نقش آموزه های الهی بر جریان های اصلی روانی انسان

تشبیه انسان به ماشین چنانچه همراه با اعتقاد به عامل حیات به عنوان محرک اصلی و درونی غیرمادی که موجب زنده کردن و حیات بخشیدن به تمام سیستم وجود انسان باشد، قابل دفاع می باشد و می توان حرکت انسان در جهان را به حرکت یک اتومبیل در جاده تشبیه نمود

نقش آموزه های الهی بر جریان های اصلی روانی انسان

تشبیه انسان به ماشین چنانچه همراه با اعتقاد به عامل حیات به عنوان محرک اصلی و درونی غیرمادی که موجب زنده کردن و حیات بخشیدن به تمام سیستم وجود انسان باشد، قابل دفاع می باشد و می توان حرکت انسان در جهان را به حرکت یک اتومبیل در جاده تشبیه نمود. برای آنکه اتومبیلی با موفقیت مورد استفاده قرار گیرد و حداکثر استفاده از آن بشود، شرایط زیر الزامی می باشند:
1ــ سالم و بدون عیب بودن اتومبیل از نظر مکانیکی
2ــ مورد استفاده قرار گرفتن اتومبیل به وسیله یک راننده سالم و ماهر.
3ــ شناخت راه و مسیر حرکت و هدف آن.
4ــ توجه و کاربرد دقیق قوانین راهنمایی و رانندگی.
سالم بودن ارگانها و سیستمهای مختلف تشریحی بیوشیمیایی و فیزیولژیایی انسان را می توان با سالم و بدون عیب بودن اتومبیل از نظر مکانیکی تشبیه نمود.
لزوم وجود یک راننده سالم و ماهر را می توان به لزوم سازمان روانی سالم و تربیت شده تشبیه کرد.
در یک بررسی منطقی و منصفانه می توان به این نتیجه رسید که شناخت راه و مسیر حرکت و هدف آن و تنظیم قوانین حرکت برای خود انسان مقدور نیست و با قاطعیت می توان گفت که امور فوق الزاماً باید توسط کسی تدوین شود که به تمام خصوصیات فیزیکی، وظایف الاعضایی و روانی انسان آگاهی کامل داشته باشد و این کار را بر اساس آموزش های آفریدگار انسان انجام پذیرد. در این مورد می توان گفت که فطرت انسان مانند قطب ‌نما عمل می‌ نماید و در هر لحظه (در صورتی که قطب ‌نما سالم باشد و فطرت تضعیف نشده باشد) می تواند تشخیص دهد که انسان در مسیر رشد و یا در مسیر سقوط حرکت می نماید. شناخت دقیق و جامع راهی که مستقیماً انسان را به هدف خویش برساند و او را از پرتگاهها و راههای انحرافی بازدارد از قدرت فطرت (قطب‌نما) خارج است و در این مورد به افرادی نیاز دارد که راه مستقیم به سمت رشد را بشناسند و از راه های انحرافی و پرتگاههایی که موجب سقوط انسان می شوند آگاهی داشته باشند. با بررسی آموزشهای اسلامی و ارزیابی تاریخ افراد و جوامع رشد یافته و غیر رشد یافته به این نتیجه می‌رسیم که این افراد جز پیامبران الهی و جانشینان آنها که مستقیماً اطلاعات خود را از خداوند دریافت می دارند نمی توانند باشند. هر مکتب دیگری که بخواهد در این مورد وارد عمل شود، الزاماً نقطه ‌نظرها و خواست خویش (هوای نفس) را معیار راهنمایی جوامع بشری قرار می دهد. اینک ما در مقطعی از تاریخ بشر قرار داریم که گفتار علی (ع) که می فرماید: الهوی هوی الی اسفل السافلین، یعنی هوای نفس تمایل به اسفل السافلین (سقوط) دارد (1)؛ ‌برای ما قابل لمس می شود. به عبارت دیگر، تمایلات و خواستهای انسان به هنگامی می توانند در مسیر رشد به او کمک نمایند که در محدوده مدار و آموزش های توحیدی قرار گیرند و با خواست خداوند در یک مسیر باشند.

آموزش‌ های الهی به عنوان عامل تقویت کننده فطرت و کنترل کننده ی شهوت

در مجموع می توان گفت تمام آموزشهای اسلامی‌، به منظور تقویت فطرت و تعدیل شهوت و در نتیجه دستیابی به کمال و جلوگیری از سقوط تدوین گردیده‌ اند و فرآیند‌‌های مزبور وسیله ‌ای قطعی و الزامی جهت آماده کردن انسان برای نزدیکی به خداوند می باشند. این مطلب را می توان در سوره 103 قرآن یافت و چنین می بینیم: «والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر». قسم به عصر، که انسان همه در خسارت و زیان است. مگر آنان که به خدا ایمان آورده و نیکوکار شدند و به درستی و راستی و پایداری در دین یکدیگر را سفارش کردند.
چنانچه مشاهده می شود، برای دستیابی به رشد، چهار معیار ذکر گردیده‌ اند که عدم توجه به این معیارها موجب سقوط روانی فرد و جامعه می گردد و عبارتند از:
1ــ ایمان به خدا.
2ــ انجام عمل صالح بر اساس آموزشهای توحیدی.
3ــ سعی در گسترش حق (توحید و اعمال صالح)
4ــ مقاومت و صبر در مقابل جریانهای مخالف در راه گسترش حق.
به این ترتیب، معیارهای رشد و سقوط روانی فرد و جامعه مشخص می گردند.

کلیه دستورات اسلامی را می توان به عنوان عوامل ایجاد کننده سلامت فکر و پیشگیری از اختلالات واکنشی روانی تلقی کرد.

علامه طباطبائی معتقد است قوانین دین فطری، وسیله ‌ای برای از بین بردن نقص و رسیدن به کمال می باشند و هر کدام یکی از نیازهای حقیقی انسان را برآورده می نمایند. در صورت پذیرش توحید و عمل به قوانین دین فطری، نیروهای فطری شکوفا می گردند و ظرفیت روانی فرد گسترش می یابد. در غیر این صورت ظرفیت روانی او بسیار محدود خواهد بود و قدرت توجیه جهان هستی را ندارد و احساس ناخوشایند و زندگی تیره و تاری خواهد داشت (2).
امام خمینی (ره) ضمن تأکید بر ذاتی بودن فطرت، معتقد است که همه افراد بشر بر فطرت الله آفریده شده اند و همه نفوس بشری از خرد و کلان، علاقه مندند که دارای کمالی بدون نقص و خیری بدون شر و نوری بدون ظلمت و علمی بدون جهل و قدرتی بدون عجز باشند و خلاصه مطلب آنکه فطرت آدمی عاشق کمال مطلق است. محقق نامبرده چنین ادامه می دهد «به تبعیت این فطرت عشق به کمال، فطرت دیگری در نهاد آدمی است و آن عبارت است از فطرت انزجار از نقص، هر گونه نقصی که فرض شود. معلوم است که کمال مطلق و جمال صِرف و علم و قدرت و دیگر کمالات به طور اطلاق و به گونه ای که هیچ نقصی و حدی در آن نباشد به جز در ذات باری تعالی یافت نمی شود. پس انسان به جمال الله عاشق است و حقیقت و جانش میل به آن دارد. گر چه خودش از این میل و علاقه غافل باشد. از این رو در روایاتی که در تفسیر آیه شریفه فطرت الله التی فطر الناس علیها (آیه 30 سوره 30 روم) رسیده است، فطرت الله به فطرت و معرفت و فطرت توحید تفسیر شده است و تنها خداست که مایه آرامش دلهاست و بازگشت به سوی اوست پایان هر مقصد و نهایت همه آرزوها. پس خدای تعالی با لطف و عنایتش این دو فطرت را در انسان نهاد، یکی اصلی و دیگری تبعی. فطرت اصلی عبارت از عشق به کمال مطلق و فطرت تبعی عبارت از فطرت انزجار و تنفر از نقص».

حکمت بعثتِ انبیاء

امام خمینی بالأخره بر جریانهای متضادی که در مقابل فطرت قرار گرفته و موجب محجوب ساختن آن می گردند اشاره می نماید و اعزام پیامبران الهی را بر اساس بشارت و انذار به منظور از بین بردن این حجابها و کمک به بشر در مسیر به سوی کمال تلقی می نماید و احکام آنها را موافق با فطرت می داند و چنین ادامه می دهد: «بعضی از آموزشهای پیامبران الهی مانند توحید، مستقیماً مورد پذیرش فطرت اصلی قرار می گیرند. دسته ای از احکام پیامبران الهی که به صورت نهی از کفر و کارهای زشت صادر گردیده‌ اند بر طبق مقتضیات فطرت تبعی می باشند و در مجموع تمام احکام الهی با مقتضیات فطرت و مربوط به آن هستند و در نتیجه حجابهایی را که مانع رشد می گردند از بین برده و فطرت را تقویت و انسان را در مسیر رشد به حرکت وامی دارند. پس کلیه تکالیف دینی همه الطاف الهی و داروهایی ربانی برای درمان روانهای بیمار و دلهای ناخوش می باشند و پیامبران الهی اطبای نفوس و مربیان ارواحند که آنها را از تاریکیها به نور و از نقص به کمال رسانند (3)».
ما موظف هستیم کلیه اصول، قوانین و سنن اسلامی را از دیدگاه بهداشت روانی مورد مطالعه قرار دهیم و برای ایجاد سلامت فکر در سطح جهانی نسبت به اشاعه آنها اقدام نماییم. با توجه به دید همه جانبه ای که این مذهب در توجیه رویدادهای روانی ارائه می دهد، می توان آن را به عنوان یک مکتب روان‌ شناسی نیز مورد توجه قرار داد و از نقطه نظر‌های آن در مورد اصول روان ‌شناسی، روان درمانی و بهداشت روانی بهره برد. به نظر می رسد این برداشت کاملاً معقول و قابل دفاع باشد زیرا همانطور که به هنگام خرید و شروع به کار هر ماشین، کاتالوگ مربوط به طرز کار آن را از سازنده مطالبه می نماییم، کاتالوگ شناخت انسان و عوامل رشد و سقوط و اصلاح او را نیز باید از خالق او درخواست نماییم. این اطلاعات در قرآن مجید و سایر آموزشهای اسلامی مدون شد‌ه اند و ما را بمقصود راهنمایی ‌می نمایند.
بر اساس آموزشهای اسلامی، انسان در سه بُعد حیات، قدرت تحرک و نیروی شهوت (غرایز) با حیوانات مشترک ‌می باشد (4) و تنها در صوت اعتقاد به خدا و تقید به پیروی از دستورات او امکان شکوفائی بُعد انسانی او که به نام فطرت نامیده می ‌شود، ‌پیدا می گردد و حالت آرامش در او پدید می آید. در غیر این صورت در مرحله حیوانی و «من طبیعی» تثبیت می گردد و از نظر روان شناسی در حد حیوانات و یا پست ‌تر خواهد بود. مفهوم فوق در آیه 179 سوره اعراف مطرح گردیده است و چنین می بینیم «و لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجن و الانس، ‌لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل، اولئک هم الغافلون». و محققاً بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم، چه آنها را دلهایی است بی ادراک و معرفت و دید‌ه هایی بی نور بصیرت و گوشهایی ناشنوای حقیقت. آنها مانند چهارپایانند بلکه بسی گمراه ترند. زیرا قوه ادراک مصلحت و مفسده داشتند و باز عمل نکردند. آنها همان مردمی هستند که غافل شده اند.

تنها مکتب روان شناسی با قوانین اختصاصی برای ایجاد رشد و سلامت فکر و پیشگیری از بیماریهای واکنشی روانی

دستگاه روان شناسی الهی که به صورت کامل می توان آن را در دستگاه روان شناسی اسلامی مورد بررسی قرار داد، از لحاظ داشتن اصولی برای توجیه فعل و انفعالات روانی انسان و همچنین دارا بودن قوانینی که در ایجاد رشد و جلوگیری از سقوط می توانند به انسان کمک نمایند، در بین دستگاههای روان شناسی موجود و رایج در جهان منحصر به فرد است. این سئوال بسیار جدی را از تمام مکتب روان شناسی رایج در جهان باید نمود که آیا شما برای ایجاد سلامت فکر و رشد در فرد و جامعه و اصلاح روابط بین فردی و پیشگیری از اختلالات روانی قانون دارید؟ در صورتی که جواب مثبت است، آیا برای این قوانین ضمانت اجرایی وجود دارد که در تمام جوامع بشری قابل اجرا باشد؟ در صورتی که باز هم جواب مثبت باشد، منطقه ای از جهان که این قوانین اجرا شده اند در کجا و در کدام مقطع تاریخی است؟ تا آنجا که مطالعات ما نشان می دهند، هیچ یک از مکاتب موجود روان شناسی، قانونی که در حد جوامع بشری لازم الاجراء باشند ندارند و ضمانت اجرایی در مورد قوانین فرضی آنها در هیچ کدام از جوامع بشری مشاهده نمی شود.
تنها مکتب روان شناسی که در طول تاریخ، امتحان خود را داده و توانسته است در طی قرون متمادی زندگی قشرهای وسیعی از جوامع بشری را نظم و آرامش بخشد و آنها را به سمت «رشد» حرکت دهد «روان شناسی الهی» است که به صورت کامل و دست نخورده می توان آن را در روان شناسی اسلامی یافت.

پی نوشت ها :

1- عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، غررالحکم، مقدمه و تصحیح میر جلال الدین حسینی ارموی، چاپ دوم، انتشارات دانشگاه تهران، ج1، ص 350.
2- المیزان، ج31، ص 309-306.
3- امام خمینی، طلب و اراده، ترجمه سید احمد فهری، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ص 157-153.
4- کلینی رازی، اصول کافی، ترجمه دکتر مصطفوی، ج2 ص 17 و ج3 ص 384-317.

منبع :حسینی، ابوالقاسم، (1378)، اصول بهداشت روانی: بررسی مقدماتی اصول بهداشت روانی، روان درمانی و برنامه ریزی در مکتب اسلام، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، شرکت به نشر
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر