این صفت اکرام و تعظیم و احترام داشتن بندگان خدا بوده باشد که از شرایف اعمال، و فضایل افعال است.
و در حدیث قدسی وارد شده است که: «حق ــ سبحانه و تعالی ــ فرمود که: باید ایمن شود از غضب من هر که اکرام کند بنده مؤمن مرا».(1)
و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله مروی است که: «هیچ بهده ای از امت من نیست که ملاطفت کند با برادر مؤمن خود، به نوعی از ملاطفت، مگر اینکه خدا از خدمه بهشت خدمتکار از برای او قرار می فرماید».(2)
از حضرت صادق علیه السلام مروی است که: «هر که خواری از روی برادر مؤمن خود بردارد، خدای ــ تعالی ــ ده حسنه برای او می نویسد، و هر که بر برادر مؤمن خود تبسم کند، خدای ــ تعالی ــ از برای او حسنه ثابت کند».(3)
و فرمود: «هر که برادر مؤمن خود را مرحبا گوید، خدای ــ تعالی ــ تا روز قیامت مرحبا از برای او می نویسد».(4)
و فرمود: «هر که نزد برادر مسلم خود آید و او را اکرام کند، خدای ــ تعالی ــ را اکرام کرده است».(5)
روزی آن حضرت به اسحاق بن عمار فرمود که: «ای اسحاق! به دوستان من هر قدر توانی احسان کن، که هیچ مؤمنی احسان به مؤمنی نکرد و اعانت او ننمود مگر اینکه صورت ابلیس را خراشید، و دل او را مجروح ساخت».(6)
و از جمله اموری که آدمی را به اکرام و تعظیم مردم وا می دارد، آن است که به تجربه ثابت شده است که: هر که به هر نظری مردم را می بیند، مردم به آن نظر به او نگاه می کنند و او را می بینند.
آری، هر کس هر چه می کارد می درود.
همینت پسند است اگر بشنوی
که گر خار کاری سمن (7) ندروی
و بدان که ــ همچنان که مذکور شد ــ اکرام و اعزاز جمیع طبقات مردم، به قدری که سزاوار ایشان است از جمله اعمال محموده است. و سزاوار آن است که انسان بعضی از اصناف مردم را به زیادتی تعظیم و اکرام اختصاص دهد؛ و از آن جمله اهل علم و فضل و صاحبان ورع و تقوا است؛ زیرا در اخبار تأکید شدید در اکرام و تعظیم این دو طبقه جلیله وارد شده.(8)
احترام پیران
و از آن جمله پیران و ریش سفیدان اهل اسلام است؛ که زیادتی اکرام و احترام ایشان بر جوانان لازم است.
و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود که: «هر که مراعات کند فضل بزرگ تر از خود را به جهت زیادتی سنّ او، و احترام کند او را، خدای ــ تعالی ــ او را از ترس روز قیامت ایمن می گرداند».(9)
و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که: «بزرگ شمردن شیخ پیر، و تعظیم او، تعظیم و بزرگ شمردن خداست».(10)
و فرمود که: «از ما نیست هر که احترام نکند پیران ما را، و رحم نکند بر صغیران ما».(11)
و از جمله کسانی که زیادتی احترام ایشان سزاوار است، بزرگ طایفه و کریم قوم است. و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود که: «هر گاه کریم قوم، و بزرگ ایشان بر شما وارد شود، اکرام او کنید».(12)
احترام سادات
و از جمله طوایفی که زیادتی تعظیم و اکرام ایشان لازم، و احترام ایشان لازم است، سلسله جلیله سادات علویه است، که موّدت و محبت ایشان، اجر رسالت و مزد نبوّت است.
و از حضرت رسالت پناهی صلی الله علیه و آله مروی است که: «شفاعت من ثابت است از برای هر که اعانت کند ذریّه مرا به دست یا زبان یا با مال خود».(13)
و فرمود که: «چهار نفر را من شفاعت خواهم نمود در روز قیامت، اگر چه به قدر گناه تمام اهل دنیا را آورده باشند:
یکی: آنکه اکرام کند ذریّه مرا.
دوم: آنکه حاجت ایشان را بر آورد.
سیّم: آنکه سعی نماید از برای ایشان در وقتی که گرفتار باشند.
چهارم: آنکه به دل و زبان، با ایشان دوستی و محبت کند».(14)
و فرمود: «اکرام کنید خوبان ذریّه مرا از برای خدا، و بدان ایشان را از برای من».(15)
و احادیث در فضیلت سادات، و اجر اکرام و تعظیم ایشان بی نهایت است و آنچه مذکور شد از برای اهل ایمان کافی است.(16)
اهتمام در ثواب قضای حوایج مسلمین و اعانت بر ایشان
ضّد ایمن صفت، اهتمام داشتن در قضای حوائج مسلمین، و سعی در اعانت و بر آوردن مهّمات ایشان است.
و این از صفات شریفه، و ثواب به جا آوردن آن بی حدّ و نهایت است.
طریقت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق(17)نیست
ره نیمکردان آزاده گیر
چو استاده ای دست افتاده گیر
حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که: «هر که حاجت برادر خود را برآورد، چنان است که در همه عمر خدا را خدمت کرده است».
و از حضرت امام باقر علیه السلام مروی است که: «هر که برود در پی برآوردن حاجت برادر مسلمان خود، خدای ــ تعالی ــ هفتاد و پنج هزار ملک را امر می فرماید که او را سایه بیندازید. و هیچ قدمی برنمی دارد مگر اینکه خدااز برای او حسنه می نویسد و سیّئه را محو می کند، و درجه او را بلند می گرداند.
و چون از حاجت او فارغ شد ثواب حج و عمره از برای او ثبت می کند.»(21)
و فرمود: «هر که برادر او حاجتی به نزد او بیاورد و او نتواند روا کند و دل او مشغول شود به اینکه اگر می توانست روا می کرد، خدای ــ تعالی ــ به این جهت او را داخل بهشت می کند».(21)
و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که:«هر که برآورد حاجتی از برادر مؤمن خود را، خدای ــ تعالی ــ در روز قیامت صد هزار حاجت او را بر می آورد؛ که یکی از آنها داخل کردن اوست به بهشت. و یکی دیگر آن است که خویشان و برادران و آشنایان او را داخل بهشت می کند؛ اگر دشمن اهل بیت نباشند».(22)
یکی خار پای یتیمی بکند
به خواب اندرش دید صد خجند(23)
همی گفت در روضه ها (24)می چمید(25)
کزان خار بر من چه گل ها دمید
و فرمودکه: «برآوردن حاجت برادر مؤمن، بهتراست از آزاد کردن هزار بنده و سوار کردن هزار پیاده که در راه خدا جهاد کنند».(26)
و فرمودکه: «بر آوردن حاجت برادر مؤمنی محبوب تراست در نزد خدا از بیست حج. که صاحب آن در حجی صد هزار دینار را در راه خدا آنفاق کرده باشد».(27)
و فرمودکه: «هر که این خانه را یک طواف کند، شش هزار حسنه از برای او نوشته می شود و شش هزار سیّئه از او محو می شود، و شش هزار درجه بلند می شود، و شش هزار حاجت او برآورده می شود. و چون نزدیک «ملتزم»ــ که موضعی است از دیوار خانه ــ رسد، هفت در بهشت بر او گشوده می شود».
راوی می گوید: عرض کردم که: فدای تو شوم، این فضیلت همه در طواف است؟ فرمود: «بلی. و خبر می دهم تو را به بهتر از این: برآوردن حاجت مسلمانی افضل است از ده طواف».(28)
و فرمود: «هر مؤمنی که حاجتی به نزد برادر خود آورد، پس به درستی که این رحمتی است که خدا به سوی او رانده و از رانده و از برای او سبب ساخته است.
پس اگر آن حاجت را بر آورد،رحمت را قبول کرده است، و اگرآن حاجت را رد کند ــ با وجود قدرت او بر قضای آن ــ از خود رد کرده است رحمتی را که خدا به سوی او فرستاده بود».(29)
و فرمود: «هر که راه رود در پی برآوردن حاجت برادر مؤمن خود از برای خدا، تاآن را برآورد، خدای ــ تعالی ــ ثواب حج و عمره مقبول، و روزه دو ماه از ماه های حرام، و اعتکاف دو ماه در مسجد الحرام به حاجت او می نویسد. و کسی که برود در پی روا کردن حاجت برادرخود و آن حاجت بر آورده نشود، ثواب یک حج مقبول خدا به جهت او می نویسد».(30)
و حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود که: «از برای خدا در روی زمین بندگانی است که سعی می کنند در حاجات مردم ایشان اند که در روز قیامت از هر خوف وترسی ایمن اند. وهر که سروری در دل مؤمنی داخل کند، خدا در روز قیامت دل او را شاد می گرداند».(31)
کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدای
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
و اخبار بر این مضامین بسیار است؛ که شرح دادن همه آنها ممکن نیست. و خود این مطلب چندان ظاهر است که احتیاج به بیان ندارد؛ زیرا همه مردمان، بندگان خداوند منّنان اند؛ و هر که با بنده کسی نیکی کند همانا با او کرده است. بلکه بسا باشد که مولا از نیکی کردن به خود او. پس کسی که رضای خدا را جوید، در کارگزاری بندگان او نهایت اهتمام به جا می آورد.
غم جمله خور در هوای یکی
مراعات صد کن برای یکی
و هر که را حق ــ صبحانه و تعالی ــ اقتدار آن داد که کار مسلمانی را بسازد، باید به شکرانه آن به «طی امر»(32) آن پردازد.
چو خود را قوی حال بینی و خوش
به شکرانه، بار ضعیفان (33) بکش
ثواب اعانت بر مسلمین و برآوردن حاجت ایشان
و شکی نیست که برآوردن حاجت برادران دینی موجب سرور و خوشحالی ایشان می گردد. و ثواب مسرور کردن برادر ایمانی نیز از حدّ و نهایت بیرون است. شاد کردن دلی بهتر از آباد کردن کشوری است. دل های غمناک، خانه خداوند پاک است پس کسی که آن را به شادی مرمّت کند خانه خدا را مرمّت کرده است و هر کسی را نسبت بندگی خداست؛ و هر که بنده کسی را شاد کند، مولای او را شاد کرده است.
از حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام مروی است که: «هر که سرور داخل دل مؤمن کند، حضرت رسول صلی الله علیه و آله را مسرور کرده است؛ و هر که رسول را مسرور کند، خدا را مسرور کرده است؛ و همچنین غمناک ساختن مؤمن».(34)
و نیز از آن سرور مروی است که: «هر که فریاد رسی کند مؤمن مضطری را در وقت گرفتاری او، و او را از غم فرج دهد، و یاری کند او را به بر آوردن حاجت او خدای ــ تعالی ــ می نویسد از برای او هفتاد و دو رحمت خود را، که یکی را در دنیا به او می رساند و به آن امر معیشت او را به اصلاح می آورد، و هفتاد و یک دیگر را ذخیره می کند از برای روز قیامت و هول های آن روز».(35)
و از سلطان سریر ارتضا علی بن موسی الرضا علیه السلام، مروی است که: «هر که شاد کند مؤمنی را از غم و اندوه، شاد می کند خدای ــ تعالی ــ دل او را در روز قیامت».(36)
و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود که: «هر که شاد کند دل مؤمنی را، مرا شاد کرده است. و هر که مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است».(37)
و فرمود که: «محبوب ترین اعمال در نزد خداوند متعال ــ جّل شأنه ــ شاد کردن مؤمنان است».(38)
و از حضرت امام باقر علیه السلام مروی است که: «در آن چیزهایی که خداوند ــ سبحانه ــ با بنده خود موسی علیه السلام راز گفت این بود که: فرمود مرا بندگانی است که بهشت خود را بر ایشان مباح فرموده ام؛ و ایشان را در بهشت صاحب اختیار خواهم ساخت. موسی عرض کرد: پروردگارا! ایشان چه طایفه اند؟ فرمود: کسی است که دل مؤمنی را شاد سازد.
سپس آن حضرت فرمود که: «شخص مؤمنی در مملکت پادشاه جباری بود. آن جبّار قصد او کرد. آن مؤمن فرارکرد به ولایت کفّار، و به خانه مرد مشرکی فرود آمد؛ و آن شخص مشرک وی را جای داد و با او مهربانی کرد و میهمانی او نمود. و چون هنگام وفات آن شخص کافر رسید پروردگار عالم به او وحی فرستاد که: قسم به عزت و جلال خودم که اگر در بهشت تو را راه می بود ــ یعنی کافر نمی بودی ــ تو را در آنجا ساکن می کردم؛ اما بهشت حرام است بر کسی که مشرک بمیرد. ولیکن ای آتش دوزخ! او را بترسان و حرکت ده ولیکن اذیت مرسان.
و روزی از دو طرف روز به او خواهد رسید».(39)
و نیز آن حضرت فرمود که: «چنان نپندارد کسی از شما که چون مؤمنی را شاد کرد فقط او را شاد کرده است؛ نه بلکه و الله ما را شاد کرده است؛ بلکه و الله پیغمبر خدا را شاد کرده است».(40)
پینوشتها:
1ــ بحارالانوار، ج67، ص 71، ح36.
2ــ کافی، ج2، ص 206، ح 4؛ بحارالانوار، ج74، ص 298، ح 33.
3ــ بحارالانوار، ج74، ص297، ح30؛ کافی، ج2، ص 205، ح 31.
4ــ بحارالانوار، ج 74، ص 298، ح 31؛ کافی، ج2، ص 206، ح4.
5ــ بحارالانوار، ج74، ص 298، ح 32؛ کافی، ج2، ص 206، ح3.
6ــ کافی، ج2، ص 207، ح9؛ بحارالانوار، ج 74، ص 301، ح 38.
7ــ مخفف یاسمن و اسم گل خوشبویی است.
8ــ معراج السعاده، صص 460 و 461.
9ــ بحارالانوار، ج75، ص 137؛ ذیل ح 5.
10ــ کافی، ج2، ص 165.
11ــ همان.
12ــ محجة البیضاء،ج3، ص 372؛ معراج السعاده، ص 461.
13ــ جامع الاخبار، ص 140.
14ــ خصال شیخ صدوق، باب الاربعة، ص 196، ح1.
15ــ جامع الاخبار، ص 140.
16ــ معراج السعاده، صص 461 و 462
17ــ پوستین و جامه درویشی.
18ــ بحارالانوار، ج74، ص 302، ح40.
19ــ احیاء العلوم، ج 74، ص185.
20ــ کافی، ج2، ص 197، ح3.
21ــ همان، ص196، ح14.
22ــ همان، ص 193، ح1.
23ــ از شهرهای معروف ماوراء النهر است که شهری به نظافت و پاکی و پر میوه بودنش در آنجا نیست.
24ــ باغ و گلستان ها.
25ــ با ناز راه می رفت.
26ــ کافی، ج2، ص 193، ح3.
27ــ همان، ح4.
28ــ همان، ح8.
29ــ همان، ج2، ص 193، ح5.
30ــ همان، ص 195، ح9.
31ــ همان، ص 197، ح2.
32ــ پیمودن
33ــ معراج السعاده، صص 491ــ 493.
34ــ همان، ص 192، ح14.
35ــ همان، ص 199، ح1.
36ــ همان، ص 200، ح4.
37ــ همان، ص 188، ح1.
38ــ همان، ص 189، ح4.
39ــ کافی،ج 2، ص 188، ح3.
40ــ همان، ص 189، ح6؛ معراج السعاده، صص 493و494.
منبع:گنجینه شماره 82