عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی شیروان
چکیده
درباره معنای واژه جاهلیت در قرآن کریم اختلاف نظر وجود دارد: برخی آن را به معنای بی دانشی و نادانی گرفته اند; اما در این مقاله تلاش شده است که به مدد ادله عقلی مانند تحدی قرآن، غنای ادبی باقیمانده از عصر جاهلی، هدف بعثت و تناسب اعجاز قرآن با عصر حضرت رسول صلی الله علیه وآله و ادله نقلی مثل اقوال لغویون، سخنان ادبا، روایات معصومین علیهم السلام و آیات قرآن کریم ثابت شود، جاهلیت به معنای مذکور نیست; بلکه به این معناست که مردم پیش از اسلام از مکارم اخلاقی بهره کاملی نداشتند.
کلیدواژه ها: جاهلیت، دوره قبل از اسلام، مکارم اخلاق، نادانی.
1. مقدمه
واژه «الجاهلیة » در چهار سوره قرآن کریم به ترتیب در سوره آل عمران، آیه 154; مائده، آیه 50، آیه 33 و سوره فتح آیه 26 و همچنین ماده «جهل » در صیغه های مختلف قریب به بیست بار در سور مختلف قرآن آمده است (1) .
در کتب معتبری چون نهج البلاغه و نهج الفصاحه و همچنین ادبیات عرب در مورد این واژه مطالب زیادی مشاهده می شود. اما متاسفانه این واژه نزد عرب و بویژه فارسی زبانان تحریف معنوی شده است و بیشتر آن را مترادف «نادانی » و متضاد «علم » و «شناخت واقعی » تعریف می کنند و شاید کاربرد فراوان آن را در این معنا و آنچه درباره اوضاع اجتماعی پیش از اسلام در شبه جزیره عربستان نظیر جنگ و ستیز، عادات ناشایست، اعتقادات خرافی و از همه مهمتر زنده به گور کردن دختران که در برخی کتب آمده است، بتوان از مهمترین عوامل این تحریف بشمار آورد.
نویسنده کتاب تاریخ ادبیات عرب در معنای جاهلیت می گوید:
دوران نادانی و جهالت نیست که در برابر دوران بعد، یعنی عصر علم که پیامبراسلام صلی الله علیه وآله ایجاد کرد و نیز در مقابل وحی خدایی قرار گیرد; لفظ جاهلیت درحقیقت شامل تمام پدیده های خشونت، درندگی، استبداد، خودپرستی و... می گردد (2) .
در این مقال بر آنیم که با ذکر ادله ای موثق و به استناد آیات و روایات متعدد روشن نماییم که آن مردم، مردمی «جاهل » به معنی رایج آن یعنی نادان نبوده اند و چنین نبوده است که حظی از علوم روز منطقه و فرهنگ رایج در این سرزمین نداشته اند; بلکه این اعراب فضایلی را می ستودند و به آن افتخار می ورزیدند; از جمله: شجاعت در پیکار، بردباری در مصائب، وفاداری به افراد قبیله، سخاوت با نیازمندان و تنگدستان، مهمان نوازی و پافشاری در انتقام.
این مردم در سرزمینی می زیسته اند که عموما اراده هر کس قانون محسوب می شد و قبایل همواره سرگرم حمله به یکدیگر بودند; لذا دلاوری در جنگ و پیکار و استقامت در برخوردهای قبیله ای و مصائب روزگار از ضروریات آنها بود. بنابراین تصادفی نیست که اشعار مربوط به جنگ قبایل بیش از نیمی از جنگ های معروف شعر جاهلی را که به حماسه مشهور است، اشغال کند. این اشعار در ستایش فضایلی است که بیشترین قدر و قیمت را نزد اعراب داشت.
سازمان قبیله ای اعراب مبتنی بر اصل خویشاوندی یا همخونی که عامل وحدت و عصبیت اجتماعی محسوب می شد، قرار داشت. بنابراین، پایبندی جوانمردانه به خویشاوندان و فداکاری بی چشمداشت در راه ایشان از جمله آرمانهای والای زندگی شمرده می شد (3) .
در عصر جاهلیت مردم عربستان بطور کلی از علوم متعدد بی بهره نبودند و نسبت به رخدادهای محیط خود بی تفاوت یا خالی الذهن نبوده اند; لکن همان طور که در قرآن می خوانیم (4) ،مردم این عصر به دو گروه اکثریت و اقلیت تقسیم می شدند که فقط گروه اندکی در زمره اندیشمندان و عاقلان جای داشتند. شعرهای باقیمانده از این عصر مبین این مدعاست. ویل دورانت این اشعار را بسیار ستوده و حتی در زمره شعرهای شاعران و اندیشمندان معروف این عصر به حساب آورده است (5) ; ولی اکثریت در صف جاهلان و بی خردان جای داشتند و در خرافات و عقاید کهنه غوطه ور بودند.
2. محدوده عصر جاهلیت
آشنایی با محدوده زمانی «عصر جاهلی » پیش از ورود به مقوله اصلی بحث خالی از لطف نیست. در این مورد یک اطلاق کلی و یک تحدید زمانی در کتب تاریخ ادبیات عرب و بویژه کتب اصول نحو به چشم می خورد. اطلاق کلی، معرفی عصر پیش از اسلام و زمان بعثت حضرت رسول صلی الله علیه وآله به عنوان «عصر جاهلی » است (6) .
اما آنچه به عنوان عصر جاهلی در کتب تاریخ ادبیات عرب خوانده می شود، فترت استقلال عدنانیان از یمن در نیمه قرن پنجم میلادی و ظهور آیین مقدس اسلام در سال 622 میلادی است (7) .آنچه از استشهادات نحوی و لغوی که در تفسیر قرآن و حدیث آمده است، در این محدوده زمانی و نزدیک به صدوپنجاه سال پس از نزول وحی قرار می گیرد; یعنی نزدیک به سه قرن، و استناد به شعر یا سخنی در توجیه و وضع قاعده ای نحوی یا بیان معنای لغوی خارج از این محدوده زمانی مورد قبول واقع نشده و نمی شود. به علاوه منابع معتبر به روزگار جاهلیت پرتوی بسیار ناچیز می افکند. منابع ما درباره تاریخ این عصر منحصر به روایت ها و داستانها و مثلهاست; زیرا در این دوران اعراب شمالی خط نداشته اند تا چیزی را ثبت کنند (8) .
3. ادله ترادف جاهلیت با رذالت اخلاقی و فرهنگی
در مورد اینکه قرآن چرا اعراب قبل از اسلام را اهل جاهلیت خطاب کرده است، بین مورخان و دانشمندان اختلاف است: بعضی می گویند: به خاطر رواج بت پرستی و خرافات و جهالت در بین این اقوام بوده است; بعضی بر آن عقیده اند که به سبب رواج دشمنی و خون ریزی میان عشایر و قبایل این نام به آنها اطلاق شده است; اما آنچه برای ما مهم است، ادبیات و عوامل و مظاهر آن است (9) ; لکن بطوری که گفته شده است، تقریبا تا دوران بعثت و رسالت حضرت رسول صلی الله علیه وآله میان اعراب شمالی نوشتن رایج نبوده است. تنها دو لوحی که از عرب پیش از اسلام به دست آمده است، لوح زید در جنوب شرقی حلب(512م) و لوح حران در لجا (568م) بوده است (10) .
به هر حال آنچه مسلم است، این است که دوره قبل از اسلام را به جهت جهل و نادانی مردمان آن عصر جاهلیت نگفته و نتوان گفت. دلائل و شواهدی که این معنا را تایید می کند، به شرحی است که در پی می آید:
3. 1. ادله عقلی
ادله عقلی این معنا که نامگذری دوره جاهلیت به جهت جهل و نادانی مردم آن نبوده، عبارت است از: الف) تحدی قرآن; ب) غنای ادبی باقیمانده; ج) هدف بعثت; د) معجزه حضرت رسول صلی الله علیه وآله.
3. 1. 1. تحدی قرآن
در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که در آنها پیامبر صلی الله علیه وآله از طرف خداوند ماموریت می یابد که به تحدی با مخالفان خود بپردازد; از جمله بارزترین این آیات، آیه معروف «و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءکم... (11) است.
در این آیه خداوند به طور مستقیم دشمنان پیامبر و دشمنان آیین پاک او را مورد خطاب قرار داده و می فرماید: «اگر در آنچه بر بنده ما نازل نموده ایم تردید دارید، پس سوره ای مانند آن را بیاورید"; اما متعرضین به پیامبرصلی الله علیه وآله و آیین پاک او میدان را خالی کرده و پا به فرار می گذارند، چنانکه قرآن در این باره می فرماید:
الا انهم یثنون صدورهم لیستخفوا منه الا حین یستغشون ثیابهم... (12) ; آنها دلهای خود را از قرآن بر می گردانند تا از آن، خود را پنهان دارند. بدانند آنگاه که آنها سر در جامه فرو می برند، خدا می داند، آن را که پنهان می دارند و آن را که آشکار می سازند....
در تاریخ ملحدان زیادی که قصد معارضه با قرآن داشتند، پیدا شدند; اما چهار نفر آنها از همه بسیار مشهوترند که نامهای آنها بدین قرار ذکر شده است: 1- عبدالکریم بن ابی العوجا; 2- ابوشاکر; 3- عبدالله بن مقفع; 4- عبدالملک بصری.
این چهار نفر علیرغم آنکه برخی از آنها از بزرگان سخن در زبان عربی شمرده می شدند، وقتی به معارضه با قرآن برخاستند، تنها کاری که کرده اند، این بود که کوچکی خود و عظمت قرآن کریم را روشنتر کردند!
در تاریخ از ابن راوندی، ابوالعلاء معری یا ابوالطیب متنبی شاعر نامدار عرب داستانها در این زمینه نقل شده است که در این موجز نمی گنجد. حال اگر چنین در نظر بگیریم که «مشرکین » و «اهل جاهلیت » در این زمان مردمی نادان و به دور از علم و ادب بوده اند، آیا این تحدی از نظر منطقی مبین فضیلتی برای قرآن است؟!
به عنوان نمونه اگر مرد جوان و پهلوانی، کودکی ضعیف و نحیف را به مبارزه دعوت کند و مثلا او را در کشتی به زمین بزند، آیا برای شاهدان در اقتدار و پهلوانی متحدی دلیلی خواهدبود؟ یا بر عکس این تحدی را نشانه ضعف او می دانند؟ به بیان دیگر اهل علم در مناظرات و مباحثات علمی خود آنگاه می توانند تفوقی از خود به نمایش گذارند که در مقابله با حریفی همسنگ و بلکه برتر از خود، عقول و دیدگان گواهان و شاهدان را به خویش خیره سازند و شاهین ترازوی قضاوت عدل را با متاع علم و سداد قول، به جانب کفه خویش مایل نمایند. حال، این تحدی چه بسا که «العیاذ بالله » موجب طعن در قرآن کریم و ضعیف انگاشتن استدلال آن به حقانیت خود در حجت تحدی گردد.
نتیجه بحث اینکه قرآن کریم مشرکین و اهل جاهلیت آن روز را به تحدی فرا خوانده و لازمه تحدی قرآن این است که آن مردم از علم و آگاهی زمان خود برخوردار باشند; لذا با این اوصاف معنای جاهلیت به غیر از نادانی و عدم آگاهی بوده است.
3. 1. 2. غنای ادبی باقیمانده
به گفته علمای تاریخ ادبیات عرب آنچه از شاعران عصر جاهلی بر جای مانده است، از غنی ترین میراث ادبی تاریخ این سرزمین است. این قوم به شعر و شاعری اهمیت فراوانی می دادند; به طوری که هر قبیله می کوشید، حتی پیش از داشتن رهبر سیاسی، خطیب و شاعری داشته باشد و چون در قبیله شاعری پدید می آمد، جشن ها می گرفتند و مهمانی ها می دادند. در واقع شاعر قبیله زبان قبیله بود (13) .در جای دیگر گفته شده است:
در «عصر جاهلیت » به هنر و خوض در مسائل آن توجه خاصی نمی شد; بلکه بیشتر برای احساسات خویش از هنر گفتاری سود می جستند و این هنر گفتاری از مهمترین و نیرومندترین شیوه های تحریض و اقناع بود (14) .
اما مروری گذرا بر منظومات شعری صعالیک و اصحاب معلقات که در این عصر می زیسته اند، به خوبی بیانگر اوج اقتدار ادبی آنهاست. در این باره سیوطی می گوید:
از میان همه قصاید قدیم، معلقات سبعه در صف اول جای دارد... به گفته داستانها هر یک از این قصاید جایزه سالانه بازار عکاظ را می بردند (15) .
البته در این باره باید اضافه کرد با توجه به اینکه قبول داریم، این اعراب در ادبیات و گفتن شعر از استعداد بسیار خوبی برخوردار بودند، لکن همین ایشان بودند که از آوردن سوره های همانند یکی از سور قرآن مجید، پس از تلاشهای بسیاری عاجز گشتند (16) .
با عنایت به این نکته مذکور است که تحدی قرآن آشکار می گردد; گر چه برخی تلاش کرده اند تا در این مورد و اصل انتساب شعر جاهلی به شعرای این دوره شک نمایند و آن را زاییده اندیشه های اسلامی معرفی، و زمان انشا و انشاد آن را پس از ظهور اسلام بدانند (17) .
پس با توجه به مطالب یاد شده و نیز مستندات تاریخی و دلایل عقلی و نقلی نمی توانیم بطور کلی مردم عصر جاهلی را فاقد هرگونه آگاهی دانست; چنانکه نویسنده تاریخ عرب می نویسد:
دشوار بتوان جماعتی را که ادبیات و فرهنگی این چنین داشته اند، بویژه عربان جنوب شبه جزیره عربستان، جاهل و دور از مدنیت شمرد (18) .
3. 1. 3. هدف بعثت
پیامبرصلی الله علیه وآله در عبارتی کوتاه، هدف بعثت خود را «اتمام مکارم اخلاق معرفی فرموده اند (19) .این می تواند دلیل و سندی موثق و قاطع در نفی معنای «نادانی » از واژه «جهل و جاهلیت » باشد; چون آن نشان می دهد که مشکل مردم جاهلیت نادانی و جهل آنان نبوده است; بلکه نقص مکارم اخلاق در میان آنان بوده است; لذا با چنین هدفی پیامبرصلی الله علیه وآله دست به کار شدند و با توجه به دستورهای ذات مقدس باری تعالی از طریق وحی در صدد اصلاح اخلاق آنها برآمدند. بنابر این از اینکه هدف بعثت حضرت رسول صلی الله علیه وآله به قول آن حضرت «اتمام مکارم اخلاق » بوده است، دانسته می شود که در واقع این قوم کاملا به دور از اخلاق و بدون علم نبوده اند; بلکه تعداد اندکی از آنها دارای مدارجی علمی و آگاهیهای زمان خود بوده اند و ترجمه واژه «جهل » و «عصر جاهلیت » به نادانی و عصر نادانی صحیح به نظر نمی رسد.
3. 1. 4. معجزه پیامبرصلی الله علیه وآله
هر پیامبری که از طرف خدا به رسالت برگزیده شده است، برای اثبات حقانیت رسالت خویش و برای صداقت گفتار و احکام خود، از طرف خداوند متعال با معجزه ای همراه گردیده است (20) .بی شک قرآن کریم که به اعتقاد ما مسلمانان کلام خداست و جبرئیل آن را به حضرت رسول صلی الله علیه وآله عرضه کرده است; بنابراین قرآن بزرگترین معجزه و مؤید رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه وآله است.
تناسب نوع معجزه با احوال عمومی عصر نزول وحی در زمان بعثت انبیا پیش از نبی اکرم صلی الله علیه وآله مؤید این نظر است که هر یک از پیامبران خدا به معجزه ای متناسب با نوع علم رایج و قابل قبول در آن عصر مجهز بوده اند.
در این زمینه از امام هشتم علیه السلام نقل شده است که در پاسخ به پرسشگری که از علت تجهیز حضرت موسی علیه السلام به ید بیضا و آلت سحر و مؤید ساختن حضرت موسی علیه السلام به علم طب و توانایی زنده کردن مرده ها و روشنایی بخشیدن به کوران پرسیده بود، این نکته را آشکار فرمودند. این امام بزرگوار ضمن پاسخی مفصل می فرمایند:
خداوند حضرت محمدصلی الله علیه وآله را در زمانی برانگیخت که بیشتر بر مردم زمانش، القای خطبه ها و شعر و سخن غلبه داشت; از این رو کتاب خدای عزوجل و مواعظ و احکام آن را برای ایشان آورد که بدان سخنشان را باطل سازد و حجتی برایشان گردد... (21) .
بنابراین آشکار می گردد که «عصر جاهلیت » عصر رواج ادب و بلکه عصر اوج آن بوده است، نه عصر «نادانی » و عصر «بی خردی"; زیرا همانطور که گفته شد، معجزه هر پیامبری با توجه به علم رایج در عصر او بوده است.
3. 2. ادله نقلی
واژه ها به موجودات زنده شبیهند: صورت و شکل نگارشی جسم آنهاست و معنا، روانشان. نیز این پدیده ها روزی زاده می شوند. دورانی را طی می کنند و تحویل می یابند و بر حسب نقشی که باید در اجتماع آدمیان بازی کنند، مسئولیتهایی گاه جزئی و محدود و گاه بسیار گران به عهده می گیرند. مراد ما از مسئولیت واژه، همان معنایی است که باید بازگو کند. واژه که در واقع شکل گفتاری و نگارشی معناست، زمانی می میرد که آن معنا از میان برود. معنا برخلاف آنچه معمولا می پنداریم، هیچگاه صددرصد روشن و معین نیست. علمای این فن می گویند: حوزه معنایی هر کلمه به هاله ای شبیه است که مرکزی مشخص دارد; اما کرانه های آن در ابهام ناپدید می گردد. از آن گذشته حوزه معنایی کلمه نزد افراد گوناگون یکسان نیست; یعنی بعید است که دو نفر از یک کلمه معین، مثلا ایثار برداشت و تصویر یگانه ای داشته باشند; لذا ما در این بحث برآنیم بطور خیلی فشرده، باستناد منابع معتبر و قابل قبول به بررسی معنا و مفهوم اصلی این واژه «جاهلیت » بپردازیم.
3. 2. 1. لغت نامه ها
کتب لغت به عنوان اصلی ترین و معتبرترین منابع در بیان معنای صحیح واژه ها می توانند مورد استناد قرار گیرند. در این قسمت فقط به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم. ابن عباس به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله گفته است که:
من استجهل مؤمنا فعلیه اثمه
و ابن المبارک در توضیح این حدیث شریف آورده است:
من استجهل مومنا ای حمله علی شی ء لیس من خلقه فیغضبه فانما اثمه علی من احوجه الی ذالک (22) ; هرکه مؤمنی را جاهل خواهد، یعنی او را به چیزی که با خوی او همساز نیست، وادارد، گناهش بر هموست که او را بر آن واداشته است.
ابن منظور در ماده «جهل » ابتدا جهل را نقیض علم دانسته و سپس با بیان نمونه هایی، «جهل » را در برابر «حلم و بردباری » و در یک مورد به تلویح آن را در برابر «عقل » دانسته است.
اگر ماده «جاهل » به معنای «نادانی » و «بی خردی » باشد، رذیلت اخلاقی نخواهد بود; زیرا هیچ کس به سبب ندانستن و نادانی مؤاخذه نمی شود; همچنان که طفل مورد مؤاخذه قرار نمی گیرد; چون همه انسانها نادان متولد می شوند و بهترین دلیل بر این مدعا خود قرآن کریم که در معرفی انسانها آنها را هنگام تولد نادان معرفی می کند; آنجا که می فرماید: «و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئا... (23) ".
مرحوم طبرسی(ره) در مجمع البیان ماده «جهل » را ضد حلم و مترادف با پرخاشگری معنا می کند (24) .
بنابراین با توجه به نمونه هایی که ذکر شد، بخوبی آشکار می گردد که ماده "جهل » در عربی به معنای پرخاشگری، شدت در عمل، ستم کردن به دیگران، عدم بردباری و... معنا شده است و این معانی با نادانی فرق دارد.
3. 2. 2. بحث روایی
حضرت رسول صلی الله علیه وآله در تعریف جاهل چنین می فرماید:
جاهل کسی است که به معاشران و زیردستان خود ستم روا دارد و به برتر از خود بزرگی فروشد و بی تمییز سخن گوید (25) .
در حدیث دیگری نیز از قول آن بزرگوار نقل شده است که در تعریف جاهل فرموده اند:
جاهل صخره ای است که آبی از آن نتراویده و درختی است که سبز نشده و زمینی است که علفش سر بر نیاورده است (26) .
از قول امام علی علیه السلام در نهج البلاغه نیز تعاریف جامعی از جهل و جهالت نقل شده است; از جمله در نامه هیجده به ابن عباس درباره بنی تمیم می نویسد:
و انهم لم یسبقوا بوغم فی جاهلیة و لا اسلام (27) ; آنها نه در جاهلیت و نه در اسلام در جنگی مغلوب نشده اند.
ابن اثیر در کتاب نهایه در مورد جهل می گوید:
مراد از آن صفت و حالتی است که عرب قبل از اسلام داشتند; از قبیل جهل به خدا و رسول و افتخار به انساب و خودپسندی (28) .
در روایتی آمده است:
به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض شد: برای ما عاقل را وصف کن، آنگاه حضرت در وصف عاقل فرمودند: او کسی است که هر چیز را در جای خود قرار می دهد. سپس به ایشان گفتند: جاهل را نیز برایمان وصف فرما. آن حضرت فرمودند: چنین کردم (29) .
در جای دیگر امام علی علیه السلام می فرمایند:
لاتری الجاهل الا مفرطا او مفرطا (30) ; نمی بینی جاهل را مگر اینکه یا راه افراط و زیاده روی را می پیماید، و یا راه تفریط و سستی را.
در اصول کافی نیز روایتی از قول امام جعفر صادق علیه السلام در این باب نقل شده است که آن امام بزرگوار به سماعه فرمودند: عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناس; سپس برای جهل هفتاد و پنج خصلت زشت را به عنوان لشگر جهل شمرد (31) .
نتیجه این بحث این است که طبق فرمایش بزرگان دین ماده «جهل » بیشتر به رذیلت اخلاقی معنا شده است تا به نادانی و ضد علم; لذا این بحث نیز همچون دیگر بحثهای گذشته ثابت می کند که واژه «جهل » در دوره «جاهلیت » به معنای بی خردی و ضد علم نبوده است; بلکه این صفت و حالت مخصوص قبل از بعثت بوده است که از رذایل اخلاق شمرده می شود.
3. 2. 3. سخنان اهل ادب
در این بحث به چند نمونه از گفتار نویسندگان تاریخ ادبیات عرب و همچنین به بیتی از معلقه عمروبن کلثوم در تایید آنچه گذشت، می آید.
عمر فروخ در کتاب تاریخ الادب العربی می گوید:
جاهلیت نامی است که قرآن کریم به پیش از اسلام اطلاق نموده است; زیرا عرب در آن عصر بت می پرستیدند و با یکدیگر به نزاع می پرداختند... گاهی فرزندان خود را زنده به گور می کردند و شراب می نوشیدند... و چنین است که ملاحظه می کنیم جاهلیت از «جهلی » گرفته شده است که در برابر حلم است; نه «جهلی » که متضاد علم است. عرب حظ وافری از علوم و معارف عصر خود نظیر هیات، طب، ردیابی و... داشته اند و ادبشان برترین آداب در روزگار خودشان بوده است... (32) .
حنا الفاخوری ضمن توصیف هنر عصر جاهلی و بر شمردن زمینه های احساسات این قوم و اینکه این آثار مکتوم مانده اند، می گوید:
اکثر آثار منظوم و منثور عصر جاهلی از میان رفته است تا آنجا که ابوعمروبن الصلاء (770م /154ه) می گفت: آنچه از سخن اعراب به شما رسیده، بس اندک است. اگر فراوان به دست شما می رسید، به دانش و شعر بسیار دست می یافتید (33) و این بدان سبب است که بسیاری از این آثار به حافظه سپرده نشده بود و آنچه را هم راویان شعر از بر کرده بودند با کشته شدنشان در جنگها و فتوحات از میان رفته است (34) .
از دیگر صاحبان تاریخ ادبیات عرب و از محققین این فن استاد احمد حسن زیات است. وی درباره وضعیت عقلی «عصر جاهلیت » چنین می گوید:
تبابعه در یمن و منازره و غساسنه در شمال به علوم متعددی آشنایی داشتند که سدهای ساخته شده توسط ایشان و شهرسازی و آبادانی شان گواه آن است. عدنانیها نیز بر اثر دقت ملاحظه، به تجارت فراوان با مجموعه ای از علوم که بر تجربه و استقرا و وهم استوار بود، دست یافتند. طب درمان حیوانات (دامپزشکی) و شناخت انواع اسب به دلیل ارتباطشان با جنگ، گیاه شناسی، نجوم و شناخت بادها به دلیل ارتباط با انواع علف و باران و یافتن راه در تاریکیهای خشکی و دریا، از علومی است که به آنها آشنایی داشته اند (35) .
شوقی ضیف نیز در «تاریخ ادب » خود، عصر جاهلی را دوره تکامل زبان عربی دانسته و معتقد است از آن هنگام (عصر جاهلی) بوده است که این زبان خصایص کنونی را به خود گرفته است. هم او به نقل از جاحظ می گوید:
شعر عربی نوزادی کم سن و سال است: نخستین کسانی که این راه را پیموده و جاده را همواره کرده اند، امرء القیس بن حجر و مهلهل بن ربیعه اند و وقتی رشته شعر را رو به عقب دنبال می کنیم، می بینیم که ابتدای آن یکصد و پنجاه سال پیش از ظهور اسلام است و اگر بخواهیم عقب برویم، به دویست سال می کشد (36) .
واژه «جهل » در شکلهای مختلف آن کم و بیش در شعر جاهلی دیده می شود; اما نمونه زیر که بیتی از معلقه عمروبن کلثوم است، می تواند گواه خوبی در کاربرد واژه «جهل » در معنای ستیزه جویی و خشنونت باشد.
الا لایجهلن احد علینا
فنجهل فوق جهل الجاهلینا
زوزنی از مشهورترین شارحان معلقات، این بیت را چنین شرح می دهد:
مباد که کسی با ما سفاهت کند که در آن صورت ما نیز سفیهانه با او برخورد می کنیم (37) .
چنانکه پیش از این گذشت، سفه متضاد مجاله و مجاله به معنای خوش رفتاری و احسان است و سفیه را «عدیم الحلم » گفته اند (38) .
دعبل از شاعران عرب نیز همین معنا را در قالب بیتی روشنتر بیان نموده است; آنگاه که گفت:
لاتحسبن جهلی کحلم ابی فما
حلم المشایخ کجهل الامرد
تندخویی مرا همچون بردباری پدرم مدان، که هیچگاه بردباری پیران همچون تند خویی نوجوانان نیست.
4. جاهلیت در سور مختلف قرآن
چنانکه ملاحظه شد، در کلام عرب، واژه «جهل » به معنای «نادانی » بکار نرفته است. در قرآن کریم در چهار سوره مبارکه آل عمران، مائده، احزاب و فتح واژه «الجاهلیة » آمده است که اینک معنای آنها بررسی می شود (39) :
4. 1. سوره آل عمران (آیه 154)
ثم انزل علیکم... و طایفة قد اهمتهم انفسهم یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیة... (40) .
آیه فوق ماجرای شب بعد از جنگ احد را تشریح می کند و اینکه پس از آن مصیبت و غم و اندوهی که بر اثر مصائب این جنگ بر مسلمانان وارد شد، خداوند آرامش و سکینه ای بر آنها ارزانی داشت. این آرامش همان خواب سبکی بود که جمعی از مسلمانان را فرا گرفت; اما جمع دیگری که تنها به فکر جان خود بودند و به چیزی جز نجات جان خود نمی اندیشیدند، از این خواب و آرامش محروم ماندند. آنگاه قرآن مجید به تشریح گفتگوها و افکار منافقان و افراد سست ایمان که در آن شب بیدار مانده بودند، پرداخته، می فرماید:
آنها درباره خدا گمانهای نادرست همانند دوران جاهلیت و قبل از اسلام داشتند و دروغ بودن وعده های پیامبرصلی الله علیه وآله را احتمال می دادند و به یکدیگر یا به خویشتن می گفتند: آیا ممکن است با این وضع دلخراشی که می بینیم پیروزی نصیب ما گردد؟
قرآن در جواب آنها می فرماید: آری پیروزی به دست خداست و اگر او بخواهد و شما را شایسته ببیند، نصیب شما خواهد شد و... (41) .
صاحب تفسیر روح الجنان ضمن تفسیر این آیه شریفه می فرماید: «این ظن کافران است (42) .»
شیخ طبرسی(ره)در تفسیر این آیه می فرماید: «این سخن از عبدالله بن ابی و معتب بن قشیر و دار و دسته آن دو است (43) ».
ملا فتح الله کاشانی در تفسیر خود ذیل این آیه می گوید:
این خواب مخصوص بود، به امیر المؤمنین علی علیه السلام و حارث بن صمه و سهل بن حنیف و برخی دیگر از اتباع ایشان که ایمان کامل داشتند (44) .
و در ادامه بحث در مورد «ظن الجاهلیة » می گوید:
یعنی گمانی که به ملت جاهلیت اختصاص دارد; یعنی همچنانکه گمان اهل شرک بود که مهم محمدصلی الله علیه وآله به اتمام نخواهد رسید و وعده و وعیدی که می دهد، غیر واقع است، گمان این طبقه چنین است... (45) .
در تفسیر خواجه عبدالله انصاری «ظن الجاهلیة » به ظنهای ناسزا و ظنهای کافروار تعبیر شده است (46) و این گروه و معتب بن قشیر و اصحاب او را که تیمار و غم بر آنها مستولی شده بود و همت ایشان همه در کار خویش بود، منافق خوانده است (47) .
علامه طباطبائی نیز در این باره می فرمایند:
این گمان و وصف هر چه باشد، چیزی است که مناسب و ملازم با سختی است که آنها می گفتند و خداوند با جمله » هل لنا من الامر شی ء» به آن اشاره می فرماید... و گمان باطل آنها که از سنخ افکار دوره جاهلیت محسوب می شود، همین بوده است... (48) .
4. 2. سوره مائده (آیه 50)
افحکم الجاهلیة یبغون و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون; آیا (با وجود این دین کامل و قوانین محکم آسمانی) باز تقاضای تجدید حکم جاهلیت را دارید؟ و کدام حکم از حکم خدا برای اهل یقین نیکوتر خواهد بود.
در مورد شان نزول این آیه شریفه برخی از مفسرین از جمله صاحب تفسیر نمونه از قول ابن عباس چنین آورده است:
جمعی از بزرگان یهود توطئه کردند و گفتند: نزد پیغمبرصلی الله علیه وآله می رویم، شاید بتوانیم او را از این آیین خود منحرف کنیم; پس از این تبانی، نزد محمدصلی الله علیه وآله آمدند و گفتند: ما دانشمندان و اشراف یهودیم و اگر ما از تو پیروی کنیم، مطمئنا سایر یهودیان به ما اقتدا می کنند; ولی در میان ما و گروهی نزاعی است، اگر در این نزاع به نفع ما داوری کنی، ما به تو ایمان می آوریم. پیامبرصلی الله علیه وآله از چنین قضاوتی خودداری کرد و آیه فوق نازل شد (49) .
در ذیل این آیه آمده است که حکم دو گونه بیشتر نیست یا حکم خداست یا حکم جاهلیت و هر کس حکم خدا را رها کند، به حکم جاهلیت تن داده است (50) .زمخشری نیز به نقل از طاوس، جاهلیت را برابر غیر عادل می داند (51) .
در تفسیر این آیه شریفه بویژه جمله «افحکم الجاهلیة » در تفسیر المیزان آمده است:
وقتی این احکام و شریعتها حق بوده و از جانب خداوند نازل شده، غیر از آن حکم حق دیگری نیست. احکام دیگر جز حکم جاهلیت که از هواپرستی ناشی شده، نخواهدبود (52) .
در واقع علامه طباطبائی افکار و خواسته های این گروه «جاهلها» را نشات گرفته از نادانی و هواپرستی می دانند و در ادامه، آنها را کسانی معرفی می کنند که به خدا یقین ندارند; لذا مردم عصر جاهلیت، مردمی بودند که خدا را نمی شناختند و به او یقین نداشتند و در عوض به بت پرستی و نظایر آن می پرداختند.
در مجمع البیان این حکم و خواسته یهودیان را مترادف با حکم بت پرستان و غیر موحدان می آورد و جهل آنها را در مقابل علم می داند (53) .
صاحب تفسیر کشف الاسرار می گوید:
این جهودان حکم غیر خدا را طلب کرده و مانند حکم دوره جاهلیت را از پیامبرصلی الله علیه وآله درخواست کردند. آنان در آن دوره حکم رجم را بر ضعفا جاری می کردند; ولی بر اقویا جاری نمی کردند و به تحمیم (54) بدل می کردند (55) .
4. 3. سوره احزاب (آیه 33)
و قرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی و اقمن الصلوة و...; و در خانه هایتان بنشینید و آرام گیرید و مانند دوره جاهلیت پیشین آرایش و خودآرایی مکنید و نماز بپا دارید و...
بیشتر مفسرین کلام خدا بر این عقیده اند که این آیه خطاب به همسران پیامبرصلی الله علیه وآله است مبنی بر اینکه زنان ملزم به ماندن در منازل خود هستند و در هنگام بیرون آمدن از منازل نباید زیورآلات خود را به نمایش گذارند (56) و در واقع باید حجاب خود را حفظ کنند و از نامحرم دوری گزینند.
در این مورد علامه طباطبائی(ره) می فرمایند:
منظور از «جاهلیت اولی » به معنای جاهلیت قبل از بعثت است و مراد همان جاهلیت قدیم است و آن پیروی از هوای نفس است (57) .
بنابر این در این آیه مراد از جهل، هوای نفس است.
صاحب روض الجنان پس از اینکه از اقوال مختلف در مورد زمان و عصر جاهلیت بحث می کند، اضافه می نماید که زنان در آن روزگاران حجاب خوبی نداشتند و مثلا پیراهنهای ندوخته می پوشیدند و... و از قول قتاده می گوید: روزگار قبل از اسلام را جاهلیت خوانند (58) .
البته این آیه شریفه ظاهرا به طور مستقیم به همسران پیامبرصلی الله علیه وآله خطاب شده است; ولی در واقع خطاب به تمام زنان آن روزگار و تمام اعصار خواهد بود و این را می رساند که زنان باید اهل وقار باشند و خود را در مقابل نامحرمان ظاهر نسازد و از زیباییهای خود محافظت نماید.
4. 4. سوره فتح (آیه 26)
در مورد شان نزول این آیه گفته اند که آن در جریان صلح حدیبیه - وقتی که سهل بن عمر، یکی از مشرکین قریش با کلمه «الله » و «محمد رسول الله » در متن صلحنامه حدیبیه مخالف کرد و نیز مسلمانان نتوانستند در آن سال وارد مکه شوند و عمره بجا آورند - نازل شد و نزول آیه در هنگامی صورت گرفت که برخی از کافران از مفاد این صلحنامه و عواقب آن راضی نبودند و...; لذا خداوند در این آیه می فرماید: چون کافران در دلها ناموس و حمیت، آن هم حمیت جاهلیت، پرورند (به سبب ممانعت از نوشتن بسم الله و رسول الله در این عهدنامه) خداوند وقار و سکینه و اطمینان خاطر بر رسول خود و بر مؤمنان نازل کرد:
اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة فانزل الله سکینته علی رسوله و علی المومنین و...
در تفسیر این آیه شریفه بویژه «حمیة الجاهلیة » گفته شده است: منظور آن گروه مشرک خشم و غضب دوره جاهلیت را داشتند (59) و در عوض طمانینه و دل آرامی توام با اطمینان خاطر نصیب پیامبر خداصلی الله علیه وآله و دیگر مومنین گردید و در قلوب ایشان سکینه انزال فرمود و به جهت آن متوقر گشته و حلم را شعار خود کردند.
علامه طباطبائی(ره) در تفسیر این آیه بویژه در مورد «حمیة الجاهلیة » از قول راغب در مفردات گوید:
عرب وقتی نیروی غضب فوران کند و شدت یابد، از آن به حمیت تعبیر می کند (60) .
در تفسیر نمونه نیز از این حمیت به بزرگترین سد راه تعبیر شده است و در شرح این مطلب می گوید:
به هر حال، شک نیست که وجود چنین حالتی در فرد یا جامعه باعث عقب ماندگی و سقوط آن جامعه است. پرده های سنگینی بر عقل و فکر انسان می افکند و او را از درک صحیح و تشخیص سالم باز می دارد و گاه تمام مصالح او را به باد فنا می دهد. اصولا انتقال سنتهای غلط از قومی به قوم دیگر در سایه شوم همین «حمیت جاهلیت » صورت می گیرد و پافشاری اقوام منحرف در برابر انبیا و رهبران الهی نیز غالبا از همین رهگذر است (61) .
5. نتیجه بحث
با توجه به معنای ظاهری این آیه شریفه (62) و همچنین با در نظر گرفتن شان نزول و تفاسیری که در این مورد صورت گرفته است، ملاحظه می شود که برخی عادات ناپسند از جمله سنتهای غلط و غیر منطقی از اقوام پیشین که در واقع این سنتها و عادات ناپسند از جهل آنها سرچشمه می گرفته است، در سایه شوم همین «حمیت جاهلیت » بوده است و همانطور که گذشت این حمیت به عادات خرافی گذشتگان، غضب و شدت عمل در کارها، خشونت، عدم آرامش و حلم، عدم یقین به خدا و پیامبرش و هواهای نفسانی تعبیر و تفسیر شده است.
پی نوشت ها:
1. روحانی، محمود، المعجم الاحصائی لالفاظ القرآن الکریم، مشهد، آستان قدس رضوی، ج 2، 1368، ص 17-613.
2. ر.ک: بلاشر، رژی، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش آذرنوش، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363، ص 45.
3. شریف، م،م، تاریخ فلسفه در اسلام، ج 1، ص 179 به بعد.
4. قرآن کریم، سوره مائده، آیه 103.
5. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ج 11، ص 9.
6. فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، دارالعلم للملایین، ج 1، 1969م، ص 73.
7. حسین الزیات، احمد، تاریخ الادب العربی، قاهره، مکتبة نهضتة مصر، ج 23، بی تا، ص 5.
8. حتی، فلیپ خلیل، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات آگاه، 1366، ص 111.
9. حنا الفاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات توس، 1361، ص 35.
10. حتی، فلیپ، تاریخ عرب، ص 111.
11. قرآن، سوره بقره، آیه 23.
12. قرآن، سوره هود، آیه 5.
13. حنا الفاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی، ص 31.
14. همان منبع، ص 35.
15. سیوطی، المزهر، قاهره، 1282 ه.ق، ج 2، ص 240.
16. اشاره به آیات شریفه 11 تا 25 سوره مبارکه مدثر.
17. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: به کتاب فی الادب الجاهلی، نوشته طه حسین.
18. فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص 110.
19. ر.ک: نهج االفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات جاویدان، حدیث 944، 1360 ص 191.
20. زیرا همه پیامبران برای اثبات حقانیت خود باید دارای معجزه ای باشند.
21. عطاردی خبوشانی، عزیزالله، مسند الامام رضاعلیه السلام، مشهد، آستان قدس رضوی، ج 1، 1406ه.ق ص 48.
22. ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، ج 11، 1405 ه.ق، ص 129.
23. قرآن کریم، سوره مبارکه نحل، آیه 78.
24. طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ذیل آیه 67 سوره بقره.
25. نهج الفصاحه، حدیث 1319، ص 278.
26. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1403، حدیث 2822، ص 155.
27. نهج البلاغه، نامه 18، نقل از: قرشی، سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، ج 1و2، ص 83.
28. ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1364 ه.ش.
29. مشکینی، علی، الهادی الی موضوعات نهج البلاغه، ص 73.
30. نهج البلاغه، حکمت، 70.
31. کلینی رازی، ابی جعفر محمدبن یعقوب، الاصول من الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 1، 1363، ص 21 تا23.
32. عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، ج 1، ص 73.
33. همان منبع، ص 73 به بعد.
34. حنا الفاخوری، تاریخ ادبیات زبان عربی، ص 35.
35. احمد حسن الزیات، تاریخ الادب العربی، ص 11.
36. ضیف، شوقی، تاریخ الادب العربی (عصر جاهلی)، تهران، امیرکبیر، ترجمه علیرضا ذکاوتی 1364، ص 46.
37. زوزنی، شرح المعلقات السبع، قم، منشورات ارومیه، 1405 ه.ق، ص 127.
38. لویس معلوف، المنجد فی اللغه، ماده سفه.
39. واژه «جهل » در صیغه های مختلف در قرآن کریم بیست بار آمده است.
40. قرآن، آل عمران، آیه 154.
41. تفسیر نمونه، ج 3، ص 132 و 133 (تحت عنوان وسوسه های شیطانی).
42. تفسیر روح الجنان (شیخ ابوالفتوح رازی)، ج 3، ص 219-220.
43. تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 303.
44. تفسیر منهج الصادقین، ج 2، ص 367.
45. همان، ج 2، ص 367.
46. تفسیر کشف الاسرار وعدة الابرار، ج 3، ص 127.
47. همان منبع، ص 311; تفسیر راهنما، ج 3، ص 127.
48. تفسیر المیزان، ج 4، ص 84.
49. تفسیر نمونه، ج 4، ص 404. (به نقل از تفسیر المنار، ج 6، ص 421)
50. اشاره به فرمایش امام علی علیه السلام: «الحکم حکمان حکم الله و حکم الجاهلیة فمن اخطا حکم الله حکم بحکم الجاهلیة.
51. زمخشری، محمودبن عمر، الکشاف، بی نا، ج 1 ص 631.
52. علامه طباطبائی، تفسیر المیزان، ج 5، ص 542.
53. مجمع البیان، ج 7، ص 68.
54. تحمیم عبارت از این بود که در صورت ارتکاب خطا از طرف اقویای قوم یهود، آنها را به جای رجم، روسیاه می کردند و پشت به پشت بر ستوری سوار کرده و در شهر می گرداندند; ولی ضعفا را رجم می کردند.
55. ر.ک: کشف الاسرار، ج 3، ص 137.
56. مجمع البیان، ج 20، ص 108، (در این تفسیر در مورد تبرج عصر جاهلیت اولی می گوید: منظور آن است که زن بین شوهر و رفیقش جمع می کرد).
57. ر.ک: تفسیر المیزان، ج 16ص 383.
58. تفسیر روض الجنان...، ج 15، ص 415 و 416.
59. ر.ک: مهنج الصادقین فی الزام المخالفین، ج 8، ص 391.
60. المیزان، ج 18، ص 458.
61. تفسیر نمونه، ج 22، ص 101-100.
62. آیه 26 سوره فتح.