ماهان شبکه ایرانیان

چگونه حرکات تصادفی، تاریخ غرب را شکل داد؟

طلوع از غرب

جوزف هنریش: دموکراسی، برآیند  ۱۵ قرن کژدیسی جوامع غربی است

1-6 copy

تاکنون داستان‌های بسیاری در مورد ظهور غرب گفته شده است. برآمدن غرب اتفاق شگفتی در تاریخ اقتصاد بوده است؛ زیرا همان‌طور که بسیاری از اقتصاددانان و مورخان اشاره کرده‌اند اگر در هزاره اول میلادی این سوال پرسیده می‌شد که کدام منطقه از جهان زودتر از سایرین به توسعه و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی خواهد رسید، بدون شک خاورمیانه یا چین در مقایسه با غرب در آن‌ زمان نماینده‌های مناسب‌تری بودند. یکی از جذاب‌ترین پاسخ‌ها به ظهور غرب مطالعه جوزف هنریش در مورد 15قرن کژدیسی جوامع غربی است. از نظر هنریش سیاست‌ها و برنامه‌های کلیسا درمورد خانواده و ازدواج به‌صورت تصادفی باعث از بین رفتن گروه‌های قبیله‌ای و خاندانی گسترده در اروپا و پدیدار شدن نوع عجیبی از انسان با ویژگی‌های فردباوری، تحلیلگری و خوداتکایی بیشتر شد. پیدایش نهادها و فناوری‌های خاص غرب نتیجه پیدایش این نوع از انسان بود که در نتیجه سیاست‌های کلیسا برای محدود کردن خاندان‌ها و ازدواج‌های خویشاوندی صورت گرفته بود.

انسان عجیب و غریب در برابر انسان معمولی

در سال2010، جوزف هنریش و نویسندگان همکارش، هاینه و نورنزایان، دو مقاله مهم، یکی در ژورنال Nature و دیگری در ژورنال مطالعات مغز و علوم رفتاری منتشر کردند که مبانی روش‌شناختی رشته روان‌شناسی را به چالش می‌کشید و نکات مهمی برای رشته اقتصاد نیز به همراه داشت. آنها استدلال کردند که تعمیم‌های جهانی ادعا شده از روان‌شناسی تجربی معاصر در واقع از نمونه‌های بسیار مغرضانه استخراج شده‌اند. در بررسی اجمالی آنها از مطالعات روان‌شناختی در آن زمان، 96درصد از افراد از آمریکای شمالی، شمال اروپا یا استرالیا نمونه‌گیری شده بودند و حدود 70درصد از آنها دانشجویان کارشناسی ایالات‌متحده بودند. هنریش و همکارانش داده‌هایی را از چندین آزمایش خود ارائه کردند که از جمعیت‌های غیرغربی گرفته شده بود که نشان داد یافته‌های مطالعات سوژه‌های غربی به افراد دیگر نقاط جهان تعمیم نمی‌یابد.

آنها استدلال کردند که روان‌شناسی جمعیت‌های غربی در واقع عجیب و غریب است یا به عبارت دیگر، بسیار اسرارآمیز است؛ یعنی غربی، تحصیل‌کرده، صنعتی، ثروتمند و دموکرات.  حداقل دو مفهوم قابل توجه از یافته‌های آنها وجود دارد. اول و واضح‌تر از همه، رشته روان‌شناسی نیاز به بازاندیشی و سازمان‌دهی مجدد دارد تا نظریه‌ها و تعمیم‌های آن را در پرتو تنوع فرهنگ‌ها و جوامع، زمینه‌سازی کند. دوم، ما باید بفهمیم که چگونه و چرا روان‌شناسی عجیب و غریب در جوامع غربی تکامل یافته است. این کتاب، با عنوان عجیب‌ترین مردم جهان، تلاش هنریش برای پرداختن به این دومین پروژه بسیار بزرگ است. کار او باید برای چندین رشته از جمله روان‌شناسی، اقتصاد، مردم‌شناسی و به ویژه برای جامعه‌شناسی مهم باشد.

نظریه هنریش و شواهد او مستقیما با مشکل اساسی جامعه‌شناختی که به‌ویژه توسط ماکس وبر مطرح شد، مرتبط است؛ سوال اساسی ماکس وبر این بود که چه نیروهایی باعث توسعه نهادهای اجتماعی غربی شدند، از جمله اقتصاد بازار، صنعتی‌سازی، رونق اقتصادی نسبی، نظام‌های سیاسی دموکراتیک، حاکمیت قانون فرد‌محور و ارزش‌های غربی مانند فردگرایی. بر مبنای این دیدگاه وبری که توسط هنریش نیز تصدیق شده است، نظریه او در سنت وبری قابل فهم است. هنریش در انسان‌شناسی آموزش دیده بود. بنابراین جای تعجب نیست که مانند وبر، بر نقش فرهنگ تاکید کند. از نظر او فرهنگ متغیر کلیدی توضیح واگرایی میان غرب و سایر نقاط جهان است. او نیز مانند وبر بر نقش حالات روانی در تغییرات اجتماعی تاکید می‌کند و در نهایت، نظریه او نیز مانند وبر، در نهایت چند بعدی است؛ زیرا از نظر او نیروهای مادی، علاوه بر نیروهای ایده‌آل، نقش کلیدی دارند.

عجیب‌ترین مردم جهان از چندین جنبه کتاب بزرگی است. این کتاب بیش از 600صفحه دارد، تاریخ اروپا را برای بیش از هزار سال پوشش می‌دهد و یک نظریه بین رشته‌ای از تغییرات اجتماعی را ارائه می‌دهد که دامنه وسیعی دارد. بدون شک، جزئیات زیادی وجود دارد که می‌تواند مورد انتقاد دانشمندان بسیاری از رشته‌ها قرار گیرد؛ اما یک نظریه جذاب ارائه می‌دهد که شایسته چنین تعامل انتقادی است. هنریش یک نظریه تکامل فرهنگی ارائه می‌دهد که مبتنی بر این درک است که جوامع بشری در طول تاریخ سیستم‌هایی را تکامل داده‌اند که پیش از هر چیز حول پیوندهای خویشاوندی سازمان‌دهی شده‌اند.

هنجارهای اجتماعی در جوامع شکار و گردآوری پدید آمدند که «مبادله، فرزندآوری، خویشاوندی و همکاری» را تنظیم می‌کرد.  این هنجارها برای اعضای گروه‌ها تکامل یافتند تا ترجیحا با کسانی که «نشانگرهای قومی خود» را به اشتراک می‌گذارند، تعامل داشته باشند و از آنها یاد بگیرند. این هنجارها برای «ممنوعیت ازدواج با افراد دیگر گروه‌های قبیله‌ای یا قومی» توسعه یافتند. با توسعه کشاورزی، نهادهای خویشاوندی با توسعه «طوایف، اقامتگاه پدری، دودمان‌ها و پرستش نیاکان» تشدید شد. حتی در دولت‌های پیشامدرن، نهادهای خویشاوندی همچنان بر بیشتر زندگی اجتماعی تسلط داشتند. درحالی‌که بدون شک تغییرات قابل توجهی در روان‌شناسی جمعیت در جوامع مبتنی بر خویشاوند وجود داشت، روان‌شناسی آنها به وضوح عجیب نبود. از طریق یکسری مطالعات انجام شده در سراسر جهان، از جمله چین، سایر جوامع آسیایی، آفریقا و در آمازون آمریکای جنوبی، هنریش شواهدی ارائه می‌دهد که افراد غیرغربی کمتر فردگرا، خود‌شیفته، ناسازگار و تحلیلگر هستند.

 سرآغاز انسان عجیب و غریب غربی

در غرب چه اتفاقی افتاد تا روان‌شناسی منحصر‌به‌فرد خود را ایجاد کند؟ یک پاسخ مهم تثبیت‌ الگوی ازدواج اروپایی (EMP) است که شامل خانواده‌های هسته‌ای تک‌همسر با محل سکونت زناشویی مستقل ‌(جایی که زوج می‌توانستند مستقل از خویشاوندان خود محل سکونت خود را انتخاب کنند)، سن دیر ازدواج و سطوح بالای ازدواج است. همین‌طور ما شاهد پیدایش خانواده‌های کوچک‌تر و باروری پایین‌تر و یک دوره کار قبل از ازدواج (که در آن بزرگسالان جوان اغلب برای ارائه خدمات به عنوان مرحله زندگی به خانواده‌های دیگر نقل مکان می‌کنند) هستیم. بعدها اثر توسعه فناوری، فشارهایی را برای سرمایه‌گذاری از کمیت به سمت کیفیت کودکان وارد کرد.

الگوی ازدواج اروپایی در اواخر قرون وسطی و در اوایل دوره مدرن در بسیاری از مناطق اروپا ظهور کرد. هنریش استدلال می‌کند که این الگو در شکل‌گیری روان‌شناسی عجیب و غریب غربی‌ها بسیار مهم بود. با این حال یک پیش نیاز کلیدی برای ظهور الگوی ازدواج اروپایی این است که اقتدار نهادهای خویشاوندی باید از بین می‌رفت. بنابراین چه نیرویی در تاریخ بشر منحصر‌به‌فرد است که باعث ظهور الگوی ازدواج اروپایی شد؟پاسخ هنریش، برنامه ازدواج و خانواده کلیسای کاتولیک رومی (MFP) است که از قرن چهارم و برای بیش از یک هزار سال ادامه یافت، کلیسا ازدواج با خویشاوندان خونی، ازدواج با خویشاوندان نزدیک، چندهمسری و ازدواج با غیر مسیحیان را ممنوع کرد.

همچنین باعث ایجاد خویشاوندی معنوی (پدرخوانده) شد، از پذیرش فرزندان جلوگیری کرد، ازدواج‌های ترتیب داده‌شده را سرکوب کرد و وصیت شخصی (به جای حفظ مالکیت در گروه خویشاوندی) به اقامت و ارث بومی جدید را تشویق کرد. این برنامه ازدواج جدید به تدریج توسط کلیسا در بسیاری از اروپا طی چندین قرن تحمیل شد. صرف نظر از دلایلی که کلیسا این برنامه را تحمیل کرد، به گفته هنریش، مساله مهم، این است که تاثیرات ناخواسته این برنامه بسیار زیاد بود. یکی از راه‌های صورت‌بندی استدلال هنریش، این ادعای قوی است که می‌گوید برنامه جدید ازدواج کلیسا، علت ضروری ظهور مدرنیته غربی بوده است. کلیسا قصد نداشت سرمایه داری، دموکراسی نمایندگی و روان‌شناسی عجیب و غریب ایجاد کند؛ اما با این وجود نقش مهمی ایفا کرد.

هنریش همچنین به پیروی از وبر استدلال می‌کند که پروتستانتیسم با تحکیم بسیاری از تغییرات آغاز شده توسط این برنامه کلیسای کاتولیک روم، به ویژه با تسهیل گسترش سواد در میان جمعیت‌های اروپایی، این معامله را تقویت کرد. بر این اساس، هنریش پروتستانیسم را عجیب‌ترین دین می‌نامد.  نظریه هنریش خیلی بیشتر از آن چیزی است که من می‌توانم در اینجا خلاصه کنم، از جمله ظهور شهرها و شهرک‌های مستقل در قرون وسطی (به دنبال رهبری وبر) و نقش‌هایی که صومعه‌ها، اصناف، سایر انجمن‌های داوطلبانه و دانشگاه‌ها ایفا می‌کنند. همان‌طور که اشاره کردم، استدلال و شواهد ارائه‌شده برای حمایت از آن باید توسط محققان بسیاری از رشته‌ها مورد ارزیابی دقیق قرار گیرد. در مورد پیدایش نظام خانواده غربی در دوره مدرن اولیه، استفاده هنریش از آن شواهد تاریخی مناسب به نظر می‌رسد.

یکی از انتقادات کلیدی که بدون شک مطرح می‌شود این است که هنریش در تلاش برای توضیح ظهور ویژگی‌های منحصربه‌فرد فرهنگی و روان‌شناختی غرب، تاریخ «برده‌داری، نژادپرستی، غارت و نسل‌کشی» آن را نادیده می‌گیرد. پاسخ کوتاه هنریش این است که «کتاب‌های زیادی در این زمینه‌ها وجود دارد». هنریش در نهایت یک نسبی‌گرای فرهنگی است و حداقل در این کتاب طولانی، وظیفه او تلاشی است بسیار بلندپروازانه برای توضیح آنچه آشکارا مجموعه‌ای از پدیده‌های مهم در تاریخ جهان است.  روش هنریچ در این کتاب مانند رویکرد نهادگرایی عجم‌اوغلو و رابینسون (2019) است. هر دو معتقدند شانس و حرکات تصادفی در تاریخ نقش مهمی در شکل‌گیری و ایجاد واگرایی میان جوامع داشته است.

مانند عجم اوغلو و رابینسون که معتقد بودند ترکیب تصادفی هنجار‌های مشارکتی قبایل ژرمن و نهادهای متمرکز و حکومت‌سازامپراتوری روم باعث حرکت اروپا در درون دالان باریک آزادی شد، هنریچ نیز معتقد است که سیاست و برنامه تصادفی کلیسا برای محدود کردن ازدواج‌های خویشاوندی از قرن پنجم باعث شکل‌گیری نوع خاصی از انسان عجیب در اروپا شد که توسعه نهادی و اقتصادی بعدی اروپا نتیجه پیدایش چنین انسان عجیب و غریبی بود. از نظر هنریچ این برنامه کلیسا نقش مهمی در گذار از نهادهای شخصی به نهادهای غیر شخصی در تاریخ اقتصادی اروپا داشته است. جدا از پیشبرد مطالعات روانشناسی اقتصادی، نقش هنریچ در اقتصاد نهادگرایی نیز غیر قابل انکار است. هنریچ در واقع نشان می‌دهد که چگونه تغییرات تصادفی در نهادها می‌توانند روان‌شناسی انسان را دستخوش دگرگونی و تغییر کنند.

 چرا انسان عجیب قابل‌تعمیم به جهان نیست؟

دانشمندان علوم رفتاری به‌طور معمول ادعاهای گسترده‌ای را در مورد روان‌شناسی و رفتار انسان در مجلات برتر جهان بر اساس نمونه‌هایی که کاملا از جوامع غربی، تحصیل‌کرده، صنعتی، ثروتمند و دموکراتیک (WEIRD) گرفته شده است، منتشر می‌کنند. محققان -اغلب به‌طور ضمنی- فرض می‌کنند که یا تنوع کمی در بین جمعیت‌های انسانی وجود دارد یا اینکه این «موضوعات استاندارد» به اندازه هر جمعیت دیگری نماینده گونه‌ها هستند. آیا این فرضیات موجه است؟ در اینجا، بررسی هنریش از پایگاه داده مقایسه‌ای از سراسر علوم رفتاری نشان می‌دهد که هم تنوع قابل‌توجهی در نتایج تجربی در بین جمعیت‌ها وجود دارد و هم اینکه موضوعات انسان غربی در مقایسه با بقیه گونه‌ها غیرعادی هستند.

حوزه‌های مورد بررسی شامل ادراک بصری، انصاف، همکاری، استدلال استنتاجی، استدلال اخلاقی، سبک‌های استدلال، خودپنداره‌ها و انگیزه‌های مرتبط و وراثت‌پذیری IQ است. این یافته‌ها نشان می‌دهد که اعضای جوامع عجیب و غریب، از جمله کودکان خردسال، از کمترین جمعیت‌هایی هستند که می‌توان برای تعمیم درباره انسان پیدا کرد. بسیاری از این یافته‌ها شامل حوزه‌هایی هستند که با جنبه‌های اساسی روان‌شناسی، انگیزش و رفتار مرتبط هستند. ازاین‌رو، هیچ دلیل پیشینی آشکاری برای ادعای جهانی بودن یک پدیده رفتاری خاص بر اساس نمونه‌گیری از یک جمعیت واحد وجود ندارد. به‌طور کلی، این الگوهای تجربی نشان می‌دهند که ما باید در پرداختن به پرسش‌های مربوط به ماهیت انسان بر اساس داده‌های به‌دست‌آمده از این برش به‌ویژه نازک و نسبتا غیرمعمول از انسانیت، دقت بیشتری به خرج دهیم.

مطالعات روان‌شناختی هنریچ و همکاران در بسیاری از حوزه‌ها نشان می‌دهد که انسان غربی با بسیاری از انسان‌های دیگر تفاوت‌های اساسی دارد. برای نمونه آنها نشان می‌دهند که انسان‌ها در غرب سرسخت و صبورترند؛ درحالی‌که یافته‌های آنها از خاورمیانه عکس این را ثابت می‌کند. این تنها یکی از یافته‌های روان‌شناختی آنها است. بخش نخست کتاب چنین تفاوت‌های مهم روانشناختی را به تصویر می‌کشد. این یافته‌ها برای اقتصاد و روانشناسی که تحلیل‌های خود را بر محور قرائت خاصی از انسان قرار داده‌اند اهمیتی دو چندان دارد. هنریچ می‌گوید: «اگر رفتار انسانی به شکل یک توزیع نرمال نشان داده شود، رفتار عجیب‌ترین مردمان روی زمین در غرب در منتهی‌الیه سمت راست این توزیع قرار می‌گیرد.» این نشان می‌دهد که ما باید از تفسیر و تعمیم این نوع رفتار به تمام گونه‌ها خودداری کنیم.

*  پژوهشگر توسعه اقتصادی

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان