ماهان شبکه ایرانیان

با امامان راه را از چاه تشخیص دهیم

زیارت جامعه کبیره متن جامع امام شناسی بر اساس مبانی اهل بیت «ع» است. در این سلسله مقالات با الهام از این زیارت به موضع فوق پرداختیم

با امامان راه را از چاه تشخیص دهیم
زیارت جامعه کبیره متن جامع امام شناسی بر اساس مبانی اهل بیت «ع» است. در این سلسله مقالات با الهام از این زیارت به موضع فوق پرداختیم. در این مقاله به فرازی دیگر از این زیارت عمیق و پرمحتوا می پردازیم.

امامان محور حق
 

«والحق معکم و فیکم و منکم و الیکم و انتم اهله و معدنه»
- و حق با شما و در وجود شماست و از شما نشئت گرفته و به سوی شما بازمی گردد و شما اهل حق و معدن آن هستید.
در این فراز امامان «سلام الله علیهم اجمعین» به عنوان کانون حق معرفی شده اند. این حقیقت با 6 تعبیر ادا شده است اما قبل از آنکه به شرح این شش تعبیر بپردازیم باید نگاهی به واژه «حق» داشته باشیم:

واژه ی حق
 

واژه حق بنای مطابقت و موافقت است و بر ثبوت و تحقق، دلالت می کند. پارچه ای که بافت آن محکم و از ثبات و پا برجایی برخوردار است ثوب محقق می گویند. سنگی که پاشنه در درون گودی آن می چرخد، از آن جهت که ثابت و استوار است. «حُق» نامیده می شود که جمع آن حقوق است.
گزاره های درست از دو حیث به حق و صدق وصف می شوند از آن رو که با خارج از آنچه در ذهن است و از آن گزارش داده می شود مطابقت می کند. آن گزاره حق نامیده می شود و از رو که گزاره و آنچه در ذهن است با واقع مطابقت دارد به صدق موصوف می گردد.(1)
این واژه در موارد مختلف به کار می رود:
1. ایجادکننده چیزی بر اساس حکمت.
2. شیء ایجاد شده بر اساس حکمت.
3. اعتقاد به چیزی آن گونه که هست.
4. فصل و سختی که به اندازه و بموقع باشد.(2)
این از ماده حق. اما هیئت حق از آن جهت که صفت مشبه است بر ثبات و پابرجایی چیزی دلالت می کند، یعنی شیء ثابت را، حق می گویند. بدین جهت است که در قرآن حق به آب تشبیه شده و باطل به کف(3) زیرا که حق مانند آب از ثبات و دوام برخوردار است و باطل بر اثر بی محتوا بودن، ثبات و دوامی ندارد و براحتی دیر یا زود زائل می شود.

حق با امامان است
 

والحق معکم: حق با شماست. این معیت (همراهی) فراتر از همراهی مکانی و زمانی به معنای جدایی ناپذیری بین این دو حقیقت است. معنای این سخن این است که آنان که در جست وجوی حق هستند، آن را جز در خانه اهل بیت «ع» نخواهند دید.
در روایتی آمده است: « لیس عند احد من الناس حق ولاصواب و لااحد من الناس یقضی بقضاء حق الا ما خرج منا اهل البیت و اذا تشعبت بهم الامور کان الخطاء منهم و الصواب من علی».(4).
- هیچ یک از مردم به حق و صوابی دست نیافته اند و هیچ کس داوری حقی نکرده است مگر از آنچه از جانب ما اهل بیت صادر شده باشد و اگر امور آنها شاخه شاخه شد، خطا از آنان است و صواب از آن علی «ع» خواهد بود.
در روایتی از وجود مقدس نبی اکرم« ص» آمده است: ائمه ابرار هم مع الحق و الحق معهم (امامان نیکان آنان با حقند و حق با آنان است).(5)
معنای «الحق معکم» این است که در همه عرصه ها محور «حق»، اهل بیت«ع» هستند. در عرصه فکری و عقیدتی، در عرصه فقهی، در عرصه تفسیر، در عرصه سیاسی و... موضع صحیح، موضع آنهاست. در روایتی از حضرت امام باقر«ع» خطاب به دو تن از دانشمندان اهل سنت آمده است: «شرقاً و غرباً فلا تجدان علماً صحیحا الاشیئاً خرج من عندنا اهل البیت»(6) ( به شرق عالم یا به غرب آن بروید، دانش صحیحی را نمی یابید مگر آنکه از نزد ما اهل بیت آمده باشد.)
در عرصه اقتصادی، دور افتادن از مکتب اهل بیت ضلالت است و در عرصه تفسیری باید تفسیر درست قرآن را از مکتب آنان آموخت.
حضرت امام باقر «ع» فرمود: ما یستطیع احد ان یدعی ان عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء.(7) (هیچ کس جز اوصیا (اهل بیت «ع») نمی تواند ادعا کند. تمامی قرآن اعم از ظاهر و باطن آن، نزد اوست).
در عرصه سیاسی نیز موضع درست همانی است که امامان «ع» دارند. پیامبر اکرم«ص» فرمود: « اهل بیتی یفرقون بین الحق والباطل وهم الائمه الذین یقتدی بهم»(8) (اهل بیت من هستند که حق را از باطل جدا می کنند و آنانند امامانی که باید به آنها اقتدا کرد).
در روایات فراوانی آمده است: « علی مع الحق و الحق مع علی و علی لسانه والحق یدورحیثما دار» یعنی علی با حق است و حق با علی است و بر زبان مولا. حق حول محور مولا علی «ع» می گردد.(9)
حضرت در رابطه با عترت پیامبر هم فرموده است: معاشر الناس! اوصیکم فی عترتی و اهل بیتی خیراً فانهم مع الحق و الحق معهم و هم الائمه الراشدون بعدی و الامناء المعصومون(10). (مردم! شما را به عترتم سفارش می کنم، با آنها رفتار خوب داشته باشید زیرا آنها با حقند و حق با آنان است، آنان امامان رشد یافته بعد از من و امینان معصومند.)

امامان معیار حق
 

وفیکم: حق با شماست یعنی ظرف حق و حقیقت امامان معصومند، آنان که در پی حقند باید به سراغ آنان بروند و آن را در پیروی از آنان جست وجو کنند. امامان تجلی و معیار حقند. با شناخت آنان است که انسان راه حق را می شناسد. در روایتی چنین آمده است: حارث حمدانی با گروهی از شیعیان که من نیز در میان آنان بودم بر امیر مؤمنان علی بن ابی طالب وارد شدیم، در حالی که بیمار بود و خمیده راه می رفت و با عصایش بر زمین می کوبید. از آنجا که حارث نزد امیرمؤمنان منزلتی داشت، امام به او رو کرد و فرمود خود را چسان می بینی؟ حارث گفت: ای امیر مؤمنان! روزگار پیرم ساخته و مشاجره یارانت با یکدیگر در حضور تو بر آتش عطش و حرارت حب و بغض من افزوده است. فرمود: مشاجره آنان بر سر چیست؟ حارث گفت: درباره تو و آن سه خلیفه ای که پیش از تو بودند برخی به افراط گراییده، گزافه می گویند و گروهی میانه رو و پیروند و جمعی در حالت تردید و شک بسر می برند و نمی دانند گامی پیش نهند یا واپس.
فرمود: کافی است ای برادر حمدانی! بدان بهترین شیعیانم میانه روها هستند. غلو کننده باید به سوی آنها بازگردد و عقب مانده به آنها بپیوندد. حارث به امام گفت: پدر و مادرم فدایت، کاش زنگار از دلهایمان برمی گرفتی و ما را در این باره به بینش می رساندی (وجعلتنا فی ذلک علی بصیره من امرنا) «قال قدک فانک امری ملبوس علیک ان دین الله لایعرف بالرجال بل بایه الحق فاعرف الحق تعرف اهله» فرمود: بس است! تو کسی هستی که کار بر تو مشتبه شده است. چه دین خدا با انسان ها شناخته نمی شود پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.
«یا حارث! ان الحق احسن الحدیث و الصارع به مجاهد» (ای حارث! حق نیکوترین سخن و کسی که آن را آشکار سازد مجاهد است).(11).
از مشکلات فضای فتنه، جایگزینی «حق محوری» به «شخصیت محوری» است. مولا علی «ع» فرمود: « انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها رجال رجالاً علی غیر دین الله»(12)
(همانا آغاز پدید آمدن فتنه ها هواپرستی و بدعت گذاری در احکام آسمانی است. نوآوری هایی که قرآن با آن مخالف است و گروهی بر گروه دیگر به نام دین ولی بیگانه از آن سر پرستی کند تا بدعت در جامعه تحقق یابد. اینجا سخن از «رجال رجالا علی غیر دین الله» است یعنی مردانی که بر محور غیر الهی حمایت می شوند و تأثیرگذار و زمینه ساز انحراف می گردند.
همچنین در نهج البلاغه آمده است:
حارث بن حوط به محضر امام رسید و گفت گمان می کنید من جنگ آفرینان جمل را گمراه می دانم؟ امام در پاسخ فرمود: ای حارث! تو فقط زیر پای خودت را دیده ای و نگاه ژرف اندیشانه به مسائل نداشته ای و در نتیجه دچار حیرت و سرگردانی شده ای. تو حق را نشناخته ای تا اهل حق را بشناسی و باطل را نمی شناسی تا اهل باطل را بشناسی (انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه).(13).
نمونه دیگر در این عرصه داستان «ربیع بن فیثم» است. او روزی به امام عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! ما درباره جنگ شک داریم. می ترسیم این جنگ مشروع نباشد. حضرت فرمود چرا؟ او گفت چون ما داریم با اهل قبله می جنگیم؛ با مردمی می جنگیم که چون ما شهادتین می گویند و نماز می خوانند.
نمی خواست صریحاً از علی «ع» کناره گیری کند. لذا گفت: یا امیرالمؤمنین! خواهش می کنم به من کاری واگذار کنید که در آن شک وجود نداشته باشد. من را به مأموریتی بفرست که در آن تردید نباشد. حضرت هم پذیرفت و او را به سرحدات فرستاد که اگر جنگی شد طرف مقابلش کفار و مشرکان باشند.(14)
در روایتی از حضرت امام صادق (ع) رسیده: «من دخل فی هذا الدین بالرجال اخرجه منه الرجال کما دخلوه فیه و من دخل فیه بالکتاب والسنه زالت الجبال قبل ان تزول» (15) ( کسی که به پیروی اشخاص پیرو دین شود همان ها او را از دین بیرون می برند. آنچنان که واردش کردند و آن کس که با معیار کتاب و سنت به دین گرایش یابد کوه ها از جای خود کنده شوند ولی او از عقیده اش جدا نخواهد شد).

