این نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا، درباره اینکه برخی فکر میکنند نوشتن در حوزه ادبیات کودک کار راحتی است و با نوشتن چند جمله کودکانه میتوانند صاحب کتاب شوند، اظهار کرد: نمیشود وضعیت یک حوزه را با یک عامل و یا یک پدیده توضیح داد. ممکن است عدهای نسبت به ادبیات کودک سادهاندیشی داشته باشند و فکر کنند مثلا با نوشتن دو خط با زبان بچهگانه میتوانند ادبیات تولید کنند، طبیعتا از این کتابها هم در بازار وجود دارد اما به نظرم این واقعیت ادبیات کودک نیست و تازگی هم ندارد.
او در ادامه افزود: در حوزههای دیگر هم از این جنس پدیدهها وجود دارد؛ مثلا حوزه روانشناسی از کتابهای زرد پُر است یا در حوزه سیاست هم همینطور است. از طرف دیگر کتابهای خوب و باکیفیت هم وجود دارد. اگر بخواهیم ادبیات کودک را نسبت به سایر حوزهها درنظر بگیریم شاید در تولید کتاب کودک مشکلی نداشته باشیم. اما ممکن است از نظر مخاطب و مصرفکننده چنین دیدگاهی وجود داشته باشد.
سیدآبادی سپس بیان کرد: در یکی دو دهه اخیر اوضاع در ادبیات کودک با در دسترس بودن کتابهای باکیفیتتر و فعالیت نهادهایی که کارشان ارزیابی کتاب و ارائه فهرستهای کتاب مناسب است، فرق کرده است. همچنین رسانهها هم توجه بیشتری به این حوزه دارند و به نظرم اوضاع خیلی نگرانکننده نیست.
نویسنده مجموعههای «قصههای شیرین مغزدار» و «قصههای بزغاله زنگولهپا» همچنین گفت: پدیده دیگری که شاید به سادهانگاری در ادبیات مرتبط باشد این است که نگاه عوامانه یا نگاه رمانتیک نسبت به برخی از مفاهیم مانند "حقوق کودک" و "خشونت" داریم و توجه نمیکنیم که "خشونت" یا "حقوق کودک" در کلیت یک متن معنا پیدا میکند. گاه شده با عنوان یک کتاب یا تصویری از کتاب یک قضاوت عمومی شکل گرفته که با کلیت کتاب ناسازگار است و این موضوع به مدد شبکههای اجتماعی اتفاق میافتد.
سیدآبادی درباره اینکه به نظر میرسد ادبیات کودک در میان متولیان فرهنگی و دانشگاهیان هم جدی گرفته نمیشود و این موضوع چه تبعاتی را به دنبال دارد، اظهار کرد: فکر میکنم یکی از مشکلات ادبیات کودک در ایران این است که دولت اعم از قوه مجریه و نهادهای عمومی و حاکمیتی بیش از حد در آن مداخله دارند. بخش زیادی از کتابها را ناشران دولتی منتشر میکنند و در بخش دیگری نهادها و کتابخانههای دولتی با خریدهای عمده در بازار کتاب مداخله میکنند. تقریبا میتوانیم بگوییم فضا به گونهای است که کتاب کودک وضعیت طبیعی ندارد. فکر میکنم این مشکل جدیتری است تا اینکه چرا دولت کاری نمیکند.
او در ادامه خاطرنشان کرد: چرا مشکل جدیتری است؟ برای اینکه ارتباط نویسنده را با مخاطب قطع میکند و فهم ما را به عنوان نویسنده از مخاطب دچار مشکل میکند. اگر خریدهای انبوه و دستکاری در تقاضاهای مخاطبان نباشد ما نویسندگان با مخاطبان به فهم مشترکی میرسیم و تلاش میکنیم خواستههای آنها را در نظر بگیریم و همزمان تلاش میکنیم ادبیات نازلی تولید نکنیم. الان من فکر میکنم نویسنده کودک و نوجوان فهمی از مخاطب خود ندارد و نمیفهمد کتابی که فروش رفته، چطور فروش رفته است؛ یکدفعه کتابخانهای سههزار نسخه از کتاب را خریده است یا نه مردم خریداری کردهاند؟ این اختلال در فهم از مخاطب نتیجه این نوع مداخله است.
نویسنده کتابهای «پسری که با یوزپلنگ حرف زد» و «بابابزرگ سبیلموکتی» سپس گفت: البته من منظورم این نیست که نهادهای دولتی کنار بکشند یا در واقع کارهایی را که باید انجام بدهند، انجام ندهند. من فکر میکنم نهادهای دولتی بیشتر بر دو حوزه متمرکز شوند؛ یکی اینکه به تولید کاری نداشته باشند و آن را به مردم واگذار کنند و دیگر اینکه باید در ترویج کتابخوانی کار کنند یعنی کاری کنند تا بچهها بیشتر کتاب بخوانند؛ مثلا در بعد افزایش دسترسی بچهها به کتاب در همه مناطق، چه مناطق محروم و مناطق دیگر فعالیت کنند.
علیاصغر سیدآبادی در پاسخ به این پرسش که چه راهکارهایی برای تقویت رشته ادبیات کودک پیشنهاد میکند گفت: ما الان نمیتوانیم بگوییم کمبود رشته دانشگاهی در زمینه ادبیات کودک داریم؛ شاید برعکس شده باشد. دانشگاه شیراز سالی چند نفر فارغالتحصیل بیرون میدهد، دانشگاه بهشتی، دانشگاه هرمزگان و چند دانشگاه دولتی و آزاد و پیام نور این رشته را دارند. به نظرم مشکل اصلی این نیست که تعداد دانشگاهها کم است، به نظرم حتی زیاد هم هست. مشکل اصلی شاید این باشد که حاصل این رشتهها قرار است چه شود؟ قرار است فارغالتحصیلان رشته ادبیات کودک چه کاری انجام دهند؟ آیا قرار است همه منتقد و نظریهپرداز ادبیات کودک شوند؟ قرار است همه نویسنده شوند؟ میخواهند استاد دانشگاه شوند؟ مگر چند نفر میتوانند جذب دانشگاه شوند؟ اگر بازار کار را نگاه کنیم میبینیم فارغالتحصیلان این رشته بازار کار ندارند. فکر میکنم بیشتر سردرگمی وجود دارد، یعنی بدون توجه به اینکه تقاضایی وجود داشته باشد فارغالتحصیلانی وارد جامعه میشوند که معلوم نیست برای چه این تحصیلات را دارند و برای چه درس خواندهاند.
نویسنده کتابهای «بادکنک به شرط چاقو»، «مینیبوس دایی» و «روزها دیوها از آدمها میترسند» با بیان اینکه تکثیر شدن ادبیات کودک در دانشگاهها بیشتر مد روز شده است، گفت: به نظرم یکی دو دانشگاه رشته ادبیات کودک را داشته باشند، بس است و تکثیر شدن این رشته بیشتر مد روز است و دانشگاهها بدون توجه به اینکه بحث نظری در این زمینه به اندازه کافی در کشور وجود دارد و بدون اینکه استاد کافی و مسلط به ادبیات کودک داشته باشند و بدون آنکه تمایزی بین دانشگاههای مختلف که رشته ادبیات کودک و نوجوان دارند، وجود داشته باشد، اقدام به راهاندازی این گرایش میکنند. به نظرم دانشگاهها از این جهت که برای چه دارند فارغالتحصیل میفرستند و آنها قرار است چهکاره شوند، به بازنگری نیاز دارند.