محافل عزاداری پس از ولادت ، پیش از شهادت

از مجالس بزرگداشتى که براى آن امام حسین(ع) برپا گردید، مجالسى بود که پس از ولادت و پیش از شهادت او برپا گردید که شماره آنها به سى مجلس مى رسد بدین صورت :۱ - نخستین آن مجالس ، بر فراز آسمانها و در کنار سدرة المنتهى بود

محافل عزاداری پس از ولادت ، پیش از شهادت

از مجالس بزرگداشتى که براى آن امام حسین(ع) برپا گردید، مجالسى بود که پس از ولادت و پیش از شهادت او برپا گردید که شماره آنها به سى مجلس مى رسد بدین صورت :
1
- نخستین آن مجالس ، بر فراز آسمانها و در کنار سدرة المنتهى بود. این مجلس در شب ولادت او برپا گردید که بیانگر مصیبت او، خدا بود وشنونده جبرئیل و هزار گروه از فرشتگان که به فرمان خدا براى عرض تبریک ولادت نور، به پیامبر گرامى ، آهنگ فرود به سوى او داشتند.
جبرئیل دستور یافت که ضمن تبریک به پیامبر صلى الله علیه و آله و گرامیداشت ولادتش بگوید: (این فرزند گرانمایه ات در راه حقّ و عدالت مظلومانه وشهامتمندانه به شهادت خواهد رسید.)
2
- مجلس دوّم در حجره مادرش فاطمه علیها السلام بود.
3
- مجلس سوّم در اطاقهاى همسران پیامبر عظیم الشاءن صلى الله علیه و آله بود .
4
- چهارمین مجلس ، در مسجد پیامبر بود در آنجا مرثیه سرا گاهى خود پیامبر بود و گاهى جبرئیل ،زمانى فرشته تدبیرگر امور باران بود و زمانى دوازده فرشته اى که به صورتهاى گوناگون به دیدار پیامبر مى آمدند و مرثیه حسین علیه السلام را بر او مى سرودند و گاهى همه فرشتگان .
در روایت است که: (تمامى فرشتگان فرود آمدند و ضمن عرض تبریک ولادت حسین علیه السلام به پیامبر، شهادت او را نیز تسلیت گفتند.)
آرى ! پیامبر از این مجالس بسیار داشت که شمارش آنها مشکل است ، به گونه اى که هرگاه خواستم این محافل مربوطه به پیامبر را از نظر مکان ، زمان ، گریه کننده و مرثیه سرا، همچون مجالس دیگر به شمارش ویادداشت آورم ، نتوانستم و ضمن تحقیق در روایات این واقعیّت برایم روشن شد که :
از هنگام ولادت حسین علیه السلام ، بلکه پیش از ولادت و دوران باردارى مادرش ، تمامى مجالس پیامبر شب و روز، در خانه و مسجد، در بوستان و کوچه ، در سفر و حضر، در خواب و بیدارى مجلس مرثیه حسین علیه السلام بود و مرثیه آن حضرت نیز گاه به بیان خود پیامبر براى یاران انجام مى گرفت و گاه به شنیدن از فرشتگان . گاه حسین علیه السلام را به یاد مى آورد و از پرده دل آه مى کشید و گاه وضعیّت و حالات او بر آن حضرت مجسّم مى گشت . گاه گویى احساس مى کرد که حسین علیه السلام فریادرس مى طلبد و کسى به فریاد او پاسخ نمى دهد مقدّس او را به یزید احساس مى کرد و مى فرمود:
(هر کس به آن سر مقدّس بنگرد و شادمان شود خداى را مخالفت کرده است .)
و گاه گویى قاتل حسین علیه السلام را مى دید و رنگ چهره مبارکش دگرگون مى شد و گاه مى فرمود:
صبراً لک یا ابا عبداللّه
شکیبایى کن ، شکیبایى یا ابا عبداللّه ! .
زمانى تنها نظاره بر حسین علیه السلام و در آغوش کشیدن و بوسیدنش و آمدن حسین علیه السلام به سوى او و رفتنش از نزد او و لباس پوشیدنش ، براى پیامبر حزن انگیز بود و زمانى بازى کردن ، غذاخوردن ، گرسنگى ، گریه و شادمانى اش در عید، سیلاب اشک او را جارى مى ساخت .
کوتاه سخن اینکه : هر بار که بر خانه دخت گرانمایه اش مى رفت و گریه حسین علیه السلام را مى شنید گریه مى کرد و به سوى او مى شتافت ومى فرمود:
(او را آرام کنید آیا نمى دانید که گریه او مرا آزرده خاطر مى سازد؟)
بوییدن تربت پاکش نیز براى او خاطره آفرین بود. هر بار که فرشته اى از آن تربت پاک ، برایش هدیه مى کرد مى گریست و گاه قاتل سیاه رو و پلیدش را نام مى برد و سیلاب اشک امانش ‍ نمى داد.
این فشرده بحث در مجالس بزرگداشت پیامبر صلى الله علیه و آله براى حسین علیه السلام ؛ اینک مشروح بحث :


از ولادت تا شهادت  
مجالس سوگوارى او از مراحل پیش از ولادت در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله آغاز شد و تا رحلت آن بزرگوار ادامه یافت ، به گونه اى که شمارش آنها مشکل و غیرممکن مى نمود، چرا که از همان زمانى که ولادتش به پیامبر گزارش شد، شهادت افتخارآفرین او هم گزارش گردید که موج اندوه دردل او پدید آورد .
آنگاه مرحله باردارى و تولّدش فرا رسید، نوزاد را که در پوششى از پارچه سفید پشمین بود در آغازین لحظات ولادتش نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند؛ به گوش راستش اذان و به گوش ‍ چپش اقامه خواند و او را در دامان خود گرفت و ضمن نظاره و مرثیه و گریه بر او و اشاره به رخداد عظیم و پرشکوه زندگى اش ، بر قاتل او لعن و نفرین نثار کرد.
در هفتمین روز ولادت ، ضمن تراشیدن سر نوزاد، هموزن مویش ‍ صدقه داد. سرش را با آبى پاکیزه و خوشبو صفا داد و قوچى چاق و رنگین به عنوان عقیقه قربانى کرد و او را در دامان خود نشانید و ضمن سوز و گداز و گریه بر او مى فرمود:
(یا ابا عبداللّه ! به راستى که بر من گران است ... گران.)
آنگاه رو به آسمان فرمود:
(بار خدایا! آنچه ابراهیم در مورد دودمانش از پیشگاه تو خواست من نیز خواهانم . خداوندا! من حسن و حسین و کسانى که آن دو را دوست بدارند، دوست مى دارم .)
کودک گرانمایه یک ساله شد که فرود آمدن فرشتگان براى دلدارى و تسلیت به پیامبر صلى الله علیه و آله نیز آغاز شد. نخستین گروهى که فرود آمدند دوازده فرشته بر چهره هاى مختلف بودند که یکى بر چهره انسان بود.
آنها بالهاى خود را گسترده و ضمن مرثیه سرایى و سوگوارى ، پیامبر صلى الله علیه و آله را به خبر شهادت حسین علیه السلام تسلیت دادند.
فرشته باران فرود آمد و تسلیت گفت  و پس از آن تمامى فرشتگان به همین ترتیب فرود آمدند و تسلیت گفتند، و این به خاطر آن بود که همه فرشتگان به فوز و پاداش تسلیت بر پیامبر صلى الله علیه و آله و سوگوارى بر حسین علیه السلام برسند؛ وگرنه پیامبر صلى الله علیه و آله خود در اوّلین مرتبه واقعیّت را دریافته بود.
پس ، این مرحله فرشتگان براى آوردن تربت پاک حسین علیه السلام به پیشگاه پیامبر صلى الله علیه و آله شرفیاب مى شدند و جبرئیل اوّلین فرشته اى بود که تربت اورا آورد.
امیرمؤ منان علیه السلام مى فرماید: بر پیامبر وارد شدم که چشمانش اشکبار بود. دلیل آن را پرسیدم و گفتم : (آیا کسى شما را ناراحت ساخته است ؟)
فرمود: (نه ! بلکه جبرئیل به من خبر آورده است که فرزندم حسین ، در کربلا به شهادت خواهد رسید و بوى تربت او را به مشامم رسانید که اشک چشم امانم نداد.)
دوّمین سالروز ولادت حسین علیه السلام بود. پیامبر صلى الله علیه و آله عازم سفر بود که در راه ایستاد و ضمن قرائت آیه شریفه
انّا للّه وانّا الیه راجعون
(این فرشته وحى است که از شهادت فرزندم حسین ، در سرزمینى ، به نام کربلا و ساحل فرات ، گزارش آورده است و برایم چنان است که گویى بدان سرزمین و به شهادتگاه و مدفن او نظاره مى کنم و گویى خاندان به اسارت رفته او را بر فراز محملها و هدیه شدن سر مقدّسش را به بارگاه بیداد یزید مى نگرم .
بخداى سوگند! کسى بر سر حسین شادمانه نمى نگرد مگر اینکه خدا را میان قلب و زبانش دشمنى ورزیده و خداوند چنین کسى را به عذابى دردناک کیفر خواهد کرد.)
پیامبر صلى الله علیه و آله از سفر خویش غمزده و اندوهگین و افسرده دل بازگشت . بر فراز منبر رفت و حسن و حسین علیهما السلام را بالا برد و براى مردم سخنرانى کرد و اندرزشان داد. با پایان یافتن سخن ، دست راستش را بر سر حسن و دست چپش را بر سر حسین علیهما السلام نهاد و گفت :
(بار خدایا! محمّد صلى الله علیه و آله بنده برگزیده و پیامبر توست و این دو پاکترین عترت و بهترین ریشه و برترین دودمان من هستند که پس از خود، آنان را در میان امّت مى گذارم . جبرئیل به من گزارش کرده است که نخستین آنان به توطئه ناجوانمردانه اى مسموم و به شهادت مى رسد و دیگرى به خون پاکش گلگون مى گردد.
خداوندا! شهادت او را در راه حقّ و عدالت مبارک گردان و او را سالار شهیدان قرارده و برکت از عمر و زندگى قاتلانش بردار و آنان را به خفّت و خوارى محکوم ساز و به شراره ها و شعله هاى سوزان دوزخ بسپار و در پست ترین نقطه آتش ، محشورشان گردان .)
اینجا بود که مردم فریادشان به گریه و شیون به آسمان برخاست .
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: (اى مردم ! آیا بر او مى گریید امّا یاریش نمى کنید؟ بار خدایا! تو خود یار و یاور او باش .)
آنگاه فرمود: (هان اى مردم ! من در میان شما دو سرمایه معنوى پرشکوه و بسیار گرانمایه برجاى مى نهم ، یکى کتاب خدا و دیگرى عترتم . اساس وجودم ، عصاره جان ، میوه دل و مایه حیات قلبم را؛ این دو، تا کنار حوض کوثر جدایى ناپذیرند.
مردم ! بدانید که من در مورد آنها تنها آنچه از پروردگارم فرمان یافته ام که از شما بخواهم ، چیزى نمى خواهم و فرمان او در این مورد دوست داشتن خاندان من است .
مردم ! زنهار از اینکه فرداى قیامت در حالى وارد حوض کوثر شوید و در حالى مرا ملاقات نمایید که خاندانم را، اذیّت و آزار نموده و آنان را به شهادت رسانده و بر آنان بیداد روا داشته باشید. )
آنگاه فرمود: (هان اى مردم ! آگاه باشید که روز رستاخیز سه پرچم از این امّت بر من وارد خواهد شد:
نخستین آنها پرچمى سیاه و ظلمت گرفته است که فرشتگان از آن وحشت مى کنند. از آنان مى پرسم : شما چه کسانى هستید؟ آنان نام و نشان مرا فراموش مى کنند و مدّعى مى شوند که ما توحیدگرایان عرب هستیم . بدانان مى گویم : من احمد هستم ، پیامبر عرب و عجم ، پیامبر همه انسانیّت . مى گویند: ما از امّت توییم . از آنان مى پرسم : شما بعد از من با خاندانم چگونه رفتار کردید؟ خود اعتراف خواهند کرد که کتابت را ضایع ساختیم و نهایت کوشش را در نابود ساختن عترت و برداشتن آنان از روى زمین بکار بردیم . با شنیدن این اعتراف تکان دهنده از آنان روى خواهم گردانید و آنان نیز تشنه و با چهره هاى سیاه و ظلمت گرفته از حوض کوثر خارج خواهند شد.
آنگاه پرچم دیگرى که سیاهتر از پرچم نخست خواهد بود وارد مى گردد. از آنان مى پرسم : شما پس از من با دو امانت گرانمایه ام ، قرآن و عترت ، چگونه رفتار کردید؟ پاسخ مى دهند: که یکى را مخالفت ودیگرى را به شدّت متلاشى ساختیم . به آنان خواهم گفت : از مقابل دیدگان من دور شوید و آنان با چهره هاى زشت و ظلمت زده و با حالت عطش بازمى گردند.
آنگاه پرچم سوّم وارد مى گردد در حالى که چهره ها، نور افشان و درخشنده است . از آنان مى پرسم : شما چه کسانى هستید؟ مى گویند ما توحید گرایان و تقوا پیشگان و از امّت پیامبریم . ما کتاب پروردگار خویش را که امانت پیامبرمان بود گرامى داشتیم ، حلال آن را حلال ، حرام آن را حرام شمردیم و دعوت دودمان پیامبرمان را پاسخ گفتیم و آنان را با همه توان هم چون جان شیرین خویش یارى کردیم و همراه آنان با دشمنانشان پیکار کردیم . و من به این گروه خواهم گفت : بشارتتان باد که من پیامبر شما، محمّد هستم به راستى که شما در دنیا همانگونه که خود وصف نمودید، رفتار کردید.
آنگاه آنان را از آب گواراى کوثر بهره ور ساخته و سیراب و شادمان از آنجا خارج خواهند شد و سرانجام وارد بهشت پر نعمت شده و براى همیشه در آنجا جاودانه خواهندماند.)
آنگاه پس از همه اینها غم و اندوه پیامبر در مورد حسین علیه السلام افزونتر شد، همواره مرثیه او را مى سرود، در خانه ، مسجد، بر فراز منبر، در مسافرت ، در وطن ، ایستاده و نشسته و همه جا و همیشه .
تماشاى حسین علیه السلام ، در آغوش گرفتن و بوسیدن و در دامان نشاندنش براى او خاطره اى دردناک و فاجعه بار داشت و خوشحالى و اسباب شادمانى اش براى پیامبر حزن انگیز بود، چرا که وقتى او را در آغوش مى گرفت و سرش بر شانه او تکیه داشت حادثه دردناک سر حسین علیه السلام بر فراز نیزه را به یاد مى آورد و مى گریست و به یاران مى فرمود:
(گویى به سر مقدّس فرزندم که به بارگاه یزید هدیه مى شود و به کاروان رهایى بخش اسیران که بر فراز محملها قرار دارند نظاره مى کنم.)
و زمانى که در اطاق نشسته بود و بر چهره نورافشان او مى نگریست گریه مى کرد و مى فرمود:
(ابن عبّاس ! تو گویى اینک محاسن سفیدش را رنگین شده مى نگرم و نداى حق طلبانه اش را بى پاسخ . براى دفاع از حقّ و عدالت ، همه را به یارى مى طلبد، امّا کسى به یاریش ‍ نمى شتابد. )
و نیز زمانى که او را در لباس جدید عیدش مى نگریست ، بى اختیار گریه مى کرد چرا که مجلس بزرگداشت شهادت جانگداز او را در کربلا به یاد مى آورد و مى دید که پدر و مادر و برادر داغدیده اش به همراه خودش در آنجا به سوگش نشسته اند. و زمانى دیگر میهمانى و صرف غذاى مطبوع با آنان ، آن حضرت را شادمان مى ساخت ؛ امّا همانجا با احساس غمى جانکاه گریه را آغاز مى کرد چرا که همانجا، یا خود حادثه دلخراش کربلا و شهادت یاران و اسارت و پراکندگى خاندان و تشنگى کودکانش ‍ را که دنیا در نظرشان تیره و تار مى نمود، به یاد مى آورد ویا اینکه جبرئیل به یادش مى آورد. گاهى با بوسیدن گلو و گریه بر او به على علیه السلام مى فرمود او را نگه دارد تا لباسش را کنار بزند و بدنش را بوسه باران سازد و بدینگونه اشاره مى فرمود که : (گریه و اندوه من بر این فاجعه است که جایگاه فرود شمشیرها را مى بوسم .) شمشیرهاى بیداد اموى گلوى پاک حسین را خواهدبرید و پیکر مقدّس او را پاره پاره خواهد ساخت و گاه لب و دندانش را مى بوسید و مى گریست ، چرا که ضربات چوب خیزران در مجلس شوم یزید و ابن زیاد بر این لب و دندان خاطر خطیرش را مى آزرد.
زید بن ارقم ، هنگامى که در مجلس شوم کوفه نظاره کرد که فرزند مرجانه بر لب و دندان حسین علیه السلام جسارت مى کند برآشفت ؛ از مجلس برخاست و خروشید که: (چوب بیدادت را از این لبها بردار، چرا که بخداى سوگند خود با چشمان خویشتن نگریستم که پیامبر این لب ودندان را مى بوسید و مى مکید. )
روزى در مسجد مدینه بود، گروهى از قریش که عمر سعد نیز در میانشان بود، وارد شدند. وضعیّت عمومى و رنگ چهره پیامبر عظیم الشّاءن دگرگون شد، از او دلیل آن را پرسیدند؟ فرمود:
(من به یاد فاجعه غمبارى افتادم که طىّ آن خاندانم را به قتل مى رسانند و بدانان اذیّت و اهانت روا مى دارند و از شهر و دیارشان آواره مى کنند و سر مقدّس فرزندم حسین نخستین سرى است که بر فراز نیزه ها برده مى شود.)
آرى ! سراسر زندگى پر افتخار پیامبر، اینگونه بود و این شرایط سخت شب و روز و در سفر و حضر، تا آخرین لحظات ادامه یافت .
نه تنها دوران زندگى ، که لحظات آخرین او نیز مجلس سوگوارى بر حسین علیه السلام بود، چرا که باشدّت یافتن بیمارى و فرا رسیدن لحظات جدایى ، کودک محبوبش را بر سینه فشرد و در حالى که جان پاک و مصفّایش به ملکوت آسمانها پرواز مى کرد، یزید را مورد لعن و نفرین قرار مى داد و مى فرمود:
(مرا با یزید چکار که اینگونه ستم در حقّ فرزندانم روا دارد؟ خداوند برکت خود را از او دریغ دارد.)
آنگاه از هوش رفت و به خود آمد در حالى که سیلاب اشک از دیدگانش جارى بود حسین را بوسه باران مى ساخت و مى فرمود:
(روز رستاخیز در پیشگاه پروردگارم با قاتل جنایتکار او، رویارو، خواهم شد.)
اینها نمونه هایى از بزرگداشت خاطره شهادت حسین علیه السلام در مدینه بود.
5
- پنجمین مجلس پیامبر، براى حسین علیه السلام در کربلا برپا شد. خودش در این مورد فرمود:
(مرا به نقطه اى به نام کربلا سیر دادند و در آنجا شهادتگاه فرزندم حسین و یاران پاکباخته اش را به من نشان دادند و در آنجا مجلس سوگوارى بپا گردید .)
6
- مجلس ششم ، هنگامى بود که زمین به اراده الهى در نظرگاه او هموار شد و مدینه و کربلا به هم نزدیک و شهادتگاه حسین به آن حضرت نشان داده شد و او از تربت پاک فرزندش اندکى برگرفت . گویى این همان تربتى بود که به همسرش امّ سلمه داد و فرمود: (آن را نگه دار و بهوش باش که وقتى این تربت خونین و گلگون شد، فرزندم حسین به شهادت رسیده است .) و خود حسین علیه السلام نیز تربتى همین گونه به آن بانو سپرده بود که ترسیم خواهد شد .
7
- پدر گرانقدرش على علیه السلام نیز در مدینه و کوفه و دیگر نقاط قلمرو اسلامى براى او مجلس سوگوارى بپا مى ساخت و مصیبتهاى گوناگون او را به نظم و نثر بیان مى فرمود براى نمونه :

کانّى بنفسى واعقابها بالدّماء

 

خضاب العروس بأ ثوابها


آرى ! از این محافل یاد و نام حسین یکى مجلس على علیه السلام در محراب مسجد کوفه بود. در آنجا خود مرثیه سرا بود و حسین علیه السلام سوگوار و مردم کوفه شنونده ، او با فرق شکافته فرمود: (یاابا عبداللّه ! تو شهید این امّت خواهى بود.)
و آخرین مجلس او بر حسین علیه السلام هنگامى بود که خود مرثیه سرا بود و دخت گرانمایه اش زینب علیها السلام شنونده . آن حضرت که در آخرین لحظات حیاتش با فرق شکافته بر بستر آرمیده بود، به دخترش فرمود:
(گرامى دخترم ! گویى تو و دیگر بانوان خاندانت را مى نگرم که به عنوان اسیر وارد کوفه خواهید شد، در حالى که از شرارت مردم بیمناک هستید، همانگونه که مؤ منان صدراسلام از شرّ مشرکان .)
در مدینه هرگاه به حسین علیه السلام مى نگریست گریه مى کرد و ندایش مى داد که :
(اى پیشواى شهیدى که نام و یاد و شهادتت موج اندوه را در دل مؤ منان پدیدمى آورد و سیلاب اشک را از دیدگانشان مى باراند.)
او مى پرسید: (پدرجان من ؟)
مى فرمود: (آرى پسرم ! شما... .)
8
- على علیه السلام سه مجلس دیگر در کربلا بپا ساخت .
1
) نخست از ابن عبّاس آورده اند که : به هنگام حرکت على علیه السلام به سوى صفّین من همراه آن حضرت بودم ، هنگامى که در ساحل فرات و دشت نینوا پیاده شدیم على علیه السلام با صداى رسا پرسید:
(ابن عبّاس ! آیا این سرزمین را مى شناسى ؟)
گفتم : نمى شناسم .
فرمود: (اگر مى دانستى اینجا کجاست تا همانند من نمى گریستى از آن نمى گذشتى .)  این را گفت و آنقدر گریست که سیلاب اشک از محاسن شریف بر سینه اش ریخت و ما نیز گریستیم .
آنگاه در حالى که از پرده دل آه مى کشید، فرمود: (مرا با دودمان پلید ابوسفیان ، این حزب شیطان و دوستان کفر، چکار؟)
و مى فرمود: (شکیبایى کن ! شکیبایى یا اباعبداللّه ! ... چرا که پدرت نیز همینگونه با شقاوت و بیداد آنان روبه رو بود. )
آنگاه آبى خواست و ضمن وضو براى نماز و عبادت خدا، سخنانى نظیر آنچه گذشت ، بیان فرمود تا خوابى سبک او را فرا گرفت . سپس بیدار شد و فرمود: (آیا آنچه هم اکنون در خواب دیدم برایت بگویم ؟) آنگاه فرمود:
(گویى در عالم رؤ یا مردانى را نگریستم که با پرچمهاى سفید و شمشیرهاى در نیام ، از آسمان فرود آمدند و در حالى که برق شمشیرها چشمها را خیره مى کرد. گرداگرد این سرزمین را خط کشیدند، پس گویى دیدم که شاخ و برگ این نخلها زده شد و زمین از خون تازه اى موج مى زند و گویى فرزند و پاره وجود و عصاره قلب و مایه حیاتم ، حسین ، در امواج خون شناور است و نداى حق طلبانه سر داده ، فریادرس مى طلبد اما نمى یابد و مردان سفید پوش آسمانى او را ندا داده ، مى گفتند:
اى خاندان پیامبر! شکیبا باشید، چرا که شما به دست بدترین خلق خدا در راه حقّ و عدالت به شهادت خواهید رسید و این بهشت است که مشتاق شماست ... . آنگاه در حالى که مرا تسلیت مى دادند گفتند:
تو را بشارت باد که خداوند در روز رستاخیز او را مایه روشنایى چشم شما مى سازد. واینگونه از خواب بیدار شدم .)
آنگاه سوگند یاد کرد که : (این مطلب را پیامبر راستى و درستى ، به هنگام حرکتم به سوى تجاوزکاران به من خبر داد.
اینجا سرزمین کربلاست که در آن فرزندم حسین و هفده تن از فرزندان فاطمه علیها السلام به همراه یاران پاکباخته اش به شهادت خواهند رسید و این سرزمین در آسمانها نیز کربلا نامیده شده است و همانند مکّه ومدینه و بیت المقدّس شناخته شده است ، ... .)
2
) دوّمین مجلس سوگ در کربلا، از سوى على علیه السلام را هرثمة بن ابى مسلم روایت مى کند، او مى گوید: پس از پیکار صفّین به همراه على علیه السلام بودیم که آن حضرت در کربلا فرود آمد. پس از اداى نماز بامدادى ، اندکى از تربت آن را برداشت و بویید آنگاه فرمود:
(اى خاک ! مردمى از تو برانگیخته خواهند شد که بى درنگ و بدون حسابرسى وارد بهشت خواهند گشت.)
هرثمه ، اضافه مى کند که همسرش از شیعیان آن حضرت بود و پس از بازگشت به خانه ، جریان را همانگونه بدو باز گفته است که آن بانو پاسخ داده است که امیرمؤ منان علیه السلام جز به حقّ سخن نمى گوید.
آنگاه هرثمه ، مى گوید: هنگامى که حسین علیه السلام به طرف کوفه حرکت کرده بود، من در میان سپاه اموى بودم و زمانى که در آن سرزمین فرود آمدیم ، جریان آن روزى را که به همراه على علیه السلام بودم ، به یادم آمد به سوى حسین علیه السلام شتافتم و آنچه را از پدرش به یاد داشتم ، باز گفتم .
آن حضرت فرمود: (اینک با ما خواهى بود یا بر ضدّ ما؟)
گفتم : (هیچکدام ، چرا که دخترى در خانه دارم و از عبیداللّه در مورد او نگرانم.)
فرمود: (پس از اینجا دور شو تا نه شهادتگاه ما را بنگرى و نه صداى دادخواهى مان را بشنوى .
بخداى سوگند! هر کس نداى یارى طلبانه ما را بشنود و به یارى ما نشتابد، خداوند او را بر چهره در آتش دوزخ خواهد افکند.)
3
) از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمود: على علیه السلام همراه دو نفر از یارانش از کربلا، گذر مى کرد که دیدگانش ‍ اشک آلود و گریان شد، آنگاه فرمود: (اینجا توقّفگاه کاروان و بارانداز آنهاست و اینجا نقطه اى است که خون پاک آنان برزمین مى ریزد. خوشا بر تو اى سرزمین ! بر تو خونهاى پاک دوستان خدا ریخته مى شود.)
9
- مادرش فاطمه علیها السلام در مدینه مجالس سوگ بسیارى بپا داشت ، به گونه اى که شمارش آنها مشکل است ، چرا که هرگاه به مناسبتهاى گوناگون از شهادت حسین علیه السلام سخن مى گفت ، مجلس شور و گریه پدید مى آمد .
10
- مجلس دیگر را در مدینه ، ام ایمن برپا ساخت که مرثیه سرا خودش بود و شنونده دخت گرانقدر پیامبر فاطمه علیها السلام ، او با بیان روایتى از پیامبر از شهادتگاه حسین علیه السلام و چگونگى تجهیز پیکر پاک او سخن به میان آورد و شورى ایجاد کرد.
و نیز فرازهایى از همین روایت را دختر قهرمان على علیه السلام به هنگام عبور کاروان اسیران از کنار پیکرهاى به خون خفته و بر روى خاک آرمیده حسین علیه السلام و یارانش خطاب به سیّدالساجدین علیه السلام بیان داشت وبدینوسیله او را آرامش بخشید .

11- مجلس بزرگداشت دیگر را امام حسن علیه السلام در مدینه بپا ساخت ، در آن مجلس خود آن حضرت مرثیه سرا بود و خاندان وحى و رسالت شنونده و سوگوار. هنگامى که اثر مسمومیّت در جسم شریف او به ویژه در جگرش ظاهر شد و آخرین لحظات فرا رسید، حسین علیه السلام برادر را در آغوش ‍ گرفت و گریست . او از علّت گریه پرسید که پاسخ داد: (به خاطر ستمى که بر شما رفته است ، اندوهگینم .) آن حضرت فرمود:
(روزى همانند روز تو نخواهد بود، یا اباعبداللّه ! ... چرا که آن روز یک سپاه ده هاهزارنفرى که ادّعاى پیروى از پیامبر و اسلام را دارند، شما را محاصره مى کنند و کشتن شما و برشکستن حرمت و اسارت بانوان و کودکانت ، همدست مى شوند. آن روز است که از آسمان خاک و خون مى بارد و تمامى موجودات حتّى ماهیان دریا و حیوانات بیابانها، مى گریند.)
12
- مجلس دیگر بر مزار پیامبر صلى الله علیه و آله بود که مرثیه سرا، خود پیامبر گرامى بود و شنونده حسین علیه السلام .
هنگامى که آن حضرت با اصرار فرماندار مدینه ، بر بیعت با یزید روبه رو گردید و تصمیم به حرکت از مدینه گرفت ، شبانگاه از خانه خارج شد و به زیارت نیاى بزرگش شتافت رو به قبر شریف ایستاد و گفت :
(سلام بر تو باد اى پیامبر خدا! من حسین هستم ! فرزند دخت فرزانه ات فاطمه ، که در میان امّت نهادى . اینک شاهد باش که دست ازیارى ما شستند و حقوق ما را پایمال ساختند و سفارش ‍ شما را در مورد دودمان پاکت رعایت نکردند و اینک این شکایت من از آنهاست تا شما را ملاقات نمایم .)
پس برخاست و به نماز ایستاد. فرماندار مدینه ماءموران خود را به خانه آن حضرت گسیل داشت ، امّا او را نیافت ؛ گفت : (سپاس ‍ خداى را که حسین از مدینه خارج شد و من به ریختن خون گرفتار نشدم.)
و آن حضرت سحرگاهان به منزل بازگشت ، شب دوّم نیز همانگونه به دیدار قبر منوّر پیامبر رفت و نماز خواند و پس از نماز فرمود:
(بار خدایا! این قبر پیامبر محبوب توست و من فرزند دخت فرزانه اش فاطمه ، برایم فاجعه اى در پیش است که خود آگاهى .
پروردگارا! من پیوسته حاکمیّت ارزشها و مقرّرات اسلامى را دوست داشته و از ضدّارزشها ناخشنودى خود را نشان داده ام .
اینک اى خداوند بزرگ و با کرامت به عظمت این قبر و صاحبش ‍ آنچه موجب رضایت و خشنودى تو و پیامبرت مى باشد، برایم پیش آور.)
آنگاه تا سحر، آنجا به نیایش و تضرّع به بارگاه خدا ماند و سر بر مزار پیامبر نهاد و خوابى سبک فرو رفت . در عالم خواب نیاى گرانقدرش را دید که با ستون عظیمى از فرشتگان که در سمت راست و چپ و پیشاپیش او بودند، به سوى او آمد و او را بر سینه خویش چسبانید و دیدگانش را بوسه باران ساخت و فرمود:
(از بیداد گروهى ستمکار، گویى تو و گروهى از خوبان امّتم را به همراهت مى نگرم که در کربلا تشنه لب و با سر بریده و پیکر به خون آغشته بر خاک افتاده و در همان حال از آنان آب مى خواهى ، امّا آن گمراهان از تو دریغ مى دارند و تو را با لب تشنه به شهادت مى رسانند بااین وصف ، فریبکارانه به شفاعت من دل خوش مى دارند، خداوند درروز رستاخیز شفاعت مرا از آنان دریغ دارد.
محبوب دلم حسین ! پدر و مادرت به سوى من آمده و در شور و شوق دیدار تو هستند و تو در باغهاى پرطراوت و زیباى بهشت درجاتى خواهى داشت که تنها در پرتو شهادت بدانها نائل خواهى شد.)
حسین علیه السلام در عالم رؤ یا به نیاى بزرگ خویش ‍ مى نگریست و مى گفت :
(من به بازگشت به دنیا علاقه اى ندارم ، مرا نزد خویش ‍ نگه دار.)
پیامبر فرمود: (تو باید به دنیا بازگردى ، تا به فوز شهادت در راه حقّ و عدالت و پاداش پرشکوه آن که برایت مقرّر شده است دست یابى . تو و پدر و مادر و عمویت جعفر و حمزه در روز رستاخیز در یک گروه برانگیخته و به سوى بهشت خواهید شتافت.)
اینجا بود که حسین علیه السلام اندوهگین و مضطرب از خواب بیدار شد و جریان خواب را بر خاندانش بیان کرد. آن روز در شرق و غرب این عالم هیچ کسى اندوهگینتر و گریانتر از خاندان پیامبر نبود.
13
- مجلس دیگر را ام سلمه ، یکى از بانوان پیامبر در دروازه مدینه بپا کرد که نخست خود به مرثیه سرایى پرداخت و حسین علیه السلام گوش فرا داد. آنگاه حسین علیه السلام به مرثیه پرداخت و آن بانوى بزرگ گریه کرد.
در این مجلس شگفت انگیز، کربلا و مدینه به هم نزدیک شدند و حادثه عظیم عاشورا به گونه اى ترسیم و مجسّم شد.
به عبارت دیگر: هنگامى که حسین علیه السلام آهنگ حرکت از مدینه نمود، این بانوى بزرگ شرفیاب شد و گفت : (پسرم ! با حرکت به سوى عراق مرا اندوهگین مساز، چرا که از نیاى بزرگت پیامبر شنیدم ، که مى فرمود فرزندم حسین علیه السلام در خاک عراق در نقطه اى به نام کربلا به شهادت خواهد رسید.)
حسین علیه السلام فرمود: (مادر! بخداى سوگند که من از شهادت خود و روز آن و نیز از شهادتگاه خویش آگاهم و قاتل خویش را نیز مى شناسم و مى دانم که چه کسانى از خاندان و پیروانم به شهادت مى رسند. مادر! اگر مى خواهى بیا تا شهادتگاه خویش را بر تو بنمایانم .)
آنگاه آن حضرت به جانب کربلا اشاره کرد با اشاره او، زمین صاف و نزدیک شد به گونه اى که ام سلمه شهادتگاه و مدفن شریف و اردوگاه آن حضرت را نگریست و گریه شدیدى سر داد و او را به خدا سپرد.
حسین علیه السلام فرمود: (مادر! خدا خواسته است که مرا با سر بریده ، قربانى راه حقّ و عدالت بنگرد و خاندان و نزدیکانم را در لباس اسارت و کودکانم را برخى با سرهاى بریده و برخى را به زنجیر ستم بنگرد. آنان فریادرسى بطلبند امّا نه فریادرسى یابند و نه یار و یاورى .)
در روایت دیگرى از همان بانوى بزرگ است که به حسین علیه السلام گفت :
(پیامبر تربتى به من داد که اینک در شیشه است .)
فرمود: (بخداى سوگند اگر به سوى عراق هم نروم ، خونم را خواهند ریخت.) آنگاه تربتى را در شیشه مخصوصى به آن بانوى بزرگ داد و گفت : (این را هم کنار آن تربت نگه دار، هرگاه از آنها خون جوشید بدان که من به شهادت رسیده ام .)
14
- مجلس بزرگداشت دیگر را عمّه هاى حسین علیه السلام در کنار دروازه مدینه بپا کردند. هنگامى که آن حضرت آهنگ حرکت کرد، بانوان بنى هاشم با گریه و زارى گرد آمدند. حسین علیه السلام به میان آنان رفت و آنان را سوگند داد که با بیتابى خدا و پیامبر را ناخشنود نسازند.
بانوان حاضر گفتند: (اگر براى تو فریاد و شیون سر ندهیم دیگر براى چه کسى باید شیون کرد؟ امروز شرایط غمبار ما، بسان روز رحلت پیامبر و على و فاطمه و حسن علیهم السلام است . هان اى محبوب گذشتگان ! خداى را سوگند مى دهیم که ما را فداى شما سازد.)
یکى از آنان پیش آمد و گفت : (خود شنیدم که جنّیان در سوگ تو اینگونه نوحه سرایى مى کردند:
به راستى که شهادت فرزندى از خاندان هاشم در کربلا، قریش را ذلیل ساخت .
او محبوب قلب پیامبر بود و بزرگوارى پاک و پاکیزه . مصیبت او بسیار بزرگ و شکننده بود.
و نیز اینگونه مى سرودند:
بر حسین علیه السلام سوگوارى کنید و گریه سر دهید که در سوگ او موها سپید شد.
و زمین به لرزه در آمد و ماه گرفت .
افق آسمان صبحگاه و شبانگاه گلگون و خونرنگ شد.
خورشید در شهادت او و یارانش دگرگون و شهرها تاریک شد.
این شهید، پسر فاطمه علیها السلام است که همه موجودات و انسانها در سوگ او سوگوارند.
با شهادت جانسوز او مارک ذلّت بر پیشانى ما زده شد.)
15
- هنگامى که حسین علیه السلام از مدینه حرکت کرد، فوجهایى ازفرشتگان نشاندار که بر مرکبهاى مخصوصى سوار و سرنیزه ها بر دست داشتند، بر آن حضرت وارد شدند و پس از درود بر او، گفتند:
(خداوند نیاى بزرگت را به وسیله ما در مراحل بسیارى یارى فرمود و اینک بر آن است تا شما را یارى کند.)
آن حضرت فرمود: (وعده گاه ما سرزمینى است که در آنجا به شهادت خواهم رسید.)
فرشتگان گفتند: (هر دستورى شما بدهید، ما به کار خواهیم بست و اگر نگران دشمن باشید با شما خواهیم بود.)
فرمود: (دشمن تا رسیدن به شهادتگاه ، نه ، مى تواند براى ما خطرى پدید آورد و نه ، حادثه و رخداد وحشتناکى .)
16
- هنگامى که از مدینه حرکت کرد، فوجهایى از مسلمانان جنّ به محضرش شرفیاب شدند و ضمن بیان مراتب ارادت و اطاعت خویش گفتند: (شما هر فرمانى بدهید، ما آماده فرمانبردارى هستیم . اگر به ما دستور دهید همه دشمنانتان را بدون اینکه شما از جاى خود حرکت کنید نابود خواهیم ساخت .)
آن حضرت آنان را دعا کرد و فرمود: (آیا قرآن را تلاوت نکرده اید که مى فرماید:
اَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ
هر کجا باشید گرچه در حصارهاى سخت و استوار، مرگ شما را درخواهد یافت .
و مى فرماید:
قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فى بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذینَ
اگر در خانه هاى خود هم مى بودید کسانى که شهادت بر آنان مقرّر شده است از خانه به قتلگاهشان بیرون مى رفتند.
و فرمود: (اینک اگر من در خانه خویش بنشینم این مردم به چه چیز آزمایش خواهند گشت ؟ و چه کسى در کربلا و شهادتگاه من قرار خواهد گرفت در حالى که خداوند روزى که زمین را گسترانید، کربلا را برگزید و آنجا را پناهگاه امن پیروان ما در دنیا و آخرت قرار داد. شما بروید و روز عاشورا بیایید که سرانجام من به شهادت مى رسم و آنان ، پس از من با کسى کار ندارند و خواهران و خاندانم را به عنوان اسیر به سوى بارگاه ستم اموى مى برند .)
آنها گفتند: اى محبوب خدا و فرزند محبوب خدا! اگر فرمانبردارى شما لازم و مخالفت دستورات شما حرام نبود، همه دشمنانتان را پیش از آنکه به شما دست یابند نابود مى ساختیم .
لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بیِّنَةٍ
تا هر کسى نابود مى گردد به دلیلى نابود گردد و هر کسى زنده مى ماند به دلیلى ....
17
- مجلس سوگوارى دیگر در مسجدالحرام برپا شد که در آنجا مرثیه سرا خود حسین علیه السلام بود و بر پیکر قطعه قطعه و شهادت خونبار خود و یارانش مرثیه سرایى کرد و شنونده مردمى بودند که به طواف خانه خدا آمده بودند.
هنگامى که آن حضرت آهنگ حرکت از مکّه را نمود بپاخاست و خطاب به زائران خانه خدا، این سخنان تکاندهنده را بیان فرمود:
(ستایش ازآن خداست ، آنچه خدا بخواهد همان خواهد شد وقدرتى جز به اراده خداوند نخواهد بود ودرود وسلام خداوند بر پیامبر خدا باد.
مرگ بر فرزندان انسان مقرّر شده است ، درست بسان اثر گردنبند که بر گردن دختران جوان زیبنده است و من به دیدار نیاکان خویش چنان در شور و شوق هستم که یعقوب براى دیدار یوسف اشتیاق داشت و براى من شهادتگاهى برگزیده شده است که من آنجا فرود خواهم آمد و با آنجا دیدار خواهم داشت و گویى با چشم خود مى نگرم که درندگان بیابانها (سپاه اموى ) در منطقه اى میان نواویس و کربلا پیوندهاى بدنم را پاره پاره ، و شکمهاى گرسنه خویش را سیر و انبانهاى خالى خود را پر خواهند ساخت .
از روز جاودانه و رخدادى که مقرّر شده است فرارى نخواهد بود. بر آنچه خدا خشنود گردد ما خاندان رسالت خشنود خواهیم بود. ما در برابر آزمایش او شکیبایى پیشه خواهیم کرد و پاداش ‍ شکیبایان را دریافت خواهیم داشت . هرگز میان پیامبر گرامى و پاره هاى تن وى که فرزندان او هستند جدایى نخواهد افتاد و همگى در بهشت پرطراوت و زیبا در کنار او خواهند بود، چرا که چشم آن گرامى به وسیله آنان روشن خواهد شد و وعده الهى او نیز به وسیله آنان جامه عمل خواهد پوشید.
مردم ! آگاه باشید هر کدام از شما آماده است در راه خدا از جان و خون خویش بگذرد و دیدار او را برگزیند، باید آماده حرکت با ما باشد، چرا که من بامداد فردا به خواست خداوند حرکت خواهم کرد.)
18
- مجلس دیگر، خارج از مکّه بود که مرثیه سرا، حسین علیه السلام بود و شنونده ، برادرش محمّدبن حنفیه .
او شبانگاه روزى که آن حضرت تصمیم حرکت به سوى کوفه را داشت ، نزد حسین علیه السلام شتافت و گفت : (شما از پیمان شکنى مردم کوفه باپدر و برادر گرامیت به خوبى آگاهى و من از آن مى ترسم که در آینده نیز چون گذشته عمل شود؛ از این رو من بر این اندیشه ام که شما در حرم امن الهى اقامت گزینید، چرا که شما گرامیترین و تسخیرناپذیرترین شخصیّت جهان بشریّت هستید.) آن حضرت فرمود: (از آن نگرانم که دژخیم پلید اموى ، در حرم امن الهى دست به ترور و ریختن خون من بزند و حرمت حرم شکسته شود.)
محمّد گفت: (بنابراین به سوى یمن و یا برخى مناطق دور دست بروید که در آن صورت نیز کسى نمى تواند بر شما قدرت یابد.)
آن حضرت فرمود: (در این مورد خواهم اندیشید.)
امّا هنگامى که سحرگاه آن روز کاروان حسین علیه السلام حرکت کرد و خبر آن به برادرش محمّد رسید، خودش را سر راه کاروان رسانید و زمام مرکب حسین علیه السلام را گرفت و گفت : (حسین جان ! آیا شما به من وعده ندادید که در مورد پیشنهادم بیندیشید؟)
فرمود: (چرا؟)
پرسید: (پس دلیل حرکت پرشتاب شما چیست ؟)
فرمود: (پس از جدا شدن از شما پیامبر را در عالم خواب دیدم که فرمود: حسین جان ! به سوى عراق حرکت کن ، چرا که خدا خواسته است تو را شهید بنگرد. )
محمّد با شنیدن این سخن گفت :
( انّا للّه وانّا الیه راجعون همراه بردن بانوان چرا؟)
فرمود: (خداوند خواسته است آنان را نیز در لباس اسارت بنگرد.)
محمّد، از او خداحافظى کرد و با اندوهى عمیق ، از پیشنهاد خود گذشت .
19
- مجلس دیگرى در پشت دیوارهاى مکّه برپا شد که مرثیه سرا حسین علیه السلام بود و شنونده عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبیر.
هنگامى که آن حضرت از مکّه خارج شد، عبداللّه بن عبّاس و عبداللّه ابن زبیر، به زیارت او شتافتند و از او تقاضا کردند که از رفتن به سوى کوفه خوددارى کند.
امام حسین علیه السلام فرمود: (پیامبر مرا به کارى دستور داده است و من براى انجام آن مى شتابم.)
ابن عبّاس با شنیدن این جمله در حالى که فریاد
واحسیناه سر داده بود از آن حضرت جدا شد.
پس ، عبداللّه بن عمر آمد و صلح و سازش با گمراهان را پیشنهاد کرد و از خطر جنگ و شهادت هشدار داد.
حسین علیه السلام فرمود: (اى اباعبدالرّحمن ! در حقارت و پستى دنیا همین بس که سر مقدّس انسان وارسته اى همانند یحیى به فرد ناپاکى از بنى اسرائیل هدیه شد. آیا نمى دانى که آنان به گونه اى به شقاوت دست یازیده بودند که از طلوع فجر تا طلوع خورشید، هفتاد پیامبر خدا را مى کشتند؛ آنگاه در بازار خود مى نشستند و به خرید و فروش مى پرداختند، به گونه اى که گویا هیچ جنایتى مرتکب نشده اند و خدا نیز در کیفر آنان شتاب نکرد، بلکه پس از مدّتى مهلت ، سرانجام آنان را به شدیدترین صورت ، کیفرداد.)
آنگاه فرمود: (اى اباعبدالرّحمن ! پرواى خدا پیشه ساز و از یارى حق دست بر مدار.)
20
- مجلس دیگر در نقطه اى به نام خزیمیه برپا شد که مرثیه سراى آن جنّ بود و شنونده دخت گرانمایه على علیه السلام .
هنگامى که حسین علیه السلام در آن منطقه فرود آمد و خیمه ها براى اقامت کوتاه مدّت برافراشته شد، صبحگاهش خواهر گرامى اش زینب علیها السلام به سوى برادر آمد و گفت : (آیا شما را از آنچه شب گذشته ، شنیدم آگاه سازم ؟)
فرمود: (مگر چه شنیده اى ؟)
گفت : پاره اى از شب ، هنگامى که براى کارى به گوشه اى رفته بودم ، گویا نداى نداکننده اى را شنیدم که مى گفت :

الا یاعین فاحتفلى بجهد المنایا

 

بمقدار الى انجاز وعدى


اى دیدگان ! تا جان در بدن دارم با تمام نیرو و توان ، سیلاب اشک بریزید، چرا که پس از من چه کسى بر این شهیدان پاکباخته خواهد گریست ؟ گریه بر گروهى که مرگ پرافتخار، آنان را به سوى وفاى به عهد خود سوق مى دهد.
حسین علیه السلام فرمود: (خواهر گرامى ! هر آنچه مقرّر شده است ، همان خواهدبود.)
21
- مجلس دیگر در نقطه اى به نام ثعلبیّه برپا شد، در آنجا مرثیه سرا عبداللّه و منذراسدى بودند، که بر شهادت جانسوز مسلم ، مرثیه سرایى کردند و شنونده نخست ، حسین علیه السلام بود و آنگاه آن حضرت به مرثیه سرایى پرداخت و خاندان و یارانش به سوگوارى .
دو مرد اسدى مى گویند: (هنگامى که حجّ خویش را به پایان بردیم ، همه تلاش ما رسیدن به کاروان حسین علیه السلام و آگاهى از تصمیم او بود. از این رو با سرعتى هرچه تمامتر مرکبهاى خویش را تاختیم تا به کاروان او بپیوندیم . هنگامى که بدو نزدیک شدیم ، مردى از اهل کوفه را دیدیم که با نظاره بر کاروان حسین علیه السلام راه خود را کج کرد. روشن بود که نمى خواست با آن حضرت روبرو شود؛ امّا حسین علیه السلام میل داشت با او روبرو گردد و از وضعیّت کوفه جویا شود.
با انحراف آن مرد از جادّه ، حسین علیه السلام نیز به راه خویش ‍ رفت و از دیدار او منصرف شد. امّا ما به سوى مرد مسافر شتافتیم تا از او در مورد تازه ترین رخدادهاى کوفه پرس و جو نماییم .
هنگامى که به او رسیدیم ، پس از تبادل سلام از ریشه قبیلگى او پرسیدیم که معلوم شد مردى است از قبیله بنى اسد، که ما نیز از آن قبیله بودیم ، مشخّصات خود را به او خاطرنشان ساختیم و از شرایط حاکم بر کوفه پرسیدیم .
آن مرد گفت : در کوفه شرایط مرگبارى حاکم است ، مسلم و هانى به شهادت رسیده اند و براى ایجاد جوّ رعب و وحشت هرچه بیشتر، اوباش کوفه به دستور حکومت تبهکار اموى بدنهاى پاک آنان را در کوچه ها مى کشیدند...)
دو مرد اسدى اضافه مى کنند که : ما به راه اصلى بازگشتیم و از پى کاروان حسین علیه السلام راه را کوبیدیم تا در منزلگاه ثعلبیّه که کاروان حسین فرود آمده بود به آن حضرت رسیدیم و ضمن عرض سلام و اظهار ارادت خاطر نشان ساختیم که از کوفه اخبار جدیدى دریافت داشته ایم ؛ در صورت تمایل به طور آشکار و در صورتى که صلاح نمى دانید به طور محرمانه به اطّلاع برسانیم .
آن حضرت ضمن نگرش بر خاندان و یارانش فرمود: (من از این خاندان و یاران باوفا و باشخصیّت خویش ، چیزى را نهان نمى کنم.)
از او پرسیدیم : مسافرى را که شامگاه گذشته از جانب کوفه مى آمد به خاطر دارد؟
فرمود: (چرا، در نظر داشتم از او در مورد موقعیّت کوفه پرس و جو کنم .)
به عرض رسید: او مردى راستگو و خردمند و از قبیله ما بود و ما اطّلاعات لازم را از او دریافت داشتیم . ناگوارترین خبر این است که در کوفه حکومت وحشت و ترور حاکم است و مسلم و هانى به شهادت رسیده و پیکرهاى به خون خفته آنان را خود آن مرد در کوچه ها دیده است .
حسین علیه السلام پس از سکوتى عمیق چندین بار فرمود:

انّا للّه وانّا الیه راجعون
آنگاه ضمن سوگند به آن حضرت بدو خاطر نشان ساختیم که شما در شرایط جدید در کوفه ، نه یار و یاور واقعى خواهید داشت و نه پیروان حقیقى ، از آن در هراسیم که همه برضدّ شما همداستان شوند. بنابراین ، از رفتن به سوى کوفه و عراق بگذرید.
آن حضرت با چهره اى باز و قهرمانانه رو به فرزندان عقیل کرد و خبر شهادت مسلم را تکرار فرمود و از دیدگاه آنان جویا شد.
پاسخ دادند: (بخداى سوگند! ما تا ردّ ظلم و خونخواهى او یا چشیدن طعم گواراى شهادت در راه حقّ و عدالت از رویارویى با بیدادگران تجاوزکار، باز نخواهیم گشت.)
حسین علیه السلام رو به ما کرد و فرمود: (پس از شهادت یاران ، دیگر زندگى خیر و صفایى ندارد.)
ما نیک دریافتیم که او مصمم به ادامه راه است براى آن حضرت و یارانش طلب خیر کردیم و او نیز ما را دعا کرد.
امّا یارانش در ارزیابى وضعیت بدین عقیده بودند که :(شرایط شما با مسلم متفاوت است ، اگر شما وارد کوفه شوید مردم به سوى شما خواهند شتافت ، چرا که بیشتر دلها با شماست .) آن حضرت سکوت اختیار کرد.
کاروان راه خویش را مى پیمود که در مسیر خود با فرزدق روبرو شد، او پس از نثار درود و سلام بر حسین علیه السلام گفت : (پسر پیامبر! چگونه به مردم کوفه اعتماد و اطمینان کردى در حالى که پسر عمو و نماینده ویژه ات (مسلم) و همرزمان او را، همانان به خاک و خون کشیدند.)
آن حضرت ضمن نثار اشک بر یاران شهیدش فرمود: (رحمت خدا بر مسلم باد که به روح و ریحان و بهشت خدا شتافت . او مسئولیّت خویش را به شایستگى انجام داد و اینک بار مسئولیّت ما، به منزل نرسیده است.) آنگاه این اشعار پرمحتوا و بلند را زمزمه کرد:

فان تکن الدّنیا تعدّ نفیسة اُنْشِئَت

 

فقتل امرء بالسیف فى اللّه اءفضل

 

وان تکن الا رزاق قسماً مقدّرا

 

فقلة حرص المرء فى الرّزق اجمل

 

وان تکن الاموال للتّرک جمعها

 

فمابال متروک به الحرّ یبخل


اگر به راستى دنیا و ارزشهاى دنیوى ارزشمند است ، باید دانست که پاداش خدا از آن برتر و گرانبهاتر است .
و اگر این پیکرها براى مرگ آفریده شده اند، پس سوگند که کشته شدن با شمشیر پرفضیلت تر است .
و اگر روزیهاى مردم تقسیم و اندازه گیرى شده است ، پس حرص ‍ کمتر زدن انسان براى روزى زیباتر است .
و اگر سرانجام انباشتن ثروت ، رها کردن و رفتن است ، پس چرا آزادمرد براى چیزى که رها مى کند و مى رود بخل و حرص ‍ بورزد.
22
- بیست و دوّمین مجلس در نقطه اى به نام بطن عقبه ، تشکیل شد، در آنجا مرثیه سرا حسین بود و شنونده مردى به نام عمروبن لوزان .
این مرد در آن منزلگاه حسین علیه السلام را زیارت کرد و از هدف حرکت آن حضرت جویا شد که اعلام گردید: (هدف کوفه است.) او حسین علیه السلام را سوگند داد که از آن راه باز گردد، چرا که جز به سوى شمشیرها و نیزه هاى آخته پیش ‍ نمى رود و اضافه کرد: (از دیدگاه من اگر کسانى که به سوى شما پیام دعوت فرستاده اند، به راستى حاضرند بار سنگین پیکار در راه حقّ را به دوش کشند و شرایط را آماده سازند، به سوى شان بروید! امّا با وضعیّت جدید، من اعتماد به مردم ندارم و رفتن به سوى آنان را نمى پسندم .)
حسین علیه السلام فرمود: (برداشت شما از اوضاع براى من مخفى نیست ، امّا اراده خدا بر همه اراده ها حاکم است .)
آنگاه در این نقطه تا نقاط دیگرى که خواهد آمد به ترسیم رخدادهاى آینده و مرثیه سرایى پرداخت و در هر فرصت به بیدادى که در راه حقّ وعدالت قهرمانانه به جان مى خرد، اشاره کرد و در هر فرصت و نقطه اى بخشى از آنچه را پیش خواهد آمد ترسیم کرد، همانگونه که پیش تر گذشت .
در مکّه از پیکر قطعه قطعه خویش ، سخن گفت و اینک در این محفل ، هدف قرارگرفتن قلب مصفّاى خویش و جریان یافتن خون پاک آن را یادآور شد و فرمود:
واللّه لایدعوننى حتّى یستخرجوا
بخداى سوگند! امویان تا هدف قرار دادن قلب من و ریختن خونم ، مرا رها نخواهندساخت .
به نظر مى رسد منظور آن حضرت از واژه
علقه و تعبیر فوق این است که براى اعتلاى اسلام و نجات دین خدا از ارتجاع اموى ، باید فشار و بیداد بسیارى را با شکیبایى و پایدارى پشت سر گذارد و خون دل بسیارى را تحمل کند و منظور از خارج ساختن (علقه ) آگاهى کامل آن حضرت بر هدف قرار گرفتن قلب مطهّرش با تیر سه شعبه و جارى شدن سیلاب خون آن بود که بارها کف دست مقدّس را از خون قلبش ‍ لبریز ساخت و چهره پرفروغ و سر مبارکش را با خون آن گلگون ساخت .
آرى ! بجاست که با دلى پرشور و با نیّتى خالص در مقابل عظمت و شکوه شاهکارى که حسین علیه السلام پدید آورد، سر تعظیم فرود آوریم و بگوییم :
پدر و مادرم فدایت باد! که با این شاهکار بزرگ و قهرمانانه و گفتار آگاهانه و صادقانه قلب شیفتگانت را شعله ور و جگرشان را داغدار ساختى و سیلاب اشک دیدگانشان جارى شد. واى ! که این سخن تکاندهنده ات ، چقدر دردناک و غمبار بود که فرمودى :
(آنان دست از من برنمى دارند تا خون مرا بریزند.)
23 - مجلس سوگ دیگر، در نقطه اى به نام (منازل)  برپا شد.
در آنجا حسین علیه السلام به هنگام فرود و حرکت کاروان مرثیه سوزناک خویش را مى خواند و از رخدادى که در مورد سر مقدّس و هدیه بردن آن به سوى یزید، سخن مى گفت و از حضرت یحیى یاد مى کرد و مى گریست و مى فرمود: (از پستى دنیا همین بس که سر مقدّس یحیى پیامبر، به زن آلوده اى هدیه شد.)
24
- مجلس ویژه اى نزدیک کربلا برپا ساخت و در مورد خاندان و فرزندان و یارانش به سبک شگفتى به مرثیه سرایى بدون گفتار پرداخت .
هنگامى که به آخرین منزلگاه میان مکّه و کربلا رسیدند و خیمه ها را براى استراحت برافراشتند، آن حضرت فرزندان و برادران و خاندانش را در نقطه مخصوصى گرد آورد و با نظاره بر آنان و یادآورى شرایط سختى که برایشان در پیش است ، سخت گریست ؛ چرا که مى دید به خاطر فشار جاهلیّت سیاه اموى امنیّتشان که حقّ انسانى آنهاست ، به شدّت سلب شده و از سراسر قلمرو اسلامى و وطن خویش ، حتّى حرم خدا که نه تنها تضمینگر امنیّت همه انسانها، بلکه تضمینگر امنیّت حیوان و گیاه و درخت است ، رانده شده اند. این فاجعه بزرگ بر قهرمان آزادى و عدالت سخت گران بود، به همین جهت سیلاب اشک امانش ‍ نداد و گریست و به خدا شکایت برد و فرمود:
(بار خدایا! ما خاندان پیامبر تو هستیم که جاهلیّت اموى بر حقوق ما تجاوز کرده و ما را از خانه و وطنمان کوچ داده است .)
25
- مجلس دیگرى کنار خیمه ها در کربلا برپا شد. عصر تاسوعا، آن حضرت جلو خیمه ها نشسته و به شمشیر تکیه کرده بود، لحظاتى چند سر بر زانو نهاد و خوابش برد که خواهرش که بدو نزدیک مى شد، او را بیدار کرد. آن بانوى بزرگ گفت: (برادرجان ! آیا هیاهوى تجاوزکاران اموى را که به اردوگاه نور نزدیک مى شوند، نمى شنوید؟)
آن حضرت سر برداشت و فرمود:
(پیامبر را در خواب دیدم که مى فرمود: تو به سوى ما خواهى آمد.)
خواهرش با شنیدن این خبر غمبار بر چهره خود زد و نداى سوگوارى سر داد که آن حضرت بانوى بزرگ انسانیّت را آرام کرد و در حقّ او دعا فرمود.
در روایت دیگرى است که به خواهرش فرمود: (اینک نیاى کبیرم پیامبر و پدر و مادر و برادرم را در خواب دیدم که مى گفتند: حسین جان ! به زودى تو به سوى ما خواهى شتافت.)
و در برخى روایات است که زینب علیها السلام بر چهره زد و شیون سر داد، که حسین علیه السلام فرمود:
(خواهر گرامى ! آرام باش و ما را دشمن شاد، مساز.)
26
- مجلس دیگر در خیمه اختصاصى او در شب عاشورا بپا شد. آن حضرت شبانگاه عاشورا در حالى که در گوشه اى نشسته بود، ضمن مرثیه سرایى و به یاد آوردن شهادت و مصیبتهاى خویش ، شمشیرش را براى دفاع از حقّ آماده مى ساخت و بدون اینکه شنونده اى حاضر باشد، خطاب به دنیا بدین اشعار پرمحتوا مترنّم بود:

یا دهر! افّ لک من خلیل قتیل

 

والدّهر لایقنع بالبدیل

 

وانّما الامر الى الجلیل

 

وکلّ حىّ سالک سبیلى


اى دنیا! اف بر دوستى تو! که بامدادان و شامگاهان چقدر از دوستانت را به کشتن مى دهى و به عوض قناعت نمى ورزى و به راستى که همه کارها به خداى بزرگ واگذار شده است و هر موجود زنده اى پوینده این راه است .
امام سجاد علیه السلام فرمود: هنگامى که پدرم این اشعار را تکرار کرد، من هدف بلند او را به خوبى دریافتم و غم و اندوه گلویم را فشرد و چشمانم غرق در اشک شد، امّا اندوه خویش را فرو بردم و از گریه خوددارى کردم و نیک دریافتم که گرفتارى از هر سو فرود آمده است .
امّا عمه گرانقدرم که با همه عظمت و پایدارى قهرمانانه اش ، قلب پرمهر و عطوفت ویژه خویش را داشت ، با شنیدن اشعار پدرم کنترل خویش را از دست داد و بى اختیار در حالى که لباس ‍ خویش را مى کشید با سر برهنه به سوى برادرش دوید و خطاب به او گفت :
(حسین جان ! اى جانشین افتخار آفرینان گذشته ! و اى پناهگاه و تدبیرگر امور بازماندگان ! کاش مرگ زندگى مرا پایان بخشیده بود.
اینک بسان روزى هستم که مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن علیهم السلام از دنیا رفتند.)
پدرم ، حسین علیه السلام ، ضمن نگاه پر مهر به خواهر گرانقدرش ، در حالى که دیدگانش غرق در اشک بود فرمود: (خواهرم ! مبادا که شیطان بردبارى قهرمانانه ات را برباید؟)
زینب علیها السلام گفت: (آیا از زندگى به طور کامل دست شسته اى ؟ این مطلب است که قلبم را شعله ور مى سازد و برمن سخت گران است .)
سپس بر چهره خود زد و گریبان پاره کرد و بیهوش شد. حسین علیه السلام به سویش شتافت و بر چهره اش آب پاشید و فرمود: (خواهرم ! چون گذشته پرواى خدا پیشه ساز و به یاد خدا بردبارى و آرامش خاطر بجوى . همه ساکنان آسمانها و زمین نیز جاودانه نخواهند ماند و جز خداوند یکتا که در پرتو قدرتش ‍ موجودات را پدید آورد و همه را برانگیخته و به سوى خویش بر مى گرداند، همه و همه از دنیا خواهند رفت . نیاى بزرگ و پدر و مادر و برادرم همگى از من بهتر بودند و از دنیا رفتند. پیامبر براى من و هر مسلمانى الگو است .)
بدینگونه خواهر قهرمانش را دلجویى و آرامش بخشید و فرمود: (خواهرم در شهادت من ، گریبان چاک مزن ! بر چهره ات خراش ‍ وارد مساز! و بر من بى قرارى مکن .)
آنگاه دست او را گرفت و نزد خویش نشانید.
27
- بیست و هفتمین مجلس شب عاشورا در خیمه او برپا شد. در آن شب جاودانه ، همه یاران در آنجا گرد آمدند و حسین علیه السلام برایشان سخن گفت و مرثیه سرایى کرد. آنگاه رخصت داد تا هر کدام مى خواهند از آنجا دور شوند، امّا آن آگاهان شیفته حق ، نه تنها از آنجا دل نبریدند و نرفتند، بلکه بار دیگر با حسین علیه السلام پیمان خون بستند و برخى از آنان نه تنها براى یک بار کشته شدن در راه خدا، پیمان بستند، بلکه براى هزار بار شهادت در راه خدا و پس از هر بار سوزانده شدن و بر باد رفتن خاکسترشان .
آرى ! اینگونه پیمان بستند به همین جهت است که سرانجام خود آن حضرت فرمود: (اگر دنیا سراى باقى بود، او باز هم این راه پر افتخار را برمى گزید.)
28
- مجلس دیگرى میان شهادتگاه حسین علیه السلام و خیمه ها برپا شد که حسین علیه السلام در آنجا مرثیه سرا بود و دختر خردسال او شنونده که از جمله فرمود:

سیطول بعدى یاسکینة فاعلمى حسرةً

 

مادام منّى الرّوح فى جثمانى


دخترم ! سکینه جان ! بدان که پس از شهادت پدرت گریه اى طولانى خواهى داشت .
پس ، اینک تا پدر زنده است و روح در پیکر اوست قلبش را با سیلاب اشکت شعله ورمساز.
29
- مجلس دیگر در شهادتگاه حسین علیه السلام بود. در آنجا حسین علیه السلام گاهى ایستاده و گاه نشسته مرثیه سرایى مى کرد، گاهى در سوگ برادر فداکارش مرثیه مى سرود و گاه در سوگ جوان برومندش ، لحظاتى به یاد یادگار برادرش و لحظاتى بر یاران دلاورش ، زمانى یک یک آنان را به نام مى خواند و زمانى همگى آنان را با هم ، گاهى بر شهادت یاران و گاهى بر اسارت بازماندگان و خاندان قهرمانش سخن مى گفت که مشروح آن خواهد آمد.
30
- مجلس دیگر، سحرگاه عاشورا در خیمه ها بود و حسین علیه السلام در آنجا با جملاتى سوگوارى مى کرد که پیامبر همانوقت بدانها سوگوارى کرده بود.
در کتاب (مناقب)  است که : سحرگاه عاشورا، حسین علیه السلام لحظاتى خوابید و پس از بیدار شدن فرمود: (آیا مى دانید در خواب چه دیدم ؟)
پرسیدند: (مگر چه دیدید؟)
فرمود: (من در خواب دیدم که چندین سگ درنده به من حمله ور شدند تا بدنم را پاره پاره کنند و در میان آنها سگى بود به رنگ سیاه وسفید که بیشتر به من حمله ور مى شد و این نشانگر آن است که از میان سپاه اموى کسى قاتل من خواهد بود که به مرض ‍ برص گرفتار است .
آنگاه در خواب نیاى بزرگم پیامبر را با گروهى از یاران او نگریستم که به من فرمود: تو شهید این امّت هستى و همه ساکنان آسمانها و عرش برین آمدنت را بشارت مى دهند.
پسرم حسین ! تو افطار امشب نزد ما هستى شتاب کن و تاءخیر روا مدار! اینک این فرشته اى است که از آسمان فرود آمده تا خون تو را در شیشه سبز رنگى جمع کند.
آرى ! این خوابى بود که دیدم . به نظر مى رسد جریان قطعى است و هنگام حرکت از این جهان به طور تردیدناپذیرى فرا رسیده است .)


پایان بخش مجالس  


و دیگر مجلس سوگى بود که در قتلگاه برگزار شد که هم از نظر سوگوارى و شرایط شورانگیز و دل خراش مرثیه سرا و گوینده ، بى نظیر بود و هم از نظر شنونده که پروردگار جهانیان بود.
آن حضرت در واپسین لحظات که با پیکر به خون آغشته و بدن قطعه قطعه بر خاک افتاده بود و خورشید جهان افروز وجودش ‍ در حال غروب بود، در همانحال پروردگارش را بر مصائب خود و خاندانش ، ندا داد و اینگونه به مرثیه سرایى و نیایش عارفانه و عاشقانه پرداخت :
(بار خدایا! که مقامت بس والا و بلند، خشمت شدید و نیرویت فراتر از هر نیرو است .
خدایا! ما فرزندان پیامبر برگزیده و محبوبت ، محمّد هستیم که دست از یارى ما برداشتند و ما را طرد و آواره کردند و با ما از راه مکر و فریب درآمدند و ما را به خاک و خون کشیدند .)


منبع : ویژگیهاى امام حسین علیه السلام
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر