ماهان شبکه ایرانیان

خودشناسی در حکمت متعالیه صدرایی

انسان تنها موجودی است که میان عالم ملک و ملکوت در رفت و آمد است و توانایی ساختن خویشتن الهی خود را از عالم ماده تا عالم حضور دارد

چکیده

انسان تنها موجودی است که میان عالم ملک و ملکوت در رفت و آمد است و توانایی ساختن خویشتن الهی خود را از عالم ماده تا عالم حضور دارد. صدرا حقیقت علم و نفس انسانی را وجود می داند و ضمن نفی علم فطری انسان در ابتدای خلقت، علم نفس به خود را جز به حضور ذات خود برای خود، ممکن نمی داند. وی خودشناسی را، ام الفضایل و أصل المعارف می نامد و در تأکید بر اهمیت علم النفس مبحث روانشناختی را از طبیعیات به الهیات منتقل می کند و با تأثیر از متون اسلامی آن را مکمل علم به مبدأ و معاد، بلکه اصل هر معرفتی قرار می دهد و ضمن بر شمردن فضایل این علم به بررسی علت و آثار زیانبار خود فراموشی می پردازد.

مقاله حاضر با نگاه به مبانی قرآنی و روایی انسانشناسی صدرا بدینجا می رسد که در نظام فکری صدرالمتألهین، در ساحت گستره علم، همه علوم حتی انسانشناسی و خودشناسی علمی ابزاری و آلی است برای شناخت خدای سبحان و اسماء حسنی و صفات علیای او.

کلید واژه ها

انسانشناسی، علم حضوری، خودشناسی، خداشناسی، خود فراموشی

خودشناسی

معنا و چگونگی این شناخت

صدرالمتألهین حقیقت علم و حقیقت نفس انسانی را وجود می داند و علم نفس به ذات و حقیقت خویش، جز به حضور ذات خود برای خود ممکن نیست، زیرا صورت ادراکی چه کلی باشد و چه جزئی، ذاتی باشد یا عرضی، «خود» انسانی نیست و با ضمیر «أنا» نمی توان بدان اشاره کرد؛ بلکه «هو» است و «هو» ملاک غیریت و غیبت است. اما مرجع ضمیر «أنا» عین تشخص است و بدون چشم شهود، قابل درک و دریافت نیست. چون وجود و هستی همواره عین حضور است و کثرت و پراکندگی و غیبت ناشی از ماده، پس معلوم بودن و موجود بودن غیر قابل انفکاک از یکدیگرند[1]. به عقیده صدرا بدست آوردن این علم جز به دگرگونی وجود تاریک و ظلمانی نفسانی به وجود نورانی روحانی، نه امکان دارد و نه می توان تصورش را نمود و فرموده پیامبر اکرم ص «ان الله خلق الخلق فی ظلمه ثم رشّ علیهم من نوره، فمن أصابه ذلک النور فقد إهتدی» اشاره به این مطلب است، زیرا ظلمت اشاره است به ذوات و حقایق اشخاص نفسانی ظلمانی قبل از خروجشان از قوه به فعلیت، و از ظلمت به نور و خارج کننده فقط خداوند تعالی است. و نور همان فیض الهی است که بر نفوس قابل و پذیرا تابیده و به واسطه آن از تاریکیها به عالم نور خارج می شوند. (اسرار الآیات، ص 163)

بر اساس مبانی صدرا علم حضوری نفس به خویش مستلزم آگاهی به لوازم و مقدمات وجود خود است و به واسطه نورانیت و سلطه وجودی بر معلوم، قوا و صور مرتسم در آنها را شهوداً و حضوراً درک می نماید. زیرا نفس انسانی در بدو پیدایش علم به چیزی ندارد، نه تصوری و نه تصدیقی: «الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا» (نحل 78) و اولین چیزی که ذات انسان می فهمد علم به ذات، و پس از آن علم به قوا و ادوات نفس است و سپس به امور دیگر علم پیدا می کند که قوا، مراتب و درجات نفس اند و چشم و گوش و غیره آلات و ادوات قوا. و نفس انسانی اگر بخواهد چیزی را بفهمد و فعلی را انجام دهد ناچار از استعمال آنهاست و به کارگیری آنها فرع بر علم به آنهاست؛ بنابراین :

به کارگیری قوا و آلات، فعل اختیاری است.

و هر فعل اختیاری مسبوق به اراده و علم است.

استعمال آلات پس از علم به آنهاست

و با مقدمه قراردادن نتیجه حاصله از این قیاس در قیاسی دیگر، علم حضوری نفس به آنها بدست خواهد آمد:

\ استعمال قوا و آلات آن منوط به علم نفس به آنهاست.

علم نفس به آنها نمی تواند حصولی باشد، چون مستلزم دور یا تسلسل است و هر دو باطل اند.

\ علم نفس به آنها علم حضوری است.

لازم است دانسته شود که اراده هم در اینجا همان شوق ذات به ذات است که به شوق ذات نسبت به قوا و آلات و استعمال آنها نیز سایه افکنده است. زیرا تمام افعال اختیاری به تصویر یا تصدیق نیست، بلکه گاهی به اراده ای که عین علم است تحقق می پذیرد و چون علم در اینجا حضوری است، اراده نیز عین علم حضوری است. به دیگر سخن، چون نفس به خود و قوا و آلاتش علم حضوری دارد و شوق به ذات و عشق به ملکات ذات خود دارد، همین شوق و عشق و علم حضوری سبب و علت استعمال قوا و آلات آن می شود و نیازی به علم و اراده زائد ندارد. (اسفار، ج 3، ص 515 و ج 6، ص 161؛ رحیق مختوم، بخش سوم از ج 6، ص 51 تا 54)

پس اگر نفسی بتواند قلمرو سلطه اش را توسعه دهد و همان تسلطی را که بر قوا و بدن خود دارد، بر خارج داشته باشد؛ احاطه حضوری و اشراقی پیدا می کند، چنانکه انبیاء و اولیاء الهی از این توانایی برخوردارند. وی در پاسخ به اشکال لزوم علم حضوری نفس به ذات خویش، علم به همه صفات و لوازم و آثار و قوای آن، از جمله: استغناء نفس از بدن و تجرد آن، حدوث نفس، استحاله فساد و ضرورت بقاء، نیز خواهد بود و حال آنکه وجدان و برهان آن را نفی می نماید؛ زیرا انسان جهل خود نسبت به لوازم یاد شده و بدیهی نبودن آنها را می یابد و مجادله و اختلاف نظر میان ارباب نظر و متخصصان حکایت از غیر بدیهی و نظری بودن این مسائل دارد، ضمن تقسیم اوصاف و لوازم نفس به لوازم اعتباری و سلبی و لوازم حقیقی و غیر اعتباری می گوید: حقیقت و ماهیت نفس به تنهایی علت و سبب مفاهیم اعتباری و سلبی نیست، بلکه علیت و سبب نفس انسان برای آن مفاهیم با حضور ذهن و وساطت برخی از وسایط به فعلیت می رسد و به همین دلیل علم به نفس، به تنهایی مستلزم علم به مفاهیم اعتباری و سلبی مربوط به آن نمی باشد، بلکه علم به ماهیت نفس با حضور وسایط معتبر موجب علم به لوازم آن می گردد. اما صفاتی چون قدرت، شوق، ادراک، لذت، ألم و امکان فقری و همچنین حدوثی که بر اساس حرکت جوهری عین واقعیت و وجود انسان است، از امور وجدانی حاصل برای نفس است. پس هر کس نفس خود را بشناسد، این صفات و دیگر آثار نفس و شعب و توابع ذاتی نفس و خوادم و جنود فطری آن را نیز خواهد شناخت، اما أکثر مردم غافلند و جاهل و این جهل و غفلت یا به دلیل فقدان مقتضی یعنی ضعف نفس و نقصان تجرد و حضور تام آن است و یا از ناحیه وجود مانع یعنی اشتغال نفس به امور خارج از خود و شدت التفات آن به حواس و غوطه ور شدن در دنیاست. این امور، نفس را از توجه به ذات و اقبال به خود و رجوع به حقیقت آن باز می دارد و در نتیجه ذات خود را ضعیف ادراک می کند و التفات آن بخودش اندک می شود و لذا از بسیاری از صفات مختص به خود و از آثار ناشی از ذات خود غافل می ماند. برخی از نفوس غیر کامله بدلیل ابتلاء به فقدان مقتضی و وجود مانع، چون تعلق شدیدی به بدن و مشتیهات آن دارند و وجود آنها در شدت ضعف و قصور است، ادراکشان از ذات خود نیز همانند ذاتشان در نهایت ضعف و قصور می باشد و به همین دلیل از نفس خود و لوازم و آثار آن غافل هستند. اما نفوس نوری قوی که کامل هستند و دارای مرتبه عالی اند و بر قوا و جنود نفس خود مسلط اند، همانگونه که شاهد ذات خود هستند، توابع ذات خود را نیز در مشهد ذات می یابند. از این رو ذات آنها بر هر چه منسوب به نفس آنهاست، آگاه و شاهد است.(اسفار، ج 2، ص 229 - 227؛ رحیق مختوم، بخش سوم از ج 2، ص 107 - 105)

اهمیت و ضرورت خود شناسی

صدرا شناخت نفس را اصل هر معرفتی می داند، زیرا عالم اگر حقیقت خود را نشناسد نمی تواند به وصف او که علم است و به متعلق آن که معلوم است پی ببرد. یکی از دگرگونیهای مهمی که وی در تقریر حکمت متعالیه پدید آورد، تکیه او بر اهمیت علم النفس بود. او مبحث روانشناختی را از طبیعیات حذف کرد و آن را شاخه ای از علم الهی و مبحثی که مکمل علم به مبدأ اشیاء و موجودات است، قرار داد. خود آگاهی و خودشناسی چنان در نظر صدرا جایگاه والا و ویژه ای دارد که آن را «أم الفضائل و أصل المعارف» می نامد و پس از استناد به حدیث قدسی «أعرف نفسک یا انسان تعرف ربک» و فرموده پیامبر اکرم ص : «أعرفکم بنفسه أعرفکم بربه» (متشابه القرآن، ج 1، ص 44؛ روضه الواعظین، ج 1، ص 20؛ جامع الاخبار، فصل اول، ص 4) و برخی از قدما که «من عرف ذاته تأله» اهمیت آن را چنین ترسیم می نماید: «إذا عرفت کانت مفتاح خزائن المعرفه و باب حکمه رب العالمین و صراط الحق و الیقین و میزان یوم الحساب و نور المارین الی الجنه»

وی معتقد است آیه شریفه «إذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه»(بقره، 30) اشاره به معرفت نفس انسانی و شرح ماهیت و انیت آن و کیفیت ظهور و بروزش در زمین و سر خلافت او دارد. (تفسیر القرآن الکریم، ج 2، سوره بقره، ص 299) و عارف ربانی که نور وجودش در نور أحدیت محو شده باشد، کسی است که اولاً حقیقت نفس و ماهیت و انیت و کیفیت تعلقش به بدن را ، ثانیاً ارتقاء و اشتداد وجودی و تدریجی آن را تا زمان بعث و ثالثاً رجوع این حقیقت به عقل بالفعل را بشناسد. وی در یکی از آثار خود بر ضرورت شناخت خویش تأکید کرده با عبارات پند آمیز و نصیحت گونه می گوید: «ای عزیز بدین اندام و هیکلی که پر از حکمت الهی است بنگر و آیات این کتاب ممتلی از علوم ربانی را فراخوان، و در وجود این میزان که در زیر آسمان و بر پایه عدل و داد نهاده شده، تفکر و اندیشه نما «اقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیباً» (اسراء، 14). شاید به واسطه این ترازو وزن بدیها و خوبیهای خود را بازشناسی و عمل به فرموده پیامبر نمایی که «حاسب نفسک قبل أن تحاسب غداً»[2]. نخست در پیمودن این راه اندیشه، و سپس بر آن بسوی خداوند طی مسافت نما زیرا آن، راه خداوند ارجمند ستوده صفات است. و در بیان الهی نیکو اندیشه کن که «و ان هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه» (انعام، 153). چون شناخت نفس انسانی، خواندن کتاب انسانی است، و آن کتابی است که در آن حکمت و فصل الخطاب است، در آن حال به مقصود رسیده و به اصل وجود دست یافته و درهای آسمان بر تو گشوده و فرشتگان از هر یک از آن درها بر تو وارد شده و بدون حساب وارد بهشت خواهی گشت، و اگر چه نتوانی این کتاب را که خداوند خواندنش را بر تو واجب نموده نیکو بخوانی، و یا نتوانی به آن ترازو وزن نمایی و یا ندانی که رسیدگی به این حساب چگونه از این پل توان گذشت، در حالیکه ترا به پیمودن و طی مسافت بر آن تکلیف نموده است، پس مجالس و محلهای برادران ناصح و اندرزگوی خویش را که تو را بشارت و نوید به حقایق می دهند حاضر شو و روش آنها را در پیش گیر و به هدایت آنان راهنمایی شده و پرده خودخواهی و ستیز و انکار را از خود بر طرف نما و از وجود خود لباس تقلید را بیرون آر، تا آنکه آنچه می دانند به تو هم بیاموزند و آنچه که از حقایق شناخته و دانسته اند به تو هم باز شناسند، لذا به سنت و روش نیکوی آنان عمل کرده و به راه معتدل و هموار آنان قدم زده، و به چشم بصیرت، نه بر تقلید، در حقایق اشیاء همانگونه که آنان نظر افکندند نظر بیفکن، و در آیین الهی تفقه نموده و دانش بیاموز، همانگونه که آنان آموختند، و همانطور که آنان وارد مشهد علم شدند، تو هم داخل شو و آنچنان که آنان از عذاب و شکنجه قبر رهایی یافتند، تو هم رهایی یاب و همچنانکه آنها به نور معرفت زنده شدند، تو هم زنده شو «و حسن اولئک رفیقاً». (نساء، 69؛ مفاتیح الغیب، مفتاح پانزدهم، باب چهارم، مشهد هفتم، حکمه عرشیه، ص 556)

از نظر صدرالمتألهین معرفت نفس هم در شناخت مبدأ و اوصاف و افعال او نردبان ترقی است که بدون پیمودن مدارج آن نیل به معارف الهیه میسر نمی باشد و هم در شناخت معاد و شؤون آن کلید گشایش است که بدون استمداد از آن، آشنایی به درون گنجینه قیامت، مقدور نخواهد بود. و اصولاً معرفت نفس انسانی اساس ایمان به خدا و روز جزاست که خداوند با آیه شریفه «ضرب لنا مثلاً و نسی خلقه قال من یحیی العظام و هی رمیم» (یس، 78) بدان اشاره فرموده است، زیرا انکار حق تعالی ناشی از فراموشی ذات و آفرینش خویش است. پس عبارت «ضرب لنا مثلاً و نسی خلقه» به منزله عکس «نسوا الله فأنساهم أنفسهم» می باشد (تفسیر القرآن الکریم، سوره یس، ص 346، ذیل آیه 79)

نتایج و ثمرات خود شناسی

الف) مبدأ شناسی، که می توان به موارد زیر اشاره نمود:

1- اثبات وجود حق تعالی: برهان معرفت نفس از نظر صدرا پس از برهان صدیقین اشرف از براهین دیگر است، چون در این برهان راه عین رونده است.

«و للطبیعیین مسلک آخر یتبنی علی معرفه النفس و هو شریف جدا لکنه دون مسلک الصدیقین... و وجه ذلک ان السالک هیهنا عین الطریق و فی الاول المسلوک الیه عین السبیل فهو أشرف.» (اسفار، ج 6، ص 44) یعنی غیر از برهان حرکت، روش خاصی است که مبتنی بر معرفت نفس است،[3] و چون نفس همان صراط مستقیم الهی است، ممکن نیست به هدف نرسد. پس اگر انسان در خویشتن خویش بیاندیشد، یقیناً به مقصد می رسد. چون نفسش حقیقتی جز پیوند با خالق نخواهد داشت و سیر در حقیقت روح سالک را به تکیه گاه روح که همان آفریدگار باشد، می رساند. «اعلم ان السالکین الذین یستدلون بوجود الآثار علی الصفات و من الصفات علی الذات لهم طرق کثیره اجودها طریقان: أحدهما معرفه النفس الانسانیه «و فی انفسکم افلا تبصرون» (ذاریات، 15) و هذا أجود الطرق بعد طریق الصدیقین...» (المظاهر الالهیه، المظهر الثانی، ص 67). وی در کتاب مبدأ و معاد این مطلب را بر دو مبنا به طور مبسوط بیان کرده و در پایان می گوید: «هذه الحجه من الحجج القویه عند ذوی البصائر الثاقبه من أصحاب الحکمه المتعالیه الذین حصلت لهم ملکه تجرد الابدان و شروق الانوار و من استبصر بصیرته یحکم برجحانها علی کثیر منها.» (مبدأ و معاد، ص 21)

2- اثبات موثریت حق تعالی در جهان هستی: «و معرفه النفس ذاتا و فعلا مرقاه لمعرفه الرب ذاتا و فعلاً، فمن عرف النفس انها الجوهر العاقل المتوهم المتخیل الحساس المتحرک الشام الذائق اللامس النامی أمکنه أن یرتقی الی معرفه، أن لا مؤثر فی الوجود الی الله» (اسفار، ج 8، ص 224)

3- شناخت توحید ذاتی و توحید افعالی حق تعالی: به عقیده صدرا شناخت حقیقت نفس و توحید آن بنا بر قاعده «النفس فی وحدتها کل القوی» هر صاحب فراست و ذکاوتی را به توحید ذات أحدی میرساند، و اگر کسی با برهان و دیده عقل وحدت نفس و ذاتش را نفهمد، چطور أحدیت و توحید حق را می فهمد؟ زیرا حقیقت انسان اگر چه هویت شخصیه واحدی است، اما واجد مرتبه غیب و شهادت است و در طبیعت و مرتبه شهادت، موجودی است طبیعی و در مرتبه خیال و حس مشترک، برزخی و در مرتبه عاقله، مجرد.

پس توحید نفس و چگونگی آن، آیه توحید ذاتی حق است، چنانکه افعال نفس آیه توحید افعالی حق تعالی است، زیرا قوا در آثار و افعال آنها همه، مظاهر و مراتب نفس اند و چون در مرتبه شهادت ظهور و بروز کنند کثیرند و محل یکی غیر از دیگری است؛ چون عالم شهادت، عالم حدود و نقصانات است. (اسفار، ج 9، ص 57 - 56)

4- شناخت حق تعالی به علم حضوری: اصولی مانند: اصالت وجود، قرار گرفتن علیت بر مدار وجود و علم حضوری انسان به ذات خویش اثبات کننده این حقیقت است که علم نفس به خویش موجب آگاهی او به لوازم و مقومات وجود خود می گردد، و چون وجود مخلوقات عین فقر و ربط و تعلق بخداوند است، علم حضوری به آنها مقارن با علم حضوری خداوند خواهد بود، زیرا انسان وجود رابط خود را تنها در سایه هستی مستقل مبدأ شهود می کند. به همین دلیل انسان خداوند را مشاهده می کند و بعد خود را می یابد و لذا قرآن کریم انسان را به شناخت خود ترغیب می کند و می فرماید: «علیکم انفسکم» (مائده، 105) و در برابر تکیه بر زمین، اعتصام به ریسمان الهی را توصیه می کند «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا». حرکت از زمین به آسمان و از خاک بسوی خدا، حرکتی یک سویه است، زیرا در یک طرف آن خداوند است. از این رو خداوند گریز از باطل، تباهی و هلاکت بسوی خداوند را با تعبیر «ففروا الی الله» نام گذاری می کند و گاه نیز این معنا را در قالب این حقیقت اظهار می دارد که مبدأ و منتهای شما تنها یک حقیقت واحد است و غیر از آن جایی و چیز دیگر نیست «انا لله و انا الیه راجعون» (اسفار، ج 2، ص 226؛ رحیق مختوم، بخش چهارم از ج 2، ص 114- 113)

5- شناخت علم حضوری واجب تعالی به اشیاء: صدرا پس از نقد مبانی دیگران و تقویت مبنای شیخ اشراق که علم را به بصر ارجاع داده است نه بصر را به علم، این نتیجه را بدست می آ.ورد که انسان از شناخت علم حضوری به ذات و قوا و امور صادر از خود به شناخت علم حضوری حق تعالی به اشیاء پی می برد: «بان یبحث الانسان اولاً فی علمه بذاته و علمه بقواه و آلاته، ثم یرتقی الی علم ما هو أشد تجرداً بذاته بالاشیاء الصادره عن ذاته فیعلم من ذلک أن علم المبدأ الاعلی لیس بالصوره مطلقاً بل بالمشاهده الحضوریه و الاشراق الحضوری إذ قد تحقق أن النفس غیر غائبه عن ذاتها...»(شرح الهدایه الاثیریه، ص 326)

6- نردبان تمام معارف: حیات کامله انسان به علم و معرفت و حکمت انسانی که همان معرفت الله تعالی و صفات و افعال اوست، بستگی دارد و حصول این معرفت متوقف بر معرفت نفس است. زیرا نفس نردبان همه معارف و پلکان صعود و ارتقاء به عالم ربوبی و حضرت الهی است، چون علم به معلول و ذی السبب ممکن نیست مگر از طریق علم به علت و سبب آن. (تفسیر القرآن الکریم، سوره طارق، ص 309، ذیل آیه 5)

ب) جهان شناسی: وجود انسان عصاره تمام عالم ملکوت و تمام موجودات است و نقشه کوچکی است که از روی نقشه بزرگ عالم و کون کبیر از عقل اول تا آخرین نقطه وجود برداشته شده است، گویا نسخه کوتاه و مختصری از کتاب بزرگ خداست که منشأ و مبدع و مصنف او حق تعالی می باشد. و انسان از جهت ظاهر کتاب کوچکی است که از روی کتاب بزرگ جهان نسخه برداری شده است و به حسب نشئه باطنی و کمال و احاطه اش به معلومات کلی و جزئی و ادراک مدرکات عقلی و حسی همانند جهان هستی کتاب بزرگ بلکه بزرگتر خواهد بود، چنانکه حضرت امیر مؤمنان می فرماید:

و انت الکتاب المبین الذی

بایاته یظهر المضمر

و تزعم انک جرم صغیر

و فیک انطوی عالم الاکبر[4]

پس انسان کتابی است که خداوند به دست خویش آن را نوشته و مسجد جامعی است که به حکمت خود آن را بنا نهاده است. او خلاصه لوح محفوظ و شاهد بر هر غائبی و دلیل و برهان برای هر جاحدی، و صراط مستقیم الهی است که میان بهشت و دوزخ کشیده شده است؛ پس شناخت نفس انسانی که نزدیکترین کس به خویش است و در وجود او عجائبی نهفته است که دلالت بر عظمت خداوند متعال دارد، موجب علم و معرفت جهان هستی و عجائب آن است؛ و از این روست که در کتاب عزیز خویش تو را دعوت به تفکر و تدبر در وجود خویش نموده، می فرماید: «و فی انفسکم افلا تبصرون» (ذاریات، 15؛ شرح اصول کافی، کتاب عقل و جهل، فصل 6، ص 292)

ج) معاد شناسی: معرفت نفس و مراتب آن کلید علم به روز قیامت و معاد است (اسفار، ج 9، ص 287) و به همین دلیل خداوند در مواضع بسیاری از قرآن انسان را به تدبر و تأمل در کیفیت خلقت و آفرینش خود و حرکت در أطوار و نشآت وجودی او توجه داده است که «ألم یک نطفه من منی یمنی» (قیامت، 37) و «قتل الانسان ما أکفره. من أی شیء خلقه. من نطفه خلقه فقدره. ثم السبیل یسره. ثم أماته فاقبره. ثم اذا شاء أنشره» (عبس، 17 تا 22) تا از این راه بدانی و بیابی که چگونه در نشئه دیگری بر انگیخته و محشور خواهی شد و دوباره به همان مبدئی باز می گردی که از آنجا وجود یافته ای و به تدریج راه کمال و استکمال را پیموده ای و «مفتاح هذه المعارف، معرفه النفس لانها المنشئه و الموضوعه لامور الآخره و هی بالحقیقه الصراط و الکتاب و المیزان و الاعراف و الجنه و النار کما وقعت الاشاره الیها فی أحادیث ائمتنا – علیهم السلام – ».(اسفار، ج 9، ص 318) و اصولاً بنای ایمان آخرت و معرفت حشر و نشر ارواح و اجساد به معرفت دل و حقیقت آدمی است و اکثر آدمیان از آن غافلند. در نظر صدرا هر کس خود و پروردگارش را شناخت، ذات و حقیقت خود را از پرده و پوشش دنیا رها ساخته و از اهل آخرت و نعمتهای أخروی گردیده» (اسرار الآیات، ص 115) «فهذا باب من ابواب معرفه الانسان الذی معدود من افراد الحیوان یثبت من هذا الباب النشأه الاخره و کون التقرب الیه تعالی غایه نشأته و کمال وجوده و خلقته، بل وجود النفس الانسانیه مفتاح خزائن معرفه الله و اکثر الخلق غافلون عنها معرضون عن آیات الله التی فیها کما قال تعالی: «کأین من آیه فی السموات و الارض یمرون علیها و هم عنها معرضون». (یوسف، 105، شرح اصول کافی، کتاب عقل و جهل، فصل 6، ص 294)

د) قرآن شناسی: به عقیده صدرا علم و معرفت به قرآن کریم منوط به شناخت انسان است، زیرا قرآن مبین نوشته است که برای شرح کمال انسانی تهیه شده و ساختمانی است که برای مقامات این جانشین ربانی ساخته شده است و ظاهر در حقیقت جمعی محمدی است. و هر کس اراده علم به قرآن را دارد، لازم است ابتدا علم معرفت انسان را بیاموزد یعنی مبادی، اصول، احوال و رازها و اسرار او، علل و سببهایی که موجب وجود او و مقامات و منازل سفر تکوینی و درجات وجودی او را بشناسد (مفاتیح الغیب، مفتاح 15، باب اول، فصل اول، ص 497).

وی در اثبات این ادعا می گوید: «حیث کنا فی الابتداء ضعفاء العقول، ضعفاء الابصار کما قال تعالی «خلق الانسان ضعیفاً» (نساء، 28) فلم یکن تصل قوه أنظارنا الی اطراف هذه الارقام و أکناف هذه الکلمات العظام لتعاظم حروفها و تعالی کلماتها و تباعد إطرافها و حافاتها و قد ورد عن بعض المکاشفین إن کل حرف من کلام الله فی اللوح أعظم من جبل قاف، و ان الملائکه لو إجتمعوا علی أن نقلوه لما أطاقوه فتضرعنا الیه بلسان إحتیاجنا و استعدادنا: إلهنا إرحم علی قصورنا و لا تؤیسنا من روحک و رحماتک و إهدنا سبیلاً الی مطالعه کتبک و کلماتک و وصولاً الی مرضاتک و جناتک، فتلطف بنا بمقتضی عنایته الشامله و حکمته الکامله و رحمته الواسعه و قدرته البالغه فأعطی لنا نسخه مختصره من أسرار کتبه و إنموذجاً وجیزاً من معانی کلماته التامات فقال تعالی «و فی أنفسکم أفلا تبصرون». » (اسفار، ج 7، ص 20) و تذکر می دهد که منظور از انسان، انبیاء و مرسلین اند، زیرا نفس آنان کلمه تامه نازله از رب العالمین است. و از این روست که به عقیده صدرا شناختن نفس و شرح مقامات او به غایت، کاری بزرگ است و تنها نصیب کاملان می شود (رساله های فارسی صدرا، رساله سه اصل، ص 27) و لذاست که گشایش در قلب به عالم ملکوت را «معرفت» و «ولایت» و دارنده آن را «ولی» و «عارف» می نامند که از مبادی مقامات انبیاء و آخر مقامات اولیاء - علیهم السلام - می باشد.

شناخت سیر روح، عرفان نفس است و هر کس که خود را بشناسد، مفارقات بالاتر را خواهد شناخت و این شناخت همچنان ادامه دارد تا اینکه منتهی به معرف حق اول می گردد و خواهد دانست که همه آنها مقهور اشعه نور ابهر و کبریای أنور حق تعالی هستند. و کسی که خود و پروردگار خود را بشناسد، می یابد که طبیعت و فطرت و ذاتش أمر ربانی است و در عالم جسم و جسمانی غریب است و بیگانه، و هبوطش به دنیا به مقتضای طبع و فطرتش نیست. چون ذات انسان که امر ربانی است شایستگی بهشت و همجواری پروردگارش را دارد و از این روست که طالب عالم آخرت است اما به دلیل اصطکاک با مسائل دنیا و مزاحمتهای عارضی بر ذات و طبعش، خود و پروردگار خود را فراموش می کند، دچار ظلم بخویش گشته و بدلیل خروج از طبیعت و ذات خویش، شایسته رانده شدن و دوری از درگاه حق تعالی می شود، چون بدو اخطار داده شده بود که «لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم اولئک هم الفاسقون. (حشر، 19؛ تفسیر القرآن الکریم، سوره یس، ص 301)

آثار و لوازم خودشناسی

آثار و لوازم مترتب بر این معرفت و شناخت که فضیلت انسان بشمار می رود عبارتند از : 1- از شناخت نفس انسانی اشیاء و موجودات دیگر شناخته می شوند و از جهل به آن، آدمی نسبت به همه چیز جاهل است و بی خبر. چون انسان مجمع تمام موجودات است و شناخت او موجب شاغغناخت تمام موجودات عالم خواهد بود. از این روست که خداوند متعال می فرماید: «أو لم یتفکروا فی أنفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و أجل مسمی و ان کثیراً من الناس بلقاء ربهم لکافرون» (روم، 8) این آیه شریفه اشاره است به اینکه اگر آدمیان در نفوس خود تدبر و تفکر می نمودند و آن را می شناختند در نتیجه حقایق موجودات را، چه موجودات فانی و نابود شونده و چه موجودات باقی و پایدار، و حقیقت آسمانها و زمین را نیز می شناختند و بر انگیختن و (بعث) را که ملاقات با پروردگار است، انکار نمی کردند «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق». (فصلت، 53)

2- هر که خود را بشناسد، عالم را شناخته است و هر که عالم را شناخت، در مقام مشاهده خداوند تبارک و تعالی است، زیرا او خالق آسمانها و زمین است. پس مانند کافران نادانی که خداوند آنان را به خودشان واگذار کرده و در نادانی و سقوط از این مقام بزرگ سرزنش شان نموده است، مباش «ما أشهدتهم خلق السموات و الارض و لا خلق أنفسهم و ما کنت متخذ المضلین عضدا» (کهف، 51)

3- انسان با شناخت روح خود، عالم روحانی و بقای آن، و با شناخت جسد و پیکر خود، عالم جسدی متلاشی شونده و نابودی آن را خواهد شناخت و در نتیجه به پستی امور فانی و نابود شونده، و برتری امور باقی و شایسته پی می برد که «المال و البنون زینه الحیوه الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثواباً و خیر املا» (کهف، 26)

4- هر که نفس خود را شناخت، دشمنان پنهانی خود را که پیامبر اکرم ص با عبارت «أعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» (مجموعه ورام، ج1، ص 59؛ عده الداعی، ص 314؛ عوالی اللئالی، ج 4، ص 118، حدیث 187؛ بحار الانوار، ج 67، ص 64، باب 45، حدیث 1 و ج 71، ص 271، باب 16) بدان اشاره نموده است خواهد شناخت و همیشه از شر آنها به حق پناه می برد چنانکه در گفتار ائمه - علیهم السلام - آمده است: «اللهم الهمنی رشدی، أعذنی من شر نفسی» و فرموده پیامبر اکرم ص که : «لا تکلنی الی نفسی طرفه عین فأهلک» (من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 187، حدیث 5431؛ اصول کافی، ج 2، ص 524، حدیث 10 و ص 581، حدیث 15 و ج 3، ص 345، حدیث26) و هر کس دشمنان پنهان خود و حیله های آنان و چگونگی بر انگیخته شدن آنان را بداند، باید از آنان دوری و در راه خدا با ایشان به جنگ و ستیز بپردازد تا شایسته دریافت وعده های الهی شود؛ و بر عکس هر که آنان را نشناسد، سزاوار آن است که دشمنش را که هوا و هوس اوست به صورت عقل دیده و باطل و نیستی برای او به صورت حق و واقعیت جلوه نماید، خدا می فرماید: «أرأیت من إتخذ الهه هواه» (فرقان، 43) و پیامبر اکرم ص نیز فرمود «الهوی اله یعبد من دون الله» و «ما عبد فی الارض اله أبغض الی الله تعالی من الهوی، ثم تلا أرأیت من اتخذ الهه هویه»

5- هر کس خود را شناخت، می داند که چگونه آن را اداره و رهبری کند و هر که بتواند نفس و لشکریان او را تربیت و رهبری کند توانایی رهبری نیکوی عالم را دارد. و سزاوار است که از خلفای الهی که می فرماید «و یستخلفکم فی الارض» (اعراف، 129) و از پادشاهانی که می فرماید: «و جعلکم ملوکاً» (مائده، 22) باشد.

6- هر کس خود را شناخت، در هیچکس بدی و نقصی نمی بیند مگر آنکه آن را در خود موجود می بیند و آن یا آشکار و دیدنی است و یا مانند آتشی است که در سنگ پنهان است. پس هیچگاه پشت سر کسی بدگویی نکرده، و عیب جو و هرزه زبان و خودبین و ناز فروش نمی باشد، زیرا هر بدی و عیبی که در دیگری می بیند، آن را در نفس خود می یابد و هر کس که عیب نفس خود را یافت، سزاوار است از کسانی باشد که پیامبر ص در حق او دعا نموده است «رحم الله من أشغله عیبه عن عیب غیره[5]»

7- هر کس خود را شناخت در واقع خدای خود را شناخته است. روایت شده که «ما أنزل الله کتاباً الا و فیه: اعرف نفسک یا انسان تعرف ربک» و در این خبر سه معنا و تفسیر وجود دارد: 1- با شناخت نفس به شناخت پروردگار می رسیم، اگر چه میان آن دو واسطه های زیادی باشد، چنانکه بواسطه دانستن عربی به دانستن علم فقه می رسیم. 2- با شناخت نفس بلافاصله شناخت خداوند حاصل می شود، یعنی روشنی پیوسته با طلوع است و از طلوع خورشید لحظه ای عقب نیست. 3- شناخت پروردگار حاصل نمی شود جز از طریق شناخت نفس، زیرا شناخت حقیقت نفس، شناخت عالم است و با شناخت عالم، خداوند تعالی شناخته می شود.

صدرا وجه چهارمی بر آن می افزاید که : چون نفس را شناختی در واقع خدا را شناخته ای، و این آخرین مرتبه در شناخت خداوند است که بالاتر از آن شناختی وجود ندارد و حضرت علیu به این مقام اشاره فرمودند که «ان العقل لاقامه رسم العبودیه لا لإدراک الربوبیه» و سپس آهی کشید و این شعر را خواند:

کیفیه النفس لیس المرء یدرکها

فکیف معرفه الجبار فی القدم

هو الذی أنشأ الاشیاء مبتدعا

فکیف یدرکه مستحدث النسم[6]

و خداوند که می فرماید: «ولا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم» (حشر، 19) اشاره است به اینکه اگر آنان نفسهای خود را می شناختند، هر آینه خدا را شناخته بودند، و چون جهل ورزیدند، جهل و نادانی آنان به خداوند منجر به جهل خودشان گردید. (اسرار الآیات، ص 131 تا 133)

خود فراموشی و آثار آن

جهل و غفلت از نفس یا به دلیل فقدان مقتضی، و یا از ناحیه وجود مانع است. فقدان مقتضی به ضعف نفس و نقصان تجرد و حضور تام آن است. نفوسی که به تجرد و حضور تام نرسیده اند، از شهودی قوی نسبت به خود عاجز اند. مانع نیز عبارت از اشتغال نفس به امور خارج از خود و شدت التفات آن به حواس و غوطه ور شدن در دنیاست. این امور، نفس را از توجه به ذات و اقبال به خود و رجوع به حقیقت آن باز می دارد و در نتیجه نفس انسان ذات خود را ضعیف ادراک می کند و توجهش به خودش اندک می شود. برخی از نفوس گرفتار هر دو مورد فقدان مقتضی و وجود مانع می باشند. این نفوس غیر کامله تعلق شدیدی به بدن و مشتهیات آن دارند. وجود آنها در نهایت ضعف و قصور است و درکشان از ذات خویش همانند ذاتشان در شدت ضعف قرار دارد. (اسفار، ج 2، ص 228 و 229؛ رحیق مختوم، بخش سوم از ج 2، ص 107 و 108) پس توقف در عالم جسمانی و عدم رهایی از آن، از جمله موانع خود آگاهی و از عوامل خود فراموشی است؛ زیرا جسم صفتی جز امتداد و انبساط در ابعاد ندارد و مناط نقص و منبع جهل و نسیان و کفر است و هر جزء اش غائب از جزء دیگر. ولی علم، حضور است و نفس متعلق به بدن به دلیل همجواری و همنشینی با ماده و جسم از خویش غایب و پنهان گشته و عالم و پروردگار خود را فراموش می کند. (تفسیر القرآن الکریم، سوره یس، ص 164 ذیل آیه 51) اکثر مردم به دلیل غوطه وری و وابستگی به ابدان مادی خود و مشغله های آن، خود را فراموش کرده اند. چنانکه حق تعالی می فرماید: «نسوا الله فأنساهم أنفسهم». چون پیوند و ارتباط نفس به بدن، همانند اتصال نور به سایه و شعله به دود و شخص به عکس است و آنچه را تعقل می کنند مشوب به تخیل است (اسفار، ج 9، ص 124)، زیرا فراموشی عارضی است و ذاتی انسان نیست و با هبوط وی به دنیا و به دلیل اصطکاک و برخوردها و مزاحمتها، عارض بر ذات و طبیعت انسان می شود و با پرداختن به بیرون، از خود غافل می ماند و حضور تام نسبت بخود پیدا نمی کند و در نتیجه خود را که عین فقر و ربط به خداست و نیز وجود مستقلی را که طرف این ربط و پیوند است، نمی شناسد و در نتیجه خود و خدای خود را فراموش می کند. و از این روست که قرآن کریم انسان را از إخلاد در زمین منع می کند و هیچ نادانی بالاتر از این نیست که انسان جاهل به خود باشد و پروردگارش را نشناسد و آیه شریفه «نسوا الله فأنساهم أنفسهم» به منزله عکس نقیض فرموده پیامبر اکرم ص است که «من عرف نفسه فقد عرف ربه» و همانگونه که در حکمت قدیم گفته می شود: هر کس ذات و حقیقت خود را شناخت، خدای را پرستش می کند. هر که غافل از خود و جاهل به خویش باشد در واقع به خود نهایت ظلم و ستم را روا داشته است و دچار خسران مبین می شود: «اولئک الذین خسروا انفسهم»(مؤمنون،103) و «ذلک هو الخسران المبین» (حج، 11) (اسرار الآیات، ص 163) .

و این معظم ترین اسباب شقاوت و ناکامی عقبی است که اکثر خلق بدان گرفتارند. پس هر کس معرفت نفس بدست نیاورد، خدای را نشناسد و هر که خدای را نشناسد با جانوران و چهارپایان برابر است: «اولئک کالانعام بل هم أضل». چنین کسانی در روز قیامت کور دل محشور می شوند: «صم بکم عمی و هم لا یرجعون» (بقره، 18) و هر کس نور معرفت نفس ندارد، وجود ندارد زیرا وجود نفس عین نور و حضور و شعور است و آنچه باقی است، وجود است. (رساله های فارسی صدرا، رساله 3 اصل، ص 13) نتیجه ناخودآگاهی در نظر صدرا «ظلمه القبور و ضیقها، و وحشه الصدور و ضنکها، و عرضه الهلاک و العمی و الدثور، و عذاب الاخره یوم النشور» (تفسیر القرآن الکریم، ج 2، سوره بقره، ص 299، ذیل آیه 30) است و نیز «من جهل نفسه و لم یعلم حقیقه ذاتها فهو جاهل بالحقیقه المعادین جمیعاً و هو بمعرفه خالقه أجهل» (اسفار، ج 9، ص 180)

نتیجه نهایی

انسان تنها موجودی است که میان عالم ملک و ملکوت آمد و شد دارد و در ساختن خویشتن الهی خویش از عالم ماده تا عالم حضور که جز هستی چیز دیگری نیست، توانایی و استعداد جولان و سیلان دارد. او اگر چه به جهت کثافت بدن از جنس بهایم و انعام است، اما به روح نفسانی اش که مسأله فیضان روح قدسی است و به علم و ادراک که شرط انسانیت است و عبادت و عبودیت خداوند سبحان، ممتاز می گردد. و اگر چه به دلیل لطافت نفس شبیه فرشتگان آسمانهاست، اما به صفت اراده و اختیار، امتیاز می یابد. او به هر سو که بخواهد می گراید و در مقامات کونی و اطوار ملکی و ملکوتی و معارج نفسانی و روحانی سیر می نماید. می تواند به سبب ترقی در علم و عمل، و فنا و بقا از پایین ترین مرتبه به اعلی علیین و شریفترین مقامات و درجات فرشتگان مقرب، عروج نماید و یا به پیروی از هوای نفس و جنبش طبیعت و هیولی از مقام خود به پایین ترین منازل پست و اسفل السافلین سقوط کند. از سوی دیگر صدرا حقیقت نفس آدمی را وجود می داند و تمام فضایل و کمالات و خیرات تابع حقیقت وجود و ناشی از اوست. پس هر جا که نور وجود جلوه گر باشد، علم، اراده، قداست، حیات و عشق جلوه گر خواهد بود. و هر موجودی به مقدار ظرف وجودش و وعاء کون و حصولش سهمی از علم و شعور، قداست، اراده و حیات دارد و درجات و مراتب صفات تابع درجات و مراتب وجودند. پس همانطور که روح آدمی از نشئه طبیعت به نحو صیروت، سیر می کند تا به مقام تجرد کامل برسد و به موجودی مجرد جاودانی تبدیل گردد، انسان عالم نیز در سیر علمی و صیرورت درونی خود به سوی علم می رود و عقل انسانی با مواجهه با جزئیات و به سبب علل اعدادی، به واسطه تحول ذاتی که پیدا می کند، به تدریج از عالم حس منتقل و متصل به عالم عقل می شود لذا پیدایش هر صورت علمی حاکی از یک نحوه توسعه و استکمال نفس ناطقه است و این صورت علمیه خود، مقام بسط نفس است که بعد از مقام قبض و اتصال به عقل فعال و رب النوع انسانی، حاصل می شود.

به عقیده صدرا علم حقیقی و اصالی که شرط انسانیت انسان است، شناخت معارف کلی یعنی علم الهی و مکاشفات است که موجب قرب به حق تعالی است. پس از آنچه گذشت آدمی به این حقیقت می رسد که چون انسان مثل اعلای خداوند سبحان و نسخه جامع «وجود» و کتاب محتوی بر آیات غیب شهود و عالمی صغیر همانند عالم کبیر است؛ اگر خود را بشناسد، خدای خود و جهان را شناخته است و اگر خود را نشناسد و در این میدان بزرگ معرفتی با چشم بسته وارد شود، به دلیل موانع و مزاحمتهای درونی و بیرونی دچار خطا و فریب و سرگردانی و حیرت شده و سرانجام هلاک و نابود می گردد.

از سوی دیگر، خداوند همانگونه که انسان را آفریده، به او می آموزد که هر پدیده ای در آفرینش، گذشته از سیر افقی خود در امتداد زمین و زمان، یک حرکت و سیر عمودی نیز دارد که همواره او را با خدا مرتبط می سازد و سرانجام نیز به سوی او بازش می گرداند: «الا الی الله تصیر الامور» (شوری، 53) و چنانکه گفته شد انسان با مطالعه و جستجو و شناخت حقایق، هم ذات خود را گسترش می دهد و هم جهان و مافوق آن را می شناسد. و در این مطالعه و جستجو و علم و معرفت می یابد که همه موجودات عالم از کوچکترین و ساده ترین آنها تا انسان و نظام پیچیده جهان، همه نشان از مبدأ و معاد و اصل حقیقت بی چون و چرای هستی دارند و بسان دو بال عمودی، حاکم بر تفکر علمی و تحقیقات افقی بشر است. و نیز می یابد که در ساحت گسترده علم، شناخت خدای سبحان و اسمای حسنی و صفات علیای او جزء علوم حقیقی و اصالی است و هر دانشی که در این راه بشر را یاری و تا حریم شناخت حق او را همراهی کند، نسبت به معرفت خدا و شناخت اسمای حسنای الهی علم ابزاری و آلی بشمار می آید، اگر چه ممکن است به نوبه خود سهمی از اصالت داشته باشد. بر این اساس انسانشناسی و جهان شناسی نیز علم ابزاری است که آدمی را علاوه بر علم به خود و جهان به شناخت خداوند متعال هدایت و راهنمایی می کند.

منابع و مآخذ

آیه الله جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 14 با عنوان صورت و سیرت انسان در قرآن، چاپ دوم، مرکز نشر اسراء، آذر 1381

همو ، رحیق مختوم، شرح حکمت متعالیه صدرا، چاپ اول، مرکز نشر اسراء ، 1375

صدر المتألهین، صدر الدین محمد، اسفار اربعه، 9 ج ، چاپ دوم، مکتبه المصطفوی، قم، تابستان 68

همو ، اسرار الایات، مقدمه و تصحیح محمد خواجوی، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1360

همو ، مفاتیح الغیب، همراه با تعلیقات ملا علی نوری، تصحیح محمد خواجوی، چاپ اول ، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، مرداد، 1363

همو ، تفسیر القرآن الکریم، مجموعاً 10ج، چاپ دوم، انتشارات بیدار قم، 1361 و 1366

همو ، المبدأ و المعاد، با مقدمه و تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، انتشارات انجمن حکمت و فلسفه، اسفند 1354

همو ، المظاهر الالهیه، چاپ دوم ، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1377

همو ، شرح الهدایه الاثیریه، أفست، ذی حجه 1313

همو ، شرح اصول کافی، 3 ج، تصحیح محمد خواجوی، چاپ اول ، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1370

همو ، رساله های فارسی، CD نور الحکمه 2، مرکز کامپیوتری علوم اسلامی نور، قم،

منابع روایی، CD نور الحدیث، مرکز کامپیوتری علوم اسلامی نور، قم

____________________________

[1]- لازم است دانسته شود که ریشه این برهان در تلویحات شیخ اشراق (فصل اول، ص 75-70) و در مصاحبه ای که در حالت منامیه میان شیخ اشراق و ارسطو پیش آمده، طرح گردیده است. صدرا که در برخی از مسائل و مبانی فلسفی متأثر از شیخ اشراق است به دو برهان شیخ مقتول در اثبات علم حضوری نفس به خویش هم در علم النفس و هم در مسأله علم در الهیات بالمعنی الاخص و هم در وجود ذهنی اشاره کرده است. صدرا روی سخن سهروردی تکیه کرده و بر اساس آن به چند مطلب دیگر دست یافته است. وی در بحث مبدأ و معاد بعد از بیان تفصیلی مطالب شیخ اشراق می گوید: قبل از اینکه انسان بخواهد از راه مشاهده حضوری بفهمد که خود را با علم حضوری ادراک می کند، می تواند از راه برهان و استدلالهای فلسفی بفهمد که انسان نمی تواند خویشتن را با علم حصولی بفهمد، بلکه علم نفس بخودش علم حضوری است.

[2]- روایت آمده در منابع زیر با این عبارت است: «حاسب نفسک قبل أن تحاسب فانه أهون لحسابک غداً»، امالی شیخ طوسی، ص 533؛ اعلام الدین، ص 196؛ مجموعه و رام، ج 2، ص 59؛ مکارم الاخلاق، ص 465؛ وسایل الشیعه، ج 16، ص 98، باب 96، حدیث 21080؛ بحار الانوار، ج 74، ص84، باب 4

[3]- آنچه در رساله شواهد الربوبیه از عبارات صدرا بر می آید، طریق حرکت را روش طبیعیون دانسته و این راه و روش را غیر از آن، او می گوید: «طریق معرفه الحق من جهه معرفه النفس بذاتها یرجع علی ما فی طریق الطبیعین و غیر هم الذین یستدلون من جهه الحرکه أو من جهه حدوث الاجسام، أو ترکبها من الماده و الصوره...» مجموعه رسائل فلسفی، رساله شواهد الربوبیه،ص314

[4]- تو آن کتاب آشکاری هستی که بواسطه آیات آن هر پنهانی آشکار می گردد و گمان می کنی که جرم کوچکی هستی؟ در حالیکه در وجودت جهان بزرگ در نوردیده است

[5]- با آنچه در کتب روایی آمده تفاوت دارد، نزدیکترین آنها به آنچه صدرا ذکر نموده عبارتست از: «من نظر فی عیب نفسه أشتغل عن عیب غیره» روضه الواعظین، ج 3، ص 470

[6]- چگونگی نفس را انسان هیچوقت ادراک نمی کند، پس چگونه خداوند قاهر و اعلای قدیم را می شناسد. اوست که موجودات را خلق فرمود، پس چگونه بنده مملوک حادث، او را درک نماید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان