حث اجمالی پیرامون نهضت توابین و قیام مختار، از این جهت صورت گرفت که این دو قیام تاریخی از نظر زمانی به فاصله کمی پس از شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ رخ داده اند، وگرنه می دانیم که قیامهای نشات گرفته از نهضت امام حسین ـ علیه السلام ـ منحصر به اینها نبوده است، بکله طی سالهای بعد چندین قیام صورت گرفت که بزرگترین آنها انقلاب عباسیان بود که در سال 132هجری به پیروزی رسید و بساط حکومت بنی امیه را برچید.
نیرومندترین عامل پیروزی عباسیان در این انقلاب، شرح ستمگریهای بنی امیه نسبت به بنی هاشم و مظلومیت این خاندان بود و از نظر تحریک خشم مردم بر ضد بنی امیه، یاد آوری شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ بیشترین تاثیر را داشت.
مورخان می نویسند:
هنگامی که سر بریده «مروان »، آخرین خلیفه اموی، را نزد «ابو العباس»، نخستین خلیفه عباسی، آوردند، ابوالعباس سجده ای طولانی کرد و پس از آنکه سراز سجده برداشت، خطاب به سر بریده مروان چنین گفت:
«ستایش خدا را که انتقام مرا از تو و قبیله ات گرفت، ستایش خدا را که مرا بر تو پیروز و مظفر گردانید». سپس افزود: «اکنون، برایم مهم نیست که مرگم کی فرا رسد، زیرا به انتقام خون حسین ـ علیه السلام ـ دو هزار نفر از بنی امیه را کشتم...» [5]
نیرومندترین عامل پیروزی عباسیان در این انقلاب، شرح ستمگریهای بنی امیه نسبت به بنی هاشم و مظلومیت این خاندان بود و از نظر تحریک خشم مردم بر ضد بنی امیه، یاد آوری شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ بیشترین تاثیر را داشت.
وقتی که جنازه های نیمه جان سران بنی امیه را در برابر ابوالعباس روی هم انباشتند، دستور داد بر فراز جنازه ها سفره ای گستردند و غذا آماده نمودند، آنگاه روی جنازه ها نشست و سرگرم صرف غذا شد، در حالی که هنوم بعضی از آنها زیر پای او تکان می خوردند! وقتی که از خوردن غذا فارغ شد، گفت : هرگز در عمرم غذایی به این گوارایی نخورده ام، آنگاه گفت : پاهای اینها را گرفته بکشید و در راهها بیفکنید تا مردم اینان را پس از مرگشان نیز لعن کنند (همچون زمان حیاتشان).
طولی نکشید که مردم دیدند سگها پاهای جنازه هایی را گرفته و بر زمین می کشند و می برند که لباسهای ملیله دوزی شده و گرانقیمت بر تن آنها است ! [6]
پی نوشت:
[5] . ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه ، قاهر، دار احیاء الکتب العربیه، ج 7 ص 130 این قضیه را مسعودى نیز در مروج الذهب (بیروت ، دارالاءندلس ) ج 3 ص 257نقل کرده ، ولى به جاى دو هزار نفر، دویست نفر نقل کرده است
[6] . ابن ابى الحدید، همان کتاب ، ج 7 ص 139
منبع : تبیان زنجان