمه ی منظوم از نگارنده ی مقاله.
6. قرآن کریم، سوره ی مبارکه ی حشر، آیات 22 و 23 و 24.
7. ترجمه ی منثور و منظور آیات 22 تا 24 سوره ی مبارکه ی حشر از نگارنده ی مقاله.
8. طبری، ابوجعفر محمّد، جامع البیان، ج 1، به تفسیر سوره ی مبارکه حمد مراجعه شود.
9. میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 4، امیرکبیر، 1361.
10. رازی، ابوالفتوح، روح الجنان و روح الجنان، ج 1، ص 31 و 32، طبع اسلامیه.
11. میبدی، ابوالفضل، کشف الاسرار، ج 1، ص 5، امیرکبیر، سال 1361.
12. الامام القشیری، لطائف الاشارات، ج 1، ص 44، الدکتور ابراهیم بیونی، مرکز تحقیق التراث 1981.
13. ابن عربی، محیی الدین، تفسیر القرآن کریم، ج 1، ص 7، تحقیق الدکتور مصطفی غالب، دارالاندلس للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت.
14. شرح منثور و منظوم از نگارنده بر خمریه ی ابن فارض مصری، به مقاله ی شرح انوار بر باده ی اسرار، در مجله ی ا تا 4 سال 1374، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران مراجعه شود.
15. محمّد، روزبهان بقلی شیرازی، عرائس البیان فی حقائق القرآن، ص 4 طبع هند.
16. حاجی ملاهادی سبزواری، شرح غررالفوائد، ص 4، دکتر مهدی محقق مک گیل 1348.
17. شمس الدین محمد حافظ شیرازی، دیوان غزلیات، ص 150، دکتر خطیب رهبر، صفی علیشاه 1364.
18. همان، ص 44 دکتر خطیب رهبر، صفی علیشاه 1364.
19. شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی، بوستان، ص 167 شماره 3227، دکتر یوسفی خوارزمی 1359.
20. فؤاد افراد البستانی، المجانی الحدیث، ج 3، ص 37، طبع الدار المشرق، المطبعة الکائولیکیة، بیروت لبنان.
21. باباطاهر عریان، رباعیات.
22. مولانا جلال الدین مولوی، مثنوی، ص 14 و 15، کلاله خاور 1319.
23. شمس الدین محمّد بن حمزه ی فناوری، شرح رباعی شیخ اکبر محیی الدین عربی، ص 48، محمّد خواجوی، طبع مولی.
24. مولانا جلال الدّین مولوی، مثنوی، ص 16، کلاله خاور 1319.
25. همان، 2 ص 16، کلاله خاور 1319.
26. به نقل از شمس الدین محمّد لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 16 تا 18، محمّد رضا برزگر خالقی و عفت کرباسی.
27. همان، ص 57 - 90 - 14 همان.
28. دکتر سید جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلام، ص 572، ج 4، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
29. شاه نعمت الله ولی، دیوان، ص 284، انتشارات نگاه 1384.
30. نورالدین عبدالرحمن جامی، لوامع، ص 4، طبع حکمت آل آقا، انتشارات مهر.
31. به نقل از فرهنگ معارف اسلامی، دکتر سید جعفر سجّادی، ص 582، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
32. همان، ص 412، همان.
33. رشید الدین میبدی، کشف الاسرار، ج 10، ص 64، استاد علی اصغر حکمت، انتشارات دانشگاه تهران.
34. همان، ج 1، ص 62، همان.
35. روزبهان شیرازی، عرایس البیان، ص 50 طبع هند.
36. میبدی، کشف الاسرار، ج 1، ص 27، طبع دانشگاه تهران.
37. محیی الدین بن العربی، تفسیرالقرآن، ج 1، ص 8، تحقیق الدکتور مصطفی غالب دارالاندلس، بیروت.
38. جامی، نورالدّین، لوامع.
39. شرح مناقب محیی الدین عربی، خلخالی، تهران، ص 42، انتشارات تکیه خاکسار.
40. محیی الدین بن العربی، المجلد الاول، ص 9، مصطفی غالب.
41. خواجه عبدالله انصاری، تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید، تلخیص و نگارش حبیب الله آموزگار، ج 1، ص 6، طبع اقبال.
42. روزبهان، تفسیر عرایس البیان، ص 5، هند.
43. به نقل از فیض کاشانی در کتاب فاتحة الکتاب، ص 42 و 43، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، طبع انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تهران 1360.
44. مرجع سابق، ص 44 و 45.
45. ملامحسن فیض، تفسیر فاتحة الکتاب، ص 46 و 47.
46. همان، حاشیه صفحه 45.
47. همان، ص 45، 47.
48. همان، ص 44.
منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 9و8