طرح مسأله
از مختصات جامعه جاهلی خرافه پرستی، شرک و بت پرستی، رسوم مرتبط با جوامع بسته و قوم پرستی و روابط درون گروهی ناکارآمد و خرده فرهنگ های منحرفی چون دخترکشی بود که زمینه های تأخر و پس افتادگی فرهنگی را در حجاز و فراحجاز به وجود آورده بود. بعثت و نبوت، برگزیده ای آشنا به معضلات فرهنگی از میان همین قوم، با سلاح و ابزاری کارآمد چون وحی الهی با سرفصل تزکیه و تعلیم[1] و تغییر مناسبات اجتماعی به تحولات فرهنگی دامن زد و زمینه ساز انقلاب فرهنگی اسلام شد. هجرت پیامبر (ص) به یثرب، به تسریع روند تحول فرهنگی انجامید؛ چنان که ساختار بی هنجار قبیله ای و نزاع های بی اساس و جنگ های طولانی اوس و خزرج و رقابت های پیدا و پنهان با قبایل یهود، جامعه یثرب را ملتهب و آماده پذیرش هرگونه تحولی کرده بود؛ هرچند تلاش نقبا و سفیران فرهنگی پیامبر نیز بر سازه شهری یثرب و بافت فرهنگی آن تأثیر نهاده و یثرب را در بدو ورود پیامبر اکرم (ص)، مهیای تغییراتی اساسی کرده بود. تشویق شهروندان در اجرای رفتارهای مناسب، آنان را مشتاقانه به سوی جریان اجتماعی شدن سوق می داد. برنامه هدف مند پیامبر اکرم (ص) برای تغییر عوامل اجتماعی و فرهنگی و انتقال و تسری بسیاری از مفاهیم قرآنی توام با تشریح بسیاری از قواعد و تشریع فرایض و ابلاغ مجموعه ای از قوانین عبادی بود. تغییر و نوسازی جامعه جاهلی، تنها با تلاش های بی وقفه و به کارگیری آیات الهی و پشتوانه قوی خداوندی میسر بود. [2]با این وصف مطالعه برنامه و سازوکارهای اجتماعی پیامبر (ص) در تحولات و تغییرات فرهنگی مدینه، بسیار ضروری به نظر می رسد؛ چنان که این سازوکارها به عنوان الگوهای رفتاری در فراخنای تاریخ اسلام، دست مایه ای گران قدر برای تحولات فرهنگی دولت های اسلامی خواهند بود و قابلیت اجرا و حصول نتیجه را در همه ادوار خواهند داشت.
حوزه نظری وسیع علوم انسانی و وجود تعاریف متنوع و متعدد از واژه هایی چون فرهنگ، تحول فرهنگی و نظم اجتماعی، ضرورت لزوم تعاریفی واحد را بیشینه می کند. از این رو، در همین بحث مقدماتی، ابتدا از واژه فرهنگ که معنایی گسترده و کلان دامنه دارد، تعریفی متناسب با چارچوب تحقیقاتی این پژوهش عرضه می شود. علی رغم تنوع تعاریف، فرهنگ در یک معنای کلی، همه دست آوردهای معنوی و فکری بشر را شامل می گردد که میراث تاریخی و اعتقادی یک جامعه محسوب شده، عناصر عینی و ذهنی سازمان اجتماعی بشر و مجموعه ای از ارزش ها، اعتقادات و باورها و آداب و رسوم و زبان را دربرمی گیرد. [3] تغییر نیز در لغت به معنای از حالی به حالی برگردانیدن و دگرگون کردن است[4]و اصطلاحا تغییر فرهنگی، یعنی دگرگونی در رفتارها و اخلاقیات و برخی سازه های اجتماعی. [5]تحول نیز از ریشه «حول» گرفته شده و در لغت، به معنای دگرگونی چیزی و جداشدن از غیر آن آمده است. [6]در اصطلاح علوم اجتماعی، برای تحول دو معنا ذکر شده است: نخست، هر نوع تغییر در جهت افزایش یا کاهش و دوم، گسترش منظم هر چیز مانند یک نظریه یا یک نظام فکری. [7] هم چنین کنترل اجتماعی، یعنی سازوکارهایی که حاکمیت به وسیله آن تسلط خود را بر اشخاص اعمال می کند و آنان را وامی دارد تا با ارزش ها و هنجارهای جامعه هم نوا شوند. [8]ارزش های اجتماعی هم زیربنای هنجارها، نهادها، و ساخت اجتماعی را تشکیل می دهند و چارچوبه هایی برای مشروع ساختن رفتارهای انسانی هستند. [9]بدین ترتیب پیامبر عظیم الشأن اسلام با مجموعه ای از الگوهای رفتاری با دست مایه ای غنی از آموزه های وحیانی، به تغییرات فرهنگی مبادرت نمودند و برخی از هنجارها و مناسبات فرهنگی را تأسیس و پاره ای را اصلاح و ترمیم کردند. آن چه در پی خواهد آمد، بررسی جامعه شناختی از رفتارهای اصلاح گرایانه پیامبر (ص) و سازوکارهای اجتماعی آن خواهد بود.
سازوکارهای اجتماعی و تغییر مبادی رفتاری
به روایت منابع و سیر، پیامبر اکرم (ص) از سازوکارهای متنوع و کارآمدی برای تحقق اصلاح اجتماعی و تحول فرهنگی بهره بردند. از آن جا که کاربست سازوکارهای بی واسطه و استفاده از شیوه های غیر مستقیم در نظام اصلاحی، اهداف فرهنگی را محقق می کرد، الگوهای رفتار فرهنگی پیامبر و حصول نتایج در کمترین زمان ممکن دارای اهمیت می نماید؛ زیرا به درستی پیداست که زمان بر بودن فعالیت های فرهنگی و دیربازده بودن راه کارهای اصلاحی، و البته کمی فرصت دولت نبوی، ابزارها و سازوکارهای کارآمدی را می طلبید که دستامد بررسی این سازوکارها، حصول الگویی عملی و رفتارهایی بی بدیل در تحول سازه های فرهنگی جوامع اسلامی خواهد بود.
بر اساس منابع تاریخی، جامعه جزیرة العرب، دارای ساختاری قبیله ای باارزش های قوم مدارانه بود. میراث کهن و ریشه دار فرهنگ جاهلی با روی کردی قبیله ای با ارزش ها و فرهنگ اسلامی قابلیت جمع نداشت. آموزه های قرآنی و مجموعه قواعد فرهنگ اسلامی در مواجهه با ساختار عقیدتی، سیاسی و اجتماعی جامعه جاهلی، تعارض و تقابلی اساسی یافتند.
نقبای نبوی، نخستین گام تحول فرهنگی را در یثرب برداشتند و جامعه را به چالشی تقابلی برای پذیرش مفاهیم اسلامی واداشتند. دومین گام اساسی، ورود پیامبر اکرم (ص) و مسلمانان مهاجر به یثرب بود که روند تحولات فرهنگی را تسریع کرد و قبایل اوس و خزرج را به تعامل و مودتی معنادار فراخواند. تنوع آداب و رسوم متناسب با گوناگونی قبایل، به تعدد کارکردهای اجتماعی و فرهنگی در جامعه یثرب انجامیده بود.
مهم ترین و کارآمدترین ابزار عملی نبی مکرم اسلام (ص) برای تحقق تحول
فرهنگی قرآن کریم بود. [10]روی کرد آرام و بطیء و در عین حال حساب شده و هدفمند رهبر فرهمند جامعه اسلامی، آیات نازل شده را با مسائل اعتقادی پیوند داد و جامعه آماده تحول را برای پذیرش اصلاحات فرهنگی، با مجموعه ای از احکام مرتبط با هنجارها و ارزش های اسلامی و تکالیف فردی و اجتماعی مواجه کرد.
ترک آداب و عادات و رسوم رسوخ شده جاهلی به یک باره ممکن نبود. بهترین روش برای جایگزینی ارزش های اسلامی، روش تدریج توأم با آموزش بود. سرمطلع اقدامات فرهنگی دولت نبوی برای طرح زیرساخت های اجتماعی، ساخت نهادهای فرهنگی، ایجاد مودت اجتماعی، طراحی پیمان برادری، اقدامات عام المنفعه و وضع قوانین عادلانه برای تأمین و حفظ حقوق انسانی بود.
تأسیس نهاد دینی و اجتماعی مسجد و تحول در الگوهای فرهنگی
بعثت پیامبر اکرم (ص) بیش از هرچیز، تبعات فرهنگی تعیین کننده ای در بر داشت. دستامد عصر مکی، تغییرات مهم فکری و انگیزشی بود که هرچند در مکه پاگرفت، در مدینه با هجرت پیامبر و طراحی الگوی تغییر با تمسک به نهادهای اجتماعی با کارکردهای عبادی و تعلیمی به بار نشست. تأسیس مسجد به عنوان نهاد و پایگاه فرهنگی، نخستین اقدام پیامبر اکرم (ص) برای ایجاد تغییرات و تثبیت دگرگونی های فرهنگی بود. درک این مطلب چندان دشوار نیست که دریابیم مسجد، مهم ترین و کارآمدترین عنصر اجتماعی در تثبیت الگوهای رفتار دینی، عبادی و اجتماعی است؛ زیرا این کانون فرخنده با نمادهای توحیدی، از بدو تأسیس با دارا بودن نقش های محول و محقق بسیار، توانست سهمی درخور در تحولات فرهنگی و ریشه افکنی بنیاد شرک و پیوند عناصر نامتجانس فرقه ای گرد هم به عهده داشته باشد و به محلی برای تأمین نخستین تمنیات علمی و گفت گوهای فرهنگی حتی در عصر پیامبر اکرم (ص) تبدیل شود. [11]
انتخاب و کاربرد واژه فاخر نام مسجد نیز که می توانست تمامی عبودیت حقتعالی و ساییدن پیشانی بر زمین را تجلی کند، [12]خود به تنهایی، تمامی پیام انقلاب فرهنگی پیامبر را به ذهن متبادر می کرد. راغب اصفهانی در عباراتی مختصر، مسجد را از سجده و جمع آن را «سجود» به معنای آرامش و فروتنی و اطاعت آورده است. پس بر اساس متون تاریخی، مسجد مکانی برای ابراز فروتنی، عبادت و پرستش خداوند خواهد بود. [13]مؤید ادعای ارج مندی مسجد به عنوان کانون تحول فرهنگی، روی کرد قرآنی به واژه «مسجد» است که دست کم با مشتقات متعددش، 92 بار درقرآن به کار گرفته شده است. این فراونی استعمال، می تواند مؤید اهمیت کانون فرهنگی مسجد در تمدن اسلامی باشد.
اطلاق لفظ مسجد در قرآن کریم به همه زمین[14] مطابق تفسیر آیه کریمه «و أنّ المساجد للّه» ؛ [15]«و اینکه مساجد از آن خداست،» شاید بتوان بی دشواری پذیرفت که در فرهنگ اسلامی مسجد، محل و کانونی عام و بی پیرایه برای اجرای عبادت و سجده باری تعالی و انجام دادن فرایض و تکالیف شرعی هم چون نماز و یا عبادات معمول[16]بوده است. روایتی مشهور از پیامبر اکرم (ص) نیز مبنی بر این که «جُعِلَت لِیَ الأرضُ مَسجِداً وَ طَهُوراً» ؛ [17]«زمین همه اش برای من مسجد و طهور (یعنی جای نماز و پاک) قرار داده شده،» مؤید این مدعاست که اسلام، رویکردی فراگیر به محل عبادت مسلمانان دارد. آیات قرآنی با رویکرد تشویقی، مسلمانان را به ساختن و آباد کردن مسجد تحریض می کند: (إنّما یعمر مساجد اللّهمن آمن باللّه و الیوم الآخر و أقام الصّلاة و آتی الزّکاة و لم یخش إلاّ اللّه فعسی أولئکأن یکونوا من المهتدین)[18]چنان که بیشترین و البته نخستین اقدام پیامبر گرامی اسلام (ص) به محض ورود به محله قباء[19]و سپس یثرب، بر مدار ساخت مسجد گردیده است.
فعالیت ها و اقدامات پرشماری چون اجرای امور عبادی، امور فرهنگی و آداب و مناسک ویژه، تعاملات اجتماعی و البته محل سکونت نبی مکرم اسلام (ص) در مسجد، موجب شده است تا کارکردهای چندمنظوره مسجد هرگز از چشم تیزبین پژوهشگران دور نباشد.
حضور بی سرپناهان مدینه یعنی اصحاب صفّه در مسجد و رسیدگی پیامبر به آنان[20]و اشارات قرآن کریم [21]مطابق روایات ائمه اطهار (علیهم السّلام)،[22]زمینه ای شد تا همواره مسجد، مأمن و سرپناهی برای آوارگان، بی سرپناهان، نیازمندان و فقرا باشد.
نکات فرهنگی نهفته در انتخاب محل مسجد
1- مانع شدن از اختلاف
افزون بر کاربری مسجد و رفع نیازهای مادی و معنوی آن که در سیره و قرآن کریم به درستی فلسفه آن نهفته، شیوه انتخاب محل آن نیز شایان توجه است. چنان که این شیوه خود توانست به عنوان اقدامی فرهنگ ساز، از بسیاری مشکلات اجتماعی و معضلات آتی جلوگیری نماید. پیامبر اسلام (ص) نیز در بدو ورود به مدینه، با مشاهده التهابات اجتماعی و تمایل انصار به استقرار ایشان در محله های آنها، به منظور جلوگیری از هرگونه شبهه و درگیری اجتماعی فرمودند: «إنی أمرت بقریه تأکل القری، خلّوا سبیلها فإنها مأموره» . [23]سپس در محل مسجد بنی سالم نماز جمعه برگزارکردند. [24]
2- توجه به حفظ حقوق ایتام در جامعه
شتر پیامبر (ص) پس از گذر از محله های مختلف، کنار زمینی متعلق به دو یتیم ازبنی نجار به نام های سهل و سهیل، نشست و پیامبر آن مکان را برای ساخت مسجد خریداری نمود. [25]
در مورد جمله «إنی أمرت بقریة تأکل القری» می توان گفت: «اکل قری» ، کنایه از فتح شدن است؛ یعنی قریه ای که سایر قریه ها و قبایل را فتح می کند. بنابراین، محل و قبیله مذکور باید تناسب معقولی با سایر محله ها داشته باشد. به تعبیر دیگر «تأکل القری» ، می تواند کنایه از محلی باشد که دارای موقعیت جغرافیایی مناسب و کلیدی است. توجه به محله بنی نجار که مسجد پیامبر (ص) در آن واقع شده، نشان می دهد که فاصله این منطقه از شمال تا احد و از جنوب تا قبا، شش کیلومتر و در وسط راه است. از نظر شرقی و غربی نیز میان دو حره که شش کیلومتر است، باز مسجد در نقطه میانی قرار دارد. بنابراین، مفهوم «بقریة تأکل القری» ،انتخابمکانی است که از آن جا امکان دست رسی به نقاط مختلف آسان باشد. [26]
پیامبر گرامی اسلام (ص) از ابتدای ورود به مدینه، مردم را به حسن رفتار اجتماعی و استحکام پیوند میانشان[27]و توجه به نماز و مسجد[28] سفارش فرمودند. گویا بین این دو، ارتباط خاصی وجود دارد و هردو از سفارش هایی مهم دین اسلام است.
فرهنگ مودت و دوستی
پیامبر مکرم اسلام (ص) از قبایل متعدد کوچک و بزرگی که دائما با یک دیگر اختلاف و جنگ داشتند، ملت واحدی به وجود آوردند. ایشان توانستند برای نخستین بارملت واحدی به وجود آوردند که به جای پیوند قبیله ای، تحت نیروی مذهب بایک دیگر متحد شده بودند.
پیامبر (ص) با رفتار محبت آمیز خود افراد و قبایل مختلف را به سمت اسلام جذب و آنها را به محبت و نیکی به هم سفارش می فرمودند. عبد اللّه بن سلام نقل کرده که هنگام ورود پیامبر (ص) به مدینه، مردم به استقبال ایشان رفتند. آن حضرت به مردم فرمود: «ای مردم به یکدیگر سلام کنید و به مردم غذا بدهید و پیوند خویشاوندی رارعایت کنید و هنگامی که مردم خفته اند، نماز بخوانید تا به سلامت وارد بهشت شوید».[29]بی شک آن حضرت، با رفتار محبت آمیز خویش، به صورت عملی دیگران رابه مودت با یک دیگر تشویق می فرمودند، و همین رفتار ایشان در افراد تأثیرمی گذاشت. طایفه بنی سعد بن بکر، ضمام بن ثعلبه را نزد پیامبر اسلام (ص) فرستادند تا از طرف آنها در مورد پیامبر (ص) و اسلام تحقیق کند و نتیجه را به آنان اطلاع دهد. او به مدینه رفت و در مقابل درِ مسجد شتر خود را خواباند و زانویش را بست و نزد پیامبر (ص) که با مسلمانان نشسته بودند رفت. او به سوی حاضران آمد و پرسید: «کدام یک از شما پسر عبد المطلب است؟» پیامبر (ص) فرمودند: «من پسر عبد المطلب ام.» پرسید: «آیا محمد (ص) تو هستی؟» گفت: «آری.» گفت: «ای پسر عبد المطلب، من از تو پرسش هایی دارم و در پرسش پافشاری می کنم. این را بر من عیب نگیر.» پیامبر (ص) فرمودند: «هرچه می خواهی بپرس.» عرض کرد: «تو را به اللّه، خدای تو و خدای پیشینیانت و خدای هرکه پس از توست سوگند می دهم، آیا خداوند تو را به عنوان پیامبر به سوی ما فرستاده است؟» پیامبر (ص) فرمودند: «به خدا سوگند آری.» [30]
گفت: «تو را به اللّه خدای تو و خدای پیشینیانت سوگند می دهم که آیا خداوند به تو فرمان داده تنها او را بپرستیم و چیزی را با او شریک نگیریم و این همتایان را که پدرانمان آنها را می پرستیدند دور بریزیم؟» فرمود: «آری» . مرتبه سوم نیز سوگند پیشین را تکرار کرد و گفت: «آیا خداوند به تو فرمان داده که پنج نماز بگزاری؟» فرمود: «آری» . سپس ضمام یک به یک واجبات را برشمرد و هیچ چیز را که اسلام واجب نموده بود، ذکر نکرد مگر آن که پیامبر (ص) را درباره آن سوگند داد. چون شمردن واجبات تمام شد، گفت: «گواهی می دهم که خدایی جز اللّه نیست و محمد (ص) بنده و رسول اوست.» و خدا را گواه گرفت که همه آن چه را اسلام واجب کرده به قومش بگوید و هرچیزی را که اسلام نهی کرده، ترک کند. سپس از مسجد بیرون رفت. [31]
هنگامی که ضمام به قومش رسید، دورش جمع شدند. نخستین سخنی که به آنها گفت این بود: «چه بد هستند لات و عزی!» مردم گفتند: «ای ضمام ساکت باش! از پیسی و خوره و دیوانگی بترس.» ایشان بر این باور بودند که هرکس به آن دو بت اهانت کند، دچار این بیماری ها خواهد شد. ضمام گفت: «وای بر شما، به خدا سوگند اینها نه زیان می رسانند و نه سود می دهند. خداوند پیامبری برگزیده و کتابی بر او فرود آورده که شما را از آن چه در آن هستید، نجات می دهد. من گواهی می دهم که خدایی جز اللّه نیست و او یگانه و بی شریک است و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست و من از جانب او آن چه را که فرمان داده و آن چه را که نهی فرموده برای شما آورده ام.» آن روز هرکدام از افراد قبیله ضمام نزد او رفت، مسلمان شد. [32]
یکی دیگر از تغییراتی که رسول گرامی اسلام (ص) میان مردم مدینه ایجاد نمودند، تغییر در مفاهیمی چون دوستی ها و دشمنی ها بود. از آن جا که اساس علایق، دوستی ها و دشمنی ها در میان عرب های عصر جاهلیت، از منافع قبیله ای و هپیمانانشان فراتر نمی رفت و ارتباطاتشان بر اساس منافعشان تعریف می شد، به نظر می رسد در مواجهه با تعالیم اسلام و آموزه های نبوی (ص) بسیاری از این مفاهیم تغییراتی فراوانی کردند. برای نمونه، در ماجرای عزیمت مهاجران مکی به مدینه، تلاش های آن حضرت به منظور ایجاد دوستی میان افرادی با شرایط متفاوت بسیارکارساز بود. چنان چه پیامبر (ص) زمینه های ایجاد هم دلی میان مسلمانان مکی ومدنی را فراهم نمی آوردند، وضعیت اجتماعی آن چنان که مطمع نظر ایشان بود، تغییر نمی کرد.
هنگامی که مهاجران به مدینه آمدند، مردم مدینه به پیامبر (ص) عرض کردند: «ای رسول خدا (ص) نخل های ما را بین ما و مهاجران تقسیم کن.» پیامبر (ص) که می دانستند نخل، مهم ترین منبع درآمد انصار است، فرمود: «نه، شما وسایل زندگی شان را فراهم کنید و در خرما شریکشان کنید.» آنها گفتند: «اطاعت می کنیم» . [33]
پس از جنگ با بنی نضیر، هنگامی که آن حضرت می خواستند غنایم به دستآمده را تقسیم نمایند، به انصار فرمودند: «به درستی که برادران مهاجر شما اموالی ندارند. اگر بخواهید این اموال را بین شما و آنها تقسیم نمایم و اگر خواستید چیزی نگیرید و تنها بین آنان تقسیم کنم.» انصار گفتند: «ما نمی خواهیم، بلکه میان آنان تقسیم کنید و از اموال ما هرچه خواستند میان آنها تقسیم کنید.» در این هنگام این آیه نازل شد: [34]
(و الّذین تبوّءوا الدّار و الایمان من قبلهم یحبّون من هاجر إلیهم و لا یجدون فیصدورهم حاجة مّمّا أوتوا و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصة و من یوق شحّ نفسه فأولئک هم المفلحون)[35]؛ و برای کسانی است که در این سرا [سرزمین مدینه] و در سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانی را که به سویشان هجرت کنند، دوستمی دارند و در دل خود نیازی به آن چه به مهاجران داده شده، احساس نمی کنند و آنها را بر خود مقدم می دارند هرچند خودشان بسیار نیازمند باشند، کسانی که از بخل و حرص نفس خویش بازداشته شده اند رستگارانند.
راه کارهای ایجاد مودت و نتایج آن
اوس و خزرج پس از جنگ های خونین و طولانی، در پرتو تعالیم اسلام و ارشادات رسول خدا (ص) کینه ها را کنار گذاشته، با یک دیگر دوست و مهربان شدند. اما پس از اسلام نیز گاهی ریشه اختلافات گذشته سر بر می آورد و کینه های جاهلی آشکار می گشت. در چنین مواقعی نبی مکرم اسلام (ص) با تدبیر خاص، میان آنان آشتی ودوستی برقرار می نمودند. یکی از آن موارد پس از جریان افک بود.
بعد از مراجعت پیامبر اسلام (ص) از جنگ بنی المصطلق، گروهی از منافقان به سرکردگی عبد اللّه بن ابیّ و چند نفر از خزرج، شایعه ای در مورد یکی از همسران پیامبر (ص) پخش می کردند. رسول خدا (ص) ضمن خطبه ای فرمودند: «چیست افرادی را که درباره خانواده ام مرا می آزارند و سخنان ناروایی درباره آنها می گویند، درصورتی که به خدا سوگند من جز خیر از ایشان چیزی ندیده ام، و نیز به مردی تهمت می زنند که به خدا سوگند از او نیز جز خیر چیزی ندیده ام.» در این هنگام اسید بن حضیر (که جزء بزرگان اوس بود) برخاست و عرض کرد: «ای رسول خدا (ص) اگر این یاوه گویان از قبیله اوس هستند ما شر آنها را کفایت خواهیم کرد، و اگر ازقبیله خزرجند هردستوری درباره آنها صادر کنید انجام می دهیم، به خدا آنها سزاوارهستند که گردنشان را بزنند.» [36]
سعد بن عباده (رئیس خزرج)به طرف داری از قبیله خود برخاست و به اسید بن حضیر گفت: «به خدا دروغ می گویی و هرگز ما گردن آنها را نمی زنیم و خدامی داند که تو چون می دانستی تهمت زنندگان از خزرج هستند، این سخن را گفتی واگر از قوم خودت بودند این حرف را نمی زدی؟» اسید گفت: «تو دروغ می گویی وشخص منافقی هستی که از منافقان طرف داری می کنی.» اختلاف زیاد شد و نزدیک بود میان دو قبیله درگیری ایجاد شود. [37]
چند روز پس از جریان افک که بین اوس و خزرج اختلاف ایجاد شد و کینه های جاهلی سر باز کرد، پیامبر (ص) همراه چند نفر دست سعد بن معاذ را در دست گرفتند و او را به خانه سعد بن عباده بردند، و به اتفاق همراهان، ساعتی در خانه سعد بن معاذ ماندند. سعد بن عباده هم خوراکی تهیه کرد و پیامبر (ص)، و سعد بن معاذ و همراهانهمان جا غذا خوردند. چند روز دیگر پیامبر (ص) به اتفاق تنی چند، دست سعد بن عباده را گرفتند و او را به خانه سعد بن معاذ آوردند و ساعتی نشستند و صحبت کردند. سعد بن معاذ هم غذا تهیه کرد و پیامبر (ص)، و سعد بن عباده وهمراهان آن جا غذا خوردند. پیامبر (ص) این کار را به منظور رفع کدورتی که در جربحث میان ایشان حاصل شده بود انجام دادند. [38]
بر اساس برخی منابع، افراد دو قبیله اوس و خزرج پس از مسلمان شدن، مانند دوقوچ در خدمت به پیامبر اسلام (ص) با هم مسابقه می دادند. هرزمان اوسیان خدمتیمی کردند، خزرجیان می گفتند: «به خدا به این فضیلت نزد پیامبر (ص) و مسلمانان ازما سبقت نگیرید.» و تا زمانی که کاری نظیر آن انجام نمی دادند، آرام نمی گرفتند وهرگاه خزرجیان خدمتی می کردند، اوسیان همین سخن را می گفتند. [39]
یکی دیگر از آیات قرآن مجید که به دوستی اوس و خزرج پس از دشمنی های دیرینه اشاره می کند این آیه است:
(و ألّف بین قلوبهم لو أنفقت ما فی الأرض جمیعا ما ألّفت بین قلوبهم و لکنّ اللّه ألّف بینهم إنّه عزیز حکیم)[40]؛و دل های آنها را با هم، الفت داد! اگر تمام آن چه را روی زمین است صرف می کردی که میان دل های آنان الفت دهی، نمی توانستی! ولی خداوند درمیان آنها الفت ایجاد کرد! او توانا و حکیم است.
رسول خدا (ص)، با نرمی و از روی مدارا دل ها را متحول و به حق متمایل گردانید. تألیف قلوب و پیوند نفوس، کاری است دشوار، به ویژه نسبت به افرادی که دیرزمانی به جنگ و کشتار یکدیگر مشغول بودند. یکی از معجزات بزرگ پیامبر مکرم اسلام (ص) این بود که به سوی مردمی مبعوث شدند که اگر به فردی از آنان یک سیلی زده می شد، به سبب آن جنگ ها و خونریزی ها برپا می کردند. اما به وسیله ایمان به خداوند، این دشمنی ها و خودسری ها از میان رفت و میان آنها تفاهم و دوستی ایجاد شد و در راه ایمان، از کشتن پدر و پسر و برادر خود امتناع نداشتند. خداوند اعلام می کند که این ایجاد محبت بین مسلمانان را خودش انجام داده است. [41]
سازوکار پیمان برادری و نتایج آن
ایجاد پیمان برادری میان برخی از مهاجران و انصار، از نخستین اقدامات پیامبر (ص) پس از ورود به مدینه بود. این پیمان آن چنان محکم و قوی بود که بر اساس آن قرار شد، آنان بعد از مرگ هم چون خویشاوندان از یک دیگر ارث برند. این پیمان برادریمیان نود نفر که 45 تن از مهاجران و چهل و پنج تن از انصار بودند-و بنابر قولی میان صد نفر یعنی از هرگروه پنجاه نفر-برقرار شد. [42]پیامبر (ص) با این اقدام از یک سو، مشکلات مالی مهاجران را برطرف کرد یا کاهش داد و از سوی دیگر، از دل تنگی هایعاطفی آنان کاست و روابط اجتماعی عمیق تری میان آنان به وجود آورد.
این پیمان پیش از غزوه بدر بود تا هنگامی که در آن جنگ، خداوند این آیه رانازل فرمود: (النّبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه أمّهاتهم و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب اللّه من المؤمنین و المهاجرین إلاّ أن تفعلوا إلی أولیائکم معروفا کان ذلک فی الکتاب مسطورا).[43]؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها [مؤمنان] محسوب می شوند و خویشاوندان نسبت به یک دیگر از مؤمنان و مهاجران در آن چه خدا مقرّر داشته اولا هستند، مگر این که بخواهید نسبت به دوستانتان نیکی کنید (و سهمی از اموال خود را به آنها بدهید) این حکم درکتاب(الهی) نوشته شده است.
لذا حکمی که در صدر اسلام اجرا می شد و افرادی که با یک دیگر پیمان عقد اخوت بسته و از یک دیگر ارث می بردند، نسخ شد. و خداوند فرمود: از این به بعد تنها خویشاوندان از یک دیگر ارث می برند. [44]
سازوکارهای عام المنفعه و بازخورد فرهنگی آن
رسول گرامی اسلام (ص) با انجام دادن کارهای عام المنفعه، بین مردم دوستی ایجاد می کردند.
در مدینه غیر از چاه «رومه» که از آن مردی از بنی مزینه بود، [45]آب گوارایی وجود نداشت و برای استفاده از آن می بایست آب می خریدند. پیامبر (ص) فرمود: «چه کسی چاه رومه را می خرد تا خودش و دیگر مسلمانان از آن استفاده کنند و در مقابل، خداوند بهتر از آن را در بهشت به او بدهد.» یکی از مسلمانان آن را خرید و در اختیار همه مسلمانان اعم از فقیر و غنی قرار داد. [46]
رسول خدا (ص) با تشویق مردم به کارهای عام المنفعه، علاوه بر رفع نیازهای ضروری جامعه و ایجاد رابطه محبت و احساس مسئولیت میان مسلمانان، روحیه و فرهنگ مال دوستی را در آنان از میان بردند. هم چنین با اشاره به ثواب کارهای خداپسندانه، ارزش های اسلامی را در نهاد مسلمانان درونی ساختند.
حقوق انسانی در فرهنگ نبوی
یکی از اقدامات اجتماعی پیامبر گرامی اسلام (ص) که می توانست آثار شگرف فرهنگی در جامعه بر جای گذارد، اصلاح یا وضع قوانین اجتماعی بود. زنان از جمله قشرهای آسیب پذیر جامعه بودند که در موارد مختلف از جمله ارث، حقوقشان رعایت نمی شد. پیامبر (ص) بر اساس آموزه های قرآنی، به مبارزه با این ستم هابرخاستند و حقوق زنان را احیا فرمودند. به برخی از آیاتی که دراین باره نازل شده، اشاره می شود: (للرّجال نصیب مّمّا ترک الوالدان و الأقربون و للنّساء نصیب مّمّا ترک الوالدان والأقربون ممّا قلّ منه أو کثر نصیبا مّفروضا)؛ [47]برای مردان، از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جای می گذارند، سهمی است و برای زنان نیز، از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان می گذارند سهمی؛ خواه آن مال، کم باشد یا زیاد؛ این سهمی است تعیین شده.
این آیه در حقیقت گام مهمی در جهت مبارزه با چنین عادات و رسوم جاهلی بودکه می توانست زنان و کودکان را از ارث مسلّم خود محروم سازد؛ زیرا عرب ها با رسم غلط و غیر عادلانه ای که داشتند، زنان و فرزندان خردسال را از ارث محروم می ساختند. قرآن مجید با خط بطلان کشیدن بر این قانون غیر عادلانه فرمود: مردان باید سهمی از اموالی را که پدر و مادر و نزدیکان به جای می گذارند به زنان بپردازند کم باشد یا زیاد و براین موضوع تأکید کرد که هیچ یک حق ندارد سهم دیگری را غصب نماید. [48]
منابع در شأن نزول این آیه آورده اند: اوس بن ثابت انصاری از دنیا رفت، درحالیکه زنش به نام «امّ کحه» و سه دخترش زنده بودند. دو پسر عموی اوس به نام سوید و عرفجه که وصیش بودند، مالش را تصرف کردند و به زن و دخترانش چیزی ندادند؛ زیرا در جاهلیت رسم بود که به زن و فرزند صغیر (گرچه پسر باشد) ارث نمی دادند و فقط مردان ارث می بردند. در آن دوران می گفتند: تنها کسی ارث می بردکه به اسب سواری و غنیمت گیری قادر باشد. ام کحه نزد رسول خدا (ص) رفت و ماجرارا بیان نمود و اظهار کرد بچه هایش خرجی ندارند، در حالی که پدرشان مالچشم گیری به جا گذاشته که در اختیار سوید و عرفجه است و از آن مال به آنان نمی دهند. پیغمبر (ص) آن دو را احضار فرمود. گفتند: «ای پیامبر خدا، بچه های برادرمان نمی توانند اسب سواری کنند و اسلحه بگیرند و توان جنگیدن ندارند.» پیغمبر (ص) فرمود: «بازگردید تا ببینم خداوند در این باره چه می فرماید. سپس آیه مزبور نازل شد. [49]
آیه یازده سوره نساء نیز در دفاع از حقوق زنان نازل شده است: (یوصیکم اللّه فی أولادکم للذّکر مثل حظّ الأنثیین فإن کنّ نساء فوق اثنتینفلهنّ ثلثا ما ترک و إن کانت واحدة فلها النّصف و لأبویه لکل واحد مّنهماالسّدس ممّا ترک إن کان له ولد فإن لّم یکن لّه ولد و ورثه أبواه فلأمّه الثّلثفإن کان له إخوة فلأمّه السّدس من بعد وصیّة یوصی بها أو دین ءاباؤکم وأبناؤکم لا تدرون أیهم أقرب لکم نفعا فریضة مّن اللّه إنّ اللّه کان علیما حکیما؛)[50]؛ خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش می کند که سهم(میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما (دو دختر) و بیش از دو دختر باشند، دو سوم میراث از آن آنهاست و اگر یکی باشد، نیمی (از میراث) از آن اوست؛ و برای هریک از پدر و مادر او، یک ششم میراث است، اگر (میت) فرزندی داشته باشد و اگر فرزندی نداشته باشد و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند، برای مادر او یک سوم است (و بقیه از آن پدر است) و اگر او برادرانی داشته باشد، مادرش یک ششم می برد (و پنج ششم باقی مانده، برای پدراست). (همه اینها) بعد از اجرای وصیتی است که او کرده، و بعد از ادای دیناست- شما نمی دانید پدران و مادران و فرزندانتان، کدام یک برای شما سودمندترند!-این فریضه الهی است و خداوند، دانا و حکیم است.
برخی از مفسران معتقدند که این آیه درباره عبد الرحمان برادر حسان، شاعر معروف، نازل شده است. هنگامی که وی از دنیا رحلت کرد، دارای یک همسر و پنج برادر بود. برادران آمدند و اموال وی را گرفتند و زن را از ارث محروم کردند. زن خدمت پیامبر (ص) شکایت کرد و آیه یادشده در این زمان، برای تعیین میزان ارث نازل شد. [51]
این که خداوند در بیان حکم ارث دختر و پسر می فرماید: (للذّکر مثل حظّ الأنثیین)؛ ارث پسر دو برابر ارث دختر است)، رسم جاهلیت (که ارث بردن زنان را ممنوع می دانست) اشاره دارد که در اسلام باطل شده است. گویا این رسم و نیز حکم خداوند یعنی ارث بردن زنان را یک حکم معروف بیان نمود و فرمود: مردان مثل زنان ارث می برند ولی دو برابر. به عبارت دیگر، ارث زن را اصل در تشریع قرار داده و ارث مرد را به طفیل آن ذکر کرده تا مردم برای فهمیدن این که ارث مرد چقدر است، محتاج باشند بفهمند ارث زن (یعنی دختر میت)چه میزان است، با مقایسه با آن، دو برابرش را به پسر میت بدهند. [52]
در اواخر این سوره خداوند می فرماید:
(و یستفتونک فی النّساء قل اللّه یفتیکم فیهنّ و ما یتلی علیکم فی الکتاب فی یتامی النّساء اللاّتی لا تؤتونهنّ ما کتب لهنّ و ترغبون أن تنکحوهنّ و المستضعفین من الولدان و أن تقوموا للیتامی بالقسط و ما تفعلوا من خیر فإنّ اللّه کان به علیما)[53]؛ از تو درباره حکم زنان سؤال می کنند؛ بگو: «خداوند در باره آنان به شما پاسخ می دهد: آن چه در قرآن درباره زنان یتیمی که حقوقشان را به آنها نمی دهید و می خواهید با آنها ازدواج کنید، و نیز آن چه درباره کودکان صغیر و ناتوان برای شما بیان شده (قسمتی از سفارش های خداوند در این زمینه است و نیز به شما سفارش می کند که با یتیمان به عدالت رفتار کنید! و آن چه از نیکی ها انجام می دهید، خداوند از آن آگاه است و به شما پاداش شایسته می دهد.
این آیه و آیات پس از آن، در حقیقت به مطالب اول سوره ناظر است. در آیاتآغازین این سوره نیز خداوند، مطالبی در مورد حفظ حقوق زنان بیان فرموده و رسوم ریشه دار عرب جاهلی را که حقوق زنان را از بین می برد، لغو و باطل اعلام فرموده است. مردم پس از شنیدن این آیات، از رسول خدا (ص) سؤال هایی کردند. خداوند به پیامبر گرامی اسلام (ص) دستور داد تا در پاسخ ایشان بگوید: احکامی که در شریعت اسلام به نفع زنان و به ضرر مردان تشریع شده، احکامی است الهی و خود پیامبر (ص) در تشریع آنها هیچ گونه دخالتی نداشته و نه تنها در تشریع این احکام، بلکه در تشریع هیچ حکم دیگری از جمله تشریع احکام مربوط به زنان بی سرپرست دخالتی ندارد. علاوه براین، خداوند به طور کلی درباره ایتام به آنان دستور داده که به عدالت رفتار کنند. [54]
نتیجه
ساختار فرهنگی مدینه عصر نبوی، بر مبانی اسلامی و ارزش های انسانی مبتنی بود. این تحول اساسی، نتیجه تلاش های پی در پی نبی مکرم اسلام (ص) بود که در کمترین زمان ممکن محقق شد. ساختار نابسامان فرهنگی مدینه جدای از فرهنگ جاهلی حاکم بر جزیرة العرب نبود. رفتارهای زشت و عادات نابهنجار حاکم بر جامعه مدینه، مظهر واپس ماندگی متأثر از فرهنگ جاهلی بود که همین عامل، مهم ترین ریشه کندی آهنگ تحولات فرهنگی در مدینه بود. امر دشوار فراگرد اجتماعی به تغییر مناسبات فرهنگی و جایگزینی ارزش های اسلامی به جای هنجارهای جاهلی، کاری بس دشوار و در ظاهر ناممکن بود که تنها به مدد آیات الهی میسور شد. یافتن پاسخ این پرسش اساسی که راه کار و سازوکار پیامبر (ص) در ایجاد تحولات فرهنگی در مدینه چه بود، دستامد پژوهش حاضر است. آن چه در پایان این پژوهش حاصل شد آن که پیامبر اکرم (ص) برای تحقق اهداف تربیتی، فعالیت مطابق با قرآن را آغاز کردند. ایشان از تمامی ظرفیت های آیات الهی-قرآنی و از همه برنامه ها و سازوکارهای فرهنگی بهره جستند تا نمونه ای کامل از شهری فرهنگی را به جهانیان عرضه کنند. بی شک در سرمطلع این برنامه اصلاحی و انقلابی، سازوکارهای اجتماعی هم چون وضع قوانین اجتماعی مطابق آموزه های قرآنی، برنامه ریزی اجتماعی سازگار با ارزش های اسلامی و تولید هنجارهای جدید و ترسیم نقش های اجتماعی مطابق با فرهنگ نوخاسته اسلامی، تأسیس نهادهای جدید فرهنگی با کارکردهای غنی و در بسیاری از موارد چندمنظوره تعریف نمادهای منزلتی، جذب اقلیت های دینی و تغییر روابط میان گروه های اجتماعی قومی و نژادی قرار داشت. دستامد ده سال حیات فرهنگی پیامبر اکرم (ص) همه گیر شدن فرهنگ اسلامی بود هرچند تداومش، به برنامه ریزی مداوم فعالان سیاسی وفرهنگی پس از پیامبر اکرم (ص) نیاز داشت.
منابع
کتاب:
1- ابن حجر عسقلانی، احمد، الإصابة فی تمییز الصحابة، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1415 ه. ق.
2- ابن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول (ص)، ص 112، قم: جامعهمدرسین، 1404 ه. ق.
3- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم(معروف به تفسیر ابن کثیر)، تحقیق: محمد حسین شمس الدین، بیروت: دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، 1419 ه. ق.
4- ابن کلبی، هشام، الاصنام، تحقیق احمد زکی باشا، قاهره: افست تهران(همراه با ترجمه)، نشر نو، 1364 ه ش.
5- ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، ترجمه: سید هاشم رسولی، تهران: انتشاراتکتابچی، 1375 ه ش.
6- ابن منظور، حقبة، لسان العرب، بیروت: دار الصادر، 1414 ه. ق.
7- الشافعی، علی بن الحسن (معروف به ابن عساکر)، تاریخ مدینة دمشق، بیروت: دار الفکر، 1415 ه. ق.
8- النمیری، عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنورة، قم: دار الفکر، 1368 ه ش.
9- بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت: دار و مکتبة الهلال، 1988 م.
10- راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ج 1، ص 266، دمشق-بیروت: دار القلم -الدار الشامیة، 412 ه ش.
11- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامیجامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ه. ق.
12- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: با مقدمه محمد جواد بلاغی، تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1372 ه ش.
13- طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت: دار التراث، 1387ه. ق.
14- عجاج کرمی، احمد، الإدارة فی عصر الرسول، قاهره: دار السلام، 1427 ه. ق.
15- عبد السلام مقبل مجبری، إذهاب الحزن و شفاء الصدر السقیم، قاهره: دار الإیمان، بی تا.
16- خرکوشی نیشابوری، ابو سعید، شرف المصطفی، مکه: دار البشائر الإسلامیة، 1424 ه. ق.
17- لوئیس کوزر، نظریه های بنیادی جامعه شناختی، ص 107، ترجمه فرهنگ ارشاد، تهران، نشر نی، 1378-
18- مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1420 ه. ق.
19- محمد منصور و دیگران، لغت نامه روان شناسی، ص 102، تهران، بی جا، 1356 ه ش.
20- محسنی، منوچهر، جامعه شناسی عمومی، تهران: کتاب خانه طهوری، 1368 ه ش.
21- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص 274، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1374 ه ش.
22- قرائی مقدم، امان اللّه، مبانی جامعه شناسی، ص 200، تهران، ابجد، 1374-
23- بروس کوئن، مبانی جامعه شناسی، ص 59، توسلی، قم: مهر، 1376 ه ش.
24 - ولایتی، علی اکبر، فرهنگ و تمدن اسلامی، ص 19، قم: نشر معارف، 1385 ه ش.
25- شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 30، قم: دار الرضی، 1406 ه. ق.
26- واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت: اعلمی، 1409 ه. ق.
27- واحدی نیشابوری، أسباب النزول، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1411 ه. ق. E}
مقاله:
1- جعفریان، رسول، «مقاله حکمت انتخاب محل مسجد النبی (ص) در مدینه» ، ج 1، ص 305-307-
2- منتظر القائم، اصغر، مجموعه مقالات همایش بین المللی سیره شناختی پیامبراعظم (ص).
پی نوشت
[1] {/هو الّذی بـعث فـی الأمـّیّن رسولا مّنهم یتلوا علیهم ءایاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و إنکانوا من قـبل لفـی ضـلال مّبین./}سوره جمعه،آیه 2.
[2] {/هو الّذی أرسـل رسـوله بالهدی و دیـن الحـقّ لیـظهره علی الدّین کلّه و کفی باللّه شـهیدا./}سـوره فتح،آیه 28.
[3] بروس کوئن،مبانی جامعهشناسی،توسلی،ص 59،قم:مهر،1376 ه ش؛علی اکـبر ولایـتی،فرهنگ وتمدن اسلامی،ص 19،قم:نشر مـعارف،1385 ه ش.
[4] علی اکبر دهخدا،لغتنامه دهخدا،ج 4،ص 5987،تهران:مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاهتهران،1373 ه ش.
[5] منوچهر محسنی،جامعهشناسی عمومی،ص 478،تهران:کتابخانه طهوری،1368 ه ش.
[6] راغـب اصفهانی،مفردات ألفاظ القرآن،ج 1،ص 266،دمشق-بیروت:دار القلم-الدار الشامیة،412 ه ش.
[7] محمد منصور و دیگران،لغتنامه روانشناسی،ص 102،تهران،بیجا،1356 ه ش.
[8] لوئیس کوزر،نظریههای بنیادی جامعهشناختی،ص 107،ترجمه فرهنگ ارشاد تهران،نشر نی،1378ه ش.
[9] امـان اللّه قـرائی مقدم،مبانی جامعهشناسی،ص 200،تهران،ابجد،1374 ه ش.
[10] {/لقد منّ اللّه علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم یتلوا علیهم آیاته و یـزکّیهم و یـعلّمهمالکتاب و الحـکمة و إن کانوا من قبل لفی ضـلال مـبین/}.سـوره آل عمران،آیه 164.
[11] عبد السلام مقبل مجبری،إذهاب الحزن و شفاء الصدر السقیم،ص 45.
[12] حقبة بن منظور،لسـان العـرب،ج 3،ص 204،بیروت:دار الصادر،1414 ه ق.
[13] راغب اصفهانی،مفردات،همان،ص 396.
[14] طبرسی،فضل بن حسن،مجمع البـیان فـی تـفسیر القرآن،تحقیق:با مقدمه محمدجواد بلاغی،ج 10،ص 560،تهران:انتشارات ناصرخسرو،1372 ه ش.
[16] دهخدا،هـمان،ج 12،ص 18417.
[17] شـیخ صـدوق،امالی،ص 216،بیروت:اعلمی،1400 ه ق.
[18] سـوره تـوبه،آیه 18.«مساجد خدا را تنها کسی آباد میکند که به خدا و روز قیامت ایمان آورده،و نـماز رابـرپا دارد،و زکات را بپردازد،و جز از خدا نـترسد؛امـید اسـت چنین گروهی از هـدایتیافتگان بـاشند.
[19] ابن هشام،همان،ج 1،ص 494.
[20] ابـن سـعد،همان،ج 1،ص 196.
[21] {/للفقراء الّذین أحصروا فی سبیل اللّه لا یستطیعون ضربا فی الأرض یحسبهم الجاهل أغنیاء منالتّعفّف تـعرفهم بـسیماهم لا یسلون النّاس إلحافا و ما تنفقوا مـن خـیر فإنّ اللّه بـه عـلیم/}(سـوره بقره،آیه273.)
[22] طبرسی،مـجمع البیان،همان،ج 10،ص 560.
[23] ابو سعید خرکوشی نیشابوری،شرف المصطفی،ج 2،ص 67،مکه:دار البشائر الإسلامیة،1424 ه ق؛بیهقی،دلائل النـبوه،ج 2،ص 504.
[24] بـلاذری،أنساب الأشراف،همان،ج 1،ص 263؛تقی الدیـن مـقریزی،امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال والأموال و الحفدة و المتاع،ج 1،ص 66،بیروت:دار الکتب العلمیة،1420 ه ق.
[25] عبد الملک بن هشام،السیرة النبویة،ج 1،ص 495،ترجمه:سید هاشم رسولی،تـهران:انـتشاراتکتابچی،1375 ه ش.
[26] اصغر منتظر القائم،مجموعه مقالات همایش بین المللی سیره شناختی پیامبر اعظم (ص)،رسول جعفریان،مقاله «حکمت انتخاب محل مسجد النبی (ص) در مدینه»،ج 1،ص 305-307.
[27] ابن شعبه حرانی،تحف العقول عن آل الرسول (ص)،ص 112،قم:جامعه مدرسین،1404 ه ق.
[28] شیخ صدوق،ثواب الأعـمال و عـقاب الأعمال،ص 30،قم:دار الرضی،1406 ه ق.
[29] ابـن سـعد،همان،ج 1،ص 181.
[30] نمیری،تاریخ المدینة المنورة،ج 2،ص 521؛ابن کثیر دمشقی،البدایة و النهایة،ج 5،ص 60.
[31] طبری،تاریخ الأمم و الملوک،ج 3،ص 125.
[32] نمیری،همان،ج 2،ص 521؛ابن هشام،همان،ج 2،ص 573.
[33] احـمد عـجاج کرمی،الإدارة فی عصر الرسول (ص)،ص 78،قاهره:دار السلام،1427 ه ق.
[34] نمیری،همان،ج 2،ص 489.
[36] ابن هشام،همان،ج 2،ص 300.
[37] طبری،تاریخ الامم و الملوک،ج 2،ص 614-615.
[38] محمد بن عمر واقدی،المغازی،ج 2،ص 435،بیروت:اعـلمی،1409 هـ ق.
[39] تـاریخ الامم و الملوک،ج 2،ص 495.
[41] طـبرسی،مجمع البیان،همان،ج 4،ص 854.
[42] ابن سعد،همان،ج 1،ص 184.
[44] علامه طباطبایی،المیزان فی تفسیر القرآن،ج 16،ص 277.
[45] ابن سعد،همان،ج 1،ص 392.
[46] علی بن الحسن شافعی،معروف بن ابن عساکر،تاریخ مدینه،ج 2،ص 104،دمشق،بیروت:دار الفکر،1415 ه ق.
[48] ناصر مکارم شیرازی،تفسیر نمونه،ج 3،ص 274،تهران:دار الکتب الإسلامیة،1374 ه ش.
[49] احمد بن حجر عسقلانی،الإصابة فی تمییز الصحابة،ج 1،ص 293،بیروت:دار الکتب العلمیة،1415 هـ ق؛واحـدی نـیشابوری،أسباب النزول،ص 155،بیروت:دار الکتب العـلمیة،1411 هـ ق.
[51] طبرسی،همان،ج 3،ص 24.
[53] سوره نساء،آیـه 127.