ماهان شبکه ایرانیان

شرح و تفسیر بسم الله در متون و تفاسیر عرفانی (۴)

عارف نامی محیی الدّین بن عربی در تفسیر عرفانی خود بر قرآن کریم به تأویل حرفی بسم الله الرحمن الرحیم پرداخته و دیبای سخن را چنین بر پیکر عروس عرفان انداخته است که: «ههنا لطیفة، و هی أن الأنبیاء علیهم السلام وضعوا حروف التهجّی بأزای مراتب الموجودات، و قد وجدت فی ایام عیسی علیه الصلوة و السلام، و امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و بعض الصحابة ما ی ...

شرح و تفسیر بسم الله در متون و تفاسیر عرفانی (4)
عارف نامی محیی الدّین بن عربی در تفسیر عرفانی خود بر قرآن کریم به تأویل حرفی بسم الله الرحمن الرحیم پرداخته و دیبای سخن را چنین بر پیکر عروس عرفان انداخته است که: «ههنا لطیفة، و هی أن الأنبیاء علیهم السلام وضعوا حروف التهجّی بأزای مراتب الموجودات، و قد وجدت فی ایام عیسی علیه الصلوة و السلام، و امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و بعض الصحابة ما یشیر الی ذلک.
و لهذا قیل ظهرت الموجودات من بأ بسم الله، اذهی الحرف الذی یلی الالف الموضوعة بأنها ذات الله، فهی اشارة الی العقل الاول، الذی هو اول ما خلق الله المخاطب بقوله تعالی: «ما خلقت خلقاً احب الی و لا اکرم علی منک، بک اعطی، و بک آخذ، و بک ائیب، و بک اعاقب.»
محیی الدّین در تفسیر سوره مبارکه ی حمد می فرماید که: در این مورد لطیفه ای است و آن این که پیغمبران (ع) حروف تهجی را در برابر مراتب وجود قرار داده اند و از حضرت عیسی (ع) و امیر مؤمنان حضرت علی (ع) و بعضی صحابه سخنانی رسیده است که گفته اند:
موجودات از باء بسم الله ظاهر شدند چه این حرفی است که بعد از ألف وضع شده، برای ذات خدا می آید و در حقیقت بائ اشاره به عقل اول است که نخستین آفریده ی خدای جل و علا است. و در حدیث قدسی مخاطب است آن جا که خدای تعالی می فرماید: آفریده ای محبوب تر و گرامی تر از تو نزد خویش، نیافریدیم، به خاطر و به وسیله تو می بخشم و، به وسیله و به خاطر تو می گیرم و به خاطر تو پاداش نیک و ثواب می دهم و به خاطر و با میزان تو عقاب و مؤاخذه می کنم و جزا می دهم. در این جا این نکته را باید در نظر داشت که حکمای الهی عقل اول را واسطه ی فیض و به قول محیی الدّین: أب الاکوان بفاعلیة و أم الامکان بقابلیّه و به قول نورالدّین عبدالرّحمن جامی قلم اعلی و قرآن ناطق دانند که روح والای محمدی (ص) به موجب حدیث اول ما خلق الله العقل و اول ما خلق الله نوری و حضرت علی (ع) به موجب حدیث انا و علیّ من نور واحد و انأ و علی ابوا هذه الامة مظهر آن گفتار گهربار و أتمّ این عقلمند. چه فرمود: أنا کلمة الله الناطقة.
و در حقیقت در بعضی از آیات قرآن کریم، لفظ کلمه و جمع آن کلمات به معنی آفریده و آفریدگان برتر است و در آیه ی 171 از نسائ فرماید: انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و کلمته. و مفسران عارف لفظ «کلمات» را در آیه ی 37 بقره: «فتلقّی آدم من ربّه کلمات» و آیه ی 124 بقره: «و اذا إبتلی ابراهیم ربه بکلمات فأتمّ هن» به کلمات وجودی مخصوصاً خلقت حضرت رسول اکرم (ص)(و ائمه اطهار (ع)) تفسیر و تعبیر کرده اند. و محیی الدّین بن عربی در باب نود و هشتم از فتوحات مکیه گوید: اعلم ان الموجودات هی کلمات الله اللتی لا تنفذ کما فی قوله تعالی: قل لو کان البحر مدادا؛ لکلمات ربی؛ و قال تعالی فی حق عیسی: و کلمة اقیها الی مریم و هو عیسی، فلهذا قلنا إن الموجودات کلمات الله.
نگارنده این سطور را در شرح و بیان آن معنی، ابیاتی است:

اگر عقل کل و اگر نور او
اگری مع الله و گر هور او

نبودی کجا بود این دستگاه
کجا بود خورشید و رخشنده ماه

«کجا مشتری بود و ناهید بود
کجا جلوه و تاب خورشید بود»

«کجا این زمین بود با هستیش
ز آب و گیاه تل پستیش»

کجا میوه بود و درخت و بهار
کجا باغ سرسبز و سیب و انار

کجا حمت و فیض رخ می نمود
عبارت کجا بود و فرّ سجود

چو ایزد به أحببت آغاز کرد
جهان را به عشقش هم آواز کرد

برآورد دری ز دریای جود
ملائک فراخواند بهر سجود

مپندار مسجود آدم بدست
عزازیل مردود ز آدم شدست

که آدم خطاکار بود از نخست
خدا بود آگاه از آنچه رست

سجود ایزد فرا خواند خیل ملک
ز آب و گیاه و زمین و فلک

که سر پیش رویش فرود آورند
اطاعت نموده سجود آورند

قوای جهان رام احمد شدست
سراسر طفیل محمد (ص) شدست

و در معنای أنا و علیّ من نور واحد، نیز این گونه سروده است که:

ای علی جان منی من جان تو
ای علی زآن منی من زان تو

هر دو از درگاه رحمان آمدیم
سوی منزلگاه امکان آمدیم

هر دو را یک نور سرور کرده است
بر خلایق جمله رهبر کرده است

و در معنای آن و علیّ ابو هذه الامة گفته است:

من و توا آفتاب مشرقین
سرور شیران عالم نور عین

والد این امت والا ستیم
تا ابد از فیض حق برجاستیم

ابن عربی: سپس سخن را چنین ادامه می دهد و بساط بحث عرفانی را درباره ی حروف هجده گانه ی بسم الله الرحمن الرحیم این گونه می گسترد:
و الحروف الملفوظة لهذه الکلمة ثمانیة عشر، و المکتوبة تسعة عشر، و إذا انفصلت الکلمات: انفصلت الحروف الی اثنین و عشرین، فالثمانیة عشر اشارة الی العوالم المعبر عنها بثمانیة عشر ألف عالم، إذا الألف هو العدد التام المشتمل علی باقی مراتب الاعداد، فهو أمّ المراتب الذی لا عدد فوقه، فعبر بها عن أمّها العوالم اللتی هی عالم الجبروت، و عالم الملکوت، والعرش، و الکرسی، و السموات السبع، و العناصر الاربعة، و الموالید الثلاثة اللتی ینفصل کل واحد منها الی جزئیاته و التسعة عشر، اشارة الیها مع العالم الانسانی، فانه و إن کان داخلاً فی الم الحیوان، الا باعتبار شرفه و جامعیته للکل و حصره للوجود، عالم آخر، له شأن و جنس برأسه، له برهان کجبریل من بین الملائکة، فی قول تعالی و ملائکته و جبریل و الالفات الثلاثة المحتجبه هب تتمعة الاثنین و العشرین عند التفصیل، و عالم واحد عند التحقیق، و الثلاثة المحتجبه هی تتمعة الاثنین و العشرین عند التفصیل، و عالم واحد عند التحقیق، و الثلاثة المکتوبة اشارة الی ظهور تلک العوالم علی المظهر الاعظیمی الانسانی و لاحتجاب العالم الهی حین سئل رسول الله عن ألف الباء من این ذهبت؟ قال: «سرقها شیطان» و أمر بتطویل بأی بسم الله تعویضاً عن الفها، اشارة الی احتجاب الوهیة الالهیة فی صورة الرحمة انتشاریة و ظهورها فی الصورة انسانیة، بحیث لا یعرفها الا اهلها، و لهذا نکرت فی الوضع، و قد ورد فی الحدیث ان الله تعالی: خلق آدم علی صورته، فالذات محجوبة بالصفات، و الصفات بالافعال، و الافعال بالاکوان و الآثار، فمن تجلت علیه الافعال بارتفاع علیه الذات بانکشاف حجب الصفات فنی فی الوحدة، فصار موحداً مطلقاً، فاعلاً ما فعل، و قارئاً ما قرأ: «بسم الله الرحمن الرحیم».
فتوحید الافعال مقدم علی توحید الصفات، و هو علی توحید الذات، و الی الثلاثة اشار صلوات الله علیه فی سجوده بقوله: أعوذ بعفوک من عقابک، و أعوذک برضاک من سخطک، و أعوذ بک منک.
حال سخن خواجه عبدالله انصاری را درباره ی حروف الف از زبان میبدی بشنویم... که در... از کشف الاسرار در تفسیر «الف لام میم» سوره مبارکه بقره گوید: پیر طریقت، جمال اهل حقیقت، شیخ انصاری در این باب، سخن نغز می گوید: الف...پیشوای حروف است و در میان حروف معروف، به دیگر حروف پیوند ندارد، ولی دیگر حروف به الف پیوند دارد، الف از همه حروف بی نیاز است، همه ی حروف را به الف نیاز است. الف اول و آخر یکی است و راست است و یک رنگ و دیگر حرف ها رنگارنگ و نار است!
و نگارنده را در این معنی ابیاتیست:

پیشوای حروف الف آمد
زین سبب رمز واحد یکتاست

در میان حروف معروف است
زآنکه آن هست و بی همتاست

نیست پیوند او به دیگر حرف
خود ز دیگر حروف جمله جداست

لیک دیگر حروف بسته ی اوست
بی نیاز و سوای هر چه سواست

اول و آخرست و یک رنگ است
رمز حق است و ذات پاک خداست

منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 9و8
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان