زهد ورزی و تطهیر باطن

با نگاهی به برخی ایات قران کریم پی به آثارشگفتی می بریم. اگر گفتند قرآن شمس است، خدا ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾ است، اهل بیت نورند، شمس و قمر هستند، اگر ما در مدار این شمس ولایت حرکت کرده ایم برای ما عید است، عمر ما پربرکت می شود و گرنه این وصف به حال متعلق موصوف است

با نگاهی به برخی ایات قران کریم پی به آثارشگفتی می بریم. اگر گفتند قرآن شمس است، خدا ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾ است، اهل بیت نورند، شمس و قمر هستند، اگر ما در مدار این شمس ولایت حرکت کرده ایم برای ما عید است، عمر ما پربرکت می شود و گرنه این وصف به حال متعلق موصوف است. زمین حرکت کرده به کمال رسیده؛ آن وقت ما جشن می گیریم و عید می دانیم یعنی چه؟! هر حرکتی که برای خود انسان باشد، این همان «سیر إلی الله» است که منشأ رشد و تکامل اوست. در بحث های نهج البلاغه تقریباً 241 خطبه نورانی و 79 نامه و  473 کلمات حکیمانه دارد. در کلمه بیست و دوم حضرت بیاناتی را می فرماید. غالب این کلمات یا از نامه های آن حضرت است یا از خطبه های آن حضرت. یک «خطبة البیان» به آن حضرت منسوب است که در نهج البلاغه نیست، بخشی از این کلمات حکیمانه به آن «خطبة البیان» مرتبط است. نامه ای امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) برای فرزندشان مرقوم فرمودند، بخشی از کلمات آن نامه به عنوان کلمات حکیمانه آمده است.

در اینجا کلمه بیست و دوم این است: «قَالَ ع مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ یسْرِعْ بِهِ [حَسَبُهُ ] نَسَبُهُ»؛ ممکن است که کسی دارای قبیله خوب، پدر خوب، مادر خوب، نژاد خوب و این گونه از عناوین باشد، ولی حرکتی نداشته باشد. حضرت فرمود کسی که عملش کُند است تُندی نسب او مشکل او را حلّ نمی کند. این نه تنها در قیامت در آن روز ﴿لا أَنْسابَ بَینَهُمْ﴾،امروز هم همین طور است. حساب مردم غیر از حساب نظام تکوین است. در نظام تکوین هر کسی در کنار سفره عقیده خود و عمل خود نشسته است. اگر وابسته به یک خاندان پر جمال و شکوهی باشد، عمل او کوتاه باشد، این رشد نمی کند. اینکه در قرآن فرمود در آن روز: ﴿لا أَنْسابَ بَینَهُمْ﴾؛ این آیه در قیامت ظهور می کند، نه حدوث. بسیاری از امور است که در دنیا هم هست؛ منتها مستور و مخفی است، در قیامت ظهور می کند، نه در قیامت حدوث داشته باشد. یک قانون الهی است که اگر کسی عمل او کُند بود، نَسَب او کاری از او ساخته نیست. در دنیا هم ﴿لا أَنْسابَ بَینَهُمْ﴾، در آخرت هم ﴿لا أَنْسابَ بَینَهُمْ﴾؛ منتها در دنیا یک سلسله امور اعتباری نزد مردم هست که به وسیله نسب افراد، افراد را محترم می شمارند؛ ولی در قیامت این گونه از امور هم مطرح نیست ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾ نه سببی در کار است در معاد و نه نسبی.

کلمه نورانی بعدی این است که «مِنْ کفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکرُوبِ»؛کفّاره ها غیر از انتقام است؛ کفّاره به منزله دارو است، یا به منزله غذاهای تقویتی است. یک سلسله تنبیه‎هایی در قرآن و سنّت آمده است که آنها عذاب است کیفر است؛ اما این کفّاراتی که در قرآن و روایات آمده، این کفّاره سازنده است. فرمود: اگر کسی گناهی کرده است، وقتی گره یک افتاده در مشکلات را حلّ کند، این کفّاره اوست. می دانید این کفّاره فقهی نیست، این کفّاره اخلاقی است. «إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ»، «غوث»؛ یعنی نجات دادن و مشکل کسی را حلّ کردن. باران را که می گویند «غیث»، برای این است که مشکل آدم را حلّ می کند. بارها به عرض شما رسید ما فرهنگ قوی داریم به نام فارسی؛ اما فارسی کجا و عربی کجا! ما این که از آسمان می آید را می گوییم باران، دیگر حرفی برای گفتن نداریم. او می گوید باران، او می گوید غیث، چندین نام برای این دارد، برای اینکه این باران چندین برکت دارد. برای هر برکت آن نامی است؛ مگر کشاورز مشکل ندارد؟ مگر کم آبی برای افراد مشکل نیست؟ «غیث»؛ یعنی چیزی که مشکل آدم را حلّ می کند، ما در تمام این حالات می گوییم باران.

قبلاً هم به عرض شما رسید ملّتی که جیبش خالی است کیفش خالی است ما حرفی برای گفتن نداریم، می گوییم «گدا»! گدا که بار علمی ندارد. این گدا ترجمه «فاقد» است؛ یعنی «ندار»! قرآن هرگز این گونه از کلمات بی بار که بار علمی نداشته باشد را به کار نمی برد. می فرماید ملّتی که جیبش خالی است کیفش خالی است این فقیر است. فقیر به معنای گدا نیست، فقیر به معنی ندار نیست، این «فعیل» به معنی «مفعول» است، همان طوری که «قتیل» به معنی مقتول است. فقیر یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته است و ویلچری است. ملّتی که دستش خالی است جیبش خالی است کیفش خالی است، این ستون فقراتش شکسته است این قدرت قیام ندارد چه رسد به مقاومت. فرمود مال خود را حفظ بکنید، تولید کنید، اشتغال داشته باشید و گرنه می شوید فقیر. مسکین هم همین طور است مسکین به معنی گدا نیست، مسکین؛ یعنی کسی که ساکن است پویا نیست قدرت حرکت ندارد. ملّتی که دستش خالی است جیبش خالی است کیفش خالی است، این زمینگیر است. در تعبیرات دیگر هم دارد که ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکمْ خَشْیةَ إِمْلاق﴾، این را که عرب نمی فهمید، عرب می گفت نداری! گرسنگی! تعبیر قرآن این است که شما فرزندانتان را خشیه املاق نکشید. آنها از ترس نداری گاهی بچه ها را می کشتند. تعبیر لطیف و دقیق قرآن کریم این است که املاق می‎آورد؛ یعنی کسی که جیبش خالی است کیفش خالی است، دستش خالی است، او اهل املاق است. املاق؛ یعنی تملّق و چاپلوسی. آنکه گرفتار است چاپلوس است. بی مالی انسان را متملّق می کند. دست تهی انسان را متملّق می کند. این است که قرآن می شود کتاب عمیق علمی. حرف های عوامانه، حرف هایی که بار علمی نداشته باشد، حرف هایی که محتوا نداشته باشد، در قرآن نیست.

«غیث» هم همین طور است؛ ما می گوییم باران! چون می بارد می گوییم باران. حرف علمی نیست. اما تعبیرات غیث است مطر هست و مانند آن. «اغاث» هم همین طور است. فرمود به هر حال کفّاره به دو نحو است: یک کفّاره بگیر و ببند و بزن است که این در کشورهای دیگر هم هست. یک کفّاره تربیتی است فرمود اگر یک وقت پای شما لغزید اشتباهی کردید، فوراً به سراغ تولید و اشتغال بروید مشکل این جوان ها را حل کنید. اینکه نمی‎تواند ازدواج کند، اینکه واقعاً ملهوف است «متلهّف» است، رنج می برد، مشکل او را حلّ کنید، این کفّاره آن گناهان شماست. دو نحوه قرآن تربیت می کند: یکی ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ﴾،بله این بگیر و ببند هست؛ اما اثر این کم است. یک اثر درونی است، آن وقت چقدر انسان لذت می‎برد از اینکه تولید کرده، اشتغال ایجاد کرده، جوانی روی کار آمده ازدواج کرده. هر وقت به یاد آن حادثه می افتد لذت می برد، فرمود این کفّاره است.

بنابراین اخلاق این گونه از کفّارات را یاد می دهد. فقه آن گونه از کفارات را یاد می دهد که اگر این کار را کردی زندان است، اگر این کار را کردی فلان است. در فقه هم البته بحث های اخلاقی هست؛ همین «اطعام ستّین مسکین»، همین «صوم ستّین یوماً»، همین‎ها کفّارات است؛ اما فرمود اگر کسی گناه بزرگ کرده است، تولید مهم داشته باشد که جامعه را حلّ کند، این می‎تواند کفّاره او باشد. آن وقت خودش هم می‎فهمد آن کفّاره روزه و اینها را هم می دهد. این بیان نورانی حضرت امیر است: «مِنْ کفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکرُوبِ»، کسی که مشکل دارد نفس او نمی آید، شما به او تنفیس می دهید؛ مثل اینکه با دستگاه مصنوعی نفس می دهند، این آقا نفس می‎کشد. فرمود الآن نفس او بند آمده، این فقیر است، این مشکل دارد، این آبرو دارد، این نزد زن و بچه گرفتار است. الآن نفس او بند آمده، شما تنفیس کنید راه نفس او را باز کنید بگذارید نفس بکشد. اگر این کار را کردید خدا هم وسیله بخشش شما را فراهم می کند. اصلاً خودت به این فکر می افتی که آن کار را نکنی. کسی که روح بزرگ و گذشت و اعتلا و تولید و اشتغال داشته باشد، اصلاً به فکر گناه نیست؛ چون گناه پیروی از شیطان است. این بیان نورانی حضرت است.

بعد فرمود: «یا ابْنَ آدَمَ إِذَا رَأَیتَ رَبَّک سُبْحَانَهُ یتَابِعُ عَلَیک نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ»گاهی می بینید انسان یکی دو بار می لغزد و خدا او را تنبیه نمی کند. فرمود: اگر دیدی مرتّب نعمت الهی می آید شما هم مرتّب نافرمانی می کنید بپرهیزید، چون دفعتاً ممکن است بگیرد. اینها که در دریا غرق می شوند، چون شنای در دریا چیز لذیذی است، زیر پای اینها که استخرِ مستحکمِ بسته نیست شن است، اینها یک مقدار می‎روند، بعد دفعتاً می‎بینند که غرق شدند. فرمود: اگر نعمت های الهی می آید، شما هم مرتّب بدرفتاری می کنید، بدانید همان جا ممکن است خدا بگیرد. تعبیر قرآن کریم این است که ﴿حَتَّی عَفَوْا﴾، ﴿عَفَوْا﴾؛ یعنی پر شده نعمت ﴿أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً﴾ دفعتاً می گیرد. حالا یا قدرت است یا عزت است یا جمال است یا شکوه، هر چه باشد؛ لذا به ما گفتند هر وقت نعمتی به دست شما رسید شاکر باشید. شکر نعمت هم این است که نعمت را از منعم بدانیم، اوّلاً؛ در جای خود صرف کنیم، ثانیاً. این بیان نورانی حضرت امیر است.

بعد فرمود: «مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیئاً إِلَّا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ»؛ انسان آنچه در درون دارد، به هر حال به وسیله ابزار و ادوات ظاهر می شود؛ حالا یا با نوشتن آن، یا با گفتن آن، یا با رفتن آن، یا با حرکات و سکناتش بیان می شود. برخی از کارهاست که هر کسی آن جلوه ها را نمی بیند، فقط معصوم است که می بیند. الآن کسی که پشت این دیوار حرف می‎زند، ما می‎توانیم بفهمیم زن است یا مرد است، این چیز روشنی است. سنّ او کم است یا بزرگ سال است؟ این را هم ممکن است بفهمیم. عرب است یا عجم است؟ این را هم ممکن است بفهمیم. اما پاک است یا ناپاک؟ این را ما نمی فهمیم. در قرآن به وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود اگر ما بخواهیم کاری می کنیم که ﴿وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ﴾؛ طرز حرف زدن آنها برای تو روشن بشود که اینها منافق هستند یا مؤمن! این گونه خدا روشن می‎کند. حالا اگر ذات اقدس الهی خواست فرمود هر کسی در درون او خصوصیتی باشد به هر حال بیرون می آید؛ چه بهتر که درونش اسرار الهی باشد که اگر برون آمد روح و ریحان باشد فضا را معطّر کند، چه بهتر از این! ما موظّف هستیم که تظاهر نکنیم؛ اما موظّف هستیم آدم خوبی باشیم، این خوبی خودش ظهور می کند؛ چه ما بخواهیم چه نخواهیم. ما که داعی نداریم خودمان را نشان بدهیم. آدم خوب ﴿وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشی بِهِ فِی النَّاسِ﴾؛ «نوراً یمشی به فی الأرض» او که قصد نشان دادن ندارد. ذات اقدس الهی هوشی به مردم داد که از قیام و قعود این شخص، طهارت می فهمد.

بعد مطلب دیگر؛ اگر کسی  خدای ناکرده  به نظام، به جامعه، به مردم، قصد خیانت دارد، فرمود این طور نیست که ما او را رها بکنیم: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾؛ آنها که در درونشان یک بیماری هست خیال می کنند همیشه می توانند کتمان کنند ما آن را اظهار نمی کنیم! نه، ما اظهار می کنیم.

بنابراین ما باید آبروی خودمان را حفظ بکنیم. آبروی ما، اوّلین راه آن تطهیر باطن است. اگر  خدای ناکرده  باطن طاهر و طیب نبود، از راهی خودش را نشان می دهد؛ یا گفتار ما، یا رفتار ما، یا نوشتار ما؛ انسان بدون سهو و نسیان نیست، در حال سهو و نسیان، آن حادثه خودش را نشان می دهد. در صفحات وجه او هم این چنین است؛ علامت های صورت هم نشان می دهد.

کلمه بعدی فرمود: «امْشِ بِدَائِک مَا مَشَی بِک»؛فرمود: وقتی بیمار شدید فوراً دارو مصرف نکنید، با پزشک مشورت کنید. بخشی از بیماری را خودِ بدن دفاع می کند، دستگاه بدن دستگاه دفاع دارد، صبر و بردباری شما، دستگاه دفاعی بدن را تقویت می کند؛ اگر گفتند پرهیز کنید، اگر گفتند ملاحظه خودتان را بکنید، پرخوری نکنید و مانند آن، این دستگاه دفاعی شما را تقویت می‎کند، دو؛ یعنی خود دستگاه در برابر این میکروب وارد شده مدافع است، یک؛ مقاومت و هشیاری خود بیمار کمک می کند، دو؛ اگر این دو جواب نداد، آن گاه دست به دارو ببرید و از طرفی هم این مثالی است برای ممثّل دیگر؛ ممثّل این است که اگر یک حادثه تلخی پیش آمد، فوراً آشفته نشوید و نظام خود را به هم نزنید. صبر و بردباری اثربخش است، ما نمی دانیم این کار را چه کسی برای آزمایش طرح کرده؟ پایان این کار چیست؟ لذا این «امْشِ بِدَائِک مَا مَشَی بِک»؛ معنای آن این نیست که اگر بیمار شدی اصلاً به طبیب مراجعه نکن تا بیماری کهنه بشود، این طور نیست.

«أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ»؛ تظاهر به زهد، زهد نیست و بی تفاوت بودن در ظهور و علن آن هم خیلی شایسته نیست. انسان زاهد باید بکوشد که زهدش مستور بماند، إخفا کند نه خفا. پس اظهار زهد بد است، بی تفاوت بودن خوب نیست، إخفای زهد خوب است؛ آن وقت خود آدم راحت است و نه گمان بیجا درباره او برده می‎شود نه خیال خام در خود او پیدا می شود.

مطلب دیگر که خیلی دقیق است فرمود: «إِذَا کنْتَ فِی إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِی إِقْبَالٍ فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَی»؛ یک وقت است که انسان رقیبی دارد که او از آن طرف می آید و این شخص هم از این طرف حرکت می کند. به هر حال دو نفر هستند یکی از شمال می آید یکی از جنوب می رود، اینها زود به هم می رسند؛ ولی اگر فقط یک نفر حرکت کند دیر به هم می‎رسند. فرمود وقتی شما رو به عقب هستید؛ یعنی مرتّب عمرتان کم می‎شود، قافله مرگ هم از آن طرف فرا می رسد، شما هم که هر روز یک روز از عمرتان کم می شود، او هم از آن طرف دارد می رسد، زود برخورد می کنید، این یعنی چه؟ ما یک مدت عمر مشخص داریم؛ حالا شصت سال است یا هشتاد سال است یا صد سال است یا کمتر یا بیشتر، همین یک عمر است همین شصت سال است، دیگر ما دو تا متحرک نداریم که یک از آن طرف بیاید، یکی از این طرف. حضرت فرمود شما روزانه یک روز کم می‎آورید یک قدم کوتاه می‎آیید. او روزانه یک قدم جلوتر می‎آید. شما یک قدم کم، یک قدم کم، یک قدم کم؛ او یک قدم پیش، یک قدم پیش، یک قدم پیش، زودتر می‎رسید. آیا ما دو نفر هستیم؟ دو تا حرکت است؟ یکی کم می‎کند یکی زیاد؟ یا کلاً در اختیار مدبرات امر است؟ یک عمر بیشتر نیست. تعبیر دیگری که از بیانات نورانی همین ذوات قدسی می تواند استفاده کرد، این است که ما در وسیله نقلیه زمان نشسته‎ایم؛ یک وقت است کسی سوار اتومبیل است، یک وقت سوار قطار است، یک وقت سوار هواپیماست، ما سوار زمان هستیم، این زمان مرتّب دارد می‎گذرد. نه اینکه هر روز یک روز از عمر ما کوتاه می شود یک قدم هم قافله مرگ به ما نزدیک می شود؛ نه، آن مدبرات دارد می آید، ما هم داریم به سمت مدبرات می رویم، مدبرات همان اندازه می آید که ما از این طرف به طرف او حرکت کردیم: ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یسْتَقْدِمُونَ﴾؛  لکن به ما می خواهد بفرماید که شما سوار قطار زمان هستید. این شب و روز، این قطاری است که شما را دارد می برد، زود هم می رسید. او هم که می آید برابر همین رفتن ماست به طرف او. غرض این است که دو تا متحرّک و دو تا حرکت و دو تا دستگاه نیست، چون وقتی که می‎خواهد فرا برسد، ﴿لاَ یستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یسْتَقْدِمُونَ﴾. برای هر کسی عمر مشخصی که شد؛ البته أجل مسمّی، نه أجل مقضی، چون أجل مسمّی «عنده».

 ظاهر این تعبیر این است که دو تا متحرّک است: یکی از این طرف دارد می رود، یکی از آن طرف دارد می آید؛ اما این چنین نفرمود، فرمود: شما هر روز یک روز از عمرتان کوتاه می شود، او هم هر روز یک روز نزدیک می شود؛ یعنی این را اگر به خود شما نسبت بدهید، نقصان عمر است، به او نسبت بدهید نزدیک شدن اوست. نه اینکه واقعاً ما از این طرف حرکت می کنیم، او از آن بالا دارد می آید که زودتر به هم می رسیم. «إِذَا کنْتَ فِی إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِی إِقْبَالٍ فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَی »؛ یعنی طولی نمی کشد که به هر حال انسان عمر را می بیند که به پایان رسیده است که امیدواریم ذات اقدس الهی آنچه خیر و صلاح است برساند.

 آخرین جمله ای که در این نوبت عرض می شود که به جمله سی می رسیم، بیست و نهمین جمله این است: «الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّی کأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ»؛ فرمود گاهی انسان لغزشی دارد و خدا «ستّار العیوب» است می پوشاند؛ اما ما ستّار بودن را با غفّار بودن اشتباه نکنیم؛ ستّار بودن؛ یعنی هست و مخفی است، غفّار بودن یعنی بخشوده شد، غفران «ذنب» است؛ البته یک بخشایش است که با ستر همراه است، این کُله خود را می گویند «مِغفَر»؛ چون سر را می پوشاند. غفران بخشی از آن به ستر هست؛ اما سترش گاهی با ازاله همراه است غفور است رحیم است. فرمود ذات اقدس الهی در اوایل ممکن است اشتباهات انسان را مستور کند آبروی او را حفظ کند؛ اما این طور نیست که این باشد یک بیماری است که مستور است، یک وقت این زخم کهنه سرش باز می شود. این است که هر لحظه و هر روز به ما فرمودند حسابتان را بررسی کنید: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»و «زِنُوا أَنْفُسَکمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا»؛ قبل از اینکه شما را وزن کنند، به ما فرمودند خودتان را وزن کنید. قبل از اینکه یوم حساب برسد، خودتان حساب کنید؛ آن وقت انسان راحت است. از اینها عاقل تر و حکیم تر دیگر خدا خلق نکرد، ما می خواهیم راحت زندگی کنیم. طمع، غرور و مانند آن و خودخواهی و خودپسندی، هرگز باعث رفاه ما نیست. فرمود: «الْحَذَرَ الْحَذَرَ» خدای سبحان او را «لَقَدْ سَتَرَ حَتَّی کأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ»که  خداوند متعال غفار و رحیم است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر