کیفیت نزول وحی
مورد بحث این است که آیا قرآن نزولش دفعی است یا تدریجی
آیاتی است در قرآن که می فرماید نزول قرآن دفعی است( انزال است)
« انا انزلناه فی لیلة مبارکة انا لنا منذرین»
« ما قرآن را در شب مبارک فرستادیم تا خلق را از عذاب قیامت آگاه کنیم و بترسانیم».
(دخان/ 3)
و در سوره ی قدر آیه 1 می فرماید:
« انا انزلناه فی لیلة القدر»
و در سوره ی بقره آیه 185 می فرماید:
« شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن ...»
اینجا هم به صورت « انزل» است که همان نزول دفعی است.
در موارد دیگر می فرماید قرآن با تنزیل است نه انزال
« و قال الذین کفروا لولا تننزل علیه القرآن جمله واحدهً کذلک لنثبث به فوادک و رتلناه ترتیلا»
( فرقان/ 33)
« و کافران گفتند که چرا قرآن یک دفعه نیامد ما این چنین فرستادیم تا استوار سازیم با این نحوه فرستادن قلب ترا و به تدریج خواندیم بر تو»
و در سوره اسراء آیه 106 می فرماید:
« و قرآنا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا» « قرآن را از هم جدا جدا و با تفصیل و تفرقه فرستادیم تا بخوانی بر مردم با تانی و مکث و به تدریج و درنگ»
در توجیه این دو دسته آیات مفسرین نظراتی دارند:
طبرسی در مجمع البیان طبق یک حدیث می گوید: آن آیاتی که می فرماید نزول دفعی است منظورش به آسمان دنیا است از عالم عقل و عالم قضاء الهی و به تدریج در مواردی که لازم می شد از آسمان دنیا به حضرت رسول نازل میشد که این قسمت، قسمت و تدریج بود( منظور از آسمان دنیا مرتبه ی وجودی پایین تر است) و عرفا گویند:
اولین مرتبه ی وجودی قرآن در مرتبه ی وجود بحث و بسیط و مقام احدیت است و مرتبه ی بعد در مقام واحدیت است و سپس عالم عقل و بعد از آن در مرتبه ی لوح و قلم یا عالم قضا و سپس عالم در نفس و عالم مثال یا عالم قدر است و آخرین مرحله که پائین ترین مرحله است عالم طبیعت است که آن وجود تدریجی قرآن است البته اینکه بعضیها حرف عرفا را مردود می دانند صحیح نیست و بقول امام در مصباح الهدایه که می فرماید:« مطالبی را که می شنوید نگوئید اشتباه است دنبال و تحقیق کنید ببینید مطلب چیست بعد رد یا قبول کنید.»
پس منظور از دفعی به آسمان دنیا است و منظور از تدریجی این است که از آسمان دنیا به قلب پیامبر در طول 23 سال نازل شد.
شیخ طبرسی در ذیل حدیث دیگر می گوید: خداوند قرآن را یکجا از لوح محفوظ به فرشتگان کاتب( منظور لوح و قلم است) فرستاد که این مرحله ی دفعی است و از آنجا در شب قدر هر سال به اندازه ی یک سال را خداوند به جبرئیل می فرستد و او هم در عرض یک سال در موارد لازم به پیامبر فرود می آورد.
در تفسیر المیزان ذیل آیه ی 185 سوره ی بقره می فرماید:
در قرآن یک دسته آیات است که دلیل بر دفعی بودن نزول قرآن است از جمله یکی همین آیه 185 سوره ی بقره و آیه 1 سوره ی قدر و آیه 3 سوره ی دخان که نقل شد.
و از طرفی آیات دیگری هست که تقریباً صراحت دارد در نزول تدریجی مثل آیه « 106 سوره ی اسراء» و آیه « 33 سوره ی فرقان» که هرکدام شرحش گذشت.
این آیات دسته دوم که دلالت بر نزول تدریجی دارد مورد تأئید تاریخ هم هست و تواتر تاریخی هم این را می گوید که قرآن در طول 23 سال نازل شده است و به همین دلیل است که اشکال شده بر این مطلب نزول باینکه گفته اند دو نوع آیه « انزال» و « تنزیل» با هم منافات و تناقض دارند.
علامه میفرماید: ربما اجیب( یعنی چه بسا این طور جواب داد شده اما خودشان قبول ندارند) و اشاره می کند به جمع بندی شیخ طبرسی در مجمع البیان که شرح آن گذشت باینکه نزول قرآن در ماه رمضان بوده و بر آسمان دنیا و سپس نزول قرآن بر پیامبر اکرم بطور تدریج در 23 سال نازل گشته.
بعد علامه میفرماید عده ای هم جواب دیگری بر این اشکال داده اند و گفته اند، مقصود از آیاتی که می فرماید قرآن دفعتاً نازل شد آیاتی است که در بدو بعثت نازل شده یعنی در واقع اولین آیات قرآن در ماه رمضان نازل شده ولی این تفسیری بدون برهان است چون تقریباً مورد اتفاق مسلمین است که اولین آیات نازل شده در 27 رجب بوده است و آن 5 آیه اول سوره ی علق می باشد و از 27 رجب تا ماه رمضان فاصله زیادی است.
سپس علامه نظر خود را مطرح کرده و می فرماید: قرآن دارای حقیقت دیگری است بالاتر از آنچه ما با فهم عادی می فهمیم و آنچه ما می فهمیم با تفصیل و از هم جدا و تدریجی است نه آن حقیقت ماورائی قرآن که در آنجا تفرقه و تدریج وجود ندارد. با استفاده از خود قرآن هم این مطلب تائید می شود که آنچه ناظر به انزال و دفعی است همانا آن حقیقت بسیط قرآن است و آنچه به تدریج است ظهور در عالم طبیعت قرآن است پس هیچ منافاتی بین دو نوع آیات نیست که هرکدام ناظر به یک حقیقت از حقایق می باشد این احتمال از خود قرآن هم بوضوح فهمیده می شود. آیاتی که این حقیقت را به ما می فهماند به قرار زیر است:
1- سوره ی هود آیه 1:
«کتاب احکمت ایاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر»
این قرآن کتابی است با دلایل محکم که از جانب خدای حکیم و عالم بیان گردیده.
1- حکمت یعنی حقیقت بسیط سپس جدا جدا شد یعنی تدریج شد( ثم فصلت) پس1- حکمت در مرحله ی لوح محفوظی است و دفعی و فصلت در مرحله ی تدریجی است.
2- روشن تر از این سوره ی زخرف آیه 4 است.
« حم و الکتاب المبین انا جعلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدنیا لعلی حکیم»
قسم به کتاب مبین ما قرار دادیم قرآن را به زبان عربی باشد که آن را بفهمید یعنی تنزلش دادیم پائینش آوردیم و بی تردید این قرآن مبین در ام الکتاب است(با توجه به آیات قرآن ام الکتاب همان لوح محفوظ است) آن نزد ما است « لعلی حکیم» صفت قرآن است بس بلند مرتبه است که شما به آن دست ندارید. خود قرآن در « ام الکتاب» است. در مرحله ی لوح محفوظ و عالم عقل است.« لدینا» در نزد ما است و بسیار بلند مرتبه است فراتر از آن است که شما بتوانید دست یابید آنکه شما می فهمید « عربیا» وجود لفظی اش است و اعتباری است که در عالم دنیا و طبیعت می باشد.
3- در سوره ی واقعه آیه 80 می فرماید:
« انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون تنزیل من رب العالمین»
این قرآن کریم است « در کتاب» یعنی جایگاه و مرتبه ی وجودیش در جایگاهی است که از دید شما پنهان و پوشیده است( دست شما به آن نمی رسد) این کتاب مکنون همان مرحله ی لوح محفوظ و ام الکتاب است.
قرآن حقیقت ما ورائیش در کتاب مکنون است که مقصود همان لوح محفوظ است و کسی جز پاکان به آنجا راه ندارد که گفته اند« مطهرون» همان چهارده معصومند که حقیقت وجودیشان قابلیت فهم دارد و این از طرف خدا نزول پیدا کرده است.
4- در سوره ی بروج آیه 22 می فرماید:
« بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ»
قرآن در ام الکتاب و لوح محفوظ است که هر دو یکی است پس معلوم می شود که آن کتاب مبین را که قرآن می فرماید« علی و حکیم» است و در « لوح محفوظ» است، حقیقت ماورائی قرآن است که در آنجا تدریج و قطعه قطعه نیست و یک حقیقت واحد است.
قرآن یک حقیقت ماورائی است و در آنجا که حقیقت است قطعه قطعه و جدا از هم نیست و بسیط است وقتی در عالم لفظ آمد و پیاده شد به این صورت درمی آید.
این قرآنی که در عالم طبیعت به تدریج ظهور کرده سایه ای از آن حقیقت است و از آن حقیقت که به زبان ما بیان کرده.
علامه طباطبائی در ادامه می فرماید: اینکه ما بیان کردیم موجب می شود که آیات سری اول که نزول دفعی را می فرماید حمل شود بر نازل شدن دفعی حقیقت قرآن به لوح محفوظ الله حقیقت وجودی حضرت رسول بالاتر از لوح محفوظ است که او انسان کامل است و لوح محفوظ و روح القدس و مرتبه ی بالای وجود پیامبر است. پس قرآن یک مرتبه ی به قلب پیامبر نازل شده و قلب پیامبر یعنی مرحله ی بالای وجود پیامبر که خود وجود پیامبر مراحل مختلف دارد از مرحله ی عقل روح القدس تا عالم نفس و عالم مثالی و عالم طبیعت و در فضا بصورت الفاظ از دهان پیامبر خارج می شود پس خود لوح محفوظ قلب و مقام حقیقت وجودی پیامبر است.
گفته شد علامه طباطبائی برای قرآن حقیقت ماورائی قائل بود که یک مرتبه به قلب پیامبر نازل شده است و چون پیامبر صادر اول است حقیقت ماورائی دفعی به قلب پیامبر نازل شده و در طول 23 سال به امر خداوند در مراحل مختلف از جانب پیامبر با اذن خداوند مطرح می شود و این است که تدریجی است و از قرآن دلیل می آورد با اینکه:« فتعالی الله الملک الحق و الاتعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه و قل رب زدنی علما»
«پس بلند مرتبه است خدائی که بحق و راستی پادشاه ملک وجود است و تو ای رسول ما پیش از آنکه وحی قرآن تمام و کامل بتو رسد تعجیل در « تلاوت و تعلیم» قرآن مکن و دائم بگو پروردگارا بر علم من بیفزا»
( طه/ 114)
« یقضی» یعنی از قضا بگذرد، چیزی در قلب پیامبر بصورت کل قرآن هست که می فرمائید در بیانش عجله نکن و قبل از اجازه یافتن آن را نگو پس تمام قرآن یک مرتبه بر پیامبر نازل شده اما در مرتبه ی بالای روح پیامبر و از آنجا به مرحله ی حس و نزول می آید که این مرحله ی تنزیل است.
سپس علامه طباطبائی می فرماید: چاره ای جز قبول این حقیقت نداریم زیرا در غیر این صورت تمام آیاتی که می فرماید در لوح محفوظ است و غیره را باید حمل بر مجاز کنیم که در نتیجه قرآن می شود یک کتاب شعر و استعاره و حال آنکه قرآن در اوج فصاحت و بلاغت حقیقت گوئی کرده است.
منبع: نشریه فکر و نظر شماره 2-3