خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: بیستم جمادی الثانی، سالروز میلاد مبارک حضرت فاطمه زهرا(س)، یکی از بزرگترین اعیاد اسلامی است که در شعر شاعران آئینی ما هم تجلی خاصی دارد.
یکی از شاعرانی که در این باره شعری گُل محور سروده، احد دهبزرگی است که شعر او را با هم به تماشا و بوئیدن مینشینیم:
نوبهار آمد؛ گُل آمد؛ گُل شکفته در برش گُل
گُل چه گُل، آن گُل که باشد تا سراپا پیکرش گُل
گل بگو امشب که گل از دامن گل سر کشیده
شد چمن آرا گل نوری که باشد جوهرش گل
لحظه میعاد آن یاس بهشت عشق سرمد
گل به گل گردید عالم باختر تا خاورش گل
قابلیت بین که آمد قابله از عرش داور
بهر آن رنگین کمان دامن که باشد مادرش گل
مریم و کلثوم و ساره آسیه باهاجر آن شب
آمدند از آسمان با هودجی سرتاسرش گل
جبرئیل عقل گشته مست مست از شادمانی
دست افشان، پای کوبان، ریزد از بال و پرش گل
جلوه گر شد چلچراغ روح بخش آفرینش
قطب گلهای بهشتی آنکه باشد محورش گل
شوکتش گل، صولتش گل، عصمتش گل، عفتش گل
جامه اش گل، چادرش گل، تار و پود معجرش گل
دست او گل، پای او گل، قامت رعنای او گل
علم او گل، حلم او گل، عقل او گل، مشعرش گل
نازم آن قامت قیامت را، که در دامان هستی
با نسیم رحمت حق ریزد از مشک ترش گل
روی او گل، موی او گل، خُلق او گل، خوی او گل
جسم او گل، جان او گل، فطرت حق باورش گل
در صفات و قول و فعلش هست چون ختم رسولان
بینشش گل، دانشش گل، محفلش گل، دفترش گل
در جنان پرسید آدم کیست آن بانو که باشد
گوشوار و سینه ریز و تاج زرین سرش گل
پاسخ از عرش برین آمد به گوش هوش آدم
او بود روحی که خوانده خالق جان پرورش گل
اوست جان و اوست جوهر؛ اوست رضوان؛ اوست کوثر
اوست ظاهر؛ اوست باطن؛ اولش گل، آخرش گل
اسم او گل، رسم او گل، اصل او گل، نسل او گل
باب او گل، مام او گل، همدلش گل، همسرش گل
راضیه مرضیه زهرا، طاهره، صدیقه طوبا
طیبه انسیه حورا نام پاک دیگرش گل
فاطمه ام ابیها روح یاسین جان طاها
هست همچو نخل طوبا ریشه و بار و برش گل
در دل محراب عرفان بر سر سجاده باشد
فکر او گل، ذکر او گل، نغمه جان پرورش گل
ذات آن بانوی سرمد هست چون ذات محمد
شربتش گل، مذهبش گل، مکتب روشنگرش گل
اوست رب المشرقین و مغربین چرخ گردون
شرق و غربش خرم از گل، مهر و ماه و اخترش گل
مرج البحرین یعنی دامن دُرّ پرور او
لؤلؤ مرجان او گل، خوشههای گوهرش گل
هم حسن گل، هم حسینش هم وجود زینبینش
هست آری تا قیامت هم پسر هم دخترش گل
خود نه تنها گل بود آن مهر بی همتا که باشد
حاجبش گل، خادمش گل، فضه اش گل، قنبرش گل
گشته نازل آیه تطهیر در قرآن به شأنش
هست روشن اینکه می باشد وجود اطهرش گل
قمری دل مست و سرخوش گفت مرغان چمن را
ای خوش آن عاشق که چون پروانه باشد دلبرش گل
هر کسی گل را به گیتی مقتدای خویش داند
بی گمان صبح قیامت می زند حق بر سرش گل
شیعه ی گل، عترتِ گل را جدا از گل نداند
آری آری هم محمد گل بود؛ هم دخترش گل
ذکر "یا فاطر بحق فاطمه" ای اهل بینش
می کند کاری که گردد پای تا سر ذاکرش گل
هر کسی با گل نشیند رنگ و بوی گل پذیرد
وای اگر ما را به محشر دور سازد از برش گل
صبحدم، بر منبرِ گل، یا «احد» گو بلبل دل
گفت نازم آنکه باشد شاعر گل پرورش گل
و بعد از این شعر بلند، شعری کوتاه از مهدی پناهی را مرور میکنیم:
بر مقدم دختر پیمبر صلوات
بر چشمه ی پاک حوض کوثر صلوات
بر محضر حضرت محمد تبریک
بر مادر شیعیان حیدر صلوات
این هم بخشی از شعر حسن لطفی درباره این مناسبت فرخنده:
امشب نشسته ام بنویسم ترانهها
از باغ از بهار من از مادرانهها
از دست پُر امیدم و تسبیح دانهها
از این دلی که پر زده از آشیانهها
شکرش میان این همه سر سروری شدیم
مانند یازده پسرش مادری شدیم
آئینه ای گرفته خدا در برابرش
خورشیدی از تمامی انوار انورش
امشب خدا نشسته خدا با پیمبرش
امشب پدر رسیده به دیدار مادرش
تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است
از این به بعد بوسه بر این دست واجب است
تا مه کرده نام شما قیل و قال را
پیدا نموده با تو کرامت کمال را
گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را
پنهان جمال کردی پیدا جلال را
هر چند کار توست که پیغمبری کنی
تو آمدی که پای علی حیدری کنی
این باغها معطر زهراست یا علی
این موج موج کوثر زهراست یا علی
آری تمام باور زهراست یا علی
نام تو نام دیگر زهراست یا علی
آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است
یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است
حبیب نیازی هم در بخشی از شعر خود با یادکری از بانو حضرت خدیجه (س) چنین می سراید:
ریزند ملائک همه گُل بر سر عالم
از عرش رسیده ست زمین، مادر عالم
سوگند مقدس تر از این لحظه دمی نیست
توصیف شب قدر که کار قلمی نیست
یک چله نشسته پدرت تا که بیایی
این میل خودت بود و گرنه رقمی نیست
بیهوده پریشان شده ای مادرِ زهرا
تا بوده خدا بوده و تا هست غمی نیست
بهتر که نیامد زنی از قوم قریشی
بانوی دو تا عالم من، شخص کمی نیست
گفتیم که مریم برسد با سه پرسـتار
هر چند که در حق تو اینها قدمی نیست
امشب همه ی رحمت حق مال زمین شد
این خیر کثیر است نباشد کرمی نیست
از رو به رویم آمـده و باز می آید
یک روز که در خاک برایش حرمی نیست
من زمزمه ی اویم و او زمزمه ی من
خلقت به فدای قدم فاطمه ی من
محسن عرب خالقی هم این شعر زیبا را با آستان منوّر آن بانوی آبها و روشناییها تقدیم کرده است؛ شعری که با یاد شهید کربلا به پایان می رسد و البته حُسن ختام این گفتار است:
یک تکه ابر سوی بیابان بیاورید
قحطیِ عشق آمده باران بیاورید
بر روح پر تلاطم انسان عصر جهل
آرامشی به وسعت طوفان بیاورید
یک چشمه از بهشت خدا را از آسمان
تا خانه ی پیمبر دوران بیاورید
الطاف بی نهایت پروردگار را
در قالب سه آیه ی قرآن بیاورید
یک سیب سرخ به پیمبر دهید و بس
حوریه ای به کسوت انسان بیاورید
هر سیب سرخ سیبِ پیمبر نمی شود
هر سوره ای که سوره ی کوثر نمی شود
زیبا نزول کرده و زیباتر از همه
این که نشسته این همه بالاتر از همه
خوابیده است همره لالایی نسیم
دریا به روی دامن دریاتر از همه
از باغ و باغبان گُلش دل ربوده است
این غنچه ای که گشته شکوفاتر از همه
او ماهِ خانواده ی خورشید مکه است
بی خود که نیست آمده زهراتر از همه
با این همه لطافتش انصاف را بگو
انسیه هست این زن حوراتر از همه
ما را به مدح مادر آئینهها چه کار؟
جایی که مدح فاطمه را کرده کِردِگار
روشن به نورِ آمدنش آسمان شده ست
این زن که قبل خلقت خود امتحان شده ست
عطر بهشت آمده همراهِ مَقدَمش
دنیای پیر با نفس او جوان شده ست
هان ای زنان زنده به گور زمان جهل
هنگام رستخیز حقوق زنان شده ست
وقت نماز شرعی اگرچه نیامده
برخیز ای بلال زمان اذان شده ست
آخر میان خانه ی آئینههای شهر
آئینه ی خدای نما میهمان شده ست
زهرا نبود زُهره دگر نُه فلک نداشت
زهرا نبود سفره ی خلقت نمک نداشت
خیر کثیر چشمه ی جوشان کوثر است
بنیانگذار نسل شریف پیمبر است
حرف خدا و سوره ی کوثر به روشنی ست
نسلی که فاطمی نبُوَد نسل ابتر است
این خانواده را برکت می دهد خدا
این نسل سبز زنده ترین قوم محشر است
ما را غم از تلاطم دریای کفر نیست
تا کشتی نجات ولایت شناور است
ما کودکان گمشده ی صبح محشریم
امّیدمان به آمدن از راهِ مادر است
هر بانویی که بانوی محشر نمی شود
هر کس برای شیعه که مادر نمی شود
تو چشمه ی زلال حیاتی که گفته اند
بالاتر از تمام صفاتی که گفته اند
بعد از پدر به روح بلند تو می رسد
بانو سلامِ حق، صلواتی که گفته اند
جز با کلیدِ مِهر شما وا نمی شود
در روز حشر باب نجاتی که گفته اند
وصف تو با کلام زمینی کجا رواست
شأن کنیز توست رُواتی که گفته اند
شیرین تر از شورِ نم اشکهایتان
از شهد شاخههای نباتی که گفته اند
بانو بیا و یک شب جمعه ببر مرا
همراه خود کنار فراتی که گفته اند
بیش از هزار سال بُوَد گریه می کنی
بر داغ کشته ی عَبَراتی که گفته اند
ای مادر شهید دعا کن برای من
یک شب بمیرم از غم ارباب بی کفن