تحلیل ناپذیری وحی

چکیده: نویسنده در این مقاله به نقد دیدگاه های روشنفکران دینی در تحلیل وحی پرداخته است و نشان می دهد که این نظریات نه تنها در تعارض آشکار با سنت اعتقادی اسلامی است، بلکه حتی به عنوان یک نظریه، مشکل گشایی هم نمی کند. مبنای اصلی این تحلیلها روشهای عقلی عملی است که هیچ کدام خالی از حدس و خطا نیست. شناخت حقایق دینی از طریق گواهی دل، شهود باطنی و ایمان به غیب است و معرفت شناسی خاص خود را دارد.
 
بیشتر از یک دهه است که بعضی از اسلام شناسان مسلمان و نواندیش در جهان اسلام و در ایران، در کوششهای دین پژوهی خویش، تلاشی نیز در زمینه تحلیل ماهیت وحی به عمل آورده اند. این نواندیشها کموبیش با مقاومت و گاه مخالفت سنت گرایان مواجه شده است، زیرا این نواندیشان به کندوکاو و حتی چونوچند در ماهیت الهی کلام الله پرداخته اند و سنت گرایان همچنان معتقد و متمسک به این اعتقادند که قرآن کریم عین الفاظ خداوند است و ذهن و قلب حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) فقط گیرنده محض بوده است، از آنجا که قرآن بزرگترین و مقدسترین گنجینه قدسی و ذخیره معنوی و قلب تپنده جهان اسلام است و در میان کتب مقدس آسمانی نیز بی همتاست و سنگ بنای تمدن اسلامی و سلسله جنبان یکی از بزرگترین انقلابهای معنوی جهان است و ... ، پدیدار شدن بازتابهای منفی امری غریب و غیرمترقبه نیست. از سوی دیگر، نواندیشی در عرصه علم یا دین پژوهی نیز امری مهارناپذیر و ناگزیر است، نه یک فرد می تواند آن را به راه اندازد و نه جلوی آن را بگیرد.
تلاش برای فهم کیفیت و توصیف وحی نه فقط بی اشکال، بلکه مفید است. اما تلاش علمی عقلی برای تحلیل وحی امری حساس و خطیر است. علم و عقل غیردینی نه قائل به وجود ماوراءالطبیعه است و نه جهان غیب. نزاع چندصد ساله علم و دین در عصر ما کاهش یافته است; زیرا این حکم دو وجهی که هر امری یا علمی و عقلی است یا باطل، قولی است پوزیتیویستی و اتقان ندارد. چرا که نمی توان ادعا کرد فقط یک دستگاه معرفت شناسی داریم و آن هم علمی است; بلکه چند دستگاه معرفت شناسی مستقل از علم و خودمختار وجود دارد; از جمله معرفت شناسی هنر، معرفت شناسی اخلاق، معرفت شناسی عرفان و معرفت شناسی دین. احکام و دعاوی دینی اعتبار خود را از تجربه دینی که همتا یا هم پایه تجربه علمی است، کسب می کنند.
در تاریخ ادیان، میلیونها انسان(یعنی اکثر قریب به اتفاق مؤمنان) بدون دلیل ظاهری و استدلال علمی منطقی فلسفی، ایمان آورده اند و باز هم می آورند و حاضر نیستند که اگر فرضاً عدم صحت ایمان آنها به اثبات علمی عقلی رسید، دست از ایمان خود بردارند. اکثر قریب به اتفاق اهل ایمان به فقرات ایمان خود، علم ماهیت شناسانه ندارند زیرا ایمان، ایمان به غیب است.
ایمان آوردن اکثریت عظیم انسانها در گذشته و حال بر مبنای همین گواهی دل و اقناع قلبی و شهود باطنی و خشیت در برابر امر قدسی بوده است. بحثهای روشنگر و فلسفی کلامی بعدها و در میان علما پدید آمده است. پس دعوت به حق و ایمان به غیب، خود بسندگی و اصالت دارد. این نظر در فلسفه دین به اصالت ایمان(Fideism) تعبیر می شود.
آنچه نواندیشان دین پژوه در باره وحی می گویند دو اشکال عمده دارد. 1) غالباً در تعارض با اعتقادات سنتی و سنت اعتقادی اسلامی است; 2) نظریه ای منسجم نیست که شناخت قرآن یا وحی را آسانتر کند; به جای مشکل گشایی و راززدایی، فقط جنبه غیبی و قدسی را از وحی و قرآن می زداید. پویایی علمی، اجتماعی و فرهنگ آفرینی و تمدن سازی قرآن، ناشی از لاهوتی و قدسی دانستن آن بوده است. پدیده فرهنگی یا تاریخمند شمردن قرآن، آن را از مقام کتاب آسمانی به مقام یک کتاب زمینی تنزل می دهد، بی آنکه مشکلی را حل کند. این گونه برداشتها و تأویلها از وحی، لاجرم موقت و سلیقه ای است و مثل هر تفسیری متحمل صدق و کذب است.
تحلیل و تأویل نواندیشانه وحی این اشکال را دارد که فقط با یک گل بهار نمی شود. محقق نواندیش باید نبوت، فرشته امین وحی، لوح محفوظ و غیره را نیز تأویل کند. یا ناچار می شود که ذهن و زبان و ضمیر خودآگاه / ناخودآگاه حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) را در تکوین وحی دخیل بداند و یا مجبور می شود العیاذ بالله بگوید معانی قرآنی از خداوند است که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)در پرتو تجربه دینی خود و با تأثیر از فرهنگ زمانه آنها را به جامه الفاظ درمی آورد.
روشهای بشری خطاپذیرند. برای تحلیل وحی نه از تحلیل عقلی منطقی و نه از روش تاریخی پدیدارشناسی و نه از مجموعه ای مرکب از فلسفه علم، و فلسفه دین، روان شناسی و هرمونتیک و ... می توان استفاده کرد. علم یا علم طبیعی که اساسش بر عقل و منطق و ریاضیات و تجربه است جز در برخی قضایا(تحلیلی / همانگویانه) و استدلالهایی که فقط اجمال را به تفصیل و ابهام را به آشکارگی بدل می کند، ناگزیر است با خللها و رخنه های سرشتی در روشش کنار بیاید. برای مثال، علم روان شناسی را در نظر بگیرید که، دهها نیت و انگیزه و عمل نیک ما را صحه نمی گزارد; فی الثمل فداکاری، ایثار، شهادت طلبی یا رحمت و شفقت بسیار و ... را تحت چون و چرا و تحلیلهای علمی خود درمی آورد.
به هر حال، کسی که فقط معتقد است که خدا و نبوت هست و قرآن سراسر وحی است، حتی اگر بگوییم کم می داند و روحیه نوجویی و کنجکاوی علمی ندارد، اشتباهِ اشتباهاتش کمتر از دانشوری است که خطر می کند و دست به تحلیل می زند که نه فقط به اجماع و تصدیق اهل حل و عقد دینی نمی رسد، بلکه شاید خودش هم یک یا دو دهه دیگر در آن بازنگری و ویرایش کلی یا جزئی کند.
 
   اشاره
   مقاله حاضر بر نکات اساسی و اصولی انگشت گذاشته است که هر کدام نیاز به تحقیق و پیگیری بیشتر دارد. هرچند این مباحث بارها در نقد جریان نواندیشی مطرح شده است، ولی طرح این مباحث از زبان نویسنده که خود با جریان نواندیشی ارتباط نزدیکی دارد و از مباحث نوین فکری نیز کاملا مطلع است، قابل توجه و تأمل است.
      البته ایشان در رویگردانی از تفکر تحلیلی در فلسفه دین، که امروزه در بین روشنفکران دینی ایران رایج است، ناخودآگاه به جانب ایمان گروی(فیدئیسم) تمایل پیدا کرده است و حوزه دین و ایمان را به کلی از حوزه عقل و اندیشه تفکیک می کند. هرچند تأکید برنقش قلب و دل آگاهی در ایمان دینی، ریشه در منطق قرآن دارد، اما نقش عقل و اندیشه را نیز نباید فراموش کرد. خطایی که غالباً در این میان رخ می دهد، خلط میان تعقل و اندیشهورزی دینی با عقل فلسفی یا تجربی است. درست است که بسیاری از حقایق دینی در محدوده «غیب» است و از دسترس عقل و فهم انسان عادی به دور، ولی انسان مؤمن همان ایمان به غیب را نیز بر پایه دانش و عقل روشنگر درمی یابد.
به هر حال، تأکید نویسنده بر محدودیت دانش بشری و ناتوانی آن در فهم حقیقت وحی و بویژه نشان دادن این نکته که تأویل و تفسیرهای نواندیشان تنها به مسأله وحی ختم نمی شود، بلکه به تدریج کل معارف دینی را از تعالی و تقدس تنزل می دهد، بسیار قابل توجه است.
 
 
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر