جایگاه این ضرب المثل در فرهنگ عرب جاهلی
کاربرد این ضرب المثل نشان میدهد که استفاده از این ضرب المثل وقتی بوده که غیرت و تعصّب جاهلی کسی بر انگیخته میشده و میخواسته به هر طریق ممکن و با هر نتیجه و عاقبتی، چیزی را که ننگ میدانسته از خود دور کند، حتی اگر طریق یاد شده سرانجامی چون ورود به جهنم را در پی میداشت. بدین ترتیب، او برای دستیابی به غرور، نخوت و عزّت خیالی خود، حاضر بود از خط قرمز سخط الهی نیز عبور کند و حتی بدین کار خود مباهات کند. این اندیشه، نشان از آن داشت که عرب جاهلی برای خود و غرورش، حرمت و ارزشی بیش از آفریدگارش قائل بود و از این رو بود که حاضر میشد خواست الهی را نسبت به رعایت ارزشهای اخلاقی و لزوم پرهیز از زشتیها نادیده بگیرد و حرمتشکنی کند. چنان که او در این مسیر حاضر بود عواطف و احساسات خود را زیر پا نهد و نوزاد دخترش را زنده به گور کند (صبح الأعشی فی صناعة الإنشاء، ج 1، ص 460: «و منها و أد البنات ـ و هو قتلهنّ ـ . کانوا یقتلونهنّ خشیة العار. و ممن فعل ذلک، قیس بن عاصم المنقریّ، و کان من وجوه قومه و من ذوی المال. و کان سبب ذلک أنّ النعمان بن المنذر، أغزاهم جیشاً فسبّوا ذراریّهم. فأناب القوم و سألوه فیهم. فقال النعمان: کلّ امرأة اختارت أباها ردّت إلیه، و کلّ من اختارت صاحبها ترکت معه. فکلّهنّ اخترن آباءهنّ إلّا ابنة لقیس بن عاصم. فإنّها اختارت صاحبها عمرو بن الجموح. فنذر قیس أنّه لا یولد له ابنة إلّا قتلها. فکان یقتلهنّ بعد ذلک. و ورد القرآن بإعظام ذلک بقوله: وَ إِذَا الْـمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ ). بدیهی است خاستگاه این اندیشه، چیزی جز جهل و تکبّر آدمی نیست. هر چند کابرد این ضرب المثل، از سوی انسانهای گوناگون و با انگیزههای خاص خودشان انجام میگرفته، امّا باید توجّه داشت که کاربرد آن در جامعه، تداعیکننده و نماد یک ارزش شیطانی بوده است. یعنی رسیدن به عزّت و غرور، چنان ارزشمند است که به هر وسیلهای باید بدان دست یافت هر چند با شکستن حریم الهی باشد و منجر به عقوبت اخروی گردد. برخی از مؤلّفان کتب اخلاقی در این باره تصریح کردهاند، متعصّبانی که حمیت و غضب جاهلی را ارزش میدانند، از ضرب المثل «النّار و لا العار» استفاده میکنند ( البصائر و الذخائر، ج 2، ص 25). بنا بر این، این ضرب المثل، تندیسی بوده برای یک ارزش جاهلی و بمانند یک رسانه، اندیشه جاهلی یاد شده را تبلیغ و ترویج میکرده است. لذا برخی چون ابن ابی الدنیا (م281 ه) آن را ضرب المثل بدی دانستهاند. وی در قری الضیف (ج 4، ص 327) مینویسد: «بئس المثل: النّار و لا العار». از این رو، نمیتوان سخن ابن ابی الحدید را در باره کاربرد اصلی و غالب این ضرب المثل پذیرفت. وی مینویسد: «هی کلمة جاریة مجری المثل أیضا یقولها أرباب الحمیّة و الإباء فإذا قیلت فی حقّ کانت صواباً و إذا قیلت فی باطل کانت خطأً؛ این ضرب المثل را اهل غیرت و تعصّب به کار میبرند که اگر در موارد حق باشد، درست و اگر در موارد باطل باشد، نادرست خواهد بود» (شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 181). زیرا وی ماهیت این ضرب المثل را بی طرف میداند. در حالی که گذشت، که کاربرد غالب آن مربوط به یک ارزش جاهلی است و به کار رفتن آن از سوی برخی و اراده سختیهای دنیا از واژه «النّار»، بدین نیست که معنای اوّلیه آن این گونه باشد.
برخورد قرآن با این ارزش جاهلی
چنان که گذشت، قرآن و عترت در کنار هم و با هم، میراث ِپیامبر صلی الله علیه و آله در هدایت نسلها هستند. از این رو، مناسب است قبل از بررسی تعامل اهل بیت علیهم السلام با این ارزش جاهلی، رویکرد قرآن در قبال آن نیز مورد توجّه قرار گیرد. قرآن کریم در برخی آیات به این اندیشه جاهلی تعریض دارد. در سوره آل عمران (آیه 191 و 192)، در شرح حال خردمندان و اهل اندیشه میفرماید: الَّذِینَ یَذْکُرُونَ الله قِیَمًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ. رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَ مَا لِلظَّلِمِینَ مِنْ أَنصَار؛ کسانی که در هر حالت (ایستاده، نشسته و خفتن)، خدا را یاد کنند و پیوسته در خلقت آسمان و زمین اندیشه کرده و میگویند: پروردگارا، این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده ای، پاک و منزّهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار. ای پروردگار ما، هر که را تو در آتش افکنی، او را سخت خوار کرده ای و او ستمکار بوده و ستمگران را هیچ کس یاری نخواهد کرد. تعبیر «رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ؛ پروردگار ما، هر که را تو در آتش افکنی، او را سخت خوار کرده ای» از زبان خردمندان بدان معناست که اگر انسان، اهل اندیشه و تفکّر باشد، متوجّه این حقیقت میشود که ورود به جهنّم، مایه رسوایی، ننگ و خواری است. بنابر این، چنین نیست که بتوان با پذیرش آتش جهنّم، از ننگ دور شد، بلکه با جهنّمی شدن، بدترین نوع ننگ، دامن انسان را میگیرد. در سوره توبه (آیه 63)، تصریح شده که دشمنان خدا و پیامبر برای همیشه جهنّمی میشوند و این، رسوایی و ننگ بزرگ است: أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ الله وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّـمَ خالِداً فیها ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظیمُ. در سوره مجادله (آیه 20) نیز دشمنان خدا و رسول را از زُمره ذلیل ترین افراد دانسته است: إِنَّ الَّذینَ یُحَادُّونَ الله وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ فِی الْأَذَلِّینَ. در سوره یونس (آیه 27)، در باره اهل جهنّم میفرماید: وَ الَّذینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ الله مِنْ عاصِمٍ کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ؛ امّا کسانی که مرتکب گناهان شدند، جزای بدی به مقدار آن دارند و ذلّت و خواری، چهره آنان را می پوشاند و هیچ چیز نمی تواند آنها را از (مجازات) خدا نگه دارد! (چهره هایشان آن چنان تاریک است که) گویی با پاره هایی از شب تاریک، صورت آنها پوشیده شده! آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند!در این آیه، پوشانده شدن چهره جهنّمیان از ذلّت و خواری، مشخّصه اهل جهنّم دانسته شده است. در برخی آیات، عذابهای اقوام طغیانگر، مایه ذلّت و خواری دنیایی کافران دانسته شده و تأکید شده که ننگ و رسوایی عذاب آخرت از این گونه عذابها، بزرگتر است (بقره، آیه 85 و 114؛ طه، آیه 134؛ زمر، آیه 26؛ فصلت، آیه 16؛ مائده، آیه 33 و 41). گفتنی است در برخی آیات (سوره تحریم، آیه 8 و سوره یونس، آیه 26) نیز تأکید شده که روز قیامت، گَرد ذلّت، خواری و ننگ، هرگز بر چهره مؤمنان نیکوکار نمینشیند، بلکه اشخاصی نورانی و اهل بهشتاند. مجموع آیات مورد بحث، بیانگر موضع قرآن نسبت به ارزش جاهلی یاد شده هستند و هشدار میدهند که اگر آتش دوزخ دامن انسان را بگیرد، ننگ و رسوایی را همراه خود دارد، بلکه گرد بدترین نوع ذلّت، خواری و ننگ را بر جان آدمی مینشاند. بنا بر این، در منظومه ارزشی ارائه شده از سوی قرآن، در مقام گزینش بین ننگ دنیایی و آتش جهنّم، فرار از ننگ و رفتن به طرف آتش جهنّم، شایسته نیست و در صورت گزینش جهنّم، گرفتار بدترین نوع ننگ و رسوایی خواهیم شد که به هیچ وجه با ننگهای دنیایی قابل مقایسه نیست.
نکته
با توجّه به آنچه از آیات قران بر میآید میتوان گفت روایت نقل شده در مسند ابی یعلی نمیتواند درست باشد؛ زیرا با ظاهر آیات پیش گفته (ننگآور بودن ماهیت آتش جهنّم) در تعارض است. ابو یعلی آورده است: «العار و التخزیة، تبلغ من ابن آدم فی القیامة فی المقام بین یدی الله، ما یتمنی العبد أن یؤمر به فی النّار؛ برخی در روز قیامت چنان دچار ننگ و ذلت میشوند که آرزو میکنند دستور ورود به جهنّم، برای آنان صادر شود (مسند ابی یعلی، ج 3، ص 310، ح 1776؛ الأمثال من الکتاب و السنّة، ج 1، ص 281). این حدیث، از سویی با اندیشه جاهلی «آتش بهتر از ننگ است» سازگاری دارد و از سوی دیگر، با مفهوم آیات پیشگفته که ورود در جهنّم را بدترین نوع ننگ میدانست، در تعارض است. افزون بر اینها، آیات دیگری از قرآن کریم تأکید دارند که روز قیامت، فرد مجرم حاضر است تمام نزدیکان و مردمان زمین را فدا کند تا از آتش جهنّم رهایی یابد. از این رو، ننگ روز قیامت نیز هر مقدار باشد، ورود به آتش جهنم بر آن ترجیح ندارد. این نکته هم از آیاتی که ماهیت جهنّم را خوارکننده و ننگآور میدانستند بر میآید. و از جمله: وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْـمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیهِ کَلاَّ انها لظی نَزَّاعَةً لِلشَّوی تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی؛ و [در روز قیامت] هیچ حامی و دوستی سراغ دوستش را نمی گیرد با این که دوستان را به یکدیگر نشان می دهند. مجرم آرزو می کند ای کاش می شد فرزندان را در برابر عذاب آن روز فدا کرد و دوستان، برادر و خویشاوندانی را که او را از خود می دانستند و بلکه همه مردم روی زمین را تا خودش از عذاب نجات پیدا کند. امّا هیهات چه آرزوی خامی، آتش دوزخ شعله ور است و در هم شکننده اعضای بدن است. او هر روگردان از حق و مستکبری را به سوی خود می خواند (المعارج، آیه 10 ـ 17). بنا بر این، روایت مورد بحث، به دلیل تعارض محتوای آن با ظاهر قرآن، قابل اعتنا نیست. افزون بر این، منابع نقل این حدیث نیز بسیار کماند. هیثمی نیز در مجمع الزوائد (ج 10، ص 350) در باره این حدیث مینویسد: «ابو یعلی این حدیث را نقل کرده است. راوی سوم، الفضل ابن عیسی الرقاشی، در نزد همه رجالیان فرد ضعیفی است چنان که ابن کثیر نیز این روایت را حدیث غریب نامیده است ( تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 449).
برخورد ائمّه علیهم السلام با این ضرب المثل
الف. برخورد امیر مؤمنان علیه السلام
با تلاشهای پیامبر اسلام، بسیاری از باورهای جاهلی در حوزههای گوناگون، مانند عقیده بتپرستی، از بین رفتند و بسیاری نیز اصلاح شدند. امّا حوزه اخلاق و رفتار، به کار فرهنگی دراز مدّت و حضور مدیران آگاه ـ به ساختار شخصیت انسانی و توانا به تربیتش ـ در کانون اداره جامعه یعنی حکومت نیاز داشت. فرصتی که با رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و به حاشیه رانده شدن رهبر معصوم، از دست رفت و جامعه نوپای اسلام از راهبری مدیران آگاه به تربیت انسان محروم شد و به حال خود رها گشت. و چنین شد که برخی حالات و روحیات جاهلی که با ظهور اسلام، افسرده و نیمه جان شده بودند، آهسته آهسته قدرت خود را بازیافته و توانستند جایگاه از دست رفته خود را بازیابند. آری، این گونه بود که تنها با گذشت سه دهه از وفات پیامبر، برخی شعارهای جاهلی از زبان بعضی از مهاجران بر آمد و فریاد امیر مؤمنان را در آورد. با برفروخته شدن آتش جنگ جمل، شاهد به کار گیری بی پروا و توأم با فخر این ضرب المثل جاهلی از سوی فرماندهان شورشی جمل هستیم. آنان با این که با امام بیعت کرده بودند، امّا پس از ناامیدی از دست یافتن به پست سیاسی ( کمال الدین، ج 2، ص 464، از سعد بن عبد الله قمی) در حکومت ایشان، خونخواهی از قتل عثمان را بهانه کردند و بر ایشان شوریدند. و وقتی به آنها گفته میشد شما بیعت کردهاید و باید بدان پیمان پایبند باشید و به آن بازگردید، آن را مایه ننگ میدانستند و همچون اعراب جاهلی بر این باور بودند که اگر به عهد بیعت خود برگردند، باعث سرافکندگی و مایه عار آنان خواهد شد. و از سوی دیگر میدانستند این پیمانشکنی و مرگ احتمالی در این مسیر، باعث جهنّمی شدن آنها میشود، با این حال غرور و تکبّرشان به آنها اجازه بازگشت نمیداد. و بر اساس همین اندیشه جاهلی بود که فکر میکردند این جهنّمی شدن بهتر از آن است که ننگ بازگشت را بپذیرند. چنین بود که امیر مؤمنان علیه السلام بدان واکنش نشان داد: هان، به هوش باشید که دست از ریسمان اطاعت برگرفته اید، و با تجدید رسوم جاهلیت، دژ محکم الهی را در هم شکسته اید... آگاه باشید که پس از هجرت، همچون اعراب بادیهنشین شده اید، و بعد از اخوت، برادری، اتّحاد و الفت، به احزاب مختلف تقسیم گشته اید. از اسلام، به نام آن اکتفا کرده اید و از ایمان، جز تصوّر و ترسیمی از آن، چیزی نمی شناسید. می گوئید «النّار و لا العار؛ آتش دوزخ، آری، امّا ننگ، نه». گویا می خواهید (با این شعارتان) با هتک حریم الهی و نقض پیمانی که خداوند آن را مرز قانون خویش در زمین و موجب امنیت مخلوقش قرار داده، اسلام را وارونه سازید ( نهج البلاغة، خطبه 192). این سخن حضرت، در حقیقت، تحلیل رفتار و گفتار شورشیان پیمانشکن است و هشدار به آنان که منشأ این اندیشه باطل، همان اندیشه جاهلی و شیطانی عرب جاهلی است که اسلام آن را باطل کرده است. امیر مؤمنان علیه السلام علاوه در نامهای به آنان مینویسد: از نظر خود برای شورش برگردید. اکنون، بالاترین مشکلتان، ننگ دنیایی در صورت بازگشت و تسلیم است، در حالی که اگر برنگردید و به جنگ بپردازید، هم دچار ننگ شکست میشوید و هم آتش دوزخ ( نهج البلاغة، خطبه 54). در تذکّر قبلی، ایشان روشن ساخته بودند که سر دادن این شعار، رنگ و بوی بازگشت از اسلام به عهد جاهلیت و دوزخی شدن را دارد و در این تذکّر، روشن میسازند که مشکل فعلی شما در صورت بازگشت فقط ننگ است ولی این گونه نیست که با بازنگشتن بتوانید مانع این ننگ شوید؛ زیرا در آن صورت، هم ننگ شکست سراغ شما میآید و هم دچار عذاب الهی خواهید شد. ننگ و آتش، هر دو با هم دامنگیرتان خواهد شد و دیگر این گونه نخواهد بود که با پذیرش آتش، از ننگ، ایمن باشید. این سخنان حضرت، در حقیقت، نقد و ردّ این ضرب المثل با بیان مصادیق عدم کارایی آن است؛ زیرا مواردی وجود دارد که حتی با پذیرش آتش، ننگ دفع نمیشود بلکه هر دو را در پی دارد. از این رو، بهتر است فرد، عار زودگذر دنیایی را بپذیرد و بدین وسیله خود را از آتش سوزان جهنّم نجات دهد. این نصایح دلسوزانه و حکیمانه حتی در مذاکرات میدان نبرد نیز ادامه یافت. ایشان قبل از جنگ در مذاکره با زبیر به او گفت: برگرد. زبیر گفت: «و کیف أرجع الآن و قد التقت حَلقَتَا البِطان؟ هذا و الله العار الذی لا یغسل؛ حالا که کار از کار گذشته چه طور برگردم. به خدا این ننگی است که هرگز پاک نخواهد شد». امیر مؤمنان فرمود: «یا زبیر، ارجع بالعار قبل أن تجمع العار و النّار؛ ای زبیر، با ننگ برگردد پیش از آن که ننگ و آتش با هم جمع شوند».زبیر پذیرفت و برگشت در حالی که به همراهانش میگفت: «اخترت عاراً علی نار مؤجّجَة؛ ننگ را بر آتش فروزان برگزیدم» (مروج الذهب، ج 2، ص 363). هر چند زبیر برگشت، امّا دیگران حاضر به بازگشت نشدند و بر اساس همین روحیه جاهلی، جنگ را دامن زدند و تا شکست کامل از پای ننشستند. بنابر این، امیر مؤمنان علیه السلام تذکّر میدهد، روحیهای که در آن بر باور «النّار و لا العار» تأکید میشود، روحیه اعراب بادیهنشین و بر پایه باورهای جاهلی است که آتش جهنّم بر عار ترجیح داده میشود. در باور اسلامی، هیچ بدی و تلخی به پای عذاب جهنّم نمیرسد و بالاترین ننگ، محروم شدن از رحمت و لطف خداوند در اثر عصیان است. برخوردهای امام علی علیه السلام نقش بسیار مهمّی در تحقیر این اندیشه و شعار جاهلی داشت؛ اندیشهای که در حال بازیابی قدرت و بازگشت به جامعه اسلامی بود. این برخورد امیر مؤمنان در کنار سیره ائمّه بعدی، بسیار تأثیر گذار بود و حتی مایه الهام دیگران در نسلهای بعد شد. نشانههایی از این تأثیر گذاری در گزارشهای تاریخی دیده میشود که در پایان این بخش نمونههایی را خواهیم آورد.
ب. برخورد امام حسن علیه السلام
آن چه از سیره امیر مؤمنان علیه السلام در برخورد با این ضرب المثل دیدیم، راه حلّی برای اقناع مخالف و بازگرداندن او از میدان جنگ نبود، بلکه بیان یک اعتقاد توحیدی در برابر اندیشه جاهلی بود که از سوی امامِ هدایت بیان شد. این اعتقاد که همیشه، تحمّل عار دنیایی بر آتش جهنّم ترجیح دارد؛ چرا که در نگاه دینی، زندگی حقیقی، در آخرت است وَ ما هذِهِ الْـحیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْـحیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ؛ این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر می دانستند!، سوره عنکبوت، آیه 64 و زندگی دنیا، گذرا، ناچیز و کم ارزش است. چنان چه بین تحمّل ننگ دنیایی و آتش جهنّم، انتخاب یکی لازم باشد، به یقین انتخاب فرد مؤمن، تحمّل ننگ دنیایی خواهد بود و نه دوری از ننگ به قیمت جهنّمی شدن. بنا بر این، امام معصوم نیز اگر در چنین شرایطی قرار بگیرد حاضر است بدین آموزه دینی عمل کند؛ چنان که امام حسن مجتبی علیه السلام در چنین شرایطی قرار گرفت و بدان عمل کرد. گزارشهای تاریخی حاکی است وقتی امام حسن علیه السلام با سستی یاران و پیمانشکنی آنان رو به رو شد، به مصالحه با معاویه راضی شد و بدین وسیله خون یاران راستین خود را حفظ کرد تا گوهر حق را به نسل بعد بسپارد. در چنین شرایطی بود که گروهی از شیعیان بر آشفتند و این صلح و واگذاری حکومت را مایه ننگ دانستند. امّا ایشان در پاسخ تصریح کردند که این عار و ننگ، بهتر از آتش جهنّم است.
گزارش شده وقتی امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه صلح کرد، یکی از اصحابشان به ایشان گفت: «ای عار مومنان!». حضرت پاسخ داد: «انسان دچار عار و ننگ شود، بهتر از آن است که دچار آتش جهنّم شود.» ( الاستیعاب، ج 1، ص 386. این مطلب در منابع دیگر نیز آمده است
مانند: تهذیب الکمال، ج 6، ص 243؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 45؛ سیر أعلام النبلاء، ج 3، ص 145؛ تاریخ الإسلام، الذهبی، ج 4، ص 5؛ الإصابة، ج 2، ص 64؛ ذخائر العقبة، ص 139). همچنین وقتی که ایشان در مدینه بود، فردی به ایشان گفت: «حکومت را رها کردی و آن را به یک برده آزاد شده (معاویه) تسلیم کردی و آمدی مدینه ساکن شدی!». حضرت پاسخ داد: «من عار و ننگ را بر آتش جهنّم ترجیح دادم» ( الطبقات الکبری، ج 1، ص 330، ش 288؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 13، ص 266). این سخن ایشان، کنایه از آن است که انتخاب صلح بر اساس وظیفه الهی بوده و چنان چه در این شرایط چنین نمیکرد، عصیان پروردگار به شمار میآمد و عقوبت دوزخ را در پی داشت. چنان که میبینیم، این سخن حضرت، در مقابل ضرب المثل مورد بحث قرار دارد و آن را نفی میکند. با این ویژگی که امام خود در چنین شرایطی قرار گرفت و عملاً ننگ دنیایی را انتخاب و ترجیح داده و یک روش و سنّت عملی از خود به جا گذاشت. از این رو است که عجلونی تصریح دارد که بیان امام حسن مجتبی علیه السلام با این ضرب المثل تعارض دارد ( کشف الخفاء، ج 2، ص 325، ش 2843). نتیجه آن که امام معصوم در این جا با گفتار و رفتار خود، غلط بودن این اندیشه جاهلی را فریاد میزند و رفتاری خلاف آن را به نمایش میگذارد.
برخورد امام حسین علیه السلام
سومین برخورد با این اندیشه جاهلی را از سوی امام سوم شاهدیم. برخورد امام حسین علیه السلام را میتوان حلقه تکمیلی برخوردهای دو معصوم پیشین دانست. روحیه عزّتطلبی و ایستادگی در برابر ظالم تا مرز مرگ و کشته شدن، در سیره امام حسین علیه السلام از مشهورات است و ایشان نماد عزّتطلبی و و ترجیح مرگ با عزّت بر حیات ننگین هست. چنین شخصیتی که رفتار و سخنانش پیوسته تحکیم روحیه ظلمستیزی و عزّتطلبی است و در نزد همگان به عنوان اسوه و نمونه مطرح است، تلاش دارد تا اندیشه جاهلی یاد شده را که داعیه عزّتطلبی دارد، از نهضت ایشان نیرو نگیرد. از این رو، در گرما گرم نبرد و هنگامه اوج گرفتن روحیه دشمنستیزی و آمادگی برای مرگ با عزّت، رجزهایی را در میدان جنگ فریاد میکند که هم بر عزّتطلبی تأکید دارد و هم کوبنده اندیشه جاهلی یاد شده است: الموت، خیر من رکوب العار، و العار، خیر من دخول النّار؛ مرگ، از تحمّل ننگ بهتر است. ننگ هم از وارد شدن به جهنّم بهتر است ( اللهوف، ص، 119؛ مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص 224؛ مثیر الأحزان، ص 54؛ کشف الغمة، ج 2، ص 242؛ أعلام الدین، ص 298؛ نثر الدر، ج 1، ص 68؛ البیان و التبیین، ج 1، ص 518). 1ایشان در آخرین لحظات عمر و حساسترین وقت پیکار با دشمن، از فرصت رجزخوانی میدان جنگ استفاده میکند و تفاوت بین عزّتطلبی صحیح و عزّتطلبی آمیخته با اندیشه شیطانی را روشن میسازند و به تمام آزادگان جهان میآموزد که عزّتطلبی در صورتی صحیح است که با خودپرستی و نافرمانی خداوند همراه نباشد. چنان چه انسان بر سر دو راهی قرار گیرد و لازم باشد بین ننگ یا نافرمانی خدا و جهنّمی شدن، یکی را انتخاب کند، ننگ ترجیح دارد. بر این اساس، در شرایطی که دوری از ننگ و تحمّل مرگ، در جهت اطاعت خدا باشد، ترجیح با مرگ و دوری از ننگ است. امّا در جایی که دوری از ننگ، به قیمت نافرمانی خدا و دچار شدن به عذاب اخروی تمام میشود، این ننگ است که ترجیح دارد.
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 8و9..