امامان خواستگاه حق
 

و منکم: حق از شماست. مِنِ نشویه است، خاستگاه حق اهل بیت «علیهم السلام» هستند زیرا که «الحق من ربک» (16) خاستگاه حق، ذات مقدس ربوبی است و امامان فانی فی الله هستند و جز عشق به ذات مقدس ربوبی در سویدای جانشان نیست. پس حق برخاسته از آن است. به هر میزان که انسان از خط و صراط اهل بیت بهره دارد به همان میزان از حق بهره دارد. هر چه از معصومان صادر شده حق و آنچه از آنها صادر نشده یا با آن مخالفت کرده اند، باطل است. فقه صحیح، تفسیر صحیح، اخلاق صحیح و... را فقط باید در مکتب اهل بیت «علیهم السلام» دید.
در روایتی معتبر از امام باقر «ع» آمده است: «الیس عند احد من الناس حق ولا صواب و لا احد من الناس بقضی بقضاء حق الا ما خرج منا اهل البیت و اذ تشعبت بهم الامور کان الخطاء منهم و الصواب من علی» (17) (نزد مردم، حق و صواب و قضاوتِ بحقی نیست مگر آنکه از نزد ما خارج شده است و وقتی نظرات، گوناگون می شود، نظر خطا از آنان و نظر حق از مولا علی «ع» است).
در همین باره، روایتی از زراره نقل شده است که می گوید: مردی از اهل کوفه از حضرت امام باقر «ع» درباره معنای این سخن مولا پرسید که فرموده است: « سلونی عما شئتم فلا تسألونی عن شیء الا انبأتکم به» ( از من هر چه می خواهید بپرسید. هیچ چیزی نیست که از من بپرسید مگر آنکه در آن باره شما را مطلع می سازم. حضرت فرمود: هیچ علمی نزد کسی نیست مگر آنکه از حضرت امیر مؤمنان علی «ع» صادر شده است. مردم به هر طرف که می خواهند بروند پس به خدا قسم علم اینجاست و به خانه اش اشاره فرمود».(18)
این واقعیتی است که حتی عالمان برجسته اهل سنت نیز بر آن تأکید دارند. ابن ابی الحدید معتزلی در آغاز جلد اول شرح نهج البلاغه، شرح مبسوطی از مناقب مولا«ع» دارد که بخشی از آن به طور خلاصه این است: « علی سرآمد همه فضایل و سرچشمه آنهاست. در فضایل و کمالات شایسته و مجد و عظمت، هیچ کس به پایه او نرسد و هر کس بعد از وی در علم و فضیلت به مقامی رسید علوم و فضایل خود را از او گرفته و از وی پیروی و به روش او رفتار کرده است و از این لحاظ همگی رهین سنت او هستند».
علم کلام را که دانشمندان اسلامی از علی«ع» گرفته اند، از او آغاز شده و به او منتهی می شود و از وی سرچشمه گرفته است.بازگشت دانش خداشناسی شیعیان دوازده امامی و زیدی(چهار امامی) به آن حضرت روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد.
در عرصه فقه هر فقیهی که در اسلام پیدا شده از ریزه خواران نعمت علی «ع» است و از فقه و دانش او استفاده کرده است.
در عرصه تفسیر نیز مسلمانان این علم را از علی «ع» اخذ کرده اند چرا که این دانش نیز از وی سر چشمه گرفته است.
در علم نحو و ادبیات عرب، تمام مردم می دانند که مبتکر این فن علی«ع» بوده و آن حضرت بود که اصول و قواعد آن را برای ابوالاسود دئلی انشا و املا کرد است.(19)
سه جمله دیگر را به یاری خداوند در مقاله بعد بیان خواهیم کرد.

پی نوشت ها :
 

1. معجم مقائیس الفقه، ج 2، ص 15و المصباح المنیر، ص 143 و ادب فنای مقربان، ص 333.
2. مفردات راغب، واژه «حق».
3. سوره رعد، آیه 17.
4. الکافی، ج 1، ص 399، ح 1.
5. کفایه الاثر، ص 177.
6. اصول کافی، پیشین، ص 399.
7. همان، ص 228.
8. الخصال، ص 464.
9. الصراط المستقیم، ج 1، ص 274.
10. بحار الانوار، ج 36، ص 321.
11. امالی، شیخ مفید، ص 3 و امالی، شیخ طوسی، ص 625 و بحارالانوار، ج 6، ص 178.
12. نهج البلاغه، خطبه 50.
13. همان، حکمت 262.
14. گفتارهای معنوی، صص 51و 52.
15. میزان الحکمه، جلد 5، ص 8.
16. سوره بقره، آیه 147.
17. اصول کافی، پیشین، ص 399.
18. همان.
19. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، مقدمه.
 

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام شماره 347
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان