صدا و سیمای مشهد
«ابوهلال حسن بن عبدالله بن سهل بن سعید بن یحیی بن مهران لغوی عسکری در عسکر مکرم یکی از شهرهای معروف خوزستان متولد شده است. یاقوت حموی در «معجم الادبا» وفات او را 395 هجری یاد کرده است. ابوهلال عسکری و خال دانشمندش ابواحمد، ایرانی الاصل و اهل عسکر مکرم، یا بند قیر کنونی بوده اند که به صورت دهی هنوز باقی است و آن شهر در کنار رود کارون و بین شوشتر و اهواز قرار دارد و به سبب این که (مکرم) فرمانده سپاه حجاج برای فرونشاندن فتنه مخالفان به آن جا آمده در آن جا خرگاه زده است به نام عسکر مکرم شهرت یافته است.» (معیار البلاغه (1) ص د) کتابی که در این مقال مورد بررسی است «صناعتی النظم و النثر» نیز خوانده شده است. (معیار البلاغه، ص و) در چاپ عربی مصر نام این کتاب، «کتاب الصناعتین الکتابه و الشعر» است. (2) ابوهلال جز این کتاب، و کتاب «التلخیص » در فن لغت نیز، تالیفاتی دارد. از آن جمله است: «جمهرة الامثال »، «معانی الادب »، «من احتکم من الخلفاء الی القضاة »، «التبصره »، «شرح الحماسه »، «الدرهم و الدینار»، «المحاسن فی تفسیرالقرآن »، «العهده »، «فضل العطاء علی العسر»، «ما تلحن فیه الخاصه »، «اعلام المعانی »، «الاوائل »، «دیوان الشعر»، «الفرق بین المعانی » و «نوادرالواحد و الجمع ». (معیار البلاغه، ص و)«معیار البلاغه، مقدمه ای در مباحث علوم بلاغت بانضمام ترجمه کتاب الصناعتین (نظم و نثر عربی) تصنیف ابوهلال حسن بن عبدالله بن سهل عسکری ترجمه دکتر محمد جواد نصیری » کتابی است که تیرماه 1372 در سلسله انتشارات دانشگاه تهران در اختیار علاقمندان مباحث بلاغی قرار گرفته است. قصد نگارنده از این مطالعه، آشنایی با «الصناعتین » ابوهلال از خلال ترجمه دکتر نصیری یعنی ضمیمه 610 صفحه ای کتاب 685 صفحه ای «معیار البلاغه » است.
«هر گاه ابتدا نیکو و تازه و ملیح و رسا باشد، گوش را برای شنیدن کلام بعد از آن جلب می نماید و به همین معنی است که خداوند عزوجل می فرماید: الم، و حم، و طس، و طسم و کهیعص. پس گوشهای ایشان را به چیز تازه ای که مثل آن ایشان را سابقه ذهنی نیست، متوجه می سازد تا موجب استماع کلمات بعد از آن شود و خداوند به کتاب خود، قرآن، داناتر است... (صناعیتن، ص 567).
درباره ابتدای نیکو، ابوهلال گفته یکی از نویسندگان را چنین نقل می کند: «ای گروه نویسندگان! کلام را با کلماتی نیکو شروع کنید که کلمات نیکو، راهنمای بیان است (3) .» (صناعتین، ص 559)
و در مقابل، همان گونه که شروع با کلام نیکو می تواند سلاست و شیوایی در بیان ایجاد کند، شروع با کلماتی که به نحوی خبر از بدی، اندوه و شکست داشته باشد - در باور عمومی دوره حیات ابوهلال - می تواند به بروز بدی و اندوه و شکست منجر شود: گفته اند برای شاعر، سزاوار است در اشعار خود و افتتاح گفته های خود از کلماتی که به آن فال بد و مرغوا (4) زده می شود احتراز نماید و همچنین از کلام و مخاطبه ای که در مورد مفارقت و دوری دست و وصف خانه های بیابانی و تفرقه شدن دوستان مؤلف و خبر مرگ جوان و ذم زمانه مخصوصا در قصایدی که متضمن مدح و تهنیت است، [و آنچه] آن را در مراثی استعمال می کنند و وصف حادثه بزرگ دوری نماید زیرا وقتی کلام بر این مثال بنا شود، شنونده از آن فال بد و مرغوا می زند، هر چند شنونده می دانسته که شاعر عینا خود را مخاطب ساخته، نه ممدوح را.» (صناعتین، ص 559) شواهدی از تاثیر ابتدا به کلام بد در صناعتین ارائه شده است; از جمله آنچه در دربار و بارگاه معتصم، خلیفه عباسی واقع شده است: «پس هر کس داخل می شد، شخصا او را در جایی که فراخور حالش بود، جا می داد و مردم روزی بهتر از آن ندیده بودند. پس اسحاق بن ابراهیم در خواندن قصیده اجازه خواست. او را اجازه داد و او شعری در وصف معتصم و مجالس او خواند که مردم بهتر از آن نشنیده بودند جز این که اول آن، تشبیبی از دیار قدیمه و بقیه، آثار آن بود و نخستین بیت از آن قصیده این است:
یا دار غیرک البلی فسحاک یا لیت شعری ما الذی ابلاک
یعنی ای خانه، کهنگی تو را تغییر داد و دگرگون کرد و محو نمود. ای کاش می دانستم چه چیز، تو را کهنه کرده است. معتصم از آن بیت فال بدزد و مردم به گوشه چشم به یکدیگر اشاره کردند و تعجب نمودند که اسحاق با فهم و علمی که مدتها در خدمت ملوک داشته، چگونه چنین شعری گفته است. ما آن روز را به پایان رسانیدم و منصرف شدیم و از ما دو نفر به آن مجلس بازنگشت و معتصم به سر من رای رفت و قصر خراب شد.» (صناعتین، ص 560 و 561) در ادامه این سخن، ابیاتی به عنوان نمونه ذکر شده که سخن سنجان عرب در نحوه ابتدای کلام بدانها یا در تفالی که عرب به این ابیات زده اند، اظهار نظر کرده اند.
از شروع کلام که درگذریم، سخن اندازه گفتن را از صناعتین و شواهد شنیدنی آن می آموزیم. «به یکی از متاخران گفتند: چرا تو از دو بیت تا چهار بیت بیشتر نمی گویی؟ جواب داد: برای این که بهتر بر دلها نشیند و زودتر حفظ شود و بیشتر بر زبانها بگردد، و در معانی جامعتر و گوینده آن هم بلیغتر و ایجاز آورنده تر است.» (صناعتین، ص 265) و در باب ایجاز، ماجرای سرسبز و کدورتهای کوچک و بزرگ در میان است. «به یکی از اصحاب ایجاز گفته شد: چرا شعر طولانی نمی گویی؟ جواب داد: از قلاده همان بس که گردن را احاطه کند.» (صناعتین، ص 265) نیز محتمل است که نظر، به قلاده مدیحه پرستانی باشد که در بند کلمه ای مدح و منقبت می مانند.
مردم در زمان گذشته در سر فصل نامه های خود می نوشتند: «اما بعد.» ولی امروز گروهی از نویسندگان، آن را ترک کرده اند و در نوشته های خود به کار نمی برند. و گمان می کنم که بر اثر سرزنش ابن قریه است که حجاج از خطابه خود که مورد انکار او بود، پرسید. ابن قریه جواب داد: تو کلمات مردود را زیاد می آوری و با دست اشاره می کنی و از «اما بعد» کمک می گیری. و به همین جهت، حجاج را از گفتن آن باز داشتند، با آن که در تفسیر قرآن هم روایت کرده اند و خداوند می فرماید: «وآتیناه الحکمة وفصل الخطاب.» که همان گفتن «اما بعد» است. (ر. ک: صناعتین، ص 251 و 252)
و اما بعد: صناعات معانی و بیان همچنین صناعات لفظی و معنوی بدیع با تفاوتهایی در ترتیب و تقسیم با آنچه امروزه در کتب بلاغی دیده می شود، معرفی شده اند. این صنایع گاه همان اند که ما در کتب سنتی متاخر یا کتب جدید بلاغی خوانده ایم.
«ایغال » در صفحه 495 «صناعتین » با «ایغال » در صفحه 335 «فنون بلاغت و صناعات ادبی » استاد همایی همخوان است. دکتر کزازی نیز در معانی (ص 268) ایغال را با نام «دورجویی » معرفی کرده اند; با این تفاوت که استاد همایی به سنت متقدمان از جمله ابوهلال آن را جزو بدیع شمرده اند اما دکتر کزازی، ایغال را ذیل معانی قرار داده اند.
صنعت «اعتراض » در صفحه 512 صناعتین معرفی شده است. این صنعت به رغم کاربرد بسیار آن کمتر در کتب بلاغی جدید مورد توجه قرار گرفته است. دکتر کزازی از این صنعت نیز در صفحه 274 معانی با نام «میان آورد» یاد کرده است.
صنعت «مماثله » که در «فنون بلاغت و صناعات ادبی » استاد همایی عبارت شده است از سجع متوازن مخصوص به نثر و اواخر قرینه های نثر به گونه ای که هر کلمه با قرینه خود در وزن، یکی و در حرف روی مختلف باشد (ص 44) و ایشان آن را جزو بدیع شمرده اند، در صناعتین (ص 461) به گونه ای تعریف شده است که مترادف «کنایه » قرار می گیرد و ذیل بیان دانسته می شود.
در صنایع بیانی، وجوه مذکور در تقسیم انواع تشبیه، بعضی برای خواننده امروزی مالوف است، از جمله تقسیم تشبیه از حیث تشبیه معقول به محسوس، و بعضی از وجوه تقسیم، نامالوف است، مانند تشبیه دو چیز که از جهت رنگ مشترک باشند (صناعتین، ص 333) یا تشبیه غیر معروف به معروف (صناعتین، ص 334).
استعاره و مجاز که امروزه جزو علوم بیانی بلاغت اند، در باب نهم صناعتین و ذیل بدیع مطرح شده اند. در این باره نیز استاد همایی که این دو مقوله را در بدیع معنوی آورده اند، به سنت قدما عمل کرده اند. استعاره و مجاز صناعتین در صفحه 361 آن آمده است.
و بدیع: «در لغت به معنای نوآور یا نوآورده شده و در اصطلاح بلغا، علمی است که به وسیله آن کلام بلیغ زینت و آرایش می گیرد و ابوهلال، فنون مختلف آن را درسی و پنج فصل بیان کرده » (معیار البلاغه، ص 19) که از آن جمله «اقتباس » است. (5) از این صنعت چون دیگر صنایع با عنوان مستقل یاد نشده است. چنان که در کتب بلاغت نویسان امروزی نیز تنها استاد همایی، آن هم در بخشی مستقل از بدیع و بیان، ذیل سرقات ادبی و غلامحسین آهنی در بخش بدیع از کتاب معانی بیان بدان پرداخته اند. «بنا به تعریف ابوهلال، اقتباس، گرفتن لفظ یا معنی یا هر دو از دیگری است و بر چند قسم است: یکی این که معنی را از دیگری گرفته، در قالب الفاظ زیبای انتخابی خود، قرار دهد. این نوع اقتباس، بسیار پسندیده و ممدوح است. [...] و نوعی دیگر، نثر را از دیگری گرفته به نظم در آورد یا نظم را به نثر برگرداند. این نوع، مذموم نیست، ولی شاعر و نویسنده زبردست می خواهد تا بتواند به خوبی از عهده بر آید [...] و نوعی دیگر، لفظ و معنی هر دو را از دیگری گرفته کلمات آن را جابه جا کنند. این نوع نزد تمام ادبا، مذموم و ناپسند و دزدی صریح به شمار می آید. [...] و اقتباسی که از نظر ادبی ممنوع است و آورنده آن از زمره ادبا بیرون می باشد، این است که شاعر و نویسنده، معانی را از دیگری بگیرند و در قالب الفاظی نارسا و نازیبا جا دهند یا الفاظی زیبا را قالب معنایی زشت و ناپسند قرار دهند یا الفاظ و معانی زیبا را چنان درهم آمیزند که زشتی آن، شنونده را متاذی و متنفر نماید و جز این مورد در سایر موارد مذموم نیست.» (معیار البلاغه، ص 15 و 16).
مصنف صناعتین، گاه از صنایعی سخن می گوید که برای بلاغت خودن امروزی، غریب است: «معاظله در اصل کلام، ترکیب شدن بعضی چیزها بر بعضی دیگر است و کلام را وقتی معاظله نامند که به طور مساوی با هم ترکیب نشده باشد و بعضی الفاظش بر گردن بعضی دیگر سوار بوده و اجزای آن با یکدیگر تداخل شده باشد مخلها... (صناعتین، ص 255) در یک جمع بندی درباره شیوه تبویب مباحث باید گفت که ابوهلال عسکری گاه مباحثی را که امروزه همسنگ نمی نمایند، در عرض یکدیگر آورده است. ابتدا بحث مهم «بلاغت » به تفصیل ارائه گردیده و بابی را به خود اختصاص داده و در باب بعد، مقوله «تمیز کلام خوب از بد» مستقلا و مفصلا مورد توجه قرار گرفته در حالی که مقوله «ایجاز» و مقوله «اطناب » در دو باب جداگانه تعریف و بررسی شده است، حال آن که این دو مقوله در کتب بلاغی جدید به کوتاهی آمده اند، از همین قبیل اند «خوبی و بدی اخذ و اقتباس » که امروزه به ا ختصار ذکری از آنها در میان می آید. می توان گفت از معانی، ایجاز و اطناب، از بیان، تشبیه، و از بدیع مقولاتی چون سجع، ازدواج و اقتباس - ولو این مقوله آخر در ضمن اخذ - در بیشترین حد، توجه ابوهلال رابه خود معطوف کرده اند.
صاحب صناعتین در اثر خود، گاه در موضع آموزش قرار گرفته است:
«طریقه نوشتن نامه تشکر آمیز، آن است که اطناب و اسهاب به کاربرده نشود زیرا اطناب آوردن در باب تشکر وقتی به امور خصوصی برگردد، نوعی از اصرار و تکلف است و زیاده از اندازه دعا و ثنا گفتن، خوشایند نیست زیرا این، روش کسی است که از آداب خدمت و به جا آوردن حرمت، بی بهره است. (صناعتین، ص 249) این آموزش، چهار صفحه به طول انجامیده است.
همراه شدن با حکایاتی که غالبا آمیخته به مطایبه است، لطف این اثر معتبر و دقیق را دو چندان کرده است. «کنیزکی به ابوالعیناء گفت: انگشتری خود را به من بده تا بدان وسیله تو را یاد کنم. ابوالعیناء گفت: با ندادنش مرا یاد کن.» (صناعتین، ص 96).
«ابوهلال، کلام خوب و پسندیده را چنین تعریف کند: سلیس و روان، سهل و آسان، برگزیدگی از جهت لفظ و رسایی معانی و مفاهیم، حسن مطلع و لینت مقطع، تساوی تقسیم، تعادل اطراف و جوانب کلام، تشابه صدر و عجز و توافق آخر کلام به اول آن چنان که کلام منظوم در سهولت مطلع و جودت مقطع و حسن ترکیب و تنظیم و کمال سبک و ترتیب همانند کلام منثور باشد و معانی با الفاظ، مطابقت داشته باشد.» (معیار البلاغه، ص 9) و صناعتین، مصداق کلام خوب و پسندیده است.
نقدی بر ترجمه الصناعتین
کلیت ترجمه
از ویژگیهای یک نوشته بسامان از حیث علمی، این است که هر کدام از مطالب، تیترها و توضیحات مربوط، برای سهولت تشخیص و تفکیک و استفاده کامل به صورت مشخص در آن آمده باشد. در متن عربی صناعتین، این نکته در نظر بوده، محققان محترم علی محمدالبجاوی و محمدابوالفضل ابراهیم کتاب الصناعتین را در هیئتی مطلوب و قابل دسترس، تصحیح کرده و صورت داده اند. در صفحه 76 متن عربی، خواننده در آغاز سطور، تیترهای هر نوع کلام را همراه با تورفتگی سطر برای وضوح در کل صفحه می بیند: «و منها ما هو مستقیم قبیح نحو قولک: ...» «و منها ما هو مستقیم النظم، و هو کذب; مثل قولک: ...» «و منها ما هو محال، کقولک: ....»
اما در صفحه 158 ترجمه الصناعتین، این سنت حسنه علمی که اصحاب انتشار، گاه آن را ذیل مقوله صفحه آرایی قرار می دهند و بنده آن را از مقوله تالیف و بایستگیهای آن می دانم، به چشم نمی خورد. دست کم می توان توقع کرد که اگر در ارائه ترجمه یک اثر، دقت تازه ای برای خواندن بهتر آن افزوده نمی گردد، بر سبیل امانت در ترجمه، ساختار پسندیده متن اصلی نیز باید برگردانیده شود. این نحوه ترجمه که در آن مترجم با تحمل مدتی مشقت مستمر یک متن دقیق را برگرداند و بعد در تنظیم و شکل دهی کلیت و همچنین جزئیات طرح تالیف، از برگرداندن مزیتهای موجود متن مترجم، غافل بماند، بدان می ماند که رونده ای دو گام به پیش برود و یک گام به پس. مترجم محترم تعابیر «وجه سوم » و «وجه چهارم » را که مازاد بر متن ابتکار کرده، در بین کلمات سطور - البته با حروف سیاه - قرار داده و در نتیجه، از تمایز و تشخص آنها کاسته است.
این مشکل به گونه ای دیگر در صفحه 312 صناعتین به چشم می خورد. در این صفحه «قسم چهارم » در بحث "از نظم به نثر در آوردن یک معنا با الفاظی از خود" جلب نظر می کند. از «قسم سوم » این بحث که در صفحه 310 و ناپیدا در بین کلمات سطر آمده، تنها کلمه «قسم » سیاه است. «قسم دوم » و «قسم اول » نیز با حروف عادی و غیر قابل تشخیص در صفحه 309 ذکر شده اند. یا در پایان صفحه 581 عبارت «قسم سوم » با حروف سیاه مشخص شده است، اما اقسام «اول » و «دوم » آن دیده نمی شود، در حالی که بنا به متن عربی (ص 468)، «قسم دوم » باید به عنوان معادل «ضرب الثانی » در اواخر صفحه 579 با حروف سیاه و پس از ترجمه بیت «و ذقت مهوی النجم...» می آمده است. نیز «قسم اول » که در متن عربی (ص 466) مشخص است، در ترجمه (ص 576) بدون تشخص، ضمن سطر آمده: «و آن بر 3 قسم است، قسمتی از... » (6)
مشکل دیگر که نسبت آن با ترجمه بیش از نسبت آن با مترجم محترم است، ناشی از عدم دقت در صفحه بندی و تنظیم سرصفحه های کتاب است. در صفحه 113، به ناگاه سر صفحه «فصل دوم از باب اول » به «فصل سوم از باب اول » تبدیل شده است، بی آن که عنوان تازه ای در آن آمده باشد. با چند صفحه عقب گرد، معلوم می شود تغییر عنوان در صفحه 89 انجام شده; اما تغییر سر صفحه با 24 صفحه تاخیر، اعمال شده است. این مشکل، نمونه های دیگری نیز دارد. در صفحه 140 «فصل اول از باب دوم » شروع شده. و در صفحه 149 «فصل دوم از باب اول » شروع شده. و مجددا از صفحه 151: «فصل اول از باب دوم ». در صفحه 157 «فصل دوم از باب دوم » شروع شده و در همان حال 179، صفحه آغاز «فصل اول از باب دوم » است. در صفحه 559، عنوان اصلی «باب دهم » است در حالی که عنوان فرعی «فصل اول از باب نهم » است. این مشکلات، هنگامی بروز می کند که نقش کلیدی و راهنمایی این قبیل مشخصات مورد غفلت قرار می گیرد.
یک نکته که توجیه علمی آن به درستی معلوم نیست، ذکر عبارات منثور از اقوال افراد به زبان عربی است. در صفحه 106، گفته ابوعلقمه تفاوت روشنی با گفته ابوهلال نمی کند که ملزم باشیم صورت عربی آن را در 7 سطر بخوانیم. اگر بنابر ترجمه است آن عبارات نیز باید تنها به صورت برگردان می آمده است. شاید اگر این قبیل عبارات نمی آمد، به میزان 4/1 از حجم ترجمه کاسته می شد. ذکر این عبارات عربی گاه با عدم ترجمه همراه شده است.
در اولین حکایتی که درباره توان عرب در مقاطع کلام و به جا آوردن حق مقام آورده (ص 569) 10 سطر عربی کلام ابوالعباس عبدالصمد بن فضل رقاشی را در وصف عصای پیرمردی می خوانیم اما ترجمه آن ارائه نگردیده است.
به نظر نگارنده، مناسبتر آن بود که به جای آوردن عبارات عربی در متن ترجمه، ابتکاری به خرج داده می شد و در فهرستی الفبایی، مقولات تازه یا مهم مورد توجه ابوهلال در پایان کتاب به خوانندگان اعلام می گردید: رای ابوهلال درباره تضمین و اخذ و اقتضاب، رای جعفربن یحیی درباره «تعقید» و «اغلاق » و «تقصیر» و یکی دانستن آنها در معنی «استعمال کلمات بیگانه (ص 129)، تعریف، تفاوت و کاربردهای خطبه، رساله و شعر (ص 228 و 253)، شعر تاملی از قبیل شعر زهیر با نامهای «حولیات »، «حولی » و «حولی منقح » (ص 232 و 233)، «فصل الخطاب » یا «اما بعد» (ص 251 و 252)، مساوات (ص 270)، و «اعتراض » (ص 512).
فهرستی که در صفحه 361 ترجمه ارائه شده، برگردان فهرست از متن اصلی (ص 272) است. البته ردیف افقی این فهرست، به ردیف عمومی برگردانده است.
می توان گفت در این کار، اهتمامی به امر مهم نمایه سازی نبوده است. فهرست موازی شعر و شاعر که چون بدون ترتیب الفبایی است، قابل استفاده نیست، در متن اصلی نیز بوده است و از فهرست موضوعات پایان کتاب که در 5/7 صفحه تنظیم شده، 5/2 صفحه مربوط به مندرجات مقدمه 70 صفحه ای مترجم در یک کتاب 680 صفحه ای است. این در حالی است که فهرست موضوعات متن اصلی 5/10 صفحه بوده و مترجم محترم، آن را مختصر کرده، در 5 صفحه ارائه کرده اند و در عمل به میزان 50 درصد دسترسی خواننده به مندرجات ترجمه را کاسته اند. نیز از آوردن فهرست اعلام - مانند فهرست 14 صفحه ای متن اصلی - صرف نظر کرده اند.
مترجم گرامی در صفحه 9 «سرآغاز» خود - قبل از مقدمه - در «معیار البلاغه » به گونه ای احترام برانگیز گفته اند: «در عبارات ترجمه، اعم از اعراب و شکل گیری ابیات و درستی حروف و جابه جا شدن بعضی از کلمات در حروفچینی، اغلاط فراوانی وجود دارد که بعضی از آنها برخواننده روشن است و بعضی نامفهوم... ما در ادامه این مقاله به مواردی از این اشتباهات اشاره خواهیم کرد و مترجم محترم بهتر می دانند که شاید این توجیه درباره یک کتاب اجتماعی یا رمان کارساز باشد; اما در نگارش یا ترجمه یک متن بلاغی، این اشتباهات، توجیه پذیر نیست. در چنین متنی، بلاتکلیف نماندن خواننده در برابر متنی که گره دستوری دارد، از ارج کار می کاهد: «چهارمین مختصات آن، سبک و روش خاصی است که در فنون نگارش و سلامت و روانی مطالب و عبارات آن به کار رفته است و شاید بتوان گفت خود عبارات کتاب، گویای بلاغت و فصاحت و بدیع است!» (معیار البلاغه، ص ج) چهارمین مختصات؟ چهارمین مختصات؟ چهارمین مختصه؟ کدام یک؟
اما درباره «آله » که به گفته مترجم محترم (معیار البلاغه، ص ط) تیمنا در صلوات بر رسول خداصلی الله علیه وآله اضافه گردیده یا در خصوص هر تصرف ضرور دیگر از این قبیل، درست آن بوده است که از علامت [ ] استفاده می کردند تا اصالت متن و امانت ترجمه محفوظ بماند. این علامت در صفحه 356 که قولی مسجع از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل گردیده، برای نقل قول مستقیم به کار رفته است، در حالی که مؤلفان اتفاقا علامت « » را در این خصوص پذیرفته اند.
مهمتر از همه، توضیحی است که دکتر نصیری در صفحه ط از «سر آغاز» معیار البلاغه آورده اند: «بعضی از عبارات نثری که مصنف به عنوان مثال آورده، ترجمه نشده است. اگر عیب شمرده شود، غفلتی از طرف مترجم بوده، قابل رفع و عفو است.» در این صورت، ایشان «ترجمه گزیده ای از کتاب صناعتین (نظم و نثر عربی)» را منتشر کرده اند و نه چنان که در روی جلد آمده: ترجمه کتاب صناعتین (نظم و نثر عربی) را.
نکاتی درباره مفاهیم و عبارات
جمع بین امانت و اختیار در ترجمه، هنری است که گویا به همه مترجمان کشور وصال نمی دهد. متون ترجمه، گاه به دلیل غفلت از رعایت امانت مورد انتقاد قرار می گیرند و گاه به دلیل عدم استفاده مترجم از آزادیها و اختیارات ترجمه. عبارت «یتناولون علیا ویعبثان به » (ص 23 متن اصلی) را مترجم صناعتین، ترجمه کرده است به: «نسبت به علی (ع) بدگویی می کنند.» (صناعتین، ص 93) که ترجمه آزادی است; هم در تبدیل «یتناولون و یعبثان به » به «بدگویی می کنند»، هم در آوردن «(ع)» که مخفف سلام شیعیان است. استفاده از آزادی در مورد دوم یعنی آوردن «علیه السلام » با امانت ترجمه ناساز است چرا که خود ابوهلال، همه جا، اگر قصد حرمت گزاری داشته با عباراتی دیگر - به سنت اهل سنت - چنین کرده است. درست این بود که اگر مترجم محترم - چنان که در «سرآغاز معیار البلاغه گفته اند - قصد ادای احترام به بزرگان مذهب علیهم السلام داشته اند، اضافه یا اضافات بر متن را در داخل [ ] می آوردند. پرانتز، همراه و از جمله در نگارش و رسم الخط اصلی این کار، از حقوق مؤلف است تا یا داخل آن بنویسد «بلغ (بالفتح)» در متن اصلی عربی (ص 12)، یا در همین صفحه عدد توک یا ارجاع بدهد برای توضیح در پاورقی: «وجز (4) [...] (4) الوجز: الشی ء الموجز». این نکته در مورد امام سجاد علیه السلام نیز عمل شده: «علی بن الحسین (ع) به عروه پیغام داده » که باید «ع » داخل کروشه می آمد.
از مواردی که در متن ترجمه، جلب نظر می کند، روان نبودن آن است که ما در نسبت مستقیم با غفلت از اختیارات ترجمه، ارزیابی اش می کنیم.
- «بلاغت در سکوت، سکوت را مجازا بلاغت نامند.» (صناعتین، ص 89) این ترجمه عبارت اصلی «منها ما یکون فی السکوت; فالسکوت یسمی بلاغة مجازا» است. بهتر بود ترجمه می شد: "آنچه از بلاغت که در سکوت ممکن می شود." در این حالت، سکوت مجازا بلاغت نامیده می شود.
- «از علامات حرص مرد آن است که زیاده را به خاطر به شیی ء خواه در شکم خود رها نکند. (یعنی جایی برای افزودن خالی بگذارد.) «(صناعتین، ص 95). عبارت اصلی چنین بوده: «ان من شراهة المرء الا یدع فی بطنه مستزادا لمستزید!» از ترجمه فوق چنین فهمیده می شود که «جا برای افزودن خالی گذاردن » نیز از علامات حرص مرد» است در حالی که گویا عبارت یک پیچ لطیف ادبی داشته که به سلامت پشت سرگذاشته نشده است. بهتر بود ترجمه می شد به عبارت: «از علامات حرص مرد، آن است که در شکمش جای افزودنی، خالی نگذارد.» توضیح این که عبارت درباره مردی است که او را به خوردن فراخوانده اند و او ضمن تشکر و اعلام عدم تمایل گفته است: «من زیاد غذا خورده ام.» یعنی جابرای افزودن ندارم. عبارت عربی نیز «لا یدع فی بطنه...» است. مصادیقی از این دست نشان می دهد که هر چه یک متن یا عباراتی از آن ادبی تر باشد، ترجمه ناپذیرتر است. به عبارتی هر اندازه یک سخن، ماهیت و صبغه ادبی داشته باشد، بین ذهن و زبان یا معنی و لفظ آن پیوند برقرار می شود و آنگاه این لطافت پیچیده، لزوما با همان میزان ظرافت و لطافت و دقت ممکن است ترجمه بپذیرد.
- «چون شبی مهمان او شدم از جهت بخل ورزی، وسیله سوره یاسین قرصهای نانش را تعویذ کرد. پس شب را به سربردم در حالی که زمین فرش من [بود] و صرناهای من با قصیده قفانبک تغنی می کرد.» (صناعتین، ص 117). عبارت اصلی به شعر و چنین است:
«عوذ لما بت ضیفا له اقراصه بخلا بیاسین فبت و الارض فراشی و قد غنت قفانبک «مصارینی »
نکته در معنی «مصارین » است. «مصارین »، جمع «مصران » و «مصران » جمع «مصیره » به معنی روده است. گویا گوینده قصد داشته است با طنزی تلخ از بخل صاحب منزل بنالد: شب را گذراندم در حالی که زمین فرش من بود و روده هایم از گرسنگی «قفانبک » می خواندند.
- «آنچه از جور این متکبر خود پسند بر من وارد شد، به سوی تو ای پروردگار من، شکایت می کنم. «(صناعتین، ص 146) عبارت اصلی چنین است:
«الیک اشکو رب ما حل بی من صد هذا التائه المعجب »
که مترجم محترم کلمه آخر را «معجب » ضبط کرده است. اما در معنی، بهتر بود ترجمه می شد به عبارت: «خداوندا از آنچه از جور این متکبر خودپسند بر من رسیده به تو شکایت می کنم.» یا «... شکایت پیش تو می آورم » یا «آنچه از جور این متکبر خود پسند بر من رسیده به شکایت پیش تو می آورم.»
- «کسی که ترتیب معانی و طرز استعمال الفاظ را به تمام وجوهش به لغتی از لغات بشناسد و بعدا آن را به لغتی دیگر منتقل نماید، برای آن معنی در آن لغت طوری صنعت به کار می برد که در لغت نخستین به کار برده بود. آیا مشاهده نمی کنی که عبدالحمید کاتب، (امثله زبان فارسی که برای فارسی زبانان بعد از خودش جمع آوری کرده بود، به زبان عربی برگردانید.» (صناعتین، ص 157). کلمه «لغت » در چند جمله نخست نیز به معنی «زبان » بوده است بقا بر «لغت » جز این که ذهن خواننده را از مقصود اصلی دور کند، حاصلی ندارد.
- «صاحب بلاغت، همان طوری که به نیکو کردن لفظ محتاج است، به رسیدن معانی هم نیازمند است.» (صناعتین، ص 157) درست است که در متن اصلی «اصابة المعانی » (ص 75) بوده است. ولی بهتر بود ترجمه می شد به عبارت «به رسیدن به معانی » یا برای پرهیز از تکرار «به » و روشن تر آوردن کلام به عبارت «به رساندن معانی ». قدر مسلم صاحب بلاغت می رسد یا می رساند، نه آن که در جایی بنشیند تا معانی به او برسد و بشود.»
رسیدن معانی
در ترجمه صناعتین، عبارات دیگری نیز هست که در آنها تعقید در افاده مفهوم و معنی وجود دارد:
- ابن قریه جواب داد: تو کلمات مردود زیاد می آوری و با دست اشاره می کنی و از "اما بعد" کمک می گیری. و به همین جهت با این که ایشان در تفسیر قرآن هم روایت کرده اند، حجاج را از گفتن آن باز داشتند، خداوند می فرماید: «و آتینا الحکمة و فصل الخطاب »: که همان گفتن اما بعد است. (صناعتین، ص 251 و 252). (7)
- «ما آن روز را به پایان رسانیدیم و منصرف شدیم و از ما دو نفر به آن مجلس بازنگشت و معتصم به سرمن رای رفت و قصر خراب شد.» (صناعتین، ص 560 و 561) مراد از «دو نفر»، «دو نفر» است یا «حتی دو نفر»؟ مترجم محترم که به درستی «و الله اعلم بکتابه » (متن اصلی، ص 457) را به عبارت «و خداوند به کتاب خود قرآن، داناتر است » (صناعتین، ص 567) ترجمه کرده است، می توانست با استفاده از اختیارات ترجمه، حاصل زحمت خود را با نثری روانتر ارائه دهد. تعقید پاره ای از عبارات ترجمه را می توان ناشی از سهو در کاربرد درست امکانات دستوری زبان فارسی دانست:
- «یکی از اهل بلاغت به ابوعلی محمدبن عبدالوهاب پرسید:» (صناعتین، ص 92) که درست آن چنین است: «یکی از اهل بلاغت از ابوعلی محمدبن عبدالوهاب پرسید:» یا «یکی از اهل بلاغت به ابوعلی محمدبن عبدالوهاب گفت ».
- «خبر رسید به علی بن الحسین رضی الله عنهما بر این که عروة بن زبیر...» (صناعتین، ص 93 و 94) که ترجمه عبارت «بلغ علی بن الحسین رضی الله عنهما ان عروه...» بوده است و بهتر بود چنین ترجمه می شد «خبر رسید به علی بن الحسین رضی الله عنهما که عروه...»
عبارت «بر این که » در ترجمه مترجم محترم باقیمانده «مبنی بر این که » به نظر می رسد و نامقبول است.
- «به خدا سوگند، اگر علی (ع) بر باطل بود، پدرت از او بر می گشت و اگر بر حق بود، پدرت از او فرار می کرد.» (صناعتین، ص 93 و 94) در آن عبارت، تسویه به درستی فهمیده و فهمانده نشده است. امام سجاد - علیه السلام - خود سر آمد بلاغت است و نمی توان به ایشان نسبت داد که گفته باشند «اگر علی (ع) بر باطل بود» و ضمنا یادآوری نکرده باشند که «که نبود» گفته باشند «اگر بر حق هم بود» و یادآوری نکرده باشند که «که بود». این مشکل با استفاده از تسویه، قابل حل بوده است: «علی (ع) بر حق می بود یا بر باطل، پدرت از او فرار می کرد.»
- «به خاطر اختلاف قوای مردم در فنون شعر بوده است که به امرؤالقیس گفته اند: هنگامی که بر اسب سوار می شد، شاعرترین مردم بود.» (صناعتین، ص 100) که درست آن چنین است: «به خاطر اختلاف قوای مردم در فنون شعر بوده است که گفته اند: امرؤالقیس هنگامی که بر اسب سوار می شد، شاعرترین مردم بود.» یا «...درباره امرؤالقیس گفته اند:...» اصل عبارت در متن عربی چنین بوده است: «و لاختلاف قوی الناس فی الشعر و فنونه ما قیل: کان امرؤالقیس اشعر الناس ادا رکب.»
- «هرگز بلیغی را ندیدم مگر این که در کلامش ایجاز و در معانی طولانی بود.» (صناعتین، ص 266) و اصل عبارت در متن عربی چنین است: «ما رایت بلیغا قط الا وله فی القول ایجاز و فی المعانی اطاله.» (ص 180) که درست ترجمه چنین است: «هرگز بلیغی را ندیدم مگر این که در کلامش ایجاز و در معانی کلامش اطاله بود.» چرا که ایجاز و اطاله هر دو مصدرند و با تاویل به اسم، کاربرد اسمی پیدا کرده اند. دلیلی برای آن که اطاله را صفت معنی کنیم، وجود ندارد.
- «به یکی از فلاسفه گفته شد فلانی در شعرش دروغ می گوید. جواب داد: از شاعر، حسن کلام می خواهند و از انبیا، صداقت و راستی.» (صناعتین، ص 228 و 229) و اصل عبارت چنین بوده است: «یراد من الشاعر حسن الکلام و الصدق یراد من الانبیاء» که بهتر بود ترجمه می شد: «از شاعر، حسن کلام می خواهند و صدق، تنها در بیان انبیا جسته می شود.» در واقع، لطفی که از رهگذر تقدم «صدق » در جمله دوم - در مقایسه با جمله اول و تاخر «حسن الکلام » - وجود داشته و افاده حصر طلب می کرده، در ترجمه مترجم محترم فراموش شده است. پیام فیلسوف نکته پرداز آن بوده که نگویید شاعر دروغ می گوید. او ترجیحا باید زیبا بگوید. چون از او چنین می خواهند. اما اگر به دنبال راستی هستید، آن را تنها در بیان انبیا می یابید. تنها پیامبران راست می گویند. اگر کار شاعر که از او حسن کلام خواسته اند، دروغ است، کار همه، جز پیامبران هم دروغ است. و چون قصد صدور چنین حکمی نداریم، شاعر هم دروغ نمی گوید.
- «و مرا در سختی ها و جنگ ها یکی بعد از دیگری مساعدت می کند اسب تیز روی که صفات خوب او بر او گواه هستند» (صناعتین، ص 252). عبارت اصلی چنین بوده است:
«تسعدنی فی غمرة بعد عمرة سبوج له منها علیها شواهد» که ضرورت ذکر «و» در ابتدای ترجمه معلوم نیست.
- «برای شاعر سزاوار است [...] از کلام و مخاطبه ای که در مورد مفارقت و دوری است [...] مخصوصا در قصایدی که متضمن مدح و تهنیت است، آن را در مراثی استعمال می کنند و وصف حادثه بزرگ، دوری نماید» (صناعتین، ص 559) اغلاق یا نقص پس از تعبیر «مدح و تهنیت است » مورد نظر می باشد. قصیده متضمن تهنیت را در مراثی استعمال نمی کنند. اگر جمله بعد، معطوف است «آن را» ارجاع درستی به «قصاید»، جمع قصیده نمی تواند باشد.
- «وقتی کلام بر این مثال بنا شود، شنونده از آن فال بدو مرغوا می زند و هر چند شنونده می دانسته که شاعر عینا خود را مخاطب ساخته، نه ممدوح را.» (صناعتین، ص 559) «و» حالیه بوده که با آمدن «هر چند» دلیل ذکر آن از بین رفته. ذکر مجدد «شنونده » نیز عبارت را مغلق کرده است. بهتر بود عبارت ترجمه چنین می آمد: «وقتی کلام بر این مثال بنا شود، شنونده - با آن که می دانسته (یا: می داند) که شاعر عینا خود را مخاطب ساخته، نه ممدوح را - فال بدو مرغوا می زند.»
و در پاره ای از عبارات، خطا در ضبط و املا وجود دارد که امیدواریم همان طور که مترجم محترم در پایان «سرآغاز» معیارالبلاغه متذکر شده اند، در چاپهای بعدی این کتاب، مرتفع شود یا دست کم در درست نامه ای ضمیمه آن به آنها اشاره شود. ما به ذکر تعدادی از این موارد اکتفا می کنیم:
- صناعتین، ص 83: «والدین » که با توجه به معنی آن یعنی «دین » در عبارت «والدین لغو علی السنتهم »، درست آن «و الدین » یا «والدین » است. - صناعتین، ص 106: «به خوان » که با توجه به معنی امری فعل در جمله «خدا را به خوان »، درست آن «بخوان » است. - صناعتین، ص 131: «عتقیه » که درست آن «عتیقه » است. - صناعتین، ص 132 و 129: «آزرو» که درست آن «آرزو» است. - صناعتین، ص 143: «طوال » در عبارت «یرمون بالخطب الطول » که درست آن «طوال » است. - صناعتین، ص 143: «الرقبا» در عبارت «وحی الملاحظ خشیة الرقبا» که درست آن «الرقبا» است. - صناعتین، ص 158: «بیضة » در عبارت «الدنیا فی بیضة » که درست آن «بیضه » است. - صناعتین، ص 158: «حملت » در عبارت «حملت الجبل » که درست آن، «حملت » است. - صناعتین، ص 161: «انابیت » که با توجه به معنی آن: «خطوط و راههای داخلی انار»، درست آن «انابیب » است. - صناعتین، ص 162: «موقش » که نام شاعری و درست آن «مرقش » است. - صناعتین، ص 166: «ابودؤیب » که درست آن به گواهی موارد دیگر در متن، «ابوذویب » است. - صناعتین، ص 202 و 382: «پینگی » که درست آن به گواهی برهان قاطع (1062 ق.)، غیاث اللغات (1242 ق.)، آنندراج (1306 ق.)، نیز لغت نامه (دهخدا) و فرهنگ فارسی (معین) «پینکی » است. - صناعتین، ص 560: «نشیب » که در معنی مورد نظر یعنی ابیات نخستین قصیده، درست آن «تشبیب » است. - صناعتین، ص 135: «ایجاز در ثواب » که با توجه به عبارت اصلی (ص 57: «ایجاز فی صواب ») و تفاوت معنی «ثواب » و «صواب »، درست آن همان «ایجاز در صواب » است.
ارج ترجمه
از اتهامات متوجه نویسندگان نقد، این است که وقتی پاره ای سهو و سستی ها در یک نوشته را بر می شمارند، گویا چشمانش را بر محسنات آن بسته اند و مثلا - در ما نحن فیه - در نظر نگرفته اند که تلاش طاقت فرسای ترجمه اثری دقیق و علمی چون «الصناعتین » که بحثهای موشکافانه آن حول موضوع و مبحثی دقیق چون بلاغت دور می زند، متکی بر همت در خور تقدیری بوده است، خصوصا که دسترسی به بررسی ارجمند ابوهلال عسکری در باب بلاغت را برای جماعت فارسی زبانی که عربی نمی دانند، ممکن ساخته است. در واقع دسترسی به همه مزیتهایی که در الصناعتین ست برای اهل علم و کتاب ناآشنا با زبان عربی از خلال اهتمام دکتر محمدجواد نصیری، امکان یافته است. قدر مسلم، نگارنده در ذکر پاره ای از موارد در ترجمه که نیازمند بررسی و احیانا تجدید نظر است، امانت و روانی ترجمه را در بخش عمده ای از اثر از نظر دور نداشته است.
از مزیتها و فواید این تلاش، اطلاع خواننده از صنایع عرب از جمله «معاظله » یا تعریف بعضی صنایع نیمه آشنا برای فارسی زبان با توضیح و تعبیر و تقسیم تازه مثل «اخذ» و حسن و قبح «اخذ» است. هم از آن جمله است «صحت تقسیم » و «صحت تفسیر». ابتکار قابل توجه و تقدیر دیگر مترجم، آن بوده است که صنایع مطرح شده در «الصناعتین » را در مقدمه ای پر کار با استشهاد به شواهدی از نظم و نثر فارسی همراه با توضیحی مجمل معرفی کرده است.
به کمک ترجمه الصناعتین، علاقه مند مباحث بلاغی به متنی شیرین و خواندنی همراه با تمرینات بلاغی دست یافته است. عبارات محکم یا فاسد از زبان شاعران و نثر پردازان دوره ابوهلال یا پیش از او نقل شده و توسط شاعران و نثر پردازان دیگر یا ناقدان عرب از حیث قوت و ضعف، مورد بررسی قرار گرفته است. نمونه های فراوانی از قول محکم یا «جزیل » در این اثر، قابل مطالعه است: «و بر اسبان کوتاه مویی که لگام دهانشان را ساییده بود و هنگام سرعت با داشتن دو زره مانند بزهای پیشاهنگ کوهی بودند، سوار شدیم. بر هر اسب سرکشی که سوار می شدیم، وقتی لجامش برای جلوگیری از شدت و حدت آن به عقب کشیده می شد، سرسختی او رکاب را به هوا واژگون می کرد. اسب پیشاهنگی که پیشرو اسبان بود، لجام را از دست لجام داران رها می ساخت. پس از آثار اسبان در زمین فرو رفتگی و در راه وسیع از شیهه های آنها، آهنگی خوش باقی است. من از غلبه نمودن بر سرزمین بخد که اراده کرده بودم، باز ایستادم.» (صناعتین، ص 153) و از باب «تعرف الاشیاء باضدادها» نمونه هایی نیز از قول «فاسد» مندرج در نوشته است: (از جمله وصف فاسد، قول ابوذویب است: آب و علوفه صبحگاهی را برایش مهیا ساخت و گوشت و پیه او را فربه کرد، چنان که انگشت به داخل آن فرو می رود. اصمعی گفت: این اسب، به دو درهم نمی ارزد، زیرا آن را پرگوشت و سست معرفی کرده که انگشت به گوشت آن فرو می رود و با این گونه وصف، خواسته آن را قربانی کند» (صناعتین، ص 166).
سخن نگارنده در باب ترجمه ارجمند صناعتین - پایان یافت. و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین.
پی نوشتها:
1- در این نوشته، مراد از «معیار البلاغه »، «سرآغاز» 9 صفحه ای و «مقدمه » 73 صفحه ای دکتر محمدجواد نصیری بر ترجمه کتاب صناعیتن است.
2- کتاب الصناعتین الکتابه و الشعر، تصنیف ابوهلال الحسن بن عبدالله بن سهل العسکری، تحقیق علی محمدالبجاوی - محمدابوالفضل ابراهیم، مطبعة عیسی البابی الحلبی و شرکاء، 1971.
3- این نکته نیز امروزه در عداد مقولات روانشناسی کلام، مورد توجه قرار می گیرد.
4- تفال بد از پرواز مرغ; تطیر: مطلق تفال زدن (فرهنگ فارسی معین، ج 3، ص 4033).
5- از این مقوله به عنوان تالی و ذیل «اخذ» یاد شده است. در صفحه 285 صناعتین، ذیل حسن اخذ و حل منظوم و در صفحه 322 ذیل قبح اخذ.
6- مترجم محترم نگفته اند که از کدام طبع ترجمه کرده اند. بنده ترجمه را با متن منقح چاپ عیسی بابی حلبی و شرکاء مقایسه کرده ام. در این متن، اقسام بحث با «ضرب الاول »، «ضرب الثانی » و «ضرب الثالث » در حاشیه متن مشخص شده اند.
7- پاره ای از این عبارات را در بخشهای دیگر این مقاله - به اعتبار دیگری - با جزئی تصرفی ذکر کرده ام، که به نظرم صورت بهتری از ترجمه بوده است.
منابع
در این مقاله جز «معیار البلاغه، مقدمه ای در مباحث علوم بلاغت بانضمام ترجمه کتاب الصناعتین (نظم و نثر عربی) تصنیف ابوهلال حسن بن عبدالله بن سهل عسکری ترجمه دکتر محمد جواد نصیری، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تیرماه 1372» که منبع اصلی و مورد نقد بوده است، این منابع نیز مورد استفاده قرار گرفته است:
- زیباشناسی سخن پارسی (2) معانی، میرجلال الدین کزازی، چاپ اول، تهران، نشر مرکز، 1370.
- فرهنگ فارسی (متوسط)، محمدمعین، 6 مجلد، چاپ هفتم، تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، 1364.
- فنون بلاغت و صناعات ادبی، استاد جلال الدین همایی، 2 مجلد، (تهران)، انتشارات دانشگاه سپاهیان انقلاب ایران، اسفند 1354.
- معانی بیان، غلامحسین آهنی، (تهران)، مدرسه عالی ادبیات و زبانهای خارجی، مردادماه 1357.