سیره سیاسی پیامبر اعظم (ص) (۱)

از آنجا که سیره و روش زندگانی پیامبر اکرم (ص) متعالی ترین سرمشق و متکامل ترین «اسوه» برای همۀ انسانها است، شناخت سیرۀ آن حضرت از ضروری ترین مسائل برای همگان، بخصوص برای مسلمانان می باشد

سیره سیاسی پیامبر اعظم (ص) (1)

از آنجا که سیره و روش زندگانی پیامبر اکرم (ص) متعالی ترین سرمشق و متکامل ترین «اسوه» برای همۀ انسانها است، شناخت سیرۀ آن حضرت از ضروری ترین مسائل برای همگان، بخصوص برای مسلمانان می باشد. بحث و تحلیل پیرامون همۀ موضوعات سیره، تألیف کتابهایی را می طلبد و از گنجایش چندین مقاله خارج است، بنابراین باید یک یک موضوعات سیره را جداگانه مورد بررسی قرار داد. یکی از موضوعاتی که بخصوص در عصر ما مورد بحث و گفتگو و اختلاف نظرهاست، رابطۀ دین و سیاست و چگونگی عملکرد رسول اکرم (ص) در این زمینه می باشد.

در این مقاله کوشیده ایم این بحث را به طور عملی و تحلیلی و مستند به قرآن مجید و سیرۀ آن حضرت، مورد بررسی قرار دهیم که نتیجۀ آن رفع اختلاف نظرهای دانشمندان و منصفان خواهد بود. پس از تعاریفی از اصطلاح «سیاست» و «دین» به سیرۀ پیامبر اکرم (ص) پرداخته، روش عملی او را ارائه داده ایم و سرانجام رابطۀ دین و سیاست، به گونه ای واضح و روشن، تبیین شده و اصول کلی سیرۀ پیامبر اعظم (ص) مشخص گشته است.

با یک دنیا شور و اشتیاق، در فرودگاه «جدّه» در کشور عربستان، از هواپیما پیاده شدیم، از هوای بسیار گرم و مرطوب جده هیچ گونه هراسی نداشتیم، زیرا عاشقانه عازم کوی یار بودیم و در راه وصول به مقام قریش از خار و خس ها، غمی به دل راه نمی دادیم.

پس از ساعتی توقف در سالن هایی که شدیدا محدود و ارتباط ما را با خارج کاملا قطع کرده بودند، زن و مرد، به صف ایستادیم تا مأمورین عربستان پس از گشتن و بازرسی، به ما اجازۀ ورود به جایگاه مخصوص زائران را بدهند.

پیرامون مسائل حج، به خصوص در بعد عرفانی آن، مقالاتی را نوشته و فرصت تکثیر آنها را نیافته بودم و دوست داشتم که این مقالات را به همراه خود به مکّۀ مکرمه ببرم و در آنجا به عربی برگردانم و به عنوان هدیه ای به زبان عربی، در اختیار برادران و خواهران عرب بگذارم، به ناچار چند شماره از «مجلۀ مکتب اسلام»[1] را که حاوی مقالات اینجانب نیر بودند، همراه برده بودم.

سالنی که می بایست از آن می گذشتیم، دارای صندلیهای متعددی بود که در کنار دیوار تا منتهای سالن چیده شده بود و چند میز نیز به چشم می خورد که بر هرصندلی یک نفر از آقایان بازرس نشسته بودند و گویا هر کدام تخصص و مسئولیت ویژه ای را در گشتن و بازرسی حجاج داشتند.

نوبت این چاپ رسید و دست به مجله ها برده، یک یک آنها را بررسی کردند، هرکدام به دیگری رد می کرد تا همگی، مجله ها را ملاحظه کردند، هنگامی که با دیدن گذرنامه و تطبیق نامه نگارنده با نویسندۀ مقاله حج، متوجه شدند که این جانب نویسندۀ آن مقاله هستم قدری ابراز محبّت کردند. با یک یک آنان دست دادم و آنان را برادرانه در آغوش گرفتن و با گرمی و محبت اسلامی برخورد کردم. یکی از آقایان اظهار داشت: «بنشینید تا تبادل افکاری شود و در مورد مجله ها تصمیم بگیریم». اظهار داشتم: «لابد می دانید که اعضای کاروان ما منتظر من هستند و شب هنگام است، امکان دارد که دوستان ما نگران شوند!... ». یکی از آقایان که معلوم بود مافوق سایرین است، گفت: «متأسفانه نمی گذاریم این مجله را به داخل کشور ببرید!» گفتم: «برای چه؟» پاسخ داد: «این مجله نوشته های سیاسی دارد و ما موظفیم مطبوعات سیاسی را نگذاریم وارد کشور بشود ». در پاسخ گفتم: «همچنانکه از نام مجله پیداست، یک نشریۀ اسلامی است که بسیار با مهبط وحی مناسب می باشد و همۀ نویسندگان آن افرادی اسلامی هستند» مجددا به یکی از مقالات دقت کردند و گفتند: «باید برویم پیش شخص دیگری که او متخصص مسائل سیاسی است».

در این میان احساس کردم که از سبک برخورد حقیر و سخنانم، اکثرشان تحت تأثیر قرار گرفته اند و تقریبا مایلند خواستۀ من عملی شود. شخصی از این آقایان به همراه من آمد و با هم در ساختمانی دیگر به حضور شخص دیگری رفتیم پس از نقل جریان، او نیز برخاست و به سالن قبلی آمد و مجله ها را دید و گفت: «چون نوشته است (مکتب اسلام)قاعدتا مذهبی است و از تخصص من خارج است». بنابراین شد که در ساختمانی دیگر به حضور آقایی برویم که او در مسائل مذهبی صاحب نظر بود در این هنگام با نگاهی سؤال انگیز و پرمعنی، گفتم: «به راستی عجب از «ضیوف الرحمان» (مهمانان خدا پذیرایی) می کنید»؟! چایی تعارف کردند، گفتم: «به جای چایی این قدر مرا اینجا معطّل نکنید و طبق دستور پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) به علم و دانش و کتابت، نگارش، علم و هنر، احترام بگذارید». گفتند: اگر با ما چای ننوشید احساس خواهیم کرد که از ما ناراحت هستید» بالاخره با هم چای نوشیدیم و پس از آن تلفن کردند شخص دیگری آمد و با ژست خاصی زیاد به مجله ها نگریست و گفت: «این مجله سیاسی است و از تخصص من خارج است».

بی اختیار گفتم: «خدایا رحم کن» و با لبخند گفتم: «نمی شود یک آقای سیاسی-مذهبی بیاورید تا من از حضورتان بتوانم بروم؟» آنگاه ادامه دادم: «برادران عزیز چرا اسلام را از سیاست جدا می دانید؟ چرا اسلام را جدای از زندگانی انسانها تلقی می کنید؟ مگر نه این است که اسلام دین دنیا و آخرت است؟ مگر نه این است که در تفکر اسلامی، دنیا و آخرت در طول یکدیگر و اسلام برای تضمین سعادت و نیکبختی، در هردو جهان است؟». آنگاه اظهار داشتم: «این مجله ها را بنگرید که تماما پیرامون مصالح مسلمان و عظمت اسلام بحث و تحلیل دارد...».

همگی به جز یک نفر، مایل بودند که نسبت به این جانب سختگیری نشود ولی یکی از آنان، یکی از شماره های مجله را برداشته ورق می زد، که اتفاقا به یک مقاله پیرامون مسائل لبنان برخورد کرد، مانند اینکه موضوع بسیار عجیبی را کشف کرده باشد، گفت: «دیدید گفتم سیاسی است، پس این مقاله چیست؟». لحظاتی به او نگریستم و گفتم: «بسیار متأسفم که به اندیشۀ برادران و خواهران مظلوم لبنان بودن را مخالف اسلام و آن را سیاستی بر خلاف اسلام می دانید، امیدوارم روزی فرارسد که شما به قدری از اسلام اطلاع داشته باشید که دیگر اسلام را از زندگی خویش جدا ننمایید و به القاآت و تلقینات شیاطین استعماری گوش ندهید و یا شناخت کامل از ثقافت و فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ استماری را از جامعۀ خویش طرد نمایید. آیا اگر خود رسول اکرم (ص)در این زمان بودند، از مسائل لبنان، عراق با افغانستان و یا فلسطین و... غافل می شدند؟و همدردی کردن با ستمدیدگان و مظلومان را به جرم واژۀ سیاست، تعطیل می کردند؟مگر خود حضرتش نفرموده است: «کسی که روزی را آغاز نماید ولی به امور مسلمانان همت نگمارد، مسلمان نیست»  آیا غیر از این است که رسول اکرم (ص)همچنانکه برای تکمیل اخلاق جوامع مبعوث شده اند، برای تدبیر و سیاست امور جامعه نیز برانگیخته شده اند که به آن حضرت و سایر امامان گفته شده است: «أنتم ساسة العباد» [2] «شما سیاستگذاران مردم هستید». و در وصف امام و پیشوای دینی گفته اند: «العارف بالسیاسة» [3] «باید از سیاست، شناخت کافی داشته باشد». و در امر نبوت آمده است که: «ثمّ فوّض الی النبی (ص)امر الدین و الأمّة لیسوس عباده» [4]«... سپس خدای متعال امر دین و امت را به پیامبرش واگذار کرد تا سیاستگزار بندگانش باشد». آیا می توانید بگویید رسول اکرم (ص) که حکومت الهی را تشکیل دادند، به مسائل سیاسی جامعۀ اسلامی بی توجه و بی اعتنا بودند؟ خود آن بزرگوار بزرگترین سیاستمدار و مدبّر در روی زمین بودند، و درآیین سعادتبخش اسلام، اصولا عبادت، سیاست، اقتصاد و اخلاق، از یکدیگر جدا نیستند و همه با هم مرتبط می باشند، یک حرکت و عمل سیاسی عینا یک فعل عبادی و اخلاقی هم هست و هیچ فرد مسلمانی حق ندارد، تنها به یک بعد اسلام توجه؛ و از بعد دیگر روی گردان باشد، که در این صورت مشمول این آیه مبارکه خواهد شد «و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض...»  «و می گویند به بعضی ایمان می آوریم و بعضی دیگر را کفر می ورزیم». در واقع اسلام کامل را نپذیرفته است و اسلام غیر کامل هم اسلام نیست.

پس از این گفته ها همگی سر به زیر انداخته از شنیدن سخنانم اظهار رضایت می کردند ولی معلوم بود ترس و وحشت پنهانی، اجازه به آنان نمی داد که عملا تصدیق نمایند و یکی از آنان گفت: «بله، چنین است که می گویید ولی به ما دستور داده اند که نوشته های سیاسی را توقیف کنیم و نگذاریم وارد کشور بشود». به حالت مضطربشان أسف خوردم و اظهار داشتم: «نه، مانعی ندارد و من راضی نیستم که شما به دردسر بیفتید، من مجله ها را نمی خواهم ». گفتند: «به عنوان امانت پیش ما باشد و در بازگشت از ما بگیرید». گفتم: «این جانب آنها را به(دار الإفتاء) وقف می کنم!».

و بالاخره نوشته هایی را که در مورد ابعاد عرفانی حج نوشته بودم، نتوانستم به مکۀ مکرمه ببرم و در عین حال با طیب خاطر و مصافحه و صمیمیت، صورت یکدیگر را بوسیدیم و از همه خداحافظی کردیم.

ولی هرگز این خاطره را فراموش نکرده و نمی کنم و از اینکه برادران ما را تا این حد از اسلام حقیقی دور ساخته اند و نگذاشته اند زبان مکتب و دینشان را بفهمند، بسیار تأسف می خورم. در مهبط وحی، ورود فیلم های مبتذل و ضد انسانی و اخلاقی آزاد است، ولی ورود کتاب و نوشته هایی که آگاهی و بصیرت و بینش به خواننده ببخشد، ممنوع است.

استعمارگران به خوبی توانسته اند فرهنگ منحط خویش را با فرهنگا لهی اسلام مخلوط کرده، مسلمانان را از اسلام محمدی و علوی جدا کند، تا به این وسیله مسلمانان جهان را از یکدیگر جدا سازند و بر اثر ناآگاهی مسلمانان، اختلاف خانمانسوز در میانشان حاکم باشد و اربابان استعمارگر و مزدورانشان از این آب گل آلود، ماهی مقصود شوم خویش را بگیرند و منابع آنان را به چپاول و یغما ببرند[5]

با توجه به نکات یاد شده و وجود چنین شبهه ها و بی خبری و ناآگاهی برخی، از فرهنگ اصیل اسلام و سیره و روش پیامبر اعظم (ص)و پیشوایان الهی علیهم السّلام پیش از آنکه به سیرۀ سیاسی حضرت رسول اکرم (ص)بپردازیم، لازم است واژه و اصطلاح «سیاست » را معنا کرده، ارتباط آن را با اصول فرهنگی کمتب اسلام بیان نماییم تا بتوانیم به سیرۀ سیاسی آن حضرت پی ببریم!همچنانکه ضروری است واژه و اصطلاح «سیره» را نیز به طور مشروح مورد توجه قرار دهیم[6]

واژه و اصطلاح سیاست

سیاست، مصدر و از باب ساس یوس سیاسه می باشد و طبق تعریف «طریحی » هو القیام علی الشیء بما یصلحه » عبارت است از «تصمیم و قیام برای انجام هرکار، به گونه ای که مصلحت آن ایجاب کند و به نحو احسن انجام گیرد».

و این که در توصیف ائمه علیهم السّلام در زیارتنامۀ جامعۀ کبیره آمده است: «أنتم ساسة العباد » «شما سیاستگزاران بندگان خدا هستید»، یعنی شما به بهترین صورت، امور مردم را اجرا و انجام می دهید!و اینکه در بحث امامت، گفته شده است «الإمام عارف بالسیاسة»: مراد این است که امام و رهبر الهی جامعه، به کلیۀ رموز و فنون تربیت نفوس و ادارۀ امور اجتماع و تدبیر لازم، آگاهی دارد.

نیز در مورد ارسال رسل و پیامبران الهی بیان شده است: «ثم فوّض الی النبی (ص)امر الدین و الامة لیسوس عباده» [7]«... سپس خدای متعال امر دین و امت (مردم)را به پیامبر واگذار کرد تا سیاستگزار بندگانش باشد».

و همچنین دربارۀ بنی اسرائیل، در خبر آمده است ک: «کان بنو اسرائیل تسوسهم انبیائهم » «چنین بود که بنی اسرائیل همواره پیامبرانشان، سیاست آنها را بر عهده داشتند». یعنی ولایت و رهبری و ادارۀ امور مختلف آنان، در دست پیامبران بود. همۀ این معانی از باب «سست الرعیّة سیاسة » می باشد که به معنای این است که «آنان را امر و نهی کردم و به انجام امور مختلف آنان پرداختم به گونه ای که صلاح و سعادت آنان در آن بود... »

در تعاریف دیگر چنین آمده است: «ساس القوم، دبرهم و تولّی امرهم» «سیاست مردم را در دست گرفت». یعنی تدبیر صحیح امور، ولایت و رهبری آنان را بر عهده گرفت. به عبارت دیگر: «السیاسة استصلاح الخلق بإرشادهم الی الطریق المنجی فی العاجل و الاجل» «سیاست یعنی صلاح و مصلحت مردم را خواستن و آنان را به راه درست که نتیجه و پایانش سریعا یا در آینده نجات و خوشبختی است، ارشاد و هدایت نمودن». و از همین معناست که می گوییم: سیاست حکومت، سیاست خارجی، سیاست مدن و... که در مورد سیاست مدنی و اجتماعی گفته شده است، تدبیر المعاش مع العموم علی سنن العدل و الإستقامة». «تدبیر عموم مردم بر مبنا و سنن عدل و پایداری» [8]

سیاست در تاریخ و ادبیات فارسی

در تاریخ و ادبیات فارسی نیز واژه و اصطلاح «سیاست» همواره به این گونه معانی آمده است: مانند: سیّاس، کسی که حراست می نماید و نیک داوری می کند. همچنین نگاه داشتن، حفاظت، حراست، حکم راندن بر رعیت، ریاست، داوری، مصلحت، تدبیر، دوراندیشی و...

اصطلاح سیاست در فارسی گاهی به معنای تنبیه، تأدیب کردن یا مجازات و کیفر دادن نیز آمده است[9] و در آثار مختلف تاریخی، اخلاقی و ادبی، شواهد بسیاری موجود است مانند:

 «... و هرکس از سیاست نفس عاجز آید، چون سیاست ولایتی و ریاست امّتی کند؟!».[10] «مال بی تجارت، علم بی بحث و ملک بی سیاست نپاید» [11]«و هرگاه که پادشاه عطا ندهد و سیاست هم بر جایگاه نراند، همۀ کارها بر وی شوریده و تباه گردد[12] «و بعد از آن سلطان بعد الملک را با چند تن دیگر از خواجگان معروف، سیاست فرمود و به در اصفهان برکنار زرّینه رود، همه را بیاویخت» [13]

مضاف الیه سیاست

اصطلاح سیاست، به موضوعات خطیر و حیاتی مختلفی اضافه شده است که در همه جا معنای مجمع الیه دارد و می توان گفت مراد «حسن تدبیر» «حراست»، «ایجاد اعتدال در قوا» و عوامل مختلف و امری یا کاری را به بهترین وجه اندیشیدن و به انجام رساندن می باشد!

سیاست نفسانیّه

انسان در این روش، در تهذیب نفس، خودشناسی، خودسازی و تربیت خویش به گونه ای موفق می شود که از شخصیتی متعادل و متکامل برخوردار و دارای فضائل والای انسانی می گردد. «سیاست نفسانی(نفسانیه، سیاست تهذیب اخلاق و سلوک با اطرافیان و افراد تابع و دوستان است و انجام دادن افعال نیک و کارهایی که به مصلحت مردم باشد»

سیاست جسمانیّه

در این طریق، انسان روشی را اتخاذ می کند و تدبّری را می اندیشد که کلیۀ قوا و اعضای جسم و پیکر او، به بهترین وجه وظائف فیزیولوژیکی خود را انجام می دهند و تعادل و نظم منسجمی در حرکات و سکنات بدن و تک تک سلولها به وجود می آید و از هرگونه حرکت، کار یا خورد و خوراکی که به بهداشت و سلامت جسم زیانی داشته باشد، خودداری می نماید! «سیاست جسمانیه، طریقۀ حفظ بدن و تقویت آن از بر هم خوردن تعادل آن است» [14]

و بالاخره سیاست اجتماعی، سیاست اقتصادی، سیاست منزل، سیاست مدن، سیاست ملک و حکومت و... » که در همۀ موارد، مقصود: تدبیر صحیح برای بهتر اداره کردن، به نحو احسن و به انجام رساندن و فرد یا جامعه یا اهل منزل را به سعادت، رفاه و عدالت راهبری نمودن است!

سیاست ناقصه

با توجه به مطالب بالا، سیاست در اصل، به معنای حسن تدبیر و مدیریت صحیح است که همراه با اصول و ارزشهای عقلانی، انسانی و الهی باشد ولی گاهی به روش و سبکی که بر خلاف عقل و شرع و بر زیان انسانها انجام گیرد، نیز اصطلاح سیاست به کار رفته است، که گفته می شود: سیاست ناقصه، سیاست بد، سیاست شیطانی که این نوع سیاست، نه تنها مطلوب هیچ انسان عاقل و آزاده ای نیست. بلکه از دیدگاه همۀ انسانهای سلیم و خردمند، منفور و موجب انزجار آنان است!

سیاست ناقصه از فروع سیاست مدنیّه و یکی از اقسام سیاست ملک است، که آن را «تغلب» خوانند، و غرض از آن استعباد خلق بود و لازمه اش نیل به شقاوت و مذمّت است[15]

رابطۀ دین و سیاست

مقصود ما از «دین » در این بخش، دین اسلام است. با احترام به همۀ ادیان الهی و آسمانی، پیرامون ارتباط اسلام و سیاست بحث می کنیم. زیرا آئین اسلام برای همۀ زمانها و برای کلیۀ ابعاد زندگی انسان قانون دارد و به بعد وجودی انسان توجه کرده و سعادت مادی و معنوی او را در نظر گرفته و همه راه ها را برای نیل به سعادت، کمال و مقصود نهایی، ارائه کرده است!

دین، عبارت است از یک سلسله اصول، فروع، احکام، قوانین، مقرّرات، اوامر و نواهی تحت ضوابط: «واجب و وظیفه»، «حرام و ممنوع»، «مستحبّ و مطلوب و پسندیده»، «مکروه و ناپسند » و «مباح و امور عادی و آزاد».

تجسّم عملی و تصویر کاربردی این اصول و فروع و احکام و مقرّرات، در شکلهای: اعتقادی، عبادی، عرفانی، حقوقی، فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، نظامی و... ظهور و بروز می یابند. و کلیۀ این امور و مفاهیم و ابعاد مختلف آن، مرکّبی هستند که یک «واحد» را تشکیل می دهند.

به عبارت دیگر: کل آنچه را که قرآن، کتاب آسمانی، قانون اساسی اسلام و سیره و سنت نبوی و اهل بیت علیهم السلام اعلام کرده و بیان داشته اند، دین اسلام است و درن ظر نگرفتن حتی یک قانون جزئی و مستحبی از آن، مجاز نیست و کسی حق ندارد تصور کند که پای بند به اصول کلی کافی است[16]

اکنون با توجه به معنای سیاست و مفاهیم دین، آیا می توان رابطۀ دین و سیاست را انکار و یا اینکه جدای از یکدیگر فرض کرد؟[17]

پیشنهاد فریبنده و انحرافی!

گروهی، پیشنهادی به ظاهر فریبنده و انحرافی ارائه کرده می گویند:

برای حفظ قداست دین و آلوده نشدن دینداران، باید ساحت مقدس دین و دینداران، از بازی گری های سیاسی و سیاست، جدا بماند!و ورود به امور سیاسی را بر خلاف شأن دینداری و دون شأن روحانیون (که حافظان، ناشران و مبلغان دینمداری هستند)، می دانند!

با توجه به نکات گذشته و تعاریف ما از سیاست و دین و اینکه مراد و مقصود ما از دین، اسلام است، باید توجه داشت که این پیشنهاد از سوی دو گروه ارائه شده است:

گروه اوّل: متحجّرین، قشری ها و کسانی که در عین پایبندی به ظواهر و صورت دینمداری، نه از دین شناخت لازم دارند و نه از سیاست، اینان افراد بی معلومات و یا کم مایه و کم دانش هستند که تنها به بعضی از ابعاد دین توجه کرده و بعضی را اصلا ادراک نکرده اند!و سیاست را هم، با توجه به شیطنت ها و سیاست بازی های حکومت های دیکتاتور، مستبد، و مستکبران معاصر، و شیّادی هائی که به نام سیاست در جهان دارند و انواع جنایات را به بهانۀ امور سیاسی انجام می دهند، تنها سیاست منفی می دانند و ناآگاهان، جهان و مردم را در اختیار ستمگران می گذارند، غافل از اینکه یکی از تکالیف دینداری این است که هرگز میدان را برای منافقان، ظالمان و فاسقان، خالی نگذارند و دست ظالمانه و استعمارگرانۀ آنان را از سر مردم کوتاه نمایند!

در میان این گروه کسانی هستند که به ظاهر سالها در حوزه های علمیه و یا دانشگاه ها نیز اقامت کرده، درس خوانده و درس داده اند ولی مشمول همان سخن پیش گفته هستند که: متحجّر، قشری، بی معلومات، کم مایه و کم دانشند!ادراک و اجتهاد از خود ندارند و خلی زود فریب شیّادان را می خورند و دستخوش انحراف بینشی و فکری می گردند!که اگر دارای بصیرت و معرفت لازم بودند، کافی بود به قرآن و سیرۀ رسول اکرم (ص)و امام علی علیه السّلام و... رجوع نمایند.

گروه دوم: طرفداران و مزدوران استعمار فرهنگ هستند که برای کنار زدن دین و دینداران و بخصوص روحانیت آگاه و مجاهد و محافظ مصالح دین و مردم، با این روش عوام فریبانه و نفوذ فرهنگی وارد میدان شده اند و چون دین و دینداران با انواع شیطنت ها، ظلمها، فسادها، آلودگیها، بی بند و باریها و جنایات آنان نمی سازند، یا این روش انحرافی آنان را از مدیریت جامعه و مقدرات مردم کنار می زنند تا به مقاصد شوم و غیر انسانی خود دست یابند! مستکبران و عوامل و ایادی آنان در جهان، بخصوص در دو سدۀ اخیر بارها تجربه کرده اند که با همۀ احزاب، گروه ها، مکتبهای فکری، نظری، سیاسی، مدعیان روشنفکری و حتی بسیاری از دانشمندان می توانند بسازند و کنار بیایند، بخصوص روشنفکرنماها و علم زده ها غالبا بهترین کارگزاران برای استعمار در اشکال مختلف بوده و هستند!و قدرتهای استعماری، چون خود به اصولی پایبند نیستند، روشنفکر مآبهای بی ریشه و خودباخته را به راحتی می خرند و آنان نیز هراز چندی با چهرۀ جدیدی که مطلوب استعمار باشد، اظهار وجود می کنند و با روشهای گوناگون، با افراد مؤمن و دینمدار، مبارزه و به حکومتها و نظامهای دینی، الهی و مردمی، دهن کجی می کنند!

از اینکه متدیّنان، به هیچ وجه زیر بار ذلّت نمی روند و هرگز با شیاطین استعماری نمی سازند، با تمام وجود و با اتکاء به ایمان و قدرت لایزال الهی و مردمی بودن، آزادگی و استقلال خود را حفظ می کنند و در برابر استعمارگران، از منطقی قوی و روحیه ای شاد و سرشار از عشق و ایمان برخوردارند. طاغوتهای استعماری بسیار خشمگین و عصبانی هستند! به همین جهت با روشهای شیطانی و انحرافی، می کوشند تا مردم را از دین و دینداران جدا نمایند و مدیریتها را در اختیار نوکران خود قرار دهند.[18]

پی نوشت

[1] از موفق‌ترین مجلات‌ علمی‌ اسلامی در خاورمیانه که از 64 سـال پیـش تاکنون از حوزۀ علمیه‌ قم‌، انتشار‌ یافته است.

[2] طریحی، مجمع البحرین، سوس.

[3] همان.

[4] سورۀ نساء: 150-

[5] ادامۀ این ماجرا در کتاب «حج با شکوه ترین تجلّی وحدت»، ص 702 تألیف نگارنده درج شده است.

[6] در این مورد خوانندگان محترم به دو مقاله از نگارنده، در شماره های 8، 9، 157 مجلۀ وزین و علمی دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران تحت عنوان «مقدمه ای بر سیرۀ نبوی» مراجعه فرمایند.

[7] طریحی، مجمع البحرین، سوس.

[8] المنجد، سوس.

[9] بازداشتن مردم از فسق، به ترسانیدن و زدن «آنندراج، غیاث اللغة»، (لغتنامۀ دهخدا، سیاست).

[10] عقد العلی.

[11] سعدی، گلستان.

[12] بیهقی، تاریخ بیهقی.

[13] مجمع التواریخ، دهخدا، لغتنامه.

[14] همان.

[15] معین، فرهنگ فارسی به نقل از اخلاق ناصری (دهخدا، لغتنامه، سیاست.

[16] آیۀ اول سورۀ هود، تفسیر نمونه، ج 19، ص 9 و ج 23، ص 440-

[17] سید محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، آیۀ اول سورۀ هود.

[18] رجوع شود به تفسیر نمونه، مجلدات 4، ص 413، ج 5، ص 11، 13، 51، 390، ج 13، ص 26، و ج 9، ص 260 و 259-

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر