نامه پیامبر اکرم (ص) به خسرو پرویز

امام امیر المؤمنین علی (ع) در وصف پیامبر اکرم می فرماید: «با نور اسلام به پیامبری اش گماشت و در گزینش او را مقدّم داشت، رخنه ها را به او بست و به نیروی او پیروزی جور را در هم شکست، سختی ها را بدو آسان ساخت و ناهمواری ها را بدو هموار ساخت تا گمراهی ها را از چپ و راست پراکند

نامه پیامبر اکرم (ص) به خسرو پرویز

1-مقدّمه

امام امیر المؤمنین علی (ع) در وصف پیامبر اکرم می فرماید: «با نور اسلام به پیامبری اش گماشت و در گزینش او را مقدّم داشت، رخنه ها را به او بست و به نیروی او پیروزی جور را در هم شکست، سختی ها را بدو آسان ساخت و ناهمواری ها را بدو هموار ساخت تا گمراهی ها را از چپ و راست پراکند. (نهج البلاغه، خطبۀ 213).  او که درود خدا بر او باد، خیرخواهی را به نهایت رساند، به راه راست رفت و از طریق حکمت و موعظۀ نیکو مردم را به خدا خواند. (نهج البلاغه، خطبۀ 59). گفتار او ترجمان هر مشکلی و خاموشی او زبان گویا برای اهل دل (نهج البلاغه، خطبه 69).

پیامبر اکرم در راستای رسالت الهی خود و اتمام حجّت بر همگان و ابلاغ ندای توحیدی به گوش جهانیان بخشی از فعالیّت های خود را به نوشتن نامه به شاهان، اعم از عرب و عجم، اختصاص داد. محتوای نامه ها از مضمونی واحد برخوردار است و پیام آنها دعوت به اسلام و پذیرش توحید بود. آغاز نگارش نامه به پادشاهان اواخر سال ششم هجری (مروج الذهب، 2: 289-بحار الانوار، ج 383/20)یا ماه های اول سال هفتم هجری ذکر شده است(سمهودی، 1376، ص 168). اما با توجّه به اینکه همگان آغاز نگارش نامه را بعد از صلح حدیبیه دانسته اند و پیامبر اکرم (ص) در سال ششم هجری در ماه ذیقعده به قصد انجام عمره از مدینه خارج و قریش در حدیبیه مانع آن حضرت شدند و سرانجام، منجر به صلح گردید و پیامبر اکرم طبق یکی از موارد صلح نامه به مکّه نرفتند و از همانجا به مدینه بازگشتند و بعد از نزول آیۀ شریفه «انا فتحنا لک فتحا مبینا» و اینکه پیامبر این صلح را بزرگترین فتح نامیدند، زمینه برای تبلیغ اسلام فراهم گردید، اقدام به نگارش نامه نمودند. بنابراین، از سال ششم هجری چیزی باقی نمانده بود. چه بسا همین مسأله سبب اشتباه ناقلین گردیده است. برخی، سال ششم و بعضی سال هفتم را ذکر کرده اند. به علاوه بعید نیست که تصمیم به نگارش نامه در اواخر سال ششم و ارسال نامه ها در اوایل سال هفتم هجری صورت گرفته باشد. نامه های متعدّدی از ناحیۀ پیامبر اکرم (ص) به شاهان عرب و عجم، رؤسای قبایل، عمّال و دست اندرکاران نوشته شد، ولی نگارش نامه به شاهان، از جمله امپراتور روم و فارس، آغازگر این راه بوده است (مکاتیب الرسول، ج 1، ص 183 ) و در یک روز شش نامه با شش فرستاده که به زبان خود آنان صحبت می کردند، ارسال داشتند. فکتب إلی الملوک یدعوهم إلی الاسلام فخرج فی یومٍ واحدٍ منهم سِتَّةُ نفرٍ و ذلک فی المحرّم سنةَ سبعٍ و أصبحَ کلُّ رجلٍ یتکلّم بلسان قومِ الذین بعثهُ إلیهم(ابن سعد-طبقات، ج 1، ص 258 ).

2-نامه به کسری

پیامبر نه تنها به کسری، بلکه به دست نشاندگان و کسانی که به نحوی تحت سیطرۀ وی بودند، نامه نوشت که اسامی آنها از این قرار است: باذان، الهلال، مسروح و نعیم دو فرزند عبد کلال، عمان، اهل عمان، هوذه بن علی، بَکر بن واثل، المُنذِر بن ساوی، جیفر و عبد دو فرزند الجلندی، اکثم بن صیفی، اسیبخت، مسیلمه، هرمزان، مجوس هجر که پرداختن به نامه های فوق مجالی دیگر می طلبد. امّا نامۀ پیامبر به کسری (خسرو پرویز)براساس متنی که جمع زیادی از مورّخین و محدثین نقل کرده اند، به قرار زیر است:

«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

مِن مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللّه إِلَی کِسرَی عَظِیمِ فَارسَ،

سَلامٌ عَلَی مَنِ اتَّبَع الهُدَی وَ آمَنَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ شَهِدَ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا اللّهُ وَحدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ أَدعُوکَ بِدِعَایَةِ اللّهِ فَإِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَی النّاسِ کَافَّةً لَا تَذِرُ مَن کَان حَیّاً وَ یَحِقُّ القَولُ عَلَی الکَافِرِینَ أَسلِم تَسلَم فَإن أَبَیتَ فَعَلَیکَ إثمُ المَجُوسِ؛

به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر

از محمّد فرستادۀ خدا(به کسری(خسرو پرویز)بزرگ پارس،

سلام بر کسی که پیرو هدایت گردد، به خدا و فرستادۀ او ایمان آورد و گواهی دهد که خدایی جز خدای یگانۀ بی شنریک نیست و محمّد بنده و فرستادۀ اوست. من تو را به سوی خدا فرا می خوانم که من پیامبر خدا بر همۀ مردمانم تا زنده دلان را هشدار دهم و کلمۀ عذاب بر کافران مسلّم گردد. از این رو، اسلام آور تا ایمن مانی. اگر اسلام نیاوری، بی گمان گناه همۀ مجوسان بر گردن تو خواهد بود.»

مؤلف محترم مکاتیب الرسول منابع متعدّدی برای نامه آورده است از جمله: السیرة الحلبیة، تاریخ یعقوبی، البدایة و النهایة، الکامل لابن اثیر، الطبری، اعیان الشیعة، دلائل النبوة لأبی نعیم، عمدة القاری، کنز العمال، تاریخ ابن خلدون، نشأة الدولة الاسلامیة، بحار الانوار، فقه السیرة، زاد المعاد لابن قیم، ناسخ التواریخ و ... (مکاتیب الرسول، ج 2، ص 316). دکتر محمّد حمید اللّه نیز علاوه بر منابع متعدّدی که ذکر می کند، اشاره به مقالاتی دارد که در مجلاّت هند و پاکستان و بیروت در این رابطه به چاپ رسیده است (نامه ها و پیمان های سیاسی حضرت محمّد، ص 189).

شرح

مضمون کلّی نامه دعوت به اسلام است و اینکه پیامبری و رسالت وی برای همۀ مردم می باشد. ندای توحید که از روزهای اول بعثت پیامبر اکرم در جملۀ «قولوا: لا إله إلّا اللّه تُفلِحوا»، جلوه گر شد، با محتوای این نامه هماهنگ است. بیداری امت ها و ملّت ها و توجّه به حق و حقیقت و اتمام حجّت اهدافی است که دنبال می شود. در این نامه سخنی از جنگ و زجیه به میان نیامده است، فطرت انسان ها و قلب های سلیم و خاضع مخاطب پیامبر است.

نامه با بسم اللّه الرحمن الرحیم شروع می شود. پس از آن، نام خود را قبل از نام مخاطب می آورد (مِن محمّد رسول اللّه إلی ... )و این به خاطر تعظیم و ترفیع مقام رسالت و نبوت است. همانطوری که بر دیگران واجب است ساحت مقدّس پیامبر را تعظیم و تکریم نمایند، بر خود پیامبر هم فرض و لازم است. چنانکه در نماز بر خود پیامبر هم واجب است بر خودش صلوات بفرستد و به رسالتش شهادت دهد و اینکه برای بعضی، از جمله کسری، این امر گران می آمد، از باب تکبّر و تفرعنی بود که داشتند و دیگران هم که نامه به پیامبر می نوشتند، نام حضرت را ابتدا ذکر می کردند. نجاشی پادشاه حبشه چنین نوشت: (إلی محمّدٍ رسولِ اللّه مِنَ النّجاشی)و قیصر روم: (إلی أحمدَ رسولِ اللّه الّذی بُشّرَ بِهِ عیسی) نوشت.

إِلَی کِسرَی عَظِیمِ فَارسَ

کسری لقب شاهان ایران بود و آن را معرّب خسرو که از سُریانی به عربی وارد شده است، دانسته اند (فرهنگ معین). و بعضی خسرو را نیز معرّب خوشرو به معنای زیبا صورت دانسته اند(تاج العروس). امّا معنا و ریشه شناسی واقعی کلمۀ خسرو از پیشوند hu و ریشۀ فعلی srar می باشد که مجموعا به معنای خوشنام و خوش آوازه و مشهور است. کسری در آن زمان پرویز بن هرمز بود که سی و هشت سال پادشاه بود و او را تختی زرّین بود که آن را تخت طاقدیس نامگذاری نموده بودند و او را اسبی بود، شبدیز نام و چون شبدیز بمرد، بفرمود تا مر آن را به سنگ اندر نقش کردند و امروز همچنان است به کرمانشاهان، و او را زنی بود شیرین نام، کنیزکی رومی و این آن بود که فرهاد بر او عاشق بود و پرویز را نیز گنجی بود که آن را گنج باد آورده خوانند(تاریخنامۀ طبری ج 2 ص 806).

سَلامٌ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الهُدَی

غالبا نامه های پیامبر با سلام آغاز می شود، ولی در خطاب به مسلمانان جملۀ «سلام علیک» یا «سَلِّم أَنت»و در خطاب به کافران جمله ای چون سَلامٌ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الهُدَی (سلام بر کسی که پیرو هدایت گردد )می آمده. ادعوک بدعایة اللّه

بعد از سلام و بیان اینکه این سلام خاص کسی است که هدایت را بپذیرد و ایمان به خدا و به رسول داشته باشد و شهادت به وحدانیّت خدا و رسالت او بدهد، می فرماید: ادعوک بدعایة اللّه، یعنی تو را به دعوت الهی می خوانم که همان شهادت به وحدانیّت خدا و رسالت رسول است که ملّت های کافر را به آن فرا می خواند. سپس، پیامبر اکرم (ص) دعوت خود را عمومی و برای همۀ مردم اعلام می دارد که اگر شاه ایران سابقۀ ذهنی از انبیای بنی اسرائیل داشته باشد که حیطۀ رسالت و بعثتشان جمعیّتی خاص بوده، پاسخ داده شود

(و ما أَرسَلناکَ إلَّا کَافَّةً لِلنّاسِ، بقره218).

اسلم تسلم

جملۀ فوق جامع تهدید و تطمیع است، اگر اسلام را انتخاب کند، از زوال سلطنت و سایر مسایلی که بر کفر مترتّب است، از قبیل جنگ در امان خواهد بود و در آخرت هم از عذاب الهی ایمن. و اگر اسلام را انتخاب نکند، سلطنتش زایل، همانطوری که واقع شد، و در عذاب الهی مخلّد خواهد بود.

فَإن أَبَیتَ فَعَلَیکَ إثمُ المَجُوسِ

زیرا سبب بقای آنها در کفرشان بوده است. مجوس پیروان زرتشت می باشند و کتاب مقدّسشان اوستا است. بحث از اینکه آیین زرتشت در اصل آیین توحیدی بوده یا دوگانگی؟ خالی از ابهام نیست. مرحوم علاّمۀ طباطبایی می فرماید: «مجوس قوم معروفی هستند که به زرتشت گرویده اند و کتاب مقدّسشان اوستا است. چیزی که هست تاریخ حیات زرتشت و زمان ظهور او بسیار مبهم است. به طوری که می توان گفت به کلّی متقطع است. این قوم کتاب مقدّس خود را در داستان استیلای اسکندر بر ایران به کلّی از دست دادند تا آنکه در دورۀ ساسانی مجدّدا به رشتۀ تحریر درآمد. به همین جهت، ممکن نیست بر واقعیّت مذهب ایشان وقوف یافت. آنچه مسلّم است، اینکه مجوسیان معتقد هستند که برای تدبیر عالم دو مبدأ است، مبدأ خیر و مبدأ شر. اوّلی یزدان، دومی اهریمن، اوّلی نور و دومی ظلمت و نیز مسلّم است که ملائکه را مقدّس دانسته و به آنها توسّل و تقرّب می جستند، بدون آنکه مانند بت پرستان بتی از آنها سازند و نیز مسلّم است که عناصر بسیطه و مخصوصا آتش را مقدّس می دارند (المیزان، ج 14، ص 358، ذیل آیۀ 17، سورۀ حج).

مرحوم شهید مطهری می فرماید: به روشنی معلوم نیست که آیا آیین زرتشت در اصل آیین توحیدی بوده است یا آیین ثنوی؟ اوستای موجود این ابهام را رفع نمی کند، زیرا قسمت های مختلف این کتاب تفاوت فاحشی با یکدیگر دارد. بخش وندیداد اوستا صراحت در ثنویّت دارد، ولی از بخش گاتاها چندان دوگانگی فهمیده نمی شود، بلکه برحسب ادعای برخی از محقّقین از این بخش، یکتایی استنباط می گردد (عدل الهی، ص 73).

لفظ مجوس یک بار در قرآن آمده است،إِنَّ الّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصائِبِینَ وَ النَّصارَی وَ المَجُوسُ وَ الَّذِینَ أَشرَکُوا إِنَّ اللّهَ یُفَصِّلُ بَینَهُم یَومَ القِیَمَة (سورۀ حج، آیۀ 71). از اینکه -و الذین اشرکوا- در مقابل چهار مذهب (یهود، صائبین، نصاری، مجوس ) آمده است، نشان می دهد که مذهب مجوس در ردیف ادیان توحیدی بوده است و روایات اسلامی هم این حقیقت را تایید می کند: عنوان باب 49 کتاب الجهاد وسائل الشیعه چنین است. (الجِزیةُ لا تؤخَذُ إلّا مِن أهلِ الکِتابِ و هُمُ الیهودُ و النّصاری و المجوس خاصّةً)و در این باب 9 روایت ذکر می شود، در یکی از این روایت ها آمده است، به نقل امام سجّاد (ع) که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «سنّوا بِهِم سُنّةَ أهلِ الکِتابِ؛ به شیوۀ اهل کتاب با آنها رفتار کنید.» بنابراین، می توان گفت اگرچه به لحاظ تاریخی اهل توحید یا شرک بودن آنها مبهم است، امّا به استناد روایات اسلامی و نظر اکثر علمای اسلام که آنها را اهل کتاب دانسته اند، آیین زرتشت در اصل یک آیین توحیدی بوده است، البته شهید مطهری معتقدند تاریخ هم دیدگاه اسلام را تایید می کند: «محقّقین از مورّخین نیز همین عقیده را تایید می کنند و می گویند نفوذ ثنویّت در آیین زردتشت از ناحیۀ سوابق عقیدۀ دو خدایی در نژاد آریا قبل از زردتشت بوده است». (عدل الهی، ص 74).

3-سرنوشت نامه

پیامبر اکرم نامه را توسّط شخصی به نام عبد اللّه بن حذافه (بحار الانوار، ج 2 ص 389)به سوی کسری فرستاد و دستور داد نامه را به شخص کسری تحویل دهد. وی فرمان پیامبر را اجرا کرد، امّا نحوۀ برخورد کسری با نامه و فرستادۀ پیامبر طبق نقل تاریخ بلعمی که ترجمۀ تاریخ طبری با حذف و اضافاتی می باشد و با نقل های غالب مورّخین و محدّثین هماهنگ است، بدین صورت است؛

کسری چون این نامه بدید، خشم آمدش. گفت: این کیست که نام خویش پیش از نام من نبشته است و بفرمود تا آن نامه را بدریدند و آن رسول را خوار داشتند. پیغامبر (ع) چون این خبر بشنید، گفت: مُلک خویشتن درید و ایدون خواندم اندر مغازی که کسری چون کار پیغامبر (ع) قوی شد، دو رسول بیرون کرد از مِهتران عجم و نزد پیغامبر (ع) فرستاد و نامه کرد به باذان که مَلِک بود به یمن از دست کسری و این رسولان کسری یکی را نام بابویه بود و یکی را نام خرخسره و اندر آن نامۀ باذان نبشت که باید چون نامه بخوانی، کس فرستی به زمین یثرب، سوی آن مرد که آنجا دعوی پیغامبری می کند نام او محمّد و بفرمایی تا او را به آهن ببندند و سوی من آرند و سوی محمّد (ع) نامه نوشت و رسولان بیرون کرد و رسولان را بفرمود که نخست به مدینه شوید و این مرد را به سوی من خوانید تا من سخن وی بشنوم. اگر بیاید، با او باز گردید و اگر نیاید، از او بگذرید و به یمن شوید و این نامه به باذان دهید تا کس فرستند و او را ببندند و به نزد من فرستند و این حدیث به آخر عمر کسری بود. پس هر دو رسول برفتند و سوی پیغامبر شدند، ریش ها بسترده و سبلت ها دراز کرده... پس ایشان نامۀ کسری مر پیغامبر را بدادند. اجابت نکرد مر ایشان را به خانۀ سلمان فرود آوردند... رسولان کسری بعد از شش ماه دلتنگ شدند. پس نیمه شب جبرئیل آمد و پیغامبر را آگاه کرد که شیرویه مر کسری را بکشت... سلمان ایشان را گفت که پیغامبر (ع) می گوید خدای من خدایگان شما را بکشت و شیرویه پسرش را بر وی مسلّط کرد دوش تا بکشتش. ایشان هان شب بازگشتند و گفتند ما را روی نیست با این مردمان بودن... . پیش باذان شدند به یمن و نامۀ کسری بدادند و نامۀ شیرویه به وی آمده بود که پرویز بمرد و من به ملک بنشستم. هرچه با تو سپاه است در بیعت تو، با من راست کن و سپاه را بگوی تا مرا بیعت کنند و آن مرد را که به زمین یثرب دعوی پیغمبری همی کند و کسری در حق او تو را نامه کرده است که او را سوی من فرست، زنهار او را مجنبان تا امر من به تو رسد (تاریخنامۀ طبری، ج 2، ص 825).

4-نتیجه

از آنجایی که پیامبر الگوی خطاپذیری برای مسلمین است، شیوۀ تبلیغی پیامبر، مکاتبه با سران حکومت ها، ادب در گفتار، خیرخواهی و نصیحت، موعظه و حکمت، کرامت نفس و مناعت طبع آن حضرت می تواند الگوی نیکویی برای همه باشد. نفوذ اسلام در بین ملّت ها و هماهنگی آن با فطرت انسان ها و زوال حکومت های حق ستیز و جدای از مردم، اگرچه از روزهای آغازین ظهور اسلام بر آن تأکید می شد، امّا تصوّرات موهوم بعضی ها که این پیشگویی را افسانه ای بیش نمی دانستند، در زمانی کمتر از عمر معمولی یک انسان، باطل و حقیقت آشکار شد. برخورد بسیار زشت و زنندۀ خسرو پرویز با نامۀ پیامبر و عکس العملی که بعدا ایرانیان در برابر اسلام نشان دادند، حکایت از فساد اخلاقی در دستگاه حکومت و عشق و علاقۀ لبریز به اسلام در بین ایرانیان و کوتاه سخن، فاصلۀ عمیق بین حکومت ها و مردم آن روز دارد و آنان که از پیامبر و دستورات نورانی وی فاصله گرفتند، شاهان بودند نه ایرانیان.

کتابنامه

1-قرآن کریم.

2-نهج البلاغه.

3-الاحمدی، علی، 1998 م، مکاتیب الرسول، دار الحدیث.

4-بلعمی، تاریخنامۀ طبری، 1378، سروش، تهران.

5-الحر العاملی، محمّد بن الحسن، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربی، بیروت.

6-حسینی، سیّد محمّد مرتضی، 1306 ق، تاج العروس، قاهره.

7-حمید اللّه، محمّد، 7731، نامه ها و پیمان های سیاسی حضرت محمّد  (ص) ، ترجمۀ محمّد حسینی، سروش، تهران.

8-سمهودی، علامه نور الدّین، 1376، اخبار مدینه: ترجمۀ خلصه الوفاء باخبار دار المصطفی، نشر مشعر.

9-طباطبایی، علاّمه سیّد محمّد حسین، 1972 م، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسۀ اعلمی، بیروت.

01-مجلسی، علامه محمّد باقر، بحار الانوار، دار الکتب الاسلامیه.

11-محمّد بن سعد، الطبقات الکبری.

21-مسعودی، علی بن حسین، 1965 م، مروج الذهب، بیروت.

31-مطهری، مرتضی، 1357، عدل الهی، چاپ دهم، انتشارات صدرا.

41 -معین، دکتر محمّد، 1360، فرهنگ فارسی، امیر کبیر، تهران.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر